مدینه ، جنّت دوّم (2) (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
کتاب «جنّات ثمانیه» یا بهشت های هشتگانه، کتابی است که به بررسی تاریخ و جغرافیای هشت زیارتگاه مهم جهان اسلام، یعنی مکّه، مدینه، بیت المقدّس، نجف اشرف، کربلا، کاظمین (وبغداد)، سامرا و مشهد می پردازد.
نویسنده این کتاب سیدمحمّد باقر بن مرتضی حسینی ملقّب به فخر الواعظین خلخالی است، نسب وی به شهید بزرگوار زید بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام می رسد، وی سالها در شهر خلخال ساکن و به امور دینی مردم آن سامان رسیدگی می کرده است، لیکن در سال 1311ه به تبریز آمده، سپس به عتبات عالیات مشرّف می شود، پس از آن به ایران مراجعت می کند و چند سالی در تهران می ماند و در سال 1327ه . به مشهد مشرّف می شود و آنجا را برای سکونت خویش برمی گزیند.
نسخه خطّی این اثر، در کتابخانه آستان قدس رضوی نگهداری ومؤلّف محترم در سال 1327ه . شروع به تألیف آن نموده، و در سال 1331ه در 403 ورق آن را به پایان برده است، در شماره های پیشین میقات چندبخش، ازاین اثر ارزشمند به چاپ رسیده وهم اینک قسمتی دیگراز آن را تقدیم خوانندگان محترم می نماییم:
مختصری از شرح حال جناب عقیل علیه السلام در این مقام عرض نمایم: بدانکه رسول خدا التفات زیاد و محبت تمام نسبت به عقیل داشت، چنانچه به سند معتبر منقول است که ابن عبّاس گوید: که روزی علیّ بن ابی طالب علیه السلام از رسول خدا پرسید که یا رسول اللّه تو عقیل را دوست می داری؟
فرمود: بلی واللّه او را دوست می دارم به دو جهت، یکی محبت او بر من و دیگری ابوطالب او را دوست می داشت، و فرزندان او کشته خواهند شد در محبت فرزندان تو، و دیده های مؤمنان برایشان خواهند گریست، پس حضرت رسول آنقدر گریست که آب دیده اش بر سینه اش جاری شد، و فرمود به خداوند حضرت حقّ شکایت می کنم از آنچه به اهل بیت من خواهد رسید.(1)
و قال شیخ [ال]طریحی: «أنّه کان أسنّ مِن أخیه جعفر بعشر سنین، و کان اکثر النّاس ذکراً لمثالب قریش فعادوه لذلک، و کان ممّا أعانهم علیه فیذلک مغاضبة لأخیه علی علیه السلام ، و خروجه الی معاویة حتّی قال یوماً بحضرته هذا أبو زید لو لم یعلم بأنّی خیر له من اخیه لما أقام عندنا و ترکه.
فقال عقیل: أخی خیرٌ لی فی دینی، و أنتَ خیرٌ لی فی دنیای، واسئل اللّه خاتمة الخیر، توفّی فی خلافة معاویة».
صاحب «مجالس المؤمنین» نقل می کند: که عقیل بن ابی طالب ده سال از طالب کوچکتر بود و جعفر ده سال از عقیل و علی علیه السلام ده سال از جعفر کوچکتر بود و هیچکس مانند عقیل در میان عرب در علم و فضل و حَسَب و نسب نبود. عقیل در ایام خلافت معاویه، بعد از آنکه از شام مراجعت فرمود، در زمان امامت حضرت امام حسن علیه السلام در مدینه وفات یافت و قبرش نیز در بقیع است.
ثمّ تزور علیّ العُریضی ابن امام جعفر الصّادق علیه السلام ، ثمّ تزور شهداء الاُحد أوّلهم سیّدنا حمزة علیه السلام [و تقول]:
«السّلام علیک یا سیّدنا حمزة یا عمّ رسول اللّه ، و یا سیّدالشهداء، و یا أسداللّه و أسد رسوله، السّلام علیک یا عبداللّه [بن] جحش، السّلام علیک یا مُصْعَب بن عمیر و رحمة اللّه و برکاته».
ثمّ تزور شهداء خارج القبّة، ثمّ تأتی قُبة الثنایا و تصلّی و تدعوا، ثمّ تأتی مسجد [ال]قبلتین فییوم الثلاثاء و تصلّی فیها، ثمّ تأتی المساجد اللاّتی فیطریق القبلتین و هی¨ أربعة مساجد، ثمّ الغار فوق جبل و تصلّی و تدعو، ثمّ تأتی مسجد قباء و تصلّی فیه و تدعو، ثمّ تأتی عند طاقة الکشف فی رکن مسجد قباء، و منزل الآیة و مبرک النّاقة، و هناک أربعة مساجد و تصلّی و تدعوا، ثمّ تأتی مسجد الشمس، و مسجد الأجابة، و مسجد [ال]جمعة، و مسجد بنی نجّار جانب قباء، ثمّ تأتی مسجد [ال]مائدة قریب البقیع، و مسجد الاجابة الثانی و هو قریبه، و تصلّی فیهما و تدعو بما شاء[اللّه ].
* * *
فی فضیلة زیارة النّبی صلی الله علیه و آله :
قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله : «مَنْ زار قبری وَجَبت له شفاعتی».(2)
أیضاً قال النّبیّ صلی الله علیه و آله : «مَنْ زارنی بعد مماتی فکأنّما زارنی فی حیاتی».(3)
المحاریب ثلاثة: محراب النّبیّ، محراب عثمان، محراب سلیمان سلطان الرّوم.
الأبواب خمسة: باب السّلام، باب الرّحمن، باب النّساء، باب جبرائیل، باب المجیدی.
المنارة خمسة: منارة رئیسیة، منارة سلیمانیّة، منارة اشکلیّة، منارة باب الرّحمان، منارة باب السّلام.
دعاء الوداع وقت الرُّخصة:
«الوداع یا رسول اللّه ، الفراق یا نبی اللّه ، الأمان یا حبیب اللّه ، لاجَعَله اللّه تعالی آخر العهد لا منک و لا مِنْ زیارتک، و لا مِنَ الوقوف بین یدیک، إلاّ مِنْ خیرٍ و عافیَة و صحَّةٍ و سلامةٍ، إنْ عشتُ إن شاء اللّه تعالی جئتک، و إنْ متُّ فاودعت عندک شهادتی و امانتی و عهدی و میثاقی من یومنا هذا الی یوم القیامة، و هی شهادة أن لااِله الاّ اللّه وحده لا شریک له، و اشهد أنّ محمّداً عبده و رسوله، اللّهُمَّ صل علی محمّد و آل محمّد، السّلام علیک ایّها النبی و رحمة اللّه و برکاته».
و مقبره مدینه که [آن را] بقیع الغرقد خوانند و در شرق مدینه واقع است، اوّل مکان وسیع بود مُشجّر، درختان خاردار داشت، بعد آنجا را قبرستان نمودند، مشهور به «بقیع الغرقد» گردید و در اوست قبور ائمه اربعه، و ابناء(4) رسول اللّه و بنات(5) و زوجات و صحابه آن حضرت در آنجا مدفونند، و اکثر صحابه در آنجا آسوده اند، و از تابعین و از کبار علما و محدثین [نیز] در آنجا خفته اند.
آبار(6) مدینه: هفت چاه در مدینه می باشد، [که] پیغمبر از آنها وضو ساخته و غسل کرده و آب آشامیده[است]، [و آنها را در] این جمله به نظم آورده اند:
إذا رمت آبار النّبیّ بطیبةٍ فعدّتها سبعٌ مقالاً بلا وهَنِ
اُریسٌ، و غَرسٌ، رومةٌ، و ضیاعةٌ (کذا بضعة) قُل بئرُ حاءٍ مَع العَهَن
چاه غَرس: از آبش پیغمبر را غسل دادند، چنانکه فرمود: «یا عَلِیّ إذا اَنا مِتُّ فاغسلنی بسبع قرب مِنْ بئری بئر غَرس».(7)
چاه اُریس: که انگشتر رسول اللّه صلی الله علیه و آله از دست عثمان بن عفان بر آن چاه افتاد و هر چند جستند نیافتند، در نخلستان قبا بر دو میلی مدینه، مایل قبله واقع است، در آنجا مجموع بیوت انصاریان بوده، و آن قصبه مانند بود و در حوالی آن قراء معتبر(8) بوده، اکنون اکثر آن دهات خرابند، از آنها خیبر بود که هفت حصار در میان هم داشت، و حِجْر بود و وادی القری بود بر یک روز راه از او، و آن مقام قوم ثمود(9) بود. حق تعالی در حق آنجا فرموده: وَثَمُودَ الَّذِینَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِی(10) زیرا که ایشان در کوه خانه ها ساخته بودند. حق تعالی می فرماید: وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُیُوتا(11) و در آنجا چاهی بوده که در کار نزاع ایشان با ناقه صالح صلی الله علیه و آله آبخور از آن چاه بوده، حق تعالی می فرماید: لَهَا شِرْبٌ وَلَکُمْ شِرْبُ یَوْمٍ مَعْلُومٍ.(12)
بئر فضا: چاه مبارکی است در مدینه که حضرت رسالت آب دهن [در آن [افکنده، شفای کلّ امراض است.
