آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۶۰

چکیده

متن

    چند سالی است که (مکتب تفکیک) به صورت جدی در محافل علمی و فرهنگی کشور مطرح شده و انتقادهایی را نسبت به فلسفه اسلامی دامن زده است بی شک می توان گفت : مهم ترین مسئله ای که مورد نقد و انتقاد مکتب تفکیک قرار گرفته، مسئله (تأویل) است، واصولا واژه (تفکیک) در برابر (تأویل) انتخاب شده، و اشاره به لزوم جداسازی سه اصل مهم ؛ یعنی راه و روش معرفتی قرآن، عرفان و برهان وپرهیز از تأویل متون دینی با استفاده از مطالب فلسفی و عرفانی دارد. ازاین رو در این مقاله بر آنیم تا نظر تفکیکیان را در این زمینه مطرح نموده و سپس به نقد و بررسی آن بپردازیم.
    به جهت پرهیز از خلط مباحث با یکدیگر و سهولت بررسی آنها،کلمات، آرا و نظریه های اصحاب تفکیک در باب (تأویل) را در قالب چند گفتار عرضه کرده، و به نقد و بررسی آنها خواهیم پرداخت.
   
    گفتار اول : معنای تأویل
   
    تفکیکیان در آثار خود، تفسیری روشن، کامل و مشخصی از (تأویل)ارائه نداده اند، اما در کلمات ایشان معمولا (تأویل) به معنای (حمل لفظبر معنایی که از ظاهر آن به دست نمی آید) به کار می رود، و در نتیجه ازمصادیق (تفسیر به رأی) و (تحریف معنوی) شمرده می شود.(1)
   
    نقد و بررسی
   
    از آنجا که بیان معانی و اصطلاحات مختلف واژه مورد بحث در هرزمینه ای از اهمیت خاصی برخوردار است و عدم تفکیک میان آنهاانسان را به دام مغالطات مختلفی گرفتار می سازد، لازم است پیش از هربحث و سخنی، معانی مختلف تأویل را مورد توجه قرار دهیم.
    به دلیل آنکه این واژه در چند جای قرآن کریم به کار رفته است،مفسران درباره آن سخن بسیار گفته و درباره معنای (تأویل) نظرات مختلفی ارائه کرده اند، که به مهم ترین و رایج ترین آنها اشاره می کنیم :
   
    1. تأویل، مرادف با تفسیر است و به معنای (مراد متکلم و گوینده ازکلام) به کار می رود.
    2. تأویل، یعنی (معنایی از لفظ که مخالف با ظاهر آن است).
    3. تأویل، یعنی (معنایی از لفظ که گرچه از ظاهر لفظ به دست نمی آید،ولی با معنای ظاهری نیز منافاتی نداشته و قابل جمع است).
    4. تأویل از سنخ معنا نیست، بلکه امری عینی است که اعتماد کلام برآن است، مثل مصلحت و مفسده اوامر و نواهی، یا حوادث گذشته و آینده در اخبار.(2)
    5. تأویل، یعنی (توجیه متشابه، اعم از اینکه متشابه یک لفظ باشد و یایک عمل). بر اساس این اصطلاح تنها آیات متشابه قرآن دارای تأویل اند.(3)
    توجه به معانی فوق برای پیگیری صحیح مباحث بعدی ضروری است.
    نکته دیگری که تذکر آن در اینجا لازم به نظر می رسد این است که تأویل قرآن لزومٹ از مصادیق (تفسیر به رأی) یا (تحریف معنوی)محسوب نمی شود؛ زیرا بر اساس اصطلاح اول، تأویل مرادف با تفسیراست (اعم از اینکه تفسیر درست و قاعده مند باشد، یا تفسیر به رأی) و براساس اصطلاح چهارم اصلا از مقوله تفسیر محسوب نمی شود و تنها براساس اصطلاح دوم و سوم و پنجم است که ممکن است در مواردی،گونه ای از تفسیر به رأی با تحریف معنوی محسوب شود.
   
    گفتار دوم : علم به تأویل قرآن، مخصوص معصومین (ع) است
   
    تفکیکیان می پذیرند که قرآن دارای تأویل هایی است که این تأویل هاو معانی باطنی، از راه ظاهر لفظ به دست نمی آید؛ ولی در کلمات برخی ازایشان آمده است که اولا: دسترسی به این معانی، مخصوص معصومین (ع) ـ که همان راسخان در علم اند(4) ـ می باشد.(5)
    ثانیٹ: تأویل های بیان شده در کلمات معصومین (ع) هم منافاتی باظواهر الفاظ قرآن ندارد و با آن قابل جمع است.(6)
    مرحوم شیخ مجتبی قزوینی در این زمینه می گوید: شکی نیست که تأویل ظواهر و نصوص قرآن مجید و اخبار شریفه، مخالف با حکم عقل و صریح آیات و روایات است، و این مطلب منافات ندارد با اخباری که دلالت دارد بر اینکه قرآن، دارای اسرار و بطون زیادی است که مختص به خواص می باشد. و همه کس تحمل حمل آن را ندارد ؛ زیرا نفرموده اندکه اسرار علوم، نزد فلاسفه و عرفا می باشد. و هر جا که تفسیر یا تأویل ضرورت داشته باشد، باید از بیان مجاری وحی اخذ نمود. تأویل و توجیه اصول همگانی دستورهای عمومی انبیاء و أوصیاء که ضامن سعادت بشراست، عقلا و نقلا حرام و ظلم به گوینده می باشد.(7)
   
