فرهنگنامه جغرافیایى مکه و مدینه (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
«حاء»
حاء: نامی است که یکی از چاه های مدینه به آن اضافه می شود و در حرف الف، ماده «آبار»، گذشت. بعضی آن را یک کلمه؛ یعنی به صورت «بیرحا»، دانسته اند. در حدیث ابوطلحه انصاری از این چاه نام برده شده و آمده است که وی به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کرد: «من در میان املاک و دارایی هایم به بئر حاء بیشترین علاقه را دارم و آن را در راه خدا صدقه می دهم».
در سنن ابو داود آمده است: «در میان اموالم به «اَریحا» بیشترین علاقه را دارم». به گمان من این یک تحریف دوری است... بکری تأکید کرده که این کلمه مرکب از «بئر» و «حاء» می باشد.
بئر حاء در شمال شرقی مدینه بوده و با مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله 84 متر فاصله داشته است.
حاجر: در لغت به معنای زمین بلندی است که میان آن پست و فرورفته باشد، نیز به معنای کناره های وادی که آب را نگاه دارند.
حاجر نام چندین جاست که مشهورترین آن ها حاجر مدینه است در غرب النّقاء تا انتهای حرّه وبره از طرف وادی عقیق. گفته می شود: هرگاه سخن از عقیق و حاجر به میان آید آتش شوق و اشتیاق (به مدینه) شعله ور می شود و اشک از مَحاجر (کاسه های چشم) سرازیر می گردد.
در تعیین زیستگاه های بنی فَزاره نیز از حاجر سخن به میان می آید و منازل آن ها را بین نقره و حاجر تعیین می کنند. می گویند عُیینة بن حصن فزاری، عمربن خطاب را از وارد کردن غیرعرب ها به مدینه نهی کرد و گفت: گویی مردی از آنان را می بینم که به این جای تو خنجر می زند ـ او دست خود را زیر نافش گذاشت ـ و اتفاقاً به همان نقطه از بدن عمر خنجر خورد. هنگامی که ابولؤلؤ بر او خنجر زد، عمر گفت: «همانا میان نُقره و حاجر رأیی است».
حاجزه: جایی است در جنوب عوالی ـ عوالی مدینه ـ که یکی از صدقات رسول خدا صلی الله علیه و آله در آن جا قرار داشته است.
حُباشه (به ضمّ اول): یکی از بازارهای عرب در دوره جاهلیت بوده است. در حدیث آمده است: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله به سن بلوغ رسید و جوانی برنا شد... خدیجه او را برای تجارت در بازار حُباشه، که بازاری است در تهامه، اجیر کرد (به نقل از یاقوت). در کتاب المثالب ابوعبیده آمده است که صیفی و ابوصیفی، دو پسر هاشم بن عبدمناف، از کنیزی سیاهپوست بودند که در بازار حُباشه، بازاری متعلق به قینقاع، از مالکش عمروبن سلول، برادر اُبیّ بن سلول منافق، خریداری شده بود. این جمله نشان می دهد که حُباشه ـ حُباشه دوم ـ از مدینه بوده است؛ چرا که بنی قینقاع در مدینه به سر می بردند و حُباشه نام بازار آن ها بوده و در منطقه عوالی مدینه قرار داشته است.
اما حُباشه تهامه؛ ازرقی می نویسد: (این بازار) در منطقه اوصام از سرزمین بارق، در ناحیه یمن است و فاصله آن تا مکه شش شب راه بوده است.
این که گفته اند «در ناحیه یمن است» مقصود یمن معروف فعلی نیست؛ زیرا «بارق»، که در تعیین موقعیت بازار از آن یاد شده، امروزه در میان محایل و قنفذه در تهامه عسیر، واقع در کشور عربستان سعودی جای دارد.
حجاز: اقلیمی است معروف که مکه و مدینه و جُدّه و طائف و تبوک و سرزمین عسیر و تهامه و بیشه جزو آن می باشد. در حدیث آمده است: «همانا دین به مدینه می خزد و در آن جا جمع می شود آن گونه که مار به سوراخ خود می خزد و جمع می شود و دین به حجاز پناه می برد آن سان که بز کوهی به بالای کوه پناهنده می شود».
