با «عاتق بن غیث بلادى» تاریخنگار شهر مکه (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
روز پنجشنبه 6ذی حجّه 1416ه .ق. = 6/2/74ه . ش. بدون قرار قبلی، عازم دیدارِ یکی از دانشمندانِ مقیم مکّه شدیم که بیشترین آثارِ قلمی او درباره تاریخ، و به ویژه تاریخِ مکّه و جغرافیای آن و نیز قبایل و طوایف آن و جز آنها می باشد و حدود شصت و چهار سال قمری از عمر خود را پشت سر نهاده است؛ چرا که وی در 3/10/1352ه . ق. = 18/1/1934م. در بیابانی در شمالِ مکّه، جایی که به «مِسْر» نامبردار است، در دامنه کوهی که آن را «أبیّص» می نامند زاده شده است.
ساعتِ پنج و ده دقیقه بعد از ظهر به منزل و نیز دفتر او به نام «دار مکّة للنشر والتوزیع» واقع در میدانِ «اسلام» رسیدیم و با دفتردار و منشیِ او ـ که دارای اتاقکی بسیار کوچک مجهّز به میز و تلفن و تشکیلات اندکی دیگر بود ـ صحبت کردیم که می خواهیم با آقای عاتق مصاحبه و دیداری داشته باشیم. پس از دقایقی چند، رخصت یافتیم به اتاق کارِ آقای عاتق که تا حدّی بزرگ و مجهّز و در هر چهار جهت دارای ویترین ها و قفسه های آکنده از کتبِ مرجع بود در آییم. هم منشیِ آقای عاتق و هم خودِ او با گرمی و نیز صمیمانه با ما برخورد کردند. پس از معارفه ای کوتاه سرِ صحبت را بازکردیم. در این اثنا فرزند ده ـ یازده ساله او به نام «محمّد» برای ما، چای مطبوعی که رایحه نعنایی آن، طعم آن را دو چندان دلچسب تر می ساخت برای ما آورد، و بسیار مؤدب و سنجیده از ما پذیرایی می کرد. از او پرسیدم چه می کنی؟ گفت: قرائتِ قرآن کریم را فرا می گیرم.
آقای عاتق مردی خون گرم و عجول در گفتگو و در عین حال سرشار از معلوماتی مطمئن نسبت به مساجد و جایگاه های ویژه و پایگاه های کهنِ مکّه و نواحی آن به نظر می رسید که اگر شتابزده و با لغتِ دارجه و محلّی با ما سخن نمی گفت، حظّ و بهره بیشتری نصیب ما می ساخت.
از او درخواست کردیم درباره آثار و نیز ترجمه احوالش با ما به گفتگو بنشیند. بلافاصله قائمه و نموداری چاپ شده از آثارش را در اختیار ما گذاشت و نیز آن بخش از کتابی را که خود تحتِ عنوان «نشر الریاحین فی تاریخ البلد الأمین» تألیف کرده و ترجمه احوالش در آن آمده، تکثیر نمود و به ما تسلیم کرد.
وی در این کتاب، متواضعانه در ترجمه احوالِ خود می نویسد:
«من از اینکه شرحِ احوالِ خود را در کتابی ـ که خودم به تألیف آن دست یازیدم ـ وارد سازم در تردید به سر می برم، لیکن بر این کار به خاطر اموری که اهمّ آنها را یاد می کنم، مصمّم گشتم:
1 ـ کسانی که از نظر علم و اندیشه و خرد، بهتر و برتر از من بوده اند ترجمه احوالِ خود را نگاشتند؛ به عنوان نمونه و نه جامع، چند تن از علما را نام می برم که گزارش زندگانی خود را قلمی کرده اند:
* استادِ مورّخان مکّه؛ یعنی محمّد تقی فاسی در کتابِ خود به نام «العقد الثمین».
* استاد خیر الدین زرکلی در پایانِ کتاب خود: «الأعلام...»، که ترجمه احوالشان در همین کتاب «نشر الریاحین» نیز عینا همانگونه که خود نگاشتند منعکس شده است.
* و دانشمندان دیگر مانند: عماد اصفهانی، ابن سینا، ابن الخطیب، ابن خلدون، و دانشمندانِ بی شماری که از جهت علمی در جایگاه پایین تری بوده اند.
2 ـ تا کنون ترجمه های فراوانی از احوالم ـ که پاره ای از آنها را خود نگاشته ام و تؤأم با شتابزدگی و نیز فشرده بود، و اختلاف و کمبودهایی در آنها دیده می شود ـ منتشر شده است: ولی در اینجا بر آنم ترجمه احوالی از خود بنگارم که برای قبل و بعد از خودم، مرجع مطمئنی باشد و خداوند به قصد و نیّت هر کسی آگاه است، و پشت پرده اراده هر کسی را بهتر می خواند، و «إِنَّمَا الاْءَعْمَالُ بِالنِّیَّاتِ».
لذا اینگونه خود را می شناسانم:
عاتق بن غیث بن زُویربن زائربن حمودبن عطیة بن صالح البلادی.
«بلادیه» شاخه ای از قبیله «حرب العریضه» است که می توان گفت: امروزه ـ بدون هیچ فاصله ـ از «صحراء الطف» در شمال تا «وادی حلی» در جنوب در گذرگاهِ مدینه و اطراف مکّه و جدّه و شهرهای دیگر امتداد دارد. [ عاتق بلادی درباره «بلادیه» و «حرب العریضه» کتابی با عنوان «نسب حرب» تدوین کرده است که گزارش کوتاهی از آن را ضمن آثارش خواهیم آورد.]
مادرم، مرزوقه دختر حظیظ بن عائذبن حُجیلان بلادی، و مادرِ مادرم، خضریه دختر ثابت مکیحیلی بلادی، و جدّه پدری ام رزنه دختر عتیق اللّه بن مُعتَقِ زَفیفی که او نیز از «بلادیه» است.
من در بیابانِ شمال مکّه، جایی که «مِسْر» نام دارد در دامنه کوهِ کوچکی که به «أبیّص» نامبردار است زاده شدم و در بیابان و صحرا پرورش یافتم.
ممکن است کسی بگوید: تو که در بادیه و صحرا زاده شدی و در آنجا پرورش یافتی از کجا و از چه منبعی می گویی که در سوّم شوال 1352ه . ق. به دنیا آمدی؟!
راستی جا دارد چنین سؤالی مطرح گردد. و حق به تمام معنی برای این پرسشگر برای چنین سؤالی وجود دارد؛ ولی این داستان هم شنیدنی است: خانواده ام می گفتند: فلانی همراه مجاهدین؟ در جنگی شرکت داشت؛ و هنگامِ ولادتِ تو با گوسفندی بازگشت؛ و پدرِ تو این گوسفند را از او خرید و آن را به عنوان عقیقه برای تو قربانی کرد. قضیه تا اینجا هیچ مطلبی را درباره تاریخ ولادتم بازگو نمی سازد.