بعبغ(13) چشمه ای عزیز است در مدینه، مال بنی هاشم است، پیغمبر صلی الله علیه و آله آن چشمه را اخراج کرده و عامل آن حضرت بوده، و درختان خرما در اطراف [ش] بسیار است.
میثب، آب عقیل است در مدینه.
***
مساجد و معابد[ی] در اطراف مدینه می باشد[عبارتند از]:
مسجد قُبا: تفصیل بنای او در ضمن هجرت رسول اللّه مذکور شد، و آن در سمت جنوب مدینه منّوره واقع است به مسافت دو میل، گویند جناب پیغمبر صلی الله علیه و آله هر روز شنبه سواره یا پیاده به مسجد قبا می رفت و در آنجا دو رکعت نماز می خواند و می فرمود هر که در مسجد قبا دو رکعت نماز بخواند ثواب یک عمره به او می دهند،(14) و حضرت صادق علیه السلام می فرمود: نماز بسیار بکن در مسجد قبا که آن اوّل مسجدی است که جناب پیغمبر در عرصه مدینه در او نماز خوانده.(15)
و دیگر مسجد احزاب: و آن مسجد فتح است، و آن مسجدی است که دعا کرد در آن رسول خدا در روز خندق، و آن واقع است بر قطعه ای از کوه سَلَعْ که به دو پلّه بر آن بالا می روند، و در جانب قبله او از طرف پایین دو مسجد است، یکی منسوب است به علیّ علیه السلام [و به] مسجد امیرالمؤمنین مشهور است، و دیگری مسجد سلمان فارسی است که مقابل حمزه است و دیگر مسجد قبلتین، و قُبّة الکشف و مسجد مباهله [می باشد].
و مسجد فضیخ:(16) آن مسجدی است که در سمت شرقی مسجد قبا واقع است و در حدیث آمده که در آن مسجد آفتاب از برای جناب امیر علیه السلام برگشت و روایت ردّ الشمس(17) به امیر علیه السلام و غیر آن از جمله متواتر است، و شُبهه خرق عادت در ردّ شمس و شقّ القمر و امثال آنها علم حاصل به تواتر را زایل نمی کند، و ردّ شمس اختصاص به امیر علیه السلام ندارد بلکه برای یوشع بن نون وصیّ موسی علیه السلام و برای سلیمان ابن داود علیه السلام هم اتفاق افتاده که نماز شان در وقت خودش خوانده شود، و یا جمعی از اعدای دین در آن غزوه کشته شود، علمای عامّه و خاصّه از عبداللّه بن عبّاس روایت کرده اند که آفتاب بر نگشت مگر از برای سه کس: یوشع و سلیمان و علیّ بن ابی طالب علیه السلام .(18)
و دیگر معبد(19) خانه علیّ علیه السلام و خانه ابوبکر، و بیت بنی نجّار و معبد خانه زین العابدین و معبد خانه حضرت صادق علیه السلام [است].
و بعضی از قراء(20) مدینه [همانند] حصن بلیغ بر امیرالمؤمنین علی علیه السلام وقف بود و بعد از او اولادش در تصرف داشتند و از آن جمله دهی بود مشهور به فَدَک که رسول صلی الله علیه و آله چون به صلح مسخّر گردانیده خاصّه خود فرمود، بعد از او فاطمه علیهاالسلام متصرف شد، عمر خطّاب مانع گردید و مُسلَّم نداشت(21) و گفت پیغمبران را میراث نبود، کما قال النبّی: «نَحنُ مَعاشر الأنبیاءِ لا نُورّث و ما تَرَکْناهُ صَدَقة».(22)
قریه سیره بر سه فرسنگی مدینه با قلعه بلند، از ولایت طیّ است، رسول اللّه به عایشه داده بود. امیرالمؤمنین علیه السلام از تصرف عایشه مانع شده تسلیم نفرمود.
مواضع دیگر از [قبیل] هادی و حصره و سایره و سنان و سانه و رهاط و غراب و اکحل و حمیّه، قرآء(23) مدینه اند.
و قریه خُبار مرضه(24) اهل مدینه است بر سر مرحله شهیر و مرحله جُحفه که میقات است به ده فرسنگی از او بر سوی مکه است.
و قریه ابواء که آمنه خاتون مادر پیغمبر به روایتی در آنجا مدفون است، از مدینه چهل و چهار فرسنگ است به سوی مکّه.
فضیا، سُقیا، حفیا، زوراء، فیء، برید، وادی و قنات عموماً اسامی امکنه ای است در مدینه.
جبال(25) مدینه: کوه اُحد، کوه ورقا، کوه عیر، کوه عینین، کوه ذباب.
***
در ذکر مشاهد و مقابر اصحاب و اولاد آن حضرت که در مدینه طیبه مدفون اند.
مدفن خلیفه اول و خلیفه ثانی ظاهراً در قرب جوار سید ابرار است. اهل اسلام متفق اند بر اینکه آن امر بی اذن و اجازه حضرت علی علیه السلام اتفاق افتاده است.
خُلفای راشدین: «مدة خلافة الخلفاء الراشدین خمسة و عشرون سنة الاّ ثلاثة أشهر، لأبی بکر سنتان و ثلاثة أشهر و تسع لیال، و لعمر عشرُ سنین و ستة أشهر و خمس لیال، و لعثمان إثنی عشر سنة إلاّ عشر لیالٍ و مدة خلافة امیرالمؤمنین علیّ علیه السلام خمس سنین إلاّ ثلاثة اشهر».
ابوبکر بن ابی قُحافه: چون حضرت رسول در سن شصت و سه سالگی در سنه ششصد و سی و دو میلادی و سال یازدهم هجری و سال اوّل جلوس یزدگرد سیّم که آخر[ین [پادشاه ساسانی بود رحلت فرمود، ابوبکر بن ابی قُحافة بن عامربن کعب بن سعیدبن تیم بن مُرّه (که در اینجا با حضرت رسالت در نسب شریک می باشد)، که یکی از اصحاب پیغمبر بود به خلافت یعنی جانشینی آن بزرگوار نایل و برقرار گردید. اعتقاد شیعه اثنی عشری آن است که حق با حضرت علی علیه السلام بود به جهت آنکه از جانب خدا و رسول منصوب گشته بود.
«کما جائت به الرّوایة کانوا اوصیاء الأنبیاء منصوصٌ علیهم من اللّه و رسوله، إنّ شیث بن آدم وصیّ آدم، و سام بن نوح وصیّ نوح، و یوحنّابن حنّان عمّ هود وصیّ هود، و اسحق بن ابراهیم وصیّ ابراهیم و یوشع بن نون وصیّ موسی، و شمعون بن حمون الصّفا عمّ مریم وصیّ عیسی، و علی بن أبی طالب وصیّ محمّد صلوات اللّه علیهم أجمعین».
گویند ابوبکر را اجماع به خطا خلیفه کردند و معنای این خلافت سلطنت عربستان بود و پایتخت آن مدینه طیّبه. بعد از رحلت پیغمبر تمامی اهالی عربستان از دین اسلام بر گشته و مرتد شدند و رایت طغیان افراشتند.(26) بعضی هم از قبیل مُسیلمه کذّاب ادّعای نبوّت کردند، ابوبکر به رفع این فتنه ها پرداخت، بعد از نظم عربستان به خیال تسخیر ممالک خارجه افتاد. خالدبن ولید که در حیات حضرت رسول صلی الله علیه و آله نیز شجاعتها به خرج داده بود و سیف اللّه (27) لقب گرفت به سر حدّ ایران مأمور گشته، در سواد(28) عراق فتوحات کرده، تا نزدیکی دجله آمد و بعد مأمور شام شد، در این اثنا ابوبکر در سال یازدهم هجرت بعد از دو سال [و] چند ماه خلافت در گذشت.
