پژوهش حاضر با رویکرد اسنادى به بررسى اندیشه و روشى مىپردازد که امام(ع) پس از سالها دورى از قدرت سیاسى، براى تشکیل حکومت اسلامى براساس آن اقدام کرد؛ حکومت اسلامى، در جامعهاى که پس از رسول خدا(ص)، از روش و سنت آن حضرت به شدت فاصله گرفته بود. الگوى حکومتى امام، روش پیامبر اکرم (ص) است، اما حضرت چگونه و با چه روشى مىخواهد جامعه را به سمت آن الگو هدایت کند؟ براى پاسخ، به نهجالبلاغه رجوع کردهایم تا اندیشه و روش امیرمؤمنان را به دست آوریم.
بررسىها نشان مىدهد که، اولا، روش امام(ع) در اصلاح جامعه، ابتدا از اصلاح ساختار بود. به تغییر در ساختار و جایگزینى زمامداران و هنجارهاى مربوط پرداخت و معیارهایى در انتخاب آنان و رفتارشان در رابطه با مردم در نظر گرفت، تا از این طریق، رفتار و رابطه آنان در مردم تأثیر گذاشته و آنگاه از طریق تغییر در رفتار مردم به کارکردهاى موردنظر دست یابد. ایشان در این اصلاح، تنها به دنبال این نیست که با تغییر ساختار، کارکردها دگرگون شود، بلکه افراد به مثابه کنشگر و چگونگى روابط میان آنها نیز در این فرایند مهم بوده و با تغییر در آنان، مىتوان به کارکردها دست یافت. ثانیآ، اقدام بر اساس روش مزبور، در نظام سیاسى و اقتصادى چشمگیر و غالب است؛ اما در نظام شخصیت، ارزشى و روابط اجتماعى، از چشمگیرى آن کاسته مىشود؛ زیرا جنبه فرهنگى این سه نظام غلبه دارد و تأکید بیشتر، بر تغییر مستقیم مردم به وسیله آگاهى دادن به آنهاست.