بیش از سه سال است که بیداری اسلامی منطقه بسیار وسیعی از جهان عرب را در برگرفته است. این میان، منطقه خلیج فارس به دلیل ساختار سیاسی متصلب و غیر دمکراتیک و وجود شکاف های عمیق اقتصادی و اجتماعی بستر مساعدی برای بیداری اسلامی بوده است؛ اما موقعیت ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک این منطقه برای جهان غرب و همسویی نظام حاکم در این کشورها با غرب، سبب گردیده غربیان موج بیداری اسلامی را مدیریت و مانع سرایت آن به این منطقه حساس شوند. یکی دیگر از دلایل اهمیت منطقه خلیج فارس قرابتِ جغرافیایی آن با جمهوری اسلامی است. جهان غرب به دلایل متعدد از دخالت مستقیم برای ممانعت از گسترش موج بیداری اسلامی به منطقه خلیج فارس خودداری کرده است؛ لذا این مأموریت به برخی بازیگران منطقه محول شده است؛ از جمله عربستان سعودی که تمایلات و توانایی های ویژه ای دارد. با توجه به ویژگی های بحرین که باعث تأثیرپذیری بیشتر آن از انقلاب اسلامی و به تبع بیداری اسلامی شده است، عربستان برای آن که از پیامدهای دمینووار بیداری اسلامی در سرنگونی حاکمان محافظه کار منطقه خلیج فارس جلوگیری کند، تمام کوشش های سیاسی و نظامی خود را برای حفظ نظام حاکم در بحرین به کار گرفته است. این مقاله با ترکیب نظریه های «هژمونی» و «مهار» جایگاه عربستان سعودی به نیابت از نظام جهانی سلطه در رویارویی با موج بیداری اسلامی در منطقه خلیج فارس به ویژه بحرین را تحلیل کرده است.
بمبئی از شهرهای بسیار مهم بندری و تجاری ایالت مهار اشترای هند است. این شهر در قرن سوم قبل از میلاد جزء امپراطوری ماوریا بود. اکبرشاه، پادشاه مغولی هند بخش شمالی آن را ضمیمه ی قلمرو خود کرد. در سال 1534م پرتقالی ها آن را به تصرف خود درآوردند و در سال 1661م آن را به انگلستان واگذار نمودند. این شهر در فاصله ی سال های 1668ـ 1858م مرکز اصلی شرکت هند شرقی بریتانیا بود. آثار فراوانی از دوره ی حکومت مسلمانان و سپس حکومت انگلیسی ها در بمبئی به یادگار مانده که آن را مورد توجه گردش گرانِ سراسر جهان قرار داده است. وجود پارسیان هند و جایگاه آنان در شهر بمبئی نیز از مطالب مهم و قابل بررسی در این شهر می باشد.
ایران و شبه قاره از دیر باز، با هم روابط فرهنگی و زبانی و مذهبی و هنری و بازرگانی و صنعتی گسترده ای داشته اند.پیشینه ی این روابط به دوران مهاجرت آریایی ها برمی گردد. زمانی که این دو ملت شاخه ی هند و ایرانی را تشکیل می دادند و زبان و مذهب و نژادی یگانه داشتند. با گذشت زمان که این دو ملت در دو اقلیم جداگانه ساکن شدند، منش ها و خلق و خوی آنان نیز دگرگون شد. با این حال مبانی مشترک زبانی ونژادی و فرهنگی آنان، هرگز از هم نگسیخت. اسطوره ها وانگاشته های مشترک ایرانیان و هندوان از همان زمان سامان یافت. با تشکیل حکومت های هخامنشی و اشکانی و ساسانی پیوندهای زبانی و فرهنگی میان این دو قوم ادامه یافت که تاریخ نویسان شواهد فراوانی از آن به دست داده اند. پس از اسلام این پیوندها فزونی گرفت و به ویژه از زمان غزنویان روبه پیشرفت و فزونی نهاد و زبان فارسی در درازای نزدیک به نـُه قرن زبان رسمی امرا و دربارهایِ پادشاهان هندوستان به شمار می آمد. با نفوذ انگلیس در این کشور، اندک اندک زبان انگلیسی جای زبان فارسی راگرفت و این میراث ارزشمند و مشترک دو ملت در زمانی کمتر از یک قرن، رونق خودرا ازدست داد. در این نوشته به روندتاریخی نفوذ زبان و فرهنگ ایران در شبه قاره باروش تحلیل متون تاریخی می پردازیم.