بقعه حلیمه سعدیه وصفیّه عمه رسول خدا - ص - (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
از قبوری که در بقیع دارای قبه و بقعه بوده، قبر حلیمه سعدیه، مرضِعه (دایه) رسول خدا ـ ص ـ است. این قبر در انتهای بقیع و در نزدیکی قبر عثمان واقع است.
در سفرنامهها و کتب مدینه شناسی کهن، مطلبی در این مورد دیده نمیشود و حتی ابن بطوطه (757) در سفرنامهاش از وجود قبری که منتسب به حلیمه سعدیه و فرزندش در شهر بصره است خبر میدهد(1)ولی نویسندگان در قرون اخیر از این قبر که در بقیع بوده یاد نمودهاند.
از جمله نایب الصدر شیرازی 1306 در سفرنامهاش آورده است: «در محاذات قبه عثمـان، قبهای اسـت بر سردرش این کلمه نوشته شـده: «هذه قبّـة حضرت حلیمة السعدیّة ـ رضیالله عنها » و نیز این دو بیت را نوشتهاند:
یاپلدی مرضییه فخرعالمه قبه *** حلیمه حضرتنه قیلدی پادشه حرمت
که ذاتی در شرف دودمان مقدّسه(2)
مضمون این دو بیت ترکی نشانگر این است که ساختمان این بقعه متعلق به دوران سلاطین عثمانی است امّا قبل از آن در چه وضعیتی بوده، برای ما روشن نیست.
حسام السلطنه 1330 در شمارش بقاع موجود در بقیع میگوید: «...نهم بقعه حلیمه سعدیه است»(3)
ریچارد بورتون از جهانگردان غربی است که در سال 1853 میلادی = 1276ه. ق. بقیع را دیده است. وی میگوید: «سوّمین جایی که دیدیم بقعهایست که در روی قبر حلیمه سعدیه بنا شده است»(4)
با این که از تخریب این بقاع بیش از هفتاد سال میگذرد ولی در عین حال از جمله قبوری که هنوز از بین نرفته است یکی قبر حلیمه سعدیه است که در آخر بقیع معروف، مشهور و مورد توجه زائران است و از قبرهایی است که در نقشههای موجود در تألیفات جدید، منعکس و مشخص گردیده است; مانند «تاریخ المعالم المدینة
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ رحله ابن بطوطه، ص 184
2 ـ سفرنامه نایب الصدر شیرازی،ص230
3 ـ سفرنامه حسام السلطنه، ص152
4 ـ موسوعة العتبات المقدسه، ج3، ص282
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
المنوره»(1)
قبر صفیّه عمّه رسول خدص
در بقیع قبری است منسوب به صفیه، عمّه پیامبرص و مادر زبیر بن عوام و آن از جمله قبوری است در بقیع که از قرون اوّل اسلام تا به امروز، به وسیله مدینه شناسان و سفرنامه نویسان معرفی گردیده است.
قبر صفیه از دیدگاه مدینه شناسان
ابن شبّه و مدینه شناس معروف (متوفای 262ه. ق.) از عبدالعزیز، اولین مدینه شناس و مؤلف در این موضوع، نقل میکند: چون صفیه عمه رسول خدصاز دنیا رفت، پیکر او را در آخر کوچهای که به بقیع منتهی میشود دفن نمودند و این قبر در کنار درب خانهای است که به مغیرة بن شعبه منسوب است و چسبیده به دیوار این خانه است و این همان خانهایست که مغیره در زمینی که عثمان به وی اقطاع کرده بود، احداث نمود. ابن شبه در نقل خود اضافه میکند: «هنگامی که مغیره این ساختمان را درست میکرد عبور زبیر از آنجا افتاد و خطاب به مغیره گفت: مغیره! ریسمانت را از قبر مادر من کنار بکش. مغیره خواست با استفاده از موقعیت خود نزد در عثمان، نسبت به زبیر بیاعتنایی کند لیکن وقتی خبر به عثمان رسید به مغیره دستور داد طبق درخواست زبیر عمل کند و مغیره عقب نشینی کرد و لذا در این قسمت از دیوار خانه انحراف وجود دارد(2).
