فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱ تا ۲۰ مورد از کل ۱۱٬۴۳۴ مورد.
منبع:
نقد ادبی سال ۱۸ بهار ۱۴۰۴ شماره ۶۹
81 - 115
حوزههای تخصصی:
نورتروپ فرای، نظریه پرداز کانادایی، در تئوری اسطوره شناختی خود، وجه روایی اثر ادبی را «میتوس» و وجه مضمون مدار را «دایانویا» می نامد و اظهار می دارد تمام آثار ادبی ریشه ای اسطوره ای دارند. جستار حاضر، درصدد است با بهره گیری از روش توصیفی تحلیلی، به بازخوانی رمان پاییز فصل آخر سال است از منظر آرای فرای بپردازد تا نشان دهد هم از لحاظ ساختار روایت و هم مضمون، از دو مفهوم میتوس و دایانویا تأثیر پذیرفته است. براساس نتایج به دست آمده، تقسیم بندی روایی رمان به دو بخش تابستان و پاییز، که نمودار ورود سه شخصیت اصلی از مرحله دنیای آرمانی به زندگی واقعی است، نمادی از گذر از ژانر رمانس به تراژدی است که فرای در نظام اسطوره شناختی خود، با نسبت دادن ژانرها به فصول سال، آن را نمادی از گذر از «میتوس تابستان» به «میتوس پاییز» می داند. مرحله تابستان از منظر فرای، نمود تصاویر بهشتی و مرحله پاییز، نمود تصاویر دوزخی است که در این اثر، جهانی منطبق با قیاس تجربه و مملو از مضامین تراژیک می آفریند. دایانویای اسطوره نیز در قالب کهن الگوی «ولادت مجدد» در این سه شخصیت زن بازتولید می شود و آنان را به مرحله پاگشایی می رساند. بدین ترتیب، پس زمینه های اساطیری شگردی برای بازنمایی مشکلات اجتماعی زنان می شود و اسطوره «زن سرمدی» را بازآفرینی می کند.
بررسی تأملات فلسفی محمود هومن درباره ماهیت و مختصات شعر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال ۱۸ بهار ۱۴۰۴ شماره ۶۹
1 - 37
حوزههای تخصصی:
برخلاف سنت غربی که همواره نزاع آشتی ناپذیر میان فلسفه و شعر، ذهن و زبان پاره ای از فیلسوفان را به خود مشغول داشته، در سنت ما اگرچه غالباً از فلسفه به ذمّ و نکوهش یاد شده است، اما فیلسوفان ما غالباً مواجهه ای ایجابی با شعر داشته اند؛ از آن جمله، در دوره معاصر و فیلسوفی به نام محمود هومن، که این پژوهش با شیوه توصیفی تحلیلی، به بررسی و تحلیل دیدگاه های هومن درباره شعر و مسائل مرتبط به آن می پردازد؛ امری که در پژوهش های معاصر به آن اهتمام و توجهی صورت نگرفته است. نتایج این جستار نشان می دهد که هومن در دوره اول فکری خود با الهام از دستاوردهای فیلسوفان غربی (کانت و شوپنهاور) و ایرانی اسلامی (شمس قیس رازی) و تأملات خود درباره ماهیت و چیستی شعر، موزون، مقفی و متساوی بودن را از شمس قیس، خیال انگیز بودن را در توسعی که از لحاظ مفهومی به آن می بخشد از کانت و شوپنهاور، و دو شرط لطف و اختصار را نیز خود بدان می افزاید. واضح است که این تعریف از شعر با فضای شعر کلاسیک مناسبت بیشتری پیدا می کند. همچنین او نکته سنجی های قابل تأملی را درباره علت تأثیر شعر در نسبت با ارکان شعری، ویژگی های شاعر، بنیادهای معنایی شعر توصیفی و رمزی، تحلیل فلسفی قوه خیال و .... مطرح می سازد. هومن به تبعِ کانت برای شعر ابعاد معرفت شناختی قائل نمی شود. اما هومن در دوره دوم فکری خود، با میل به سمت پدیدارشناسی هوسرلی، با امعان نظر به شعر امروز در تعریف پیشین خود از شعر تجدید نظر می کند و ویژگی هایی چون مقفی بودن و متساوی بودن را از مقومات شعر خارج می کند و به زیبایی شعر وجه سوبژکتیو ابژکتیو می بخشد.
