شناختخودى و غیرخودى
منبع:
رواق اندیشه ۱۳۸۳شماره ۲۸
حوزه های تخصصی:
بحثخودى و غیرخودى، از نظر مفهوم و محتوا، داراى سابقه طولانى است; در تاریخ اسلام، از بعثت نبىگرامى اسلام صلى الله علیه و آله شروع مىشود و در عصر امامان علیهم السلام به اوج خود مىرسد .
خودى بودن، یک فرهنگ است; در این فرهنگ، به کسى خودى گفته مىشود که لااقل التزام عملى به مبانى خودى بودن داشته باشد . بر اساس جامعه ما، خودى کسى است که عملا به قوانین اسلام اصیل، ولایت رهبرى، مبارزه با دشمنان پاىبند بوده و در راستاى اهداف کشور و مردم گام بردارد . در آیات و روایات فراوانى چنین مرزبندى میان یاران راستین انبیا و اولیاى الهى و آنان که به کتمان حقیقت اصرار مىورزیدند، صورت گرفته است . آنان که پیمانها را زیرپا مىگذارند و در راستاى اهداف خویش از تعالى و رشد مبانى دینى - چه در میان جامعه اسلامى و چه در خارج از آن - جلوگیرى مىکنند، غیرخودى به شمار مىروند .
خودى بودن تنها در سایه پیروى عملى از ولایت معنا پیدا مىکند تا آنجا که دوستى و دشمنى قلبى هم، رنگ خدایى مىگیرد و ریشه خودى شدن به شمار مىرود .
پیروى از اسلام ناب، تسلیم بودن در برابر حق و حقیقت، صبر و استقامت از عمده صفات خودیهاست; و نفاق، مخالفتبا اصل نظام اسلامى و دنیاپرستى از ویژگیهاى بارز غیرخودیها مىباشد .
براساس روایات و آیات الهى، عوامل پایدارى و استوارى خودیها، وحدت، تداوم فرایند نظارت، مهربانى با یکدیگر و شناخت دوست و دشمن مىباشد که با رعایت آنها از نفوذ دشمنان و سوء استفاده آنان جلوگیرى مىشود .