در سال 1392ه . ق. همین شخص که سالخورده گشته بود، بر پدرم درآمد و علی رغم آنکه امّی و بی سواد بود من این امید را در دل می پروراندم که گزارشی درباره تاریخ ولادتم از ناحیه او بیابم. به او گفتم: یا ابا صالح! آیا تولّدم را به یاد داری؟! گفت: چرا به یاد نداشته باشم در حالی که پدر تو با گوسفندی که از من خرید سنّتِ عقیقه کردن را درباره تو اجرا کرد. گفتم: آن سال را به یادداری؟! به فکر فرو رفت، و با انگشتان خود به محاسبه سرگرم شد و گفت: در مثل چنین ماهی چهل سالِ پیش بود که این قضیّه اتفاق افتاد. گفتم: در سال 1352ه . ق.؟ گفت: آری. روحانیانِ محلّی وقتی برای مردم نامه نگاری می کردند، می نوشتند: مثلاً 52. و این مرد نیز اوّل شوال را عید می گرفت چون شوال به عنوانِ اولِ ماه سال به شمار می رفت. از این رهگذر بر من ثابت شد که در ماه دهم (شوال) 1352ه . ق. متولد شدم، و من عنایت و اهتمامی جز به این قضیه نداشتم؛ لیکن دو سال قبل خواهر بزرگم در ماه رمضان که با ما در روزه گرفتن همراهی می کرد نزد ما آمد، و با هم گفتگو می کردیم. گفتم: ابوصالح رحمه الله چنین وچنان می گفت: خواهر گفت: راست گفته است: ما، در میدانِ «أبیّص» در «مسر» جشن عید برگزار می کردیم. و عادت صحرانشینان چنان بود که برای عید گرد هم می آمدند، آنگاه در روز سوّم از هم می پراکندند. در این عید پدرم ـ که شیخ قوم و قبیله بود ـ پس از بامدادان خاطرنشان کرد که امروز نمی توانم از عیدگاه بکوچم. خواهر گفت: مادرم به درد زایمان برای تولّد تو در آن روزگرفتار بود، تو را در ساعاتی میانِ نماز عصر ومغرب در چنین روزی به دنیا آورد.این است داستانِ 3/10/1352ه . ق .
[ یک مورّخ که در بیابان زاده شده و تاریخ ولادت را عادةً در چنین محیط هایی ثبت و ضبط نمی کردند، به مدد ذوق و قریحه و شمّ تاریخی از درون فضایی تاریک و ناشناخته، تاریخِ ولادتِ خود را نسبةً و بلکه کاملاً دقیق استنباط می کند؛ واللّه أعلم].
عاتق می گوید: در چنین بیابانی پرورش یافتم. پدرم میان وادی «فزع» در شمال، تا وادی «عُرنه» در جنوبِ مکّه چوپانی می کرد. امّا مراتع و چراگاه های ما غالبا ازآن پس،شمالِ «هضاب» تا جنوب «عسفان» و تا شمال «أمّ المؤمنین ـ میان مکّه و وادی فاطمه ـ بود. و امّا ییلاق ما پیرامون نخلستانِ ما، در آن زمانی بود که رطب در قریه و آبادیی ـ که «محجوبه» نام داشت و در شمال مکّه بود و با مکّه 120 کیلومتر فاصله داشت ـ می رسید و شیرین می شد. گفتنی است که فاصله این قریه تا مکّه از بلندی های وادیِ «خلیص» در مدّ نظر است.
در خانه پدر و مادری پرورش یافتم که اهل ایمان بودند. پدرم برای تمام نمازهای فریضه اذان می گفت، و نماز را برگزار می کرد، و مادرم خواندن نماز را به من تعلیم می داد؛ شاید بعید به نظر رسد که من بگویم فرق زیادی میان آنچه مادرم به من تعلیم داد، و آنچه را از استاد در مسائل مربوط به نماز فراگرفتم وجود نداشت!
در این بادیه انواع چهارپایان و دام ها را به چرا می بردم، گوسفند و شتر و جز آنها را در چراگاه ها می پاییدم، درازگوش ها را می راندم، و از مراتع دور می ساختم؛ چنانکه استاد ما غزالی می گفت؛ و بلکه با عصا و چوبدستی و آتش گرگ ها را از پیرامون چراگاه ها طرد می کردم.
پدرم داستان سرا و نسب شناس و شاعری ناقد بود؛ البته در سطح مردمی که امّی و بی سواد بوده اند، نه آنگونه که ما هم اکنون شعر و راویه ها و نسّابه ها را ارزیابی می کنیم. و من اشعار مردمِ قبیله خود را به گونه ای جامع به خاطر سپرده بودم، و هیچ قصیده ای به گوشم نمی رسید مگر آنکه آن را در گنجور حافظه خود ذخیره و نگاهبانی می کردم.
در سال 1364ه . ق. پدرم از دنیا رفت؛ در آن زمانی که جنگِ جهانی دوم، ممالک را در تب و تاب خود می آزرد. من مقیم مکه مکرّمه شدم، و به تحصیل و فراگیری دروس نظامی و ارتشی روی آوردم؛ امّا عمده اهتمام خود را به درس در مسجد الحرام متمرکز ساختم و از اساتید فاضل، علوم را فراگرفتم.
به سال 1372ه . ق. به طائف سفر کردم و سرانجام به مقامات و مناصبی در ارتش دست یافتم و در میان تیپ یازدهِ ارتش سعودی که به منظور تقویت سپاه اردن همزمان با تجاوز قوای سه گانه انگلیس و آمریکا و فرانسه به کانال سوئز گسیل شدند، به عنوان یکی از افسران پیاده نظام می کوشیدم.
در خلال دو سال توقّف در اردن به دریافت دیپلم تخصّصی در مطبوعات در «معهد دار عدنان العالی» دست یافتم، و نیز در زبان انگلیسی به دریافت دیپلم طی یک سال نایل آمدم.
وقتی گواهی نامه در کار مطبوعاتی را گرفتم، گاهی به کارهای فکری می پرداختم و بالاخره پس از ارتقا به مناصبِ مختلف، به عنوانِ رییس ستادِ سلاحِ حدود مکّه منصوب گشتم. در 1/11/1397ه . ق. حکم بازنشستگی من ـ طبق میل و علاقه خودم ـ به منظور پرداختن به کارهای فکری و تحقیقاتی صادر شد.
در 7/3/1399ه . ق. «دار مکّة للنشر والتوزیع» را که تا کنون به نشر آثارِ من و دیگران همواره فعّال است ـ تأسیس کردم.
این دانشمند کوشا و نستوه سه بار ازدواج کرد که محصول آنها تا کنون پانزده فرزند پسر و دختر است.
فعّالیت های علمی
وقتی به دیپلم امورِ مطبوعاتی دست یافتم، به کارهایی از نظر نگارش توفیق یافتم. گر چه این کارها چندان در سطح بالایی قرار نداشت. برای روزنامه ها «الندوه»، «عکاظ»، «القصیم»، «الأضواء» و جز آنها با نام مستعار مقالاتی می نوشتم، لیکن از سال 1388ه . ق. بحثهایی تخصّصی را در مجله «المنهل» و«العرب» به صورت مقالات منتشر ساختم، و این مقالات مجموعا به صدها مقاله در روزنامه ها و مجلات دیگر بالغ شد.
سفرها و کوچش هایی را در داخل عربستان و خارج آن در پیش گرفتم.
الف: سفرهای داخل عربستان را نمی توانم برشمرم؛ امّا محصول آن مؤلّفات و آثار متعدّد است (که ضمن برشمردن آثارم گزارش خواهد شد).
ب: امّا سفرهایم به خارج عربستان عبارتند از سفر به:
اردن، سوریه، فلسطین، ساحل غربیِ رودِ اردن ـ قبل از اشغال صهیونیست ها، عراق، کویت و مصر.