حِجْر (به کسر حاء و سکون جیم): حِجر کعبه جایی است که قبر اسماعیل و مادرش هاجر در آن جاست و به نام «حجر اسماعیل» معروف می باشد. حجر اسماعیل در آستانه کعبه، در رکن شامی آن، قرار دارد و دور آن دیواری به ارتفاع نیم قد کشیده شده است. به عقیده علما خواندن نماز واجب در آن جا درست نیست؛ زیرا جزئی از کعبه به شمار می آید.
حَجُون (به فتح حاء): جایی است در مکه که هنوز هم به همین نام معروف است. در صحیح بخاری آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله ، در روز فتح مکه، دستور داد پرچمش در حَجون برافراشته شود.
حُدیبیّه (به ضمّ حاء و تشدید و تخفیف یاء هردو): هم اکنون در بیست و دو کیلومتری غرب مکه، در راه جُده، واقع شده و همچنان به این نام معروف است.
حِراء (به کسر حاء): کوهی است که به آن جبل النور (کوه نور) نیز می گویند و در شمال شرقی مکه مکرمه قرار دارد. غار حراء که پیامبر صلی الله علیه و آله در آن جا به عبارت می پرداخت و نخستین سوره قرآن نیز در آن جا نازل شد در همین کوه است. امروزه ساختمان ها و خانه های مکه تا به این کوه رسیده است. (نک: نقشه مکه مکرمه).
حَرَم المدینه: در احادیثی که حدود حرم مدینه را تعیین کرده اند، از جاهایی نام برده شده که در این جا به ذکر هریک از آن ها و بیان موقعیتشان ـ تا جایی که توانسته ام به دست آورم، می پردازم:
1 ـ لابتان: در حدیث آمده که مابین دولابه مدینه حرم است. لابه همان حرّه است و مدینه دو حرّه داشته، یکی حرّه شرقی که در شرق مدینه است و دیگری حرّه غربی در غرب آن قرار دارد. به اولی حرّه واقم می گویند و به دومی حره و بره. حرّه شرقی و غربی به سمت شمال و جنوب پیچ می خورند به طوری که مدینه را در احاطه چهار حرّه قرار می دهند.
2 ـ کوه عَیر (به معنای الاغ): کوهی است در قبله مدینه نزدیک ذوالحلیفه که میقات مردم مدینه است.
3 ـ کوه ثَوْر: کوه کوچکی است در پشت کوه اُحُد.
4 ـ ذات الجَیْش: در راه مدینه به مکه و بعد از ذوالحلیفه است.
5 ـ مُشیرب: کوهی است در سمت شام (شمال) ذات الجیش.
6 ـ أشراف (کوه های) مخیض: کوه هایی است در راه شام.
7 ـ حفیاء: جایی است در غابه واقع در جهت شام (شمال) مدینه.
8 ـ ثیب که به صورت تیم و یثیب تصحیف شده: کوهی است در شرق مدینه.
9 ـ وعیره: کوهی در شرق ثور که از ثور بزرگ تر و از اُحد کوچک تر است.
حَرَم: دو حرم داریم: یکی حرم مکه و دیگری حرم مدینه. نسبت به حَرَم: «حِرْمی» ـ به کسر حاء و سکون راء ـ است و مؤنث آن «حِرْمیّة» می باشد. این نسبت غیرقیاسی است. بعضی آن را «حُرْمی» ـ به ضمّ حاء ـ گفته اند که ظاهراً نظر به حرمة البیت داشته اند. مبرّر جواز فتح را بنا به اصل نقل کرده است. گفته شده که هرگاه غیر انسان را به حرم لغت دهنده می گویند: حَرَمی ـ به فتح اول و دوم ـ مثلاً گفته می شود: ثوب حَرَمی.
هریک از دو حرم یادشده حدود شناخته شده ای دارد.
حَرّة اشجع: اشجع از مشهورترین تیره های قبیله عظفان است که در وادی مدینه به سمت شمال می زیستند. به گمان برخی محققان، پاره ای از قبایل هیثم ساکن شمال مدینه نسبشان به اشجع برمی گردد. اشجع از همپیمانان خزرج بودند و در جنگ «بُعاث» خزرجیان را یاری می رساندند، در جنگ حنین همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله جنگیدند. از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمود: «انصار و مزینه و جهینه و غفار و اشجع یاوران من در برابر مردم هستند». حرّه اشجع همان است که در دوره «فترت» (قبل از اسلام) در آن جا آتشی نمایان شد و طوایفی از عرب تصمیم به پرستش آن گرفتند اما مردی از عبس، به نام خالد بن سنان، برخاست و آتش را خاموش کرد. پیامبر اکرم درباره خالد فرموده است: «او پیامبری بود که قومش وی را نابود کردند».