    نقد و بررسی
   
    خلط میان معانی مختلف تأویل و احکام هر یک در سخنان فوق،واضح و آشکار است، لذا جهت بررسی دقیق تر مطالب، ابتدا خلاصه ای از سخنان فوق را مطرح نموده، سپس به بررسی آنها خواهیم پرداخت.
    1. قرآن دارای معانی باطنی (تأویل هایی) است که دسترسی به این معانی، مخصوص معصومین بوده و دیگران را بدان راهی نیست از این رو تأویل های بیان شده در کلمات معصومین (ع) هم منافاتی با معانی ظاهری آنها ندارد.
    2. تأویل ظواهر قرآن و نصوص قرآن مجید و روایات، توسط غیرمعصومین (ع) مخالف با حکم عقل و صریح آیات و روایات است و ظلم به گوینده محسوب می شود.
    3. گر چه اخبار دلالت دارد بر این که قرآن دارای بطونی است که مخصوص خواص است، اما این روایات دلالت ندارد بر اینکه آن اسرار،نزد فلاسفه و عرفاست (پس آنان حق تأویل قرآن را ندارند).
    4. تفسیر و تأویل قرآن را تنها باید از معصومین (ع) فرا گرفت.
    در جمله اول، تأویل به معنای سوم آن مد نظر است، لذا در این زمینه باید گفت : گر چه معصومین (ع) به تمام و کمال از تأویل قرآن باخبرند ومصداق کامل (الراسخون فی العلم)(8) و (المطهرون)(9) محسوب می شوند؛ اما هیچ دلیلی وجود ندارد بر اینکه دیگران نتوانند به مراتبی ازعلم به تأویل قرآن دست پیدا کنند. علمای امت نیز به مقدار بهره مندبودن از علم و دانش و همچنین طهارت و پاکیزگی روحی می توانند ازتأویل قرآن بهره مند شوند، لذا از ابن عباس نقل شده که فرمود: من ازراسخان در علم هستم.(10)
    درباره جمله دوم نیز باید گفت : اگر منظور شما از تأویل، بیان معانی باطنی قرآن است که از ظاهر لفظ به دست نمی آید و البته با آن منافاتی هم ندارد، نه تنها تأویل نمودن قرآن و ارجاع ظاهر به باطن، مخالف حکم عقل و صریح آیات و روایات نیست، بلکه لازمه بهره گیری درست از قرآن کریم است. به چه دلیل امت اسلام باید به ظواهر آیات قانع شوندو خود را از درک معانی باطنی قرآن محروم کنند؟ نه تنها روایات، امت رااز سعی و تلاش برای درک معانی باطنی قرآن باز نمی دارند، بلکه آنان رابه این کار تشویق نیز نموده اند. در برخی روایات آمده است که قرآن دارای عبارات، اشارات، لطایف و حقایقی است که عبارات آن نصیب عوام، اشارات آن نصیب خواص، لطایف آن بهره اولیا و حقایق آن از آن انبیاست.(11)
    پاسخ جمله سوم این است که گر چه در روایات نیامده که اسرار قرآن نزد فلاسفه و عرفاست ؛ در روایتی هم نیامده که فلاسفه و عرفا از فهم معانی باطنی و اسرار قرآن محرومند. پس به چه دلیل فلاسفه و عرفا را ازبیان معانی باطنی قرآن منع می کنید؟
    در جمله چهارم گفتند که تفسیر و تأویل قرآن را باید از معصومین (ع)فرا گرفت، لذا ما درباره تفسیر عرض می کنیم که گرچه برای تبیین جزئیات احکام و اخبار قرآن، مراجعه به روایات لازم است، اما چنین نیست که اگر روایتی وجود نداشت، تفسیر قرآن ناممکن شود. بنابراین خطوط کلی قرآن را باید از خود قرآن فرا گرفت و آن را ملاک صحت وسقم روایات قرار داد و اگر بنا باشد در فهم معنای همه آیات قرآن محتاج روایات باشیم، آنگاه روایاتی که به عرضه اخبار بر قرآن توصیه می کند،چه جایگاهی می تواند داشته باشد؟
    بنابراین درباره تأویل و معنای باطنی قرآن حقیقت مطلب آن است که بگوییم : گر چه افراد عادی نیز حق دارند معانی را به صورت احتمالی یاقطعی به عنوان تأویل به قرآن نسبت دهند (در صورتی که منافاتی باظاهر آن نداشته باشد) ولکن تنها بیان معصومین (ع) در این زمینه حجت است و تأویل های غیر معصومین (ع) برای دیگران هیچ حجیتی ندارد.
   
    گفتار سوم : نهی از تأویل در آیات و روایات
   
    تفکیکیان، تأویل را نوعی مخالفت با کتاب و سنت دانسته، و به برخی از آیات و روایات، به عنوان ادله نفی تأویل اشاره می کنند که عبارتند از:
   
    1. آیاتی که از تحریف قرآن نهی می کند
    به نظر آقای حکیمی، از آنجا که تأویل ؛ یعنی لفظ را به معنایی خلاف ظاهر آن حمل کردن، در واقع نوعی تحریف است، به حکم کریمه (لایحرفون الکلم عن مواضعه)(12) و نیز آیات دیگر، قرآن کریم آن رابه سختی و به شدت نکوهیده است.(13)
   