از جمله سفرهایم سفری بود که ضمن آن هفت هزار واندی کیلومتر را در صوب مکّه، عمان، دمشق، بیروت، لاذقیه، حلب، حماة، حمس، بغداد، بصره، کویت، دمّام، ریاض، و بار دیگر ایضا سرزمین های مکّه و عمّان و دمشق را با اتومبیل پشت سرنهادم.
در شماری از کنفرانس ها ـ با وجود آنکه معتقدم چندان مفید نبوده است ـ شرکت کردم، و عضو چند انجمن ادبی نیز هستم.
مصاحبه های مطبوعاتی و رادیویی و تلویزیونی بی شماری تا کنون برگزار کرده ام و راجع به من ده ها زندگی نامه و تحقیقات از چین در شرق تا شیکاگو در غرب نگارش یافته، و پاره ای از کتاب هایم به زبانهای دیگر برگردان شده است.
تا کنون بیش از سی کتاب تألیف کرده ام که بیشتر آنها به چاپ رسیده است، بدین شرح:
1 ـ آیات اللّه الباهرات: در بررسی آیاتی که حاوی عبرت و موعظه و دعوت به تفکّر در مخلوقات است. در یک مجلد.
2 ـ اخبار الأمم المبادة: درباره داستان های امّت هایی که نابود و منقرض شده و انبیایی که به سوی آنها مبعوث گشتند؛ مانند امّت های: عاد، ثمود، قوم شعیب و قوم لوط. در یک مجلّد.
3 ـ اخلاق البدء: (درباره اشعار و اخبار و تاریخ صحرانشینان و بیابان گردان). این کتاب، اطلاعاتی درباره خُلق و خوی و نحوه زندگانی و حالت اجتماعی و روانی آنان را در اختیار مطالعه کنندگان قرار می دهد.
4 ـ الأدب الشعبی فی الحجاز: نخستین بررسیِ جامع و پر محتوا درباره آداب و عادات و راه و رسم زندگانی در حجاز به شمار می آید. این کتاب چند بار به طبع رسیده است.
5 ـ ألحان و أشجان: عاتق می گوید: من آن را دیوان شعر برمی شمارم که بارها تصمیم گرفتم آن را از میان ببرم، لیکن از این کار بیمناک بودم (وَلَعَلَّ لَهُ عُذْرٌ وَأَنْتَ تَلُومُ).
6 ـ أمثال الشعر العربی: کتابی که طی آن، ابیاتی از شعرهایی که از زمان پیدایش آن تا پایان سده نهم هجری به صورت ضرب المثل درآمده، گزارش شده است. در یک مجلد که در 1409ه . ق. به طبع رسیده است.
7 ـ أودیة مکّة: این کتاب دارای سه پیوست: جغرافیای منطقه مکّه، مقداری از تاریخِ مکّه، و مطالبی راجع به ساکنانِ مکّه می باشد. در یک جلد.
8 ـ بین مکّه و برک الغماد: سفرنامه و مشاهدات نویسنده است.
9 ـ بین مکّة و حضرموت: سفرها و مشاهدات نویسنده در سرزمین های نجران، الربع الخالی، قبایل یمن و حضرموت و انساب التاریخ و تیره های کنونی آنها است که چاپ اوّل آن در 1402ه . ق. صورت پذیرفت.
10 ـ حصاد الأیام: یاد کرد یادگارهای ایام طفولیّت و کودکی و سالخوردگی است.
11 ـ بین مکّة ویمن: سفرهای تحقیقی راجع به تهامه حجاز و یمن، قبایل، جغرافیا، تاریخ، عادات و رفتارهای اجتماعی و اوضاع اداری آنها است. در یک مجلّد.
12 ـ رحلات فی بلاد العرب: وصف و تعریفِ آثارِ شمال حجاز و اردن و شناسنامه قبایل این منطقه، شاخه ها، انساب، سرزمین ها، تاریخ آن ها، و نیز وصف عمانِ عرب: کوه ها، خیابان ها، بازارها، و امکنه تجمّع آنها است. این کتاب چند بار به طبع رسیده است.
13 ـ الرحله النجدیّه: سفرنامه ای است مربوط به اعماق گسترده نجد که در آن، شهرها و آبادی ها و روستاهای نجد و مسافت های میان آنها، و قبایل و بطون، و جنبش های فکری و ادبی در ریاض، وصف و گزارش شده، و چند بار به طبع رسیده است.
14 ـ سقیط الندی: بندهایی حاوی لطایف ادبی که بخشی از آن در مجلّه «المنهل» به طبع رسیده، و بخشی دیگر هنوز به دست چاپ سپرده نشده است.
15 ـ طرائف و امثال شعبیه.
16 ـ علی طریق الهجرة: محصول سفرهایی است در قلب حجاز که جغرافیای میان حرمین در آن شناسانده شده، و نقشه هایی در آن آمده است که جایگاه های غزواتِ حضرتِ رسول صلی الله علیه و آله را در آن شرح می دهد. در یک مجلّد، که چند بار به چاپ رسیده است.
17 ـ علی ربی نجد: سفرها و مشاهدات نویسنده در مناطق میان مکّه و قصیم و بلندی های نجد می باشد. در یک مجلّد.
18 ـ فضائل مکّة و حرمة بیت اللّه الحرام: در بیان فضائل امّ القری و حرمتِ آن، و پاداش اعمال حسنه در آن، و گزارش کیفر کسانی که حرمتِ این سرزمین را نگاه نمی دارند و در آن به الحاد دچار می آیند. در یک مجلّد که چند بار به طبع رسیده است.
19 ـ فضائل القرآن: درباره فضائلِ تلاوت و تعلیمِ قرآن و فضائل پاره ای از سوره ها و فضیلت مداومت بر تلاوت و حفظِ آنها. در یک مجلّد.
20 ـ فی قلب جزیرة العرب: سفرها و مشاهدات نویسنده در جزیرة العرب. در یک مجلد.
21 ـ قلب حجاز: درباره مشهورترین وادی ها و درّه ها و قُراء و سکّانِ حجاز، و جغرافیای میان حرمین و مقداری از تاریخ آن می باشد. در یک مجلّد.
22 ـ معجم قبائل الحجاز: کتابی است در 610 صفحه که طی آن همه قبائل و بطونی که از آغاز تاریخ تا روزگارِ ما در حجاز به سرمی بردند، و انساب و فروع و تاریخ و سرزمین های آن گزارش شده است. در یک مجلّد، که چند بار به طبع رسیده است.
23 ـ معجم الکلمات العجمیة والغریبة فی التاریخ الإسلامی: کتابی است که طی آن، واژه های ترکی و فارسی و قبطی و جز آنها ـ که در کتب تاریخ اسلامی وارد شده ـ مورد استقصا و بررسی قرار گرفته است.
24 ـ معجم المعالم الجغرافیّة فی السیرة النبویة: در این کتاب، همه مواضع و جایگاه هایی که در کتب سیره نبوی آمده، استقصا و بررسی شده، و وضع کنونی آنها نیز مشخّص گریده است. در یک مجلّد.
25 ـ معجم معالم الحجاز: کتاب جغرافیایی، ادبی و تاریخی پرحجمی که در ده مجلّد تدوین شده است.
