چکیده: گچساران یکی از بزرگترین حوزه های نفتی جنوب غربی ایران می باشد. این منطقه بعد از مسجد سلیمان و هفتکل در سال 1307/ 1928 با کشف نفت به سومین میدان نفتی کشور تبدیل شد. شروع بهره برداری تجاری از این میدان نفتی در سال1319/ 1940 و پیوند با صنعت نفت، این منطقه را به شهرکی نفتی مبدل ساخت. مساله پژوهشی حاضر بررسی و تبیین تاثیر صنعت نفت بر روند توسعه اقتصادی و اجتماعی منطقه گچساران می باشد. به نظر می رسد با توسعه صنعت نفت در گچساران از سال 1335/ 1956 به بعد، دگرگونی های متنوعی در ابعاد اجتماعی و اقتصادی در این منطقه بوجود آمده باشد. این پژوهش با روش توصیفی و تحلیلی و تبیین داده های آماری نشان داده که کشف و شکل گیری صنعت نفت تاثیر آشکاری بر تغییرات اقتصادی و اجتماعی شهر گچساران مانند؛ توسعه زیرساخت ها، تغییر بافت جمعیتی، ظهور طبقات جدید، دگرگونی وضعیت معیشتی و مهاجرت داشته است. با پیشرفت صنعت نفت در این دوره و روند تحولات اجتماعی، اقتصادی حاصله از آن ، گچساران به یکی از مهمترین و تاثرگذارترین شهرهای شمالی خلیج فارس و مناطق نفتی جنوب تبدیل شد.
رژیم های برآمده از انقلاب، همواره با دو الگوی تداوم و عدم تداوم روبه رو می شوند؛ از همین رو پس از پیروزی هر انقلاب، حفظ قدرت سیاسی به عنوان یکی از دستاوردهای اصلی از مباحث مهمی است که قابلیت بررسی و تحلیل دارد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، اسلام گرایان توانستند در مقابل بحران های سیاسی، خود را حفظ کرده و حکومت شان را بیش از سی سال ادامه می دهند، در حالی که در مصر، در مقابل بحران های سیاسی، ضعف نشان دادند و از قدرت کنار زده شدند. مسأله اصلی مقاله حاضر بر این امر تأکید دارد که چه عواملی موجب تداوم قدرت سیاسی اسلام گرایان در ایران شد و چرا همتایان آن ها در مصر، پس از دست یابی به قدرت، نتوانستند نظام سازی کرده و حکومت اسلامی تشکیل دهند. فرضیه مقاله بر این است که نقش آفرینی و ناکارآمدی رهبری اسلام گرایان در نظام سازی، عدم تعامل منطقی با ارتش، و واقعه انقلاب دوم، در تداوم قدرت و نظام سازی نقش اساسی داشت. این پژوهش درصدد است با روش توصیفی- تحلیلی و بر مبنای مطالعات اسنادی و کتابخانه ای به بررسی موضوع بپردازد.
هند و آمریکا از آغاز تاکنون روابط پرفراز و نشیبی را طی کرده اند با این حال این روابط پس از پایان جنگ سرد و به ویژه در دوره جورج بوش روبه گرمی گذاشت و تا سرحد روابط راهبردی ارتقاء یافت. پرسش مطرح در این مقاله اینست که ""تحول ساختار نظام بین الملل پس از جنگ سرد چه تأثیری بر گسترش روابط هند و آمریکا گذاشته است؟"" فرضیه مورد بررسی برای پاسخ به این پرسش عبارتست از:""ساختار نظام بین الملل نقش تعیین کننده ای در گسترش روابط دو کشور نداشته است""..هدف این مقاله بررسی نقش عوامل کلان نظام بین الملل در روابط دوجانبه هند و آمریکا است و تحقیق حاضر با روش کیفی و با استفاده از منابع کتابخانه ای و با رویکردی تحلیلی-تاریخی صورت پذیرفته است.براساس یافته های تحقیق ساختار نظام بین الملل تأثیر تعیین کننده ای بر روابط دوجانبه هند و آمریکا نداشته است و تنها به عنوان یک عامل فرعی بر روابط دوجانبه دو کشور اثرگذار بوده است.
سده های هفتم و هشتم هجری از ادواری بود که تصوف و طریقت های مختلف صوفیانه از نقش پررنگی برخوردار بوده اند. این امر در آناتولی به صورت بارزتری نمایان بود. با بررسی طریقت های فعال مختلف این دوره، معلوم می شود که برخی از آنها خصوصیات و ویژگی های مشترکی داشته اند و جریان مشترکی را شکل داده بودند که ما از آن با عنوان «تصوف شهری غیرحکومتی» نام برده ایم. این نوع تصوف، از زبان پیچیده ای برخوردار نبود و سعی داشت با بیانی ساده و همه فهم، به مقاصد اخلاقی و اجتماعی خود دست یابد. این نوع تصوف، بر عرصه عمل بیشتر از نظر تأکید داشته است و آن را در هم جوشی با طبقات مختلف عامه مردم نشان می داد. دومین ویژگی مهم این نوع تصوف، شهری بودن آن است که ناشی از پیوند تنگاتنگ آن با طبقات اصناف و پیشه وران شهری بود. در این پژوهش، آن را در سه کارکرد سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مورد ارزیابی قرار دادیم.