    2. روایاتی که تفسیر و تأویل قرآن، بدون مراجعه به اهل بیت (ع) نهی کرده است
    تفکیکیان، این دسته از روایات را نیز نافی تأویل دانسته و از آنها درنفی تأویل استفاده می کنند.(14) از جمله آنها روایت امام حسن عسکری (ع) از رسول خدا(ص) است که فرمود: (آیا می دانید چه کسی به قرآن آویخته، و این فضیلت و شرافت عظیم را برای خود رقم زده است ؟او کسی است که قرآن و تأویل آن را از ما اخذ کند، و یا از کسی که واسطه و نماینده ماست که از ما فراگرفته و نقل نماید، نه آن کسی که از رأی وفکر جدال و قیاس کنندگان اخذ کند).(15)
    همچنین روایت رسول خدا(ص) که فرمود: (کسی که قرآن را به رأی خود تفسیر کند، افترا و دروغ بر خداوند بسته است).(16)
    و نیز روایت امام محمد باقر(ع) که فرمود: (در قرآن ضرب المثل هایی است که خداوند برای مردم زده است و خداوند پیامبرش و ما را با قرآن مورد خطاب قرار داده است، پس غیر از ما کسی علم قرآن رانمی داند).(17)
    و این روایت که (هر کس قرآن را به رأی خود تفسیر کند، پس جایگاه خود را از آتش آماده کند).(18)
    و درباره معنای (تفسیر به رأی) در مقدمه تفسیر الصافی اشاره می کنند(19) که مرحوم فیض معتقد است : مراد از تفسیر به رأیی که نهی شده، آن است که شخصی در امری رأیی دارد و قرآن را با رأی خودتطبیق می کند، تا آنچه را به هوس خویش پسندیده، تأیید نماید. یا آنکه در تفسیر قرآن، بدون مراجعه به اهل او سرعت کند.(20)
   
    3. روایاتی که بر عرضه آرا و افکار بر قرآن دستور می دهد
    آقای حکیمی، از جمله ادله نفی تأویل، این کلام امیر المؤمنین (ع) درنهج البلاغه را می داند که آن حضرت در مورد قرآن می فرماید: (اتهمواعلیه آرائکم ؛ در برابر قرآن رأی ها (و افکار و مفاهیم و نظریه های) خود رامتهم شمارید).(21)
    به نظر آقای حکیمی، از این سخن امیر المؤمنین می توان استفاده کرد، که در صورت مخالفت علوم بشری با ظاهر قرآن، باید این علوم را به خطا بودن متهم کرد و در آنها تردید نمود، نه اینکه به استناد آنها، به تأویل قرآن و حمل آیات بر معنایی خلاف ظاهر آنها دست یازید.(22)
    ایشان در جایی دیگر(23) به کلامی دیگر از امیر المؤمنین (ع) اشاره می کند که آن حضرت درباره یکی از کارهای حضرت مهدی (ع) پس ازظهور فرموده است : (یعطف الرأی علی القرآن اذا عطفوا القرآن علی الرأی (24)؛ رأیها را تابع قرآن قرار می دهد، آن زمان که قرآن را تابع رأی ها قرار داده باشند).
   
    نقد و بررسی
   
    منظور تفکیکیان از تأویل در این سخنان، ممکن است یکی ازاحتمال های ذیل باشد:
   
    1. مطلق تفسیر، به قرینه اینکه مرحوم قزوینی در عبارتی که از ایشان گذشت، تفسیر را در کنار تأویل نهاد و گویا از هر دو، یک معنا را اراده نمود.
    2. معنایی مخالف با ظاهر آیه را به آن نسبت دادن، به این صورت که الفاظ قرآن را حمل بر معانی اصطلاحی و مستحدث کنند.
    3. معنایی مخالف با ظاهر آیه را به آن نسبت دادن، به جهت اینکه ظاهر آن، مخالف با ادله ظنی عقلی یا علمی است، مثل نظریه های علوم تجربی و مسائل ظنی فلسفی.
    4. معنایی مخالف با ظاهر آیه را به آن نسبت دادن، به جهت اینکه ظاهر آن، مخالف با ادله قطعی عقلی می باشد، همچون ظاهر آیه (و جاءربک و الملک صفٹ صفا)(25).
    5. استفاده باطنی از قرآن ؛ یعنی علاوه بر قبول معنای ظاهری آن،معنایی را به عنوان باطن قرآن به آن نسبت دادن.
    6. آیات متشابه قرآن را معنا کردن و تفسیر درست آن را مشخص کردن.
    به نظر ما ادله مذکور تنها تأویل به معنای دوم و سوم را نفی می کند ومعانی دیگر تأویل به هیچ وجه مشمول ادله مذکور نمی شود؛ چون اولاهیچ کدام از اینها مصداق تحریف قرآن محسوب نمی شوند.
    ثانیٹ هیچ کدام از آنها تفسیر به رأی محسوب نمی شوند؛ زیرا تفسیر به رأی آن است که انسان بخواهد رأی و نظر خود را بدون در نظر گرفتن قواعد تفسیر بر قرآن تحمیل کند، یا آنکه الفاظ و واژگان قرآن را حمل برمعانی غیر عرفی و معنای اصطلاحی مستحدث کند، یا رأی و نظر خودرا مدلول مجموع آیه بداند با وجود اینکه از ظاهر آن چنین معنایی فهمیده نمی شود.
    و اما روایاتی که به عرضه افکار و آرا بر قرآن دستور می دهد، نمی خواهدبگوید که از براهین مسلم عقلی و علمی به جهت مخالفت با ظاهر قرآن دست بردارید. آری، انسان در چنین مواردی شایسته است که نظریه علمی و عقلی خود را متهم کند و مورد بازبینی مجدد قرار دهد و اگر بازهم بر خلاف ظاهر قرآن قطع پیدا کرد در اینجا باید آیه قرآن را بر اساس آن نظریه قطعی معنا کند و ظاهر عبارت حضرت هم جز این نبود؛ زیرافرمودند: (در برابر قرآن افکار و آرای خود را متهم کنید) و نفرمود دست از آرا و افکار مخالف ظاهر قرآن بردارید.
   
