فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۴٬۹۶۱ تا ۴٬۹۸۰ مورد از کل ۵٬۳۹۹ مورد.
رابطه اخلاق و سیاست بررسى رویکرد ماکیاولیستى بنى امیه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بررسى هم سخنى ها و شباهت هاى دو جریان فکرى اموى و ماکیاولى در حوزه اخلاق و سیاست، مسئله اصلى این پژوهش است. هدف عمده از بررسى این موضوع، اثبات این مطلب است که اصول سیاست اموى، ارتباطى با سیاست اصیل اسلامى نداشته و بسان سیاست ماکیاولیستى، مخالف رهیافت اسلام در حوزه اخلاق و سیاست است. بنى امیه و به طور خاص معاویه، با اتخاذ اصولى همچون ارعاب به وسیله قتل و غارت، وعده و وعیدهاى فریبنده، دروغ بستن به صالحان، و ملعبه شمردن اصول اخلاقى، در سیاست مسیرى را پیموده اند که بعدها نیکولو ماکیاولى (1469 1527) آن را تئوریزه کرده است. این مقاله تلاش مى کند تا با نظر به جایگاه اخلاق در سیاست در رویکرد ماکیاولیستى، رفتار و رویکرد بنى امیه نسبت به این مسئله را مورد بررسى و نقد قرار دهد. روش مقاله در مراجعه به آراء ماکیاولى و عملکرد بنى امیه، استنادى، و در تبیین محتوا توصیفى تحلیلى خواهد بود.
رویکرد درون گروانه و برون گروانه پلانتینگا درباره معقولیت باور به خدا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بی نیازانگاری، یکی از دیدگاه های مهم معرفت شناختی درباره معقولیت باور به خدا به شمار می آید. به طور کل، می توان گفت بر اساس این دیدگاه، باور به وجود خداوند نیازمند هیچ گونه استدلال عقلانی نیست. تقریرهای متعددی از این دیدگاه ارائه شده است: یکی از تقریرهای دیدگاه بی نیازانگاری را می توان دیدگاه تجربه گرایی دانست که از سوی افرادی، همچون: سوئین بِرن، آلستون و پلانتینگا ارائه شده است. پلانتینگا درباره معقولیت باور به خدا، دیدگاه معرفت شناسی اصلاح شده را مطرح می کند. تقریر پلانتینگا، در طول آثار وی دو بیان متفاوت داشته است: او در آثار اولیه خود، با اتخاذ رویکردی درون-گروانه از مسأله توجیه، به نقد دیدگاه مبناگروی کلاسیک پرداخته و با طرح تبیینی دیگر از این دیدگاه، باور به خدا را بدون ارائه استدلال عقلانی معقول دانسته است؛ در حالی که در آثار اخیر خود، با ردّ موضع درون گروانه درباره مسأله توجیه، به رویکرد برون گروانه معتقد شده و با ارائه مفهوم تضمین، باور به خدا را بی نیاز از استدلال معرفی می کند. این مقاله به ذکر این دو رویکرد متفاوت پلانتینگا در خصوص معقولیت باور به خدا می پردازد.
عقلانیت آموزة «لطف» از دیدگاه امامیه و مسیحیت کاتولیک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه دین
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام دین پژوهی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام دین پژوهی فلسفه دین
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام دین پژوهی ادیان دیگر
اساس دین داری، تعقّل و عقلانی بودن آموزه های اساسی هر دین است. یکی از آموزه های کلیدی امامیه و آیین کاتولیک، ضرورت «لطف» یا «فیض» خداوند برای رسیدن انسان به سعادت و رستگاری است. این مقاله، با روش تحلیلِ اسنادی به بررسی معقولیت آموزة لطف در کلام امامیه و الهیات کاتولیک می پردازد. ازاین رو، پس از طرح و بررسی دلایل ضرورت لطف در هر دو مذهب، به این نتیجه دست یافت که قاعدة لطف در امامیه بر استدلال های عقلی محکم استوار است، درحالی که آموزة «فیض» در مسیحیت کاتولیک، بر مجموعه ای از پیش فرض های درون دینی محض، که پولس و پدران کلیسا وجود آنها را مسلّم گرفته اند، مبتنی است. ازاین رو اثبات عقلانی آن دشوار است.