نوشته اند که ابوبکر هفت روز از جمادی الآخرة رفته بود مریض گشت، مدّت پانزده روز رنجور شد، بیست و دوم جمادی الآخر وفات کرد و این وقت شصت [و] سه ساله بود، مدّت دو سال و سه ماه[و [بیست [و] دو روز خلافت داشت و چون او را حنوط کردند به مضجع رسول خدا آوردند، عمر و عثمان و طلحه جسد او را به قبر نهادند و چنان به خاک سپردند که سر او بدانجا که کتف پیغمبر است برابر ایستاد و در عقب قبر جناب پیغمبر مدفون گردید.
و دیگر عُمر بن خطاب: در خلافت خود، ابوعبیده ثقفی (پدر مختار) را با لشکر اسلام به عراق فرستاد و در کنار فرات با لشکر ایران تلاقی فریقین گردید و جنگ معروف به وقعه جسر(29) واقع شد، اعراب شکست خوردند، ابو عبیده مقتول گشت، پس از آن میان عرب و عجم زد و خوردها واقع شد، لشکریان ایران در جنگهای قادسیه و جلولاء و نهاوند مغلوب گشتند، نعمان بن مقرن سردار عرب بود. سردارهای هر دو [طرف] کشته شدند. آخر اعراب(30) غلبه کردند. اعراب آن را «فتح الفتوح» نامیدند. دولت چهار صد و پانزده ساله ساسانیان را منقرض نمودند.
در عهد عمربن خطاب تقریباً تمام ایران و مصر و بلاد شام را عساکر(31) اسلام فتح کردند و در سنه بیست و سه هجری خلیفه ثانی در دست ابولؤلؤ، غلام مغیره مقتول شد، صهیب رومی که ابو یحی کنیت داشت، بر او نماز گزاشت، و نعش او را به اتاق رسول خدا آوردند و قبر او را در عقب قبر ابوبکر چنان حفر کردند که سر عمر با کتف ابوبکر می آمد و او را در آن رواق به خاک سپردند.
عثمان بن عفان: [پس از عمر] خلافت یافت و در زمان او بعضی از بلاد شمال غربی آفریقا در تحت تصرّف مسلمین در آمد، آخرالأمر مردم به واسطه صفات و حالاتی از عثمان رنجیده [بودند] بر او شوریدند. روز جمعه هیجدهم شهر ذی حجة الحرام بود، در سال سی و پنجم هجری و سال ولادت او شش سال بعد از عام الفیل است، تا این هنگام که مقتول گشت هشتاد [و] دو سال داشت.
مدّت خلافت او یازده سال و یازده ماه و چهارده روز است، بالجمله سه روز عثمان را نگذاشتند که به خاک سپارند، بعد از سه روز او را به «حُشّ کوکب»(32) آوردند. کوکب نام یکی از اصحاب است و حُشّ نام بستان است و این بستان در پهلوی گورستان جهودان بود. حکیم بن حزام بر او نماز گزاشت، عثمان را در آنجا به خاک سپردند، چون معاویه فرمانروا گشت، حکم داد تا مسلمانان مردگان خویش را در بقیع از آن سوی که عثمان مدفون بود به خاک سپردند تا مدفن او به گورستان بقیع اتصال یافت و عثمان را با همان جامه که در برداشت دفن کردند و غسل ندادند؛ آنجا [که] عثمان مدفون گشت به گورستان بنی امُیّه معروف شد.
قصّتین عجیبتین: اولاً مرقوم شد که ابوبکر و عمر در جوار پیغمبر در مسجد در پشت سر آن سرور مدفون گردیدند، حمداللّه مستوفی در کتاب خود می نویسد که در کتاب «استظهار الأخبار» تالیف قاضی احمد دامغانی و «مجمع أرباب المُلک» قاضی رکن الدّین جوینی آمده که حاکم اسماعیلی که ششم خلیفه بنی فاطمه مغرب بوده، از مدینه علویی را بفریفت تا در شب از خانه او نقب به روضه رسول اللّه می بردند تا اینکه ابوبکر و عمر را از روضه پاک رسول اللّه صلی الله علیه و آله بیرون آورند و هرچه خواهند در حق ایشان به تقدیم رسانند، در آن روزها در مدینه گرد و صاعقه و تاریکی عظیم پیدا شد، مرتکبین ترسیدند و در انابت(33) کوشیدند و به حرم رسول گریختند و آن حال ساکن نمی شد تا آن علوی اظهار آن قضیّه کرد، حاکم مدینه نقابان را بگرفت و سیاست کرد، همان روز هوا خوش شد و این قضیّه در سنه احدی عشر و اربعمأه بود و حاکم اسماعیلی آن سال به سر نبرد!
و امّا قصّه دیگر: آنکه در کتاب «کامل ابن اثیر» روایت می کند که سال پنجاه از هجرت گذشته، معاویه خواست که منبر پیغمبر را به شام برد، همینکه خواستند که منبر را حرکت دهند آفتاب گرفت به نحوی که ستاره های آسمان نمایان شد، مردم ترسیدند، از این جهت معاویه ترک عزم نموده شش پله به وی زیاد کرد.
به روایت دیگر در سال چهل و یک هجری معاویه اراده حج کرد و نجّاری را با چوبها و آلتها فرستاد و نامه به والی مدینه نوشت که منبر پیغمبر را از هم پاشیده کن و بقدر منبریکه من در شام دارم به اندازه آن بده بسازند، چون اراده کندن منبر کردند آفتاب منکسف(34) شد و زلزله عظیمی در زمین پیدا شد، ایشان دست برداشتند و این قضیّه را به معاویه نوشتند، معاویه در جواب ایشان نوشت که آنچه نوشته ام البته می باید کرد، پس ایشان به گفته او منبر را کنده بزرک نمودند.
و امّا مدفن حضرت فاطمه علیهاالسلام
«قیل أنّها دُفنت فی زاویة دار عقیل، بین قبرها و بین الطّریق سبعة. قال عبداللّه بن جعفر: ما أدرکتُ أحدا یشکّ أنّ قبرها فی ذلک الموضع».
اختلاف کرده اند در موضع و محل قبر آن خاتون معظمه؛ بعضی گویند میانه قبر و منبر مدفون است و حدیث «ما بین قبری و منبری روضةٌ مِنْ ریاض الجنّة»(35) مؤید است. آن خاتون وصیّت نموده بود مرا مخفی دفن کنید، پس امیرالمؤمنین دو پاس از شب گذشته با اسماء بنت عُمیس [فاطمه علیهاالسلام را] غسل داد و با حسنین علیهماالسلام نماز گزاردند، و با عباس عمش آن خاتون را در لحد گذاشته دفن کردند.
بعضی بر آنند که در بقیع مدفون است و جمعی گویند که در خانه خودش است، بعد از آنکه در مکان خانه فاطمه مسجد بنا کردند قبر شریف آن خاتون در میان مسجد واقع شد.
وفات فاطمه علیهاالسلام :
به سند صحیح، جناب فاطمه بعد از رسول خدا هفتاد و پنج روز در دنیا بماند و در آن مدت کسی او را شاد و خندان ندید. در هفته دو مرتبه به زیارت قبور شهدای اُحد می رفت؛ روز دو شنبه و پنجشنبه، شب و روز گریه می کرد. بر این حال بود تا از دنیا مفارقت کرد. به روایت ابن عباس در روز بیست [و] یکم ماه رجب المرجب واقع شده، اگر چه خلاف مشهور است، لکن زیارت آن حضرت دراین روز احتیاطاً مناسب است، به نحوی که مذکور خواهد شد ولکن به سند صحیح از صادق علیه السلام مروی است که جناب فاطمه علیهاالسلام هفتاد و پنج روز بعد از رسول خدا زنده بود. پس بنا به مشهور، وفات حضرت رسول در بیست [و] هشتم ماه صفر بود باید که وفات فاطمه علیهاالسلام در سیزدهم و یا چهاردهم و یا پانزدهم ماه جمادی الاولی باشد، پس زیارت آن مخدّره در این ایّام مناسب است، خصوصاً در چهاردهم.
و به سند معتبر دیگر وارد شده که وفات فاطمه علیهاالسلام در روز سیم ماه جمادی الاُخری واقع شده و شیخ طوسی و سیّدبن طاوس و دیگران چنین ذکر کرده اند که نوشته شد، اگر چه این قول منافی روایتی است که سابقاً ذکر شد، امّا چون مشهور است و روایت دارد و باید که در روز سیم این ماه نیز به تعزیت آن حضرت قیام نموده و زیارت او بکنند.
