فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۴٬۵۴۱ تا ۴٬۵۶۰ مورد از کل ۵٬۳۸۹ مورد.
حوزه های تخصصی:
نظریة عدالت جان رالز با رویه ای برساخت گرایانه ارائه و صورت بندی شده است. رالز ادعا می کند که رویه ی برساخت گرایانه خود را بدون پیش فرض های متافیزیکی بیان کرده است. برای بررسی ادعای رالز، رویة برساخت گرایانة او در سه مرحله پی گیری می شود: 1- در کتاب نظریه ای درباره عدالت، رالز درصدد رسیدن به اصول اخلاقی، با توجه به موقعیت اولیه است؛ موقعیتی که حتی می تواند اصول اخلاقی دیگری را نیز ارائه کند، همچنین او برداشت های متافیزیکی را در مورد طبیعت انسان با توجه به موقعیت اولیه بیان می کند. 2- در مقاله «برساخت گرایی کانتی در نظریه اخلاقی»، در بحث از این نوشته به تحول رویة رالز اشاره می شود کهدرآن،موقعیت اولیه کم رنگ شده و ایده های شهودی جوامع دموکراتیک مورد نظر قرار می گیرد. 3- در کتاب لیبرالیسم سیاسی، تحول رویة رالز آشکارتر می شود؛ در آنجا نیز این رویه با توجه به اجماع همپوش و عقل عمومی بررسی می شود. نهایتاً به این نتیجه می رسیم: حتی در لیبرالیسم سیاسی که رالز می خواهد عدالت سیاسی و نه متافیزیکی بیان کند، نمی تواند بدون پیش فرض متافیزیکی، مفهومی از عدالت را بیان کند و در نتیجه رویة برساخت گرایانة رالز، به رغم نظر خود او رویه ای ناقص است و کامل نیست.
رویکرد الگو محور در فهم چیستی دو دستگاه متافیزیکی: افلاطون و ارسطو
حوزه های تخصصی:
دستگاه های متافیزیکی، بخشی مهم و قابل توجه ازمجموعه تاریخ فلسفه را به خود اختصاص داده اند. یک پرسش اساسی در مورد نظام های متافیزیکی کلاسیکی می تواند این باشد که آیا می توان الگو ومدل کلی و واحدی را برای ارائه محتوا و ابعاد آنها تنظیم و پیشنهاد کرد، به گونه ای که این دستگاه های متافیزیکی را درآن قالب به نمایش گذاشت؟
این نوشتار، نخست به دنبال پیشنهاد و توضیح الگویی واحد برای دستگاه های متافیزیکی است. الگوی مذکور مشتمل بر اجزای چندی است از قبیل: موضوع ِمحوری، مفاهیم اساسی، تعاریف، اصول، چشم انداز کلی به واقعیات، توصیف مبدأ و جهان و انسان، همبستگی مباحث با موضوع و استدلال ها. وآنگاه در پی تنظیم وبیان دو دستگاه مهم متافیزیکی افلاطونی و ارسطویی، در قالب مدل مذکور می باشد. به نظر می رسد که متافیزیک های کلاسیک از این طریق، ماهیت ، محتوا و قالب خود را هرچه بهتر آشکار می سازند و بعلاوه از این راه، امکان تعلیم و آموزش و نیز مقایسه میان آنها با سهولت بیشتری انجام می پذیرد.
عام گرایی اخلاقی عبدالجبار معتزلی و دیوید راس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه اخلاق
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام کلیات مکاتب کلامی معتزله
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی اخلاق اسلامی کلیات فلسفه اخلاق
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی تعلیم و تربیت اسلامی کلیات شخصیت ها[زندگینامه ها؛ اندیشه ها و...]