علم محتاج بیک متد فلسفی علمی است (انتقاد از علوم کلاسیک غرب)
منبع:
فرهنگ نو دی ۱۳۳۱ شماره ۳
حوزه های تخصصی:
معرفی کتاب
منبع:
قبسات ۱۳۷۸ شماره ۱۲
حوزه های تخصصی:
تحلیل باخودبیگانگی انسان در اندیشه انتخاب خودمحور و غیرمحور اگزیستانسیالیستی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فروپاشی حاکمیت کلیسا در مغرب زمین، سرآغاز دوره روشنگری و برانگیختگی نظریه پردازان مغرب زمین در تأسیس بنایی نو از اندیشه های نظری و عملی با تفکر غالب پوزیتیویستی و نادیده انگاری آموزه های فرابشری است. در این میان، وقتی یافته های خودآیین، ناتوان از وضع مبنایی استوار در معنابخشی به جهان و حیات انسانی، باخودبیگانگی انسان را در پرده های لرزان و سست اخلاقی و ازهم پاشیدگی اجتماعی به نمایش گذاشت، فیلسوفان اگزیستانسیالیست بر آن شدند با مبانی خود، مسیر بازگشت به اصالت انسان را میسر کنند. گروهی از آنان مانند نیچه، هایدگر و سارتر، با محوریت انتخاب خودمحور، درباره باخودبیگانگی انسان اندیشیدند، و گروهی دیگر مانند کیرکگور، گابریل مارسل و تیلیش با معیار انتخاب غیرمحور به این مبحث پرداختند. اما در این دو نگرش علاوه بر آنچه از باور ناصحیح اصالت هستی انسان و تهی بودنش از هر گونه چیستی بالذات مشهود است، معضلات معرفت شناختی تفکر این دو طیف از اندیشوران در رصد جایگاه حقیقی انسان، آنان را در تأمین اهداف این مبحث ناکام گذاشته است.
بررسی راه حل ویتگنشتاین به واقعیت سلبی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
دشواره واقعیت سلبی این است که گرچه وجود صدق ساز، نفس الامر و متعلق گزاره ایجابی صادقی چون «تهران پایتخت ایران است» در خارج هیچ مشکلی ندارد، وجود متعلق گزاره سلبی صادقی چون «تهران پایتخت ایرلند نیست» در خارج بسیار مشکل ساز و خلاف شهوده بوده و در واقع نوعی ثبوت معتزلی است. از آن جا که ویتگنشتاین از اندیشمندانی است که برخلاف پندار رایج، بسیار درگیر مسائل عدمی بوده است و به مهم ترین مسأله آن، یعنی همین دشواره واقعیت سلبی، نیز راه حلی پیش نهاده است، این نوشتار نخست اشاره ای به راه حل های او به مطلق مسائل عدمی دارد و سپس، با دفع نقدهای دیگران، به روش عقلی به بررسی انتقادی راه حل خاص او به واقعیت سلبی می پردازد مبنی بر این که: این مجموع(Gesamtheit) واقعیت های ایجابی است که یک واقعیت سلبی را نیز مشخص می کند.
بررسی تطبیقی مسئله شر در مکتب حکیم سبزواری و مکتب عرفانی مولوی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال هفدهم بهار ۱۳۹۹ شماره ۱ (پیاپی ۴۲)
115 - 136
حوزه های تخصصی:
یکی از اموری که خاستگاه الحاد در جهان غرب شده و از دغدغه های ادیان و مکاتب فلسفی بوده، پاسخ به پرسش شر است. اصلی ترین پرسش این است که آیا شرور در مکتب فلسفی حکیم سبزواری و مکتب عرفانی مولوی امری وجودی است یا عدمی؟ اگر امری وجودی است، با خیر محض بودن خداوند و با قدرت و علم الهی حتی با مسئله سنخیت بین علت و معلول چگونه سازگار است؟ حکیم سبزواری، شرور را امر عدمی، ولی مولوی شرور را امر وجودی و عینی (objective) می داند و برای تبیین دیدگاه خود، ابتدا شرور را نسبی می داند نه مطلق، و وجود موجود، به خدا نسبت داده می شود و شرور با واسطه به خدا منتسب هستند، زیرا لازمه محدودیت و ماده است، چون موجود وقتی تنزل کند، وجود تنزل یافته، محدودیت دارد و محدودیت و مادیت این تصادم ها را دارد و گریزی از آن نیست، آنگاه از توصیف به تجویز می پردازد و پذیرش رنج ها را برای تکامل آدمی لازم می داند، نگارنده ابتدا دیدگاه این دو حکیم و عارف را تبیین کرده و به مقایسه و بررسی دیدگاه ها پرداخته است و در نهایت نگاه عرفانی مولوی را واقع بینانه تر و به سلامت روان نزدیک می داند.