به ایّ حال همینکه خواستند او را دفن نمایند، از زمینِ قبر صدایی آمد که به سوی من بیاورید که تربت او را از من گرفته اند، پس ناگاه دیدند که قبری ساخته و پرداخته است و چون جنازه وی را در نزد قبر گذاشت و خواست او را در قبر گذارد، دو دست از میان قبر پیدا شد شبیه به دستهای رسول خدا و جسد منوّر جناب فاطمه را گرفته، داخل قبر شد، پس امیر علیه السلام در کنار قبر ایستاده فرمود که: «یا ارضُ أستودعکِ ودیعتی هذه بنتُ رسول اللّه» در جواب علی علیه السلام ندایی از زمین بر آمد که یا علی من مهربانترم بر او از تو، آزرده مباش. پس از فراغ از دفن آن سیّده زنان، اندوه و حزن آن حضرت زیاد شد، با چشم گریان رو به قبر حضرت رسول کرده گفت:
«سلام بر تو باد ای پیغمبر خدا، نور دیده تو دراین زمان بر تو وارد شد و به زیارت تو آمده، و امشب مهمان تواست، و در جوار تو خوابیده.
یا رسول اللّه دخترت از مفارقت تو ضعیف و نالان شده بود، دیگر در مصیبت دخترت صبر و شکیبایی من به نهایت رسیده.
یا رسول اللّه امانتی که به من سپرده بودی باز پس گرفتی، در مصیبت آن زمین و آسمان در نظر من تاریک شده و مادامی که در حیات باشم اندوه آن مصیبت از دلم بیرون نخواهد رفت.»
پس اصحاب رسول اللّه که حاضر بودند مشغول گریه شدند و جناب امیر اشعاری چند در مصیبت آن مخدّره فرموده که از جمله آنها این دو بیت است:
مرثیه:
لِکُلِّ اجتماعٍ مِنْ خَلیلین فُرقةٌ وَ کُلُّ الّذی دونَ الفِراق قلیلُ(36)
یعنی: «هر اجتماعی را در میان دو دوست افتراقی در پی است و هر مصیبتی به غیر از مصیبت فراق اندک است.»
وإنّ افتقادی فاطماً بَعد أحمدِ دَلیلٌ علی أنْ لا یَدومَ خَلیلُ(37)
یعنی: «بدرستی که گم کردن من فاطمه را، بعد از مفارقت از رسول خدا، دلیل است بر این که دوست دائمی دراین عالم نمی باشد.»
أیضاً: در مرثیه وی گفته:
نفسی علی زَفَراتها محبوسة یالیتها خَرَجت مَع الزَفَرات
یعنی: «نفس من با سوزش دل من محبوس است، کاش هر دو یکمرتبه بیرون آیند.»
لاخَیر بَعدَکَ فی الحیوة فانّما أبکی مَخافة أنْ تَطُولَ حیاتی(38)
یعنی: «نیست نیکویی در زندگانی بعد از تو یا فاطمه و گریه من برای آن است که می ترسم حیات من بعد از تو طول کشد.»
پی نوشتها:
________________________________________
1 ـ بحار الانوار، ج22، ص 288
2 ـ بحار الانوار، ج100، ص140
3 ـ بحار الانوار، ج100، ص143
4 ـ فرزندان
5 ـ اختران
6 ـ چاهها
7 ـ بحار الانوار، ج22، ص514
8 ـ دهات و آبادیهای سر سبز
9 ـ امروز آثار این شهر که در شمال غربی عربستان و در سر راه اردن واقع است و به (مدائن صالح) شهرت دارد، و به علت آنکه نام آن در (کتاب مقدس) آمده است از این رو باستانشناسان و جهانگردان اروپایی از چند قرن پیش در پی یافتن آن بوده و در تمامی آن مناطق به جستجو پرداختند و بالاخره در قرن هیجدهم میلادی یک باستانشناس آلمانی آن را یافت، در باره این جون فیلبی (عبد اللّه فیلبی بعدی) کتابی به نام (مدائن صالح) نوشته است می گوید: (من در خلال سالهای 1953 ـ 1950 مدینه را مرکز خود قرار داده و از آنجا برای برسی آثار باستانی این سرزمین تاریخی که به دوران ابراهیم الخلیل و موسی و سلیمان و نابو بندس بابلی (که این منطقه را پایتخت تابستانی خود قرار داه بود) و پادشاهان لحیانی و معینی و نبطی که همگی از اهالی عاد و ثمود بوده و برا راههای تجارتی مهم در آن دوران سیطره داشته و بخور و ادویه بلاد غرب را به مرکز مهم آن روزگار می رسانیدند و بر اعراب حکم می راندند باز می گردد پرداختم، پیش از من در دهه هشتاد قرن نوزدهم چند تن به نامهای چارلز هوبر و ژولیوس یوتنغ و جوسن وساقینیاک (که این دو تن اخیر در سالهای 1907 و 1910 به مدائن صالح آمده بودند) به کاوشهایی پرداخته و آثار و کتیبه های مهمی را یافته بودند)
10 ـ فجر: 9
11 ـ اعراف: 74
12 ـ شعراء: 155
13 ـ نامی از این چاه در جدول نامهای چاههای متبرک و تاریخی مدینه در کتابهای مدینه شناسی نیامده است.
14 ـ بحار الانوار، ج100، ص 215
15 ـ بحار الانوار، ج100، ص 215
16 ـ بنا به گفته مدینه شناسان این دو نام دو مسجد است نه یکی، اما (مسجد الشمس) یا (ردّالشمس) در مشرق مسجد قباء میان مسجد قباء و باب العوالی قرار دارد، و مسجد فضیخ در منطقه عوالی در حرّه شرقیه می باشد. امروزه مسجد الشمس زمینی است بدون ساختمان که گرد آن دیوار کشیده شده است.
17 ـ مقصود از (ردّ الشمس) باز گشتن آفتاب از سمت مغرب در هنگام غروب و قرار گرفتن در وسط آسمان است که بنابر روایات این واقعه چندین بار برای علی بن ابیطالب علیه السلام در مدینه و در عراق رخ داده است.
18 ـ نزدیک به این مضمون در بحار الانوار، ج41، ص189
19 ـ محل عبادت.
20 ـ روستاها و دهات.
21 ـ تسلیم ننمود.
22 ـ از روایات دروغینی است که به پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت داده شده است و تنها راوی آن خلیفه اول است، وعلاوه بر آنکه امیرالمؤمنین علیه السلام صدور این روایت را تکذیب کردند، مخالف نصّ صریح قرآن است که فرزندان پیامبران از آنان ارث می بردند (وَوَرِثَ سُلیمانُ داودَ).
23 ـ روستاها و دهات.
24 ـ تفرّجگاه.
25 ـ کوهها.
26 ـ درباره این گفتار تردیدهای وجود دارد برخی از قبائل عرب تازه مسلمان شده مرتد گردیدند، لیکن گروهی دیگر سر از اطاعت أبی بکر برتافته و ادعا می کردند او خلیفه بر حق نمی باشد. گروهی دیگر نیز با قبول اسلام خواستار نپرداختن زکات به ماموران خلیفه بودند.
27 ـ خالد بن ولید مخزومی یکی از جنگاوران و شمشیر زنان دوران جاهلیت و اسلام است، او سر کرده سربازانی بود که در جنگ احد با زیرکی از فرصت استفاده کرده و به عَقَبه لشکر پیامبر صلی الله علیه و آله حمله نمود و فاجعه اُحد رخ داد، وی بعدها اسلام آورد و در جنگهای زیادی برای اسلام شمشیر زد، اما حدیث لقب دادن پیامبر صلی الله علیه و آله او را به سیف اللّه (شمشیر خدا) از روایتهای دروغینی است که برای کم جلوه دادن شجاعتهای امیرالمؤمنین علیه السلام جعل شده است.
28 ـ بخشهای میانه و جنوبی عراق را که در آن نخلستانها و کشتزارهای فراوان است و رنگ سبزی آن به تیرگی و سیاهی می گراید به نام سواد شهرت دارد.
29 ـ پُل.
30 ـ اعراب نام عربهای بدوی بیابانگرد است، در حالی که نام عرب و عربها بر شهرنشینان این قوم گفته می شود.
31 ـ لشکریان.
32 ـ بنا به گفته مورخین (حُشّ کوکب) نام زنی یهودیه بود که بعدها زمین او به گورستان یهودیان تبدیل شد و عثمان را نیز اجازه دفن در مقابر مسلمین نداده از این رو در مقبره یهود دفن کردند.
