روحیه اشرافی که در قرن هفده و هجده در فرانسه بسیار رایج بود با «رفتار متمایز و ممتاز» طبقات اجتماعی برجسته مشخص میشود. علاوه بر نگاه حسود و انتقادآمیز که اساس زندگی اجتماعی این دوره را تشکیل می دهد و پایین دست بودن دیگر اقشار جامعه را به تصویر میکشد، تمسخر و لذت از انجام کارهای بد از دیگر خصوصیات روحیه اشرافی است. والمون و مادام دو مرتوی در کتاب روابط خطرناک اثر لاکلو، دو نمونه مهم از این شخصیتهای اشرافی بدجنس در ادبیات فرانسه کلاسیک هستند. در این مقاله به بررسی ادبیات بدی در ادبیات فرانسه قرن هفده و هجده خواهیم پرداخت.
در این مقاله درباره مجموعه ای از اصول و ابزارهای هنری به کاررفته در نمایشنامه های آلکساندر پوشکین بحث به میان می آید که تنها پس از گذشت چندین دهه بنیان گذاران و نویسندگان «درام نو» به صورت گسترده در آثار نظری و عملی خود به آنها روی آوردند. یکی از این اصول، درک نوینی از مقوله کنش دراماتیک است که در آن، نقش رویدادهای عینی و بیرونی نمایش و خدعه ها و دسیسه چینی های رایج در تئاتر سنتی کمرنگ می شود و لایه های فکری و عقیدتی بر آنها غلبه پیدا می کند. به طور کلی نمایشنامه های پوشکین بار فکری و راسیونالیستی عظیم و بارزی دارند و در وهله نخست بیشتر بر فکر و ذهن بیننده تأثیر می گذارند تا بر احساسات و عواطف او. گسترش و غلبه لایه کلامی نمایش بر لایه حرکتی و عینی، گنجاندن عنصر «مباحثه» به عنوان جزء تشکیل دهنده کنش دراماتیک، پیچیدگی شخصیت های دراماتیک و مواضع فلسفی-عقیدتی آنان و پایان باز نمایش که در آن خبری از گره گشایی نیست، رویکردهای نوآورانه ای هستند که بار فکری و ذهنی تراژدی های پوشکین را افزایش داده اند. این رویکردها بعدها در اواخر سده نوزدهم و اوایل سده بیستم میلادی پیوسته در نمایشنامه های نمایندگان «درام نو» مانند هنریک ایبسن، برنارد شاو، برتولت برشت و... به کار رفته و در آثار نظری آنان مورد تحلیل و بررسی تئوریک قرار گرفته است.
ژان ژاک روسو، نویسنده ی برجسته و فیلسوف انقلابی عصر روشنگری، پس از تألیف چندین کتاب ﺗﺌﻮریک، سال های پایانی عمرش را به نوشتن کتاب های اتوبیوگرافیک پرداخت. وی در این آثار با ذهنی سرشار از خاطرات آشفته سعی در ترسیم چهره ی حقیقی خود داشت. آثار اتوبیوگرافیک روسو که شامل «اعترافات»، «گفتگوها» و «رؤیاهای گردشگر تنها» می شوند، به بازسازی تحلیلی شخصیت و تفکر فلسفی این فیلسوف برجسته می پردازند.
روسو در «رؤیاها» آخرین اثر خویش تابلویی از خوشبختی بازیافته ترسیم کرد و به احساسات خویش شوق پیاده روی و تماشای مناظر طبیعی را افزود. در این مقاله ما از یک سوی سعی بر شفاف سازی مضامین بنیادین «رؤیاها»ی روسو یعنی مفاهیم تنهایی و بهشت گم شده خواهیم داشت و از سوی دیگر، با تکیه بر دیدگاه روسو، نقش حساسی را که مسئله ی دروغ در آثار اتوبیوگرافیک وی ایفا می کند، تحلیل خواهیم کرد.