26 ـ معالم مکّة التاریخیة والأثریة: معجم و فرهنگی است که به ویژه، مواضع محدوده مکّه مکرمه ـ که در قرآن و حدیث و شعر و تاریخ آمده ـ در آن مشخّص گردیده و وضع کنونی آنها نیز گزارش شده است.
27 ـ المیضاح: در این کتاب تصحیحاتی که در مورد منشوراتِ عربستان و احیانا جز آن، از سوی عاتق بلادی انجام گرفته فراهم آمده است.
28 ـ نسب حرب: کتابی درباره قبیله «حرب» است. در ارتباط با انساب و سرزمین ها و شاخه های این قبیله و افراد برجسته آن، که مجموعا بخش مهمّی از تاریخ جزیرة العرب را تشکیل می دهند.
29 ـ نسیم الغوادی من مثنیّات البلادی: اشعاری است از عاتق بلادی.
30 ـ نشر الریاحین فی تاریخ البلد الأمین: شرح حال مورّخان و جغرافی دانانِ مکّه در گذرِ اعصار است. در دو مجلّد.
31 ـ هدیل الحمام فی تاریخ البلد الحرام: ترجمه احوال شعرای مکّه از عهد «جُرهُم» تا زمان حاضر، و درج همه و یا نمونه ای از اشعار آنها است که در 4 مجلّد به طبع رسیده است.
32 ـ رسائل و مسائل: عاتق بن غیث بلادی در مقدّمه این مجموعه می گوید:
دفتر و محلّ کارم از سال 1392ه . ق. = 1972م. شمار فراوانی از نامه ها را توسط مطالعه کنندگان کتاب هایم و نیز دوستانم دریافت می کند.
ـ پاره ای از آنها مراتب تقدیر و ستایش خود را پیشکش می کردند.
ـ شماری از آنها حاوی نقد و تصحیح مربوط به آثارم بوده است.
ـ دسته ای از آنها در مقامِ اثبات اطلاعاتی، مبتنی بر آراء و ذوق و سلیقه های شخصی بوده است.
ـ و سرانجام تعدادی از آنها جفاکارانه و غیر منصفانه قلمی شده بود.
خدا می داند که در تمام مساعی و کوشش هایِ علمی و جز آن می خواستم با معیار و میزان عدل کارهایم را برگزار کنم و به اصطلاح، عادل باشم. عدل در گفتار همانندِ عدلِ در عمل و کردار از اجر و ثواب برخوردار است.
لیکن جلب رضای مردم، هدفی است که دست یافتن به آن امکان ناپذیر است. و کسی که به چیزی دلبستگی می یابد با چیز دیگری نمی توان رضای خاطرش را به دست آورد.
هر چند بحمداللّه ، انتشار و رواج علم، و گسترش آشنایی مردم به خواندن و نوشتن ـ منهای توان کافی فکری و آشنایی به شؤون اجتماعی ـ به مدد مردم آمد؛ لیکن این ناتوانی ها موجب پدید آمدن لغزشهایی غیر قابل اغماض گشت:
لذا بعضی به مجرّد اینکه نام کسی در کتب تراجم آمده و همنام با کسی است که به قبیله ای منسوب است انتساب او را به آن قبیله مدعی شده اند. به همین جهت شخصی از بنی عمرو مدعی شده که ما از «انصار» هستیم. و فردی دیگر از بنی موسی می گفت: ما از «بنی موسی بن جعفر» می باشیم. شماری از مردم انصاف و واقع بینی را نصب العینِ خود ساخته، و اصول و ریشه های این قبایل را شناساندند.
باری، وقتی با یکی از برادران درباره این نامه ها به مذاکره نشستیم او نشرِ این رسائل و نامه ها را به همان صورتی که هست پیشنهاد کرد؛ و گفت اگر این نامه ها به صورتِ کتابهای معمولی حروف چینی شده و به چاپ برسد بهانه ای برای انکار و مغالطه در اختیار دیگران قرار می گیرد. این موضوع را با دوستان در میان گذاشتم دیدم آنها چنین کاری را پسند کرده و طبع این نامه ها را به همان صورتِ دست نوشت و یا اصل تایپ شده تأیید و بدان تشویق نمودند.
هدف از نشر این رسائل و نامه ها به صورتِ دست نوشت و یا تایپ شده ـ و به همان صورت اصلی ـ به شرحی است که ذیلاً یاد می کنیم:
1 ـ بدین منظور که مطالعه کنندگانِ معاصر و کسانی که پس از ما می آیند نمونه هایی از خطوط و تعبیرات و سطوح فرهنگ و معلومات و طرز تفکّر و گرایش ها و موضع گیری های آنها و ما را باز یابند.
2 ـ باورداشتِ کسانی که این نامه ها را می خوانند مبنی بر اینکه دست آورد و نوشتارِ خود آنها است؛ چرا که خطوط و املا و تعبیر این نامه ها متفاوت می باشد، و شاید مطالعه کننده این نامه ها در میان نویسندگان آنها افرادی را شناسایی کنند که وارد کارهای تحقیقاتی شده و در عین حال، فاعل را از مفعول تشخصی و تمییز نمی دهند! و علی رغمِ آن به اظهار نظر دست می یازند، و بسا افرادی در جمع آنها دیده می شوند که نمی دانند حکومت عباسیان مقدم بوده و یا حکومت عثمانی ها؟!
شخصی برای من نامه ای نوشت که من، فلان بن فلان... تا عباس بن مرداس سلمی [ نسبِ من ] می باشد. بدینسان مردی که دیروز از بادیه خود آمده نسب خود را در صحیفه ای با استمداد از کامپیوتر ترسیم کرده است.
شخص دیگری به من چنین نگاشت: از فردی شنیده که من [ عاتق بن غیث بلادی ]، انساب را از برده «مقطه» فرا می گیرم؛ بدانید عاتق ـ که جزیرة العرب را زیر پا گذاشته و با اتومبیل سرزمین های مختلف این جزیره را درنوردیده، کسی جز برده «مقطه» را نیافته که علمِ انساب را از او فراگیرد! من به «المقطه» به خاطر داشتن برده ای این چنین تبریک می گویم که چنین بنده ای و عبدی از او به جای مانده است؛ و پیشنهاد می کنم که برای این برده، مؤسسه ای بنیاد کنند که او این علم را ـ که پیچیده تر از و غامض تر از دم سوسمار و بزمجه است ـ به مردم تعلیم دهد!
3 ـ هدف عمده و اساسی نشر این رسائل، نشر نامه هایی است که جز نامه هایی که در آن سود و فایده ای یافتم، نامه های دیگری را نیاورم. و بالأخره باید بگویم هدف نهایی، شناخت و آگاهی مطالعه کنندگان به عناوین و آدرس ها و مشخصات پاره ای از آنها، و مراسله و مبادله نامه نگاری به منظور دستیابی به فواید علمی از رهگذر بحث و گفتگوهای طرفینی است. و من سرانجام بر این باورم که این رسائل و نامه ها خالی از فایده نیست. «وإِنَّمَا الاْءَعْمَالُ بِالنِّیَّاتِ، وَاللّه ُ مِنْ وَراءِ الْقَصْد، وَ آخِرُ دَعْوَانَا أَنِ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ـ مکّة المکرّمة، عاتق بن غیث بلادی، 22 شوال 1415ه . ق.).