33 ـ گریه و زاری به درگاه خداوند.
34 ـ گرفتگی آفتاب را کسوف گویند.
35 ـ بحار الانوار، ج100، ص192
نویسنده این کتاب سیدمحمّد باقر بن مرتضی حسینی ملقّب به فخر الواعظین خلخالی است، نسب وی به شهید بزرگوار زید بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام می رسد، وی سالها در شهر خلخال ساکن و به امور دینی مردم آن سامان رسیدگی می کرده است، لیکن در سال 1311ه به تبریز آمده، سپس به عتبات عالیات مشرّف می شود، پس از آن به ایران مراجعت می کند و چند سالی در تهران می ماند و در سال 1327ه . به مشهد مشرّف می شود و آنجا را برای سکونت خویش برمی گزیند.
نسخه خطّی این اثر، در کتابخانه آستان قدس رضوی نگهداری ومؤلّف محترم در سال 1327ه . شروع به تألیف آن نموده، و در سال 1331ه در 403 ورق آن را به پایان برده است، در شماره های پیشین میقات چندبخش، ازاین اثر ارزشمند به چاپ رسیده وهم اینک قسمتی دیگراز آن را تقدیم خوانندگان محترم می نماییم:
مختصری از شرح حال جناب عقیل علیه السلام در این مقام عرض نمایم: بدانکه رسول خدا التفات زیاد و محبت تمام نسبت به عقیل داشت، چنانچه به سند معتبر منقول است که ابن عبّاس گوید: که روزی علیّ بن ابی طالب علیه السلام از رسول خدا پرسید که یا رسول اللّه تو عقیل را دوست می داری؟
فرمود: بلی واللّه او را دوست می دارم به دو جهت، یکی محبت او بر من و دیگری ابوطالب او را دوست می داشت، و فرزندان او کشته خواهند شد در محبت فرزندان تو، و دیده های مؤمنان برایشان خواهند گریست، پس حضرت رسول آنقدر گریست که آب دیده اش بر سینه اش جاری شد، و فرمود به خداوند حضرت حقّ شکایت می کنم از آنچه به اهل بیت من خواهد رسید.(1)
و قال شیخ [ال]طریحی: «أنّه کان أسنّ مِن أخیه جعفر بعشر سنین، و کان اکثر النّاس ذکراً لمثالب قریش فعادوه لذلک، و کان ممّا أعانهم علیه فیذلک مغاضبة لأخیه علی علیه السلام ، و خروجه الی معاویة حتّی قال یوماً بحضرته هذا أبو زید لو لم یعلم بأنّی خیر له من اخیه لما أقام عندنا و ترکه.
فقال عقیل: أخی خیرٌ لی فی دینی، و أنتَ خیرٌ لی فی دنیای، واسئل اللّه خاتمة الخیر، توفّی فی خلافة معاویة».
صاحب «مجالس المؤمنین» نقل می کند: که عقیل بن ابی طالب ده سال از طالب کوچکتر بود و جعفر ده سال از عقیل و علی علیه السلام ده سال از جعفر کوچکتر بود و هیچکس مانند عقیل در میان عرب در علم و فضل و حَسَب و نسب نبود. عقیل در ایام خلافت معاویه، بعد از آنکه از شام مراجعت فرمود، در زمان امامت حضرت امام حسن علیه السلام در مدینه وفات یافت و قبرش نیز در بقیع است.
ثمّ تزور علیّ العُریضی ابن امام جعفر الصّادق علیه السلام ، ثمّ تزور شهداء الاُحد أوّلهم سیّدنا حمزة علیه السلام [و تقول]:
«السّلام علیک یا سیّدنا حمزة یا عمّ رسول اللّه ، و یا سیّدالشهداء، و یا أسداللّه و أسد رسوله، السّلام علیک یا عبداللّه [بن] جحش، السّلام علیک یا مُصْعَب بن عمیر و رحمة اللّه و برکاته».
ثمّ تزور شهداء خارج القبّة، ثمّ تأتی قُبة الثنایا و تصلّی و تدعوا، ثمّ تأتی مسجد [ال]قبلتین فییوم الثلاثاء و تصلّی فیها، ثمّ تأتی المساجد اللاّتی فیطریق القبلتین و هی¨ أربعة مساجد، ثمّ الغار فوق جبل و تصلّی و تدعو، ثمّ تأتی مسجد قباء و تصلّی فیه و تدعو، ثمّ تأتی عند طاقة الکشف فی رکن مسجد قباء، و منزل الآیة و مبرک النّاقة، و هناک أربعة مساجد و تصلّی و تدعوا، ثمّ تأتی مسجد الشمس، و مسجد الأجابة، و مسجد [ال]جمعة، و مسجد بنی نجّار جانب قباء، ثمّ تأتی مسجد [ال]مائدة قریب البقیع، و مسجد الاجابة الثانی و هو قریبه، و تصلّی فیهما و تدعو بما شاء[اللّه ].
* * *
فی فضیلة زیارة النّبی صلی الله علیه و آله :
قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله : «مَنْ زار قبری وَجَبت له شفاعتی».(2)
أیضاً قال النّبیّ صلی الله علیه و آله : «مَنْ زارنی بعد مماتی فکأنّما زارنی فی حیاتی».(3)
المحاریب ثلاثة: محراب النّبیّ، محراب عثمان، محراب سلیمان سلطان الرّوم.
الأبواب خمسة: باب السّلام، باب الرّحمن، باب النّساء، باب جبرائیل، باب المجیدی.
المنارة خمسة: منارة رئیسیة، منارة سلیمانیّة، منارة اشکلیّة، منارة باب الرّحمان، منارة باب السّلام.
دعاء الوداع وقت الرُّخصة:
«الوداع یا رسول اللّه ، الفراق یا نبی اللّه ، الأمان یا حبیب اللّه ، لاجَعَله اللّه تعالی آخر العهد لا منک و لا مِنْ زیارتک، و لا مِنَ الوقوف بین یدیک، إلاّ مِنْ خیرٍ و عافیَة و صحَّةٍ و سلامةٍ، إنْ عشتُ إن شاء اللّه تعالی جئتک، و إنْ متُّ فاودعت عندک شهادتی و امانتی و عهدی و میثاقی من یومنا هذا الی یوم القیامة، و هی شهادة أن لااِله الاّ اللّه وحده لا شریک له، و اشهد أنّ محمّداً عبده و رسوله، اللّهُمَّ صل علی محمّد و آل محمّد، السّلام علیک ایّها النبی و رحمة اللّه و برکاته».
و مقبره مدینه که [آن را] بقیع الغرقد خوانند و در شرق مدینه واقع است، اوّل مکان وسیع بود مُشجّر، درختان خاردار داشت، بعد آنجا را قبرستان نمودند، مشهور به «بقیع الغرقد» گردید و در اوست قبور ائمه اربعه، و ابناء(4) رسول اللّه و بنات(5) و زوجات و صحابه آن حضرت در آنجا مدفونند، و اکثر صحابه در آنجا آسوده اند، و از تابعین و از کبار علما و محدثین [نیز] در آنجا خفته اند.
آبار(6) مدینه: هفت چاه در مدینه می باشد، [که] پیغمبر از آنها وضو ساخته و غسل کرده و آب آشامیده[است]، [و آنها را در] این جمله به نظم آورده اند:
إذا رمت آبار النّبیّ بطیبةٍ فعدّتها سبعٌ مقالاً بلا وهَنِ
اُریسٌ، و غَرسٌ، رومةٌ، و ضیاعةٌ (کذا بضعة) قُل بئرُ حاءٍ مَع العَهَن
چاه غَرس: از آبش پیغمبر را غسل دادند، چنانکه فرمود: «یا عَلِیّ إذا اَنا مِتُّ فاغسلنی بسبع قرب مِنْ بئری بئر غَرس».(7)
چاه اُریس: که انگشتر رسول اللّه صلی الله علیه و آله از دست عثمان بن عفان بر آن چاه افتاد و هر چند جستند نیافتند، در نخلستان قبا بر دو میلی مدینه، مایل قبله واقع است، در آنجا مجموع بیوت انصاریان بوده، و آن قصبه مانند بود و در حوالی آن قراء معتبر(8) بوده، اکنون اکثر آن دهات خرابند، از آنها خیبر بود که هفت حصار در میان هم داشت، و حِجْر بود و وادی القری بود بر یک روز راه از او، و آن مقام قوم ثمود(9) بود. حق تعالی در حق آنجا فرموده: وَثَمُودَ الَّذِینَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِی(10) زیرا که ایشان در کوه خانه ها ساخته بودند. حق تعالی می فرماید: وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُیُوتا(11) و در آنجا چاهی بوده که در کار نزاع ایشان با ناقه صالح صلی الله علیه و آله آبخور از آن چاه بوده، حق تعالی می فرماید: لَهَا شِرْبٌ وَلَکُمْ شِرْبُ یَوْمٍ مَعْلُومٍ.(12)
بئر فضا: چاه مبارکی است در مدینه که حضرت رسالت آب دهن [در آن [افکنده، شفای کلّ امراض است.
