امروزه با توسعه روزافزون شهرهای کوچک و بزرگ و فاقد فضاهای شهری مطلوب، سازگارسازی محلات مسکونی و فضاهای عمومی آنها با نیاز های ساکنان در کانون توجه کارشناسان قرار گرفته است. فضاهای باز (عمومی) محله ای، دربرآورده ساختن نیازهای اجتماعی و فردی کودکان و نوجوانان محله، نقش منحصر به فردی دارند. این فضاها بخش عمده ای از زمان و محیط زندگی روزمره ساکنان از جمله کودکان و نوجوانان را به خود اختصاص می دهند و از دیدگاه مهندسی عوامل انسانی، ارتقای کیفیت این فضاها می تواند در سلامت و رشد قوای جسمی، تقویت تعاملات اجتماعی و همبستگی گروهی، و حتی آموزش و رشد خلاقیت کودکان و نوجوانان موثر باشد. در این نوشتار، نقش فضاهای باز در رشد فیزیکی وخلاقیت کودکان و نوجوانان تبیین شده و بخشی از قابلیت فضاهای عمومی و بوستان های محلی معرفی شده است. در این راستا با استفاده از روش تحقیقی تحلیل محتوا، برخی از مطالعات سلامت، رشد و خلاقیت کودکان و نیز طراحی محیط های ویژه کودکان بررسی شده است. در پایان با تاکید بر نگرش انسان سنجی و مهندسی عوامل انسانی در طراحی متناسب با رشد و خلاقیت کودکان، معیارهای 1) دسترسی، 2) مقیاس، 3) جذابیت، 4) شایستگی و پاسخگویی، 5) آسایش و ایمنی و 6) مشارکت پذیری ارائه شده است. از بین معیار های پیش گفته، مشارکت کودکان در فرایند طراحی فضاهای همسایگی، بوستان های کودک و فضاهای بازی به عنوان یکی از راهکارهای فعال و پویای طراحی پیشنهاد شده و استنتاج می شود که مشارکت مستقیم کودکان در خلق فضای آنان، علاوه بر ایجاد تمایل بیشتر به حضور و تعامل در محیط، امکان رشد جسمی، ذهنی، اجتماعی، استعدادها و خلاقیت های محیطی آنان را نیز فراهم می سازد.
هنرهای بصری ابزاری است که کودک با آن تجارب خود، واقعی و خیالی، را سامان و شکل و نظم میبخشد؛ و در نتیجه، خود و محیطش را بهتر میشناسد. در کل، فعالیت هنری توان آفرینش و درک معنی را در کودک افزایش میدهد. توجه جدی به هنر کودکان از اواخر قرن نوزدهم میلادی آغاز شد و شامل این گرایشها بود: بررسی مراحل رشد کودک؛ تساهل در روش تربیتی؛ مرتبط دانستن هنر با امیال ناخودآگاه؛ تبدیل نوآوری و بیان به ارزشهای مشخص هنری. در اواخر نیمة اول قرن بیستم، این گرایشها در اثر لونفلد جمع آمد. او خود در این اثر چند پیشنهاد داد: آزاد گذاشتن کودک در فعالیت هنری و مداخلهنکردن معلم در آن؛ در نظر گرفتن توالی مراحل رشد؛ هدف قراردادن سلامت ذهنی و خلاقیت در آموزش هنر در مدارس. امروزه یافتههای روانشناسی رشد ضعفهای آراءِ لونفلد را آشکار ساخته است. نمادسازی، که از روشهای خلق معناست، در هنر سه ویژگی مهم دارد: روش طراحی نماد به اندازة شیء یا واقعة مورد اشاره مهم است؛ مضمون عاطفی مورد توجه آگاهانة هنرمند و مخاطب اثر هنری است؛ مضمون عاطفی و قالب در اثر هنری یکی میشوند. از این رو، هنر کارکرد روانشناختی خاصی دارد؛ گرفتن معنا و شکلبخشیدن به آن، یعنی پیوندزدن فکر و احساس. در ساختن هر نماد سه دانش دخیل است: دانش نمادپرداز از مادّه و ابزار، از مدلول، از وجوه هماهنگی در بین آنها. پس لازمة درک هر نماد و چگونگی نمادسازی کودکان بررسی سه مؤلفة مذکور است. تحقیقات مربوط به مؤلفههای نمادسازی در آثار هنری کودکان را میتوان در چند دسته قرار داد: شناخت ویژگیهای مواد و ابزارها: خواص فیزیکی و دیداری؛ آفرینش نمادهای دیداری: وجوه تشابه بیانی و عینی؛ تصورات از مدلول؛ فرایندهای بنیادی، فرایندهای تولید، وضع عاطفی؛ واکنش کودکان به آثار هنری.
