علینقی باقرشاهی

علینقی باقرشاهی

مدرک تحصیلی: دانشگاه بین المللی امام خمینی(ره) قزوین - دانشکده ادبیات و علوم انسانی - مدیر گروه فلسفه

مطالب

فیلتر های جستجو: فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱ تا ۲۰ مورد از کل ۲۱ مورد.
۱.

پیوند میل و آپاراتوس و درک نوینی از مفهوم رخداد در فلسفه دلوز و گاتاری(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: آپاراتوس توان دلوز سوسیوس گاتاری میل

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۷۲ تعداد دانلود : ۹۶
در این مقاله می خواهیم به مفهوم میل در فلسفه دلوز و گاتاری پرداخته و از رهگذر آن به درک هستی شناسی دلوز نائل شویم. آن ها در صورت بندی مفهوم «میل» در پی پاسخ به مسئله جهان آشوب ناک انسان معاصر هستند. جهانی که برای تاب آوری اش، انسان معاصر در پی پناه بردن به انواع و اقسام راه های فرار است. دلوز و گاتاری برای پاسخ به چرایی این وضعیت و ترسیم راه های گریز از آن، دست به خلق نظام مفهومی جدیدی با محوریت مفهوم «میل» می زنند. در این متن تلاش بر آن داشتیم تا از منظر دلوز گاتاری مفهوم میل را در پیوند با مفهوم «آپاراتوس» فوکو-آگامبن واکاوی کرده و درنهایت به درکی نوین از مفهوم «رخداد» به مثابه راه گریز او از تنگنای پسامدرن نزدیک شویم. مفهومی که دلوز آن را ذیل مفهوم «توان زندگی» در واپسین نوشتارش گنجانده و بدین سیاق نظرگاهی غریب و با این حال آشنا از توان زندگی را به ما عرضه می دارد.
۲.

جایگاه اسپینوزا در حل مشکل دوگانگی و تعالی در متافیزیک ژیل دلوز(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: ژیل دلوز درون ماندگاری تعالی جوهر اسپینوزا

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۶ تعداد دانلود : ۸
از نظر ژیل دلوز، مسأله ی دوگانگی از یک سو، و مسأله ی تعالی از سوی دیگر، دو زخم کاری بر پیکره ی فلسفه ایجاد کرده اند؛ اسپینوزا که به عقیده دلوز، مسیح فیلسوفان است، با دو معجزه ی وحدت جوهر و درونماندگاری، می خواهد مرهم و نوشدارویی بر این زخم کهنه ی فلسفی بنهد. در این دیدگاه، تنها یک جهان، یک جوهر و یک هستی وجود دارد، که هیچکدام تحت سیطره ی وجودی بیرون از آن- به ویژه نیروی متعالی- نبوده و نیست. این هستی نه به معنای بودن، که به معنای شدنی درون ماندگار است که با رویکردی ایجابی و مثبت، به طور ابدی، تا می شود، باز می شود و دوباره تا می شود تا جهان تجربی ما را بسازد؛ جهان تفرد، تعین و تشخص، که به صورت حالات جوهر واحد، بیان می شوند و با خمیره ی تفاوت قوام می یابند.دلوز با فرض جوهر یگانه و تفاوت درونماندگار که تا ابد تکرار می شود، می خواهد صورت مسأله دوگانگی و تعالی را پاک کند اما به طور کامل موفق نمی شود؛ زیرا ناخواسته بستری فراهم می شود تا دوگانگی و تعالیِ دیگری تولد یابد.
۳.

دلوز و قاعده ای شاعرانه از زمان در فلسفه کانت(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: بازنمایی پدیدار پیشینی دلوز زمان سوژه استعلایی کانت

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۹۱ تعداد دانلود : ۸۸
انگاره زمان در فلسفه کانت در نسبت با کلیات ایدئالیسم استعلایی او را می توان مؤلفه ای خُرد(Minor) در نظر آورد، اما دلوز همین عنصر خُرد را از فلسفه کانت بیرون کشیده و عنصر کلان (Major)، یعنی سوژه استعلایی را در نقد عقل محض، حول آن بازپیکربندی می کند. این خوانشی یکسره متفاوت از نقد عقل محض است که در آن، مرکز ثقل از «امر استعلایی» به مفهوم «زمان» منتقل شده است. در اندیشه دلوز، مفهوم «زمان» را می توان دروازه ورود به هستی شناسی تفاوت محور او قلمداد کرد. به همین دلیل، خوانش منحصربه فرد دلوز از مفهوم زمان در فلسفه کانت حائز اهمیت بوده و در این مقاله موضوع پژوهش ما قرار گرفته است. در این مقاله تلاش می شود تا از مجموع چهار قاعده ادبی و شاعرانه، که دلوز برای شرح فلسفه کانت به کار برده است، دو قاعده اول را با محوریت چرخش مفهومی کانت درباره زمان، مورد بررسی قرار دهیم.
۴.

