فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۸۱ تا ۱۰۰ مورد از کل ۱۱٬۴۳۴ مورد.
منبع:
نقد ادبی سال ۱۷ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۶۶
245 - 295
حوزههای تخصصی:
در روایت های کلامی و تلویزیونی، دامنه اطلاعات داستان نقش مهمی در حفظ توجه خواننده و بیننده دارد. نویسندگان این مقاله با شیوه تطبیقی، دامنه اطلاعات داستان و نحوه حفظ توجه خواننده و بیننده در داستان کوتاه «ژاکت پشمی»، نوشته هوشنگ مرادی کرمانی را با اقتباس تلویزیونی آن («ژاکت») به کارگردانی کیومرث پوراحمد براساس نظریه روایت شناسی رابرت مک کی، بررسی و مقایسه می کنند. نتایج پژوهش نشان می دهد که کانونی سازی داستان کوتاه «ژاکت پشمی» از نوع درونی یا دید همراه است که باعث غلبه عنصر تعلیق در آن می شود. این کانونی سازی برای تنوع دامنه اطلاعات داستان و جذابیت بیشتر روایت، از عنصر معما نیز استفاده می کند. این کار به کمک شگردهایی مانند پیشواز زمانی، روایت درونه ای، حذف و ... انجام شده است. در این فرایند، غافلگیری نیز به کمک معما می آید؛ چون با هربار غافلگیری کانونی سازی درونی و خواننده، به معماهای داستان افزوده می شود. اقتباس تلویزیونی داستان نیز از منظر یک کانونی ساز درونی غالب روایت می شود؛ با این تفاوت که دقایق زیادی از فیلم به کانونی سازی کنشگرهای دیگر نیز اختصاص دارد. این موضوع باعث افزایش کنشگرهای فیلم و درنتیجه، برجسته شدن آموزش توجه به حضور دیگری و گفتمان های متفاوت در آن می شود. این گفتمان ها اغلب با استفاده از شگرد روایت درونه ای وارد فیلم می شوند که این ورود نیز افزایش عنصر معما را درپی دارد. اگرچه روایت کلامی عنصر تعلیق را فقط می توانست با عنصر معما ترکیب کند، تعلیق فیلم با توجه به امکانات دوربین و خلاقیت کارگردان برای غنی تر کردن روایت با هردو عنصر معما و کنایه دراماتیک ترکیب می شود. همچنین، به دلیل همراهی رویدادها با موسیقی و به صورت چندبُعدی از زاویه های مختلف، تعلیق ها و غافلگیری های قدرتمندتری ایجاد می شود. در این شکل از روایت، ما با کانونی ساز درونی احساس همدلی و هم ذات پنداری بیشتری می کنیم. به این ترتیب، نتیجه می گیریم که اقتباس تلویزیونی داستان از امکانات و تکنیک های چندرسانه ای متنوع تر و پیچیده تری برای تقسیم اطلاعات داستان و حفظ توجه بیننده استفاده می کند.
درباره واژه هلیم / حلیم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هلیم غذایی است رقیق که از گوشت تهیه می شود. این واژه را با املای حلیم نیز می نویسند. در این یادداشت کوشیده ایم که دریابیم کدام یک از دو املای هلیم و حلیم کهن تر و اصیل تر است. برای این کار به منابع پیشین نگریسته ایم و درستی و نادرستی دیدگاه های درج شده در آن ها را سنجیده ایم. همچنین به کاربردهای این واژه در متن های کهن اشاره کرده ایم و سیر تحول این واژه و ریشه آن را به دست داده ایم.
نقدی بر «مقدمه» اشعاری از دیوان حافظ ترجمه گرترود بل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال ۱۷ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۶۶
75 - 107
حوزههای تخصصی:
از زمانی که سر ویلیام جونز در سال 1771 برای نخستین بار غزلی از حافظ را به انگلیسی هم به نثر و هم به نظم ترجمه کرد بیش از 250 سال می گذرد. در این مدت نسبتاً بلند، مترجمان مختلف در ادوار مختلف قالب نثر، نظم و ترجمه خلّاقانه را برای برگردان تمام یا گزیده ای از غزلیات حافظ برگزیده اند. از آن میان ترجمه به نظم خواه در قالب شعر عروضی خواه شعر آزاد پرکاربردترین قالب بوده است. با این همه، ترجمه های اندک شماری توانسته اند تا حدودی ظرایف و طرایف صوری و معنایی شعر حافظ را به انگلیسی منتقل کنند. یکی از این ترجمه ها اشعاری از دیوان حافظ (1897) به قلم گرترود بل است. متخصصان، ایرانی و انیرانی، این ترجمه را از معدود ترجمه های موفق و مقبول از شعر حافظ به انگلیسی دانسته اند. ترجمه بل را باید ترجمه ای نسبتاً آزادی از غزلیات حافظ به شمار آورد. این ترجمه مشتمل بر 42 غزل و یک قطعه است. به علاوه، بل «مقدمه» ای مبسوط و «تعلیقاتی» سودمند بدین ترجمه افزوده است. مستشرقان بزرگی، ازجمله ادوارد براون، این «مقدمه» را یکی از بهترین و پراطلاع ترین نوشته ها به انگلیسی درباره حافظ و عصرش می دانند. با این همه، در این «مقدمه» سهوهایی عمدتاً تاریخی به چشم می خورد. مقاله حاضر بر آن بوده که ابتدا این سهوهای تاریخی (و بعضاً غیرتاریخی) را مشخص و براساس منابع تاریخی معتبر عصر حافظ اصلاح کند. مهم تر این که، با مستندات نشان دهد که این سهوهای تاریخی (و بعضاً غیرتاریخی) از چه منبع یا منابعی به «مقدمه» بل راه یافته است.
