آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۵

چکیده

متن

مقاله حاضر پیش از تخریب عریض توسّط نویسنده محترم آن به رشته تحریر درآمده و به دفتر فصلنامه ارسال شده بود که متأسفانه چاپ آن زمانی میسّر گردید که مسجد و مقبره علی بن جعفر علیه السلام و قلعه مربوط به آن در مرداد ماه سال 1381 مانند آثار ارزشمند دیگر مکّه و مدینه، در یک اقدام ضدّ
فرهنگی تخریب شده است.
در شرق مدینه منوره محله ای است به نام «العُریض»، که ساکنان مدینه آن را العُرَیِّض (به تشدید یاء) می خوانند.
عریض در گذشته، از شهر مدینه بیرون بوده، لیکن اکنون به شهر پیوسته و همچنان دارای نخلستان های سرسبز و خرم است. زندگی ماشینیِ امروز، هنوز دست تعدّی و تطاول به سوی آن دراز نکرده، و هم اکنون چند ده خانوار در آنجا سکونت دارند.
عریض گرچه جزو شهر مدینه منوره گردیده، لیکن تناسبی میان ساختمان های آن و ساختمان های شهر مدینه دیده نمی شود.
این وضعیت در مورد مساجد و اماکن عریض نیز جاری است و عریض همچنان از داشتن یک مسجد حتی معمولی بی بهره است.
از دوره عثمانی ها مسجدی در عریض به یادگار مانده که نسبتا بزرگ و دارای یک مناره است و اکنون مهجور و متروک شده و در آن بسته و کسی اجازه ورود به درون آن را ندارد و ساختمانش رو به ویرانی است. اکنون تنها یک مسجد کوچک، با ساختمان و امکانات ناچیز و ابتدایی مورد استفاده مردم عریض است.
وقتی پیامبرخدا صلی الله علیه و آله مدینه منوره را حرم قرار داد، محدوده حرمِ مدینه را؛ ذباب، واقم، عریض و نقب تعیین کرد.(1)
عریض هم اکنون از سرسبزی و طراوت بهره مند و دارای هوای سالم و بهداشتی است و نخل های سرسبز و زیبایش برپاست و از گذشته، به منطقه دارای هوای سالم و دور از بیماری مشهور بوده است. در حدیث آمده است: سالم ترین جای مدینه از بیماری و آلودگی، منطقه ای است بین حرّه بنی قریظه و عریض.(2)
در تاریخ آمده است: پس از آن که ابوسفیان و کفار قریش در غزوه بدر از پیامبر صلی الله علیه و آله و مسلمانان شکست خوردند، ابوسفیان نذر کرد تا زمانی که از اسلام انتقام نگیرد، خود را از جنابت نشوید. پس برای ادای نذرش با صد سوار به سوی مدینه حرکت کردند و بر سلام بن مشکم، بزرگ یهود بنی نضیر میهمان شدند. شبانه جهت انتقام از اسلام و مسلمین به عریض هجوم بردند و دو نفر از کشاورزان آن جا را کشتند و سپس به سوی مکه گریختند، وقتی خبر به رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید با بسیج مسلمین به تعقیب آنان پرداختند و آنان برای آنکه بتوانند از معرکه بگریزند و گرفتار انتقام مسلمین نشوند، زاد سفرشان را که سویق بود، به زمین ریختند و گریختند. این غزوه را بدین سبب «غزوة السویق» نامیدند و چون دشمن گریخته بود، درگیری رخ نداد و پس از چند روز پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و مسلمانان به مدینه بازگشتند.(3)
امام باقر علیه السلام عریض را خرید
چون مدینه منوره به عنوان پایگاه وحی و اسلام و شهر پیامبر صلی الله علیه و آله مطرح بود و حضرت امام باقر علیه السلام پیش بینی می کردند در آینده صاحبان عقاید و ایده های گوناگون در آن حوادثی پیش آورند که انگیزه های الهی ندارد و مورد رضایت حضرت نیست؛ برای آن که از آن جریانات منفی و نادرست برکنار بمانند و بتوانند رسالت خود را ـ که تبیین و توضیح شریعت نبوی صلی الله علیه و آله و سیراب کردن تشنگان علم و کمال و معرفت، و اداره حوزه علمی وسعت یافته مدینه و پاسخ گویی به ملحدان و زندیقان و شکّاکانی که رو به ازدیاد نهاده بودند و اصل اسلام را زیر سؤال می بردند، به انجام برسانند، عریض را خریدند تا هرگاه لازم دانستند از مدینه خارج شده به آنجا بروند.