رتوریک و نسبت آن با سیاست در اندیشه ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: رتوریک خطابه ارسطو سیاست منطق

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۲۳۱ تعداد دانلود : ۱۲۸
رتوریک که در ادبیات فلسفی ما به خطابه برگردانده شده است، به عنوان یکی از صناعات خمس که اقناعی اما غیریقینی است شناخته می شود و فلسفه ورزان آن را به عنوان صناعتی غیرفلسفی و غیرمعتبر کنار نهاده اند. در چنین خوانشی این فن ارزش فلسفی ندارد و هدف خطیبان فریفتن مخاطبان و جلب نظر آنان است؛ پس گفتار یقینی باید خطابه زدایی شود؛ اما مطالعه فیلسوفان آغازین و به ویژه ارسطو نشان می دهد که رتوریک نه یکی از شاخه های منطق غیریقینی که خدمت گذار سیاست و از فنون متمم حکمت عملی است و چون حکمت عملی از شاخه های فلسفه است با فلسفه نیز مرتبط می شود. افلاطون رتوریک را بر ضد سیاست جامعه می دانست. ارسطو نیز ابتدا تحت تأثیر افلاطون، به خطابۀ فراگیر در زمان خود که بر نوع قضایی تکیه دارد و روش آن سوفسطایی است انتقاد می کند، و سپس تلاش می کند با توجه به ضرورت رتوریک در جوامع سیاسی، رتوریک مطلوب را برای به سعادت رسیدن جامعه آموزش دهد. او با استفاده از قیاس خطابی نسبت رتوریک با مقدمات یقینی را تنظیم کرده و با تاکید بر خطابۀ شورایی بر حیثیت سیاسی آن صحه می گذارد. در این پژوهش تلاش شده تا با مطالعۀ آثار ارسطو این ادعا در اندیشه او پیگیری و دلالت های سیاسی رتوریک روشن گردد.
۵.

تحلیل و نقد سنتز های زمانی دلوز(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: ژیل دلوز سنتزهای زمانی کانت بازگشت جاودانه سنتز منفعل

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۲۳ تعداد دانلود : ۲۳
این پژوهش می کوشد تا سنتزهایِ زمانی دلوز را مورد تحلیل و نقادی قرار دهد. بنابراین هدفِ اصلی این مقاله، بررسیِ انتقادیِ دیدگاه دلوز درباره زمان است که در قالب سنتزهایِ زمانیِ سه گانه مطرح می شود. اگرچه دلوز هریک از این سنتزهایِ زمانی را با الهام از یک فیلسوف خاص مطرح می کند، اما نگاه کلی او در اینجا به کانت و تعریف او از زمان است. سنتز اول، سنتز منفعل عادت است که به مثابهامری ناآگاهانه و پیشاآگاهانه اتفاق می افتد. سنتز دوم، سنتز فعال حافظه است که با مفهوم گذشته نهفته (virtual) برگسونی رابطه ای تنگاتنگ دارد. دلوز سنتز سوم را با استفاده از تعریف کانتیِ زمان به مثابهصورت محض و تهی، مفهوم برش و وقفه، و همچنین بازگشت جاودانه نیچه، مطرح می کند. در نقد دلوز، دست کم می توان سه اشکال را وارد ساخت. (1) جداسازی مفاهیم از کانتکست اصلی آن، ارتباط میان مفهوم در شکل فعلی و قبلی اش را ناروشن باقی می گذارد و شباهت آن ها را مبهم رها می کند. (2) نوع ترکیب این مفاهیم مشخص نیست. اینکه آیا از نوع متافیزیکی است یا از نوع واقعی یا جز آن. و (3) استفاده دلوز از این مفاهیم متنوع، کاملاً به تفسیر و خوانش خاصی از آن ها متکی است و لزوماً شامل خوانش های دیگر نمی شود.
۶.