از روایت دینی به روایت مردمی: تحلیل روایت شناختی داستان یوسف و زلیخا در تفسیر میبدی و منظومه خانای قُبادی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال ۱۸ بهار ۱۴۰۴ شماره ۶۹
235 - 271
حوزههای تخصصی:
تغییر روایت یک داستان به عنوان نشانه ای کلان از یک سو بر عدم مقبولیت روایت پیشین در جامعه فرهنگی موردهدف و تلاش برای حذف واقعیت بازنمایی شده در آن دلالت دارد، از سوی دیگر نیز این مسئله را نشان می دهد که با روایت آفرینی جدید، مطابق انتظارات آن جامعه واقعیت سازی انجام شده است. داستان یوسف و زلیخا که روایت آن در ادبیات تفاوت بنیادینی با منابع دینی دارد، مصداقی از مقوله تغییر روایت برای همسوسازی داستان با خواسته ها و انتظارات جمعی است. گفتمان و نظام معنایی ارزشی حاکم بر روایت دینی این داستان، اخلاقی تعلیمی است که بر نکوهش هوسرانی و خیانت زلیخا و نیز ارزش بخشی به پاکدامنی یوسف بنا شده است. با تغییرات و دستکاری هایی در این روایت، روایت دیگری برای داستان تولید شده است که ساختار و گفتمان کاملاً متفاوتی دارد. در روایت ادبی مردمی گفتمان عشق و دلدادگی حاکم است که در آن، زلیخا به عنوان سوژه با عشقی پاک برای رسیدن به معشوق تلاش می کند. هدف از این پژوهش، تبیین عوامل و انگیزه های دخیل در تغییر روایت این داستان و نیز تشریح تغییرات صورت گرفته در ساختار روایت و نشانه معناشناختی هرکدام از این تغییرات است. نتایج به دست آمده دالّ بر این است که به دلیل ماهیت این داستان، برای تغییر روایت آن نمی توان مبنای ایدئولوژیکی قائل شد تا منشأ این تغییر روایتی را به عوامل سیاسی، تاریخی و اندیشگانی نسبت داد، بلکه عوامل و انگیزه های عاطفی، روانی و ارزشی در این تغییر روایت نقش تأثیرگذار داشته اند.
شش نوع خشونت در رمان دهه نود افغانستان (بر اساس دو رمان زنانه)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال ۱۸ بهار ۱۴۰۴ شماره ۶۹
38 - 80
حوزههای تخصصی:
خشونت علیه زن پدیده ای شایع و نگران کننده است، به ویژه در کشور افغانستان با توجه به شرایط اجتماعی و فرهنگی ابعاد گسترده تری پیدا می کند. این تحقیق به شش نوع خشونت شامل: خشونت روانی، جسمی، اقتصادی، اجتماعی، جنسی و حقوقی اشاره دارد که در دو رمان افغانستانی از دهه 1390 شمسی بازتاب یافته است. نتایج نشان می دهد که رمان روشنایی خاکستر (1394) نسبت به رمان بگذار برایت بنویسم (1396)، بازتاب بیشتری از انواع خشونت را دارد، چراکه نویسنده خود قربانی این پدیده بوده است. پیامدهای این خشونت ها شامل بیماری های روحی و روانی، آشفتگی جو خانواده، احساس حقارت، کینه اندوزی، بدبینی نسبت به خود و دیگران، دین ستیزی، فروپاشی خانواده، مرگ طلبی و حتی خودکشی است. مقاله با استفاده از روش تحلیل محتوای کیفی، به بررسی عوامل ایجادکننده خشونت علیه زنان پرداخته و تأثیرات آن بر زندگی اجتماعی و روانی زنان را تحلیل کرده است. بنیاد نظری مقاله بر نظریات کیت میلت درباره عوامل خشونت و ایدئولوژی مردسالاری نهاده شده است. درنهایت، این پژوهش بر لزوم توجه بیشتر به مسائل زنان در ادبیات و نیاز به تغییرات اجتماعی برای کاهش خشونت علیه زنان تأکید می کند.
تعریف ادبیات الکترونیک و پیشنهاد یک اصطلاح(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال ۱۸ بهار ۱۴۰۴ شماره ۶۹
160 - 193
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر تلاش دارد در مفهوم اصطلاح نوظهوری که در مجامع فارسی زبان، با عنوان ادبیات الکترونیک/دیجیتال شناخته می شود، کاوش کند و با مرور برخی ویژگی های بنیادین آن، مانند «تعاملی بودن»، «چندرسانگی»، «وابستگی به محاسبات رایانشی» و «سخت پیمایی و غیرخطی بودن»، شناختی ملموس از آن به دست دهد. در دهه های اخیر، به دلیل چارچوب های نظریِ در حال تحول، تعریف ادبیات الکترونیک فرایندی پیچیده بوده است. مقاله حاضر سعی دارد با طرح ریزی پنج دوره «مفاهیم اولیه و ظهور فرامتن (نیمه نخست 1990 2000)»، «سخت پیمایی آرسِت و توجه به نقش تعامل (نیمه دوم 1990 2000)»، «کرشنباوم و مادیت متن الکترونیکی، هایلز و امر ادبی (2000 2010)»، «برجسته شدن روایت گری تعاملی و بازی مانندی (2010 تاکنون)» و «چالش تعریف در دوران هوش مصنوعی» نگاهی تاریخی به تلاش محققان برجسته این حوزه داشته باشد و درنهایت تعریفی روشن گر از ادبیات الکترونیک ارائه دهد. از طرف دیگر، مقاله حاضر، در ترجمه اصطلاح «electronic literature»، با ذکر دلایل مختلفی ازجمله «کژتابی اصطلاح ادبیاتِ الکترونیک»، واژه «کُدَبیات» را به جای ترجمه تحت اللفظی «ادبیات الکترونیک» پیش نهاد می دهد.