خالد بن سِنان عبسی حکیمی از پیامبران عرب در عصر جاهلیت بود که در سرزمین عبس مردم را به دین عیسی دعوت می کرد. ابن اثیر (1/131) می نویسد: یکی از معجزات او این است که در عربستان آتشی نمایان شد و مردم را به انحراف کشاند و نزدیک بود مجوسی شوند. اما خالد عصایش را برداشت و به درون آتش رفت و آن را پراکنده ساخت... و در حالی که در میان آتش قرار داشت آتش خاموش گردید. گفته اند: در میان فرزندان اسماعیل، تا قبل از محمد صلی الله علیه و آله ، پیامبری جز خالد نبوده است.
ابن حجر داستان خالد بن سنان را در الإصابه: 1/466، آورده و گفته است: درست ترین مطلبی که در این باره شنیده ام از سعید بن جبیر است. او می گوید: دختر خالد بن سنان عبسی خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله آمد؛ حضرت فرمود: «خوش آمدی ای دختر پیامبری که قومش او را نابود کردند».
ابن حجر داستان این پیامبر با قومش و داستان آتشی را که وی خاموش ساخت آورده است.
از آن جا که ما برای پیامبران قائل به معجزه هستیم و برای اولیا معتقد به کرامت، بنابراین، چنانچه خالد پیامبر بوده باشد این عمل او (خاموش ساختن آتش) یک معجزه است و اگر حکیمی صالح بوده کرامت به شمار می آید.
حرّة بنی سُلیم: از نواحی مدینه است واقع در نزدیکی حِمی (قرقگاه) نقیع.
حرّة قباء: در سمت قبله مدینه واقع شده و در احادیث از آن سخن رفته است. حرّة حرّة واقم: سنگلاخ شرقی مدینه است. واقعه حرّه در زمان یزید در همین حرّه به وقوع پیوست.
حَزْن (به فتح اول و سکون دوم): ضد سَهْل (زمین نرم و هموار، دشت) است یعنی زمین درشت برآمده، نام راهی اس میان مدینه و خیبر که وقتی نام آن به پیامبر صلی الله علیه و آله گفته شد حضرت از پیمودن آن خودداری ورزید و از راه مرحب رفت.
حَزْوَرَة (به فتح اول و سکون دوم و فتح واو و راء): در لغت به معنای تپه و پشته کوچک است. حزروه نام بازار مکه بوده است. در حدیث آمده که رسول خدا صلی الله علیه و آله در حزروه ایستاد و فرمود: ای سرزمین مکه، تو بهترین سرزمین هایی و محبوب ترین آن ها در نزد من؛ اگر قوم من مرا از تو بیرون نمی کردند هرگز در سرزمین جز تو ساکن نمی شدم.
حُسْنی (به ضمّ اول و سکون دوم): یکی از صدقات پیامبر صلی الله علیه و آله که جزء اموال مخیریق بود. این ملک در منطقه عوالی مدینه قرار داشت.
حُسَیْکة: مصفّر «حَسَکَة» است و حَسَکه واحد «حَسَک» می باشد به معنای خار. حَسَک السعدان نام جایی در مدینه بوده است.
حِشّان (به کسر اول و تشدید شین): جمع «حشّ» است به معنای بوستان. اُطم یا دژی بوده در مدینه نزدیک بقیع. در خبر وفات عباس بن عبدالمطلب از این محل نام برده شده و آمده است که مردم جنازه او را تا حِشّان تشییع کردند و همگی از زن و مرد و کودک در مراسم تشییع حاضر شدند.
حُشّ کوکب (به ضمّ حاء، فتح آن را نیز جایز دانسته اند): حشّ در لغت به معنای بوستان است و وجه تسمیه بوستان به حشّ آن است که مردم برای قضای حاجت به بستان ها می رفتند.
کوکب نام مردی از انصار بوده است. حش کوکب در محل بقیع الغرقد قرار داشت و عثمان آن را خرید و به بقیع افزود.
حِصاب: محل رمی جمره در منا است. مصدری است که به نام مکان و جایی تبدیل شده و برگرفته از «حَصباء» (سنگریزه) می باشد.
