در تاریخ شعر پارسی از نظامی و خاقانی بدین سو، از طرز تازه و شیوه نو و مفاهیمی از این گونه سخن رفته است و هر کس خود را نوگرا و شعر خود را شعر تازه خوانده است. در همه این ادعاها، میل به تازه شدن و بودن، و جاذبه ای که تازه بودن در مخاطبان نو داشته همیشه قابل توجه بوده است. البته میل به تازگی در انجمن های سه گانه سبک بازگشت متوقف شد؛ اما ادیبانِ پس از آن، دوباره شوق تازه بودن و شدن را آشکار کردند. یکی از جمله بزرگان این جریان، ملک الشعرا محمد تقی بهار است که دوران محمد علی شاه، احمدشاه، رضاشاه و محمدرضاشاه را دریافت. وی ذهنی وقاد و حافظه ای قوی داشت و گرایش شدید او به مسایل اجتماعی و سیاسی ، او را به ماهیت شعر معاصر نزدیک کرده بود. بهار، راه و شعر خود را نو می داند و در یکی از سروده هایش، بر این ادعاست که همه کارهای نو، حاصل تلاش و تتبع او بوده است.
موضوع اصلی این مقاله بحث و کنکاش درباره بعد نظری یا به تعبیری بوطیقای امیرخسرو است. در این مقاله با تکیه بر اثار سه چهره شاعر به اجمال جلوه های بوطیقای شاعر: محاکمات شعری، توصیف، مضمون سازی، وقوع گویی، چیستی شعر، ویژگی های شاعر، اهمیت سخن و شعر، انواع شاعران، نرگسانگی شاعر یا خودشیفتگی او به شعر و هنر خود، ترجیع شعر فارسی بر شعر عربی، صنایع و ...