مطالعات تطبیقی و مقایسه ای در تفکر فلسفی، از اهمیت مضاعفی برخوردار است. یکی به جهت آن که برای شناخت عمیق و دقیق هر چیزی، باید آن را با امور دیگر مقایسه کرد. برون نگری درباره ی خود فلسفه، به واسطه ی این نوع مطالعات میسر می شود؛ و دوم به جهت آن که به رغم زمینه های مساعد در فلسفه و قلمرو وسیع در آن برای مطالعات تطبیقی، چنین مطالعاتی، به ویژه در کشور ما، چنان که شایسته و بایسته است، صورت نگرفته است.
در این مقاله، نگارنده، کوشیده است برای نشان دادن امکان و ضرورت مقایسه در مطالعات فلسفی، تمهید مقدمه نماید. برای نیل به این هدف، نخست مفاهیم «تطبیق» و «فلسفه» را ایضاح نموده است. مخالفان مطالعات تطبیقی، خواه در حوزه ی فلسفه و خواه در حوزه های دیگر، معنای خاصی از «تطبیق» را در نظر داشته اند که آن معنا مورد نظر این مقاله نیست.
نویسنده، در بخش دیگر مقاله، با اشاره به این که مقایسه، در جایی امکان پذیر است که پای تعدد در میان باشد، به تفصیل، قلمروهای گسترده ی فلسفه را که مقایسه در آن ها امکان پذیر است، با تاکید بر ملاک های تعدد در آن، مورد بحث قرار داده است. بررسی روش های تطبیق و مقایسه، قلمرو و گستره ی آن و نیز، غایت و فایده ی تطبیق در فلسفه، بخش دوم این نوشتار خواهد بود که ضمن یک مقاله ی مستقل، در شماره ی بعدی مجله، تقدیم خواهد شد.