ترجمة متن ادبی، سخت ترین نوع ترجمه است و با چالش های ویژه ای روبه روست که باعث دشواری بیش از پیش ترجمه می شود. این نوع از ترجمه، نیازمند بحث های نظری است تا راهکارهایی برای ترجمة بهتر و توفیق بیشتر مترجمان ارائه دهد. در این راستا، پژوهش پیش رو بر آن است تا با روشی توصیفی تحلیلی به ویژگی های این نوع متون و چالش هایی بپردازد که مترجم در ترجمه با آن ها سروکار دارد. از رهگذر این بررسی مشخص شد که هر مترجم ادبی با سه چالش کلّی و بنیادین روبه رو است که عبارتند از: «چالش نوع متن»، «چالش خواننده»، «چالش اجزای متن». از این میان، چالش اجزای متن را می توان به «چالش الفاظ»، «چالش اصطلاحات و تعابیر اصطلاحی»، «چالش ساختار جمله و ترکیب» و... تقسیم کرد. از این رو، مترجم باید به این چالش ها و راه های برون رفت از آن ها توجه داشته باشد تا در ترجمة خود گرفتار به کارگیری الفاظ ناشناخته و غریب و نیز ساختارهای نامأنوس نشود که منجر به تضعیف سطح ترجمه و کاهش میزان اثرگذاری آن گردد. از جمله راهکارهایی که برای زدودن آن چالش ها ارائه شد، گردآوری همة معانی در چارچوب بافت های متعدد، مراجعه به پژوهش های جدیدی که در حوزة اصطلاحات جدید صورت می گیرد، توسعه بخشی مفهوم ضمنی و... می باشد.
بافت زبانی مجموعه ای از عناصر درون متنی است که در ارتباط با یکدیگر زمینه دلالتمندی متن را فراهم می کنند و در نتیجه، به انتقال صحیح مفهوم کلام و دریافت گفتمان کلّی متن می انجامد. بافت زبانی، مفهوم کلّی است که چهار لایه لغوی، دستوری (صرفی نحوی)، بلاغی و آوایی را شامل می شود. توجه به بافت زبانی حاکم بر آیات قرآن کریم به فهم پیام مقصود از آن ها کمک می کند. سوره «القارعه» از جمله سوره هایی است که به دلیل بافت زبانی ویژه ای که دارد، مدلول های خاصی را از حادثه عظیم قیامت بیان می کند. ترجمه های مختلفی که از این سوره انجام شده است، در اغلب موارد به بافت زبانی آن به عنوان عنصر دلالتمند در انتقال معنای آیات آن دقت کافی را نداشته اند. پژوهش حاضر با اتخاذ رویکرد تحلیلی و مقایسه دو نمونه از ترجمه های قرآن کریم (فولادوند و مکارم شیرازی) از سوره القارعه را بر اساس اصل هم ارزی بافت زبانی در متن مبدأ و مقصد بررسی می کند و در پایان، ترجمه پیشنهادی ناظر بر بافت زبانی بر پایه سه عنصر لغوی، صرفی نحوی و بلاغی ارائه می دهد. در نهایت، نتایج پژوهش نشانگر آن است که به رغم اینکه برخی از مؤلفه های بافت زبانی در بازگردانی تعدادی از آیات مورد توجه قرار گرفته، ولی در مجموع، انتقال دلالت های ضمنی برخاسته از بافت زبانی کلّ سوره در ترجمه بسیاری از آیات مغفول مانده است.
پدیده تکرار در عرصه زبان در سطح جمله، گروه و نیز واژه، بروز و نمود پیدا می کند. این مقاله، از دیدگاه ادبی، گفتمانی، مطالعات ترجمه و زبانشناسیِ نقشی ـ سازگانی هالیدی (Halliday) تکرار را به اختصار بررسی کرده، سپس به تکرار در متون مقدس و به ویژه در گفتمان قرآن پرداخته و اهداف بلاغی، معنایی و زیبایی شناختی این گونه عناصر را در متن مورد بحث قرار داده است. نمونه ای از تکرارهای واژگانی قرآن در سوره ""علق"" مورد بررسی قرار گرفته و ترجمه هایی که از این نمونه در دو متن فارسی و دو متن انگلیسی به دست داده شده، مورد ارزیابی قرار گرفته است. نگارنده، سپس، به دشواری کار ترجمه متون مقدس، به طور کلی، و مشکلات برگردان متن قرآن، و به خصوص عناصر تکراری آن، پرداخته است. حاصل بحث به چند نکته ختم می شود: نخست، با عنایت به خاستگاه متافیزیکی و فرابشری متون مقدس، ترجمه این متون از حساسیت ویژه ای برخوردار است؛ دوم، به نظر می رسد رویکرد ""زبانِ مقصد مدار"" در ترجمه، که اصالت را به متن و فرهنگِ مقصد می دهد، در برگردان این دسته از متن ها کار آیی ندارد؛ سوم، بر این اساس، شاید گزینه مناسب تری که در دسترس مترجمانِ این گونه متن ها قرار دارد رویکرد ""زبانِ مبدأ مدار"" در ترجمه ـ که نقطه مقابل رویکرد پیشین است و اصالت را به زبان و فرهنگ مبدأ می دهد ـ باشد.
این پژوهش، نقدی بر ترجمه های فارسی «الأجنحة المتکسّرة» اثر جبران خلیل جبران است. ترجمه های متعدّدی از این اثر در دست است و نظر به اینکه ناهمسانی هایی در میان ترجمه های این اثر با متن مبدأ مشاهده می شود، در این مقاله به بررسی و مقابلة شش ترجمه (انصاری، حبیب، ریحانی و هانی، شجاعی، طباطبائی و نیکبخت) با متن اصلی پرداخته می شود. این پژوهش با روش توصیفی تحلیلی و با هدف دستیابی به برگردانی نزدیکتر به متن اصلی، به بررسی و نقد تقابلی ترجمه های فارسی الأجنحة المتکسّرة با متن مبدأ می پردازد. مقابله و ارزیابی نمونه ها در این نوشتار، در چهار سطح «واژگان»، «معنا»، «بافت کلام» و «تأثیر ادبی» انجام می شود. یافته های تحقیق نشان می دهد که بیشترین ناهمسانی ها در حوزة واژگان، معنا، بافت کلام و ادبیّت متن در ترجمة شجاعی مشاهده می شود. روی آوردن به اطناب و تفصیل غیرضروری در ترجمة ریحانی و هانی، بیش از ترجمه های دیگر است. صرف نظر از برخی لغزش ها در حوزة گزینش واژگان، ترجمة انصاری محاسن درخور توجّهی دارد که آن را از دیگر ترجمه های این اثر متمایز می کند. این ترجمه از منظر انتقال معنا، توجّه به بافت کلّی کلام و ادبیّت متن، نزدیکترین ترجمه به متن مبدأ است.