چکیده
مسئله اساسى در این مقاله جستوجوى پاسخى در خور این پرسش است که آیا مىتوان به درستى از فلسفهاى با وصف مسیحى سخن گفت؟ نویسنده با بیان سابقه این مسئله در میان متفکران مسیحى و طرح آرا و انظار موافق و مخالف آن تلاش مىکند تا با ارائه تصویر درستى از مسئله، به ارزیابى دیدگاههاى مختلف در این زمینه، بهویژه دیدگاه پلانتینگا بپردارد. به نظر مىرسد مباحث این مقاله براى علاقهمندان به فلسفه اسلامى سودمند باشد.
این نوشتار به مفهوم پیشینی (apriority)؛ تمایز میان گزارههای تحلیلی و ترکیبی؛ و شکگرایی دربارة «معرفت پیشینی» میپردازد. با توجه به ارتباط تنگاتنگی که «معرفت پیشینی» با مفهوم «توجیه پیشینی» دارد تعریف و تحلیلهای اساسی متوجه «توجیه پیشینی» خواهد بود. از آنجا که «استقلال از تجربه»، مؤلفة اصلی در توجیه پیشینی به شمار میآید مفهوم «تجربه» و منظور از «استقلال از تجربه» به دقت بررسی میشود. برخی معتقدند به دلیل پیوند نزدیک میان مفهوم «ضرورت» و مفهوم «استقلال از تجربه» میتوانیم «پیشینیبودن» را براساس و با معیار «ضرورت» بسنجیم. تحلیل این دیدگاه و بررسی چالشهایی که با آن مواجه است یکی از محورهای این نوشتار را تشکیل میدهد. در همین راستا، ارتباط «خطاپذیری» با «توجیه پیشینی» مدّنظر قرار میگیرد. تجربهگرایی و عقلگرایی، هر یک رویکردی متفاوت را در این مبحث ارائه میکنند که عمدتاً در چارچوب تمایز «تحلیلی ترکیبی»، قابل بررسی است. در این نوشتار، همچنین شیوههای مختلف برای تبیین مفهوم «تحلیلیبودن» مورد بررسی قرار میگیرد. سرانجام، استدلالهای شکگرایانه در قبال «معرفت پیشینی» و توانمندی یا ناتوانی آن در رد امکان «معرفت پیشینی» ارزیابی و تحلیل خواهد شد.
مفهوم سلامت و بیماری، دو مفهوم بسیار مهم در پزشکی هستند که در مشخص ساختن حدود فعالیّت پزشکی، کنترل متخصصان و وظیفة اجتماعی، نقش محوری دارند. در این سی سال اخیر و با تولد رشتهای به نام فلسفة پزشکی، این مفاهیم مورد بازبینی جدی قرار گرفتهاند. در این مقاله تلاش میشود بر اساس مفهوم «وابستگی وجودی» (supervenience)، که مفهومی در فلسفة ذهن و برای حل مسئله ذهن و جسم است، «سلامت» با چهار بعد «زیستی ـ روانی ـ محیطی ـ معنوی» تبیین شود.
در فلسفة غرب، معرفت به معرفت پیشینی و پسینی تقسیم شده است. این تقسیم یکی از مباحث معرفتشناسی معاصر است. مقالة حاضر از ارتباط این تقسیم با تقسیم دیگری که در فلسفه غرب رایج است یعنی تقسیم احکام به تحلیلی و ترکیبی، به تفصیل بحث میکند و دیدگاههای متفاوت درباب معرفت پیشینی را از راه بیان این ارتباط در اندیشة فلاسفة مختلف بیان میکند و دیدگاه کواین و پاتنم و نیز دیدگاه کریپکی در این زمینه را مورد بررسی قرار میدهد
باورهای ما مبتنی بر دو پایة شواهد تجربی و نظریه پردازیند ولی در ریاضیات اساس کار، برهان عقلی است. برهان عقلی نیز متکی به مقدمات و پیش فرضهاست. ولی نمی توان این فرایند برهان را تا بی نهایت ادامه داد و بالاخره باید به اصول موضوعه رسید. معمولاً همین اصول موضوعه، معرف شاخه ای از ریاضیاتند. مثلاً حساب با اصول موضوعة پئانو تعریف می شود. ریاضی دانان، در اواخر قرن 19 م و اوائل 20 م کشف کردند که اصول موضوعة شاخه های مختلف ریاضیات را می توان به اصولی بنیادی تر، یعنی اصول موضوعة نظریة مجموعه ها، فروکاست. مسأله این است که اصول نظریة مجموعه ها را ثابت نمی کنیم، به بداهت ذاتی آنها هم عقیده نداریم، پس چرا آنها را قبول می کنیم؟ آیا می توانیم این اصول را کم و زیاد کنیم یا آنها را به دلخواه خود تغییر دهیم؟ صدق یا کذب آنها را چگونه در می یابیم؟ از کجا به تمامیت و سازگاری آنها پی می بریم؟ طبیعت گرایی، در حل این مشکلات می کوشد. در این پژوهش تلقی و برداشت نگارنده از طبیعت گرایی مطرح می شود و نظر پروفسور پنه لوپه مدی، نقد و رد می گردد.