در میان این نامه ها یادداشت هایی از شخصیت های برجسته علمی از قبیل پروفسور حمیداللّه و جز او جلب نظر می کند؛ و عاتق بن غیث بلادی را پاسخ هایی به این نامه ها است.
ما پس از مذاکره با آقای بلادی و استفاده از بیانات ایشان درباره تاریخ و جغرافیای مکّه و شبه جزیرة العرب، او را ترک گفته، توفیق بیشتری را در خدمت به اسلام واقعی
ساعتِ پنج و ده دقیقه بعد از ظهر به منزل و نیز دفتر او به نام «دار مکّة للنشر والتوزیع» واقع در میدانِ «اسلام» رسیدیم و با دفتردار و منشیِ او ـ که دارای اتاقکی بسیار کوچک مجهّز به میز و تلفن و تشکیلات اندکی دیگر بود ـ صحبت کردیم که می خواهیم با آقای عاتق مصاحبه و دیداری داشته باشیم. پس از دقایقی چند، رخصت یافتیم به اتاق کارِ آقای عاتق که تا حدّی بزرگ و مجهّز و در هر چهار جهت دارای ویترین ها و قفسه های آکنده از کتبِ مرجع بود در آییم. هم منشیِ آقای عاتق و هم خودِ او با گرمی و نیز صمیمانه با ما برخورد کردند. پس از معارفه ای کوتاه سرِ صحبت را بازکردیم. در این اثنا فرزند ده ـ یازده ساله او به نام «محمّد» برای ما، چای مطبوعی که رایحه نعنایی آن، طعم آن را دو چندان دلچسب تر می ساخت برای ما آورد، و بسیار مؤدب و سنجیده از ما پذیرایی می کرد. از او پرسیدم چه می کنی؟ گفت: قرائتِ قرآن کریم را فرا می گیرم.
آقای عاتق مردی خون گرم و عجول در گفتگو و در عین حال سرشار از معلوماتی مطمئن نسبت به مساجد و جایگاه های ویژه و پایگاه های کهنِ مکّه و نواحی آن به نظر می رسید که اگر شتابزده و با لغتِ دارجه و محلّی با ما سخن نمی گفت، حظّ و بهره بیشتری نصیب ما می ساخت.
از او درخواست کردیم درباره آثار و نیز ترجمه احوالش با ما به گفتگو بنشیند. بلافاصله قائمه و نموداری چاپ شده از آثارش را در اختیار ما گذاشت و نیز آن بخش از کتابی را که خود تحتِ عنوان «نشر الریاحین فی تاریخ البلد الأمین» تألیف کرده و ترجمه احوالش در آن آمده، تکثیر نمود و به ما تسلیم کرد.
وی در این کتاب، متواضعانه در ترجمه احوالِ خود می نویسد:
«من از اینکه شرحِ احوالِ خود را در کتابی ـ که خودم به تألیف آن دست یازیدم ـ وارد سازم در تردید به سر می برم، لیکن بر این کار به خاطر اموری که اهمّ آنها را یاد می کنم، مصمّم گشتم:
1 ـ کسانی که از نظر علم و اندیشه و خرد، بهتر و برتر از من بوده اند ترجمه احوالِ خود را نگاشتند؛ به عنوان نمونه و نه جامع، چند تن از علما را نام می برم که گزارش زندگانی خود را قلمی کرده اند:
* استادِ مورّخان مکّه؛ یعنی محمّد تقی فاسی در کتابِ خود به نام «العقد الثمین».
* استاد خیر الدین زرکلی در پایانِ کتاب خود: «الأعلام...»، که ترجمه احوالشان در همین کتاب «نشر الریاحین» نیز عینا همانگونه که خود نگاشتند منعکس شده است.
* و دانشمندان دیگر مانند: عماد اصفهانی، ابن سینا، ابن الخطیب، ابن خلدون، و دانشمندانِ بی شماری که از جهت علمی در جایگاه پایین تری بوده اند.
2 ـ تا کنون ترجمه های فراوانی از احوالم ـ که پاره ای از آنها را خود نگاشته ام و تؤأم با شتابزدگی و نیز فشرده بود، و اختلاف و کمبودهایی در آنها دیده می شود ـ منتشر شده است: ولی در اینجا بر آنم ترجمه احوالی از خود بنگارم که برای قبل و بعد از خودم، مرجع مطمئنی باشد و خداوند به قصد و نیّت هر کسی آگاه است، و پشت پرده اراده هر کسی را بهتر می خواند، و «إِنَّمَا الاْءَعْمَالُ بِالنِّیَّاتِ».
لذا اینگونه خود را می شناسانم:
عاتق بن غیث بن زُویربن زائربن حمودبن عطیة بن صالح البلادی.
«بلادیه» شاخه ای از قبیله «حرب العریضه» است که می توان گفت: امروزه ـ بدون هیچ فاصله ـ از «صحراء الطف» در شمال تا «وادی حلی» در جنوب در گذرگاهِ مدینه و اطراف مکّه و جدّه و شهرهای دیگر امتداد دارد. [ عاتق بلادی درباره «بلادیه» و «حرب العریضه» کتابی با عنوان «نسب حرب» تدوین کرده است که گزارش کوتاهی از آن را ضمن آثارش خواهیم آورد.]
مادرم، مرزوقه دختر حظیظ بن عائذبن حُجیلان بلادی، و مادرِ مادرم، خضریه دختر ثابت مکیحیلی بلادی، و جدّه پدری ام رزنه دختر عتیق اللّه بن مُعتَقِ زَفیفی که او نیز از «بلادیه» است.
من در بیابانِ شمال مکّه، جایی که «مِسْر» نام دارد در دامنه کوهِ کوچکی که به «أبیّص» نامبردار است زاده شدم و در بیابان و صحرا پرورش یافتم.
ممکن است کسی بگوید: تو که در بادیه و صحرا زاده شدی و در آنجا پرورش یافتی از کجا و از چه منبعی می گویی که در سوّم شوال 1352ه . ق. به دنیا آمدی؟!
راستی جا دارد چنین سؤالی مطرح گردد. و حق به تمام معنی برای این پرسشگر برای چنین سؤالی وجود دارد؛ ولی این داستان هم شنیدنی است: خانواده ام می گفتند: فلانی همراه مجاهدین؟ در جنگی شرکت داشت؛ و هنگامِ ولادتِ تو با گوسفندی بازگشت؛ و پدرِ تو این گوسفند را از او خرید و آن را به عنوان عقیقه برای تو قربانی کرد. قضیه تا اینجا هیچ مطلبی را درباره تاریخ ولادتم بازگو نمی سازد.