امام صادق علیه السلام فرمود: واقعه ای در مدینه رخ می دهد و هرکس به اندازه یک میل از مدینه دور شود، نجات خواهد یافت و پدرم به این جهت عریض را خریداری کردند.(4)
در حدیث دیگر امام صادق علیه السلام فرمود: پدرم عریض را به دینارهایی خرید و به فروشنده گفت: به عدد هر دینار ده درهم به تو می دهم و فروشنده آن را به پدرم فروخت.(5)
از آن تاریخ که امام باقر علیه السلام عریض را خریدند، خود آن جناب و فرزندانشان به آن جا آمد و شد داشتند. در حدیث آمده است: امام صادق علیه السلام از کرّاث(6) خوشش می آمد (و چون بوی بد داشت) هرگاه می خواست کرّاث بخورد از مدینه به عریض می رفت.(7)
این حدیث نشان دهنده ادب ائمه اطهار علیهم السلام است که ادب و حرمت نسبت به مسجد و حرم رسول اللّه صلی الله علیه و آله را تا آن حد رعایت می کردند و هرگاه به هنگام ضرورت خوردنی ای که بوی خوبی نداشت می خوردند، نه تنها در مسجد و حرم نبوی صلی الله علیه و آله حضور نمی یافتند، که از شهر خارج شده به عریض می رفتند! گاه می شد که خود امامان علیهم السلام در مدینه بودند اما خانواده و فرزندانشان در عریض به سر می بردند.
در تاریخ آمده است که اسماعیل بزرگ ترین فرزند امام صادق علیه السلام در حال حیاتِ پدر، در عریض از دنیا رفت، مردم جنازه او را بر دوش گرفتند و از عریض تا مدینه آوردند و در بقیع به خاک سپردند.(8)
داستان هایی از ائمه علیهم السلام در عریض
1 . کامل بن علاء که از اصحاب امام باقر علیه السلام است، می گوید:
«با حضرت باقرالعلوم علیه السلام در عریض بودیم که بادی شدید وزیدن گرفت، آن حضرت شروع کردند به اللّه اکبر گفتن، سپس فرمودند: تکبیر گفتن باد را رد می کند.»(9)
2 . معتب خدمتگزار حضرت صادق علیه السلام گوید:
با امام صادق علیه السلام در عریض بودم که آن حضرت پیاده آمد و داخل مسجدی شد که پدرشان امام باقر علیه السلام در آن عبادت می کردند و خودشان در محل خاصی از آن مسجد نماز می گزاردند. پس از آن که از آن مسجد بیرون آم د، به من فرمود: ای معتب، آیا این جا را دیدی؟ گفتم: بلی، فرمود: پدرم اینجا نماز می خواند که پیری نیکو روش داخل شد و آنجا نشست و در همین حال مرد زیبارویی وارد شد و به آن پیر گفت: چرا این جا نشسته ای؟ تو چنین مأموریت نداشتی. پس هر دو برخاستند و رفتند و ناپدید شدند. پدرم امام باقر علیه السلام به من فرمود: آیا آن پیر و دوستش را دیدی؟ گفتم: بلی، آن دو که بودند؟ فرمود: آن پیر ملک الموت بود و دیگری که او را بیرون برد جبرئیل.(10)
3 . ابراهیم بن وهب گوید:
از مدینه خارج و برای زیارت امام کاظم علیه السلام به سوی عریض رهسپار شدم. رفتم تا به قصر بنی سراة رسیدم، آنگاه به وادی ای رفتم که ناگاه صدایی شنیدم ـ و کسی را ندیدم ـ که به من می گفت: ای ابوجعفر، امام تو در پشت قصر نزدیک دروازه قصر است، از جانب من به او سلام برسان. برگشتم نگاه کردم کسی را ندیدم، و چون دوباره و سه باره گفت به لرزه افتادم. سپس از وادی گذشتم و از پشت قصر به کنار برکه آمدم که ناگهان پنجاه مار از برکه سر برآوردند و چون گفتگویی شنیدم، پایم را به زمین زدم تا آمدنم را بفهمند. پس امام کاظم علیه السلام سرفه کرد و من با سرفه جوابش را دادم، و آن گاه ماری دیدم به ساق درختی آویخته است. حضرت فرمود: نترس ضرر نمی زند. آن مار از درخت پایین آمد و از شانه حضرت بالا رفت و سر به گوش حضرت نهاد و با حضرت به گفتگو پرداخت. و حضرت به او پاسخ دادند: بلی، جریان را بین شما فیصله می دهم و هرکس سخن مرا نپذیرد ظالم است و هرکس در دنیا ظلم کند در آخرت گرفتار عذاب الیم است و من او را عقاب کنم و مالش را بستانم تا توبه کند.