مقاربه شعریه فی تراسل الحواس بین عمر أبی ریشه وسهراب سبهری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اضاءات نقدیه سال ۱۴ بهار ۱۴۰۳ شماره ۵۳
97 - 116
حوزههای تخصصی:
إنّ "تراسل الحواس" أو الاشتباک الحواسی من الأدوات التی یستخدمها الشاعر العربی المعاصر کی یبدع إنتاجاً أدبیّاً ذا فاعلیه وتأثیر. إنّ هذه التقنیه التی تؤدّی إلى التبادل بین وظائف الحواس من حیث خلع صفه حاسه معینه على حاسه أخرى، هی إحدى التقنیات الهامه التی ظهرت کمصطلح نقدی فی الأعوام الأخیره عند النقاد والباحثین فی مجال الأدب. من هذا المنطلق، تطرّق البحث إلى دراسه تراسل الحواس فی شعر عمر أبی ریشه وسهراب سبهری لأهمیه هذه الظاهره فی إثاره انتباه المتلقی وانتقال الأثر النفسی بصوره دقیقه للسامع ومشارکته فی تجربه الشاعرین النفسیه ومدى نجاحهما فی توظیف تراسل الحواس للکشف عن البنیه المضمره فی باطنهما وتنبیه انفعالیه المتلقی لشعرهما ورفع مستوى تلذذه بالنسبه إلى العمل الأدبی هو مهمتنا التی لم یتصدى لها بحث مستقل من قبل. المقال منهجه التوصیفی- التحلیلی وقد اتّخذ تقنیه تراسل الحواس أسلوباً وفی أثناء ذلک، فإنّه قد طبّقها تطبیقاً مقارناً لأشعار الشاعرین المذکورین سابقاً. والسبب لاختیار هذین الشاعرین هو أنَّهما قد وظّفا هذه التقنیه الأدبیه فی أشعارهما بشکل ملحوظ بحیث قد یعدّان رائدین فی هذا المجال بشکل ما. فی هذا المقال قد قمنا بدراسه دیوانین اثنین للشاعرین والسبب لاختیار هذه القصائد فی دیوانهما للدراسه المقارنه یکمن فی أنّها تتناسب مع أهداف المقال وهی التطرّق إلى مدى نجاح الشاعرین فی توظیفهما هذه التقنیه وإظهار الإثراء التصویری لأشعارهما وکسر المألوف لدی المتلقّی. وقد ظهر لنا من خلال النتائج بأنّ امتزاج الحواس قد ازداد قوه الخیال عند الشاعرین ومنحتْهما قدره على استثمار طاقات حواسیّه أکثر فی التعبیر عمّا یتغلغل فی أعماقهما وأثار فضولیّه المتلقّی ورفع مستوى انفعالیته للنصّ المتقدّم له وکسر المألوف فی ذهنه وأثرى خیاله الشعری ولذلک، فهما استخدما هذه التقنیه الأدبیه بشکل ملحوظ وجید.
نسبه المخالفه من أصول التعاون لغرایس (دراسه محاورات روایه "اللصّ و الکلاب" لنجیب محفوظ أنموذجا)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اضاءات نقدیه سال ۱۴ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۵۴
9-36
حوزههای تخصصی:
یعتقد الفیلسوف المعاصر باول غرایس أنّ أربعه أصول هامّه تقع تحت طبقات الحوار هی: الکمیّه، الکیفیه، العلاقه و أسلوب التعبیر. تضمّن مراقبه هذه الأصول تکوین العلاقه المتقابله و تؤدّی إلی النجاح و الإستکشاف فی الکلام. یطرح أصل التعاون من وجهه نظر غرایس من خلال الحوار، فنستطیع أن نستخدمه فی تحالیلنا لمحاورات القصه. إخترنا لدراسه هذه النظریه روایه اللصّ و الکلاب لنجیب محفوظ. لأنّه یعتبر الکاتب الممیّز بکتابه القصص باللغه العربیه. أنّ نجیب محفوظ دائماً یختار الأسلوب الکلامی و أسلوب الکلمه المنطوقه الممیّزه لشخصیات قصصه الذین یستطیعون أن یخبّؤوا نیّاتهم الباطنیه بکیاسه خلف العبارات التی یلفظونها. یستهدف هذا المقال بتحلیل أنواع الحوار الموجود بین شخصیات هذه الروایه و تحاول أن تدرس مقدار النسبه المخالفه من الأصول الأربعه لبطل القصه الذی أکّد علیها غرایس لکی تبیّن أی أصل من هذه الأصول الأربعه التی قد نقضت کثیراً حسب الترتیب من قِبل بطل الروایه.
