حیره و نکاتى چند درباره ارتباطش با دیگر قبائل عربی (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
رقابت بین دوامپراتوری بیزانس و ایران، برای سیطره یافتن بر بخشهایی از جزیرة العرب در پایان قرن ششم و هفتم میلادی، در برخی روایات منسوب به پیامبر صلی الله علیه و آله در تفاسیر آیاتی چند از قرآن انعکاس یافته است.
قتاده (متوفای 117ه . ق.)(1) از وضعیت جمعیت عرب در شبه جزیره قبل از پذیرش اسلام، در ذیل تفسیر آیه 26 سوره انفال: «و یاد کنید آنگاه که در این سرزمین اندک شمار و مستضعف بودید و می ترسیدید که مردمان (الناس) شما را از خانه و کاشانه تان آواره کنند.» یاد کرده است. او وضعیت بد اقتصادی، به گمراهی غلطیدن اعراب و ضعفشان را شرح کرده و گفته است: آنها به واسطه دو قدرت بزرگ فارس و روم محدود گشته بودند؛ (معکوفین علی رأس حجرین بین فارس و الروم).(2) گفته شده که کلمه مردم (الناس) ذکر شده در آیه قرآن اشاره به فارس و بیزانس دارد.(3) در حدیثی از طریق ابن عباس (متوفای سال 68ه . ق.) بیان شده است که پیامبر کلمه ناس را به ایرانیان تفسیر کرده است.(4) تفسیر آیه مورد بحث قرار گرفته در قبل، هر چه باشد، این تفاسیر اوّلیه آینه ای از احساس نگرانی مردم شبه جزیره و توجّه به دو امپراتوری رقیب و بیان تأثیر این رقابت در حیات جمعیت های عرب شبه جزیره می باشند.
درگیری بین دو امپراتوری به حکومت های تابعه آنها؛ آل منذر در حیره و آل غسان در شام نیز کشیده شده و آنها وضعیّتی فعال در این درگیری داشته اند و این مسأله آشکارا از سوی مسلمانان و کفار در مراحل مختلف مورد نظر بوده است. طبق تفاسیر قرآن، ذیل سوره روم، آیات 1 و 2 همنوایی بین کفّار مکّه با ایران وجود داشته، حال آنکه مسلمانان هوای بیزانس را داشته اند.(5) بر پیروزی بیزانس به عنوان تأکیدی بر پیروزی پیامبر ابرام می شده است.(6)
تلاش های ایران برای نفوذ بر منطقه حجاز پیش از این مورد توجّه R. Ruzicka قرار گرفته است. روزیسکا چنین پنداشته است که ضعف نفوذ تمیم و فزونی یافتن نفوذ غطفان در نتیجه عمل سیاسی ایران از طریق حکومت لخمیان به منظور یافتن جاپایی در این ناحیه بوده است.(7) ابن سعید نقلی را در کتاب خود «نشوة الطرب» ثبت کرده است(8) که بیان می دارد علّت این تلاش ایران خواست آنها برای نفوذ و تسلّط یافتن بر مکّه بوده است. زمانی که قباد آیین مزدک را پذیرفت،(9) بنو نصر را که از قبول این دین سرباز زده بودند، برانداخت و حارث کندی را که این دین را پذیرفته بود بر جای او قرار داد. قباد ـ آنگونه که روایت بیان می دارد ـ به حارث دستور داد که این دین را بر اعراب نجد و تهامه بقبولاند.(10) زمانی که این اخبار به مکّه رسید، برخی آیین مزدک را پذیرفتند (فمنهم من تزندق) و زمانی که اسلام ظهور کرد این گروه به مزدکیانی قدیمی شناخته شده بودند.(11) گرچه کسانی بودند که از پذیرش این دین سرباز زدند و از اینان عبد مناف بود که قوم خود را جمع کرد و به آنان گفت که او از آیین اسماعیل و ابراهیم دست نخواهد کشید و دینی را که به شمشیر بر آنها تحمیل شده، نخواهد پذیرفت و زمانی که حارث از این ماجرا آگاهی یافت، این امر را به قباد اطلاع داد و قباد به او دستور داد که به مکّه حمله کرده، کعبه را ویران کند و عبدمناف را به قتل برساند و سیطره بنوقصیّ را براندازد.(12) حارث به دلیل حمیّتش نسبت به عرب، چندان تمایلی به اجرای این دستور نداشت. او قباد را از این فکر منصرف کرد و اندیشه وی را به دیگر مسائل مشغول ساخت.(13) گرایش این روایت کاملاً آشکار است؛ سعی دارد بر خواست عبدمناف بر باقی ماندن وی بر دین قریش (دین اسماعیل) تأکید کند. روایت ممکن است ساختگی باشد امّا نشانی از وجود روابط بین حیره و مکّه دارد، نکته ای که شایسته تعمّق بیشتر است.
ابن خردادبه در کتابش «المسالک و الممالک»(14) نقلی را آورده است که طبق آن مرزبان البادیه، عاملی بر مدینه منصوب کرده بود که او خراجها را جمع آوری کرده است. آنگونه که بیان می دارد، قریظه و نضیر، پادشاهانی بودند که ایران آنها را بر اوس و خزرج در مدینه منصوب کرده بودند. خردادبه از بیتی از شاعر انصاری استناد می کند که می گوید: و شما خراجی بعد از خراج به کسری می پردازید، خراجی به قریظه و نضیر(15). یاقوت روایت را این گونه آورده است که قریظه و نضیر پادشاهانی بودند که به وسیله اوس و خزرج از مقام خویش برافتاده بودند؛ اوس و خزرج پیشتر خراج به یهودیان می پرداختند.(16) و کاسکل در این مورد اظهار شک کرده که ابن خردادبه به جز همین شعر انصاری، منبع دیگری برای این مسأله نداشته است.(17) تردید کاسکل نمی تواند مورد قبول قرار گیرد، چراکه روایت ثبت شده به وسیله ابن خردادبه و یاقوت به نظر می رسد که براساس روایت جداگانه ای باشد که شعر بدان افزوده شده است و بیت منسوب به فرد انصاری در اینجا، در قصیده شناخته شده ای از ابن بقیله آمده است. در آن قصیده این بیت شعر دلالت ضمنی دیگری دارد.(18) این خبر را Hirschberg z. H. در کتاب خود «یهود در سرزمین عرب» (Arav - be Yisrael) مورد بحث قرار داده است.(19) هرشبرگ صحت روایت را نپذیرفته و عنوان می کند که این خبر از طریق منبع جداگانه دیگری تأیید نشده است. او ادعا دارد که مردم مدینه آزاد بوده اند (horin Bnei) و تحت سلطه ایران یا روم نبوده اند. بر اساس بحث هرشبرگ این غیرقابل قبول است که عامل مرزبان در هجر که سیطره قدرتش حتّی در بحرین ضعیف بوده است، توانسته باشد خراجهایی از شمال حجاز دریافت کند.
Altheim و Stiehl خبر را درست می دانند. عامل مدینه نماینده پادشاه حیره بود و بدین جهت پادشاهان قریظه و بنی نضیر را یاری می کرده است. این وضعیت بر طبق نظر Altheim و Stiehl تا نیمه قرن ششم میلادی ادامه یافت، امّا بعد از آن برای عامل ساسانی چه رخ داده است، بر اساس نظر این دو مشخّص نیست.(20) محتمل است که حدس این دو درست باشد. روایت مهمّ ثبت شده توسط ابن سعید در «نشوة الطرب» جزئیات مهمّی از تداوم سیطره ساسانیان بر مدینه بعد از پایان یافتن سلطه یهودیان ارائه می دهد.