به امام کاظم علیه السلام گفتم: پدر و مادرم به فدایت! آیا شما بر آن ها فرمانروایید؟ فرمود: بلی، قسم به خدایی که محمد صلی الله علیه و آله را به پیامبری برانگیخت و ما را به وصایت او و ولایت عزیز برگزید، آنان از شما انسان ها نسبت به ما فرمانبردارترند، گرچه اندک هستند.(11)
واضح است که تجسّم فرشتگان به صورت یک مرد، در حدیث پیشین، و تجسّم جنّ به صورت مار در این حدیث و تجسّم و تمثّل حضرت باقرالعلوم پس از وفات بر امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام در داستان زیر، در جای دیگر بایستی تحلیل شود و شرح گردد، و از موضوع این مقاله خارج است.
4 . ابراهیم بن ابی البلاد گوید:
به امام رضا علیه السلام گفتم: عبدالکریم بن حسان از عبیدة بن عبداللّه بن بشر الخثعمی از پدرت امام کاظم علیه السلام روایت کرده است که آن جناب فرمود: من پشت امام صادق علیه السلام بر مرکبی سوار بودم و به عریض می رفتیم که ناگاه پیری را که موی سر و صورتش سپید بود دیدیم. پدرم از مرکب پیاده شد و بین دو چشم او یا دستش را بوسید و پدرم به او خطاب می کرد: فدایت شوم، و آن پیر پدرم را وصیت و سفارش می کرد وآخرین سخنی که گفت این بود: بنگرکه آن چهار رکعت نماز را از دست نگذاری. پدرم ایستاد تا آن پیر رفت و ناپدید شد.سپس پدرم سوارشد.به پدرم امام صادق علیه السلام گفتم: پدر جان! این شخص که بود که اینگونه با تواضع با او رفتار کردی و ندیده ام اینگونه با احدی رفتار کنی؟ حضرت فرمود: پسرم! این پدرم امام باقر علیه السلام بود.(12)
5 . مردی به نام غفاری گوید:
طیس ـ از خاندان ابورافع خدمتکار رسول اللّه صلی الله علیه و آله ـ از من طلبی داشت و در مطالبه اصرار می ورزید و مردم نیز طرفدار او بودند و از او جانبداری می کردند و من مالی نداشتم تا بدهی خود را بپردازم. وقتی وضع را چنین دیدم، نماز صبح را در مسجد رسول اللّه صلی الله علیه و آله به جا آوردم و سپس به سوی امام رضا علیه السلام که در آن زمان در عریض بود رهسپار شدم. وقتی به نزدیکی خانه حضرت در عریض رسیدم، دیدم آن جناب لباس پوشیده، بر الاغی سوار است و قصد دارد به جایی برود. حضرت حرکت کرده به من که رسید ایستاد. سلام کردم، ماه رمضان بود، گفتم: جان من به فدایت، طیس که از وابستگان شماست از من طلبکار است، به خدا قسم آبروی مرا برده است. من پیش خود گمان می کردم آن حضرت به طیس دستور می دهد که دست از من بردارد، به خدا قسم به آن حضرت نگفتم چه مقدار طلب دارد، اما او فرمود: بنشین تا برگردم.
