آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

اگرچه مبحث ((تغییرات اجتماعى)) از دیرباز مورد توجه متفکران مختلفى, از ارسطو و افلاطون گرفته تا نظریه پردازان جدید متإخر همانند مارکس, مارکوزه و آرنت, بوده ـ و در این خصوص طیف متنوعى از تئورىها پیشنهاد شده است ـ با این حال حساسیت و اهمیت موضوع مى طلبد تا از منظر تازه اى این پدیده مهم سیاسى, مورد بازنگرى قرار گیرد. به همین دلیل مشاهده مى شود که على رغم حجم عظیم تحقیقات به عمل آمده, در زمینه ((شناسایى انقلاب)), هنوز هم گفتنى هاى بسیارى وجود دارد که جاى آنها در مطالعات موردى, خالى است. مهم ترین مصداق این ادعا وقوع انقلاب اسلامى در ایران است که تعدادى از متفکران بنام این رشته را به تجدید نظر در یافته هاى قبلى شان وادار کرده است. ضرورت این بازنگرى از صبغه مذهبى انقلاب ما ناشى مى شود و این که انقلاب اسلامى در نوع خود منحصر به فرد مى باشد و لازم است تا در گونه شناسى انقلاب, جایگاه متمایزى را به خود اختصاص دهد, لذا ما در این نوشتار به ارائه یک تقسیم بندى جدید از انقلاب ها همت مى گماریم که در آن انقلاب ها بر اساس آرمان هاى انقلابیون, از یکدیگر تفکیک مى شوند. این تقسیم بندى در کنار دیگر موارد مشابه ـ تقسیم بندىهایى که بر اساس ملاک هاى فلسفى, تاریخى, اقتصادى, انسانى, اخلاقى و... صورت پذیرفته اند مى تواند در معرفى هرچه بهتر انقلاب اسلامى موثر باشد. انقلاب ها را مى توان از این دیدگاه به سه دسته تقسیم نمود:
نخست: انقلاب هایى که آرمان عالى و اولیه آنها نیل به یک جامعه بى طبقه ـ جامعه اى که در آن مساوات اقتصادى نمود کامل داشته باشد ـ است. تحولات انقلابى رخ داده در کشورهاى مارکسیستى را مى توان در این قسمت جاى داد.
دوم: انقلاب هایى که تإسیس یک جامعه مبتنى بر آزادى فردى و رفاه شخصى را آرمان متعالى خود برگزیده اند و هر آنچه را که به نحوى در تقابل با این آزادى افسار گسیخته باشد به کنارى مى نهند. جوامع به اصطلاح لیبرال چنین فرآیندى را پشت سر گذاشته اند و هم اکنون سعى دارند در قالب شعارهاى انسان دوستانه, کالاهاى فرهنگى خود را به دیگر کشورها صادر نمایند.
سوم: انقلاب هایى که اصل را بر تربیت ((انسان هاى الهى)) گذارده اند و تإسیس یک جامعه خداپسند را آرمان عالى خود قرار داده اند. در این انقلاب ها فقط تإمین معاش دنیوى و آسایش عمومى ملاک نیست, بلکه غرض اصلى به کارگیرى این ابزار براى تحقق یک وضعیت متعالى تر در درون جامعه مى باشد و آن این که جامعه اى صالح و پاک ایجاد شود که افراد در درون آن بتوانند به تکامل معنوى خویش نایل آیند. انقلاب بزرگ حضرت رسول(ص) نمونه عالى این دیدگاه است و در عصر حاضر ((انقلاب اسلامى ایران)) را داریم که در نوع خود منحصر به فرد مى باشد.
اگرچه امکان دست یابى به نمونه هایى که ترکیبى از دو یا سه دیدگاه فوق باشند, وجود دارد, اما عمده ترین آنها ـ در این مقال ـ همان است که پیش از این گفته شد. براى درک هر چه بهتر این گونه شناسى تذکر مطالب زیر ضرورى است.