ابن سعید گزارش می دهد که نبردها و ستیزهایی بین یهودیان و اوس و خزرج رخ می داده است(21) و هیچ حاکمی بر آن حکومت نمی کرد تا اینکه عمروبن اطنابه خزرجی به دربار نعمان بن منذر، پادشاه حیره رفت و از سوی نعمان به عنوان حاکم مدینه منصوب شد.(22)
در عبارتی دیگر ابن سعید جزئیات بیشتری از این ماجرا را برای ما ارائه می دهد. ابن سعید نگاشته است که عمروبن اطنابه از سوی نعمان بن منذر به عنوان حاکم مدینه منصوب شده بود. پدر حسان بن ثابت اشعار هجوآمیزی درباره عمرو سروده و گفته بود که:
ألکنی الی النُعمانِ قولاً مخضْتُهُ وفی النُصحِ للألبابِ یوما دلائلُ
بعثتَ إلینا بعضُنا وَهُوَ أحمقٌ فیا لیتَهُ مِنْ غَیْرِناوهُوَ عاقِلُ(23)
«از قول من به نعمان این سخن صادقانه مرا برسانید، چرا که نصیحت خردمندان روزی آنها را فایده بخشد. کسی را بر ما گماشتی که او احمق و نادان است، ای کاش کسی جز ما بر ما می گماشتی اما او عاقل می بود.»(24)
آگاهی ما از حیات عمرو بن اطنابه اندک است. عمرو بن عامر بن زید مناة بن مالک بن ثعلبه بن کعب بن خزرج شاعر مشهوری است که به شعرش در منتخبات ادبی بسیار استشهاد می گردد.(25) او به عنوان شریفترین فرد خزرج(26) و بهترین اسب سوارکار در قومش(27) و پادشاه حجاز(28) توصیف شده است. ممکن است عقیده کاسکل که داستان ملاقات عمرو بن اطنابه با حارث بن ظالم حالت افسانه ای دارد، درست باشد.(29) اما تأکید ابوعبیده در این خبر براینکه عمروبن اطنابه دوست خالدبن جعفر ـ بزرگ کلاب ـ کسی که روابط نزدیکی با حاکم حیره داشته و به وسیله حارث بن ظالم(30) در دربار نعمان به قتل رسیده است، نکته ارزشمندی است. اسماء اشخاص ذکر شده در داستان عمرو بن اطنابه(31) چون حارث بن ظالم، زید الخیل،(32) خالد بن جعفر، نعمان بن منذر به ما کمک می کند تا زمان حیاتش را حدود نیمه دوّم قرن ششم میلادی بدانیم.
خبر مربوط به یادشدن از انتصاب عمرو به عنوان پادشاه [مدینه] به وسیله نعمان که در حقیقت نماینده حیره و جمع آورنده خراج مدینه بوده است، احتمالاً درست باشد. این پذیرفتنی نیست که در درستی این داستان شک کنیم. به دلیل آنکه هیچ فرد برجسته ای از اعقاب عمرو به این منصب به عنوان فخر و برتری اجدادشان اشاره نکرده است. دو بیت شعر از ثابت پدر حسان صحّت این داستان را تأیید می کند و می تواند تکمیل کننده خبر ثبت شده به وسیله ابن خردادبه تلقی گردد گرچه اشعار ثابت تأکیدی بر دوام سیطره فارس بر مدینه در نیمه دوّم قرن ششم میلادی نیز می باشد.
به جهت تأمین امنیت قلمرو حیره، جلب وفاداری قبایل ضروری بوده است. برخی گروه ها از قبایل جنگجو در کنار واحدهای نظامی حیره می جنگیده اند، رؤسای قبایل امنیت کاروانهای فرستاده شده از طرف حکام حیره که از قلمرو آنان می گذشت را تضمین می کردند، رؤسای متمرد مهار گشته و راه بازرگانی امن گردیده بود.
به منظور تحکیم وفاداری و همکاری متقابل رییس قبیله، امتیازاتی به او داده می شد. اینگونه ردافه پدید آمده و بر طبق نقل ردف در دربار شهریار در دست راست او می نشست و همراه با شهریار سوار بر اسب می رفت و یک چهارم از غنایم جنگ هایی که شهریار انجام می داد، از آنِ او بود و هدایایی نیز از سوی رعایای شهریار حیره به او هدیه می گردید.(33) گفته شده است که ارداف در دربار جایگاهی همچون وزیر در دوره اسلامی داشته است.(34) در دربار حیره قبیله یربوع از تمیم عهده دار ردافه بوده است.(35) از دیگر قبایل عهده دار ردافه (Chamberlains) شهریاران حیره، قبیله ضبه،(36) گروهی از تیم،(37) گروهی از سدوس (از شیبان)(38) و قبیله تغلب(39) یاد شده است. نهاد ردف اغلب در اشعار قدیمی یاد شده است. بنو یربوع از تمیم فخر می کرده اند که آنها ارداف شهریاران حیره هستند.
این اوضاع سیاسی ـ اجتماعی نیمه دوّم قرن ششم میلادی شاهد پدید آمدن نهاد دیگری به نام ذوالآکال نیز بود. ابن حبیب ذوالآکال را اینگونه تعریف می کند: ذوی الآکال افرادی از وائل بودند، آنها برجستگان قومشان بودند و شهریاران به آنها اقطاعاتی بخشیده بودند(40) توصیفی از ذوالآکال با تأکید بر موقعیت اجتماعی آنها توسط اعشی این گونه آورده شده است:
در اطراف من مردانی از اقطاع داران وائل است. چون شب (یعنی فراوانند)، مهاجر و غیرمهاجر مردانی که در زمستان گوشت می خورند و غذا به قمار بازان میسر دهند.(41) و در بیت دیگری اعشی مردم آکال را به عنوان مردان برجسته سپاه پادشاه حیره این گونه توصیف کرده است:
«سپاه تو در نوع خود بی همتا است، عظمت امراء ارتش تو،
امرا و فرماندهانی که خیمه های چرمی دارند و صاحبان اقطاعند.»(42)
ابن حبیب خط مرز روشنی بین قبایلی که بزرگان آنها با ایران یا حکام حیره همکاری می کرده اند و اقطاعاتی را به عنوان پاداش دریافت می کرده اند و قبایلی که سیاستی مستقل نسبت به حیره را دنبال می کرده اند، ترسیم کرده است. ابن حبیب شرح می دهد که قبایلی چون مضر لقاح بودند. آنها تن به اطاعت شهریاران حیره نمی دادند (لا یدینون یلمُوک) جز برخی گروه ها از تمیم که سکونت گاهشان دریمامه ومناطق مجاور آن بود.(43)
در یمامه و مناطق مجاور آن بود. موضوع بخشش این اقطاعات از سوی شهریاران حیره به قبایل وفادار به خوبی در داستانی از قیس بن مسعود شیبانی مشخص شده است. خسروپرویز دوم اراضی از طف ابله (بعد از درگذشت نعمان سوم) به قیس بن مسعود بخشیده بود تا از حملات بکر بن وائل به قلمرو سواد جلوگیری کند. برخلاف شیبان، مضر مستقل بود. و این نکته قابل توجه است که یکی از قوی ترین قبایل متحد شده بامضر، تمیم بود. چند روایت با اهمیت درباره روابط بین حیره و قبایل دیگر به وسیله ابوالبقاء(44) ثبت شده است. ابوالبقاء در بحث از موقعیت شهریاران حیره خاطر نشان می کند که بدویان (العرب) این مسائل را بزرگ شمرده و در آن مبالغه می کرده اند و حاکمان حیره را شهریار می نامیده اند. ابوالبقاء شرح می دهد که اکاسره ایران به شهریاران حیره قلمروهایی را به عنوان اقطاع و جهت یاری به آنها در حکومتشان می بخشیدند. (به دلیل پشتیبانی آنها از پادشاهان ایران). شهریاران حیره خراج قلمروشان را جمع کرده و برای مصارفشان از آن استفاده می کردند و از آن خراج ها هدایایی به مردمان خود و به کسانی که در قلمرو آنان می زیستند و به آنان که می خواستند به سوی خود جلب کنند، می دادند. گاهی نیز به آنان (یعنی شهریاران حیره) مناطقی به عنوان اقطاعات می دادند. ابوالبقاء خاطرنشان می کند که این اقطاعات بخشیده شده از سوی حکام ایرانی به مناطق مرزی نزدیک حیره محدود بوده است. شهریاران حیره نمی توانستند از این اراضی پافراتر نهند؛ چرا که قلمرو ایران به دهقانان تعلق داشت، کسانی که در بین خودشان بر سر مالکیت بر اقطاعات رقابت داشتند. ابوالبقاء عنوان می کند که آن اقطاعات بخشیده شده به شهریاران حیره در قیاس با بخش آبادان کشورشان (ایران) بسیار ناچیز بوده است.