من ماندم تا نماز مغرب را گزاردم و چون روزه دار بودم، خسته شدم. تصمیم گرفتم برگردم که ناگاه حضرت آمدند. مردم دور او را گرفته و گدایان سر راهش نشسته بودند. آن حضرت به ایشان صدقه می دادند. تا اینکه داخل خانه شده، سپس خارج گردیدند و مرا صدا زدند.
برخاستم و با آن حضرت داخل اتاق شدیم و با ایشان به گفتگو پرداختیم. من از ابن المسیّب که امیر مدینه بود برای حضرت صحبت می کردم. وقتی سخنم را به پایان بردم، حضرت فرمود: گمان ندارم هنوز افطار کرده باشی! گفتم: نه. به دستور حضرت، خدمتکار برایم غذا آورد و خود حضرت نیز با من غذا خورد. پس از صرف غذا فرمود: بستر را برچین و هرچه در زیر آن است بردار. وقتی بستر را برداشتم، دیدم دینارهایی است. آن ها را برداشتم و در جیب خود گذاردم. آن گاه حضرت دستور داد چهار نفر از غلامانش مرا به منزل برسانند. گفتم: مأموران امیر مدینه گشت می زنند و من دوست ندارم آنان مرا با غلامان شما ببینند. فرمود: درست گفتی، خداوند تو را به رشد و کمال برساند. حضرت به آنان دستور داد که هرگاه من گفتم آنان برگردند. من رهسپار مدینه شدم. وقتی به نزدیک منزل رسیدم به همراهان گفتم برگردند. به منزل رفتم، به دینارها نگریستم دیدم چهل و هشت دینار است. طلب آن مرد از من بیست و هشت دینار بود. یکی از دینارها را که برق می زد و زیبایی اش مرا گرفت، برداشتم، دیدم بر آن نوشته است: طلب آن مرد از تو بیست و هشت دینار است و باقی برای تو باشد. به خدا قسم به آن حضرت نگفته بودم که طلب آن مرد از من چه قدر است. حمد برای خدایی است که ولیّش را عزّت بخشید.(13)
6 . داستان طولانی مردی نصرانی که از دمشق آمده بود و در عریض به حضور امام موسی کاظم علیه السلام رسید و پرسش های فراوانی از حضرت کرد و جواب گرفت، از این قرار است که:
...او در پایان، زنّار از کمر بگشود و صلیب طلا را که به گردنش آویخته بود باز کرد و به امام علیه السلام گفت: دستور بده صدقاتم را به کجا و به که بپردازم.
حضرت فرمود: در این جا برادری داری که دینی چون تو داشته و مسلمان شده است. او از طایفه تو قیس بن ثعلبه است. و چون تو در نعمت است با یکدیگر به مواسات و همسایگی زندگی کنید و من حق اسلامی شما را خواهم کرد.
او گفت: خدا تو را صلاح عطا فرماید. به خدا قسم من بی نیازم سیصد اسب و یکهزار شتر دارم و حق شما در آن بیشتر است از حق من.
حضرت فرمود: تو از موالیان خدا و رسولی، بر همین حال بمان. آن مرد نیکو مسلمانی شد و همسری از بنی فهر گرفت که حضرت امام کاظم علیه السلام پنجاه دینار از درآمد موقوفات علی بن ابی طالب علیه السلام مهریه آن زن قرار داد و به او خدمتکار و منزل نیز داد. او زنده بود تا زمانی که امام کاظم علیه السلام را به اجبار به بغداد احضار کردند. بیست و هشت روز پس از سفر آن حضرت از دنیا رفت.(14)
این چند حدیث را بدین سبب آوردم تا دانسته شود عریض منزلگه امامان و محل آمد و شد گرفتاران و نقطه امید هدایت جویان بوده است و ما چه می دانیم که چه معجزات و کرامات و هدایت ها و مکاشفاتی در آن به وقوع پیوسته است.
شخصیت علی بن جعفر علیهماالسلام
علی، کوچک ترین فرزند امام صادق علیه السلام هنوز به دنیامده بود که پدرش رحلت کرد. وی همیشه همراه برادرش موسی بن جعفر علیهماالسلام بود و از وی دانش فراوان آموخت. برخی از آن روایات، در کتابی به نام «مسائل علی بن جعفر» گرد آمده که مشهور است و بارها چاپ و انتشار یافته است.