The Relativity of the Subject of Truth in Alain Badiou’s Philosophy(مقاله علمی وزارت علوم)

تعداد بازدید : ۱۸۴ تعداد دانلود : ۱۰۷
Badiou offers a concept of the subject that is completely intertwined with event and truth; in his view, the subject is not an isolated and secluded entity that is supposed to contemplate the world only, rather it is linked to the event, and as a faithful element, initiates the process of truth. Every human being is not necessarily a subject, but in the face of an event and the acceptance of its occurrence, the person in the situation can become the subject. For Badiou, the subject is only part of the process of truth, and this reduces the subject to a part of a material process that has no existential independence. He explicitly states that the subject subordinates to the truth and considers the subjectification of some members of the situation as the result of the occurrence of an event and the beginning of the process of truth. The authors are of the view that Badiou's theory of the subject eventually leads to the relativity of the subject and makes it impossible to provide any explanation about the existence of the subject. He considers truth to be not general but dependent on any particular situation in which the event takes place; again, in his view, truth has a general proclamation and address. But in the authors' view, his type of explanation of the subject also makes the generality of the proclamation of truth relative and so, the truth cannot be generic anymore.
۷.

خوانش الن بدیو از پل قدیس(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: الهیات سیاسی بدیو پادفلسفه پل تکینگی کلی حقیقت رخداد

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۴۵۸ تعداد دانلود : ۴۲۲
فلسفه و الهیات سیاسی معاصر از جنبه های مختلف به خوانش دوباره ی پل رسول دست زده اند. اما نزد بدیو این توجه در مواجهه با وضعیت بیمار فلسفه ی معاصر و تبدیل شدن آن به سفسطه صورت می گیرد و پل به عنوان پادفیلسوف، الگوی فلسفه وکسی که به پرسش معاصر از «شرایط تحقق یک تکینگی کلی» پاسخ می دهد، برای بدیو اهمیت می یابد. در این مقاله چرایی و چگونگی اهمیت پل برای بدیو مورد بررسی قرار می گیرد و با تأمل در جزئیات خوانش بدیو از پل(بازفعال کردن پل) رهیافت بدیو به مسائل و اهداف فلسفه ی رخداد آشکار می شود. بدین ترتیب توجه بر تفسیر پل به عنوان بخشی از پروژه ی فلسفی رخداد بدیو مسیر فهم اندیشه ی بدیو را هموار می کند. از سویی دیگر با این نمونه از تاریخ مسیحی روشن می شود که چگونه بدیو حقیقت را به سیاست پیوند می زند و فیگور سیاسی رخداد را بازآفرینی می کند.در پایان انتقاداتی که به خوانش بدیو از پل قدیس وارد شده و بیشتر از جانب الهی دانان است، مورد بررسی قرار گرفته و به آن ها پاسخ داده می شود.
۸.

خدای متشخص و خدای غیرمتشخص از نظر علامه محمد اقبال لاهوری(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: اقبال لاهوری خدای متشخص خدای نامتشخص خود خود نامتناهی

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۰۵۴ تعداد دانلود : ۵۱۱
مقاله حاضر دیدگاه علامه اقبال لاهوری [i] را در باره خدا را مورد بررسی قرار می دهد. از نظر او خدا در اسلام هم بصورت متشخص و هم غیرمتشخص مطرح است و چنین تصوری از خدا هم تامین کننده نیاز متدین بوده و هم پاسخگوی کنجکاوی فکری فیلسوفان است. مک تاگارت متاثر از هگل حقیقت نهایی را مطلق می دانست و معتقد بود مطلق را نمی توان "من" یا "خود" نامید ولی اقبال با چنین نگاهی به حقیقت نهایی موافق نبود. اقبال همچنین به براهین سنتی اثبات وجود خدا اعتقادی ندارد،. او معتقد است که این براهین به انسان معرفتی درباره به خدا نمی دهند. در این خصوص او به حجیت شهود تاکید دارد و معتقد است همان طور که شهود می تواند ماهیت نفس و جهان را بر ما آشکار کند می تواند حقیقت خدا را نیز آشکار کند. تجربه شهودی طریقی است که برخی از فیلسوفان غرب مانند برگسون نیزکه هم عصر اقبال بود به آن تاکید داشت. اقبال این طریق را طریق قرآنی می داند و می کوشد آن را مستدل کند. اقبال در آثار خود از واژه ای بنام "خود" برای انسان استفاده کرده و از خدا نیز به عنوان " خود نامتناهی " یاد می کند که نسبتی با شهود دارند
۹.