در سال 1392ه . ق. همین شخص که سالخورده گشته بود، بر پدرم درآمد و علی رغم آنکه امّی و بی سواد بود من این امید را در دل می پروراندم که گزارشی درباره تاریخ ولادتم از ناحیه او بیابم. به او گفتم: یا ابا صالح! آیا تولّدم را به یاد داری؟! گفت: چرا به یاد نداشته باشم در حالی که پدر تو با گوسفندی که از من خرید سنّتِ عقیقه کردن را درباره تو اجرا کرد. گفتم: آن سال را به یادداری؟! به فکر فرو رفت، و با انگشتان خود به محاسبه سرگرم شد و گفت: در مثل چنین ماهی چهل سالِ پیش بود که این قضیّه اتفاق افتاد. گفتم: در سال 1352ه . ق.؟ گفت: آری. روحانیانِ محلّی وقتی برای مردم نامه نگاری می کردند، می نوشتند: مثلاً 52. و این مرد نیز اوّل شوال را عید می گرفت چون شوال به عنوانِ اولِ ماه سال به شمار می رفت. از این رهگذر بر من ثابت شد که در ماه دهم (شوال) 1352ه . ق. متولد شدم، و من عنایت و اهتمامی جز به این قضیه نداشتم؛ لیکن دو سال قبل خواهر بزرگم در ماه رمضان که با ما در روزه گرفتن همراهی می کرد نزد ما آمد، و با هم گفتگو می کردیم. گفتم: ابوصالح رحمه الله چنین وچنان می گفت: خواهر گفت: راست گفته است: ما، در میدانِ «أبیّص» در «مسر» جشن عید برگزار می کردیم. و عادت صحرانشینان چنان بود که برای عید گرد هم می آمدند، آنگاه در روز سوّم از هم می پراکندند. در این عید پدرم ـ که شیخ قوم و قبیله بود ـ پس از بامدادان خاطرنشان کرد که امروز نمی توانم از عیدگاه بکوچم. خواهر گفت: مادرم به درد زایمان برای تولّد تو در آن روزگرفتار بود، تو را در ساعاتی میانِ نماز عصر ومغرب در چنین روزی به دنیا آورد.این است داستانِ 3/10/1352ه . ق .
[ یک مورّخ که در بیابان زاده شده و تاریخ ولادت را عادةً در چنین محیط هایی ثبت و ضبط نمی کردند، به مدد ذوق و قریحه و شمّ تاریخی از درون فضایی تاریک و ناشناخته، تاریخِ ولادتِ خود را نسبةً و بلکه کاملاً دقیق استنباط می کند؛ واللّه أعلم].
عاتق می گوید: در چنین بیابانی پرورش یافتم. پدرم میان وادی «فزع» در شمال، تا وادی «عُرنه» در جنوبِ مکّه چوپانی می کرد. امّا مراتع و چراگاه های ما غالبا ازآن پس،شمالِ «هضاب» تا جنوب «عسفان» و تا شمال «أمّ المؤمنین ـ میان مکّه و وادی فاطمه ـ بود. و امّا ییلاق ما پیرامون نخلستانِ ما، در آن زمانی بود که رطب در قریه و آبادیی ـ که «محجوبه» نام داشت و در شمال مکّه بود و با مکّه 120 کیلومتر فاصله داشت ـ می رسید و شیرین می شد. گفتنی است که فاصله این قریه تا مکّه از بلندی های وادیِ «خلیص» در مدّ نظر است.
در خانه پدر و مادری پرورش یافتم که اهل ایمان بودند. پدرم برای تمام نمازهای فریضه اذان می گفت، و نماز را برگزار می کرد، و مادرم خواندن نماز را به من تعلیم می داد؛ شاید بعید به نظر رسد که من بگویم فرق زیادی میان آنچه مادرم به من تعلیم داد، و آنچه را از استاد در مسائل مربوط به نماز فراگرفتم وجود نداشت!
در این بادیه انواع چهارپایان و دام ها را به چرا می بردم، گوسفند و شتر و جز آنها را در چراگاه ها می پاییدم، درازگوش ها را می راندم، و از مراتع دور می ساختم؛ چنانکه استاد ما غزالی می گفت؛ و بلکه با عصا و چوبدستی و آتش گرگ ها را از پیرامون چراگاه ها طرد می کردم.
پدرم داستان سرا و نسب شناس و شاعری ناقد بود؛ البته در سطح مردمی که امّی و بی سواد بوده اند، نه آنگونه که ما هم اکنون شعر و راویه ها و نسّابه ها را ارزیابی می کنیم. و من اشعار مردمِ قبیله خود را به گونه ای جامع به خاطر سپرده بودم، و هیچ قصیده ای به گوشم نمی رسید مگر آنکه آن را در گنجور حافظه خود ذخیره و نگاهبانی می کردم.
در سال 1364ه . ق. پدرم از دنیا رفت؛ در آن زمانی که جنگِ جهانی دوم، ممالک را در تب و تاب خود می آزرد. من مقیم مکه مکرّمه شدم، و به تحصیل و فراگیری دروس نظامی و ارتشی روی آوردم؛ امّا عمده اهتمام خود را به درس در مسجد الحرام متمرکز ساختم و از اساتید فاضل، علوم را فراگرفتم.
به سال 1372ه . ق. به طائف سفر کردم و سرانجام به مقامات و مناصبی در ارتش دست یافتم و در میان تیپ یازدهِ ارتش سعودی که به منظور تقویت سپاه اردن همزمان با تجاوز قوای سه گانه انگلیس و آمریکا و فرانسه به کانال سوئز گسیل شدند، به عنوان یکی از افسران پیاده نظام می کوشیدم.
در خلال دو سال توقّف در اردن به دریافت دیپلم تخصّصی در مطبوعات در «معهد دار عدنان العالی» دست یافتم، و نیز در زبان انگلیسی به دریافت دیپلم طی یک سال نایل آمدم.
وقتی گواهی نامه در کار مطبوعاتی را گرفتم، گاهی به کارهای فکری می پرداختم و بالاخره پس از ارتقا به مناصبِ مختلف، به عنوانِ رییس ستادِ سلاحِ حدود مکّه منصوب گشتم. در 1/11/1397ه . ق. حکم بازنشستگی من ـ طبق میل و علاقه خودم ـ به منظور پرداختن به کارهای فکری و تحقیقاتی صادر شد.
در 7/3/1399ه . ق. «دار مکّة للنشر والتوزیع» را که تا کنون به نشر آثارِ من و دیگران همواره فعّال است ـ تأسیس کردم.
این دانشمند کوشا و نستوه سه بار ازدواج کرد که محصول آنها تا کنون پانزده فرزند پسر و دختر است.
فعّالیت های علمی
وقتی به دیپلم امورِ مطبوعاتی دست یافتم، به کارهایی از نظر نگارش توفیق یافتم. گر چه این کارها چندان در سطح بالایی قرار نداشت. برای روزنامه ها «الندوه»، «عکاظ»، «القصیم»، «الأضواء» و جز آنها با نام مستعار مقالاتی می نوشتم، لیکن از سال 1388ه . ق. بحثهایی تخصّصی را در مجله «المنهل» و«العرب» به صورت مقالات منتشر ساختم، و این مقالات مجموعا به صدها مقاله در روزنامه ها و مجلات دیگر بالغ شد.
سفرها و کوچش هایی را در داخل عربستان و خارج آن در پیش گرفتم.
الف: سفرهای داخل عربستان را نمی توانم برشمرم؛ امّا محصول آن مؤلّفات و آثار متعدّد است (که ضمن برشمردن آثارم گزارش خواهد شد).
ب: امّا سفرهایم به خارج عربستان عبارتند از سفر به:
اردن، سوریه، فلسطین، ساحل غربیِ رودِ اردن ـ قبل از اشغال صهیونیست ها، عراق، کویت و مصر.
از جمله سفرهایم سفری بود که ضمن آن هفت هزار واندی کیلومتر را در صوب مکّه، عمان، دمشق، بیروت، لاذقیه، حلب، حماة، حمس، بغداد، بصره، کویت، دمّام، ریاض، و بار دیگر ایضا سرزمین های مکّه و عمّان و دمشق را با اتومبیل پشت سرنهادم.