قراءه دلالیه لأشعار سنیه صالح فی إطار المستوى المعجمی والصوتی والبلاغی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اضاءات نقدیه سال ۱۴ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۵۴
119-149
حوزههای تخصصی:
تعتبر الدّلالیهُ إحدى فروع من الأبحاث اللّغویه وتَستهدِفُ تببینَ دلالات المعنى فی اللّفظ وکیفیه علاقه اللّفظ بالمعنى والکشف عن ستائر مخفیه فی خلف الألفاظ. هذه الدّراسه تحاول الإبراز والکشف عن المعنى والدّلالات الکامنه وراء ظواهر الألفاظ من خلال المستویات اللغویّه فی أشعار سنیه صالح بالمنهج الوصفی-التّحلیلی وترتکز على المستوى المعجمی والصوتی والبلاغی من بینها. یُشارُ فی المستوى المعجمی إلى الحقول الدّلالیه ودورها المهم فی تبیین المعانی والمقاصد الخاصّه للأدیبه. هنا تَستَفادُ الشاعره من هذه الحقول الدّلالیّه وتُصوِّرُ مشاعرَها وعواطفَها الدّاخلیّه بصوره عینیه ورمزیه حتّى تَضعَ المتلقیَّ فی جو ملموس تماماً لوصوله إلى المعنى المقصود. فی المستوى الصوتی تَستخدِمُ الشاعره الموسیقیّ الخاص والإیقاع الرائع للحروف والکلمات وفقاً لنوایاها ومقتضی الحال، ولهذا توظیفُ الحروف والأصوات المهموسه والرخوه فی بعض مقاطع الشعر بالإضافه إلى الموسیقی الداخلی لها، یُشیرُ إلى الحزن والأسى والحب فی نفس الشاعره وکذلک إستخدامُ الحروف والأصوات المجهوره والشدیده یدلّ على الإنفعال وإحتجاج الشاعره على مشاکل المجتمع ومفاسده بصوره رمزیّه. وأیضاً فی المستوى البلاغی، إنَّ التشبیه والمجاز والإستعاره والکنایه من أهم المحسّنات البیانیّه المستعمله لتسلیط الضوء على الکلام وإبراز المعانى المقصوده، وبهذا المنهج، تَضعُ الشاعره المفاهیم العقلیّه کالحزن والعشق والحرب وفساد المجتمع وضیاع الحقوق الإنسانیه، أمام عیون القارئ بشکل ملموس وتُزیّنُ کلامَها وتؤثّر فی المتلقیّ تأثیراً کثیراً وعمیقاً.
بشارت به عذاب الیم: نقدی پسامدرنیستی بر رمان ملکوت بهرام صادقی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال ۱۷ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۶۶
151 - 195
حوزههای تخصصی:
نخستین فصل از رمانِ ملکوت اثر بهرام صادقی، با کتیبه ای آغاز می شود که آیه ای است از قرآن: «فَبَشِّر هُم بِعذاب الیم» [آن ها را به عذابی دردناک بشارت بده] (انشقاق: 24). می دانیم که از واژه «بشارت» در زبان عربی برای بیان اخبار شادی بخش و خجسته استفاده می شود، اما در این آیه از واژه «بشارت» برای بیان اخبار دردناک و عذاب آور استفاده شده است! در اینجا با آرایه ای ادبی سروکار داریم که اصطلاحاً آن را «استعاره تَهکّمیه» یا استعاره تمسخرآمیز می نامند، و رمان ملکوت را می توان شکل گسترش یافته همین استعاره دانست که تمثیل وار و با استفاده از برخی تمهیدات رایج در آثار پسامدرن تکرار و تکرار می شود. ما در این مقاله می کوشیم تا با استفاده از رویکرد نقدیِ پسامدرنیستی، این رمان را نقد کنیم و به تکنیک ها و ویژگی های خاص آثار پسامدرن در آن بپردازیم. در اینجا ابتدا رمان ملکوت را معرفی می کنیم و خلاصه ای از آن را به دست می دهیم، سپس درباره پسامدرنیسم در آثار ادبی بحث می کنیم و تکنیک های ادبی آثار پسامدرن (فراداستان، بینامتنیت، ازهم گسیختگی، طنز سیاه، تقلید ادبی، اعوجاج زمانی، کمینه گرایی، و نیز گروتسک) را معرفی می کنیم، و سرانجام در بخش پایانی مقاله از چگونگی استفاده از آن تکنیک ها در ملکوت سخن می گوییم.