زمان مندی در اندیشه متقدم هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: زمان زمان مندی هایدگر متقدم معنا اُنتولوژیک پروا

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۹۲۷ تعداد دانلود : ۶۷۵
هایدگر متقدّم، در راستای تأسیس اُنتولوژی بنیادی، تا حدودی از بررسی فهم عامیانه زمان چشم پوشی می کند و به تحلیل زمان مندی می پردازد. او معتقد است که فهم عامیانه زمان، تنزّل زمان جهانی و خود زمان جهانی، تنزّل زمان مندی است. هایدگر در هستی و زمان ، زمان مندی را به «معنای اُنتولوژیک پروا» تعبیر میکند. در این جا، برای تحلیل زمان مندی در اندیشه هایدگر، بر همین عبارت سه جزئی تکیه می شود. اُنتولوژیک در تقابل با اُنتیک قرار می گیرد. پژوهش اُنتیک، پژوهشی است که هستومند را چونان چیزی فرادست و متعیّن در نظر می گیرد، امّا در مقابل پژوهش اُنتولوژیک، معطوف است به چطور هستن هستومندی که با افکندن خود بر امکان هایش، دائماً از خودش پیشی می جوید. معنا، آنی نیست که در انتهای کنش فهمیدن، آشکار گردد؛ بلکه آنی است که فهم پذیری هر چیز خودش را در آن حفظ می کند؛ یعنی شرط امکان فهم پذیری یک چیز است. پروا، دلالت می کند بر چیزی که به جنبه های ساختاری دازاین، کلیّت و وحدت می بخشد. پروا که معنای هستن دازاین است، ازطریق سه مؤلفه اگزیستانس، واقع بودگی و سقوط کردگی تقویم می شود. زمان مندی، معنای اُنتولوژیک پروا است؛ یعنی شرط امکان فهم پذیری آن. هایدگر برای توضیح این سخن، دست به تحلیل اگزیستانس اصیل می زند. ساختار اُنتولوژیک اگزیستانس اصیل، «مصمّمیّت پیشی جوینده به سوی مرگ» است. اگزیستانس مصمّمی که بر مرگ پیشی می جوید، خودش را در سه برون خویشی آینده سویی، بودگی، و حاضرساختن عیان می کند. هر یک از این سه برون خویشی، به ترتیب، بنیان و معنای یکی از مؤلفه های پروا است. درنتیجه، زمان مندی در وحدت اش، بنیان و معنای اُنتولوژیک کلّ پروا است.
۱۰.

هرمنوتیکِ ریکور و گفتگویی دوسویه با نظریه ادبی ساختارگرا(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: هرمنوتیک ساختارگرایی پل ریکور نظریه تفسیری

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۴۰۲ تعداد دانلود : ۳۲۴
علم هرمنوتیک در بستر تاریخی خود، دستخوش قرائت های پرشمار، مباحثات و منازعات بسیاری بوده است. به شکل خلاصه می توان دو رویکرد عمده در حوزه ی هرمنوتیک معاصر را اینگونه از هم بازشناخت: هرمنوتیکِ رمانتیک و هرمنوتیک پدیدارشناسانه. در این میان، پُل ریکور فیلسوف معاصر فرانسوی، به شکل قابل توجهی خوانش مخصوص به خودش از هرمنوتیک فلسفی را ارائه داد، به طوری که هرمنوتیکِ هستی شناسانه او سودای جمع آراء فیلسوفان دو رویکرد عمده ی هرمنوتیکِ معاصر را در سر دارد. آنچه در مقاله ی حاضر مورد بررسی قرار گرفته، نگاه خاص ریکور و مُدل جدید هرمنوتیک فلسفی اش است، که او را وارد گفتگویی دوسویه با نظریه ی ادبی ساختارگرا نمود؛ بطوری که از طرفی وی عطف توجه به عناصری ساختاری متن و نگاه عینی گرایانه ساختارگرایان در جهت تقلیل خوانش های ممکنِ متن را می ستود و از سوی دیگر اصرار مفرط آنان بر این تقلیل، که به حذف جایگاه خواننده متن می انجامید و همچنین صرفِ توجه به بُعد نشانه شناسانه ی متن (در ذیلِ نظامِ لانگِ سوسوری) و کوشش در جهت دست یابی به ساختارِ نهاییِ متن را تقبیح می نمود. برخورد ویژه ی ریکور با ساختارگرایی البته هم محصولِ قرائتِ جدید او از هرمنوتیک فلسفی و هم نظریه ی تفسیری اش (مُدل قوسِ هرمنوتیکی ) است؛ مُدلی که هم نگاه عینی و ساختاری به متن را توجیه می نماید و هم جایگاه ذهنیّت و سوبژکتیویته را حفظ کرده است. لذا در ادامه این موضوع مورد بررسی و ایضاح قرار می گیرد که نظریه ی تفسیری ریکور چگونه با دست یازیدن به دستاوردهای متنوّع در حوزه ی زبان شناسی و ساختارگرایی، به نظریه ای ترکیبی درباره ی تفسیر متن منتهی شد؛ نظریه ای که از یک سو می توان آنرا مُدلی میانجی گرایانه در تقابل بین هرمنوتیکِ روش مند و هرمنوتیکِ زمینه گرا دانست و از سوی دیگر واجدِ برخوردی دوسویه با نظریه ی ادبی ساختارگرا.
۱۱.