    گفتار چهارم : راهیابی تأویل به فلسفه اسلامی و حکمت متعالیه
   
    در کلمات تفکیکیان، پیروان حکمت متعالیه، به ویژه شخص ملاصدرامتهم به استفاده از عنصر تأویل اند. به نظر ایشان، فلاسفه و عرفای مسلمان، پیشاپیش، به رأی و نظریه ای از راه اقامه برهان و یا کشف وشهود معتقد می شوند، و سپس آیات و روایات را به هر قیمتی که شده، برمعنای مورد نظر خود حمل می کنند.
    مرحوم میرزا جواد تهرانی در این زمینه می گوید: (همچنین در مقام استفاده مطلب از کتاب و حدیث (چنانکه اشاره شد)، به نظر می رسد که آنان، مطالب را از ماخذ دیگر گرفته و آنها را مسلم و مفروض الثبوت انگاشته اند، پس به فحص در آیات و روایات پرداخته، به منظور اینکه ازگوشه و کنار آنها عباراتی به دست آورند که بر مراد مسلم مرکوز در ذهن،منطبق یابند، و یا توجیه نموده و تطبیق دهند و در این رویه مطالعه،قهرٹ بسیار می شود که از عبارات و کلمات، برخلاف واقع و به نفع مقصود،معانی در نظر انسان جلوه می کند و او را از واقع و حقیقت مراد متکلم دورمی سازد.(26)
    جناب آقای سیدان نیز معتقدند که نوعٹ فلاسفه اسلامی، ابتدا مسائل را از دیدگاه عقلی بررسی می کنند، و مطالبی را بر اساس مقدماتی اختلافی و غیر واضح می پذیرند و سپس از آنجا که منتسب به شرع هستند، از روی ناچاری نگاهی به مدارک شرعی می افکنند، و چون دربسیاری از اوقات نتیجه آن دو را یکی نمی بینند، دست به تأویل و توجیه متون شرعی می گشایند، و بیشتر به دنبال متشابهاتی هستند تا رأی ونظر خود را با آن تأیید کنند.(27)
    آقای حکیمی نیز در جایی می نویسد: برای ساختن فلسفه های امتزاجی ـ همچون حکمت متعالیه ـ دست یازیدن به تأویل، و حمل کلمات دیگران بر خلاف ظاهر آن، امری ضروری و حیاتی است وملاصدرا نیز فراوان به این کار دست یازیده است.(28)
    هم ایشان پس از تحقیقات بیشتر، ملاصدرا را از اتهام تأویل آیات وروایات مبرا داشته و او را نیز به واقع تفکیکی می یابد! و چنین می نویسد:(باری من دوست داشتم که مقام این فیلسوف اسلامی، در هم نشکند، واین سرمایه فرهنگی و فکری تاریخی تباه نگردد و هم حقانیت تفکرتفکیکی از خلال آثار ایشان نیز به دست آید. از اینرو به پژوهش در آثارگوناگون این فیلسوف پرداختم و سرانجام به این نتیجه رسیدم که صدرالمتألهین نیز در معارف الهی و مسائل اعتقادی و شناختی، حوزه قرآن کریم را از حوزه فلسفه یونانی بنیاد، و اشراقی و رواقی نهاد، و کشف و عرفان استناد (یعنی مجموعه داده های فکر یا ریاضت بشری)، جدامی کرده است و قرآن کریم و تعالیم پیامبر اکرم (ص) و اوصیاء (ع) را تاسطح فلسفه و عرفان تنزل نمی داده است).(29)
   
    نقد و بررسی
   
    مشخص است که منظور از تأویل در این سخنان، نسبت دادن معنایی به آیات و روایات است، که از ظاهر آنها به دست نمی آید و چه بسامخالف ظاهر آن نیز باشد.
    بنابراین این کار ممکن است به چند صورت رخ دهد:
   