1) اساسا انقلاب در گفتمان اسلامى, تعریف خاص خود را دارد و براى همین منظور لفظ ویژه اى نیز جعل شده است. همان گونه که مى دانیم انقلاب به معناى ((زیر و رو شدن)), ((واگردیدن)) و ((برگشتن)) در سده هفدهم به عنوان یک اصطلاح شایع و مقبول در حوزه سیاسى مطرح مى شود که معناى اصطلاحى آن ((واژگونى تمام عیار حکومت و یا دولت و جایگزینى حاکم و یا دولت جدید از طریق خشونت)) مى باشد. اگرچه این مفهوم در طى زمان از ظرافت و ابعاد تئوریک تازه اى برخوردار شده است ـ به گونه اى که امروز با طیف وسیع و متنوعى از تئورىهاى انقلاب مواجه ایم(1) اما در مقام ارزیابى باید اعتراف کرد که همه اینها از تبیین جامع انقلاب اسلامى عاجزند. چرا که مقوله انقلاب در بینش اسلامى تعریفى به خصوص دارد که با تعاریف مشابه از حیث محتوا متفاوت است. کلمه ((انقلاب)) اگرچه در گفتمان اسلامى به معناى سیاسى اش نیامده, ولى اصطلاح ((امر به معروف و نهى از منکر)) به طور واضح و آشکارى بر این معنا دلالت دارد. این اصطلاح شامل تمامى اشکال و صور تغییر اجتماعى از اصلاح گرفته تا انقلاب مى شود و داراى سه مولفه اساسى است:(2)
نخست: بعد آرمانى انقلاب که به انگیزه متعالى ((آمر به معروف و ناهى از منکر)) باز مى گردد. بر این اساس تنها آرمان مشروع براى اقدام به انقلاب ((به سامان کردن امور جامعه متناسب با سیره و ارزش هاى نبوى)) است و اگر این بعد معنوى از انقلاب ستانده شود, دیگر انقلاب, اسلامى نیست.(3)
دوم: بعد مادى انقلاب, که به شکل تعارض انقلابى ها با حکام ستمگر متجلى شده و در اصطلاح رایج از آن به خشونت یاد مى شود.
سوم: بعد معرفتى انقلاب است که به ((آگاهى توده هاى انقلابى)) برمى گردد. توضیح آن که آمر به معروف و ناهى از منکر باید با آگاهى در این راه گام بردارد و اگر به مقتضاى آگاهى کاذب و یا جهل خود دست به حرکتى بزند, دیگر نمى توان آن را ((انقلاب اسلامى)) قلمداد کرد.(4)
با توجه به آن چه گفته شد, مى توان ((انقلاب)) را این گونه تعریف کرد:
انقلاب عبارت است از ((امر به معروف و نهى از منکرى که توسط مردمى آگاه, متحول و شعور یافته با انتخاب و اختیار, به طور همزمان و جمعى در مقابل سلطان یا پادشاه و هیإت حاکمه ستمگر, طى مراحلى خاص براى تغییر در ساخت ها, نهادها, ارزش هاى مسلط و به تعبیرى بهتر, احیاى سنت هاى رسول خدا و اماته بدعت ها, تحریفات و منکرات, تحت رهبرى فردى واجد شرایط به طریقى خشونتآمیز, صورت مى گیرد)).(5)
بدین ترتیب معلوم مى شود که ((انقلاب اسلامى)) از حیث محتوا و تا حدودى در روش, از دیگر انقلاب ها متمایز است و آنچه تحت عنوان ((بعد آرمانى انقلاب)) طرح مى گردد ناظر بر همین وجه است.
2) انقلاب اسلامى ایران در این نوشتار به محدوده تاریخى 1342 تا 1357 منحصر نمى شود, بلکه دوران تإسیس جمهورى اسلامى را نیز در بر مى گیرد, لذا تفکیک تحولات ایران به دوران انقلاب و حکومت صحیح به نظر نمى رسد, چرا که تبعات سویى را به دنبال دارد; از آن جمله تفکیک فوق به طرح این شبهه منجر مى شود که مقتضیات, اهداف, روش و اصول مورد قبول دوران حکومت با دوره انقلاب متفاوتند, در حالى که اندیشه اسلامى این استدلال را برنمى تابد و معتقد است ارزش ها, آرمان ها و خواسته هاى انقلابى در دوران تإسیس دولت باید دنبال شوند و از این حیث این دو مرحله پیوند درونى دارند و به عبارت بهتر, دوران تإسیس مرحله تحقق عینى آرمان هاى انقلابى است. به همین خاطر, در نوشتار حاضر سعى شده است مجموعه آرمان هاى انقلاب در قالب ساختارى واحد, براى آگاهى بخشى به مسوولان و مردم ارائه گردد.