تحول هرمنوتیکیِ پدیدارشناسی: هایدگر و ریکور(مقاله پژوهشی حوزه)

کلید واژه ها: هرمنوتیک هستی شناسی پدیدارشناسی هایدگر ریکور

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۰۳۴ تعداد دانلود : ۷۸۸
هستی شناسی و هرمنوتیک در قرن بیستم تعاملاتی جدی با هم داشته اند؛ تعاملی که البته از طریق پدیدارشناسی ممکن شد و اوج این ارتباط را در آثار سه فیلسوف مطرح این قرن یعنی هایدگر، گادامر و ریکور می توان مشاهده کرد. در این مقالله مروری بر ویژگی های برجسته خط سیر فلسفی ریکور ارایه می شود؛ مسیری که او با گرفتن سرنخ از متفکران هرمنوتیک آلمان از جمله دیلتای، هایدگر و گادامر سعی در تلفیقی منطقی از دو شق عمده هرمنوتیک، یعنی هرمنوتیک رمانتیک و پدیدارشناختی دارد؛ تلفیقی که به دنبال آن است تا حق هر دو نگاه هرمنوتیکی را ادا نموده، در عین حال نقاط ضعف آنان را نیز تا حدودی پوشش دهد. درحقیقت ریکور در روند فلسفی خویش به جای اینکه همانند هایدگر مستقیماً به مسیله هستی شناسی بپردازد، با گذار از سطح معناشناسی و تلفیق آن با فلسفه تأملی درنهایت هستی شناسی را نیز مورد توجه خویش قرارمی دهد؛ ازاین رو برای ریکور نیز هستی شناسی مسیله بنیادین بود؛ اما او مسیری طولانی تر را برای رسیدن به این هدف برگزید؛ مسیری که در آن لازم بود پدیدار شناسی نیز در ساختاری جدید و به شکلی متفاوت از هوسرل و هایدگر مطرح شود. تلاش این نوشتار بررسی این مسیر طولانی تر در مقایسه با نگاه مستقیم هایدگر به مسیله هستی شناسی و بیان این ادعاست که برگزیدن این راه با وفادارماندن به هستی شناسی هم ممکن و هم لازم بوده است؛ از سوی دیگر بررسی و ایضاح نقش هایدگر و ریکور در تحول پدیدارشناسی هوسرل از طریق تزریق هرمنوتیک به آن، بخش دیگری از این نوشتار را تشکیل می دهد؛ همچنین این موضوع را نقد و ارزیابی خواهیم کرد که ریکور تا چه میزان توانسته است تاریخی بودن فهم انسان را در کنار جنبه عینی گرایانه معرفت شناسی حفظ کند و رویکرد او در تلفیق میان تبیین و فهم با چه چالش هایی روبروست.  
۱۲.