حَصّاص (به فتح اول و تشدید دوم): یا حصحاص. ذوالحصاص هم می گویند. کوهی است در حجاز مشرف بر ذی طوی. و ذی طوی از کوه های مکه است که امروزه ساختمان های مکه از هرسو آن را درمیان گرفته است.
حِصْن: در لغت به معنای دژ و پناهگاه است. از جمله دژها و حصن هایی که در حدیث و سیره از آن ها یاد شده دژهای خیبر است مانند: حصن ناعم، قموص، وطیح، سُلالم، حصن نزار، صعب بن معاذ، حصن اُبیّ و قلعه زبیر.
حطیم: در جایگاه آن اختلاف نظر است اما قوی ترین قول آن است که حطیم در فاصله حجرالاسود و زمزم تا مقام ابراهیم واقع شده است.
حَفاة: حدود 75 کیلومتر با جنوب المنصرف (مُسیجد) فاصله دارد و در راه هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله قرار داشته و در ناحیه الفُرُع از امارت مدینه واقع است.
حَفْر: به سکون فاء، چاهی جاهلی بوده در مکّه. این کلمه به جیم (جَفْر) نیز روایت می شود.
حَفْیاء (به فتح اول و سکون دوم): در حدیث آمده است: رسول خدا صلی الله علیه و آله اسب هایی را که برای مسابقه تربیت شده بودند از حفیاء مسابقه داد و خط پایان مسابقه ثنیة الوداع بود. گمان می کنم که حفیاء در «الغابه» بوده و همان است که امروزه به نام «الخُلیل» خوانده می شود و در شمال مدینة النبی واقع است.
حَلْقَه: وادیی است که راه حفاة به غائر از آن می گذرد و رسول خدا صلی الله علیه و آله در مسیر هجرت خود از این وادی عبور کرد.
حُلْوان (به ضمّ اول و سکون دوم): به معنای پاداشت و بخشش است. یک حلوان در عراق داریم که در انتهای مرزهای شَواد به طرف جبال است و یکی در مصر که نزدیک قاهره قرار دارد.
حُلَیفه: ذوالحلیفه نیز گفته می شود و آن دهکده ای است در حومه مدینة النبی در راه مکّه که با مدینه نه کیلومتر فاصله دارد و در وادی عقیق در دامنه غربی کوه «عَیْر» واقع شده است. با خروج از ذوالحلیفه به سمت مکه وارد بیداء می شوی. امروزه به نام «بیارعلی» شهرت دارد و میقات مردم مدینه و کسانی است که برای حج یا عمره از مدینه می گذرند. مسجد شجره در همین مکان است.
حَمراءالأسد: در حوادث دنباله جنگ احد از این نام یاد شده و آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله بیرون رفت تا این که به حمراءالأسد رسید.
حمراءالأسد: کوه سرخ رنگی است در بیست کیلومتری جنوب مدینه. هرگاه از ذوالحلیفه ـ از راه بدر ـ به سمت مکه بیرون روید جنوب حمراءالأسد را می بینید. این کوه در کرانه چپ عقیق الحسا، در راه مدینه به الفرع، واقع شده است.
حِمی (به الف مقصور و گاه ممدود): در لغت به معنای جاهایی از اراضی موات است که از چراندن حیوانات در آن ها جلوگیری می شود تا علف هایش زیاد شود و احشام مخصوصی در آن بچرند (قرقگاه، چراگاه اختصاصی). در نواحی مدینه جاهایی به این نام مشهورند.
حُنین: نام مکانی است که در کتاب خدا از آن یاد شده است: «وَ یَوْمَ حُنَیْن».(1) جنگ حنین در همین مکان به وقوع پیوست. در بیست و شش کیلومتری شرق مکه واقع شده و با دونشانه ای که برای تعیین حدود حرم در راه نجد نصب شده اند یازده کیلومتر فاصله دارد. وادی حنین امروزه به نام «الشرائع» معروف است. به عبارت دقیق تر، قسمت بالای آن را «صَدْر» می گویند و پایین آن را «الشرائع».
حَوْءَب: (به فتح اول و سکون دوم و فتح همزه): جایی است نزدیک بصره و در راه مکه. در حدیث آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله به عایشه فرمود: «شاید تو همان صاحب شتر پشمالویی باشی که سگ های حوءَب بر او پارس می کنند».
حَوْصی (به صاد یا ضاد): جایی است میان وادی القری (العلا) و تبوک که رسول خدا صلی الله علیه و آله هنگام رفتن به تبوک در آن جا فرود آمد و نماز خواند و در محل نماز آن حضرت مسجدی ساخته شد.