ابن نجار (متوفای 643 ه.ق.) میگوید: «وقبر صفیه بنت عبدالمطلب عمة النبی فی تربة فی أوّل البقیع»(3).
سمهودی (متوفای 911ه. ق.) آورده است: «از مشاهد و مدفنهای معروف، مدفن صفیه عمه پیامبر و مادر زبیر بن عوام است و این مدفن، آنگاه که از باب البقیع(4)خارج شدید در دست چپ شما قرار میگیرد. این مدفن بنایی از سنگ دارد ولی گنبدی در روی آن نیست.»
و اضافه میکند: «مطری گفته است که قرار بود گنبد کوچکی نیز بر آن بنا کنند ولی انجام نگرفت.»
مشابه همین جمله را صاحب عمدة الاخبار، که از علمای اواخر قرن دهم است، آورده، میگوید: «وقبرها أوّل ما تلقی عن یسارک عند خروجک من باب(5) البقیع»(6)
این بود نظریه چهار مدینه شناس معروف که کتاب و تألیف هر یک از آنها در دسترس همگان است و در فن خود جزء منابع مورد اعتماد میباشد.
قبر صفیه از دید زائران و سیّاحان
1ابن جبیر (متوفّای 614 ه. ق.) در سیاحتنامهاش آورده است: «بقیع در شرق مدینه واقع است. پس از خروج از دروازه بقیع، اوّلین محلی که با آن مواجه میشوید مدفن صفیه عمه رسول خدصو مادر زبیر است.(7)
2ابن بطوطه (متوفای 779 ه ق.) مینویسد: «البقیع وتخرج علیه علی باب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ ص245
2 ـ تاریخ المدینه، ج1، ص126 و127
3 ـ اخبار مدینة الرسول، ص154
4 ـ وفاء الوفاء، ج3، ص919
5 ـ منظور از باب البقیع دروازه شرقی مدینه است که باب البقیع معروف بود.
6 ـ عمدة الاخبار فی مدینة المختار، ص156
7 ـ رحله ابن جبیر، ص144
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یعرف بباب البقیع وأوّل ما یلقی الخارج الیه علی یساره عند خروجه من الباب قبر صفیّة بنت عبدالمطلب وهی عمة رسول الله»(1)
2سید اسماعیل مرندی در سفرنامه خود («توصیف المدینة»، 1255ه. ق.) چنین آورده: «و دیگر، قبه حضرت صفیه بنت عبدالمطلب عمه حضرت رسول و مادر زبیر است»(2)
این بود نظریه مدینه شناسانی از قرن اوّل تا یازده هجری و همچنین نظریه سه تن از جهانگردان مسلمان و زائران «مدینة الرسول» از اوائل قرن هفتم تا اواسط قرن سیزدهم هجری.
حاصل نظریات وگفتار کتب تاریخ
1قبر صفیه پیشتر در خارج از بقیع قرار داشته است.
تاریخ نگاران در نگاشتههای خود تصریح کردهاند آن بخش از بقیع که قبر صفیه در آن واقع است، پیشتر خارج از اصل بقیع قرار داشته و در داخل کوچهای که بعدها مغیره در آنجا خانه ساخت، بوده است تا این که اخیراً به بقیع منظم گردید. و تاریخ این انضمام را 1373ه. نوشتهاند.