از جمله مطالب مفید در عبارتی از کتاب ابوالبقاء آنجایی است که او جزئیاتی را درباره مقدار خراج های جمع آوری شده به وسیله نعمان از اقطاعات بخشیده شده به وی از سوی حکام ایران ارائه کرده است: «جمع خراج های جمع آوری شده از اقطاعات که کسری به نعمان داده بود، 100000 دینار بود. در برخی کتب درباره حیره این مطلب ذکر شده است که: زمین های اعطا شده از سوی کسری به عنوان اقطاع رستاق های سلیحین، قطایع بنی طلحه و سنام طباق بوده است. این چنین در کتابی دیده ام. ابوالبقاء نام های مناطقی را که ذکر کرده در زمان خود می شناخته است و آنها را جزو مناطقی از نجف تعیین مکان کرده است. همو اشاره دارد که تنها جمع خراج جمع آوری شده 100000 درهم بوده است، بدون درنظر گرفتن باردهی زمین ها که هرسال متوسط 30000 کر ثمر می داده است، به علاوه میوه ها و دیگر محصولات.
نعمان برخی از این اراضی را به افراد مهم بخشیده بود. به سواد بن عدی (از تمیم) مکانی بخشیده شد که بعدها به نام او، نام آن منطقه «سوادیه» نامیده شد. به عبد هندبن نجم ایادی، الخصوص را بخشیده بودند.
زمانی که خسرو پرویز دوم ایاس بن قبیصه را به امارت حیره گماشت به او عین التمرو هشتاد آبادی در حدود سواد را بخشید. ایاس بن قبیصه نیز اقساس را به عنوان اقطاعی به مالک بن قیس بخشید؛ مکانی که بعدها به اقساس شناخته می شده است.
ارتباط و روابط درونی بین حکام حیره و رؤسای قبایل از سوی ابوالبقاء این گونه مشخص شده است: آنها بر مناطق مرزی عراق تا بحرین حکومت می کردند، هریک از آن حاکمان بر قبایل تحت حمایتش به یک طریق حکومت می کرد.
اما شهریاران حیره خودشان به واقع تنها به نیابت از کسری حکومت می کردند. قبایل عرب سر به اطاعت آنها نمی دادند. تنها گروه ها و قبایلی که در قلمرو تحت نفوذ و سیطره حکام حیره اقامت داشتند، مجبور بودند که از آنان اطاعت کنند و خراج های «اتاوه» به عنوان آنکه در قلمرو آنها اقامت دارند، بپردازند. این قبایل واقعاً در هراس بودند که از سوی نیروی نظامی حیره مورد حمله قرار گیرند. زمانی که مردمان قبیله حرکت کرده و این اراضی را ترک می کردند و خارج از دسترس حیره قرار می گرفتند، از اطاعت حیره سربرمی تافتند (امتنعوا). ابوالبقاء می گوید: اطاعت برای قبایل معنایی بیش از این نداشت که از حمله به سواد و مرزهای قلمروی حیره خودداری کنند.
طبق تقسیم بندی ابوالبقاء، قبایل را می توان به سه گروه تقسیم نمود:
1 ـ قبایل مستقل (لقاح) که به قلمرو حیره حمله می کردند و از سوی آنان نیز مورد هجوم قرار می گرفتند.
2 ـ قبایلی که قراردادهایی با شرایط معین، با حکام حیره داشتند.
3 ـ قبایلی که در مجاورت در مرزهای حیره سکونت داشتند و به حیره وفادار بودند. گرچه حتی این قبایل نیز از سوی حکام مورد نوازش و اعتنا قرار می گرفتند و شهریاران حیره سعی می کردند که قلوب آنها را به خود جلب کنند. نزدیک ترین همسایگان حیره ربیعه و تمیم بودند. در تبیین و تشریح معنای لقاح ابوالبقاء به ابیاتی از عمرو بن حوط ریاحی و گفته ابوزمعه اسود بن مطلب بن اسد در اعتراض به نیابت عثمان بن حویرث به عنوان پادشاه مکه ازسوی بیزانس استناد کرده است.
ابوالبقاء از قبایل لقاح، اسد بن خزیمه و غطفان را برمی شمرد. آنها در روابطشان با شهریاران حیره آزاد و مستقل بودند. تنها افراد اندکی از آنان به عنوان بازرگان، به دیدار خویشان یا به عنوان دیدارکنندگان، به دربار حیره آمده بودند.
دومین گروه شامل قبایل سلیم و هوازن می شد. ابوالبقاء گزارش می دهد که سلیم و هوازن سابقاً پیمان هایی با حکام حیره منعقد کرده بودند. با این وجود تابع و مطیع آنان نبودند. در گذشته آنها، کالاهای شهریاران حیره را حمل کرده و در بازار عکافا و دیگر بازارها می فروختند. سلیم و هوازن از این روابط با حیره سود می بردند. گاهی اوقات فرد یا گروهی از آنها به نزد پادشاه حیره می رفتند، در نبردها او را همراهی می کردند و در غنایم با پادشاه حیره شریک می شدند. سپس این افراد بعد از اتمام نبرد به قبیله خود بازمی گشتند. کاروان های حامل کالاهای شهریاران حیره تنها وقتی می توانست به نجد و فراتر از آن وارد گردد که مردانی از این قبایل آن را حمایت می کردند. این عبارت ممکن است موجب روشن شدن علت جنگ های فجار و مسأله قتل عروه رحال (از عامر) توسط براض از کنانه گردد.
تغییر روابط بین شهریاران حیره و رؤسای قبایل در داستان هبیرة بن عامربن سلمه قشیری از عامر بن صعصعه و پسرش قرة بن هبیره انعکاس یافته است. گفته شده است که هبیره به اردوگاه نعمان بن منذر حمله کرد و همسر او متجرده را به اسارت گرفت و بر غنایم و اموالی نیز دست یافت. بعدها از سوی نعمان به پسرش قره محافظت از کاروانی که به عکافا روانه شده بود، در مقابل حمله بدویان که مطیع پادشاه حیره نبودند، محول گردیده بود. (یَجْفِرُها علی مَنْ لَیْسَ فی دینِه مِن العَرب).
ماجراها زمانی رخ داد که نعمان مجبور به فرار از دست کسری شد، قره نیز کاروان را به نفع خود تصرف کرد. پس از آن بنوعقیل به نزد بنوقشیر آمدند و خواستار مشارکت در کاروان تصرف شده گشتند و ادعا کردند که آنها از تعاقب های احتمالی عمل قره واهمه داشته اند. زمانی که قشیر از دادن سهمی به آنان خودداری کردند، نزاع درگرفت. دشمنی و نزاع ها زمانی بین دو گروه پایان یافت که قشیر و عقیل موافقت کردند که رهبر عامربن صعصعه، مالک بن معاویه، ملقب به معودالحکما بین آنها حَکم گردد. این عبارت روشن گر این نکته است که: در حالی که پدر قره به عنوان حمله کننده به اردوگاه نعمان شناخته شده بود، نعمان وادار شده بود تا برای محافظت از کاروانش به پسر او متوسل گردد. این نشانی است از ضعف آخرین امیر حیره و سیاست متغیر حیره نسبت به رؤسای قبایل مستقل عامربن صعصعه.