3) ماهیت اصلى این بحث اساسا ((آسیب شناسانه)) مى باشد, بدین معنى که مولف سعى دارد با قبول اصل مذکور در بند دوم, آرمان هایى را که انقلاب براى تحقق آنها رخ داده, به طور روشن و شفاف از زبان امام خمینى(ره) ارائه دهد و بدین وسیله مسوولان را از رسالت خطیرشان و ملت را از جایگاه رفیع شان ـ مبنى بر جلوگیرى از بروز هرگونه انحرافى در روند مستمر انقلاب ـ آگاه سازد. بدیهى است که آگاهى, شرط اول براى عمل صالح است و تذکر این مطلب مى تواند براى همگان مثمر باشد. البته تقسیم بندى حاضر را نمى توان تنها الگوى ممکن مطرح کرد, چه بسا هدف فوق از طریق ارائه الگوهاى دیگرى نیز تإمین شود که در آن صورت مى توان آنها را مکمل بحث حاضر طرح و بررسى کرد.
4) با توجه به تعریف ما از انقلاب معلوم مى شود که ((رهبرى)) در آن نقش عمده اى ایفا مى نماید, بنابراین در نگارش تحقیق حاضر روشى اتخاذ شده است که بتواند در تبیین آرمان هاى انقلاب موثر و کارآمد باشد. براى این منظور ضمن اتخاذ رویکردى توصیفى ـ ترکیبى به ((انقلاب اسلامى)), مجموع سخنان امام خمینى(ره) را فراروى خود قرار داده, سعى نموده ایم با ارائه ترکیبى مناسب از گفتارهاى ایشان دو غرض کلى را تإمین کنیم:
نخست: آرمان هاى اصیل انقلاب را از زبان امام خمینى(ره) متذکر شویم.
دوم: ((بایدها))ى سیاست هاى اجرایى جمهورى اسلامى و ملت ایران را براى آبادانى هرچه بیشتر کشور در دهه هاى آتى, مشخص نمائیم.
لذا در ضمن سطور آتى به شرح آرمان هاى انقلاب اسلامى در سه حوزه فرهنگى, تربیتى, اقتصادى و سیاسى خواهیم پرداخت.

الف) آرمان هاى فرهنگى ـ تربیتى
آرمان هاى فرهنگى ـ تربیتى عمده ترین حوزه تإملات نظرى انقلابى ها را تشکیل مى دهد و از این حیث انقلاب اسلامى کاملا متإثر از رهیافت فرهنگى اسلام است, آن جا که اسلام خود را دین انسان ساز معرفى مى نماید. بر همین اساس امام(ره) ((تربیت انسان صالح)) را در رإس برنامه هاى انقلابى اش قرار داده, صریحا اظهار مى دارد:
((آن قدر که انسان غیر تربیت شده مضر است به جوامع, هیچ شیطانى و هیچ حیوانى و هیچ موجودى آن قدر مضر نیست و آن قدر که انسان تربیت شده مفید است براى جوامع, هیچ ملائکه اى و هیچ موجودى آن قدر مفید نیست. اساس عالم بر تربیت انسان است)). (6)
به همین خاطر است که مى بینیم آرمان هاى انقلابى امام خمینى(ره) بیشتر صبغه تربیتى مى یابد که مى توان آنها را در دو بعد مورد بررسى قرار داد:

1. بعد فردى: تربیت انسان هایى فرهیخته و متقى
شهید مطهرى, در تبیین این بعد از انقلاب اسلامى بیان داشته اند: معنویت از ارکان واقعى این انقلاب بوده و مایه حیات انسان مى باشد, لذا تحقق یک جامعه اسلامى که در آن ارزش هاى الهى نمود تام دارند, به پرورش انسان هایى منوط است که به آداب و ارزش هاى اسلامى مزین باشند.(7) به تعبیر دیگر ((حکومت صالحان)) از این حیث حکومتى است که در آن افراد به ایمان الهى تمسک جسته, تهذیب نفسانى را پیشه خود ساخته و به طور کامل ارزش هاى الهى را بر مملکت وجودى خویش مسلط ساخته اند به گونه اى که در آن از خودبینى و غول سرکش ((منیت)) هیچ گونه خبرى نیست.