تحلیل و بررسی عنصر سواد عاطفی در شخصیت «جلال آریان» در شماری از داستان های پلیسی اسماعیل فصیح براساس الگوی گلمن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال ۱۸ بهار ۱۴۰۴ شماره ۶۹
116 - 159
حوزههای تخصصی:
سواد عاطفی یا هوش هیجانی از نیازهای ضروری زندگی بشر برای بهبود روابط اجتماعی و دوری از برخی آسیب های حیطه رفتار و کاهش زمینه جرم در جامعه است. سواد عاطفی، آگاهی از هیجانات و چگونگی اثرگذاری آن در مدیریت روابط فردی و اجتماعی است تا فرد به درستی بیندیشد، تشخیص دهد و به بهترین حالت، عواطف و احساسات را دریافت کند و انتقال دهد. هرچند این موضوع بیشتر مربوط به حوزه های روان شناسی و تربیتی است، اما می توان نقش آن را در ادبیات پلیسی نیز بررسی کرد. در این پژوهش با استفاده از روش تحلیل محتوا و بررسی مقایسه ای و تطبیقی و استمداد از منابع کتابخانه ای به بررسی عنصر سواد عاطفی در زندگی «جلال آریان» شخصیت اول رمان های اسماعیل فصیح پرداخته شده و این شخصیت در پنج داستان فصیح ازجمله: «شراب خام»، «فرار فروهر»، «شهباز و جغدان»، «گردابی چنین هایل» و «درد سیاوش» تحلیل و بررسی شده است. براساس نتایج، جلال آریان به دلیل داشتن پیوند قوی بین دو حلقه شناخت و عواطف هیجانی خود توانسته است از تمام عوامل پنج گانه سواد عاطفی (الگوی گلمن) برای گره گشایی از معماهای جنایی فصیح بهره ببرد. دستاورد پژوهش آن است که فصیح از میان این عوامل، بیش از همه به یکدلی و مدیریت روابط، سپس مهارت های اجتماعی،خودآگاهی، کنترل عاطفی و کم تر از سایرین به خودانگیختگی توجه داشته است. او با هنر سواد عاطفی نه تنها پی رنگ داستان هایش را تقویت کرده، بلکه آن ها را جذاب تر و دلپسندتر نیز کرده است.
سفر قهرمانانه زنان در روایت های تمثیل رؤیا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال ۱۸ بهار ۱۴۰۴ شماره ۶۹
194 - 234
حوزههای تخصصی:
این مقاله تلاشی برای توصیف، بررسی و تحلیل چهره زنان در نوع ادبی تمثیل رؤیا از منظر اسطوره شناسی و با تمرکز بر سیر تحول آن از دوران باستان تا دوران معاصر است. با استفاده از روش تحلیل تطبیقی، بیش از پانزده روایت تمثیل های رؤیا از فرهنگ ها و دوره های زمانی مختلف (همچون: اسطوره ایشتر و گیل گمش؛ روایت های زردشتی چون معراج کرتیر و ارداویراف نامه؛ رساله الغفران، کمدی الهی و از متن های معاصری چون نمایشنامه کفن سیاه عشقی، «زن بدوی» سپهری، و فیلم هایی چون چه رؤیاهایی که می آیند و پویانمایی هرکول و...) بررسی و مقایسه شده است و با توجه به متن های پیکره پژوهش، دریافتیم: در روایت های تمثیل رؤیا، زنان اغلب در قالب چهره هایی چون راهنما قدیس، مادر، هدف سفر، شرور و، در مواردی نادر، زن سالک ظاهر می شوند. در این سیر تاریخی، چهره زنان دستخوش تحول شده است و در روایت های دوران معاصر زنان راهنما بار دیگر با چهره هایی خردمند و ستوده دیده می شوند. تحلیل تمثیل های رؤیا نشان دهنده تحول در نقش زنان در طول تاریخ و تأثیر عوامل مختلف فرهنگی و اجتماعی بر آن است؛ چهره زن از خدای ماده، زنان راهنما و درمانگر دوران اساطیر به زنان معذب به عذاب دوزخ نزول می کنند و در روایت های عارفانه فارسی عموماً چهره زن راهنما، با چهره پیری روحانی جایگزین می شود. در تمثیل رؤیاهای معاصر اندک اندک ردپایی از بازگشت راهنمای زن به روایت ها دیده می شود. مسیر سفر قهرمانانه زنان با سفر قهرمانانه مردان نیز تفاوت دارد و الگوی «مارپیچ» موریان مورداک در توصیف سفر قهرمان زنان نسبت به الگوی جوزف کمبل در «سفر قهرمان» مناسب تر به نظر می رسد؛ الگویی که در آن بر اهمیت خودآگاهی و هم آوایی زنان با آگاهی درونی شان تأکید می کند.