تجربه دموکراسی و حکومت در غرب (قسمت آخر)
منبع:
سراج پاییز ۱۳۷۸ شماره ۱۸
حوزه های تخصصی:
شر سوئین برن در ایران
حوزه های تخصصی:
امکان گفت وگو بین «مکتب کیوتو» و «حکمت اسلامی»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله سعی می کنم نشان دهم که با وجود اختلاف زمانی یا تاریخی و جغرافیایی بین فلسفة مکتب کیوتوی ژاپن در قرن بیستم و حکمت اسلامی شباهت های درخور تأملی برای مطالعات تطبیقی وجود دارد. بنابراین به نظر نگارنده «امکان گفت وگو» بین این دو تصورشدنی است. با این حال، این مقاله ادعا نمی کند که تطبیق کامل و منطقی بین این دو مکتب قابل حصول خواهد بود. مکتب کیوتو در ذن بودیسم سنتی ژاپنی و تفکر عرفانی و فلسفی مغرب زمین ریشه دارد و نمایندگان کلیدی آن عبارت اند از: نیشیدا کیتارو، نیشیتانی کیجی، و تانابه هاجیمه. در این مقاله عمدتاً بر اندیشه های دینی و عرفانی نیشیدا و نیشیتانی متمرکز خواهیم شد. نیشیدا کیتارو پایه گذار مکتب کیوتو محسوب می شود. اندیشة غالب در این مکتب مبتنی بر مفهوم نیستی، خدا، تجلی، عشق، دین، و مسئلة نفس است. از سوی دیگر، در حکمت اسلامی نیز تقریباً به مفاهیم مشابهی در اندیشة نمایندگان برجستة آن مانند مولوی، صدرا، و ابن عربی، که تحت تأثیر سنت دینی و قرآنی و سنت فلسفة یونانی (از جمله فلسفه های نوافلاطونی) قرار دارند، برمی خوریم. این مقاله بر آن است که با تمرکز بر مفاهیمی مانند نیستی، خدا، تجلی الهی، عشق الهی، دین، و نفس در هر دو طرف «امکان» گفت و گو را نشان دهد.
قرآن و پلورالیزم دینى
ملاحظاتی در باب پلورالیسم
حوزه های تخصصی:
ناکامی تئوری های بازنمودگرایی مرتبه ی اوّل در تبیین خصیصه ی سوبژکتیو تجربه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله، کارآمدی تئوری های بازنمودگرایی مرتبه ی اوّل برای تبیین خصیصه ی سوبژکتیو تجربیات پدیداری را موردبررسی قرار می دهد. نویسنده پس از توضیحی کوتاه درباره ی بازنمودگرایی، به سراغ توضیح مسأله ی این مقاله می رود: تبیین خصیصه ی سوبژکتیو تجربیات که علاوه بر خصیصه ی کیفی، معضل دشوار فیزیکالیسم برای تقلیل پدیدارشناسی به حیث التفاتی است. نویسنده به تئوری های کارکردگرایانه ی شومیکر و خودبازنمودگرایانه ی کریگل برای تبیین خصیصه ی سوبژکتیو اشاره می کند و اشکالات وارد بر آن ها را شرح می دهد. سپس به داعیه ی سایر بزرگان بازنمودگرایی می پردازد که تأمین خصیصه ی سوبژکتیو را در قالب همان فرایند بازنمایی و بی نیاز از تئوری پردازی مجزا، در نظر می گیرند. وی با توضیح و بررسی فرایند بازنمایی، نتیجه می گیرد که فرایند مذکور، از عهده ی تبیین خصیصه ی سوبژکتیو تجربه برنمی آید و همان مسأله ی دشوار و شکاف تبیینی، عود می کند.