حَیْل (به فتح اول و سکون دوم): به معنای قدرت و نیروست. جایی بوده میان مدینه و خیبر که رمه شتر رسول خدا صلی الله علیه و آله در آن جا می چرید و چون دچار خشکسالی شد شترها را نزدیک غابه بردند. در آن جا عُیینة بن حصن بن حذیفه فزاری به گلّه شتر حمله کرد و به غارت برد. آن چه آمد به نقل از معجم البلدان یاقوت بود.
«خ»
خاخ: که به آن «روضة خاخ» نیز می گویند جایی است نزدیک حمراءالأسد از حدود عقیق. در داستان حاطب بن ابی بلتعه از این محل نام برده شده است. داستان از این قرار است که وی نامه ای درباره فعالیت های پیامبر صلی الله علیه و آله به مشرکان نوشت و آن را به زنی داد تا به دست مشرکان قریش در مکه برساند. پیامبر صلی الله علیه و آله از ماجرا آگاه شد و علی و زبیر و مقداد را در تعقیب آن زن فرستاد و این سه نفر در محل روضة خاخ، واقع در نواحی مدینه، به او رسیدند و... .
خافقین: جایی است در اطراف مدینة النبی که محل آن بر من معلوم نشد. در داستان ساختن منبر رسول خدا صلی الله علیه و آله از قول ابن سعد آمده است: سهل گفت: «در مدینه یک نجار بیشتر وجود نداشت. من و آن نجار به خافقین رفتیم و این منبر را از درخت شوره گزی بریدیم». مشهور است که منبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از دخرتان شوره گز غابه بوده که در جهت شام مدینه نزدیک حوضه آبریز مدینه و پشت اُحد واقع شده است.
یاقوت می نویسد: خافقین در لغت به معنای دو هوایی است که دو طرف کره زمین را احاطه کرده اند (جوّ زمین). بعضی گفته اند: به معنای مشرق و مغرب است. یاقوت ادامه می دهد: خافقان محلی است معروف. اما او موقعیت آن را تعیین و مشخص نکرده است. شاید مقصود راوی مکان خاصی نباشد بلکه منظورش این بوده که آن دو به شرق و غرب رفتند. یعنی برای یافتن درختی مناسب، همه جا را جستجو کردند.
خَبار (به فتح خاء): در لغت به معنای زمین نزم و سست دارای سنگ است. «خبار» که به آن فیفاءالخبار نیز گفته می شود و جایی است که وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله ـ قبل از جنگ بدر ـ مدینه را به قصد تعقیب قریش ترک کرد از آن جا عبور نمود. گمان می کنم این مکان نزدیک مدینه در اطراف دانشگاه اسلامی باشد.
خَذَوات: جایی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله از آن عبور کرد و نزدیک «العرج» واقع است. (نک: العرج).
خَرّار (به فتح اول و تشدید راء): جایی است در حجاز که در تعیین موقعیت آن اختلاف نظر شدید است. مثلاً یکی می گوید: در خیبر است و دیگری می گوید: در جُْفه. در اخبار سریّه های رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده است که آن حضرت سعد (بن ابی وقاص) را با بیست نفر سواره برای گرفتن راه بر کاروان قریش به خرّار اعزام کرد؛ اما هنگامی که این گروه به خرار رسید متوجه شد که کاروان روز قبل عبور کرده و رفته است.
خُرَیْم: گردنه ای است میان دو کوهِ واقع در بین جار و مدینه و به قولی بین مدینه و روحاء، که راه رسول خدا صلی الله علیه و آله هنگام بازگشتش از بدر از آن جا می گذشت.
خُزاعه: قبیله ای قحطانی است که از اَزْد که در اطراف مکه، در مرّالظهران به بعد، می زیستند. از کوه های این قبیله است: اَبواء و از آب های آنان است: وتیر، مُرییع و غُرابات. بنی مصطلق یکی از تیره های همین قبیله می باشد. «مناة» یکی از بت های این قبیله و قبیله هذیل بود که بین مکه و مدینه قرار داشت.
خَزْبی (به فتح اول و سکون دوم): جایی است در سندالحرّة روبه روی مسجدالقبلتین در مدینه. خزبی زیستگاه بنی سلمه، از انصار بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله چون این نام را خوش نداشت آن را به «صالحه» تغییر داد؛ زیرا خَزِب در لغت به معنای التهابی آماس مانند در پوست است که بیشتر در پستان به وجود می آید.