ویژگی تمایلی چیست؟
حوزه های تخصصی:
میزان شناخت
حوزه های تخصصی:
معنویت و قرن بیست و یکم
منبع:
نامه فرهنگ ۱۳۷۶ شماره ۲۶
حوزه های تخصصی:
ویتگنشتاین و تقرب انسان به ساحت امر برتر(خدا)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اصالت همبستگی لورنس بنجور و معرفت شناسی باور تجربی
حوزه های تخصصی:
نقش خوش بینی کیهانی و فرهنگ در معنای داری زندگی از نظر جان هیک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پرسش از معنای زندگی در فلسفه مساله ایست که واقع گرایانی همچون جان هیک را بر آن داشته تا تبیینی از این مساله بر اساس مبانی خود ارائه دهد . وی با توجه به مولفه های کانتی و ویتگنشتاینی در شبکه تفکرات خود به"" معنای عملی زندگی"" تصریح کرده و معنای عملی زندگی را در گرو رابطه ای دوطرفه بین انسان و جهان میداند . بنابراین لاجرم به تاثیرجهان به عنوان امری که انسان زندگی خود را در آن تجربه میکند، پرداخته و تفسیر جهان را به خوش بینی کیهانی - مفهومی که دارای دو مولفه غایت رئوف (خیر) و ساختار متناسب با این غایت از جهان است - منوط میکند . وی ، این خوش بینی کیهانی را نیز مرهون باورهای دینی می داند . براین اساس، او چرخشی را در پرسش از معنای زندگی ایجاد کرده و آنرا به پرسش از ""ماهیت جهان"" و سپس از ""ماهیت جهان"" به پرسش از ""خصوصیات دینی که قضاوت بهتری را از جهان به ما عرضه میکند"" تبدیل میکند . گذشته از بررسی تبیین نظر جان هیک در باره معنای عملی زندگی با توجه به مولفه های تفکر او در محدوده واقع گرایی انتقادی وی ، نحوه انتقال او ازمقوله فرهنگ به دین ، عدم شمول گرایی نظریه وی و اختصاص آن تنها به ادیان ابراهیمی ، و در نهایت عدم استلزام بین خوش بینی کیهانی و باورهای دینی ، از جمله مسائلی است که مهمترین مباحث این مقاله را به خود اختصاص داده است .
صرف الوجود و مسئله ی زبان نمادین (بررسی نظریّه ی نمادگرایی تیلیش)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پل تیلیش یکی از تأثیرگذارترین فیلسوفان و الاهی دانان مسیحی در قرن بیستم است. او نظریّه ی جدیدی را در باب سخن گفتن از خدا طرح کرده است که امروزه به نظریّه ی نمادگرایی مشهور است. او در این نظریّه نشان می دهد که نمی توان به نحو حقیقی در باب خدا سخن گفت و زبان دین، زبان نمادهاست. تیلیش نظریّه ی نمادگرایی خود را بر مبنای پیش فرض های هستی شناختی اش مبتنی می کند. بنابر مبنای هستی شناختی او هرچند خدا به عنوان صرف الوجود و وجود متعال از انسان متمایز است؛ امّا انسان در هستی با خدا سهیم است و از همین روست که انسان در عین بیگانگی با خداوند یگانه است. لازمه ی چنین پیش فرضی بهره گیری از نمادهای دینی در سخن گفتن از خداست. تیلیش برای پیش برد این دیدگاه خود ابتدا ویژگی های نمادها را نشان می دهد و سپس نمادهای دینی را تعریف و مراتب آن ها را بیان می کند. او در پایان نشان می دهد که نمادهای دینی از ویژگی دوگانه ای بهره مند هستند که همزمان دو ساحت متفاوت را در مقابل ما می گشایند؛ زیرا با تمسّک به این نمادها از یک سو می توان خدا را وجود متعال و به کلّی دیگر معرّفی کرد و از سوی دیگر می توان با او رابطه ی وجودی و شخصی برقرار نمود.