مطلب فوق از این حیث قابل توجه مى نماید که در بینش هاى غیر الهى امر خطیر پرورش انسان ها به فراموشى سپرده مى شود و معمولا مسائل اقتصادى, سیاسى و... به غلط در کانون تحلیل ها و حرکات انقلابى قرار مى گیرند, در حالى که امام خمینى(ره) اصل اولیه را بر تحول افراد گذارده صراحتا مى فرمایند:
((تمام عبادات وسیله است... که آنچه بالقوه است و لب انسان است به فعلیت برسد و انسان بشود... یک انسان الهى بشود)).(8)

2. بعد اجتماعى: ایجاد یک جامعه خداپسند
معنویت به نظر امام(ره) به مملکت درونى افراد منحصر نیست, و چنان نیست که قواى درونى افراد را به اعتدال و سلامت رهنمون شود, بلکه فراتر از آن, نسیم معنویت باید در تمام زوایاى اجتماعى بوزد و براى این منظور لازم است تا ((تبلیغ)) اصول اسلامى به صورت نهادى در درون جامعه اسلامى دنبال شود و در ضمن, فرهنگ دعوت به ((ارزش هاى متعالى اسلامى)) در میان کلیه آحاد اجتماعى جارى و حاکم شود. به همین خاطر امام خمینى(ره) نخست رو به عموم مردم نموده, وظیفه الهى آنان را تبیین مى نمایند و سپس موسسات مختلف تربیتى را ـ تک تک ـ مورد خطاب قرار داده رسالتشان را یادآور مى شوند. به طور کلى آرمان هاى تربیتى امام خمینى(ره) را مى توان به شکل ذیل دسته بندى کرد:

گروه اول: آرمان هاى همگانى.
نخست: حاکمیت روحیه دلسوزى نسبت به سرنوشت انسان ها بر جامعه:
((پیغمبر اسلام براى این که مردم تربیت نمى شدند غصه مى خوردند, به طورى که خداى تبارک و تعالى او را تسکین مى داد... و هر انسانى باید این طور باشد که متإسف باشد براى آنهایى که نمىآیند به خط اسلام و خط انسانیت)).(9)
بنیان ((امر به معروف و نهى از منکر)) در جامعه اسلامى بر اصل فوق گذارده شده است و این که در جامعه اسلامى افراد نمى توانند نسبت به سرنوشت دیگران بى اعتنا باشند, لذا از روى ((دلسوزى)) و نه ((طمع)) و یا ((کینه)) براى نجات آنها از ضلالت به پا مى خیزند و به اصطلاح امر به معروف و نهى از منکر مى نمایند. وجود چنین روحیه اى است که جامعه آرمانى را به قبول اصل دوم رهنمون مى شود و آن پذیرش ((مسوولیت دسته جمعى)) در قبال هدایت جامعه مى باشد.

دوم: داشتن مسوولیت دسته جمعى
از نکات جالب توجه در کلام امام(ره) یکى این است که ایشان هیچ گاه یک موسسه یا نهاد خاص را مسوول و عهده دار تربیت مردم نمى دانستند, بلکه ضمن اشاره به کارکرد و رسالت هر یک از این نهادها, نهایتا متذکر مى شدند که ملت و دولت لازم است در راه اصلاح فرهنگ جامعه دست به دست هم بدهند و کاستى ها را رفع نمایند; به عنوان مثال, اگر چه مدارس را مکلف به تربیت صحیح دانش آموزان مى نمایند(10) ولى به همان بسنده نکرده, والدین و خانواده هاى آنها را نیز مورد خطاب قرار داده, مسوولیت شرعى شان را یادآور مى شوند(11) و در کنار همه اینها به دیگر نهادهاى اجتماعى گوشزد مى نماید که, باید این نسل را از مفاسد و بلایاى اجتماعى حفظ کنند, لذا یک جامعه آرمانى جامعه اى است که افراد آن در قبال سرنوشت تمامى مردم مسوولند.