خَصّی: دژ و چاهی است در قباء مدینه.
خَطْمی (ذات الخطمی): جایی است در پنج منزلی تبوک که رسول خدا صلی الله علیه و آله در آن جا مسجدی ساخت.
خُلَیص: وادی پر آب و زرعی است در یکصدکیلومتری شمال مکه. رسول خدا صلی الله علیه و آله در آن جا مسجدی ساخت.
خَلیقه: کوهی است نزدیک مکه. همین کوه بود که مشرکان در روز فتح مکه بالای آن رفتند و از فراز آن پیامبر و یاران آن حضرت را می نگریستند. نام این کوه در دوره جاهلی «کَیْد» بود.
خُمّ: در سیره و احادیث از «غدیر خم» یاد شده است. امروزه به نام «الغُرَبة» معروف است و در هشت کیلومتری شرق جُحفه قرار دارد.
خِنافَه: یکی از صدقات پیامبر صلی الله علیه و آله در منطقه عالیه (بالای) مدینه بود.
خندق: غزوه خندق یا غزوه احزاب. خندق کانال یا گودالی است که مسلمانان برای جلوگیری از ورود نیروها و دسته جات مشرک و یهود به مدینه حفر کرد. مدینه از سه جهت در احاطه حرّه یا سنگلاخ بود و تنها طرفی که مشرکان می توانستند از آن جا به مدینه حمله کنند شمال غربی مدینه، بین کوه سلع و پایین حرّه وبره ـ که امروزه به آن حرّه غربی مدینه می گویند ـ و شمال شرقی آن از سلع تا حرّه واقم بود. لذا مسلمانان بین این دوحرّه خندقی حفر کردند که از پشت کوه سلع دور می زد. (نک: نقشه غزوه خندق).
خَنْدَمه: کوهی است در مکه که در خبرهای مربوط به روز فتح مکه از آن یاد شده است.
خَیْف (به فتح اول و سکون یاء): در لغت به معنای جای فروتر از درشتی کوه و بلندتر از مسیل آب است. نام مسجد خیف در منا از همین معنا گرفته شده است. اقوال دیگری نیز در این باره گفته شده است. خَیف نامی است که به جاهای زیادی اضافه می شود و مشهورترین خیف ها یکی خَیْف منا است که مسجد آن به نام مسجد خیف شهرت دارد. گفته اند: خیف منا همان خیف بنی کنانه است. و دیگری خیف نوح است که در راه مدینه به بدر قرار دارد.
خَیْل: بقیع الخیل در بازار مدینه نزد خانه زید بن ثابت بوده است. نیز، خیل کوهی است که در مغازی از آن یاد شده است.
خیمة اُمّ معبد: جایی است میان مکه و مدینه در راه هجرت که در طرف شمالی وادی قدید جای دارد. این مکان هنوز هم در میان مردم آن سامان معروف است. (نک: «راه هجرت»).
«د»
دارالأرقم (خانه أرقم): در مکه، نزدیک صفا بود. در آغاز بعثت، مسلمانان مخفیانه در این خانه نماز می خواندند.
دار نخلة: در مدینه بوده است. در حدیث از این جا به عنوان محل بازار آن روزگار مدینه نام برده شده است.
دارالندوة: در مکه قرار داشت و خانه ای بود که در آن جا برای مشورت و رایزنی گردهم می آمدند. این مشورت خانه را قصیّ بن کلاب بنا کرد. نَدْوَة مأخوذ از «نَدیّ» است و ندی و نادی و منتدی به معنای انجمن و باشگاه می باشد.
دَبَّة المستعجله: طبق یک توصیف قدیمی، مستعجله تنگی است که حاجی پس از طیّ نازیه به طرف صفراء، از آن عبور می کند. به گفته سمهودی، رسول خدا را در این مکان مسجدی بوده است.
دَحْنا (به فتح اول و سکون حاء): از روستاهای طائف می باشد و قبل از جعرّانه واقع شده است. رسول خدا صلی الله علیه و آله بعد از محاصره طائف و بازگشت از آن، از این روستا عبور کرد.
دُومة الجندل (به ضمّ دال): دهکده ای است از توابع جَوْف در شمال عربستان سعودی، که در 450 کیلومتری شمال تیماء واقع شده است. در سیره از این مکان یاد شده است. (برای دیدن موقعیت آن به نقشه شماره 16 مراجعه کنید).