شایسته است این نکته مورد تأکید قرار گیرد که عامر بن صعصعه روابط نزدیکی با مکه داشته است و تغییر روابط بین حیره و عامر بن صعصعه مورد توجه و علاقه مکه بوده است. استفاده زیرکانه از دشمنی های داخلی بین قبایل از سوی امرای حیره، جلوه ای دیگر از روابط حیره و قبایل است که با نگاه دقیق و عمیق ابوالبقاء مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است. به گفته ابوالبقاء اغلب جنگ هایی که بین قبایل رخ می داد و امرای حیره از آن به نفع خودشان استفاده می کردند. زمانی که امرای حیره می خواستند به قبیله ای حمله کنند، از دشمنان آنها استفاده می کردند و از گروهی برعلیه گروه دیگر کمک می گرفتند و برخی از آنان را بر برخی دیگر می شوراندند.
به واقع نیروهای قابل توجّهی نیز از این قبایل گرد آمده و همراه با گروه هایی از سواران حیره در نبرد بر ضد قبیله دشمن، مورد استفاده قرار می گرفتند یا به امید به دست آوردن غنایم به آنها می پیوستند. بعد از حمله، نیروهای قبایل به سوی موطن خود برمی گشتند و شهریاران حیره تنها با نیروهای خود می ماندند.
همکاری متقابل بین شهریاران حیره و قبایل در عملیات های نظامی به خوبی در داستان حمله قرنتین مشخص شده است. طبق خبر گزارش شده از سوی بلاذری نعمان برادرش و برة بن رومانس (از طرف مادر) را با گروه های نیرومند از معد و دیگر قبایل تجهیز کرد. او ضرار بن عمرو ضبی و نُه پسرش را فرا خواند که همگی آنها پیش تر در نبرد و رهبری معروف بودند. امیر دیگر از منبه، حبیش بن دلف نیز به نزد نعمان آمد. نعمان به همراه آنها کاروانی را به مکه فرستاد و به آنان توصیه کرد که به بنوعامر بن صعصعه حمله کنند بعد از آنکه آنها این سفر سوداگرانه را به پایان رساندند.
علت این حمله را ابن اثیر این چنین آورده است:
نیروهای حیره و هم پیمانانشان به جنگ با عامر بن صعصعه فرستاده شده بودند، به علت حمله بنوعامر به کاروان های نعمان که او به عکافا می فرستاد.
زمانی که قریش از عکافا به مکه برمی گشت، نیروهای پادشاه حیره تحت فرماندهی برادر نعمان به بنوعامر حمله کردند. گرچه بنوعامر خبر آمدن این نیروها را از عبداللّه بن جدعان شنیده بودند، ماندند و با شجاعت بی نظیر و والایی به نبرد پرداختند و نیروهای امیر حیره را شکست دادند. ضرار بن عمرو بزرگ و امیر منبه به وسیله پسرانش رهایی یافت، زمانی که او مورد حمله ابوبراء عمرو بن مالک (برادر معاویة بن مالک، عموی عمرو بن طفیل شاعر) یکی از سرکردگان عامر بن صعصعه قرار گرفته بود. حبش بن دلف به اشاره ضراربن عمرو اسیر شده بود. و برة بن رومانس نیز به وسیله دلاور و شاعر، یزید بن صعق اسیر شده بود. یزید بن صعق و بره را بعد از گرفتن فدیه (1000 شتر و دو کنیز آوازخوان و بخشی از اموالش) آزاد کرد. سپاه شکست خورده تحت فرماندهی ضرار بن عمرو به نزد نعمان بازگشت. پیروزی عامر در ابیاتی از یزید بن صعق یاد شده است:
تَرَکْنَ اخا النعمان یوسف عانیا وجَدَعْنَ أجناد الملوک الصنائعا
«آنان در حالی برادر نعمان را ترک کردند که او اسیر شده بود و نابود کردند شمشیرهای صیقل یافته پادشاهان را.»
بُعد و جلوه قابل توجه نبرد از دید ابوالبقاء این چنین بیان شده است که: یزیدبن صعق با برادر اسیرشده نعمان نزد وی آمد و از او تقاضای دادن فدیه مقرر شده را کرد. نعمان از او پرسید که چگونه است مردی تنومند چون برادرش را، او اسیر نموده است. (یزید بن صعق مردی کوتاه قد بوده). یزید پاسخ داد: قوم و مردمش همراه او نبودند، حال آنکه قوم او (یعنی صعق) در نبرد حضور داشتند.
البته این اشاره ای است به این که قبیله اش (عامر) که مورد حمله قرار گرفته بود، در جنگ بر گروه های صنائع برتر بوده است. کلب، قبیله و بره در جنگ شرکت نداشت، و بره رهبری بود که از سوی حاکم حیره منصوب شده بود. برای فهم سیاست حیره شایسته است ذکر گردد که ضرار بن عمرو خودش نیز براساس نقل ابوالبقاء در مناقب به لشکر منذر پدر نعمان حمله کرده بود. این حمله زمانی رخ داده بود که منذر از دیدار حارث بن حصن بن ضمضم کلبی با هدیه ای که حارث به او اهدا کرده بود (کنیزی به نام سلمی که بعدها همسر منذر گشت و برای او نعمان را به دنیا آورد) به حیره بازمی گشت. تنها با پادرمیانی حارث بن حصن بود که ضرار موافقت کرد تا کنیز اسیرشده سلمی را برگرداند.
بعداز مدت کوتاهی از نبرد قرنتین ضرار در بازار عکافا حضور یافت. ضرار زمانی که در نبرد حضور یافت، مرد مسنی بود. او گفت که می خواهد از دربار منذربن ماءالسماء دیدار کند. او با ابو مرحب ربیعة ابن حصبة بن اُزفم از یربوع نزاع داشت و بازوی او راقطع کرده بود.او تقاضای حمایت از پادشاه را کرد، اما نتوانست حمایت او را جلب کند. او تنها توانست که حمایت جشیش (یا حشیش) بن نمران ریاحی را جلب کند.
جالب توجه، ارتباطات بین ضرار و تمیم است! او دخترش معاذه را به ازدواج معبدبن زراره درآورده بود.
روایتی از ابن اثیر بیان می دارد که نعمان بنوضبه، بنو ربیعه و تمیم را فراخواند، آنان نیز درخواست او را اجابت کردند و در نبرد حضور یافتند. ابیاتی چند از اوس بن حجر، لبید و یزیدبن صعق نشانگر آن است که نبرد، ستیز مهیبی بوده است. این نکته باارزش و مهمی است که ابن اثیر در خبرش (از طریق ابوعبیدة) مورد تأکید قرار داده است که عامر بن صعصعه از حمس، خویشاوند قریش و لقاح بودند. (کان بنوعامر بن صعصعه حمس و لحمس قریش و من لهو فیهم ولادة) این نکات اشاره به روابط بین قریش و بنوعامر دارد و بیان می کند که چرا عبداللّه ابن جدعان شخصی را به نزد بنوعامر فرستاد تا آنها را از رسیدن نیروهای حیره خبر کند، تا آنها را قادر سازد که خودشان را برای نبرد آماده کنند.
می توان تصورکرد که همکاری متقابلی بین قریش و بنوعامر وجود داشته و مکه نیز نفوذی چند بر اعمال بنو عامر داشته است و این اثراتی در نحوه سلوک بنوعامر با حیره داشته است. این فرض محتمل است که غنایم به دست آمده از حمله به کاروان پادشاه حیره در عکافا فروخته شده باشد؛ چرا که موردی از این عمل را ابن حبیب در المنمق ثبت کرده است.
برای بررسی روابط بین حیره و قبایل، اخبار مربوط به جمع آوری خراج توسط پادشاه حیره و موقعیت جمع کنندگان خراج نیز تاحدودی مهم است. تحلیل منابع درآمد امرای حیره و موقعیت حیره را ابوالبقاء باتوجه به درآمد آنها از اقطاعات عراق یاد کرده است و بیان می دارد مقداری از درآمدشان از عراق بود.
