رولان بارت در دوره دوم اندیشگری خود اساساً متوجه نقدِ امر بدیهی است. او معتقد است که آن چه خود را به مثابه امر طبیعی، جهانشمول و بدیهی وانمود می کند، در حقیقت محصولِ فراشد طبیعی سازی است؛ فراشدی که به واسطه آن امرِ ایدئولوژیک در نهایت خود را به صورت امر بدیهی نشان می دهد. بر این اساس، محصول نهاییِ فراشد طبیعی سازی، به زعم بارت، هم سازه ای است که امر بدیهی از طریق آن متبلور می شود. در نتیجه، بارت در راستای نقدِ امر بدیهی و نیز افشای تلویحات ایدئولوژیکِ هم سازه، برابرنهادی را تحت عنوان ناسازه مطرح می کند. ناسازه به مثابه سلاحی علیه فریب کاریِ زبان به شمار می رود که با اتکاء بدان می توان به خوانش متفاوتی از متن روی آورد. با این همه، بارت هرگز تبیینِ روشنی از سازِکار نشانه شناختی هم سازه و ناسازه به دست نمی دهد. به همین سبب، ممکن است تصور شود که چرخش نظری بارت متضمنِ نفی آموزه های پیشین او در باب نشانه است. بر این اساس، پژوهش حاضر می کوشد ضمنِ بررسی مبانی نشانه شناختی هم سازه و ناسازه، عواقب و نتایجِ منطقی این تلقی را بررسی کند. در پایان مشخص می شود که رویکردِ بارتِ دوم اساساً متأثر از نقد روابطِ سلسله مراتبی حاکم بر معانی صریح و معانی ضمنی است.
هنجارگریزی یکی از روش های برجسته سازی و آشنایی زدایی است که ابتدا مورد توجه فرمالیست های روسی واقع شد. نخستین بار این لفظ توسط شکلوفسکی مورد توجه قرار گرفت. فرمالیست ها زبان شعر را با زبان نثر متفاوت دانسته و معتقد بودند، شاعر برای جلب توجه مخاطب باید به گونه ای از زبان استفاده کند که تازگی داشته باشد. این تازگی از طریق هنجارگریزی می تواند خود را نشان دهد و در مفهوم عدول از قوانین و مقررات زبان و درهم شکستن آنهاست. هنجارگریزی در واژگان، معنا، زمان مورد کاربرد، سبک، نوشتار و ... می تواند نمود یابد. در این مقاله چگونگی هنجارگریزی های اخوان در شعر «خوان هشتم» بررسی شده تا دلیل زیبایی و ماندگاری این اثر بیشتر بر مخاطبان مشخص گردد. بدین منظور با روش توصیفی- تحلیلی گونه های مختلف هنجارگریزی در چهار بخش هنجارگریزی واژگانی، زمانی، نحوی و سبکی مشخص شد و در هر بخش اغلب موارد موجود به صورت نمونه بیان گردید. در بین انواع هنجارگریزی، هنجارگریزی واژگانی و سپس هنجارگریزی زمانی بیشترین بسامد را در این شعر اخوان دارند .
یکی از مباحثی که همواره در بحث ساختار غزل مطرح می شود، موضوع بود یا نبود انسجام در غزل است. در پژوهش حاضر، کوشیدیم با به کارگیری رویکرد زبان شناسی نقش گرا و براساس الگوی هلیدی و حسن، انسجام غیرساختاری در غزل را بررسی و تحلیل کنیم؛ ازاین رو، پس از استخدام این الگو، تبیین اصول انسجام غیر ساختاری و تفکیک آن از انسجام ساختاری، تلاش کردیم براساس غزلی از حافظ، موضوع انسجام را توصیف و تبیین کنیم. هدف ما در این مقاله این است که علاوه بر بررسی نحوه شکل گیری انسجام در غزلی از حافظ، به طور کلی روشی برای پژوهش درباره انسجام غیرساختاری در غزل را ارائه کنیم. شیوه توصیفی به کاررفته در این پژوهش، مبتنی بر الگوی مذکور است؛ با این حال، کوشیدیم با طرح سه نکته نویافته با عنوان «بَرنام»، «اشتراک مجازی در محور مشابهت» و «اشتراک مجازی در محور مجاورت»، نکته ای هرچند مختصر را به روش شناسی پژوهش در این حوزه بیفزاییم.
خاندان آصفیه آخرین حکومت مسلمانان هستند که حدود 234 سال بر دکن حکمرانی کرده اند(1133ه - 1367ه ). سرسلسله این خاندان نواب میرقمرالدین آصفجاه اول و هفتمین و آخرین آنها میرعثمان علی خان آصفجاه هفتم معروف به نظام هفتم است. بیشتر آصفجاهیان به فارسی شعر می سروده اند و دیوان فارسی از آنها برجای مانده است . میرقمرالدین دو دیوان به فارسی دارد که در آغاز ((آصف )) و سپس (( شاکر )) تخلص کرده است. میرعثمان علی خان ‘ چهار دیوان مشتمل بر اشعار فارسی و اردو دارد و با ((عثمان)) تخلص می کند. وی پیرو مذهب شیعه است و بیشتر اشعار خود را در نعت پیامبر اکرم (ص) و مدح و منقبت ائمه اطهار (ع) بویژه علی (ع) اختصاص داده است و از سر صدق وصمیم دل آنها را در اشعار خود ستوده است و لذا میتوان غزلهای او را ((غزل مذهبی)) نامید. وی در بسیاری از جاها از وزن و قافیه و ردیف و تعبیرات دیوان حافظ سود برده است . قالب شعری او بیشتر غزل و قطعه است . از نظر صور خیال ‘ با به کاربردن خیالبندیهای دقیق و ظریف و خاستگاه او در هندوستان ‘ متأثر از سبک هندی است : پیش سامان سرشکم مایه دریا کم است بهر طغیان جنونم وسعت صحرا کم است اشک بلبل زچمن دامن شبنم برداشت سوزش زخم جگر پنبه مرهم برداشت