بررسی و تکمیل نظریه ارکان عروضی خانلری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فنون ادبی سال ۱۶ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۴ (پیاپی ۴۹)
1 - 14
حوزههای تخصصی:
ارکان عروضی جایگاهی خاص در دانش عروض دارند و از همین رو عروضیان همواره به تقطیع و نام گذاری آنها توجه ویژه ای نشان داده اند. پرویز ناتل خانلری یکی از نخستین کسانی است که در عروض جدید فارسی به مبحث ارکان پرداخت. خانلری ده رکن را که شامل چهار رکن دو هجایی و شش رکن سه هجایی است برای توصیف وزن شعر فارسی مطرح کرد. باوجود نوآوری فروان در این رهیافت جدید عروضی، برخی ضعف های آن سبب شد تا عروضیان اقبالی به آن نشان ندهند. در این تحقیق شیوه رکن بندی خانلری با رویکردی انتقادی ارزیابی و سعی شد از یک سو نقاط قدرت و ضعف آن مشخص شود و از سوی دیگر با اصلاح ضعف ها و تکمیل نظریه، بر کارایی این شیوه افزوده شود. نتیجه این تحقیق نشان می دهد که شیوه رکن بندی خانلری با تکمیل و اصلاح، توانایی توصیف وزن شعر فارسی را دارد و می تواند با فرارفتن از نگاه مرسوم و شکستن هنجارهای ذهنی، درکی متفاوت از ماهیت اوزان عروضی ایجاد کند و در آسان سازی آموزش عروض و ژرفادادن به آن مفید باشد. در این مقاله برای نخستین بار ارکان خانلری در عمل به کارگرفته شد و این موارد برای تکمیل نظریه خانلری پیشنهاد شد: منظم کردن تقطیع براساس تکرار و تناوب و پرهیز از اوزان مختلف الارکان؛ نشان دادن تکرارها و تناوب های بزرگ تر از سه هجا؛ اضافه کردن یک رکن به شش رکن سه هجایی خانلری و بهره گیری از رکن ناقص یک هجایی و تبیین نام گذاری ارکان ناقص.
نقد و بررسی تأملات آشوری درباره شعر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد و نظریه ادبی سال ۹ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۱۹)
189 - 214
حوزههای تخصصی:
داریوش آشوری از متفکران معاصر ایرانی است که در زمینه ماهیت و مختصات «شعر» تأملات قابل توجهی دارد و پژوهش حاضر با روش توصیفی تحلیلی، می کوشد تا به بررسی و نقد آرای او در این زمینه بپردازد. دستاوردهای این جستار نشان می دهد که آشوری با زمینه فلسفی و زبان شناختی که دارد، رویکردی پدیدارشناسانه به شعر و مفردات آن اتخاذ می کند. در تلقی او ، شعر حادثه ای است که در جهان روی می دهد و هرآنچه در جهان روی می دهد، در زبان بازتاب می یابد. در نظر او، مهم ترین مایه شعر، تجربه شاعرانه از هستی است. او اگرچه «حس»، «عاطفه» و «خیال» را از مایه های ذاتی شعر برمی شمارد و موسیقی زبان را بخشی جدایی ناپذیر از شعر می داند، اما عقیده دارد که تعریف شعر و زیبایی شناسی خوانندگان در هر دوره ای با دوره های پیشین متفاوت است و شعریّت شعر زمانی تأیید می شود که سراینده و خوانندگان آن به چنین دریافت و درکی رسیده باشند. آشوری بر درهم آمیختگی جدایی ناپذیر صورت و معنا در شعر، تصریح می ورزد و در میان انواع شعر فارسی، غزل عاشقانه عارفانه و شعر رندانه را نزدیکتر از همه گونه های شعری به شعر ناب می یابد، جایی که خصلت ابزاری زبان رنگ می بازد و شاعر عمیق ترین جلوه های عاطفه و احساس خود را به نمایش می گذارد. آشوری با طرح دوباره نزاع میان فلسفه و شعر، شعر و شاعر را بر فراز تقابل های دوگانه می بیند که فلسفه و فیلسوف در تنگنای آن محصورند. او تلاش می کند شاعر را تا مقام متفکر برکشد و برخلاف زییایی شناسی جدید، حقیقت را صرفاً محدود به ساحت علم و دانش نکند و شعر و شاعری را ساحتی برای بازنمایی حقیقت و طرح پرسش از اصلِ وجود و هستی معرفی نماید. آشوری زمانه حاضر را زمانه زایش و رویش شعر و شاعر اصیل نمی داند.
