مؤلف در این نوشتار بیان می دارد که اگرچه تصویر هر یک از دو کشور نزد دیگری بسیار زشت و غیرقابل تحمل است اما، دلایل کافی ای وجود دارد که هر دو نسبت به گذشته اغماض نمایند. ادله ای که مؤلف برمی شمارد عموما منافع راهبردی ای است که نصیب طرفین می شود. به همین خاطر است که دیپلماسی نیز نقش برجسته ای یافته و پرداختن به گفتگوهای انتقادی می تواند گام مؤثری ارزیابی شود. براین اساس اگر چه روابط دو کشور در آینده نزدیک دوستانه نخواهد بود، اما مؤلف بر آن است که حرکتی در دو کشور به سوی یک توافق استراتژیک آغاز شده است. روندی که در حوزه های مختلف و بویژه اقتصادی قابل مشاهده است. در مجموع نویسنده بدون انکار کردن پیشینه عملکرد نامطلوب آمریکا در ایران، بر آن است تا ادله ای را برای ضرورت نادیده انگاشتن این سابقه ارایه دهد. آنهم بدون اینکه انگیزه های ایران را برای پذیرش چنین پیشنهادی، بتواند تحلیل یا درک کند.
مؤلف در این نوشتار ضمن اشاره به ابعاد مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی مقوله ارتباط ایران و آمریکا، اظهار میدارد که این موضوع دارای مبانی فلسفی خاص خود نیز میباشد. نوع نگرش "شرق" و "غرب" به یکدیگر موضوع مهمی است که بهطور قطع در وجود یا عدم وجود رابطه ایران و آمریکا مؤثر است. به همین خاطر نویسنده با بررسی تاریخی سیر تعالی و زوال شرق و استیلای غرب، چنین نتیجه میگیرد که: غرب هماکنون دوره زوال خود را تجربه میکند و بنابراین شرقیان باید بدانند که در فضای تازهای قرار دارند. فضایی که دیگر در آن غربیان ضرورتا حاکم و شرقیان محکوم نیستند. عصر حاضر عصر شروع اعتلای تازهای برای شرق است و ما در چنین فضایی باید از رابطهمان با غرب سخن بگوییم. به عبارت دیگر ما باید خود را باور کنیم و سپس با اقتدار تمام در مقام پاسخگویی به سؤال از وجود یا نوع رابطه با غرب و از آنجمله آمریکا، سخن بگوییم.
به نظر دکتر امجد، برای درک ماهیت پرسش از رابطه ایران و آمریکا، لازم می آید تا نخست سیاست خارجی آمریکا و اصول حاکم بر آن را که در بستر دیدگاه واقع گرایی بنا شده است، مورد مطالعه قرار دهیم. برای همین منظور سخنران ضمن تحلیل تاریخ گذشته روابط ایران و آمریکا نتیجه می گیرد که آمریکا همیشه براساس اصل منفعت جویی خود در ایران عمل کرده و در هر شرایطی، حتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی خواستار آن بوده تا بنحوی بتواند، بدون پرداخت هزینه های سنگین نظامی، همچنان در ایران مطرح باشد. این روند در چارچوب الگوی تک قطبی ای که می رفت بر جهان حاکم شود، شاید می توانست جواب بدهد؛ اما هم اکنون به نظر می رسد که اروپا به عنوان یک گزینه بدیل برای آمریکا مطرح است. بنابراین در بحث از رابطه ایران و آمریکا، نقش و جایگاه اروپا را به هیچ وجه نباید نادیده گرفت. بدیهی است که ورود این عامل تازه نوع و الگوی رابطه را دستخوش تحول قرار خواهد داد
در این نوشتار، نویسنده نخست نگاهی دارد به فرهنگ سیاسی ایران و پس از تعریف و تحدید آن به بررسی ماهیت آن، بویژه در دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی، می پردازد. نویسنده از رهگذر تحلیل محتوایی و تاریخی فرهنگ سیاسی ایران به این نتیجه می رسد که مردم ایران از نظر فرهنگی با دولتمردان و نظام سیاسی حاکم بر آمریکا و نه مردم آمریکا مخالفت دارند. این مخالفت نیز ریشه در عملکرد سابق دولت آمریکا در ایران دارد که نوعی نارضایتی را در بین مردم دامن زده است. بنابراین اصلاح آن عملکرد و زوال نارضایتی مزبور از مقدمات بحث رابطه ایران و آمریکا به شمار می رود.
نویسنده برای تأیید دیدگاه خود به شواهد تاریخی متعددی اشاره دارد که تماما حکایت از مداخله گری آمریکا در حوادث ایران دارد. با این حال مولف بر آن است که علل فرهنگی مزبور نباید آمریکا را از نقش و جایگاه حساس ایران غافل سازد. بنابراین تلاش برای بهبود روابط باید از سوی آمریکا دنبال شود.