گروه دوم: آرمان هاى ویژه موسسات تربیتى ـ فرهنگى
البته امام خمینى(ره) واقع گرا تر از آن بودند که امر خطیرى هم چون تربیت انسان ها را تنها به احساس درونى افراد موکول سازند. براى همین, روى تک تک موسسات تربیتى انگشت گذارده و نحوه فعالیت هاى آنها را متذکر مى شوند. آنچه در این جا مد نظر مى باشد, نه شیوه هاى عملى, بل اصول کلى حاکم بر کلیه موسسات است که در مجموع نشان دهنده وضعیت آرمانى موسسات تربیتى در جامعه اسلامى است, وضعیتى که در آن اصول ذیل نمود تام دارند:
اصل اول: صالح بودن کارگزاران امور تربیتى
حوزه , دانشگاه, رادیو, تلویزیون, مطبوعات و... دیگر نهادهاى تربیتى آن گاه مى توانند مثمر واقع شوند که در مقام نخست خود ((صالح)) باشند, لذا وجود نهادهاى صالح از جمله بلندترین آرمان هاى امام(ره) به حساب مىآیند.
((آن قدر که کشور ما از دانشگاه و فیضیه صدمه دیده است از جاهاى دیگر ندیده است. باید هر دوى اینها مهذب باشند و علماى اسلام و اساتید دانشگاه با هم پیوند داشته باشند)).(12)
اصل دوم: وجود توافق عمومى بین کلیه موسسات براى نیل به هدفى واحد (به ویژه حوزه و دانشگاه)
هماهنگ بودن نهادهاى تربیتى براى نیل به این هدف مقدس کرارا مورد تإکید امام(ره) قرار گرفته است و ایشان به تناسب در مواقع مختلف این اصل مهم را تذکر داده اند که:
((دانشگاهیان و جوانان برومند عزیز هرچه بیشتر با روحانیون و طلا ب علوم اسلامى پیوند دوستى و تفاهم را محکم تر و استوارتر سازند و از نقشه ها و توطئه هاى دشمن غدار غافل نباشند)).(13)
و یا این که:
((لازم است طبقات محترم روحانى و دانشگاهى با هم احترام متقابل داشته باشند. از تبلیغات سوئى که بر ضد آنها در این چند صد سال شده... تا از تفرقه استفاده هرچه بیشتر ببرند احتراز کنند)).(14)
اصل سوم: جمع تعهد و تخصص در کلیه نهادها
مقام تربیت براى معلمانى است که در کار خود تخصص دارند و نسبت به اهداف متعالى آن از تعهد لازم برخوردارند, لذا حضرت امام(ره) سفارش اکید دارند که این منصب تنها به کسانى واگذار شود که داراى ویژگى فوق باشند و اگر روزى برسد که تمامى مسوولان اجتماعى متعهد و متخصص باشند, در آن صورت وصول به یک جامعه اسلامى به میزان قابل توجهى ممکن و میسور به نظر خواهد رسید:
((ما انسان دانشگاهى مى خواهیم نه معلم و دانشجو, دانشگاه باید انسان ایجاد کند... مهم این است که یک کسى که از دانشگاه بیرون مىآید بفهمد که من با بودجه این مملکت تحصیل کرده ام... و باید براى این مملکت خدمت بکنم)).(15) و یا این که:
((ما با تخصص مخالف نیستیم, با علم مخالف نیستیم, با نوکرى اجانب مخالفیم... ما مى خواهیم متخصصینى در دانشگاه تربیت بشوند که براى ملت خودشان باشند)).(16)
تعبیر دیگر حضرت امام خمینى(ره) در این خصوص: ((حضور حزب اللهى ها))ى باسواد و متدین در تمامى صحنه هاى انقلاب مى باشد که نهادهاى تربیتى با توجه به اهمیت شان در اولویت هستند.(17)
ادامه دارد