تجلی اصالت هایدگری در تحلیل بصری شعر «تنها صداست که می ماند» اثر فروغ فرخزاد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد و نظریه ادبی سال ۹ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۱۹)
271 - 294
حوزههای تخصصی:
اشعار فروغ فرخزاد عمدتاً از منظر زندگی نامه ای یا فمینیستی مورد بررسی قرار گرفته و اغلب محتوای زبانی یا معنایی آنها تحلیل شده است. این مقاله با مطالعه عناصر بصری شعر «تنها صداست که می ماند» از فرخزاد ، سعی دارد نشان دهد چگونه زیبایی شناسی شاعر با درهم شکستن مرز واقعیت و فراواقعیت، می تواند انسان را در پرتو وضعیت هستی گرایانه (اگزیستانسیال) خود آشکار سازد. دراین راستا، پرسونای شعر به ارائه معادل تصویری برای مفاهیم هایدگری همچون «ترس آگاهی اگزیستانسیال»، «فناپذیری»، «هستی -به- سوی- مرگ»، «ندای وجدان» و «شدن» می پردازد که نقشی کلیدی در دغدغه اصلی این مطالعه، یعنی اصالت، دارند. درواقع، فرخزاد با القای معانی چندگانه به تصاویر عینی شعر، آنها را به سوی انتزاع سوق داده، دنیای شاعرانه را مملو از حس ترس آگاهی و اضطراب می نماید. این ناتوانی کلمات در برپایی معنا، پرسونای شعر فرخزاد را از هرگونه هویت ثابت محروم ساخته، او را به سوی بازتعریف «بودنِ» خود به عنوان «شدن» سوق می دهد. به علاوه، ظهور تصاویر انتزاعی نور و صدا این امر را برای پرسونا ممکن می سازد تا از دنیای غیر اصیل «همگنان» فراتر رفته، به حالت ناپایدار اصالت دست یابد.
زمان رستگاری در آخرالزمانی های سنگی بر گوری و شازده احتجاب(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«رستگاری» همواره دغدغه آشکار و پنهان آثار ادبی بوده است که گاه از آن به پایان خوش تعبیر شده و گاه در هیئت حیات پس از مرگ بیرون آمده است. پیگیری این مفاهیم در دو اثر سنگی بر گوری و شازده احتجاب نشان دهنده تفکیک دو مفهوم «پایان زمان» به مثابه آخرالزمان گرایی منفعل و «زمان پایان» به منزله آخرالزمان گرایی فعال است. دو رمان در میدانی سرشار از تنش میان این دو زمان شکل گرفته اند. در شازده احتجاب زمان دایره ای و تجدیدپذیر امید را در دل شخصیت اصلی می پرورد؛ حال آنکه نهایتاً جبر زمان تقویمی است که در هیئت مرگ رؤیاهای او را بر باد می دهد. در سنگی بر گوری راوی اقتدار زمان خطی را می پذیرد، اما در پی مقابله با آن به میانجی نوعی زمان دایره ای یا زمان کیفی نیست؛ بلکه رهایی و سعادت را در ایجاد رخنه در زمان خطی بازمی جوید؛ این رخنه در تمنای فرزندآوری تجلی می یابد.
درباره بیتی منسوب به لبیبی در فرهنگ ها(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در بیشترِ فرهنگ های کهن فارسی شاهدهای شعری بسیاری همراه با نام سرایندگان آن ها در ذیل واژه ها و ترکیب ها آمده است. این سنّت ارزشمند، افزون بر ارزش های لغوی، گاه سبب شده بیت هایی از دیوان های بربادرفته شاعران کهن فارسی از دستبرد حوادث و فتنه های روزگار در امان مانَد و مانند گنجینه ای ارزشمند به دست ما برسد. لبیبی از شاعرانی است که در فرهنگ ها شاهدهای پُرشماری از شعرهای وی آورده شده است. در این پژوهش ضبط بیتی از او در فرهنگ ها را بررسی کرده ایم و کوشیده ایم بر پایه قرینه های درون متنی و برون متنی، پیشنهاد تازه ای برای تصحیح آن مطرح کنیم.
تحلیل مفاهیم مرگ خواهی در نمایشنامه های «دست بالای دست» از غلامحسین ساعدی و «شب بخیر مادر» از مارشا نورمن: یک مطالعه تطبیقی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد و نظریه ادبی سال ۹ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۱۹)
171 - 187
حوزههای تخصصی:
اندیشه مرگ خواهی در دنیای مدرن از نحله ها ی فکری است که رویکرد فرد در مواجهه با جهان اطراف را به چالش می کشد و می تواند بر نحوه زندگی فرد و اطرافیانش تأثیر بگذارند. نویسندگانی چون مارشا نورمن و غلامحسین ساعدی در آثارشان مانند نمایشنامه های شب بخیر مادر و دست بالای دست، به بررسی رویارویی آگاهانه شخصیت ها با مرگ پرداخته اند. شخصیت هایی مرگ خواه و درمقابل، شخصیت هایی بازدارنده. تحلیل تضاد معنایی فوق در قالب گفتمان روایی در این دو نمایشنامه هدفی است که این پژوهش با روش توصیفی-تحلیلی بدان پرداخته است. با بررسی تطبیقی انگاره مرگ خواهی به عنوان محور اصلی این دو نمایشنامه و مطالعه مضمون در اجزای هر روایت مانند شخصیت ها، پیرنگ، زمان و مکان و غیره به بررسی و مقایسه آنها پرداخته ایم تا بدین پرسش پاسخ دهیم که دو نویسنده از دو خاستگاه فرهنگی-زبانی متفاوت چطور به مضمون مرگ خواهی در آثارشان پرداخته اند و با چه تفاوت هایی روایت داستانی شان را شکل داده اند. نتایج حاصل از این پژوهش بیان می دارد که در هر دو اثر بحران های روانی و انزوای فردی شخصیت اصلی به همراه مشکلات خانوادگی از علل وجود مرگ خواهی در آنها بوده است. در این میان نورمن با استفاده از تداوم زمانی-مکانی و تک شخصیت مقابلِ شخصیت مرگ خواه بیش از ساعدی به واکاوی علل مرگ خواهی پرداخته و ازاین رو توانسته شخصیت پردازی روایت خویش و همچنین اجزای روایی نمایشنامه را در راستای مضمون آن قرار دهد. حال آنکه ساعدی با روایتی مینیمال بیشتر بر تأثیرگذاری محیط بر فرد نظر داشته و با استفاده از موقعیت های روایی به بسط مضمون فوق نپرداخته است.