    1. الفاظ و واژگان قرآن و روایات را حمل بر معانی اصطلاحی ومستحدث کردن.
    2. نسبت دادن معنایی به کل آیه و روایت بدون آنکه ظاهر آن چنین دلالتی داشته باشد؛ به عبارت دیگر، نظریه از پیش پذیرفته ای را به آیه وروایت تحمیل کردن، و سخن خود را از زبان آنها زدن.
    3. ظاهر آیات و روایات را طرفٹ به جهت مخالفت آنها با برخی ازمسائل علمی و عقلی ظنی توجیه کردن و به معنایی دیگر برگرداندن.
    4. ظاهر آیه و روایت را به جهت مخالفت با مسائل قطعی علمی یاعقلی توجیه کردن.
    5. ممکن است تأویل عرفانی هم مد نظر ایشان باشد و آن هم به معنای بیان معانی باطنی قرآن است، بدون اینکه با ظاهر آن مخالفت ومنافاتی داشته باشد.
    در این که کم و بیش همه انواع تأویل ها در کلمات فلاسفه رخ داده است، شکی نیست و جای انکار ندارد، اما مهم این است که ببینیم کدامیک درست و کدام نادرست است. از انواع پنجگانه تأویل که درعبارات فوق آمد، قطعٹ سه نوع اول نادرست است و از مصادیق تفسیر به رأی محسوب می شود، و ادله ای که تفکیکیان در رد تأویل ذکر کردند،شامل این تأویل ها می شود.
    اما تأویل به معنای چهارم نه تنها حرکتی غیر علمی و نادرست محسوب نمی شود، بلکه حاصل خاصیت سازگار سازی ذهن انسان است ؛ زیرا کسی که از طرفی حقانیت قرآن را پذیرفته و از طرف دیگر به مسئله ای علمی یا عقلی قطع پیدا کرده است، نمی تواند ظاهر آیه ای راکه با آن مطلب قطعی، ناسازگار است به همان صورت بپذیرد و مطمئن شود که منظور خداوند از آن آیه، چیزی غیر از ظاهر اولیه آن است.
    تأویل به این معنا مخصوص فلاسفه نیست، و معمولا همه افراد وگروه ها کما بیش این کار را انجام می دهند. مرحوم حاج ملاهادی سبزواری در (شرح الاسماء الحسنی) به درستی گفته است که هیچ کدام از فرق و مذاهب اسلامی گریزی از تأویل ندارند و حتی ظاهر گرایانی چون ابن حنبل نیز در مواردی مجبور به تأویل گشته اند.(30)
    معمولا همه افراد در آیاتی همچون (و اسأل القریه)(31) و یا (فوجدافیها جدارٹ یرید أن ینقض فأقامه)(32) دست به تأویل می برند، لذا درآیه اول (اهل) را در تقدیر می گیرند و در آیه دوم و (یرید أن) را به معنای (در معرض تخریب بودن) یا (میل طبیعی) معنا می کنند.
    تفکیکیان نیز خود در تفسیر قرآن دچار چنین تأویل هایی می شوند.آقای حکیمی در جایی تصریح می کند که تأویل هایی که بر اساس یک ضرورت عقلی یا شرعی صورت گرفته باشد و همچنین تأویل های ادبی،از نظر ما اشکالی ندارد.(33) البته تعبیر ضرورت عقلی، تعبیر مبهمی است که به قرینه کلمات دیگر ایشان باید گفت که منظور از این سخن،مخالفت ظاهر متن دینی با براهین فلسفی نیست ؛ زیرا تفکیکیان هیچ اعتباری برای براهین فلسفی قایل نیستند، و تأویل ظواهر شرعی به دلیل مخالفت آنها با براهین فلسفی را هرگز نمی تابند. حال سؤال این است که اگر مخالفت با محکمات شرعی و ضروریات عقول فطری و فهم عرفی و قول لغوی می تواند مجوز تأویل باشد، چرا مخالفت با مسائل مسلم و قطعی حاصل از براهین فلسفی نتواند چنین باشد؟
    نکته قابل توجه دیگر این است که گرچه انتقاد تأویل گرایی به فلاسفه فی الجمله وارد است ؛ در مقابل، فلاسفه اسلامی نیز دیگران را متهم می کنند که در برخی موارد، بدون دلیل، بسیاری از ظواهر آیات و روایات را توجیه و تأویل می کنند، و آنها را به معنایی دیگر بر می گردانند.
    امام خمینی (ره) بارها در آثار خود، از کسانی ـ چه از فلاسفه و چه دیگران ـ که بدون دلیل و برهان، آیات و روایات را تأویل می کنند انتقادنمود و در یکی از آن موارد می گوید: و محجوبین از اهل فلسفه عامیه واهل ظاهر که نطق موجودات را نیافته اند به تأویل و توجیه پرداخته اند وعجب آن است که اهل ظاهر که به اهل فلسفه طعن می زنند، که تأویل کتاب خدا کنند، به حسب عقل خود در این موارد، خود تأویل این همه آیات صریحه و احادیث صحیحه کنند، به مجرد آنکه نطق موجودات رانیافته اند، با آنکه برهانی در دست ندارند. پس تأویل قرآن را بی برهان وبه مجرد استبعاد کنند.(34)
    درباره سخن آقای سیدان نیز توجه به چند نکته لازم و ضروری است :
    1. ایشان می گوید: فلاسفه مطالبی را بر اساس مقدماتی اختلافی وغیر واضح می پذیرند. از ایشان سؤال می کنیم که مگر فقها در مسائل فقهی و اصولی و رجالی، با یکدیگر اختلاف ندارند؟ صرف اینکه مسئله ای اختلافی شد دلیل نمی شود که برای هیچ کس واضح نباشد.بله، ممکن است افرادی همچون تفکیکیان، در مسائل فلسفی توان گذراز اختلاف ها و رسیدن به قطع را نداشته باشند، و با مشاهده اختلاف های فلاسفه، خود و دیگران را از رسیدن به قطع و یقین عاجزبدانند، ولی چه بسا کسانی بتوانند از میان همین مسائل اختلافی نظردرست را تشخیص دهند و به آن قطع پیدا کنند.
    2. ایشان افزودند: فلاسفه پس از پیدا کردن نظری درباره مسائل فلسفی، به ناچار، به مدارک شرعی مراجعه می کنند و چون نتیجه شرع وفلسفه را یکی نمی بینند دست به تأویل متون دینی می گشایند.
    همان طور که در فصل گذشته اشاره کردیم، این سخن، دور از حق وانصاف و تهمتی است که گوینده آن باید فردای قیامت در پیشگاه خداپاسخ دهد. ممکن است عده اندکی از فلاسفه این چنین باشند، ولی غالب فلاسفه مسلمان چنین نیست که از روی ناچاری به کتاب و سنت مراجعه کنند، بلکه پس از آشنایی با مطالب فلسفی و قبول پاره ای ازقواعد مسلم عقلی، به خدمت قرآن و سنت می روند و با ذهنی آماده وسینه ای مشروح، به فهم بسیاری از حقایق نهفته در آن دو موفق می شوند؛ حقایقی که چه بسا هرگز به ذهن دیگران خطور هم نکند.