بعبغ(13) چشمه ای عزیز است در مدینه، مال بنی هاشم است، پیغمبر صلی الله علیه و آله آن چشمه را اخراج کرده و عامل آن حضرت بوده، و درختان خرما در اطراف [ش] بسیار است.
میثب، آب عقیل است در مدینه.
***
مساجد و معابد[ی] در اطراف مدینه می باشد[عبارتند از]:
مسجد قُبا: تفصیل بنای او در ضمن هجرت رسول اللّه مذکور شد، و آن در سمت جنوب مدینه منّوره واقع است به مسافت دو میل، گویند جناب پیغمبر صلی الله علیه و آله هر روز شنبه سواره یا پیاده به مسجد قبا می رفت و در آنجا دو رکعت نماز می خواند و می فرمود هر که در مسجد قبا دو رکعت نماز بخواند ثواب یک عمره به او می دهند،(14) و حضرت صادق علیه السلام می فرمود: نماز بسیار بکن در مسجد قبا که آن اوّل مسجدی است که جناب پیغمبر در عرصه مدینه در او نماز خوانده.(15)
و دیگر مسجد احزاب: و آن مسجد فتح است، و آن مسجدی است که دعا کرد در آن رسول خدا در روز خندق، و آن واقع است بر قطعه ای از کوه سَلَعْ که به دو پلّه بر آن بالا می روند، و در جانب قبله او از طرف پایین دو مسجد است، یکی منسوب است به علیّ علیه السلام [و به] مسجد امیرالمؤمنین مشهور است، و دیگری مسجد سلمان فارسی است که مقابل حمزه است و دیگر مسجد قبلتین، و قُبّة الکشف و مسجد مباهله [می باشد].
و مسجد فضیخ:(16) آن مسجدی است که در سمت شرقی مسجد قبا واقع است و در حدیث آمده که در آن مسجد آفتاب از برای جناب امیر علیه السلام برگشت و روایت ردّ الشمس(17) به امیر علیه السلام و غیر آن از جمله متواتر است، و شُبهه خرق عادت در ردّ شمس و شقّ القمر و امثال آنها علم حاصل به تواتر را زایل نمی کند، و ردّ شمس اختصاص به امیر علیه السلام ندارد بلکه برای یوشع بن نون وصیّ موسی علیه السلام و برای سلیمان ابن داود علیه السلام هم اتفاق افتاده که نماز شان در وقت خودش خوانده شود، و یا جمعی از اعدای دین در آن غزوه کشته شود، علمای عامّه و خاصّه از عبداللّه بن عبّاس روایت کرده اند که آفتاب بر نگشت مگر از برای سه کس: یوشع و سلیمان و علیّ بن ابی طالب علیه السلام .(18)
و دیگر معبد(19) خانه علیّ علیه السلام و خانه ابوبکر، و بیت بنی نجّار و معبد خانه زین العابدین و معبد خانه حضرت صادق علیه السلام [است].
و بعضی از قراء(20) مدینه [همانند] حصن بلیغ بر امیرالمؤمنین علی علیه السلام وقف بود و بعد از او اولادش در تصرف داشتند و از آن جمله دهی بود مشهور به فَدَک که رسول صلی الله علیه و آله چون به صلح مسخّر گردانیده خاصّه خود فرمود، بعد از او فاطمه علیهاالسلام متصرف شد، عمر خطّاب مانع گردید و مُسلَّم نداشت(21) و گفت پیغمبران را میراث نبود، کما قال النبّی: «نَحنُ مَعاشر الأنبیاءِ لا نُورّث و ما تَرَکْناهُ صَدَقة».(22)
قریه سیره بر سه فرسنگی مدینه با قلعه بلند، از ولایت طیّ است، رسول اللّه به عایشه داده بود. امیرالمؤمنین علیه السلام از تصرف عایشه مانع شده تسلیم نفرمود.
مواضع دیگر از [قبیل] هادی و حصره و سایره و سنان و سانه و رهاط و غراب و اکحل و حمیّه، قرآء(23) مدینه اند.
و قریه خُبار مرضه(24) اهل مدینه است بر سر مرحله شهیر و مرحله جُحفه که میقات است به ده فرسنگی از او بر سوی مکه است.
و قریه ابواء که آمنه خاتون مادر پیغمبر به روایتی در آنجا مدفون است، از مدینه چهل و چهار فرسنگ است به سوی مکّه.
فضیا، سُقیا، حفیا، زوراء، فیء، برید، وادی و قنات عموماً اسامی امکنه ای است در مدینه.
جبال(25) مدینه: کوه اُحد، کوه ورقا، کوه عیر، کوه عینین، کوه ذباب.
***
در ذکر مشاهد و مقابر اصحاب و اولاد آن حضرت که در مدینه طیبه مدفون اند.
مدفن خلیفه اول و خلیفه ثانی ظاهراً در قرب جوار سید ابرار است. اهل اسلام متفق اند بر اینکه آن امر بی اذن و اجازه حضرت علی علیه السلام اتفاق افتاده است.
خُلفای راشدین: «مدة خلافة الخلفاء الراشدین خمسة و عشرون سنة الاّ ثلاثة أشهر، لأبی بکر سنتان و ثلاثة أشهر و تسع لیال، و لعمر عشرُ سنین و ستة أشهر و خمس لیال، و لعثمان إثنی عشر سنة إلاّ عشر لیالٍ و مدة خلافة امیرالمؤمنین علیّ علیه السلام خمس سنین إلاّ ثلاثة اشهر».
ابوبکر بن ابی قُحافه: چون حضرت رسول در سن شصت و سه سالگی در سنه ششصد و سی و دو میلادی و سال یازدهم هجری و سال اوّل جلوس یزدگرد سیّم که آخر[ین [پادشاه ساسانی بود رحلت فرمود، ابوبکر بن ابی قُحافة بن عامربن کعب بن سعیدبن تیم بن مُرّه (که در اینجا با حضرت رسالت در نسب شریک می باشد)، که یکی از اصحاب پیغمبر بود به خلافت یعنی جانشینی آن بزرگوار نایل و برقرار گردید. اعتقاد شیعه اثنی عشری آن است که حق با حضرت علی علیه السلام بود به جهت آنکه از جانب خدا و رسول منصوب گشته بود.
«کما جائت به الرّوایة کانوا اوصیاء الأنبیاء منصوصٌ علیهم من اللّه و رسوله، إنّ شیث بن آدم وصیّ آدم، و سام بن نوح وصیّ نوح، و یوحنّابن حنّان عمّ هود وصیّ هود، و اسحق بن ابراهیم وصیّ ابراهیم و یوشع بن نون وصیّ موسی، و شمعون بن حمون الصّفا عمّ مریم وصیّ عیسی، و علی بن أبی طالب وصیّ محمّد صلوات اللّه علیهم أجمعین».
گویند ابوبکر را اجماع به خطا خلیفه کردند و معنای این خلافت سلطنت عربستان بود و پایتخت آن مدینه طیّبه. بعد از رحلت پیغمبر تمامی اهالی عربستان از دین اسلام بر گشته و مرتد شدند و رایت طغیان افراشتند.(26) بعضی هم از قبیل مُسیلمه کذّاب ادّعای نبوّت کردند، ابوبکر به رفع این فتنه ها پرداخت، بعد از نظم عربستان به خیال تسخیر ممالک خارجه افتاد. خالدبن ولید که در حیات حضرت رسول صلی الله علیه و آله نیز شجاعتها به خرج داده بود و سیف اللّه (27) لقب گرفت به سر حدّ ایران مأمور گشته، در سواد(28) عراق فتوحات کرده، تا نزدیکی دجله آمد و بعد مأمور شام شد، در این اثنا ابوبکر در سال یازدهم هجرت بعد از دو سال [و] چند ماه خلافت در گذشت.