قتاده (متوفای 117ه . ق.)(1) از وضعیت جمعیت عرب در شبه جزیره قبل از پذیرش اسلام، در ذیل تفسیر آیه 26 سوره انفال: «و یاد کنید آنگاه که در این سرزمین اندک شمار و مستضعف بودید و می ترسیدید که مردمان (الناس) شما را از خانه و کاشانه تان آواره کنند.» یاد کرده است. او وضعیت بد اقتصادی، به گمراهی غلطیدن اعراب و ضعفشان را شرح کرده و گفته است: آنها به واسطه دو قدرت بزرگ فارس و روم محدود گشته بودند؛ (معکوفین علی رأس حجرین بین فارس و الروم).(2) گفته شده که کلمه مردم (الناس) ذکر شده در آیه قرآن اشاره به فارس و بیزانس دارد.(3) در حدیثی از طریق ابن عباس (متوفای سال 68ه . ق.) بیان شده است که پیامبر کلمه ناس را به ایرانیان تفسیر کرده است.(4) تفسیر آیه مورد بحث قرار گرفته در قبل، هر چه باشد، این تفاسیر اوّلیه آینه ای از احساس نگرانی مردم شبه جزیره و توجّه به دو امپراتوری رقیب و بیان تأثیر این رقابت در حیات جمعیت های عرب شبه جزیره می باشند.
درگیری بین دو امپراتوری به حکومت های تابعه آنها؛ آل منذر در حیره و آل غسان در شام نیز کشیده شده و آنها وضعیّتی فعال در این درگیری داشته اند و این مسأله آشکارا از سوی مسلمانان و کفار در مراحل مختلف مورد نظر بوده است. طبق تفاسیر قرآن، ذیل سوره روم، آیات 1 و 2 همنوایی بین کفّار مکّه با ایران وجود داشته، حال آنکه مسلمانان هوای بیزانس را داشته اند.(5) بر پیروزی بیزانس به عنوان تأکیدی بر پیروزی پیامبر ابرام می شده است.(6)
تلاش های ایران برای نفوذ بر منطقه حجاز پیش از این مورد توجّه R. Ruzicka قرار گرفته است. روزیسکا چنین پنداشته است که ضعف نفوذ تمیم و فزونی یافتن نفوذ غطفان در نتیجه عمل سیاسی ایران از طریق حکومت لخمیان به منظور یافتن جاپایی در این ناحیه بوده است.(7) ابن سعید نقلی را در کتاب خود «نشوة الطرب» ثبت کرده است(8) که بیان می دارد علّت این تلاش ایران خواست آنها برای نفوذ و تسلّط یافتن بر مکّه بوده است. زمانی که قباد آیین مزدک را پذیرفت،(9) بنو نصر را که از قبول این دین سرباز زده بودند، برانداخت و حارث کندی را که این دین را پذیرفته بود بر جای او قرار داد. قباد ـ آنگونه که روایت بیان می دارد ـ به حارث دستور داد که این دین را بر اعراب نجد و تهامه بقبولاند.(10) زمانی که این اخبار به مکّه رسید، برخی آیین مزدک را پذیرفتند (فمنهم من تزندق) و زمانی که اسلام ظهور کرد این گروه به مزدکیانی قدیمی شناخته شده بودند.(11) گرچه کسانی بودند که از پذیرش این دین سرباز زدند و از اینان عبد مناف بود که قوم خود را جمع کرد و به آنان گفت که او از آیین اسماعیل و ابراهیم دست نخواهد کشید و دینی را که به شمشیر بر آنها تحمیل شده، نخواهد پذیرفت و زمانی که حارث از این ماجرا آگاهی یافت، این امر را به قباد اطلاع داد و قباد به او دستور داد که به مکّه حمله کرده، کعبه را ویران کند و عبدمناف را به قتل برساند و سیطره بنوقصیّ را براندازد.(12) حارث به دلیل حمیّتش نسبت به عرب، چندان تمایلی به اجرای این دستور نداشت. او قباد را از این فکر منصرف کرد و اندیشه وی را به دیگر مسائل مشغول ساخت.(13) گرایش این روایت کاملاً آشکار است؛ سعی دارد بر خواست عبدمناف بر باقی ماندن وی بر دین قریش (دین اسماعیل) تأکید کند. روایت ممکن است ساختگی باشد امّا نشانی از وجود روابط بین حیره و مکّه دارد، نکته ای که شایسته تعمّق بیشتر است.
ابن خردادبه در کتابش «المسالک و الممالک»(14) نقلی را آورده است که طبق آن مرزبان البادیه، عاملی بر مدینه منصوب کرده بود که او خراجها را جمع آوری کرده است. آنگونه که بیان می دارد، قریظه و نضیر، پادشاهانی بودند که ایران آنها را بر اوس و خزرج در مدینه منصوب کرده بودند. خردادبه از بیتی از شاعر انصاری استناد می کند که می گوید: و شما خراجی بعد از خراج به کسری می پردازید، خراجی به قریظه و نضیر(15). یاقوت روایت را این گونه آورده است که قریظه و نضیر پادشاهانی بودند که به وسیله اوس و خزرج از مقام خویش برافتاده بودند؛ اوس و خزرج پیشتر خراج به یهودیان می پرداختند.(16) و کاسکل در این مورد اظهار شک کرده که ابن خردادبه به جز همین شعر انصاری، منبع دیگری برای این مسأله نداشته است.(17) تردید کاسکل نمی تواند مورد قبول قرار گیرد، چراکه روایت ثبت شده به وسیله ابن خردادبه و یاقوت به نظر می رسد که براساس روایت جداگانه ای باشد که شعر بدان افزوده شده است و بیت منسوب به فرد انصاری در اینجا، در قصیده شناخته شده ای از ابن بقیله آمده است. در آن قصیده این بیت شعر دلالت ضمنی دیگری دارد.(18) این خبر را Hirschberg z. H. در کتاب خود «یهود در سرزمین عرب» (Arav - be Yisrael) مورد بحث قرار داده است.(19) هرشبرگ صحت روایت را نپذیرفته و عنوان می کند که این خبر از طریق منبع جداگانه دیگری تأیید نشده است. او ادعا دارد که مردم مدینه آزاد بوده اند (horin Bnei) و تحت سلطه ایران یا روم نبوده اند. بر اساس بحث هرشبرگ این غیرقابل قبول است که عامل مرزبان در هجر که سیطره قدرتش حتّی در بحرین ضعیف بوده است، توانسته باشد خراجهایی از شمال حجاز دریافت کند.
Altheim و Stiehl خبر را درست می دانند. عامل مدینه نماینده پادشاه حیره بود و بدین جهت پادشاهان قریظه و بنی نضیر را یاری می کرده است. این وضعیت بر طبق نظر Altheim و Stiehl تا نیمه قرن ششم میلادی ادامه یافت، امّا بعد از آن برای عامل ساسانی چه رخ داده است، بر اساس نظر این دو مشخّص نیست.(20) محتمل است که حدس این دو درست باشد. روایت مهمّ ثبت شده توسط ابن سعید در «نشوة الطرب» جزئیات مهمّی از تداوم سیطره ساسانیان بر مدینه بعد از پایان یافتن سلطه یهودیان ارائه می دهد.