بورکهارت، از اصحاب سنتگرایان، آراء و نظریاتی خاص در باب هنر دینی و مقدس دارد. در نظر او، هنری دینی است که معطوف به زیباییهای معنوی باشد و القای معنویت و قدسیت کند؛ نه آنکه صرفاً موضوعش امری مقدس باشد. از این رو، هنر دینی همان هنر سنتی است و در مقابل هنر دنیوی و غیرسنتی قرار میگیرد. در نظر او، هنر دینی مبتنی بر حکمت متعالیه و معنوی یا همان عرفان است و محتوایش نوعی حکمت ذوقی و شهودی است. لاجرم این هنر بر رمزپردازی، یعنی علم به صور و قالبها، استوار است. او دربارة شمایلنگاری در اسلام و مسیحیت و نگارگری ایرانی نیز آرائی دارد که در این مقاله بدانها اشاره شده است.
این مقاله در سال 1980 در مجلة علمی لندسکیپ به چاپ رسیده و از آن پس، مورد اشاره و بحثهای متعدد بوده و توجه بسیاری از صاحب نظران را به خود جلب کرده است. تُوان دربارة اصالت (ریشه داری) و احساس مکان از دیدگاهی بنیادین بحث کرده است. به نظر تُوان، اصالت (ریشه داری) به معنای احساس بودن در موطن به شکلی ناآگاهانه است. در چنین شرایطی، بین شخص و مکان فاصله ای نیست و شخص جزئی از مکان است؛ در حالی که حس مکان بیانگر نوعی فاصله بین شخص و مکان است و به شخص امکان می دهد تا مکان را درک و ارزیابی کند. به اعتقاد تُوان، احساس اصالت (ریشه داری) حتی در آغاز دهة 80 نیز برای امریکاییها حالتی دست نیافتنی بوده است. این وضع امروزه با وسعت ارتباطات و آگاهیهای انسان امروزی از دیگر مکانها، در همة سرزمینها و کشورها، کم و بیش حاکم شده است. مطالعة نظریات و راهکارهای توان در مواجهه با چنین وضعی برای ما نیز مفید است. درک تفاوت بین اصالت (ریشه داری) و حس مکان مسئلة اصلی در تدوین راهبرد مواجهه با این پدیده است. برای احساس ریشه دار بودن ضرورت سکونت درازمدت نسلهای متمادی در یک مکان مطرح نیست، بلکه صرفاً داشتن زندگی خوش و یک نواخت و بی علاقگی به جهان بیرونی لازمة امر است. چنین احساسی نه گذشته را خاص می کند و نه مکانهای گذشته را؛ و به همین سبب، حفظ و احیا هم اهمیتی کمتر می یابد و مفهوم خود را از دست می دهد. اما ایجاد حس مکان و حفظ آن نیازمند تقویت آگاهی تاریخی و حفظ مکانهای تاریخی است تا هویتی خاص را به وجود آورد. امروزه، که شناختهای ما آگاهانه است و دیدها وسعت یافته، گریزی از تلاش برای ایجاد حس مکان و در پی آن تعلق مکانی دیده نمی شود.