مقالات
حوزه های تخصصی:
این مقاله به بررسی پیشینة فنون و صناعات ادبی و مبتکران آن می پردازد، موضوعی که تا کنون تحقیق جامع و دقیقی دربارة آن نشده است. بررسی پیشینة فنون ادبی به بحث و تحقیق پیرامون صناعات کمک زیادی می کند و باعث درک عمیق دانش پژوهان در راستای درست تشخیص دادن زیبایی های سخن و بهبود بخشیدن کلام ادبی می گردد.
در واقع، هدف از بررسی سابقه صناعات ادبی، آشنایی دانش پژوهان با مبدعان و تحول و تطور آن است تا با مراجعه به منابع گوناگون و مطالعة پیشینة این صناعات، بتوان به چگونگی شکل گیری آنها و نکات ارزندة بلاغی پی برد.
مطالعه در این مقاله به روش اصیل (Original) انجام گرفته و جامعة آماری شامل صناعاتی است که با تحقیقات گسترده در مباحث بلاغی، مبدعان آنها معلوم شده است.
در این روش ابتدا کتب مهم بلاغی از آغاز تاکنون بررسی شده و سپس این آثار با یکدیگر تطبیق و صنایع ادبی استخراج گردیده است.
با بررسی صناعات مشخص می شود ابداعات دانشمندانی مانند ابن معتز، قدامة بن جعفر، ابوهلال عسکری، ابن رشیق قیروانی و ابن ابی الاصبع در بلاغت از دیگران بیشتر بوده است و سابقة صنایع ادبی با نام اولین مبدع آنها ذکر گردیده است.
زبان و واژگان شاعر
حوزه های تخصصی:
هر شعری، پیش و پس از سروده شدن، با زبان و واژه ها سروکار دارد. فکر، تخیل و به طور کلی ماهیت هر شعری، در چارچوبِ نظام زبانی و دایرة واژگانی شاعر شکل می گیرد. به تدریج، سنت ها و عادات، هر گروه از کلمات را در حوزة معنایی و سبکی خاص جای می دهد. شاعران بزرگ، همواره توانسته اند حدودِ عادات واژگانی را شکسته و خود روش های تازه ای را در این زمینه پدید آورند. معانی و مضامین گوناگون هر شاعری، با تعدادِ معین و معدودی از واژه ها آفریده می شود. هر شاعری، به گروهی از کلمات وابستگی عاطفی و روانی دارد. کلماتِ کلیدی و مکرر شاعر یا واژه هایی که در شعر وی بسامد بالا دارند، با دنیای ذهنی و نگرش شاعرانة وی پیوندی عاطفی یافته اند. به همین دلیل، از ظرفیت و قوت زیادی برخوردار گشته و بار بیشترین معانی و صور خیالی شاعر را به دوش می کشند.
بازتاب فرهنگ عامه در آثار محمدعلی بهمنی و حسین منزوی
حوزه های تخصصی:
این مقاله می کوشد ابتدا به پیشینة فرهنگ عامه، تعریف، منابع، تاریخچه و تأثیر آن در اشعار محمدعلی بهمنی و حسین منزوی (اعتقادها و باورها، ادبیات عامیانه، کنایه ها، گیاهان، جانوران، رسوم، علوم، افسانه ها و بازی ها) بپردازد و به این وسیله گامی در مسیر شناخت بیشترِ شعرِ این دو شاعر و فرهنگِ عامه، بردارد و در پایان از نوشته ها نتیجه گیری نماید.
حقیقت انسان در عرفان نظری
حوزه های تخصصی:
ابن عربی حقیقت انسان را لطیفه ای ربانی می داند که حق تعالی آن را از روح خود در جسم انسان دمید. این لطیفه همان «قلب» است؛ جوهر نورانی مجرّدی که واسطة میان روح و نفس است و انسانیّتِ انسان با آن تحقق می یابد. قلب، رییس بدن و مورد خطاب الهی است، عقلی است که خدا را تعقل می کند و از آنجایی که حقیقت انسان است، قادر به ادراک ذات تمامی اشیاء است و چون به نور معرفت روشن شود، آیینة تجلی همة معارف الهی می گردد. این حقیقت محلِ صور الهی است و هر صورتی را می پذیرد: چراگاه آهوان، دیر راهبان، خانة بت ها، کعبة طواف کننده، الواح تورات و کتاب قرآن.
سیاوش در آیینه ادب فارسی (تا قرن هفتم)
حوزه های تخصصی:
سیاوش از شخصیت های مقبول و محوری شاهنامه به شمار می رود که حکایت زندگی پاک و مرگ ناجوانمردانه اش، انعکاس وسیع و چشمگیری در ادبیات فارسی داشته است.
این شخصیت، دارای ویژگی هایی خاص و منحصر به فرد است زیرا ریشه هایی عمیق در اساطیر ایرانی، اوستا و متون پهلوی دارد و همواره حجم قابل توجهی از آیین ها و مناسک ایرانی در شخصیت فراانسانی او دیده می شود.
باتوجه به این پیشینة اساطیری و قدمت دیرینه، می توان چنین گفت که وسعت ابعاد وجودی او تا آنجا دامنه پیدا کرده که بخش خاصی از ادبیات وسیع فارسی و طیف عظیمی از تشبیهات، استعارات، کنایات و تلمیحات ادبی را به خود اختصاص داده است.
سیاوش باتوجه به موقعیتی که به عنوان یک شاهزاده اهورایی در شاهنامه دارد، فرصت رشد و تکامل پیدا کرده و با داشتن مؤلفه های خاص فردی و ویژگی های والای اجتماعی به آن مرتبه از کمال انسانی دست یافته است و همواره پاکی و خوبی را برای انسان های بعد از خودش تداعی می کند.
ظهور، حضور و انعکاس این ویژگی ها در گسترة ادبیات فارسی موضوعی است که در این نوشتار به آن پرداخته می شود.
چشمان بازِ بستة اسفندیار
حوزه های تخصصی:
تحلیل داستان رستم و اسفندیار مقوله ای است که هرچند استادان بسیاری به آن پرداخته اند، ولی همچنان جای بررسی و بذل دقت دارد. این داستان پیرامون سه شخصیت محوریِ رستم، اسفندیار و گشتاسب ـ به عنوان سه رأس یک مثلث ـ است که هر یک به عنوان نموداری از واقعیت و حقیقت تاریخی ما ایرانیان جلوه ای تازه در عرصة روان شناسانه وجودی مان دارد؛ رستم به عنوان ابرمردِ ملی، اسفندیار به منزلة رویین تنی ساده اندیش که بر جاودانگی هزل آمیز خویش طعنه می زند و گشتاسب به مثابة انسانی با بینش مدرن که از تمام فضای موجود برای احیای حیات پادشاهی و سیاسی اش بهره می گیرد. در این مقاله سعی بر تحلیل فلسفی و روانی این سه شخصیت کلیدی است. داستان یاد شده نه تنها انگیزه بخش بررسی این اشخاص است، بلکه علل کامیابی و ناکامی هر یک از آنان را در ساحت های گوناگون به بحث می نشیند و از سویی دیگر تفاوت بینش تاریخی با بینش اجتماعی را تحلیل می کند. با این امید که این نوشتار بتواند خلأ موجود در زمینه های مذکور را پر کند.