آیا او با کُشته شدن می میرد؟ «مسئله این است»: تطبیقی لکانی از پدرکشی در هملت اثر ویلیام شکسپیر و غراب جندون اثر امیرحسین الهیاری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد و نظریه ادبی سال ۹ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۱۹)
105 - 123
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر، با بهره گیری از مفاهیم «تمناطلبی» و «نام پدر» از منظر ژک لکان، به مطالعه غراب جندون اثر امیرحسین الهیاری و هملت اثر ویلیام شکسپیر می پردازد. این جستار روایت پدرکشی را بررسی می کند و خوانشی از سازوکار «نام پدر» ارائه می دهد. پژوهش حاضر به نقش مادر یا مادرنماد در تسریع سقوط پدر یا پدرنماد می پردازد و چگونگی مغلوب شدن شخصیت های «هملت» و «خان زاده» را دربرابر «نام پدر» واکاوی می کند. برای تبیین این گزاره ها، این پژوهش با بهره گیری از مفاهیم روانشناختی لکانی، به شیوه ای تطبیقی مفاهیم «تمنا» و «نام پدر» را در شخصیت های «خان زاده» و «هملت» مطالعه می نماید. تحقیق حاضر نشان می دهد که معضل «هملت» درواقع جدا کردن خود از تمناطلبی دیگری (مادر) و تحقق بخشیدن به تمنای خود است؛ همچنین، پدرکشی «خان زاده» را می توان متأثر از داستان های دایه خود، «ماه باجی»، و در راستای تمناطلبی مادر دانست. مطالعه تطبیقی حاضر، وجه تمایز «خان زاده» و «هملت» را در پالوده شدن فانتزی «هملت» به واسطه سوگواری و مواجهه با مرگ می بیند؛ «خان زاده»، با اعتقاد به جهانی دیگر، تا جان در بدن دارد از نابودی سرزمین پدری و خودتخریبی دست برنمی دارد. لیکن، علی رغم تفاوت های آشکار در تجلی سرنگونی پدرنماد در این دو اثر، خللی در سلطه همه جانبه «نام پدر» به چشم نمی خورد.
تحلیلی بر تصاویر خشن در مواجهه با لطافت مفاهیم در دیوان حافظ(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های دستوری و بلاغی سال ۱۴بهار و تابستان ۱۴۰۳شماره ۲۵
111 - 131
حوزههای تخصصی:
در دوران مدرن به هر رفتار و اقدام آگاهانه ای بر ضدّ حقوق، باورها، آزادی، اعتبار و آبروی افراد به هر وسیله ممکن که به اضطراب، رنج و هراس دیگران بینجامد، خشونت اطلاق می شود و همین نگاه، می تواند به ابزاری برای بازخوانی و تفسیر روابط افراد در گذشته بدل شود. از آنجا که تقسیم کلان خشونت به دو ساحت کلامی و غیرکلامی است، این پژوهش بر آن است تا با پیش رو قرار دادن تعاریف جدید، بر خوانش تازه ای از این گونه روابط در شعر حافظ متمرکز شود و با روش توصیفی- تحلیلی، نشانه ها و دلالت های خشونت کلامی و بالتبع آن خشونت تصویر که در ساختار تحلیل های بلاغی جای می گیرد، مورد بررسی و تحلیل قرار دهد. با توجه به این امر، نتایج این پژوهش دلالت می کند که تسلط گفتمان خشونت تصویر در شعر حافظ با فراوانی نشانه های خشونت مستقیم و غیرمستقیم، بر دو ساحت گفتمان عاشقانه و گفتمان دینی-عرفانی متمرکز خواهد بود که در حوزه هایی چون تصویر کنش ها و واکنش ها در مواجهه با معشوق، توصیف معشوق، نقد ایدئولوژی های حاکم بر زمانه، توصیف ضد قهرمان (رقیب) و مخالف و موقعیت طنز و هجو ادبی نسبت دارد. خشونت کلامی در مبحث عشق در قیاس با خشونت در انتقاد اجتماعی از بسامد بالاتری برخوردار است که به شاخص هایی چون سنّت ادبی خراسانی و عناصر سیاسی- تاریخی و غلبه عنصر تقابل و پارادوکس به عنوان وجه ممیزه حافظ نسبت به دیگران در حوزه تصویر آفرینی باز خواهد گشت.
تصویرپردازی جوینی از خشونت و کشتار مغولان در تاریخ جهانگشا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فنون ادبی سال ۱۶ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۳ (پیاپی ۴۸)
67 - 85
حوزههای تخصصی:
بخش عمده تاریخ جهانگشا درباره مغولان و جنگ ها و فتوحات و ویرانی ها و قتل و غارت های آنان در ایران است که توسط جوینی و بیشتر به نثر زیبای فنی نگاشته شده است. جوینی فقط روایتگر صِرف نبود، بلکه با قدرت قلم خود حوادث و صحنه ها را همچون نگارگری توانا برای خواننده به تصویر کشیده است. در این مقاله براساس پژوهش کتابخانه ای و با روش توصیفی تحلیلی، تصویرپردازی جوینی از خشونت و کشتار مغولان در تاریخ جهانگشا بررسی شده است. هدف مقاله نشان دادن شیوه های هنری جوینی در به تصویر کشیدن و انتقال دقیق و مؤثر جنایات خونخواران مغول است. یافته های تحقیق نشان می دهد جوینی توصیفات و تصویرهای دقیقی از ویژگی های لشکر مغول، قتل ها و غارت ها و ویرانی های ناشی از حملات ویرانگر مغولان بااستفاده مناسب و دقیق از صورخیال به ویژه تشبیه و کنایه و استعاره ارائه داده است. در صورخیال تاریخ جهانگشا، غلبه با تشبیه است سپس کنایه و بعد استعاره. تصویرهای تاریخ جهانگشا عموماً زنده و پویاست. هماهنگی تصاویر و عناصر خیال با موضوع و محتوای اثر هم به خوبی رعایت شده است. استفاده از واژگان خاص و مرتبط نیز یکی دیگر از شگردهای جوینی برای تصویرسازی مناسب از خشونت و کشتار مغولان است.