بازتاب عشق افلاطونی در جهان مسیحیت(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: مسیحیت افلاطون عشق آگوستین آگاپه اروس اوریگن نایگرن

حوزه های تخصصی:
  1. حوزه‌های تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی یونانِ باستان و روم سقراط تا ارسطو افلاطون (428-348 ق.م)
  2. حوزه‌های تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه دین
  3. حوزه‌های تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی الهیات فلسفی
تعداد بازدید : ۱۷۹۳ تعداد دانلود : ۱۱۸۰
عشق یکی از موضوعاتی است که افلاطون در سه محاوره خود به آنها پرداخته و متفکران در شرق و غرب  واکنشهای گوناگونی به آن نشان داده اند که در این مقاله فقط به بازتاب آن در جهان مسیحیت پرداخته میشود. بطورکلی در جهان مسیحیت دو جریان فکری در خصوص عشق وجود دارد که یکی متاثر از افلاطون بوده و متفکران آن معتقدند از آنجاییکه اندیشه های افلاطون سازگار با دین مسیحی بوده و مغایرتی با آن ندارد، از این رو  می توان ضمن اعتقاد به سنت مسیحی از فلسفه افلاطون نیز برای فهم بهتر و عمیقتر مفاهیم دینی استفاده کرد. غالب متفکران اولیه کلیسا مانند یوحنا، اوریگن، و آگوستین به این جریان فکری تعلق دارند. جریان بعدی واکنشی بود به جریان اول و پیروان آن احساس می کردند که عناصر یونانی از طریق متفکران اولیه مسیحی وارد دین مسیحیت شده و آن را آلوده کرده است، از این رو در صدد پیراستن و زدودن مسیحیت از اندیشه های یونانی مخصوصا افلاطونی برآمدند. افرادی چون پولس، لوتر و نایگرن به این جریان فکری تعلق دارند. در این مقاله فقط به آراء اوریگن به عنوان نماینده جریان اول پرداخته می شود زیرا او اولین کسی است که پای افلاطون را به جهان مسیحیت کشید، همچنین اشاره ای مختصر نیز به آراء آگوستین خواهد شد. در خصوص جریان دوم نیز به آراء نایگرن پرداخته می شود زیرا او بطور جدی به این مسئله پرداخته و حتی کتابی دوجلدی تحت عنوان آگاپه و اروسنگاشته و در صدد مقابله با جریان فکری اول برآمد
۱۳.

حقیقت نهایی در دین هندو با تأکید بر دیدگاه شانکارا و رامانوجا(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: اوپانیشادها شانکارا حقیقت نهایی دین هندو رامانوجا مکتب ودانتا

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۲۶۳۱ تعداد دانلود : ۱۱۵۱
آیین هندو دین اکثر مردم هندوستان بوده، ولی درباره ماهیت و پیدایش این دین و واژه هندو برای این آیین، میان مستشرقان و محققان هندی اختلاف نظر وجود دارد. دین هندو از منابعی چون اوپانیشادها برخوردار است که سرچشمه اصلی مکتب های فلسفی و عرفانی هندی است. در اوپانیشادها نجات انسان از طریق معرفت است؛ معرفت به حقیقت نهایی که همان آتمان و برهمن هستند. آتمان و برهمن دو حقیقت جداگانه ای نیستند، بلکه حقیقت واحدی هستند. شانکارا برای آتمان و برهمن دو جنبه تنزیهی و تشبیهی قائل است که اولی را نیرگونا می نامد که وصف ناپذیر است و دومی را ساگونا می نامد و آن را قابل توصیف می داند. از نظر او، نیرگونا حقیقت نهایی است، ولی رامانوجا نیرگونا و ساگونا را با هم حقیقت نهایی می داند. مکتب ودانتا بیشترین اهتمام را در تبیین این مفاهیم کرده و در میان مفسّران این مکتب، شانکارا و رامانوجا بیشترین سهم را در این مباحث داشتند. در این مقاله برخی از آرای متافیزیکی آنها مخصوصاً اختلاف نظر آنها درباره حقیقت نهایی مورد بررسی قرارمی گیرد.
۱۴.

رویکرد دینی راداکریشنان(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: تجربه دینی برهمن حقیقت نهایی راداکریشنان ودانتا

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۴۰۸ تعداد دانلود : ۵۹۲
راداکریشنان یکی از متفکران معاصر هند است که در اندیشه های فلسفی و دینی خود تحت تأثیر مکتب ودانتاست. ولی در آرای او رگه هایی از ایدئالسم هگلی، فلسفه وایتهد و شلایرماخر نیز دیده میشود. مکتب ودانتا کامل ترین و سنتیترین مکتب فلسفی هند است که اکثر متفکران معاصر هند ازجمله رابیندرانات تاگور، اوروبیندو، و ویویکاناندا از این مکتب متأثر بوده اند. تعالیم این مکتب در کتاب اوپانیشادها ریشه دارد و این کتاب مهم ترین سرچشمه مکاتب عرفانی و فلسفی هندیها شمرده میشود. مکتب ودانتا مبتنی بر یکتاپرستی مطلق عاری از ثنویت است که مفسرینی مانند شانکارا و رامانوجا قرائت های مختلفی از آن ارائه کرده اند. راداکریشنان در برخی آثار خود به شانکارا و در برخی نیز دیدگاه رامانوجا را میپسندد و در برخی دیگر، میکوشد تا بین آن دو سازش ایجاد کند. راداکریشنان توجه خاصی به مسئله دین داشته، در اکثر آثار خود به آن اشاره کرده است. ...
۱۶.