او می گوید: با برادرم امام کاظم علیه السلام چهار عمره گزاردم. آن حضرت که با خانواده خویش عازم حج بود، مسیرِ مدینه تا مکه را یک نوبت در 26 روز، در نوبت دیگر 25 روز، در سفری 24 روز و یک بار 21 روز طی کرد.(15)
همو گوید: از پدرم امام صادق علیه السلام شنیدم که به اصحاب برگزیده اش سفارش کرد: حرمت فرزندم موسی را پاس بدارید؛ چرا که برترین فرزند و جانشین من و حجّت خدای عزّوجلّ پس از من بر تمام خلق است.(16)
وی عمر دراز و با برکتی یافت. با امام صادق، امام کاظم، امام رضا، امام جواد و حضرت هادی علیهم السلام زیست و در زمان حضرت هادی علیه السلام از دنیا رفت. وی از پدرش امام صادق علیه السلام بدون واسطه روایت می کند.(17) بنابراین، در آن هنگام طفلی دارای قدرت تشخیص بوده است.
گفتنی است علی بن جعفر به هنگام شهادت امام هادی علیه السلام حاضر و زنده بوده است.(18) و با توجه به این نکته که شهادت امام هادی علیه السلام در سال 254 رخ داده(19) درمی یابیم که علی بن جعفر بیش از صد سال زندگی کرده است.
او از کسانی است که کمالاتی چون علم فراوان، تقوای بسیار و اعتقاد به امامان حق را، علاوه بر شرافت فرزندی، برادری و عمویی امام، در خود جمع کرده است.
در مسجد النبی صلی الله علیه و آله حلقه درس داشته و طالبان علم و معرفت از او بهره می بردند.(20)
در مقدّمه ممتّع کتاب (مسائل علی بن جعفر علیه السلام ) به قلم دانشمند گرامی آقای حسینی جلالی، 43 نفر از کسانی که از او حدیث فراگرفته و برای دیگران روایت کرده اند، فهرست شده است.(21)
از آن جا که وی فرزند امام صادق علیه السلام بوده و با ائمه زمان خود نسبت نزدیکی چون برادری و برادرزادگی داشته، به سرچشمه علوم دسترسی داشته و با توانمندی و شایستگی از آن بهره برده است.
شیخ مفید می نویسد: علی بن جعفر روایت کننده حدیث، دارای روشی محکم و متین، ورع شدید و فضل بسیار بود. پیوسته ملازم برادرش امام کاظم علیه السلام بود و از او علوم بسیار می آموخت و برای دیگران روایت می کرد.(22)
درباره برخورد علی بن جعفر با امام جواد علیه السلام روایات متعددی نقل کرده اند که همه حاکی از اعتقاد عمیق وی به امامت آن حضرت است.
علی بن جعفر علیه السلام خود می گوید: مردی از گروه واقفیه(23) از من پرسید: برادرت امام کاظم علیه السلام چه شد؟ گفتم از دنیا رفت و مرد. پرسید از کجا می گویی؟ گفتم: اموالش تقسیم شد، همسرانش شوهر کردند و امام پس از او به شؤون امامت رسیدگی کرد.
پرسید: پس از او چه کسی امام شد؟ گفتم: فرزندش امام علی بن موسی الرضا علیهماالسلام .
پرسید: او چه شد؟ گفتم: او نیز مرد. گفت: از کجا دانستی که او مرد؟ گفتم: اموالش را ورثه تقسیم نمودند، زنانش شوهر اختیار کردند و امامِ پس از او، به شؤون امامت رسیدگی می کند.
پرسید: امام پس از او کیست؟ گفتم: فرزندش امام جواد علیه السلام ، مرد واقفی که اینگونه جواب از من شنید، گفت: تو با این سنّ و قدر و منزلت و با اینکه پسر امام صادق علیه السلام هستی، درباره این نوجوان (امام جواد) چنین اعتقادی داری!
گفتم: تو شیطانی.