ضرورت تصحیح مجدد تفسیر سورآبادی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تفسیر سورآبادی (سورابانی)، معروف به تفسیرالتفاسیر ، تفسیری است فشرده و کامل از قرآن مجید به زبان فارسی، اثر ابوبکر عتیق نیشابوری، که درحدود ۴۷۰ تا ۴۸۰ هجری تألیف شده است. قصه ها، بخش ها، نسخه ها و سرانجام کل این اثر به صورت های گوناگون انتشار یافته و صورتِ کاملِ آن در پنج مجلد، به کوشش علی اکبر سعیدی سیرجانی در سال ۱۳۸۱ به طبع رسیده است. در این مقاله کوشیده ایم کاستی ها و اشکالات این تصحیح را نشان دهیم و ضرورت تصحیح دوباره آن را یادآور شویم. در این راستا، افزون بر متن چاپی سیرجانی، از سه نسخه قونیه (مورخ ۷۲۳ تا ۷۲۵)، دیوان هند (مورخ ۷۳۰) و لایدن (مورخ ۷۶۹) بهره برده ایم و نشان داده ایم که ناشناخته بودن نسخه یا نسخه های اساس، معرفی نشدن نسخه ها و ویژگی های آن ها، نامعلوم بودن شیوه تصحیح و انتقادی نبودن آن، ناقص ماندن بخش نسخه بدل ها، بی توجهی به تحولات آوایی و ضبط واژه های مشکول، افتادگی ها و بدخوانی ها و برخی لغزش ها در تصحیح واژه های کم کاربرد مهم ترین اشکالاتِ این چاپ بوده است. این ایرادات به حدی است که معنی و مفهوم برخی واژه ها دگرگون شده و با آنچه مؤلف درصدد بیان آن بوده اختلاف پیدا کرده است.
ناپایداری و تزلزل در معنا؛ خوانش واسازانه داستانی کوتاه از ابوتراب خسروی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال ۱۷ بهار ۱۴۰۳ شماره ۶۵
13 - 47
حوزههای تخصصی:
مطالعات ادبی در پرتو اندیشه پساساختارگرا از منظری متفاوت متن را واکاوی می کنند. پساساختارگرایی ضمن رها شدن از چهارچوب تصلب یافته ساختارگرایی، خوانشی واسازانه از متن به دست می دهد و معنا و گفتمان ادعایی آن را به پرسش می گیرد. در این راهبردِ مطالعاتی، پژوهشگر از رهگذر بازشناسی تناقضات نهفته در متن، از دوگانه های پایگانی ساختارگرایی فاصله گرفته، از معنای آشکار آن مرکزیت زدایی می کند و معنای خاموش گشته را به سخن می آورد. کاربست چنین راهبردی در واکاوی متون فارسی می تواند ابعاد ویژه ای را در باب آن ها و ساختارهای فکری نویسندگان آشکار سازد. پژوهش حاضر بر بنیاد این اندیشه و با اتخاذ رویکردی استنادی تاریخی در گردآوری داده ها، داستان کوتاه «حضور» از مجموعه داستان دیوان سومنات نوشته ابوتراب خسروی را واسازی نموده است. بنابر پژوهش پیش ِرو، متن «حضور» به رغم عنوان آشکار آن، رو به غیاب دارد و امر غایب در آن به سطح حضور فرامی رود. تزلزل در رابطه متناظر دال و مدلولی و درنتیجه، ناپایداری معنامندی دال ها، ناآغازی در متن، باژگونگی کارکردها و موقعیت های دال های متن و نام زُدایی از شخصیت ها بخشی از مصادیق مرکززدایی از گفتمان مرکزیت یافته متن قلمداد می شوند. در پرتو این رابطه ناپایدار، دال های کنشگر در متن دچار تعویق و گسست از معنای نهایی شده اند و بدین ترتیب، انکسار و پراکنش معنا در متن رقم خورده است؛ برونداد چنین وضعیتی آپوریا یا تنگنا در پذیرش معنای قطعی متن است، به طوری که خواننده دیگر قادر به تحدید معنای نهایی نیست. جابه جایی حضور و غیاب و ناپایداری معنا حتی بر تمهیدات متن و موقعیت های مکانی شخصیت ها نیز سایه انداخته است و متن از درون خود را نقض کرده است.
