واقعه عاشورا و شهادت مظلومانه سیدالشهداء و یاران باوفایش در کربلا، تأثیری حرکت آفرین در متن زندگی شیعه داشته و الهام بخش بسیاری از نهضت های حق علیه باطل بوده، به طوری که این واقعة دلخراش تأثیری شگرف در عرصه های مختلف هنری به ویژه نقاشی نیز به جای گذاشته است. در این میان نقاشی قهوه خانه ای و دیوارنگاری های بقاع متبرکه، به دلیل ارتباط نزدیک تر با نگرش ها و زندگی عامه جامعه، بیشترین تاثیر را از این واقعه دریافت نموده است.
بقعه چهارپادشاه در که مدفن سادات کیا در لاهیجان است، از یک سو به جهت تحولات تاریخی آن و از سوی دیگر به دلیل آثار با ارزش نقاشی های دیواری، گچ بری برجسته، صندوقهای چوبی منبت از اهمیت ویژه ای در میان بقاع متبرکه شمال ایران برخوردار می باشد. از این رو در این پژوهش با بررسی واقعه عاشورا، موضوع، نوع نگرش و اجرا نقاشی های بقعه با نقاشی های قهوه خانه ای، به صورت تطبیق و مقایسه مورد بررسی قرار گرفته اند. حاصل این پژوهش، علاوه بر تشابه در موضوع های انتخابی و نوع پرداخت آنها، دریافت تفاوت هایی در نوع اجرا، ابعاد، میزان تصویرگری و تاثیر بصری آثار در میدان بیننده می باشد.
در این تحقیق سعی بر آن داریم که با بررسی آثار استاد محمد سیاه قلم ، از نظر موضوع ،تکنیک ، البسه و تزیینات و تجزیه و تحلیل آن به زاویه هایی از دیدگاه ، مکان و زمان این هنرمند پی ببریم ، این هنرمند اهل کجاست و تحت تأثیر چه زمان و مکانی بوده ،طراحی آزادانه ، موضوعاتی که در زمان خود بسیار نادر بوده است و حتی در زمان بعد همه ،چنین دیدگاه و سبکی در نگارگری کمتر دیده اید ، سبکی رئالیستی همراه با یک نگاه کوبیستی.
نماد نام یا نمایهای است که افزون بر معنای قراردادیاش دارای معانی متناقضی باشد و چیزی ناشناخته و گنگ را بنمایاند. برخی از نمادها از تجربیات شخصی فرد ناشی میشوند اما برخی دیگر در بین تمام انسانها در تمام دوران مشترکاند. از نظر کارل گوستاو یونگ این مفاهیم مشترک بین انسانها زادهی ناخودآگاه جمعی بشراست وکهنالگو نامیده میشود. در بسیاری موارد یک انگاره یا نمایه از ناخودآگاه به خودآگاه راه مییابد و هنرمند یا فیلسوف آنچه به خودآگاهش راه یافته را در قالب یک اثر هنری یا فلسفی ارایه میکند. در هنگام تحلیل چنین اثری است که آگاهی از کهنالگوها و ناخودآگاه جمعی مورد نظر یونگ مثمر ثمر واقع میگردد. نگارنده با تکیه بر چنین دیدگاهی نمادهای مربوط به حاکمیت عنصر بیگانه بر قوم ایرانی را در دو نگاره از شاهنامهی شاه تهماسب بررسی کردهاست. هر چند نمادهای موجود در اثر نگارگران این شاهنامه تا حدودی متأثر از نوشتار شاعر است اما نگارگر به عنوان هنرمندی مستقل، ردّی از نمادهای مورد نظر خود را در اثر به جا گذاشتهاست. هر دو هنرمند غلبهی بیگانه را امری مقطعی و گذرا دانستهاند و ظهور اسطورهی قهرمان و پیروزی هویت جمعی ایرانیان بر عنصر بیگانه را در اثر خویش نمادین ساختهاند.