در شماری از کنفرانس ها ـ با وجود آنکه معتقدم چندان مفید نبوده است ـ شرکت کردم، و عضو چند انجمن ادبی نیز هستم.
مصاحبه های مطبوعاتی و رادیویی و تلویزیونی بی شماری تا کنون برگزار کرده ام و راجع به من ده ها زندگی نامه و تحقیقات از چین در شرق تا شیکاگو در غرب نگارش یافته، و پاره ای از کتاب هایم به زبانهای دیگر برگردان شده است.
تا کنون بیش از سی کتاب تألیف کرده ام که بیشتر آنها به چاپ رسیده است، بدین شرح:
1 ـ آیات اللّه الباهرات: در بررسی آیاتی که حاوی عبرت و موعظه و دعوت به تفکّر در مخلوقات است. در یک مجلد.
2 ـ اخبار الأمم المبادة: درباره داستان های امّت هایی که نابود و منقرض شده و انبیایی که به سوی آنها مبعوث گشتند؛ مانند امّت های: عاد، ثمود، قوم شعیب و قوم لوط. در یک مجلّد.
3 ـ اخلاق البدء: (درباره اشعار و اخبار و تاریخ صحرانشینان و بیابان گردان). این کتاب، اطلاعاتی درباره خُلق و خوی و نحوه زندگانی و حالت اجتماعی و روانی آنان را در اختیار مطالعه کنندگان قرار می دهد.
4 ـ الأدب الشعبی فی الحجاز: نخستین بررسیِ جامع و پر محتوا درباره آداب و عادات و راه و رسم زندگانی در حجاز به شمار می آید. این کتاب چند بار به طبع رسیده است.
5 ـ ألحان و أشجان: عاتق می گوید: من آن را دیوان شعر برمی شمارم که بارها تصمیم گرفتم آن را از میان ببرم، لیکن از این کار بیمناک بودم (وَلَعَلَّ لَهُ عُذْرٌ وَأَنْتَ تَلُومُ).
6 ـ أمثال الشعر العربی: کتابی که طی آن، ابیاتی از شعرهایی که از زمان پیدایش آن تا پایان سده نهم هجری به صورت ضرب المثل درآمده، گزارش شده است. در یک مجلد که در 1409ه . ق. به طبع رسیده است.
7 ـ أودیة مکّة: این کتاب دارای سه پیوست: جغرافیای منطقه مکّه، مقداری از تاریخِ مکّه، و مطالبی راجع به ساکنانِ مکّه می باشد. در یک جلد.
8 ـ بین مکّه و برک الغماد: سفرنامه و مشاهدات نویسنده است.
9 ـ بین مکّة و حضرموت: سفرها و مشاهدات نویسنده در سرزمین های نجران، الربع الخالی، قبایل یمن و حضرموت و انساب التاریخ و تیره های کنونی آنها است که چاپ اوّل آن در 1402ه . ق. صورت پذیرفت.
10 ـ حصاد الأیام: یاد کرد یادگارهای ایام طفولیّت و کودکی و سالخوردگی است.
11 ـ بین مکّة ویمن: سفرهای تحقیقی راجع به تهامه حجاز و یمن، قبایل، جغرافیا، تاریخ، عادات و رفتارهای اجتماعی و اوضاع اداری آنها است. در یک مجلّد.
12 ـ رحلات فی بلاد العرب: وصف و تعریفِ آثارِ شمال حجاز و اردن و شناسنامه قبایل این منطقه، شاخه ها، انساب، سرزمین ها، تاریخ آن ها، و نیز وصف عمانِ عرب: کوه ها، خیابان ها، بازارها، و امکنه تجمّع آنها است. این کتاب چند بار به طبع رسیده است.
13 ـ الرحله النجدیّه: سفرنامه ای است مربوط به اعماق گسترده نجد که در آن، شهرها و آبادی ها و روستاهای نجد و مسافت های میان آنها، و قبایل و بطون، و جنبش های فکری و ادبی در ریاض، وصف و گزارش شده، و چند بار به طبع رسیده است.
14 ـ سقیط الندی: بندهایی حاوی لطایف ادبی که بخشی از آن در مجلّه «المنهل» به طبع رسیده، و بخشی دیگر هنوز به دست چاپ سپرده نشده است.
15 ـ طرائف و امثال شعبیه.
16 ـ علی طریق الهجرة: محصول سفرهایی است در قلب حجاز که جغرافیای میان حرمین در آن شناسانده شده، و نقشه هایی در آن آمده است که جایگاه های غزواتِ حضرتِ رسول صلی الله علیه و آله را در آن شرح می دهد. در یک مجلّد، که چند بار به چاپ رسیده است.
17 ـ علی ربی نجد: سفرها و مشاهدات نویسنده در مناطق میان مکّه و قصیم و بلندی های نجد می باشد. در یک مجلّد.
18 ـ فضائل مکّة و حرمة بیت اللّه الحرام: در بیان فضائل امّ القری و حرمتِ آن، و پاداش اعمال حسنه در آن، و گزارش کیفر کسانی که حرمتِ این سرزمین را نگاه نمی دارند و در آن به الحاد دچار می آیند. در یک مجلّد که چند بار به طبع رسیده است.
19 ـ فضائل القرآن: درباره فضائلِ تلاوت و تعلیمِ قرآن و فضائل پاره ای از سوره ها و فضیلت مداومت بر تلاوت و حفظِ آنها. در یک مجلّد.
20 ـ فی قلب جزیرة العرب: سفرها و مشاهدات نویسنده در جزیرة العرب. در یک مجلد.
21 ـ قلب حجاز: درباره مشهورترین وادی ها و درّه ها و قُراء و سکّانِ حجاز، و جغرافیای میان حرمین و مقداری از تاریخ آن می باشد. در یک مجلّد.
22 ـ معجم قبائل الحجاز: کتابی است در 610 صفحه که طی آن همه قبائل و بطونی که از آغاز تاریخ تا روزگارِ ما در حجاز به سرمی بردند، و انساب و فروع و تاریخ و سرزمین های آن گزارش شده است. در یک مجلّد، که چند بار به طبع رسیده است.
23 ـ معجم الکلمات العجمیة والغریبة فی التاریخ الإسلامی: کتابی است که طی آن، واژه های ترکی و فارسی و قبطی و جز آنها ـ که در کتب تاریخ اسلامی وارد شده ـ مورد استقصا و بررسی قرار گرفته است.
24 ـ معجم المعالم الجغرافیّة فی السیرة النبویة: در این کتاب، همه مواضع و جایگاه هایی که در کتب سیره نبوی آمده، استقصا و بررسی شده، و وضع کنونی آنها نیز مشخّص گریده است. در یک مجلّد.
25 ـ معجم معالم الحجاز: کتاب جغرافیایی، ادبی و تاریخی پرحجمی که در ده مجلّد تدوین شده است.
26 ـ معالم مکّة التاریخیة والأثریة: معجم و فرهنگی است که به ویژه، مواضع محدوده مکّه مکرمه ـ که در قرآن و حدیث و شعر و تاریخ آمده ـ در آن مشخّص گردیده و وضع کنونی آنها نیز گزارش شده است.
27 ـ المیضاح: در این کتاب تصحیحاتی که در مورد منشوراتِ عربستان و احیانا جز آن، از سوی عاتق بلادی انجام گرفته فراهم آمده است.