علی حافظ از نویسندگان اخیر میگوید: «بقیع العمات قبلا جدا از بقیع بود و کسی پیکر مرده خود را در آنجا دفن نمیکرد و در فاصله آنجا با بقیع کوچهای وجود داشت که به حرّه شرقی متصل میشد تا این که در حوالی سال 1373ه. شهرداری مدینه با برداشتن دیوارها، این بخش و کوچه را به بقیع منضم ساخت و مساحت بقیع العمات که اضافه شده، 3494 متر مربع میباشد.(3)
2قبر صفیه پس از قرن دهم دارای گنبد بوده است
به طوریکه پیش از این تصریح سمهودی را ملاحظه کردید تا زمان وی; یعنی اوائل قرن دهم، قبر صفیه گنبدی نداشته است لیکن از گفتار سید اسماعیل مرندی برمیآید که در زمان او; یعنی اواسط قرن سیزدهم، این قبر دارای گنبد بوده گرچه تاریخ دقیق بنای آن روشن نیست. و طبق گفتار رفعت پاشا (که نقل خواهیم نمود) این گنبد در آخرین سال زیارت او (1325ه. ق.) و یکصد و هفتاد و پنج سال پس از دیدار مرندی همچنان پابرجا بوده است.
3«بقیع العمه» نه «بقیع العمات!»
در این محل تنها یکی از عمههای رسول خدصیعنی صفیه مدفون است و در منابع یاد شده نیز سخن از قبر صفیه بود و بس وبقیع العمات اصطلاحی است که بعدها در افواه مردم رایج شده و شاید علّت آن، دفن شدن فرد دیگری در کنار قبر صفیه بوده و این تعدد، این توهم را به وجود آورده است که آن دو قبر متعلق به دو عمه پیامبرصصفیه و عاتکه میباشد لیکن همانگونه که ملاحظه فرمودید تا نیمه قرن سیزدهم، هیچ یک از نویسندگان، نه از عاتکه یاد کردهاند و نه تعبیر بقیع العمات را آوردهاند و این خود حاکی از آنست که قبر
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ 1 ـ رحله ابن بطوطه، ص119
2 ـ فصلنامه میقات حج، شماره 5، ص118 باید توجه داشت که این جمله در فصلنامه دو غلط چاپی دارد که یکی صفیه را فاطمه نوشته و دیگری زبیر را بریر.
3 ـ فصول من تاریخ المدینه، ص173
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دوّم متعلق به هر کسی که باشد، پس از این تاریخ به وجود آمده و بقیع به تدریج در السنه و زبان مردم به «بقیع العمات» معروف گشته است و با گذشت زمان به بعضی از کتابها و سفرنامهها،که جدیداً نوشته شده، راه یافته است. در صورتی که هیچ منبع تاریخی و مبنای صحیح علمی ندارد; مثلا رفعت پاشا (1325ه. ق.) در معرفی گنبدهای بقیع و اطراف آن، میگوید:
«والّتی علی یمین البرجین لعاتکة وصفیة عمّتی الرسولص»(1)
«گنبدی که در سمت راست دوبرج قرار گرفته، به عاتکه و صفیه، عمههای رسول خدا تعلّق دارد.
و همچنین بیست و هفت سال قبل از وی، حسام السلطنه در سفرنامهاش از بقعه خارج بقیع، به عنوان «بقعه صفیه و عاتکه» نام میبرد.(2)
البته از آنان انتظار بیش از این نیست; زیرا اولی یکی از درجه داران عالی رتبه مصر بود که با سمت فرماندهی نیروی محافظ محمل، از طرف پادشاه مصر به حجاز سفر کرده و دوّمی یکی از وزرای دوران قاجار است که دیدهها و شنیدههای خود را به رشته تحریر درآوردهاند(3)
از مطالبی که مؤید نظریه ما است، گفتار علی حافظ از نویسندگان اخیر و از اهالی مدینه است. او میگوید: «در این محل دو قبر وجود دارد; یکی قبر صفیه و دیگری در میان مردمِ مدینه شهرت دارد که به عاتکه متعلق است و لذا این بخش را بقیع العمات میگویند آنگاه اضافه میکند: ولی از نظر تاریخی هجرت عاتکه به مدینه معلوم نیست و حتّی پذیرفتن اسلام از سوی وی نیز مورد اختلاف است.(4)
نگارنده در تأیید اینمطلب میگوید: مراجعه به کتب رجال و تراجم هم مبین این است که از میان پنج عمه رسول خدصتنها صفیه به مدینه مهاجرت کرده و بقیه آنها یا قبل از اسلام از دنیا رفتهاند یا به عللی از جمله در اثر ممانعت همسرشان به مدینه هجرت ننمودهاند.
