هدف: بررسی ویژگی های دموگرافیک(1) و دگرگونی کیفی-آموزشی و جنسی شهر سنندج در بازه زمانی 1320-1357. روش و رویکرد پژوهش: روش پژوهش حاضر تاریخی است و با رویکرد تاریخ اجتماعی و بر مبنای منابع کتابخانه ای، اسنادی و نشریات به تبیین مسئله محوری پژوهش پرداخته شده است. یافته ها و نتایج پژوهش: در این پژوهش دگرگونی اجتماعی شهر سنندج در دوره پهلوی دوم با تکیه بر تحولات جمعیتی این شهر بررسی شد. برای تبیین هرچه بهتر مسئله پژوهش، از چند منظر به این مسئله پرداخته شد. در این راستا، ابتدا فضای کالبدی شهر سنندج و تحولات آن بررسی شد. سپس به امکانات شهری سنندج از قبیل مراکز آموزشی، بهداشتی، مالی و تفریحی و تأثیر آن ها بر مردم توجه شد. در ادامه ویژگی های جمعیتی سنندج در این دوران و تحولات و تحرکات جمعیتی آن -یعنی محوری ترین مسئله پژوهش حاضر- بررسی شد. با بررسی تحولات کیفی-آموزشی و جنسیتی، این نکته آشکار شد که زنان با برخورداری از امکانات آموزشی، رفته رفته به صورت یکی از گروه های اجتماعی فعال شهری درآمدند. در مبحث ویژگی های اقتصادی جمعیت، به مسئله شهری شدن نسبی مشاغل در سنندج توجه شد. سنندج درنتیجه این دگرگونی ها به صورت شهری صنعتی درنیامد، بلکه شکل خدماتی پیدا کرد.
در جریان انقلاب مشروطه، گروه های اجتماعی گوناگونی اعم از روشنفکران، علماء، اصناف و صوفیان نقش آفرینی کردند. برخی از اعضای این گروه ها، در پی انقلاب مشروطه به صف هواداران انقلاب پیوستند و برخی دیگر هم یا به جبهه مخالفان گرویدند و یا مشی کاملاً بی طرفانه ای برگزیدند. صوفیان و درویشان نیز از جمله طیف هایی بودند که در این حادثه نقش داشتند. شعب مختلف نعمت اللهیه از جمله صوفیانی بودند که در جریان انقلاب مشروطه منشأ اثر شدند. در پژوهش حاضر در ابتدا جهت گیری اجتماعی و سیاسی هر یک از چهار شعبه طریقت نعمت اللهیه یعنی طرایق صفی- علیشاهی، گنابادیه، کوثر علیشاهی و مونس علیشاهی نسبت به مشروطه بررسی شده. و در ادامه به مسئله اساسی پژوهش حاضر، یعنی دلایل متفاوت بودن رویکردهای هر یک از این شعب به مسئله انقلاب مشروطه پرداخته شده است. یافته های پژوهش بیانگر آن است که سه عامل: طبقه اجتماعی هواداران سلسله، رهبری سلسله و فضای اجتماعی – سیاسی مراکز سلسله ها، در اخذ جهت گیری های سیاسی متفاوت این شعبه ها بیشترین سهم را داشته اند.
این مقاله درصدد است، زندگی علاءالدین محمد هفتمین رهبر اسماعیلیان نزاری را از منظری متفاوت بازخوانی کند. شخصیتی که ضمن سرپرستی دین و دنیای نزاریان به بیماری مالیخولیا گرفتار آمد و زندگی اش پرتنش، بحرانی و متلاطم شد. درباره سلامت روانی و عقلانی وی تحلیل های متفاوتی عرضه شده است؛ اما این مقاله می کوشد با رویکردهای روانشناختی و جامعه شناختی، علل و عوامل بروز این بیماری و تجلیات آن را در زندگی پرفراز و فرود این امام اسماعیلی بررسی نموده، آثار و پیامدهای آن را تحلیل کند.