ابن سعید گزارش می دهد که نبردها و ستیزهایی بین یهودیان و اوس و خزرج رخ می داده است(21) و هیچ حاکمی بر آن حکومت نمی کرد تا اینکه عمروبن اطنابه خزرجی به دربار نعمان بن منذر، پادشاه حیره رفت و از سوی نعمان به عنوان حاکم مدینه منصوب شد.(22)
در عبارتی دیگر ابن سعید جزئیات بیشتری از این ماجرا را برای ما ارائه می دهد. ابن سعید نگاشته است که عمروبن اطنابه از سوی نعمان بن منذر به عنوان حاکم مدینه منصوب شده بود. پدر حسان بن ثابت اشعار هجوآمیزی درباره عمرو سروده و گفته بود که:
ألکنی الی النُعمانِ قولاً مخضْتُهُ وفی النُصحِ للألبابِ یوما دلائلُ
بعثتَ إلینا بعضُنا وَهُوَ أحمقٌ فیا لیتَهُ مِنْ غَیْرِناوهُوَ عاقِلُ(23)
«از قول من به نعمان این سخن صادقانه مرا برسانید، چرا که نصیحت خردمندان روزی آنها را فایده بخشد. کسی را بر ما گماشتی که او احمق و نادان است، ای کاش کسی جز ما بر ما می گماشتی اما او عاقل می بود.»(24)
آگاهی ما از حیات عمرو بن اطنابه اندک است. عمرو بن عامر بن زید مناة بن مالک بن ثعلبه بن کعب بن خزرج شاعر مشهوری است که به شعرش در منتخبات ادبی بسیار استشهاد می گردد.(25) او به عنوان شریفترین فرد خزرج(26) و بهترین اسب سوارکار در قومش(27) و پادشاه حجاز(28) توصیف شده است. ممکن است عقیده کاسکل که داستان ملاقات عمرو بن اطنابه با حارث بن ظالم حالت افسانه ای دارد، درست باشد.(29) اما تأکید ابوعبیده در این خبر براینکه عمروبن اطنابه دوست خالدبن جعفر ـ بزرگ کلاب ـ کسی که روابط نزدیکی با حاکم حیره داشته و به وسیله حارث بن ظالم(30) در دربار نعمان به قتل رسیده است، نکته ارزشمندی است. اسماء اشخاص ذکر شده در داستان عمرو بن اطنابه(31) چون حارث بن ظالم، زید الخیل،(32) خالد بن جعفر، نعمان بن منذر به ما کمک می کند تا زمان حیاتش را حدود نیمه دوّم قرن ششم میلادی بدانیم.
خبر مربوط به یادشدن از انتصاب عمرو به عنوان پادشاه [مدینه] به وسیله نعمان که در حقیقت نماینده حیره و جمع آورنده خراج مدینه بوده است، احتمالاً درست باشد. این پذیرفتنی نیست که در درستی این داستان شک کنیم. به دلیل آنکه هیچ فرد برجسته ای از اعقاب عمرو به این منصب به عنوان فخر و برتری اجدادشان اشاره نکرده است. دو بیت شعر از ثابت پدر حسان صحّت این داستان را تأیید می کند و می تواند تکمیل کننده خبر ثبت شده به وسیله ابن خردادبه تلقی گردد گرچه اشعار ثابت تأکیدی بر دوام سیطره فارس بر مدینه در نیمه دوّم قرن ششم میلادی نیز می باشد.
به جهت تأمین امنیت قلمرو حیره، جلب وفاداری قبایل ضروری بوده است. برخی گروه ها از قبایل جنگجو در کنار واحدهای نظامی حیره می جنگیده اند، رؤسای قبایل امنیت کاروانهای فرستاده شده از طرف حکام حیره که از قلمرو آنان می گذشت را تضمین می کردند، رؤسای متمرد مهار گشته و راه بازرگانی امن گردیده بود.
به منظور تحکیم وفاداری و همکاری متقابل رییس قبیله، امتیازاتی به او داده می شد. اینگونه ردافه پدید آمده و بر طبق نقل ردف در دربار شهریار در دست راست او می نشست و همراه با شهریار سوار بر اسب می رفت و یک چهارم از غنایم جنگ هایی که شهریار انجام می داد، از آنِ او بود و هدایایی نیز از سوی رعایای شهریار حیره به او هدیه می گردید.(33) گفته شده است که ارداف در دربار جایگاهی همچون وزیر در دوره اسلامی داشته است.(34) در دربار حیره قبیله یربوع از تمیم عهده دار ردافه بوده است.(35) از دیگر قبایل عهده دار ردافه (Chamberlains) شهریاران حیره، قبیله ضبه،(36) گروهی از تیم،(37) گروهی از سدوس (از شیبان)(38) و قبیله تغلب(39) یاد شده است. نهاد ردف اغلب در اشعار قدیمی یاد شده است. بنو یربوع از تمیم فخر می کرده اند که آنها ارداف شهریاران حیره هستند.
این اوضاع سیاسی ـ اجتماعی نیمه دوّم قرن ششم میلادی شاهد پدید آمدن نهاد دیگری به نام ذوالآکال نیز بود. ابن حبیب ذوالآکال را اینگونه تعریف می کند: ذوی الآکال افرادی از وائل بودند، آنها برجستگان قومشان بودند و شهریاران به آنها اقطاعاتی بخشیده بودند(40) توصیفی از ذوالآکال با تأکید بر موقعیت اجتماعی آنها توسط اعشی این گونه آورده شده است:
در اطراف من مردانی از اقطاع داران وائل است. چون شب (یعنی فراوانند)، مهاجر و غیرمهاجر مردانی که در زمستان گوشت می خورند و غذا به قمار بازان میسر دهند.(41) و در بیت دیگری اعشی مردم آکال را به عنوان مردان برجسته سپاه پادشاه حیره این گونه توصیف کرده است:
«سپاه تو در نوع خود بی همتا است، عظمت امراء ارتش تو،
امرا و فرماندهانی که خیمه های چرمی دارند و صاحبان اقطاعند.»(42)
ابن حبیب خط مرز روشنی بین قبایلی که بزرگان آنها با ایران یا حکام حیره همکاری می کرده اند و اقطاعاتی را به عنوان پاداش دریافت می کرده اند و قبایلی که سیاستی مستقل نسبت به حیره را دنبال می کرده اند، ترسیم کرده است. ابن حبیب شرح می دهد که قبایلی چون مضر لقاح بودند. آنها تن به اطاعت شهریاران حیره نمی دادند (لا یدینون یلمُوک) جز برخی گروه ها از تمیم که سکونت گاهشان دریمامه ومناطق مجاور آن بود.(43)
در یمامه و مناطق مجاور آن بود. موضوع بخشش این اقطاعات از سوی شهریاران حیره به قبایل وفادار به خوبی در داستانی از قیس بن مسعود شیبانی مشخص شده است. خسروپرویز دوم اراضی از طف ابله (بعد از درگذشت نعمان سوم) به قیس بن مسعود بخشیده بود تا از حملات بکر بن وائل به قلمرو سواد جلوگیری کند. برخلاف شیبان، مضر مستقل بود. و این نکته قابل توجه است که یکی از قوی ترین قبایل متحد شده بامضر، تمیم بود. چند روایت با اهمیت درباره روابط بین حیره و قبایل دیگر به وسیله ابوالبقاء(44) ثبت شده است. ابوالبقاء در بحث از موقعیت شهریاران حیره خاطر نشان می کند که بدویان (العرب) این مسائل را بزرگ شمرده و در آن مبالغه می کرده اند و حاکمان حیره را شهریار می نامیده اند. ابوالبقاء شرح می دهد که اکاسره ایران به شهریاران حیره قلمروهایی را به عنوان اقطاع و جهت یاری به آنها در حکومتشان می بخشیدند. (به دلیل پشتیبانی آنها از پادشاهان ایران). شهریاران حیره خراج قلمروشان را جمع کرده و برای مصارفشان از آن استفاده می کردند و از آن خراج ها هدایایی به مردمان خود و به کسانی که در قلمرو آنان می زیستند و به آنان که می خواستند به سوی خود جلب کنند، می دادند. گاهی نیز به آنان (یعنی شهریاران حیره) مناطقی به عنوان اقطاعات می دادند. ابوالبقاء خاطرنشان می کند که این اقطاعات بخشیده شده از سوی حکام ایرانی به مناطق مرزی نزدیک حیره محدود بوده است. شهریاران حیره نمی توانستند از این اراضی پافراتر نهند؛ چرا که قلمرو ایران به دهقانان تعلق داشت، کسانی که در بین خودشان بر سر مالکیت بر اقطاعات رقابت داشتند. ابوالبقاء عنوان می کند که آن اقطاعات بخشیده شده به شهریاران حیره در قیاس با بخش آبادان کشورشان (ایران) بسیار ناچیز بوده است.