مفهوم برهمن و خدای متشخص درفلسفه شانکارا(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: حقیقت برهمن آتمان خدای متشخص شانکارا

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۲۷۲۲ تعداد دانلود : ۱۱۰۹
مفهوم برهمن (هستی محض یا خدای نامتشخص) و ایشوارا (خدای متشخص) از موضوعاتی هستند که ارکان اصلی متافیزیک شانکارا را تشکیل میدهند. شانکارا به این موضوعات از دیدگاه مکتب ودانتا پرداخته و سرچشمه اصلی این مکتب نیز در اوپانیشادهاست. این مکتب شارحان مشهوری دارد که هریک از آنها تفسیر خاصی از برهمن و خدای متشخص ارائه نموده اند و در میان آنها دیدگاه شانکارا و رامانوجا از اهمیت خاصی برخوردار است. در این نوشتار فقط به بررسی و معرفی آراء شانکارا پرداخته میشود، زیرا مکتب ودانتا بیشتر با نام او عجین است. برای روشن کردن ابعاد مختلف مفهوم برهمن و خدای متشخص به مسئله مایا و جیوا که مرتبط با بحث برهمن و ایشوارا است، نیز بنحو اجمال پرداخته شده است. شانکارا برهمن را عین هستی محض، آگاهی محض و بهجت یا وجد و شادی میداند. وی معتقد است که برهمن غیرقابل توصیف است و فقط میتوان او را از طریق صفات سلبی توصیف نمود، ولی بمحض اینکه انسان سعی میکند او را تحت مقولات عقلی قرار دهد و توصیف نماید، مایا باعث میشود که او متعین گردد و بصورت خدای متشخص جلوه کند. در متافیزیک شانکارا، عالم کبیر و عالم صغیر، مظاهر حقیقت واحدی هستند؛ یعنی حقیقت نهایی واحد است و از وجود واقعی برخوردار است ولی پدیده های عالم از وجود واقعی برخوردار نیستند و نسبت آنها به برهمن نیز مانند نسبت موج به دریاست. او همچنین مراتبی را برای برهمن و آتمان قائل است که هریک از این مراتب، قابل انطباق با یکدیگرند. در بالاترین مرتبه از این مراتب، عالم و معلوم، سوژه و ابژه، مدرِک و مدرَک متحد میشوند و حقیقت واحدی را تشکیل میدهند.
۱۷.

نقش دین در اندیشه های هندی با تأکید بر دیدگاه ویویکاناندا

کلید واژه ها: خدا دین حقیقت یوگا ویویکاناندا اندیشه هندی

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۹۲۵ تعداد دانلود : ۴۵۸
نقش دین در اندیشه هندی همواره مهم بوده است. انفصالی که در غرب میان دین و دانش های دیگر بشری ایجاد شد هرگز در هند تحقق پیدا نکرد. حتی امروزه نیز نقش دین را می توان در عرصه های مختلف مشاهده کرد و گرایش ها و تعلقات دینی در آثار متفکران معاصر هندی مشهود است. در میان متفکران معاصر هند، ویویکاناندا بیشتر و پیشتر از دیگران به عنصر دین توجه کرده است، به طوری که متفکران متأخر هندی از قبیل رابیندرانات تاگور، اوروبیندو، گاندی، و راداکریشنان و دیگران تحت تأثیر او بوده اند. او مرید راما کریشنا بود و اعتقاد داشت همه ادیان حقیقت واحدی را تعلیم می دهند. به نظر او کسانی که وجود دین را در زندگی ضروری نمی دانند بین حقیقت دین و یکی از وجوه آن تفاوتی قائل بوده و تحت ت أثیر « ودانتا » نیستند، یعنی دچار خلط کنه و وجه شده اند. او همچنین از پیروان مکتب اندیشه های شانکارا 1 قرار داشته است. در این مقاله با اشاره به نقش دین در اندیشه هندی، به معرفی آرای دینی او پرداخته می شود.
۱۸.