بلاغت وقوعی (مطالعل موردی: سبک شناسی بلاغی شعر محتشم کاشانی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از مکتب های شعر پارسی که ظاهراً با تعریف جدید و اروپایی آن نیز تا حدی همخوانی دارد، مکتب وقوع است. واسوخت هم نوعی از وقوع گویی است که به عقیده پژوهندگان، محتشم کاشانی این سبک را ابداع کرده و به اوج رسانیده است. تأملی گذرا در مطالعاتی که در زمینه شعر مکتب وقوع و واسوخت انجام شده، نشان می دهد که غالب آن ها به «عدم بهره گیری شاعران این مکتب از شگردهای بلاغی» اتفاق نظر دارند. بر اساس این پژوهش ها، زبان شعر وقوعی عاری و خالی از شگردهای ادبی است. پرسش این پژوهش این است که آیا به راستی شعر مکتب وقوع، خاصه شعر محتشم، شعری ساده، بی پیرایه و خالی از صناعات ادبی و اغراق های شاعرانه است؟ برای تبیین صحّت یا عدم راستی ادعاهای کلی گویانه، نیاز به یک کار آماری با معیار دقیق است. این جستار که با شیوه کمّی آماری و با رویکردی سبک شناختی نوشته شده است، با بررسی چند هنرسازه ادبی در مقداری مشخص از شعر محتشم و مقایسه آن با مقیاس شاعران برجسته سبک های عراقی و هندی نشان می دهد که نه تنها شعر محتشم خالی و عاری از شگردهای بلاغی نیست، بلکه شمار و بسامد صناعات شعر او گاه بیشتر از میزان شاعران سبک های عراقی و هندی است. هم چنین بر مبنای داده ها و نتایج این جستار بایسته است که با تشکیک در قول معروف و نقیضِ فرضِ رایج، با بازبینی آثار شاعران وقوعی و انجام پژوهش هایی دقیق و آماری، بلاغت راستین شعر آنان را معین کرد.
النقد الاجتماعی لشخصیه المرأه فی روایه "الحفیده الأمریکیه" لإنعام کجه جی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اضاءات نقدیه سال ۱۴ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۵۴
79-97
حوزههای تخصصی:
علم الاجتماع هو أحد فروع العلوم الاجتماعیه الذی یدرس الظواهر الاجتماعیه المتطوره فی المجتمع باستخدام المنهج العلمی. یُفهم مفهوم الشخصیه، کما هو الحال مع مفهوم الإنسان فی الأدب، بطرق متعدده. نموذجنا المفاهیمی للشخصیه قائم على المنظور الاجتماعی. یترکز هذا المقال على نقد اجتماعی لروایه معاصره بعنوان "الحفیده الأمریکیه" للکاتبه إنعام کجه جی. فی هذا البحث، وباستخدام نموذج الشخصیه الاجتماعیه، تم تحلیل ومناقشه الشخصیه النسائیه الرئیسیه فی الروایه. تُسلط الدراسه الضوء على القضایا الاجتماعیه والثقافیه مثل السیاسه، وانقسام هویه الإنسان الحدیث، والتحولات التاریخیه والاجتماعیه، بالإضافه إلى عوامل الانحطاط والأضرار الاجتماعیه مثل التقلید غیر المدقق والانحراف عن القیم والمبادئ الأخلاقیه وغیرها. تکمن أهمیه هذا البحث فی دراسه وتحلیل شخصیه المرأه الرئیسیه فی الروایه وکذلک فی علم اجتماع الشخصیه النسائیه فیها. وتخلص الدراسه إلى أن النساء استطعن التعبیر عن کفاءاتهن وقدراتهن بوضوح فی المجالات الاجتماعیه، وأظهرن حضورا ومشارکه فعاله إلى جانب الرجال فی کافه المجالات والمشاهد.