سپس علی بن جعفر علیه السلام دستی به محاسنش گرفت و گفت: اگر خداوند او را شایسته امامت داند و مرا با این موی سپید شایسته نداند من چه کنم.(24)
در روایت دیگر آمده است: علی بن جعفر در مسجد النبی صلی الله علیه و آله ، در جمع شاگردان بر کرسی تدریس نشسته بود که ناگاه حضرت جواد علیه السلام برای زیارت وارد مسجد شد. علی که مرد کهنسالی بود، از جای برخاست و بدون آنکه عبا و ردایش را آراسته کند، به سوی حضرت دوید، دست حضرت را بوسید و احترام کرد. حضرت جواد پیش از آن که مشغول نماز و زیارت شوند، به علی فرمودند: عمو جان! بنشین و راحت باش. وی گفت: چگونه بنشینم در حالی که شما ایستاده اید. او با تواضع تمام مانند یک فرد کوچک، ایستاد تا حضرت نماز و زیارت را تمام کرد و از حرم نبوی صلی الله علیه و آله خارج شد. علی آن حضرت را بدرقه کرد و سپس به جلسه درس برگشت.
برخی از شاگردان و حضّار مجلس که از معرفت بی بهره بودند، آن جناب را توبیخ کردند که چرا مانند یک برده، نسبت به وی فروتنی کردی، با اینکه تو فرزند امام صادق علیه السلام و عموی پدر اویی. تو کهنسالی و او نوجوان است!
علی بن جعفر علیه السلام در پاسخ گفت: وقتی خداوند مرا با این ویژگی ها، شایسته امامت ندانست و او را لایق این مقام کرد با وی بستیزم؟ من غلامی از غلامان وی ام.(25)
علی بن جعفر علیه السلام چگونه مالک عریضشد
پیشتر اشاره شد که امام باقر علیه السلام عریض را خریداری کرد و ملک ایشان بود. پس از آن حضرت، به امام صادق علیه السلام منتقل شد. امام صادق علیه السلام وصیت کرد که پس از وی، عریض از آن علی فرزند کوچکش باشد. وقتی که وی بزرگ شد، در عریض ساکن گشت.(26)
نجاشی گوید: علی بن جعفر خود ساکن عریض شد و فرزندانش را بدان جهت عریضی خوانند.(27)
زبیدی گوید: علی بن جعفر را به عریض منسوب می دانند و چون ساکن عریض شد فرزندان و ذریه اش را ـ که بسیارند ـ عریضی خوانند.(28)
ارتباط تنگاتنگ و نزدیک و صمیمی علی بن جعفر با امامان عصرِ خود، به گونه ای بود که آن بزرگواران به عریض فراوان آمد و شد داشتند. در همین نوشته، یک داستان از امام کاظم علیه السلام و یک داستان از امام رضا علیه السلام در عریض نقل شد و از سیاق آن برمی آید که آن بزرگواران در عریض به عنوان میهمان نمی آمده اند، بلکه در آن دارای منزل بوده اند.
در میان فرزندان و ذریّه علی بن جعفر علیه السلام دانشمندان و رجال سرشناس بسیارند. شرح حال آنان را در کتب رجال و انساب باید جست.(29)
قبر علی بن جعفر علیه السلام کجاست؟
مورخان برای علی بن جعفر علیه السلام سه مقبره در سه شهر ذکر کرده اند:
الف : قم
در قبرستان «درِ بهشت»، که اکنون یکی از چهار گلزار شهدا در قم است. بقعه و بارگاه کهنی است به نام علی بن جعفر علیه السلام که از دیر باز زیارتگاه اهل ولایت بوده است. در زمان ما قبرستان و هم گلزار شهدا را به نام علی بن جعفر علیه السلام نامند. برخی چون مجلسیِ اول، همین جا را مقبره علی بن جعفر علیه السلام دانسته اند، امّا فرزند او مجلسیِ دوم گوید: اینکه مقبره علی بن جعفر علیه السلام در قم باشد، در کتب معتبر نیامده است.(30)
در دایرة المعارف تشیّع آمده است:
احتمال آن است که بقعه مزبور آرامگاه نواده وی، علی بن حسن بن عیسی علویِ عریضی باشد که همراه پدر خود از مدینه به قم آمد.