دلال: از املاک و دارایی های مخیریق در مدینه بوده که آن ها را به پیامبر صلی الله علیه و آله بخشید. گمان می کنم در منطقه عوالی مدینه قرار داشته است.
دیر نجران: به آن «کعبه نجران» می گفتند و مردم برای گزاردن حج به آن جا می رفتند. اهالی نجران در زمان پیامبر برای مباهله آمدند و مسلمان شدند. دیر نجران نیز در سرزمین بُصرای شام است. می گویند: در همین دیر بود که بحیرای راهب، پیامبر صلی الله علیه و آله را دیدار کرد و شناخت.
«ذ»
ذات عِرْق: میقات مردم عراق است و حد فاصل میان نجد و تهامه می باشد.
ذَرْع: چاهی در مدینه که در سیره از آن یاد شده است.
ذَرْوان: یا «ذوأروان»، چاهی بوده در مدینه که در داستان جادو شدن پیامبر صلی الله علیه و آله از آن سخن به میان آمده است. راجع به موقعیت آن در ماده «بئر ذروان» سخن گفتیم.
ذوالجَدْر: جایی است در غرب کوه عَیْر در شش میلی مدینه که چراگاه شتران رسول خدا صلی الله علیه و آله بود.
رانوناء: از وادی های مدینه است بین قباء و مسجدالنبی که از حرّه قباء در وادی بُطحان، واقع در جنوب مسجد غمامه می ریزد.
در سیره آمده است که: رسول خدا صلی الله علیه و آله جمعه را در محله بنی سالم ابن عوف بود، پس نماز را در مسجدی که در بطن وادی رانوناء است برگزار کرد و این نخستین نمازجمعه ای بود که آن حضرت در مدینه خواند.
هنگامی که از مسجد قباء برمی گردید مسجد جمعه در سمت راست شما می افتد.
رَبَذة: در خبرهای مربوط به ابوذر غفاری و قرقگاه ربذه که عمر بن خطاب آن را برای اسبان مسلمانان قرق کرد، از ربذه نام برده شده است.
ربذه دهکده آبادی بود، امّا در سال 319 ه . ق . بر اثر یک سلسله جنگ ها ویران شد. در جنوب شرقی شهر حناکیه (صدکیلومتری جاده مدینه به ریاض) واقع شده و با شمال مهدالذهب 150 کیلومتر فاصله دارد.
رِحیضه: که به نام «اَرْحَضیَّة» نیز خوانده می شود، قریه ای است از نواحی مدینه که هنوز هم معروف است و در شمال اُبلی در راه مهد به مدینه قرار دارد.
رِقاع (به کسر اول): ذات الرقاع یکی از غزوات پیامبر صلی الله علیه و آله است که در سال چهارم هجرت به وقوع پیوست.
در سبب نامگذاری این غزوه به ذات الرقاع اختلاف نظر است. بعضی گفته اند: رقاع نام درختی است، عده ای گفته اند: چون پاهای رزمندگان اسلام بر اثر راه رفتن سوراخ شده بود به پاهایشان کهنه هایی پیچیده بودند (رقاع در لغت به معنای وصله و پینه است). برخی هم گفته اند: رقاع نام کوهی است دارای لکه های سیاه و سفید و قرمزرنگ، به طوری که مانند وصله ها و پینه هایی در کوه دیده می شوند.
درباره موقعیت آن، بلادی گفته است: ذات الرقاع زمینی است محصور در بین نخل (وادی حناکیه) و شُقْره که طول آن به بیست و پنج کیلومتری رسد؛ چرا که نخل با مدینه صدکیلومتر فاصله دارد و شقره هفتاد و پنج کیلومتر. نُخیل با این دو رأس مثلثی را به سمت شمال تشکیل می دهد که هریک از دو ضلع آن از بیست و پنج کیلومتر فراتر نمی رود. غزوه ذات الرقاع در این مساحت کوچک به وقوع پیوست.
رُقْعَه: گاه به فتح راء مشدد نیز گفته می شود. ابن اسحاق می نویسد: جایی از شُقّه بنی عُذْره نزدیک وادی القری (شهرالعُلا) که رسول خدا صلی الله علیه و آله هنگام رفتن به تبوک در آن جا مسجدی ساخت.