از جمله مطالب مفید در عبارتی از کتاب ابوالبقاء آنجایی است که او جزئیاتی را درباره مقدار خراج های جمع آوری شده به وسیله نعمان از اقطاعات بخشیده شده به وی از سوی حکام ایران ارائه کرده است: «جمع خراج های جمع آوری شده از اقطاعات که کسری به نعمان داده بود، 100000 دینار بود. در برخی کتب درباره حیره این مطلب ذکر شده است که: زمین های اعطا شده از سوی کسری به عنوان اقطاع رستاق های سلیحین، قطایع بنی طلحه و سنام طباق بوده است. این چنین در کتابی دیده ام. ابوالبقاء نام های مناطقی را که ذکر کرده در زمان خود می شناخته است و آنها را جزو مناطقی از نجف تعیین مکان کرده است. همو اشاره دارد که تنها جمع خراج جمع آوری شده 100000 درهم بوده است، بدون درنظر گرفتن باردهی زمین ها که هرسال متوسط 30000 کر ثمر می داده است، به علاوه میوه ها و دیگر محصولات.
نعمان برخی از این اراضی را به افراد مهم بخشیده بود. به سواد بن عدی (از تمیم) مکانی بخشیده شد که بعدها به نام او، نام آن منطقه «سوادیه» نامیده شد. به عبد هندبن نجم ایادی، الخصوص را بخشیده بودند.
زمانی که خسرو پرویز دوم ایاس بن قبیصه را به امارت حیره گماشت به او عین التمرو هشتاد آبادی در حدود سواد را بخشید. ایاس بن قبیصه نیز اقساس را به عنوان اقطاعی به مالک بن قیس بخشید؛ مکانی که بعدها به اقساس شناخته می شده است.
ارتباط و روابط درونی بین حکام حیره و رؤسای قبایل از سوی ابوالبقاء این گونه مشخص شده است: آنها بر مناطق مرزی عراق تا بحرین حکومت می کردند، هریک از آن حاکمان بر قبایل تحت حمایتش به یک طریق حکومت می کرد.
اما شهریاران حیره خودشان به واقع تنها به نیابت از کسری حکومت می کردند. قبایل عرب سر به اطاعت آنها نمی دادند. تنها گروه ها و قبایلی که در قلمرو تحت نفوذ و سیطره حکام حیره اقامت داشتند، مجبور بودند که از آنان اطاعت کنند و خراج های «اتاوه» به عنوان آنکه در قلمرو آنها اقامت دارند، بپردازند. این قبایل واقعاً در هراس بودند که از سوی نیروی نظامی حیره مورد حمله قرار گیرند. زمانی که مردمان قبیله حرکت کرده و این اراضی را ترک می کردند و خارج از دسترس حیره قرار می گرفتند، از اطاعت حیره سربرمی تافتند (امتنعوا). ابوالبقاء می گوید: اطاعت برای قبایل معنایی بیش از این نداشت که از حمله به سواد و مرزهای قلمروی حیره خودداری کنند.
طبق تقسیم بندی ابوالبقاء، قبایل را می توان به سه گروه تقسیم نمود:
1 ـ قبایل مستقل (لقاح) که به قلمرو حیره حمله می کردند و از سوی آنان نیز مورد هجوم قرار می گرفتند.
2 ـ قبایلی که قراردادهایی با شرایط معین، با حکام حیره داشتند.
3 ـ قبایلی که در مجاورت در مرزهای حیره سکونت داشتند و به حیره وفادار بودند. گرچه حتی این قبایل نیز از سوی حکام مورد نوازش و اعتنا قرار می گرفتند و شهریاران حیره سعی می کردند که قلوب آنها را به خود جلب کنند. نزدیک ترین همسایگان حیره ربیعه و تمیم بودند. در تبیین و تشریح معنای لقاح ابوالبقاء به ابیاتی از عمرو بن حوط ریاحی و گفته ابوزمعه اسود بن مطلب بن اسد در اعتراض به نیابت عثمان بن حویرث به عنوان پادشاه مکه ازسوی بیزانس استناد کرده است.
ابوالبقاء از قبایل لقاح، اسد بن خزیمه و غطفان را برمی شمرد. آنها در روابطشان با شهریاران حیره آزاد و مستقل بودند. تنها افراد اندکی از آنان به عنوان بازرگان، به دیدار خویشان یا به عنوان دیدارکنندگان، به دربار حیره آمده بودند.
دومین گروه شامل قبایل سلیم و هوازن می شد. ابوالبقاء گزارش می دهد که سلیم و هوازن سابقاً پیمان هایی با حکام حیره منعقد کرده بودند. با این وجود تابع و مطیع آنان نبودند. در گذشته آنها، کالاهای شهریاران حیره را حمل کرده و در بازار عکافا و دیگر بازارها می فروختند. سلیم و هوازن از این روابط با حیره سود می بردند. گاهی اوقات فرد یا گروهی از آنها به نزد پادشاه حیره می رفتند، در نبردها او را همراهی می کردند و در غنایم با پادشاه حیره شریک می شدند. سپس این افراد بعد از اتمام نبرد به قبیله خود بازمی گشتند. کاروان های حامل کالاهای شهریاران حیره تنها وقتی می توانست به نجد و فراتر از آن وارد گردد که مردانی از این قبایل آن را حمایت می کردند. این عبارت ممکن است موجب روشن شدن علت جنگ های فجار و مسأله قتل عروه رحال (از عامر) توسط براض از کنانه گردد.
تغییر روابط بین شهریاران حیره و رؤسای قبایل در داستان هبیرة بن عامربن سلمه قشیری از عامر بن صعصعه و پسرش قرة بن هبیره انعکاس یافته است. گفته شده است که هبیره به اردوگاه نعمان بن منذر حمله کرد و همسر او متجرده را به اسارت گرفت و بر غنایم و اموالی نیز دست یافت. بعدها از سوی نعمان به پسرش قره محافظت از کاروانی که به عکافا روانه شده بود، در مقابل حمله بدویان که مطیع پادشاه حیره نبودند، محول گردیده بود. (یَجْفِرُها علی مَنْ لَیْسَ فی دینِه مِن العَرب).
ماجراها زمانی رخ داد که نعمان مجبور به فرار از دست کسری شد، قره نیز کاروان را به نفع خود تصرف کرد. پس از آن بنوعقیل به نزد بنوقشیر آمدند و خواستار مشارکت در کاروان تصرف شده گشتند و ادعا کردند که آنها از تعاقب های احتمالی عمل قره واهمه داشته اند. زمانی که قشیر از دادن سهمی به آنان خودداری کردند، نزاع درگرفت. دشمنی و نزاع ها زمانی بین دو گروه پایان یافت که قشیر و عقیل موافقت کردند که رهبر عامربن صعصعه، مالک بن معاویه، ملقب به معودالحکما بین آنها حَکم گردد. این عبارت روشن گر این نکته است که: در حالی که پدر قره به عنوان حمله کننده به اردوگاه نعمان شناخته شده بود، نعمان وادار شده بود تا برای محافظت از کاروانش به پسر او متوسل گردد. این نشانی است از ضعف آخرین امیر حیره و سیاست متغیر حیره نسبت به رؤسای قبایل مستقل عامربن صعصعه.