محدّث قمّی می نویسد: احتمال می رود قبری که در قم است، از آن همین علی بن جعفر باشد... بنا و بقعه علی بن جعفر (درِ بهشت) متعلّق به نیمه نخستینِ قرن هشتم هجری است. و به دستور عطا ملک میرمحمّد حسنی بنیاد نهاده شد و باگچ بری های رنگینی آراسته گردید و کار بنا و تکمیل و تزیین آن در سال 740ه . ق. پایان گرفت. گنبد آن به شکل هرم دوازده ترک است که بر روی پایه بلند آجری قرار دارد.(31)
ب : سمنان.
در بیرون سمنان مقبره ای است به نام علی بن جعفر علیه السلام که دارای قبّه و صحن است.(32)
ج : عریض در مدینه منوّره
علامه سید محسن امین در اعیان الشیعه می نویسد: حق این است که قبر وی در عریض است؛ چنانکه نزد مردم مدینه معروف است.(33)
محدّث نوری گوید: حق آن است که قبر وی در عریض است آن چنانکه معروف است در میان مردم مدینه.(34)
گفتنی است، نویسنده این سطور، در چند سال پیش، عازم سفر حج بودم که برای خداحافظی به محضر استاد فرزانه، حضرت آیت اللّه حسن زاده آملی (زاده اللّه حسنا) رسیدم، ایشان فرمودند: به مدینه منوره که مشرف می شوید، به زیارت قبر علی بن جعفر علیه السلام در عریض بروید.
ساختمان مقبره در گذشته و حال
مقبره علی بن جعفر در عریض در گذشته معمور و آباد بوده است. علاّمه سید محسن امین گوید: مقبره او در عریض دارای قبله ای عالی و زیارتگاه است.(35)
محدّث نوری گوید: در بعضی از سفرها ما در عریض در زیارتگاه علی بن جعفر منزل کردیم و بر آن قبه ای است عالی.(36)
رفعت پاشا، امیرالحاج مصریان، در کتاب ذی قیمت و پربار خود (مرآت الحرمین) می نویسد: از ضریح هایی که خارج بقیع هستند... ضریح علی عریضی است که در شرق مدینه واقع است، به فاصله یک ساعت راه.(37)
بنابر این، دانسته می شود که آن مقبره در گذشته نه چندان دور، و پیش از تسلّط وهابیت بر حرمین شریفین، آباد و محل آمد و شد زائران و منزلگه عاشقان ولایت بوده است و لیکن پس از آن مقابر بزرگان و اماکن تاریخی بسیاری ویران گردید که یکی از آن ها مقبره علی بن جعفر است.
اکنون مقبره، به اندازه یک اتاق بی سقف و بدون در ـ که جای در آن را با بلوک سیمانی چیده اند ـ در کنار تک مناره مسجد قدیمی و متروک عریض مشاهده می شود.
به جز علی بن جعفر، کسی دیگر از بزرگان دین و امام زادگان را نمی شناسیم که در عریض مدفون باشد.
بسیار شایسته است شیعیان که به مدینة النبی صلی الله علیه و آله مشرف می شوند، به عریض هم بروند؛ هم برای زیارت علی بن جعفر علیه السلام و هم برای دیدار از سرزمینی که روزگاری دراز محل آمد و شد و زندگی و عبادت اولیای خدا و ائمه دین بوده است:
أُقَبِّلُ أَرْضا سارَ فیها جِمالُها     فَکیفَ بِدارٍ دارَ فیها جَمالُها
«بر آن زمینی که شتران محبوبم از آن گذر کرده اند بوسه می زنم، پس چه حالی خواهم داشت با خانه ای که چهره دل آرای محبوبم در آن گردش کرده است.»
پس، به عریض برویم و نقبی به زمان های گذشته بزنیم و با مرور دوران های تلخ و شیرینی که بر امامان رفته است، روحمان را پالایش دهیم و از آلودگی ها پاک سازیم و عُلقه و ارتباط دل ها را با صاحب وحی و خاندان مطهرش محکم تر سازیم.
پی نوشتها:
________________________________________
1 . بحار الأنوار96/375 و الکافی، ج4، ص564 ، فِی رِوَایَةِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ حَدُّ مَا حَرَّمَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مِنَ الْمَدِینَةِ مِنْ ذُبَابٍ إِلَی وَاقِمٍ وَ الْعُرَیْضِ وَ النَّقْبِ مِنْ قِبَلِ مَکَّةَ».