    اما در باره سخن آقای حکیمی که گفت : پس از پژوهش در آثار صدرالمتألهین به این نتیجه رسیدم که ایشان هم به واقع تفکیکی است ومیان مسائل قرآنی و فلسفی و عرفانی جدایی می افکند و مسائل قرآنی را تا سر حد فلسفه و عرفان تنزل نمی دهند، باید گفت : آقای حکیمی دراین سخنان در پی آن است، که هم فکر و مسلکی برای خود بیابد و تفکرتفکیکی خود را به بزرگان نیز نسبت دهد و به همین جهت، تنها به قصدیافتن کلمات متشابهی که به گونه ای فکر تفکیکی را تأیید کند به پژوهش در آثار ایشان پرداخته است، و طبیعی است که در چنین پژوهشی سخنانی که صددرصد با فکر تفکیکی مخالف است نادیده انگاشته شود. به این عبارات آقای حکیمی دوباره دقت کنید: باری من دوست داشتم که مقام این فیلسوف اسلامی، در هم نشکند، و این سرمایه فرهنگی و فکری تاریخی تباه نگردد و هم حقانیت تفکرتفکیکی از خلال آثار ایشان نیز به دست آید. از اینرو به پژوهش در آثارگوناگون این فیلسوف پرداختم.
    بنابراین ایشان از این پژوهش دو منظور داشته است :
    1. از تباهی و درهم شکسته شدن این شخصیت بزرگ جلوگیری کند؛یعنی هر کس با فکر تفکیکیان مخالف باشد، تباه شده و شخصیت اش در هم می شکند.
    2. حقانیت فکر تفکیک از خلال آثار ایشان به دست می آید.
    جالب اینجاست که همان اتهامی که تفکیکیان به فلاسفه واردمی کنند، در اینجا خود، دچار آن شده اند. آنها می گویند: فلاسفه،پیشاپیش نظریه ای را انتخاب می کنند و سپس به دنبال متشابهاتی می گردند تا آنها را بر معنای مورد نظر خود حمل کنند. آقای حکیمی نیزدر اینجا چنین کرده و دچار تأویل نابجای کلمات صدر المتألهین شده است. به راستی آیا می توان ملاصدرایی را که در مواردی تصریح به موافقت و مطابقت میان فلسفه و عرفان و دین می کند تفکیکی دانست ؟
    تعبیر دیگری که آقای حکیمی به کار بردند، این بود که صدرالمتألهین قرآن کریم و مفاهیم پیامبر اکرم (ص) و اوصیاء(ع) را تا سطح فلسفه وعرفان تنزل نمی داده است. گویا فلاسفه که با استفاده از فلسفه، آیات وروایات را معنا می کنند آنها را تنزل می دهند، ولی تفکیکیان ـ که با این کار مخالفند ـ معنای آیات و روایات را در بالاترین اوج خود می فهمند.
    این سخن نیز عجیب و غریب است و مثل این است که کسی بگوید:فقها قرآن کریم و روایات را تا سر حد مسائل فقهی تنزل می دهند، ولی مردم عادی ـ که بدون استفاده از علم فقه به سراغ آنها می روند ـ به فهم معانی آیات و روایات آن هم در سطح بالا موفق می شوند!
    بنابراین حقیقت آن است که بگوییم : فلاسفه بیشتر و بهتر از دیگران می توانند خود را به اوج معانی آیات و روایات معارفی نزدیک کنند وصحبت از تنزل دادن آیات و روایات نیست، بلکه صحبت از این است که فیلسوف مسلمان با استفاده و الهام از آیات و روایات، فلسفه خود را ترقی می دهد و خود را به بلندای معارف قرآنی و اوصیایی نزدیک تر می کند.
    تا اینجا به این نتیجه رسیدیم، که تأویل به سه معنای نخست آن،امری نادرست است و البته کم و بیش در آثار فلاسفه این اتفاق افتاده است، همان طور که دیگران نیز تا حدی بدان دچار شده اند.
    اما تأویل به معنای چهارم آن ؛ یعنی صرف نظر کردن از ظواهر متون شرعی به استناد ادله قطعی عقلی، این هم گر چه اتفاق افتاده، اما امرنادرستی نیست و همه افراد و گروه ها نیز کم و بیش چنین تأویلی رامی پذیرند.
    اما تأویل به معنای عرفانی آن ؛ یعنی بیان برخی از معانی باطنی قرآن که هیچ منافاتی هم با ظاهر آن ندارد، این معنا از تأویل نیز در حکمت متعالیه دیده می شود، اما هیچ دلیلی بر نادرستی آن وجود ندارد. تأویل به این معنا به کلی از حوزه تفسیر قرآن خارج است و در نتیجه به هیچ وجه تفسیر به رأی محسوب نمی شود. این تأویل حاصل گفت و گو معنوی میان شخص عارف و قرآن کریم است و راسخان در علم و وجدان طهارت قلبی، به قدر رسوخشان در علم، و بهره مندیشان از طهارت معنوی، از علم به تأویل قرآن بهره مندند. البته اگر غیر معصومی معنایی را به عنوان تأویل قرآن مطرح کند برای دیگران حجیتی ندارد، ولی بیان آن هم برای آن شخص عارف و حکیم محذوری در پی ندارد.
    برخی از فلاسفه که خود از مفسران قرآن نیز محسوب می شوند، به نکته مهمی اشاره کرده اند که ذکر آن در پایان نقد این گفتار مناسب است. ایشان به این نکته مهم تذکر داده اند که در فهم و برداشت از قرآن باید به همان روش درست تفسیر قرآن پیش رفت. اگر با استفاده از این روش، مطلب به دست آمده از قرآن با مطالب و معارف فلسفی ماهماهنگ شد، که مطلوب حاصل شده است، اما اگر چنین نشد، نمی توان گفت که چون این مطلب در فلسفه مسلم است، آیه نیز حتمٹ باید چنین بگوید. مطلب مهم فلسفی در جای خود صحیح است، اما شاید آیه شریفه در مقام تبیین مطلب دیگری باشد. برخی از مفسران به جهت عدم عنایت کافی به این نکته، در مواردی، از مراد واقعی آیه دورشده اند.(35)
    به نظر ما تفکیک به معنای درست آن، همان چیزی است که در این عبارت ها آمده، نه آنچه را که تفکیکیان دم از آن می زنند.
    میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است
   
