این مقاله برآن است راهحل تعارض میان عقل و دین را از دیدگاه ابنرشد و ملاصدرا به دست دهد. در نگاه هر دو فیلسوف، هیچ تعارض واقعی میان عقل و دین وجود ندارد و برای رفع تعارض ظاهری تأویل به عنوان راهکار مطرح شده است. ابنرشد با تعیین اصول و مبانی برای تأویل و نتیجه حاصل از آن، یعنی همزیستی مسالمت آمیز مذاهب مختلف اسلامی و نیز عالمان دینی (فیلسوفان و متکلمان)، نظری جدید ارایه کرده است. ملاصدرا نیز با تاکید بر مبانی ای همچون «اصالت وجود و ذو مراتب بودن آن»، «حرکت جوهری»، و «اتحاد عاقل و معقول» ضرورت تأویل را به صورت کلی تبیین کرده است. پایه کار ابنرشد عقلگرایی است، در حالیکه ملاصدرا هم به روشهای فلسفی و هم به روشهای عرفانی توجه میکند.
تجربه دینی به عنوان یکی از موضوعات مورد توجه دین پژوهان، پیشینه کلامی و زمینه های اجتماعی روشنی در غرب و در مسیحیت دارد و روند فزونی گرفتنِ توجهات به سوی آن نیز، کاملاً قابل درک و ردیابی است. اما نضج و نمو آن در ایران همچون بسیاری از مفاهیم و مقولات دیگر، از روندی طبیعی برخوردار نبوده، بلکه از طریق تأملات صِرف آکادمیک و تبادلات روشنفکرانه به وقوع پیوسته است. این مقاله، بی آن که قصد ارزشیابی کلامیِ این مفهوم با نظر به آموزه های اسلامی را داشته باشد، تلاش دارد تا با اشاره به برخی از ریشه های کلامی و عقبه های تاریخی _ اجتماعیِ آن در غرب، توجه متألهین و فلاسفه دین از یک سو و روان شناسان و جامعه شناسان دین را از سوی دیگر، به لزوم بذل احتیاط و دقت نظر هر چه بیشتر در تشخیص و تدقیق مفهومی و تعیین جایگاه و مرتبت حقیقی آن در دین و نسبتش با دینداری جلب نماید
یکی از مباحث مطرح در حوزه دین پژوهی که از دیرباز اذهان اهل تحقیق را به خود مشغول کرده، میزان ارتباط عقل و ملاکات احکام است. در نوشتار حاضر با طرح دیدگاه های اندیشمندان اسلامی و با استمداد جستن از احادیث در فضای اصلی بحث، به این نتیجه رهنمون می گردیم که یکی از ریشه های اصلی این مبحث، ارایه پاسخ صحیح به این پرسش است که آیا ملاک و مصلحت حکم شریعت، در خود حکم نهفته است یا در متعلق حکم؟ تامل در برخی آیات و احادیث، وجود ملاک و مصلحت عقلی در متعلق حکم شریعت را نشان می دهد و وجود آن در خود حکم را نفی می کند، بر این اساس، در پاره ای موارد می توان عقلانیت مبنا و حکم شریعت را احراز نمود و با شناسایی مقتضِی حکم شریعت و منتفی داستن موانع، ملاک احکام را کشف کرد. البته کارکرد کشف ملاکات عقلی احکام و بحث از ضرورت آن فقط عبور از نصوص شرعی و ایجاد تشابه بین منصوصات و غیر منصوصات و برانگیختن حساسیت دیرینه اندیشمندان شیعی نیست، بلکه هدف اصلی، ایجاد بستری برای توجه بیشتر به این ضرورت است که در جای خود می تواند موجبات بالندگی علمی را فراهم سازد
بحث درباره جایگاه عقل در ادراک وگفتگو از گستره اعتبار آن در حوزه تحصیل معارف الهى واحکام آن نفیاً یا إثباتاً از مهمترین ومطرح ترین مباحث جارى تاریخ بشر است. ودر برهه خاصى از تاریخ فکر اسلامى به کانونى از جذب ودفع افکار واندیشه ها مبدل گشته است. اخباریون ومحدثین که مرحوم مجلسى در میان آنان جایگاه ویژه دارد به نفى مطلق اعتبار وارزش عقل وجایگزینکردن تمسک به اخبار وکلام معصومین منسوب گشتهاند. مقاله اى که فرا روى شما خواننده محترم قرار دارد به بررسی و تحلیل کلماتى از علامه مجلسى پرداخته که ادعا شده است در راستاى مطالب فوق قرار دارد. در پرتو تحلیل وارزیابى کلمات ایشان به حدود اثرگذارى عقل در کسب معرفت وارزش واعتبار احکام عقلى آشنا خواهید شد.