مسئله رؤیت خداوند در کلام، حکمت و عرفان اسلامی از اهمیت ویژه ای برخوردار است. در حالی که به نظر نمی رسد در علم کلام، دغدغه ای برای جمع میان موافقان و مخالفان رؤیت خداوند با بصر وجود داشته باشد، عارفان برای جمع میان رؤیت بصری و بصیرت شهودی تلاش فراوانی کرده اند. نمونه کامل این تلاش ها را می توان در تأویل دو آیه «مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَی» و «مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَ مَا طَغَی» در سوره نجم ملاحظه کرد که ویژگی های دیدار پیامبر با جبرئیل را در سفر روحانی یا معراج خود حکایت می کنند. از میان عارفان مسلمان، فرغانی در مشارق الدراری با تصریح به اتحاد دیده و دل، آیه دوم را نمونه ای از رؤیت خدا با چشم سر که با دیده دل یگانه شده می بیند. سید حیدر آملی نیز با تأویل آیه دوم به سفر چهارم از اسفار اربعه، دیدن بصر را به مقام بازگشت و از وحدت به کثرت خلق مربوط می داند. در این سیر، سالک با چشم، گوش و زبان الهی می بیند، می شنود و سخن می گوید؛ بنابراین در قرآن و عرفان، میان ادراک حسی و شهود عرفانی، نوعی رابطه عمیق و پیوند هم افزایی وجود دارد.
: مدارا در فرهنگ مفاهیم سیاسی به معنای تسامح، دیگرپذیری، پذیرش امر غیر قابل قبول و نیز نوعی رواداری و عدم تداخل و تقابل با آرا، عقاید، نگرش، رفتار و ... دیگران علی رغم عدم پذیرش و مقبولیت آنهاست. از این رو تعریفی سلبی است و نتیجه آن تحمل دیگران و مدارا کردن با آموزه ها و باورهای افراد و مسلک های مختلف اجتماعی و دینی است و از منظر درون دینی نیز فضیلتی اخلاقی است که به گونة فردی و اجتماعی مطرح می شود. رفتاری مهربانانه و هدایتگرانه با خود به منظور انقیاد نفس و نیز هدایت افراد برای ساختن جامعة انسانی و متعالی است بدین ترتیب مدارا هم موجب شکوفایی انسانیت انسان و هم عامل تحقق جامعة انسانی می گردد. بدیهی است اتصاف به این صفت اخلاقی عرفانی و اجرای درست و معقول آن نیازمند سلوک علمی و عملی است. نگارنده در این پژوهش به تبیین مؤلفه ها، مبانی، ضرورت و تأثیر آن در تعالی فرد و جامعة متعالی با رویکردی به اندیشة عرفانی و سیرة امام خمینی می پردازد.
چگونگی رابطه بین حدیث و عرفان، همواره یکی از محورهای قابل بررسی حدیث پژوهان بوده است. با اینکه عارفان در مقام فهم آموزه های دینی، به ویژه در حوزه تفسیر قرآن، بر کشف و شهود تکیه می کنند، کسانی از آنان به حدیث به عنوان یک منبع شناخت در تبیین آموزه های عرفانی توجه خاصی داشته وآن را در آثار خود به کار برده اند. نجم الدین رازی به خصوص با عنایت به مبانی عرفانی ویژه خود در مقایسه با برخی عارفان دیگر، با چنین نگاهی به سراغ حدیث رفته و از آن در کتاب مرصاد العباداستفاده کرده است. این پژوهش با روش توصیفی تحلیلی، رویکرد حدیثی نجم الدین رازی را در کتاب مرصاد العبادبه ویژه از منظر نقل به معنا مورد واکاوی قرار داده است. نوع مواجهه نجم الدین رازی مؤید این نکته است که وی در تبیین تعالیم عرفانی، به حدیث به مثابه یک منبع معرفتی نگاه کرده و چنین رویکردی را می توان برگرفته از پیوند عرفان وشریعت در منظومه فکری عارفی مانند نجم الدین رازی دانست. صرف نظر از اندک احادیث مورد اسناد او که فاقد اعتبار و حجیت است، بیشتر احادیث این کتاب در متون حدیثی معتبر در نزد فریقین یافت می شود. تکیه بر نقل به معنا در کاربست احادیث در مرصاد العبادو توجیه آموزه های عرفانی براساس احادیث، مورد اهتمام این نویسنده عارف بوده است.
حقانیت یا عدم حقانیت ادیان، از مباحث چالش برانگیز عصر جدید است که صفحات پرشماری از اندیشه های دین شناسان را به خود اختصاص داده است. در این زمینه، سه دیدگاه عمده مشاهده می شود: انحصارگرایی، شمول گرایی و کثرت گرایی دینی. کثرت گرایان، به طور گسترده در اثبات این دیدگاه خود به گفته هایی از عارفان استناد می کنند و بر این باورند که عارفان نیز از قائلان به این اندیشه اند.
از سوی دیگر، اندیشة عارفان در این زمینه، برگرفته از مبانی خاصی است که بدون پرداختن به آنها، بحث به درستی سامان نمی یابد. این تحقیق با پرداختن به مبنای انسان شناختی عرفانی و بحث انسان کامل، درصدد است تا جایگاه هستی شناختی و معرفت شناختی منحصر به فردی را که عارفان برای حضرت ختمی صل الله علیه و آله قائل هستند، تبیین کرده و در نتیجه، برتری دین اسلام را از نگاه آنان، که آن را تجلی برترین کشف ممکن برای مخلوق می دانند، به اثبات برساند.