    گفتار پنجم : تاریخچه تأویل
   
    تفکیکیان درباره تاریخچه تأویل نیز سخنان بسیاری گفته اند. آقای حکیمی معتقد است که تأویل، پیشینه ای دیرین دارد، و در یهودیت ومسیحیت هم کسانی بودند که سعی کردند با تأویل متون دینی، آنها را بامطالب فلسفی تطبیق دهند؛ مثل هرمیپوس (200 ق از م) و پولس وفیلن یهودی (م :ح 40م) و قدیس آلبرتوس کبیر (م : 1280م).(36)
    ولی استاد ایشان مرحوم شیخ مجتبی قزوینی، در کتاب بیان الفرقان مدعی شده که تأویل ـ دست کم در حوزه فرهنگ اسلام ـ سابقه زیادی ندارد. به نظر ایشان، تا حدود یکصد سال پیش، طریق فقهای آل محمد(ص) ـ که پیروان قرآن و سنت اندـ کاملا ممتاز از طریق فلاسفه و عرفابود، و هر یک از دیگری تبری و بیزاری می جستند؛ زیرا کاملا روشن بودکه طریق قرآن و سنت، مخالف طریق فلسفه است، ولی از آن زمان به بعد، چون فلاسفه و عرفا و صوفیه در اقلیت قرار گرفته و از جامعه مسلمانان، خصوصٹ شیعه مطرود شدند، بنای تدلیس و تلبیس و تأویل گذاشته و کلمات انبیا و ائمه (ع) را مطابق با معتقدات خود تأویل نمودند وچنین وانمود کردند که علوم قرآن و اهل بیت (ع) عین علوم فلسفه وعرفان است و فقها اسرار وحی را نفهمیده اند، از این رو آنها را متهم به قشری گری نمودند. و این تدلیس کاملا مؤثر افتاد و امر بر بیشترمحصلان علوم دینی نیز مشتبه گردید.(37)
   
    نقد و بررسی
   
    اینکه مرحوم قزوینی و تفکیکیان دیگر از طرفی فلاسفه و خصوصٹصدر المتألهین را به استفاده از عنصر تأویل محکوم می کنند و از طرف دیگر مرحوم مجتبی قزوینی تصریح می کند که تا حدود یکصد سال پیش، طریق فقها از طریق فلاسفه و عرفا کاملا ممتاز و مشخص بود وهر یک از دیگری تبری و بیزاری می جستند، و از آن پس چون فلاسفه وصوفیه در اقلیت قرار گرفتند، بنا را بر تدلیس و تأویل گذاشتند، آن قدرمتناقض و مخالف با مسلمات تاریخی است که انسان نمی داند چه بگوید. اما به هر حال به ایشان عرض می کنیم :
    اولا: اگر فکر می کنید که تأویل از زمان صدرالمتألهین شروع شده، بایدگفت که ایشان در قرن 11 هجری می زیسته و تا قرن چهاردهم بیش از300 سال فاصله دارد، پس چگونه می گویید که حرکت تأویلی از صدسال پیش به این طرف آغاز شده است ؟ و اگر واقعٹ معتقدید که تأویل ازحدود یکصد سال پیش آغاز شده است، پس چرا صدر المتألهین رامتهم به تأویل می کنید؟
    ثانیٹ: اینکه گفتید تا حدود یکصد سال پیش فلاسفه و عرفا از یکدیگرتبری می جستند، حرف عجیبی است ؛ زیرا تاریخ فلاسفه و فقهای مسلمان، افراد زیادی را نشان می دهد که هم فقیهی برجسته و هم فیلسوفی مبرز بودند اشخاصی همچون خواجه نصیر الدین طوسی،علامه حلی، شیخ بهایی، میرداماد، آقا حسین خوانساری، آقا جمال خوانساری و دیگران.
    با این حال چگونه می توان گفت که تا آن تاریخ، صف فلاسفه از صف فقها به کلی جدا بوده است ؟ آنچه می توان گفت این است که تأویل به معانی درست آن از همان صدر اسلام و توسط پیامبر خدا(ص) و ائمه معصومین (ع) آغاز گشته و تا به امروز نیز ادامه پیدا کرده است و در هرزمانی، عده ای ـ گر چه اندک ـ بوده اند که از تأویل قرآن تا حدی آگاهی داشته اند. آنچنان که تاریخچه تأویل به معنای نادرست آن نیز به همان زمان صدر اسلام بر می گردد؛ زیرا به تصریح قرآن، کسانی که قلب های منحرفی داشتند به تأویل قرآن دست می زدند،(38) و این کار از همان زمان تا به امروز ادامه داشته و چه بسا عده ای از فلاسفه نیز دچار این چنین تأویل هایی شده باشند، اما قطعٹ این کار مخصوص فلاسفه نیست و حتی برخی از فقها نیز در مواردی به دام این تأویل ها گرفتارآمده اند.
    ادامه دارد...
   