2 . وفاء الوفا، ص1265
3 . تاریخ یعقوبی، ج2، ص66 ؛ بحار الأنوار، ج20، ص2 ؛ مغازی واقدی، ج1، ص181
4 . بحار الأنوار، ج26، ص215
5 . کافی، ج5، ص171 ؛ تهذیب الأحکام، ج7 ،ص20 و استبصار، ج3، ص72
6 . یک نوع سبزی که بوی بد و خاصیت طبّی دارد.
7 . بحار الأنوار، ج63، ص202 ؛ وسائل الشیعه، ج25، ص215 . عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ حَمَّادٍ اللَّحَّامِ وَ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ قَالَ: «کَانَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یُعْجِبُهُ الْکُرَّاثُ وَ کَانَ إِذَا أَرَادَ أَنْ یَأْکُلَهُ خَرَجَ مِنَ الْمَدِینَةِ إِلَی الْعُرَیْضِ».
8 . ارشاد مفید چاپ، کنگره مفید، ج2، ص209 ؛ بحارالأنوار، ج47، ص242
9 . الفقیه، ج1، ص544
10 . بحار الأنوار، ج56، ص252
11 . بحار الأنوار، ج48، ص48
12 . بحار الأنوار، ج27، ص303
13 . کافی، ج1، ص487 : بحارالأنوار، ج49، ص97
14 . کافی، ج1، صص478 ـ 481
15 . بحار الأنوار، ج48، ص100 و وسائل الشیعه، ج14، ص317 . عَن عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ: «خَرَجْنَا مَعَ أَخِی مُوسَی علیه السلام فِی أَرْبَعِ عُمَرٍ یَمْشِی فِیهَا إِلَی مَکَّةَ بِعِیَالِهِ وَ أَهْلِهِ وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ مَشَی فِیهَا سِتَّةً وَ عِشْرِینَ یَوْماً وَ أُخْرَی خَمْسَةً وَ عِشْرِینَ یَوْماً وَ أُخْرَی أَرْبَعَةً وَ عِشْرِینَ یَوْماً وَ أُخْرَی أَحَدَ وَ عِشْرِینَ یَوْماً».
16 . بحار الأنوار، ج48، ص20
17 . همان، ج48، ص20
18 . کافی، ج1، ص326
19 . منتهی الآمال، ج2، ص439 و دیگر کتب تاریخ.
20 . کافی، ج1، ص322
21 . مسائل علی بن جعفر علیه السلام ، صص58 ـ 65 چاپ آل البیت ـ قم ـ به تحقیق حسینی جلالی.
22 . ارشاد، چاپ کنگره شیخ مفید، ج2، ص214
23 . واقفیه گروهی بودند که ائمه هدی علیهم السلام تا امام هفتم علیه السلام را قبول داشتند و به امامان پس از آن حضرت معتقد نبودند.
24 . رجال کشی ـ اختیار معرفة الرجال، ص429
25 . کافی، ج1، ص322 : بحار الأنوار، ج50، ص36
26 . تاریخ قم، ص224
27 . رجال نجاشی به تصحیح علامه امینی، ص176
28 . تاج العروس ماده عرض.
29 . به عنوان نمونه بنگرید به: انساب الطالبیه، تألیف فخر رازی از صف110 تا 116 ؛ الفخری فی انساب الطالبیین، از صفحه 29 تا 33، تهذیب الأنساب عبیدلی، از ص175 تا 180 ؛ ریاض العلما، ج7، صص197 ـ 198. هر چهار کتاب، چاپ کتابخانه مرحوم آیة اللّه مرعشی است.
30 . مستدرک الوسائل، چاپ رحلی، ج3، ص626
31 ـ دایرة المعارف تشیّع، ج2، صص458 ـ 459
32 . مستدرک الوسائل، ج3، ص626
33 . اعیان الشیعه، ج8، ص177
34 . مستدرک، ج3، ص626
35 . اعیان الشیعه، ج8، ص177
36 . مستدرک، ج3، ص626
37 . مرآت الحرمین، ج1، ص427

تبلیغات