نظریه جهانیِ جهانی شدن معضلات بی شماری دارد که با وجود تلاش های نظری گسترده و تقریبا بی سابقه برای حل و فصل آن ها همچنان گشوده ناشده باقی مانده است. اما تاکنون کمتر به این اندیشیده شده که این معضلات از چه ناحیه ای به وجود آمده است. این مقاله اساسا بر این نکته مغفول تمرکز داشته و می کوشد بعدی مهم از آن را روشن سازد. مقاله می کوشد نشان دهد که ریشه تمامی مشکلات این نظریه، به تلاش آن برای ترکیب دو دسته روایت های متضاد یا متناقض از غرب معاصر بر می گردد. اما از آن جهت که از این دو روایت اولی یعنی نظریه پسامدرنیسم روایت بحران غرب و دیگری یعنی نظریه جامعه بعد صنعت گرایی روایت پیشرفت غرب می باشد، مشکل موجود در این ترکیب صرفا جنبه روش شناسانه و معرفت شناسانه ندارد بلکه به ابهام و تناقض های تاریخی موجود در غرب کنونی یا تجدد خالص برمی گردد