رُکْن: در لغت به معنای پایه و ستون خانه و امثال آن است. این کلمه هرگاه به صورت مطلق به کار رود مقصود رکن شرقی کعبه مشرّفه است که روبه روی غرب زمزم قرار دارد. از آن جا که رسول خدا صلی الله علیه و آله در هنگام طواف این رکن را استلام می کرد لهذا دست کشیدن به آن در وقت طواف مستحب می باشد. طواف کننده هنگام رسیدن به روبه روی آن تکبیر می گوید. طواف از این رکن آغاز می شود و در شوط هفتم بدان ختم می گردد.
رکن یمانی: این رکن از طرف غرب در انتهای دیوار جنوبی کعبه است، و استلام آن مستحب می باشد و از آن جا طواف شروع نمی شود. علت نام گذاری آن به رکن یمانی این است که در جهت یمن واقع شده، چنان که وجه تسمیه رکن عراقی بدین نام نیز، قرار گرفتن آن در سمت عراق می باشد.
رَکُوبه (به فتح اول و ضمّ دوم): گردنه صعب العبوری است میان مکه و مدینه که رسول خدا صلی الله علیه و آله هنگام مهاجرتش به مدینه از آن عبور کرد. بکری به اشتباه گفت است: رسول اکرم در غزوه تبوک از این گردنه گذشت. این گردنه امروزه به نام «ریع الغائر» معروف است. بلادی می نویسد: این گردنه راهی قدیمی دارد که به آن «درب الغائر» می گویند و از ذوالحلیفه نزدیک مدینه شروع می شود و در عقیق از درب الفُرُع می گذرد و حمراءالاسد را در سمت راست خود و کوه عَیْر را در سمت چپش می گذارد و سپس به چاه ماشی ـ همان قلهی ـ می رسد و آن گاه به سمت راست می پیچد و وارد وادی ریم می شود و سرانجام به ریع الغائر (رکوبه) منتهی می گردد. راهنمای رسول خدا صلی الله علیه و آله در این گردنه عبداللّه ذوالبجادین بوده است.
رَماده: سمهودی یکی از مساجد رسول خدا صلی الله علیه و آله را به آن جا نسبت داده و گفته است: از جمله مساجد پیامبر صلی الله علیه و آله مسجد رماده است. وی به نقل از اسدی می گوید: دو میل پایین تر از ابواء، پیامبر صلی الله علیه و آله مسجدی تأسیس کرد که به آن مسجد رماده می گویند.
رَوْحاء: ایستگاهی است در کیلومتر هفتاد و چهار راه مدینه به بدر. رسول خدا صلی الله علیه و آله در راه خود به مکه در آن جا فرود آمد. در سیره و احادیث از این منزلگاه یاد شده است.
روضه عُرَینه: یاقوت می نویسد: در یکی از وادیهای مدینه است که در زمان جاهلیت و اسلام قرقگاه اسب ها بود. قَلَهی در پایین آن واقع شده است.
رُومة (به ضمّ اول): همان «چاه رومه» یا «چاه عثمان» است. در حدیث از آن به نام «حفیرة المزنی» نیز یاد شده است. این چاه را عثمان بن عفان خرید و آن را صدقه قرار داد. محل آن هنوز هم در وادی عقیق معروف است و هرگاه کسی به سمت دانشگاه اسلامی برود پیش از آن که به چهارراه منتهی به تبوک برسد، این چاه در سمت راست او قرار می گیرد. ما در کتاب «العقیق» خود راجع به این چاه تحقیق مفصلی به عمل آورده ایم.
رُوَیْثه (به ضمّ اول و فتح دوم و سکون یاء): موضعی است که در احادیث از آن یاد شده است. رسول خدا صلی الله علیه و آله در مسیر خود به مکه از آن جا عبور کرد. در حال حاضر، محل متروکی است در هفده کیلومتری جنوب مسیجید، واقع در راه مدینه به بدر، که در میان مردم آن دیار به نام «محطة خَلصْ» معروف می باشد؛ چون در وادی خَلْص واقع شده است. (نک: نقشه رویثه).
ریم یا بطن ریم: وادیی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله در راه هجرت در آن جا توقف فرمود. این وادی از ریزابه های وادی نقیع است که از غرب به آن می پیوندد. مصب ریم حدود شصت کیلومتر با مدینه فاصله دارد. امروزه در راه هجرت بین مدینه و مکه واقع می باشد. (نک: نقشه وادی عقیق).
پی نوشتها:
________________________________________
1ـ توبه: 25