   
    پی نوشت ها:
    .1 ر.ک : محمد رضا حکیمی، مکتب تفکیک، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1375 ش، ص 18 و 79؛ الحیاه چاپ پنجم، تهران، دفتر نشرفرهنگ اسلامی، ج 2، ص 179؛ معاد جسمانی در حکمت متعالیه، قم، دلیل ما، 1381ش، ص 213؛ پیام جاودانه، قم، دلیل ما، 1382ش، ص 31؛ سیدجعفر سیدان، بحثی پیرامون مسئله ای از معاد، گردآورده : مهدی مروارید،مشهد، ولایت، 1381ش، ص 9.
    .2 مرحوم علامه طباطبایی در المیزان، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1411ق، ج 3، ص 44ـ47 یازده معنا برای تأویل بیان می کند ومعتقد است که اصول آنها را هیمن چهار معنا تشکیل می دهد. از این میان خودقول چهارم را بر می گزیند. ایشان همچنین در کتاب (قرآن در اسلام)، مشهد،طلوع، بی تا، ص 47ـ59 در این باره سخن گفته است.
    .3 ر.ک : مرحوم محمدهادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج 3، چاپ سوم، مؤسسه النشر الاسلامی، ص 28ـ34.
    .4 اشاره است به آیه 7 از سوره آل عمران.
    .5 ر.ک : محمد رضا حکیمی، الحیاه، ج 3، ص 178ـ 180؛ پیام جاودانه،ص 172ـ 173.
    .6 ر.ک : سید جعفر سیدان، مکتب تفکیک یا روش فقهای امامیه، اندیشه حوزه، سال پنجم، شماره سوم، آذر و دی 1380 ش، ص 93 و 94.
    .7 مجتبی قزوینی، بیان الفرقان، ج 1، تهران، مرکز جامعه تبلیغات اسلامی،1373ش، ص 13ـ14.
    .8 اشاره به آیه 7 سوره آل عمران است که فرمود: (و ما یعلم تأویله الا الله والراسخون فی العلم)، تأویل قرآن را تنها خداوند و راسخان در علم می دانند).
    .9 اشاره به آیه 79 سوره واقعه است که فرمود: (لایمسه الا المطهرون ؛ قرآن را تنها پاکیزگان در می یابند).
    .10 ر.ک طبرسی، مجمع البیان، چاپ دوم، بیروت، دار المعرفه، 1408ق، ج 1ـ2، ص 701.
    .11 عن الصادق علیه السلام أنه قال : (کتاب الله علی اربعه اشیاء: العباره والاشاره و اللطائف و الحقائق ؛ فالعباره للعوام و الاشاره للخواص و اللطائف للاولیاء و الحقائق للأنبیاء).(ملامحسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، بیروت،موسسه الاعلمی للمطبوعات، 1411ق، ج 1، ص 21).
    .12 نساء/ آیه 46؛ مائده، آیه 13.
    .13 ر.ک : محمد رضا حکیمی، مکتب تفکیک، ص 79.
    .14 ر.ک : مجتبی قزوینی، بیان الفرقان، ج 1، ص 13؛ علی نمازی شاهرودی،تاریخ فلسفه و تصوف، تهران، مؤسسه فرهنگی نبأ، 1378ش، ص 140ـ141.
    .15 التفسیر المنسوب الی الامام أبی محمد العسکری (علیه السلام)، قم،مدرسه الامام المهدی (ع)، 1409ق، ص 14.
    .16 شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، قم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث،1412ق، ج 27، ص 190.
    .17 علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج 2، چاپ دوم، قم، دار الکتب للطباعه والنشر، 1378ق، ص 425.
    .18 محمد محسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج 1، ص 35.
    .19 ر.ک : مجتبی قزوینی، بیان الفرقان، ج 1، ص 35.
    .20 ر.ک : محمد محسین فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج 1، ص 36ـ38.
    .21 نهج البلاغه، خطبه 176.
    .22 ر.ک : محمد رضا حکیمی، مکتب تفکیک، ص 132 و 177؛ مقدمه متأله قرآنی (گرد آورنده : محمد علی رحیمیان فردوسی، قم، دلیل ما، 1382ش)،ص 34 و 35.
    .23 ر.ک : محمد رضا حکیمی، مکتب تفکیک، ص 177؛ مقدمه متأله قرآنی،ص 38.
    .24 نهج البلاغه، خطبه 138.
    .25 و پروردگار تو و فرشتگان صف در صف بیایند، فجر، آیه 22.
    .26 جواد تهران، عارف و صوفی چه می گویند؟ تهران، واحد تحقیقات اسلامی بنیاد بعثت، 1363ش، ص 252.
    .27 ر.ک : سید جعفر سیدان، بحثی پیرامون مسئله ای از معاد، ص 8ـ9؛ مکتب تفکیک یا روش فقهای امامیه، اندیشه حوزه، پیشین، ص 85.
    .28 ر.ک : محمد رضا حکیمی، مکتب تفکیک، ص 69ـ73.
    .29 محمد رضا حکیمی، معاد جسمانی در حکمت متعالیه، ص 25.
    .30 گفته اند که ابن حنبل تنها به تأویل سه حدیث نبوی تصریح کرده است :
    الف. قوله (ص): (الحجر الاسود یمین الله فی الارض)
    ب. قوله (ص): (قلب المؤمن بین اصبعین من أصابع الرحمن).
    ج.قوله (ص):(انی لأجد نفس الرحمن من قبل الیمن).
    مرحوم سبزواری می گوید: تنها به تأویل این سه حدیث بسنده کرده است، که وی اهل عمق و دقت در مسائل عقلی نبوده است و الا ابن حنبل تنها به تأویل این سه حدیث بسنده نمی کرد.(ر.ک : حاج ملا هادی سبزواری، شرح الأسماء او دعاء الجوشن الکبیر،تحقیق دکتر نجفعلی حبیبی، تهران، دانشگاه تهران، 1372ش، ص 248ـ249).
    .31 یوسف، آیه 82.
    .32 کهف، آیه 77.
    .33 ر.ک : محمد رضا حکیمی، عقل خود بنیاد دینی، ماهنامه همشهری، آذر 1380ش،ص 142.
    .34 امام خمینی، آداب الصلاه، چاپ سوم، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، 1378ش، ص 255، همچنین ر.ک : چهل حدیث، مرکز نشر فرهنگی رجاء، 1368ش، ص 427ـ428، 485 و 654.
    .35 این مطلب را حجت الاسلام محمود رجبی از جناب استاد آیت الله مصباح یزدی نقل کرده است. ر.ک : محمد تقی اسلامی، زندگی نامه حضرت آیت الله محمد تقی مصباح یزدی، قم، پرتو ولایت، 1382، ص 112.
    .36 ر.ک : محمد رضا حکیمی، مکتب تفکیک، ص 340.
    .37 ر.ک : مجتبی قزوینی، بیان الفرقان، ج 1، ص 12ـ13.
    .38 ر.ک : آل عمران، آیه 7.

تبلیغات