واکاوی عناصر گفتمان ادبی پست مدرن با تکیه بر انگاره های ژان فرانسوا لیوتار: (تحلیل داستان دو بلدرچین از محمدرضا صفدری)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد و نظریه ادبی سال ۹ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۱۸)
125 - 141
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر به تحلیل نمودها و تعاملات گفتمان پست مدرنیسم در داستان دو بلدرچین نوشته محمدرضا صفدری پرداخته است. مسئله اصلی پژوهش پیشِ رو، تحلیل و واکاوی این پرسش است که چگونه یک متن می تواند قواعد متعین بازنمایی را به چالش بکشد و جلوه های نوین بازنمود را پیشنهاد دهد. در این تحقیق به شیوه تحلیل محتوای کیفی برپایه اسناد، و با تکیه بر انگاره های برجسته لیوتار مانند: رویداد، امر والای پسامدرنیستی، ترافع و ستیز جملات و مسئله هویت، داستان دو بلدرچین موردمطالعه قرار گرفته است. نتایج تحقیق نشان می دهد صفدری، با برهم زدن بسط خطی و جهت روایت، پیش فرض های خواننده را در دست یابی به ماجرا به چالش کشیده و پیوسته در حس سردرگمی غوطه ور می گذارد. متن صفدری در این داستان، خصلت رویداد داشته که همچنان که از داوری بر مبنای اصول شناخته شده ژانر گفتمانی و قواعد داستانی مدرن سر باز می زند، شگردها و شکل های بازنمایی نوینی پیشنهاد می دهد. روایت صفدری نشان دهنده وضعیت جهانی پرآشوب است که هرگونه پیوستگی ساختاری و انسجام معنایی در آن با تردید همراه است. این نامشخص بودن و عدم قطعیت نه تنها در محتوا قابل درک است بلکه در وجوه صوری و فرمی بیان و زبان نیز نمود آشکار دارد.
شاخصه های زبانی و بلاغی معارف برهان الدین محقق ترمذی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های دستوری و بلاغی سال ۱۴بهار و تابستان ۱۴۰۳شماره ۲۵
170 - 188
حوزههای تخصصی:
از جمله آثاری که در زمره معارف نامه ها جای می گیرد، کتاب معارف برهان الدین حسین محقق ترمذی (638-561 ه.ق)، مرید بهاءولد و استاد مولاناست. این مقاله بر آن است تا به شیوه تحلیلی- توصیفی، معارف برهان الدین محقق ترمذی را با تکیه بر ویژگی های زبانی و بلاغی آن بررسی کند و از این طریق، به دو پرسش اصلی پاسخ دهد: 1. ساختار معارف برهان الدین از منظر زبانی (آوایی، واژگانی، نحوی) و بلاغی چگونه است؟ 2. کدام شاخصه ها در این اثر وجود دارند که آن را در ردیف معارف نامه ها جای می دهند؟ این مقاله در چند گام، به سؤالات مطرح شده، پاسخ داده است. نتایج، نشان می دهد که کاربرد واژگان و اصطلاحات گونه گفتاری، همچنین نحو کلام و ساختار دستوری متن، متأثر از شیوه مجلس گویی و ایراد وعظ و خطابه است. تکرار ارکان جمله، استفاده از جملات هم پایه، استفاده از کارکردهای مختلف وجوه فعل در کلام، درهم آمیختگی متن با آیات و احادیث و تلمیحات قرآنی و روایی، کاربرد ابزارهای بیانی برای افزودن بر جذابیت کلام و تأثیر بر مخاطب و... از مؤلفه های قابل ذکر معارف برهان الدین محقق است که در دیگر متون نوع ادبی معارف نامه نیز کاربرد دارد. با توجه به پیوند و ارتباط عمیق میان زبان، بلاغت و سطح فکری و اندیشگانی متن با بافت موقعیتی شکل گیری آن، متن مورد مطالعه، از منظر ایدئولوژی و محتوایی نیز به صورت اجمالی مورد بررسی قرار گرفته است.
طبقه بندی تصویرهای بخش پهلوانی شاهنامه بر پایه نظریل تصویرشناسی ادبی محمدرضا شفیعی کدکنی و نظریه سینمایی ژیل دلوز(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش حاضر خوانش و دسته بندی تصویرهای بخش پهلوانی شاهنامه برپایه دو دیدگاه ادبی و سینمایی است: دیدگاه محمدرضا شفیعی کدکنی و نظریه سینمایی ژیل دلوز. وجه مشترک در هر دو نظرگاه مسئله وجود حرکت و زمان در تصویر است. جستار پیش رو با بهره گیری از یک نظریه ادبی و یک نظریه سینمایی مدرن به طبقه بندی دیگری از تصویرهای شاهنامه دست یافت. براین اساس انواع تصویر عبارتند از تصویرهای 1- بلاغت مبنا. 2- روایت مبنا. 3- زبان مبنا. 4- کنش مبنا. 5- گفت و گو مبنا. دسته بندی این تصویرها در دو گروه حرکت و زمان نتیجه نهایی جستار پیش روست. روش پژوهش بر بنیان مطالعات بینارشته ای و به شیوه تطبیقی تحلیلی است.
