بحث ونظردرباره تولیت مانسبت به حفظ مواریث فرهنگی کشورمان که زبان فارسی ابزارآن است وتشکیل گردهمایی های راهبردی درجهت پیشبرد اهداف ووظایف سازمانهای ذیرربط ،غیرقابل انکاراست.شناسایی وتقویت انگیزه های کاردرحوزه های مختلف سازمانهای مربوط وایجادزمینه مناسب وحدت رویه درتعیین سیاستگزاری وبیان وضعیت مطلوب درارتباط بامحورمباحث وقلمرهای زبان وادب فارسی که مالا به روشنترشدن تصویر واقعی ازموقعیت آن کمک خواهد کرد،ازمحاسن حائزاهمیت درتشکیل همایش هاست .مقاله ای که پیش روی شماست،بررسی علمی وتحلیل پیرامون همایش سالانه زبان وادبیات فارسی دردانشگاه هرمزگان است که نویسنده محترم با بیان نقدونظر،دیدگاههای خود راباشیوه مخصوص وبه صورت طرح وپیشنهادپیرامون رایزنیهای مناسب دربرگزاری واستفاده بهینه ازسلسله همایشهای زبان وادبیات فارسی درهرمزگان،مطرح می سازد.
این مقاله جنبههای اخلاقی شخصیت و آثار سعدی را بررسی نموده و سعدی را وجود دوگانهای میداند که یکی شاعری است که دنیا را از دید عشق مینگرد و دیگری یک معلم اخلاق که انسان را در مسیر تکامل اخلاقی دنبال میکند و منادی اخوت انسانی و مبشر عدالت اجتماعی است. سعدی بیآنکه عنوان حکیم یا فیلسوف بر خود ببندد، حکمت خود را تعلیم میکرد. حکمت سعدی که حاصل تامل شخصی او در اخلاق و تربیت است، در مواعظ و حکایات و تمثیلات او پراکنده است و با تامل در مجموعه اقوالش میتوان یک نظام منسجم و به هم پیوسته حکمت عملی را از ترکیب و تنظیم اجزاء آن استخراج کرد.
فروردین ماه امسال مصادف است با چهاردهمین سال خاموشی استاد دکتر امیر حسن یزدگردی، استاد زبان و ادب فارسی در دانشکدة الهیات. استاد یزد گردی معلمی کم مانند و عاشق بود و سالهای از سر عشق در این دانشکده، به تدریس ادب پارسی پرداخت و صدای فردوسی و نظامی و مولوی و سعدی و حافظ را- که صدای رسای فرهنگ اسلامی ایران زمین است- عاشقانه و استادانه به گوش جان دانشجویان رساند و در انتقال ارزشهای فرهنگ گران سنگ ایران اسلامی به فرزندان این مرز و بوم، نقشی شایسته و درخور ایفا کرد. فقدان او چونان فقدان همة پیام آوران فرهنگ و ادب، ضایعه ای است جبران ناپذیر و فراق او چونان فراق دیگر معلمان عاشق- که روز به روز حکم کیمیا می یابند- سخت جانکاه است و اندوه آفرین. و در این میان «یاد» یاد او و یاد عزیزانی چون او، مرهم دلهای خستة دلدادگان فرهنگ و ادب تواند بود.... و من در این یاد و در این یاد کرد، او را به همان صورت و سان و به همان ترتیب که دیده ام و یافته ام، معرّفی می کنم: - نخست او را در مقام تعلیم و در هیأت معلمی عاشق یافتم. - سپس با پایگاه بلند او در تحقیق راه بردم... - و سرانجام به جمع دوستان و یاران او پیوستم و او را در مقام انسانی والا و دوستی کم مانند دیدم و تا دم مرگ با او بودم.... بنابراین پس از ذکر احوال استاد، نخست از حکایت تعلیم سخن می گویم، سپس از حکایت تحقیق و در پایان از انسانیت و محبت و صفا و وفای استاد سخن خواهم گفت.