نوشته اند که ابوبکر هفت روز از جمادی الآخرة رفته بود مریض گشت، مدّت پانزده روز رنجور شد، بیست و دوم جمادی الآخر وفات کرد و این وقت شصت [و] سه ساله بود، مدّت دو سال و سه ماه[و [بیست [و] دو روز خلافت داشت و چون او را حنوط کردند به مضجع رسول خدا آوردند، عمر و عثمان و طلحه جسد او را به قبر نهادند و چنان به خاک سپردند که سر او بدانجا که کتف پیغمبر است برابر ایستاد و در عقب قبر جناب پیغمبر مدفون گردید.
و دیگر عُمر بن خطاب: در خلافت خود، ابوعبیده ثقفی (پدر مختار) را با لشکر اسلام به عراق فرستاد و در کنار فرات با لشکر ایران تلاقی فریقین گردید و جنگ معروف به وقعه جسر(29) واقع شد، اعراب شکست خوردند، ابو عبیده مقتول گشت، پس از آن میان عرب و عجم زد و خوردها واقع شد، لشکریان ایران در جنگهای قادسیه و جلولاء و نهاوند مغلوب گشتند، نعمان بن مقرن سردار عرب بود. سردارهای هر دو [طرف] کشته شدند. آخر اعراب(30) غلبه کردند. اعراب آن را «فتح الفتوح» نامیدند. دولت چهار صد و پانزده ساله ساسانیان را منقرض نمودند.
در عهد عمربن خطاب تقریباً تمام ایران و مصر و بلاد شام را عساکر(31) اسلام فتح کردند و در سنه بیست و سه هجری خلیفه ثانی در دست ابولؤلؤ، غلام مغیره مقتول شد، صهیب رومی که ابو یحی کنیت داشت، بر او نماز گزاشت، و نعش او را به اتاق رسول خدا آوردند و قبر او را در عقب قبر ابوبکر چنان حفر کردند که سر عمر با کتف ابوبکر می آمد و او را در آن رواق به خاک سپردند.
عثمان بن عفان: [پس از عمر] خلافت یافت و در زمان او بعضی از بلاد شمال غربی آفریقا در تحت تصرّف مسلمین در آمد، آخرالأمر مردم به واسطه صفات و حالاتی از عثمان رنجیده [بودند] بر او شوریدند. روز جمعه هیجدهم شهر ذی حجة الحرام بود، در سال سی و پنجم هجری و سال ولادت او شش سال بعد از عام الفیل است، تا این هنگام که مقتول گشت هشتاد [و] دو سال داشت.
مدّت خلافت او یازده سال و یازده ماه و چهارده روز است، بالجمله سه روز عثمان را نگذاشتند که به خاک سپارند، بعد از سه روز او را به «حُشّ کوکب»(32) آوردند. کوکب نام یکی از اصحاب است و حُشّ نام بستان است و این بستان در پهلوی گورستان جهودان بود. حکیم بن حزام بر او نماز گزاشت، عثمان را در آنجا به خاک سپردند، چون معاویه فرمانروا گشت، حکم داد تا مسلمانان مردگان خویش را در بقیع از آن سوی که عثمان مدفون بود به خاک سپردند تا مدفن او به گورستان بقیع اتصال یافت و عثمان را با همان جامه که در برداشت دفن کردند و غسل ندادند؛ آنجا [که] عثمان مدفون گشت به گورستان بنی امُیّه معروف شد.
قصّتین عجیبتین: اولاً مرقوم شد که ابوبکر و عمر در جوار پیغمبر در مسجد در پشت سر آن سرور مدفون گردیدند، حمداللّه مستوفی در کتاب خود می نویسد که در کتاب «استظهار الأخبار» تالیف قاضی احمد دامغانی و «مجمع أرباب المُلک» قاضی رکن الدّین جوینی آمده که حاکم اسماعیلی که ششم خلیفه بنی فاطمه مغرب بوده، از مدینه علویی را بفریفت تا در شب از خانه او نقب به روضه رسول اللّه می بردند تا اینکه ابوبکر و عمر را از روضه پاک رسول اللّه صلی الله علیه و آله بیرون آورند و هرچه خواهند در حق ایشان به تقدیم رسانند، در آن روزها در مدینه گرد و صاعقه و تاریکی عظیم پیدا شد، مرتکبین ترسیدند و در انابت(33) کوشیدند و به حرم رسول گریختند و آن حال ساکن نمی شد تا آن علوی اظهار آن قضیّه کرد، حاکم مدینه نقابان را بگرفت و سیاست کرد، همان روز هوا خوش شد و این قضیّه در سنه احدی عشر و اربعمأه بود و حاکم اسماعیلی آن سال به سر نبرد!
و امّا قصّه دیگر: آنکه در کتاب «کامل ابن اثیر» روایت می کند که سال پنجاه از هجرت گذشته، معاویه خواست که منبر پیغمبر را به شام برد، همینکه خواستند که منبر را حرکت دهند آفتاب گرفت به نحوی که ستاره های آسمان نمایان شد، مردم ترسیدند، از این جهت معاویه ترک عزم نموده شش پله به وی زیاد کرد.
به روایت دیگر در سال چهل و یک هجری معاویه اراده حج کرد و نجّاری را با چوبها و آلتها فرستاد و نامه به والی مدینه نوشت که منبر پیغمبر را از هم پاشیده کن و بقدر منبریکه من در شام دارم به اندازه آن بده بسازند، چون اراده کندن منبر کردند آفتاب منکسف(34) شد و زلزله عظیمی در زمین پیدا شد، ایشان دست برداشتند و این قضیّه را به معاویه نوشتند، معاویه در جواب ایشان نوشت که آنچه نوشته ام البته می باید کرد، پس ایشان به گفته او منبر را کنده بزرک نمودند.
و امّا مدفن حضرت فاطمه علیهاالسلام
«قیل أنّها دُفنت فی زاویة دار عقیل، بین قبرها و بین الطّریق سبعة. قال عبداللّه بن جعفر: ما أدرکتُ أحدا یشکّ أنّ قبرها فی ذلک الموضع».
اختلاف کرده اند در موضع و محل قبر آن خاتون معظمه؛ بعضی گویند میانه قبر و منبر مدفون است و حدیث «ما بین قبری و منبری روضةٌ مِنْ ریاض الجنّة»(35) مؤید است. آن خاتون وصیّت نموده بود مرا مخفی دفن کنید، پس امیرالمؤمنین دو پاس از شب گذشته با اسماء بنت عُمیس [فاطمه علیهاالسلام را] غسل داد و با حسنین علیهماالسلام نماز گزاردند، و با عباس عمش آن خاتون را در لحد گذاشته دفن کردند.
بعضی بر آنند که در بقیع مدفون است و جمعی گویند که در خانه خودش است، بعد از آنکه در مکان خانه فاطمه مسجد بنا کردند قبر شریف آن خاتون در میان مسجد واقع شد.
وفات فاطمه علیهاالسلام :
به سند صحیح، جناب فاطمه بعد از رسول خدا هفتاد و پنج روز در دنیا بماند و در آن مدت کسی او را شاد و خندان ندید. در هفته دو مرتبه به زیارت قبور شهدای اُحد می رفت؛ روز دو شنبه و پنجشنبه، شب و روز گریه می کرد. بر این حال بود تا از دنیا مفارقت کرد. به روایت ابن عباس در روز بیست [و] یکم ماه رجب المرجب واقع شده، اگر چه خلاف مشهور است، لکن زیارت آن حضرت دراین روز احتیاطاً مناسب است، به نحوی که مذکور خواهد شد ولکن به سند صحیح از صادق علیه السلام مروی است که جناب فاطمه علیهاالسلام هفتاد و پنج روز بعد از رسول خدا زنده بود. پس بنا به مشهور، وفات حضرت رسول در بیست [و] هشتم ماه صفر بود باید که وفات فاطمه علیهاالسلام در سیزدهم و یا چهاردهم و یا پانزدهم ماه جمادی الاولی باشد، پس زیارت آن مخدّره در این ایّام مناسب است، خصوصاً در چهاردهم.
و به سند معتبر دیگر وارد شده که وفات فاطمه علیهاالسلام در روز سیم ماه جمادی الاُخری واقع شده و شیخ طوسی و سیّدبن طاوس و دیگران چنین ذکر کرده اند که نوشته شد، اگر چه این قول منافی روایتی است که سابقاً ذکر شد، امّا چون مشهور است و روایت دارد و باید که در روز سیم این ماه نیز به تعزیت آن حضرت قیام نموده و زیارت او بکنند.