خوانش اسطوره شناختی «لاتاری» اثر شرلی جکسون(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال ۱۷ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۶۷
2 - 38
حوزههای تخصصی:
داستان کوتاه «لاتاری» نوشته شرلی جکسون، آیین سالانه بخت آزمایی را در یک روستای کوچک آمریکایی به تصویر می کشد. داستان به نحوی غریب و ترسناک به پایان می رسد. این داستان معطوف به آن دسته از هنجارها و آداب و رسوم فرهنگی است که به مثابه آگاهی کاذب عمل می کنند و سوژه را به انجام کنش هایی پیش تأملی هدایت می کند. کنش هایی که بیشتر در متن پراکسیس اجتماعی روی می دهند و بنابراین فاقد عقلانیت لازم هستند؛ چراکه اساساً رانه پیش برنده این کنش ها اراده کورِ اجتماعی است. بر این اساس، با توجه به ماهیت این داستان و در پاسخ به این پرسش که «ایستادن در صف مرگ» چه ارتباطی با بخت آزمایی دارد و علت تداوم این آیین چیست، نگارنده با استخدام الگوی اسطوره شناختی رنه ژرار به عنوان چهارچوب کلّی نقد ضمن تحلیل و نقد داستان حاضر، به تبیین شاخص های جامعه روان شناختی اثر می پردازد. در پایان مشخص می شود بنیان این داستان مبتنی بر فراشد قربانی به مثابه امری آیینی است که در مرتبه ای «متقدم بر بازنمایی نمادین» عمل می کند. فراشد قربانی ضمن بازنمایی واقعیات مادی، نظام درونی اثر را سروسامان می بخشد.
بررسی مفاهیم ادبیات جهان، جهان شمول و جهان میهنی در پرتو ادبیات تطبیقی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال ۱۷ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۶۷
139 - 184
حوزههای تخصصی:
این مقاله کیفی به شیوه ای تحلیلی تبیینی و براساس منابع کتابخانه ای، نسبت میان ادبیات جهان، ادبیات جهان شمول و ادبیات جهان میهنی را از منظر ادبیات تطبیقی بررسی می کند. هدف پژوهش، روشن سازی تمایزها و پیوندهای این سه مفهوم است تا جایگاه ادبیات ایران در ادبیات جهانی از این رهگذر بهتر درک شود. در اینجا، چند پرسش مطرح می شود: آیا ادبیات جهان با ادبیات جهان شمول یکسان است یا از آن متمایز است؟ با ادبیات جهان میهنی چطور؟ چه نسبتی با ادبیات تطبیقی دارند؟ برخی ادبیات جهان و ادبیات جهان شمول را مترادف می دانند. برخی ادبیات جهان را متشکل از بهترین آثار معیار ادبیات های بوم محلی می دانند که یا از طریق ترجمه یا به زبان اصلی خود در سطح فراملی و بین المللی انتشار یافته اند. یافته ها نشان می دهد ادبیات جهان، گذشته نگر و ناظر به آثار معیار تاریخی است، اما ادبیات جهان شمول حال نگر بوده و محصول فرآیندهای جهانی سازی معاصر است. همچنین، مفهوم ادبیات جهان میهنی، با تقویت حس تعلق جهانی و تأکید بر تعاملات فرهنگی، پیوند نزدیکی با این دو دارد. ادبیات تطبیقی می تواند به مثابه چهارچوبی برای تحلیل این روابط و تقویت ارتباط ادبیات فارسی با جریان های جهانی عمل کند.
تحلیل روایت شناختی روایت تلفیقی عاشقانه-عارفانه (مطالعه موردی: سلامان و ابسال در ادبیات فارسی و مه م و زین در ادبیات کُردی)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد و نظریه ادبی سال ۹ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۱۹)
125 - 148
حوزههای تخصصی:
سلامان و ابسال اثر جامی در ادبیات فارسی و مه م و زین اثر احمد خانی در ادبیات کُردی گرچه در طبقه بندی منظومه ها در دسته منظومه عاشقانه قرار داده شده اند، اما ساختار روایت در این دو اثر، ساختار جدید و متفاوتی از سایر منظومه های عاشقانه است که چنین ساختاری در آثار همگون دیگر مشاهده نمی شود. با توجه به رویدادها و معناگذاری آنها در متن قابل دریافت است که این دو اثر صرفاً عاشقانه نیستند و نمی توان آنها را همچون منظومه های عاشقانه محض قلمداد کرد. سرنوشتی که برای شخصیت های اصلی رخ می دهد و آن حالات روحی و نگرش جدیدی که در آنها شکل می گیرد، به عنوان نشانه هایی در متن بر این مسئله دلالت دارد که روایت در ادامه، ماهیت عرفانی پیدا می کند. در این پژوهش که چگونگی روایت در دو اثر نامبرده بررسی و تحلیل می شود، هدف این است که سیر تکوینی گونه روایتِ تلفیقی عاشقانه -عارفانه، باتکیه بر نقش عامل گفتمانی- اندیشگانی در فرایند شکل گیری آن، تشریح شود. نتایج پژوهش بر این امر دلالت دارد که این گونه روایت محصول گفتمان گذر تکاملی از عشق زمینی- انسانی به عشق الهی است. تغییر گفتمانی که در این گونه روایت رخ می دهد، در مظاهر متعددی همچون تغییر در سوژگی، تغییر معشوق، رمزگذاری رویدادها و ایجاد سطوح معنایی-دلالتی مختلف نمایان می شود. این مؤلفه ها ازجمله شاخصه های ماهیتی این نوع روایت هستند که وجه تمایز آن با منظومه های عاشقانه صرف به شمار می رود.