28 ـ نسب حرب: کتابی درباره قبیله «حرب» است. در ارتباط با انساب و سرزمین ها و شاخه های این قبیله و افراد برجسته آن، که مجموعا بخش مهمّی از تاریخ جزیرة العرب را تشکیل می دهند.
29 ـ نسیم الغوادی من مثنیّات البلادی: اشعاری است از عاتق بلادی.
30 ـ نشر الریاحین فی تاریخ البلد الأمین: شرح حال مورّخان و جغرافی دانانِ مکّه در گذرِ اعصار است. در دو مجلّد.
31 ـ هدیل الحمام فی تاریخ البلد الحرام: ترجمه احوال شعرای مکّه از عهد «جُرهُم» تا زمان حاضر، و درج همه و یا نمونه ای از اشعار آنها است که در 4 مجلّد به طبع رسیده است.
32 ـ رسائل و مسائل: عاتق بن غیث بلادی در مقدّمه این مجموعه می گوید:
دفتر و محلّ کارم از سال 1392ه . ق. = 1972م. شمار فراوانی از نامه ها را توسط مطالعه کنندگان کتاب هایم و نیز دوستانم دریافت می کند.
ـ پاره ای از آنها مراتب تقدیر و ستایش خود را پیشکش می کردند.
ـ شماری از آنها حاوی نقد و تصحیح مربوط به آثارم بوده است.
ـ دسته ای از آنها در مقامِ اثبات اطلاعاتی، مبتنی بر آراء و ذوق و سلیقه های شخصی بوده است.
ـ و سرانجام تعدادی از آنها جفاکارانه و غیر منصفانه قلمی شده بود.
خدا می داند که در تمام مساعی و کوشش هایِ علمی و جز آن می خواستم با معیار و میزان عدل کارهایم را برگزار کنم و به اصطلاح، عادل باشم. عدل در گفتار همانندِ عدلِ در عمل و کردار از اجر و ثواب برخوردار است.
لیکن جلب رضای مردم، هدفی است که دست یافتن به آن امکان ناپذیر است. و کسی که به چیزی دلبستگی می یابد با چیز دیگری نمی توان رضای خاطرش را به دست آورد.
هر چند بحمداللّه ، انتشار و رواج علم، و گسترش آشنایی مردم به خواندن و نوشتن ـ منهای توان کافی فکری و آشنایی به شؤون اجتماعی ـ به مدد مردم آمد؛ لیکن این ناتوانی ها موجب پدید آمدن لغزشهایی غیر قابل اغماض گشت:
لذا بعضی به مجرّد اینکه نام کسی در کتب تراجم آمده و همنام با کسی است که به قبیله ای منسوب است انتساب او را به آن قبیله مدعی شده اند. به همین جهت شخصی از بنی عمرو مدعی شده که ما از «انصار» هستیم. و فردی دیگر از بنی موسی می گفت: ما از «بنی موسی بن جعفر» می باشیم. شماری از مردم انصاف و واقع بینی را نصب العینِ خود ساخته، و اصول و ریشه های این قبایل را شناساندند.
باری، وقتی با یکی از برادران درباره این نامه ها به مذاکره نشستیم او نشرِ این رسائل و نامه ها را به همان صورتی که هست پیشنهاد کرد؛ و گفت اگر این نامه ها به صورتِ کتابهای معمولی حروف چینی شده و به چاپ برسد بهانه ای برای انکار و مغالطه در اختیار دیگران قرار می گیرد. این موضوع را با دوستان در میان گذاشتم دیدم آنها چنین کاری را پسند کرده و طبع این نامه ها را به همان صورتِ دست نوشت و یا اصل تایپ شده تأیید و بدان تشویق نمودند.
هدف از نشر این رسائل و نامه ها به صورتِ دست نوشت و یا تایپ شده ـ و به همان صورت اصلی ـ به شرحی است که ذیلاً یاد می کنیم:
1 ـ بدین منظور که مطالعه کنندگانِ معاصر و کسانی که پس از ما می آیند نمونه هایی از خطوط و تعبیرات و سطوح فرهنگ و معلومات و طرز تفکّر و گرایش ها و موضع گیری های آنها و ما را باز یابند.
2 ـ باورداشتِ کسانی که این نامه ها را می خوانند مبنی بر اینکه دست آورد و نوشتارِ خود آنها است؛ چرا که خطوط و املا و تعبیر این نامه ها متفاوت می باشد، و شاید مطالعه کننده این نامه ها در میان نویسندگان آنها افرادی را شناسایی کنند که وارد کارهای تحقیقاتی شده و در عین حال، فاعل را از مفعول تشخصی و تمییز نمی دهند! و علی رغمِ آن به اظهار نظر دست می یازند، و بسا افرادی در جمع آنها دیده می شوند که نمی دانند حکومت عباسیان مقدم بوده و یا حکومت عثمانی ها؟!
شخصی برای من نامه ای نوشت که من، فلان بن فلان... تا عباس بن مرداس سلمی [ نسبِ من ] می باشد. بدینسان مردی که دیروز از بادیه خود آمده نسب خود را در صحیفه ای با استمداد از کامپیوتر ترسیم کرده است.
شخص دیگری به من چنین نگاشت: از فردی شنیده که من [ عاتق بن غیث بلادی ]، انساب را از برده «مقطه» فرا می گیرم؛ بدانید عاتق ـ که جزیرة العرب را زیر پا گذاشته و با اتومبیل سرزمین های مختلف این جزیره را درنوردیده، کسی جز برده «مقطه» را نیافته که علمِ انساب را از او فراگیرد! من به «المقطه» به خاطر داشتن برده ای این چنین تبریک می گویم که چنین بنده ای و عبدی از او به جای مانده است؛ و پیشنهاد می کنم که برای این برده، مؤسسه ای بنیاد کنند که او این علم را ـ که پیچیده تر از و غامض تر از دم سوسمار و بزمجه است ـ به مردم تعلیم دهد!
3 ـ هدف عمده و اساسی نشر این رسائل، نشر نامه هایی است که جز نامه هایی که در آن سود و فایده ای یافتم، نامه های دیگری را نیاورم. و بالأخره باید بگویم هدف نهایی، شناخت و آگاهی مطالعه کنندگان به عناوین و آدرس ها و مشخصات پاره ای از آنها، و مراسله و مبادله نامه نگاری به منظور دستیابی به فواید علمی از رهگذر بحث و گفتگوهای طرفینی است. و من سرانجام بر این باورم که این رسائل و نامه ها خالی از فایده نیست. «وإِنَّمَا الاْءَعْمَالُ بِالنِّیَّاتِ، وَاللّه ُ مِنْ وَراءِ الْقَصْد، وَ آخِرُ دَعْوَانَا أَنِ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ـ مکّة المکرّمة، عاتق بن غیث بلادی، 22 شوال 1415ه . ق.).
در میان این نامه ها یادداشت هایی از شخصیت های برجسته علمی از قبیل پروفسور حمیداللّه و جز او جلب نظر می کند؛ و عاتق بن غیث بلادی را پاسخ هایی به این نامه ها است.
ما پس از مذاکره با آقای بلادی و استفاده از بیانات ایشان درباره تاریخ و جغرافیای مکّه و شبه جزیرة العرب، او را ترک گفته، توفیق بیشتری را در خدمت به اسلام واقعی