«قانون کارما» و فرضیه «بازپیدایی» در آیین هندو (با تأکید بر دیدگاه اوروبیندو)(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: بدن روح کارما بازپیدایی آیین هندو اوروبیندو نظریه تکاملی

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۳۵۳۲ تعداد دانلود : ۸۳۳
«قانون کارما» (karma) و فرضیه «بازپیدایی» (rebirth) از موضوعات مهمی است که با مسئله حیات پس از مرگ، جبر و اختیار، و تقدیر و سرنوشت انسان ارتباط دارد. از این رو، در ادیان و مکاتب فلسفی هند مطرح و تقریباً مورد قبول کلیه آن ها بوده است و شالوده عقاید فلسفی آن ها را تشکیل می دهد. کارما به معنای عمل و عکس العمل است؛ یعنی هر عملی چه خوب و چه بد دارای عکس العملی است. همه آن ها همچنین، اعتقاد دارند که نظام عالم در نظام اخلاقی انسان ها منعکس می شود. درخصوص منشأ مفهوم کارما در میان محققان اختلاف نظر وجود دارد. برخی معتقدند کارما ریشه ودایی (vedic) دارد، برخی نیز ریشه اعتقاد به کارما را در اعتقادات قبایل بومی ماقبل ودایی می دانند. در اوپانیشادها (Upanishads) نیز کارما و فرضیه بازپیدایی مطرح بوده و صریحاً به جدایی روح از بدن اشاره شده است. در گیتا (Gita) نیز صریحاً، به قانون کارما و بازپیدایی اشاره شده است. در آیین های بودایی و جین نیز اعتقاد به کارما وجود دارد. در آیین بودا، از واژه ای به نام سامسکارا (smskara) استفاده شده است که به معنای نیرو، اراده، ساختن، و به هم آمیختن است. در آیین جین نیز به سرگردانی روح در سلسله مراتب هستی اشاره شده است و اعتقاد آن ها این است که باید ازطریق اصول اخلاقی و رهبانی روح را از زندان تن آزاد کرد. در میان متفکران معاصر هندی، اوروبیندو (Aurobindo) مسئله کارما را، به طور جدی، بررسی کرده است. اساساً، این موضوع یکی از دغدغه های اولیه او بوده و در چهارچوب نظریه تکاملی خود به آن پرداخته است.
۱۹.

آفرینش در وداها

کلید واژه ها: کثرت هستی اساطیر آب جهان آفرینش وحدت وداها قربانی نیستی خدایان

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۹۹۱ تعداد دانلود : ۷۵۱
سرودهای ودایی علاوه بر مدح خدایان و موجودات اساطیری به مسئله آفرینش نیز پرداخته و آن را مورد بررسی قرار داده اند. در وداها آب بعنوان عنصر اصلی و مادةالمواد جهان معرفی شده است. همچنین در برخی از سرودهای ودایی، مسئله خلق از عدم نیز مطرح شده است. مسئله آفرینش در وداها قابل تطبیق با کتابها آسمانی دیگر است؛ مثلاً در متون اوستایی نیز آب بعنوان عنصر آسمانی و کیهانی که مایة حیات است، معرفی شده است. همچنین سومریان، مصریان و یونانیان نیز آب را اولین چیزی میدانستند که خالق آن را آفرید. در برخی از سرودهای ودایی، آفرینش از طریق قربانی کردن صورت میگیرد و خدایان انجام دهندگان این قربانی هستند. اعضای قطعه شدة خدایی که قربانی شده است، درجات آفرینش را تشکیل میدهد و با این قربانی شدن عالم هستی تحقق پیدا میکند و وحدت به کثرت تبدیل میشود. بطور کلی آفرینش در وداها از طریق نیروهای اسطورهیی که در تکوین عالم نقش دارند، صورت گرفته است. این مقاله همچنین به مسئله یکتاپرستی در وداها پرداخته و با اشاره به برخی از سرودهای ودایی و نظر محققان هندی ـ و برخلاف نظر مستشرقان ـ مشخص نموده است که در وداها یکتاپرستی وجود داشته است و فرضیة چند خدایی در مورد آن صحت ندارد.

پالایش نتایج جستجو

تعداد نتایج در یک صفحه:

درجه علمی

مجله

سال

حوزه تخصصی

زبان