بازخوانی مروری سنتِ تحلیل معرفت شناختی نماد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد و نظریه ادبی سال ۹ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۱۸)
203 - 224
حوزههای تخصصی:
دیدگاه های متفاوتی برای تبیین نماد، معنا و ارزش آن، سازوکارِ درونی آن و اهمیت وجودی یا معرفتی آن وجود دارد. از این میان، سنت تحلیل هستی شناختی و سنت تحلیل معرفت شناختی اهمیت ویژه ای دارند. دیدگاه نخست در جستار مستقلی واکاوی شده است، و بنابراین جُستار حاضر صرفاً متوجه جنبه های معرفت شناختی نماد است. در تحلیل معرفت شناختی، بررسی روش ها و مبانی بنیادیِ مطالعه نماد، تنها در صورت پذیرش وجوه معرفتیِ «هم تراز» یا «ناهم تراز» در زبان علم و زبان هنر میسر می شود. ، مقاله پیش رو کوشیده است ضمن پرداختن به سنت تحلیل معرفت شناختی نماد، روشن سازد: الف- نماد به موجب چه استدلال هایی حاملِ بار معنایی و ارزشی است، ب- تفکیک یا اختلاطِ زبان علم و زبان هنر چگونه تبیین ما را درباب نماد دگرگون خواهد کرد. بنابراین، پژوهش حاضر ضمن بازخوانی انتقادی سنت تحلیلِ معرفت شناختی نماد، می کوشد پاسخی روشن به این پرسش به دست دهد که در سنت مذکور نسبت به مفهوم، جایگاه و کارکردِ نماد چه دیدگاه هایی اتخاذ شده است. در این پژوهش روشن می شود که در سنت نخست، هدف اصلی مبتنی بر ایجاد نوعی توازن بین وجه معرفتی در ساحت علم و وجه معرفتی در ساحت ادبیات است؛ درحالی که در سنت دیگر، هدف اصلی مبتنی بر آن است که ضمن پذیرش تمایز زبان علم از زبان هنر یا شعر نشان دهیم ویژگی های بنیادین این دو گونه متفاوت چیست و سازکار درونی آنها بر چه موازینی استوار است.
سنت، متن پنهان «ترجمه آستانه ای» ابوبشر متی از بوطیقای ارسطو؛ نمایش گونگی، نقطه پیوند کمدی و هجو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال ۱۷ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۶۸
225 - 270
حوزههای تخصصی:
پژوهشِ پیشِ رو بر پایه الگوی «تفسیر بافتمند» و با تکیه بر قاعده «سنت به مثابه بافت» به بررسی بازتاب «سنت انشاد شعر» در زبان نخستین ترجمه عربی برجای مانده از فن شعر یعنی ترجمه ابوبشر متی و مشخصاً ترجمه کمدی به هجو می پردازد. پیش فرض پژوهش این است که انشاد شعر در سنت ماهیت نمایشی داشته و ابوبشر متی به آن توجه داشته است، از این رو هنر انشاد یا برخوانی شعر را باید «بافت متنی» چیره بر ذهن و ادراک او و «متن پنهان» زبان ترجمه او از فن شعر ارسطو دانست. بررسی انجام شده نشان می دهد که برگردان کمدی به الهجا در ترجمه ابوبشر متی در دو چیز ریشه دارد: الف) پیوند کمدی و هجو در شبکه متنی مبدأ یعنی زبان و ادبیات یونانی با استناد به این واقعیت تاریخی که در کمدی های یونان باستان گاه نشانه های هجو دیده می شود، ب) نمایش گونگی انشاد هجو در شبکه متنی مقصد یعنی زبان و ادبیات عربی با استناد به گزارش های متعدد درباره الگوی نمایشی شاعران در اجرای هجو. امتیاز کار متی، روش تلفیقی او در ترجمه اصطلاحات تخصصی فن شعر و ازجمله «کمدی» است، روشی که به حفظ ماهیت نمایشی کمدی در ترجمه انجامیده است؛ برگردان کمدی به هجو، برگردانی «دورگه و آستانه ای» و به بافت زبانی ادبی مبدأ و مقصد نزدیک است؛ یعنی در زمینه های فرهنگی، ادبی و اجتماعی هر دو ریشه دارد.
تحلیل گفت وگو: تداعی ، تاویل و دلالت واکاوی بخشی از پاره گفتار رمان شازده احتجاب
منبع:
تحلیل گفتمان ادبی دوره ۲ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱
51 - 68
حوزههای تخصصی:
تحلیل گفت وگو به عنوان یکی از زیرمجموعه های تحلیل گفتمان، دربردارنده نکات و جزئیاتی است که در واکاوی متون بسیار راه گشا است. در گفت وگوها، رابطه طرفین گفت وگو و طرح مسئله به صورتی است که شخصیت ها بیشتر خود را نمایندگی می کنند و صورتبندی آن به شیوه ای است که جهانبینی، منظر و رویکرد شخصیت ها و بسیاری از ویژگی های دیگر به صورت نسبتاً بی واسطه نمایان می شود. در این پژوهش که بخشی از گفت وگوی پایانی متن انتخاب شده است، به شیوه تحلیلی - توصیفی، مؤلفه هایی چون شیوه تعامل طرفین گفت وگو، آغاز و پایان گفت وگو، نوبت گیری، بازخورد و اصلاح در گفت وگوها و مواردی از این دست بررسی شده و لایه های پیدا و پنهان گفت وگو را با توجه به این موارد تحلیل کرده است. از آن جا که واژه ها و متون در بافت-های متفاوت مجموعه ای از معانی و تعابیر را به همراه دارند، به جنبه های دیگری از دلالت و معنا دست یافته است که در نگاه اول برای مخاطب صورتی آشکار ندارد. بر این اساس، در این پژوهش نسبت ها در طرفین گفت-وگو، شیوه بکارگیری و گزینش واژگان و تعامل شخصیت ها با توجه به جایگاه و سطح اجتماعی آن ها از لحاظ گفتمانی بررسی و خوانشی دلالت مند از متن ارائه شده است. نتیجه این که لایه های دیگری از متن با توجه به بافت و معنا آشکار شده و اهمیت نقش و جایگاه طرفین در مدیریت گفت وگو و کنش های متقابل، بررسی شده است.