مبانی فلسفی علم-3
حوزه های تخصصی:
سادگی در نظریات علمی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن بهار ۱۳۸۶ شماره ۲۹
حوزه های تخصصی:
معرفت دیداری (1)
منبع:
رهپویه هنر ۱۳۸۶ شماره ۳
حوزه های تخصصی:
نقد و بررسی دیدگاه های نسبی گرا در شناخت «قضایای تحلیلی» و «قضایای ترکیبی»(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
معرفة الروح تجربتی -(ایران)
منبع:
اخگر مهر ۱۳۲۵ شماره ۱۲
حوزه های تخصصی:
تحلیل و ارزیابی رهیافت های گوناگون در رابطه ذهن و بدن و نظر غالب ارسطو
حوزه های تخصصی:
مسأله رابطه ذهن و بدن یکی از مسائلی است که فلاسفه و دانشمندان همواره به آن توجه داشته اند. هرچند برای پیشینیان نیز روشن بود که در انسان، دو نوع متفاوت از حالات و رویدادها وجود دارند که تأثیر علّی و معلولی بر یکدیگر دارند، اما نحوه تکوّن وارتباط این دو نوع از حالات مسأله پیچیده ای بوده که همواره ذهن متفکران انسان شناس را به خود مشغول کرده است. بعضی از فلاسفه در تبیین حالات و رویدادهای جسمانی و ذهنی، معتقد به فیزیکالیسم هستند. فلاسفه دیگر ضمن ابطال فیزیکالیسم، اثبات کرده اند که انسان مرکب است از جوهری جسمانی و جوهری غیرجسمانی. از زمان دکارت تاکنون مشکل ذهن و بدن به این شکل در آمده است که چگونه می توان ارتباط های میان دو نوع شیء را تفسیر کرد. دو نوع شیئی که ظاهراً به کلی با هم متفاوتند؟ در یک طرف امور ذهنی مانند افکار و احساسات قرار دارند که آن ها را اموری شخصی، آگاهانه و غیرمادی می دانیم و در سوی دیگر، امور فیزیکی قرار دارند که آن ها را موجوداتی تصور می کنیم که جرم و امتداد مکانی دارند و به نحو علّی و معلولی با دیگر اشیای فیزیکی تأثیر متقابل دارند. بسیاری از راه حل ها برای حل مشکل ذهن و بدن، به انکار وجود یا به نوعی کوچک و بی اهمیت شمردن موقعیت یکی از این دو نوع شیء خاتمه می یابد. به نظر می رسد ارسطو با استفاده از اموری نظیر پسوخه و وحدت انضمامی ماده و شکل در حل مسأله ذهن و بدن موفق بوده است.
تأثیر عوامل غیرمعرفتی بر باور دینی از دیدگاه ویلیام جیمز (Review of the Effect of Non-Epistemic Factors on Religious Belief from the Perspective of William James)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از مباحث مهمّی که امروزه در حوزة معرفت شناسی مطرح است، بحث میزان تأثیر عوامل غیرمعرفتی بر باور دینی انسان می باشد. بررسی امکان تأثیر عوامل غیرمعرفتی بر معرفت، به عهدة معرفت شناسان است و در این مقاله می کوشیم تا دریابیم که آیا فرایند تکوین باورهای انسان در مسیری جدای از ساحت غیرعقیدتی شکل می گیرد یا آنکه ساحت های وجودی انسان در عین تمایز از یکدیگر، چنان در تأثیر و تأثّر متقابل با یکدیگرند که به سادگی نمی توان به استقلال ساحت عقیدتی از دیگر ساحت ها حکم داد و پنداشت که ساحت معرفتی باور انسان می تواند به نحو استقلالی وارد حوزة شناخت شود. در این زمینه، ویلیام جیمز برای نخستین بار در میان هشت عاملی که در فرایند تکوین باور مؤثّر می داند، تنها یکی را به استدلال اختصاص می دهد و هفت عامل دیگر را عوامل غیرمعرفتی می داند. این مقاله مشخّص می کند که انسان بدون توجّه به آنچه که در شخصیّت و درونش می گذرد، نمی تواند به معرفت دست پیدا کند، البتّه باید به این نکته توجّه داشت که این تأثیر تنها شامل تأثیرهای منفی نمی شود و کسانی مانند ویلیام جیمز علاوه بر توجّه بر تأثیرهای منفی، بر تأثیرهای مثبت نیز توجّه داشته اند و ما در این مورد، به کلام کسانی چون ویلیام جیمز که معتقدند باورهای انسان همواره در پرتو عوامل غیرمعرفتی شکل می گیرد، رهنمون می شویم.