به ایّ حال همینکه خواستند او را دفن نمایند، از زمینِ قبر صدایی آمد که به سوی من بیاورید که تربت او را از من گرفته اند، پس ناگاه دیدند که قبری ساخته و پرداخته است و چون جنازه وی را در نزد قبر گذاشت و خواست او را در قبر گذارد، دو دست از میان قبر پیدا شد شبیه به دستهای رسول خدا و جسد منوّر جناب فاطمه را گرفته، داخل قبر شد، پس امیر علیه السلام در کنار قبر ایستاده فرمود که: «یا ارضُ أستودعکِ ودیعتی هذه بنتُ رسول اللّه» در جواب علی علیه السلام ندایی از زمین بر آمد که یا علی من مهربانترم بر او از تو، آزرده مباش. پس از فراغ از دفن آن سیّده زنان، اندوه و حزن آن حضرت زیاد شد، با چشم گریان رو به قبر حضرت رسول کرده گفت:
«سلام بر تو باد ای پیغمبر خدا، نور دیده تو دراین زمان بر تو وارد شد و به زیارت تو آمده، و امشب مهمان تواست، و در جوار تو خوابیده.
یا رسول اللّه دخترت از مفارقت تو ضعیف و نالان شده بود، دیگر در مصیبت دخترت صبر و شکیبایی من به نهایت رسیده.
یا رسول اللّه امانتی که به من سپرده بودی باز پس گرفتی، در مصیبت آن زمین و آسمان در نظر من تاریک شده و مادامی که در حیات باشم اندوه آن مصیبت از دلم بیرون نخواهد رفت.»
پس اصحاب رسول اللّه که حاضر بودند مشغول گریه شدند و جناب امیر اشعاری چند در مصیبت آن مخدّره فرموده که از جمله آنها این دو بیت است:
مرثیه:
لِکُلِّ اجتماعٍ مِنْ خَلیلین فُرقةٌ وَ کُلُّ الّذی دونَ الفِراق قلیلُ(36)
یعنی: «هر اجتماعی را در میان دو دوست افتراقی در پی است و هر مصیبتی به غیر از مصیبت فراق اندک است.»
وإنّ افتقادی فاطماً بَعد أحمدِ دَلیلٌ علی أنْ لا یَدومَ خَلیلُ(37)
یعنی: «بدرستی که گم کردن من فاطمه را، بعد از مفارقت از رسول خدا، دلیل است بر این که دوست دائمی دراین عالم نمی باشد.»
أیضاً: در مرثیه وی گفته:
نفسی علی زَفَراتها محبوسة یالیتها خَرَجت مَع الزَفَرات
یعنی: «نفس من با سوزش دل من محبوس است، کاش هر دو یکمرتبه بیرون آیند.»
لاخَیر بَعدَکَ فی الحیوة فانّما أبکی مَخافة أنْ تَطُولَ حیاتی(38)
یعنی: «نیست نیکویی در زندگانی بعد از تو یا فاطمه و گریه من برای آن است که می ترسم حیات من بعد از تو طول کشد.»
پی نوشتها:
________________________________________
1 ـ بحار الانوار، ج22، ص 288
2 ـ بحار الانوار، ج100، ص140
3 ـ بحار الانوار، ج100، ص143
4 ـ فرزندان
5 ـ اختران
6 ـ چاهها
7 ـ بحار الانوار، ج22، ص514
8 ـ دهات و آبادیهای سر سبز
9 ـ امروز آثار این شهر که در شمال غربی عربستان و در سر راه اردن واقع است و به (مدائن صالح) شهرت دارد، و به علت آنکه نام آن در (کتاب مقدس) آمده است از این رو باستانشناسان و جهانگردان اروپایی از چند قرن پیش در پی یافتن آن بوده و در تمامی آن مناطق به جستجو پرداختند و بالاخره در قرن هیجدهم میلادی یک باستانشناس آلمانی آن را یافت، در باره این جون فیلبی (عبد اللّه فیلبی بعدی) کتابی به نام (مدائن صالح) نوشته است می گوید: (من در خلال سالهای 1953 ـ 1950 مدینه را مرکز خود قرار داده و از آنجا برای برسی آثار باستانی این سرزمین تاریخی که به دوران ابراهیم الخلیل و موسی و سلیمان و نابو بندس بابلی (که این منطقه را پایتخت تابستانی خود قرار داه بود) و پادشاهان لحیانی و معینی و نبطی که همگی از اهالی عاد و ثمود بوده و برا راههای تجارتی مهم در آن دوران سیطره داشته و بخور و ادویه بلاد غرب را به مرکز مهم آن روزگار می رسانیدند و بر اعراب حکم می راندند باز می گردد پرداختم، پیش از من در دهه هشتاد قرن نوزدهم چند تن به نامهای چارلز هوبر و ژولیوس یوتنغ و جوسن وساقینیاک (که این دو تن اخیر در سالهای 1907 و 1910 به مدائن صالح آمده بودند) به کاوشهایی پرداخته و آثار و کتیبه های مهمی را یافته بودند)
10 ـ فجر: 9
11 ـ اعراف: 74
12 ـ شعراء: 155
13 ـ نامی از این چاه در جدول نامهای چاههای متبرک و تاریخی مدینه در کتابهای مدینه شناسی نیامده است.
14 ـ بحار الانوار، ج100، ص 215
15 ـ بحار الانوار، ج100، ص 215
16 ـ بنا به گفته مدینه شناسان این دو نام دو مسجد است نه یکی، اما (مسجد الشمس) یا (ردّالشمس) در مشرق مسجد قباء میان مسجد قباء و باب العوالی قرار دارد، و مسجد فضیخ در منطقه عوالی در حرّه شرقیه می باشد. امروزه مسجد الشمس زمینی است بدون ساختمان که گرد آن دیوار کشیده شده است.
17 ـ مقصود از (ردّ الشمس) باز گشتن آفتاب از سمت مغرب در هنگام غروب و قرار گرفتن در وسط آسمان است که بنابر روایات این واقعه چندین بار برای علی بن ابیطالب علیه السلام در مدینه و در عراق رخ داده است.
18 ـ نزدیک به این مضمون در بحار الانوار، ج41، ص189
19 ـ محل عبادت.
20 ـ روستاها و دهات.
21 ـ تسلیم ننمود.
22 ـ از روایات دروغینی است که به پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت داده شده است و تنها راوی آن خلیفه اول است، وعلاوه بر آنکه امیرالمؤمنین علیه السلام صدور این روایت را تکذیب کردند، مخالف نصّ صریح قرآن است که فرزندان پیامبران از آنان ارث می بردند (وَوَرِثَ سُلیمانُ داودَ).
23 ـ روستاها و دهات.
24 ـ تفرّجگاه.
25 ـ کوهها.
26 ـ درباره این گفتار تردیدهای وجود دارد برخی از قبائل عرب تازه مسلمان شده مرتد گردیدند، لیکن گروهی دیگر سر از اطاعت أبی بکر برتافته و ادعا می کردند او خلیفه بر حق نمی باشد. گروهی دیگر نیز با قبول اسلام خواستار نپرداختن زکات به ماموران خلیفه بودند.
27 ـ خالد بن ولید مخزومی یکی از جنگاوران و شمشیر زنان دوران جاهلیت و اسلام است، او سر کرده سربازانی بود که در جنگ احد با زیرکی از فرصت استفاده کرده و به عَقَبه لشکر پیامبر صلی الله علیه و آله حمله نمود و فاجعه اُحد رخ داد، وی بعدها اسلام آورد و در جنگهای زیادی برای اسلام شمشیر زد، اما حدیث لقب دادن پیامبر صلی الله علیه و آله او را به سیف اللّه (شمشیر خدا) از روایتهای دروغینی است که برای کم جلوه دادن شجاعتهای امیرالمؤمنین علیه السلام جعل شده است.
28 ـ بخشهای میانه و جنوبی عراق را که در آن نخلستانها و کشتزارهای فراوان است و رنگ سبزی آن به تیرگی و سیاهی می گراید به نام سواد شهرت دارد.
29 ـ پُل.
30 ـ اعراب نام عربهای بدوی بیابانگرد است، در حالی که نام عرب و عربها بر شهرنشینان این قوم گفته می شود.
31 ـ لشکریان.
32 ـ بنا به گفته مورخین (حُشّ کوکب) نام زنی یهودیه بود که بعدها زمین او به گورستان یهودیان تبدیل شد و عثمان را نیز اجازه دفن در مقابر مسلمین نداده از این رو در مقبره یهود دفن کردند.
33 ـ گریه و زاری به درگاه خداوند.
34 ـ گرفتگی آفتاب را کسوف گویند.
35 ـ بحار الانوار، ج100، ص192