بررسی ظرفیت ویژگی های خصیصه نمای روایت مدرن در خلق روایت های جنایی با تمرکز بر رمان آبی تر از گناه اثر محمد حسینی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ادبیات جنایی با انواعی همچون معمایی، پلیسی (کارآگاهی) و تریلرهای جنایی یکی از انواع ادبی (ژانرهای) محبوب ادبیات داستانی محسوب می شود که طرفداران بی شماری دارد. به رغم وجود تفاوت های اساسی میان انواع مختلف این نوع، همگی آنها از نگاه تمرکزشان بر دو ویژگی خلق معما و ایجاد تعلیق شبیه یکدیگرند. در نمونه های قدیمی تر روایت های جنایی که بیشتر با محوریت راوی دانای کل و پیرنگ خطی نوشته می شد، ویژگی های تعلیق و معماگونگی بیشتر در سطح محتوا نمایان می گردید. یعنی نویسندگان تلاش می کردند تا از طریق خلق محتوایی پیچیده، خوانندگان را تا انتهای داستان با خود همراه سازند. این درحالی است که تغییرات ایجادشده در ادبیات داستانی تحت تأثیر ظهور مدرنیسم در اوایل قرن بیستم، امکانات جدیدی را به ویژه در سطح فرم برای نویسندگان ژانر جنایی فراهم ساخت. تغییراتی اساسی در عناصری همچون پیرنگ و شخصیت که خاستگاه اصلی آن، تحولات رخ داده در نوع تلقی انسان مدرن از واقعیت بود. روی گردانی از راوی دانای کل و گرایش به راویان اول شخص، استفاده از شیوه های جریان سیال ذهن و تک گویی درونی در روایتگری، به هم خوردن نظم منطقی و خطی رویدادها در پیرنگ و همچنین امکان پرداختن به شخصیت های ضدقهرمان عمده ترین این امکانات بودند. با توجه به این پیش فرض در این مقاله تلاش شده است تا به روش توصیفی-تحلیلی و با تمرکز بر متن رمان «آبی تر از گناه» از محمد حسینی، به این سؤال پاسخ داده شود که امکانات یادشده تا چه اندازه فرآیند نگارش روایت های جنایی را تسهیل کرده است؟ نتایج نشان می دهد که نویسنده رمان با عدول از پیرنگ کلاسیک معمول در رمان های پلیسی و گزارش وقایع به شکل درهم تنیده و بدون نظم خطی و نیز استفاده از راوی ضدقهرمان و اغفال گر که رویدادها را به شکل جریان سیال ذهن روایت می کند، تمامی امکانات رمان مدرن را به درستی در اختیار خلق روایتی جنایی به کار گیرد.
شگردهای بلاغیِ زیدری نسوی در پرداخت بن مایه (موتیف) مرگ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نفثه المصدور از آثار فنی و بدیع سده هفتم هجری است که صاحب آن با چیرگی هرچه زیباتر و تأثیرگذارتر بر زبان توانسته است مصیبت های پیش آمده را به خوبی منعکس کند. در این اثر در کنار ظرافت های بیانی، زبانی، بلاغی و نکات تاریخی فراوان، آنچه که آشکار و ملموس است، بن مایه مرگ و تباهی است. بن مایه ای که بر تمام اثر سایه انداخته و لحن و بیان غمگنانه و دردآلودی به اثر بخشیده است. در این مقاله تلاش کرده ایم تا با رویکردی توصیفی- تحلیلی بن مایه (موتیف) مرگ را که حاصل جبرِ جنگ و پدیده شومِ قتل و غارت گری است، تبیین کنیم و نشان دهیم که مرگ و مرگ اندیشی در نفثه المصدور، مرگ اندیشی منفعلانه است و حاصلِ جهان بینی و مرگ آگاهی فلسفی نویسنده نیست؛ دیگر آنکه قصد داریم در این اثر تمام مصادیق بن مایه مرگ را که یکی از دست آویزهای محمد زیدری برای ادبیت متن است، آشکار کنیم. بر این اساس باید گفت که صاحب متن نفثه المصدور از شگردهای مختلف بلاغی چون استعاره و انواع آن، تشبیه به شیوه های مختلف، کنایه ها به انحاء گوناگون، تکلم به زبان قرآن، استفاده از ابیات عربی و ... در راستای پرداختِ بن مایه مرگ بهره برده است.