بلاغتِ شناختی صفت در شعر حافظ(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های دستوری و بلاغی سال ۱۴بهار و تابستان ۱۴۰۳شماره ۲۵
152 - 169
حوزههای تخصصی:
مطالعه شناختی، برخی از زوایای ناشناخته متن ادبی را بر ما روشن می کند. بنابراین، به کارگیری نظریه استعاره های مفهومی به عنوان ابزاری مفید برای درک بهتر اثر ادبی مؤثر است. در این نوشتار به بررسی کارکرد بلاغی صفت پرداخته می شود که فرآیند عینی سازی آن را نظریه استعاره های مفهومی توصیف می کند. صفت به دلیل قابلیّت حضور در بیشتر جایگاه های نحوی و همچنین ظرفیت معنایی و بلاغیِ قابل اعتنایی که دارد، مورد توجه حافظ قرار گرفته و از این امکان در جهت گسترش معنا و خلق آرایه ها و تصاویر بلاغی سود جسته است. در مواردی برای آفرینش یک صفت بلاغی، صفت را در قالب واژه ای دیگر عینی سازی می کند و عملاً اساس بلاغت صفت را بر حوزه های شناختیِ محسوس می گذارد. از این رو، توصیف کارکرد شناختی صفت در جهت تبیین کارکرد بلاغی آن ضرورت می یابد. در پژوهش پیش رو به صورت کتابخانه ای و به روش توصیفی _ تحلیلی، ابتدا ذیل مقوله های بلاغی، کارکرد شناختی آن مقوله تشریح، سپس با ذکر شاهد مثال، کارکرد بلاغی و شناختی صفت و نقش آن در چرخه بلاغی بیت توصیف شده است. صفت هایی مانند: گلرخ، دلسوخته، ناسَره، آصفی، بیدل و ترِ شیرین، به عنوان مجرای ورود ذهن به حوزه هایی شناختی عمل می کنند که علاوه بر آشکارسازی معانی ضمنی، چگونگیِ خلق آرایه های بلاغی را نیز روشن می کند. از نتایج دیگر این رویکرد شناختی _ بلاغی، تصحیح بیت «بی زلفِ سرکشش ...»، به وسیله حوزه شناختی پنهان در صفتِ «سرکش» است؛ از این رهگذر یافته های لطیف و دلپذیری به دست آمده که از تیررس اندیشه شارحان و صاحب نظران به دور مانده است.
از هوش انسانی تا هوش مصنوعی: بررسی برگردان های فارسی فنون ادبی غزلواره ش. ۶۲ شکسپیر از منظر راهکارهای انسانی و ماشینی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فنون ادبی سال ۱۶ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۳ (پیاپی ۴۸)
29 - 50
حوزههای تخصصی:
ترجمه گری ژانر شعر به سایر زبان ها همیشه به چند دلیل مسئله ساز بوده است. نخست، ترجمه گری متون ادبی با دشواری های خاص همراه است؛ دوم، متون منظوم نیز به سبب کیفیاتی خاص به زبانی دیگر سخت ترجمه پذیر جلوه می کنند؛ سوم، سبک و سیاق شاعر در ترجمه به «بدیلی» کم رنگ از اصل بدل می شود؛ چهارم، ترجمه گری شعر از رهگذر هوش مصنوعی نیز مسئله ساز است. این مقاله می کوشد به شیوه کیفی تبیینی و با کمک ابزارهای هوش انسانی و ماشینی برخی از این مسائل را در پرتو برگردان های فارسی فنون ادبی غزل ۶۲ شکسپیر بررسی کند. هدف اصلی توجه به چالش های پیش رو در ترجمه فنون ادبی است. فرزاد ترجمه ای روان؛ موقر، ترجمه ای به نسبت آزادانه تر و شفا، ترجمه ای وفادار به مضمون و طبیب زاده، ترجمه ای بسنده و پذیرفته از غزل واره ارائه کرده اند. از میان ابزارهای هوش مصنوعی، گوگل ترجمه ای تقریباً نزدیک به متن اصلی و تحت اللفظی؛ بات تلگرامی، ترجمه ای کامل تر و روان تر و اوپن چت جی پی تی، ترجمه ای دقیق تر و نزدیک تر به هوش انسانی از غزل واره ارائه کرده اند. به نظر می رسد ترجمه ادبی به ویژه شعر از رهگذر ترجمه ادبی نیاز به خلاقیت هوش انسانی دارد تا حضور «بدیل» خود را به «اصل» نزدیک تر کند.