پاورقی ها:پانوشت ها: 1 ) براى قرائت تاریخچه این بحث نگاه کنید به: ـ هانا آرنت, انقلاب, عزت الله فولادوند, تهران, خوارزمى, 1361. ـ کارل ورت, پیتر, انقلاب, ابوالفضل صادق پور, تهران, زوار, 1348. ـ ارسطو, سیاست, حمید عنایت, تهران, بى نا, چ4, 1364. 2 ) از جمله کارهاى انجام شده در این زمینه که حکم بنیان اولیه بحث انقلاب را دارند مى توان به کتب ذیل اشاره نمود: ـ مرتضى مطهرى, پیرامون انقلاب اسلامى, تهران, صدرا, 1368. ـ مرتضى مطهرى, پیرامون جمهورى اسلامى, تهران, صدرا, بى تا. ـ ابوالفضل عزتى, اسلام انقلابى و انقلاب اسلامى, تهران, هدى, بى تا. ـ عباسعلى عمید زنجانى, انقلاب اسلامى و ریشه هاى آن, تهران, کتاب سیاسى, 67. ـ جلال الدین فارسى, انقلاب تکاملى اسلام تهران, آسیا, بى تا. 3 ) از این جمله حضرت سیدالشهدا استنباط شده است که فرمودند: ((همانا من خود خواهانه و از سر خودخواهى و همچون ستمگران قیام ننموده ام, بل خواهان امر به معروف و نهى از منکر هستم و این که بر اساس سیره جدم, حضرت رسول(ص) حرکت نمایم)). 4 ) گفتنى است که دیدگاه شیعه نسبت به اهل تسنن در این زمینه انقلابى تر است, به طورى که در میان اهل تسنن هستند فقهایى که به تحریم انقلاب حکم داده اند, اما شیعه قیام علیه حاکم غیر الهى را نه تنها جایز بل واجب معرفى کرده است. بدین منظور مى توان به فتاواى علماى هر دو فرقه در ذیل عنوان ((امر به معروف و نهى از منکر)) در سطح حاکمان مراجعه نمود. 5 ) شایان ذکر است که در این خصوص تحقیقى به قلم آقاى محمد رضا حاتمى در دست بررسى و انتشار است که تحت عنوان ((تئورى انقلاب از دیدگاه اسلام)) به تحلیل دیدگاه اهل تشیع و تسنن پیرامون, ((جواز شرعى انقلاب)) پرداخته است. مولف واژه معادل انقلاب اسلامى را در فرهنگ اسلامى ((امر به معروف و نهى از منکر)) مى داند. 6 ) صحیفه نور, ج14, ص103. 7 ) ر.ک: مرتضى مطهرى, پیرامون جمهورى اسلامى, تهران, صدرا, ص60 و 172 و 174. 8 ) امام خمینى, تفسیر سوره مبارکه حمد, ص5 ـ 74. 9 ) صحیفه نور, ج19, ص215. 10 ) امام خمینى(ره): ((نقش خانواده ها و[ خصوصا] مادر در نونهالان و پدر در نوجوانان بسیار حساس است و اگر فرزندان در دامن مادران و حمایت پدران متعهد به طور شایسته و با آموزش صحیح تربیت شده و به مدارس فرستاده شوند, کار معلمان نیزآسان ترخواهدبود)).(صحیفه نور,ج15,ص2ـ161) 11 ) امام خمینى(ره): ((معلم امانت دارى است که غیر همه امانت ها, انسان امانت اوست... شما باید این عده اى که در دست شماست[ را] تعلیم کنید و اهمیت تربیت را از تعلیم بیشتر بدانید)). (صحیفه نور, ج14, ص30 ـ 29) 12 ) صحیفه نور, ج14, ص 112ـ3. 13 ) وصیت نامه حضرت امام خمینى(ره), چاپ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى, ص12. 14 ) صحیفه نور, ج2, ص20. 15 ) همان, ج13, ص211 ـ 209. 16 ) همان, ج14, ص 232ـ4. 17 ) امام خمینى(ره): ((باید توجه داشته باشید که در این سازمان مسلمانان متعهد حتى یک نفرشان نباید بیرون بروند, مگر تخلفاتى بکنند که این یک مسإله دیگرى است و فرقى با دیگران ندارند)). (صحیفه نور, ج21, ص30).

تبلیغات