شایسته است این نکته مورد تأکید قرار گیرد که عامر بن صعصعه روابط نزدیکی با مکه داشته است و تغییر روابط بین حیره و عامر بن صعصعه مورد توجه و علاقه مکه بوده است. استفاده زیرکانه از دشمنی های داخلی بین قبایل از سوی امرای حیره، جلوه ای دیگر از روابط حیره و قبایل است که با نگاه دقیق و عمیق ابوالبقاء مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است. به گفته ابوالبقاء اغلب جنگ هایی که بین قبایل رخ می داد و امرای حیره از آن به نفع خودشان استفاده می کردند. زمانی که امرای حیره می خواستند به قبیله ای حمله کنند، از دشمنان آنها استفاده می کردند و از گروهی برعلیه گروه دیگر کمک می گرفتند و برخی از آنان را بر برخی دیگر می شوراندند.
به واقع نیروهای قابل توجّهی نیز از این قبایل گرد آمده و همراه با گروه هایی از سواران حیره در نبرد بر ضد قبیله دشمن، مورد استفاده قرار می گرفتند یا به امید به دست آوردن غنایم به آنها می پیوستند. بعد از حمله، نیروهای قبایل به سوی موطن خود برمی گشتند و شهریاران حیره تنها با نیروهای خود می ماندند.
همکاری متقابل بین شهریاران حیره و قبایل در عملیات های نظامی به خوبی در داستان حمله قرنتین مشخص شده است. طبق خبر گزارش شده از سوی بلاذری نعمان برادرش و برة بن رومانس (از طرف مادر) را با گروه های نیرومند از معد و دیگر قبایل تجهیز کرد. او ضرار بن عمرو ضبی و نُه پسرش را فرا خواند که همگی آنها پیش تر در نبرد و رهبری معروف بودند. امیر دیگر از منبه، حبیش بن دلف نیز به نزد نعمان آمد. نعمان به همراه آنها کاروانی را به مکه فرستاد و به آنان توصیه کرد که به بنوعامر بن صعصعه حمله کنند بعد از آنکه آنها این سفر سوداگرانه را به پایان رساندند.
علت این حمله را ابن اثیر این چنین آورده است:
نیروهای حیره و هم پیمانانشان به جنگ با عامر بن صعصعه فرستاده شده بودند، به علت حمله بنوعامر به کاروان های نعمان که او به عکافا می فرستاد.
زمانی که قریش از عکافا به مکه برمی گشت، نیروهای پادشاه حیره تحت فرماندهی برادر نعمان به بنوعامر حمله کردند. گرچه بنوعامر خبر آمدن این نیروها را از عبداللّه بن جدعان شنیده بودند، ماندند و با شجاعت بی نظیر و والایی به نبرد پرداختند و نیروهای امیر حیره را شکست دادند. ضرار بن عمرو بزرگ و امیر منبه به وسیله پسرانش رهایی یافت، زمانی که او مورد حمله ابوبراء عمرو بن مالک (برادر معاویة بن مالک، عموی عمرو بن طفیل شاعر) یکی از سرکردگان عامر بن صعصعه قرار گرفته بود. حبش بن دلف به اشاره ضراربن عمرو اسیر شده بود. و برة بن رومانس نیز به وسیله دلاور و شاعر، یزید بن صعق اسیر شده بود. یزید بن صعق و بره را بعد از گرفتن فدیه (1000 شتر و دو کنیز آوازخوان و بخشی از اموالش) آزاد کرد. سپاه شکست خورده تحت فرماندهی ضرار بن عمرو به نزد نعمان بازگشت. پیروزی عامر در ابیاتی از یزید بن صعق یاد شده است:
تَرَکْنَ اخا النعمان یوسف عانیا وجَدَعْنَ أجناد الملوک الصنائعا
«آنان در حالی برادر نعمان را ترک کردند که او اسیر شده بود و نابود کردند شمشیرهای صیقل یافته پادشاهان را.»
بُعد و جلوه قابل توجه نبرد از دید ابوالبقاء این چنین بیان شده است که: یزیدبن صعق با برادر اسیرشده نعمان نزد وی آمد و از او تقاضای دادن فدیه مقرر شده را کرد. نعمان از او پرسید که چگونه است مردی تنومند چون برادرش را، او اسیر نموده است. (یزید بن صعق مردی کوتاه قد بوده). یزید پاسخ داد: قوم و مردمش همراه او نبودند، حال آنکه قوم او (یعنی صعق) در نبرد حضور داشتند.
البته این اشاره ای است به این که قبیله اش (عامر) که مورد حمله قرار گرفته بود، در جنگ بر گروه های صنائع برتر بوده است. کلب، قبیله و بره در جنگ شرکت نداشت، و بره رهبری بود که از سوی حاکم حیره منصوب شده بود. برای فهم سیاست حیره شایسته است ذکر گردد که ضرار بن عمرو خودش نیز براساس نقل ابوالبقاء در مناقب به لشکر منذر پدر نعمان حمله کرده بود. این حمله زمانی رخ داده بود که منذر از دیدار حارث بن حصن بن ضمضم کلبی با هدیه ای که حارث به او اهدا کرده بود (کنیزی به نام سلمی که بعدها همسر منذر گشت و برای او نعمان را به دنیا آورد) به حیره بازمی گشت. تنها با پادرمیانی حارث بن حصن بود که ضرار موافقت کرد تا کنیز اسیرشده سلمی را برگرداند.
بعداز مدت کوتاهی از نبرد قرنتین ضرار در بازار عکافا حضور یافت. ضرار زمانی که در نبرد حضور یافت، مرد مسنی بود. او گفت که می خواهد از دربار منذربن ماءالسماء دیدار کند. او با ابو مرحب ربیعة ابن حصبة بن اُزفم از یربوع نزاع داشت و بازوی او راقطع کرده بود.او تقاضای حمایت از پادشاه را کرد، اما نتوانست حمایت او را جلب کند. او تنها توانست که حمایت جشیش (یا حشیش) بن نمران ریاحی را جلب کند.
جالب توجه، ارتباطات بین ضرار و تمیم است! او دخترش معاذه را به ازدواج معبدبن زراره درآورده بود.
روایتی از ابن اثیر بیان می دارد که نعمان بنوضبه، بنو ربیعه و تمیم را فراخواند، آنان نیز درخواست او را اجابت کردند و در نبرد حضور یافتند. ابیاتی چند از اوس بن حجر، لبید و یزیدبن صعق نشانگر آن است که نبرد، ستیز مهیبی بوده است. این نکته باارزش و مهمی است که ابن اثیر در خبرش (از طریق ابوعبیدة) مورد تأکید قرار داده است که عامر بن صعصعه از حمس، خویشاوند قریش و لقاح بودند. (کان بنوعامر بن صعصعه حمس و لحمس قریش و من لهو فیهم ولادة) این نکات اشاره به روابط بین قریش و بنوعامر دارد و بیان می کند که چرا عبداللّه ابن جدعان شخصی را به نزد بنوعامر فرستاد تا آنها را از رسیدن نیروهای حیره خبر کند، تا آنها را قادر سازد که خودشان را برای نبرد آماده کنند.
می توان تصورکرد که همکاری متقابلی بین قریش و بنوعامر وجود داشته و مکه نیز نفوذی چند بر اعمال بنو عامر داشته است و این اثراتی در نحوه سلوک بنوعامر با حیره داشته است. این فرض محتمل است که غنایم به دست آمده از حمله به کاروان پادشاه حیره در عکافا فروخته شده باشد؛ چرا که موردی از این عمل را ابن حبیب در المنمق ثبت کرده است.
برای بررسی روابط بین حیره و قبایل، اخبار مربوط به جمع آوری خراج توسط پادشاه حیره و موقعیت جمع کنندگان خراج نیز تاحدودی مهم است. تحلیل منابع درآمد امرای حیره و موقعیت حیره را ابوالبقاء باتوجه به درآمد آنها از اقطاعات عراق یاد کرده است و بیان می دارد مقداری از درآمدشان از عراق بود.