عزالدین جزری (م630 ه.) میگوید: «و اسلمت عمته صفیة اجماعاً و اختلفوا فی اروی و عاتکه»(5) ابن عبدالبر (م463 ه.) میگوید: «اختلف فی اسلام عاتکه والاکثر یأبون ذلک»(6)
ابن حجر عسقلانی اوّل به اختلاف موجود در اسلام عاتکه اشاره میکند و سپس میگوید: «ابن اسحاق به صراحت گفته است که از عمههای رسولصبجز صفیه هیچ یک ایمان نیاورده ولی بعضی درباره عاتکه با استناد به شعری که در وصف پیامبر سروده است، معتقدند که او نیز ایمان آورده است.»(7)
به هر حال اولا: از نظر تاریخی، اسلامِ عاتکه معلوم نیست بلکه احتمالیست ضعیف.
ثانیاً: احتمال هجرت او به مدینه از اسلامش هم ضعیفتر است.
وثالثاً اگر همه این احتمالات را بپذیریم با استناد به کدام دلیل تاریخی میتوان ادعا کرد که جسد او در کنار خواهرش صفیه دفن گردیده است، نه در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ مرآت الحرمین، ج1، ص426
2 ـ سفرنامه مکه، ص152
3 ـ در مورد کتابهای جدید، که قبر عاتکه را در کنار قبر صفیه تثبیت نمودهاند، میتوان از تاریخ و آثار اسلامی مکه مکرمه و مدینه منوره و آثار اسلامی مکه و مدینه و گنجینههای ویران نام برد.
4 ـ فصول من تاریخ المدینه، ص170
5 ـ اسد الغابه، چاپ بیروت، ج1، ص40
6 ـ استیعاب مطبوع به حاشیه اصابه، ج4، ص368
7 ـ الاصابه، ج4، ص357
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نقاط دیگر بقیع.
4قبر امّ البنین در کجا است؟
تا اینجا در مورد عدم صحت مدفن عاتکه در کنار بقیع و بیاساس بودن بقیع العمات و نداشتن دلیل تاریخی بر اصالت آن مطالبی آوردیم و از چگونگی انتقال آن به بعضی از سفرنامهها و کتابها آگاهی پیدا کردیم و دریافتیم که همین نوشتهها برای بیشتر مردم سندی میشود تاریخی. از آن بیاساستر، بی سندتر مسأله قبر «امّ البنین» است که اخیراً پدید آمده وبعضی از زائران ایرانی به هنگام زیارت قبر صفیه، در مقابل قبر دیگری که در کنار آن است میایستند و به عنوان قبر امّ البنین همسر امیر المؤمنین نوحه سرایی کرده، ناله و ضجه سر میدهند و به سر و سینه میزنند، در صورتی که این نیز هیچ شاهد تاریخی ندارد، نه در منابع اصیل بلکه حتی در سفرنامههایی که به زبان فارسی و غیر فارسی، که در یکی دو قرن اخیر نگاشته شده، از این مطلب خبری نیست و شاید پیدایش آن به ربع قرن هم نرسد ولی مانند قبر عاتکه و بیت الاحزان در خارج بقیع، به سرعت و سینه به سینه منتشر شده و حتّی به بعضی از کتابها راه یافته است!(1)
آری تنها مدرک این موضوع، نوحهسرایی مداحان ونوحه خوانان در کنار قبر صفیه است که: «ویک لا تدعونی أمّ البنین!»
بقاع پیشوایان اهل سنت در بقیع
تا اینجا پیرامون تعدادی از آثار و بقاع شناخته شده در بقیع، که به شخصیتهای مشترک اسلامی و مورد احترام در میان همه گروههای اسلامی بود و به وسیله وهابیان منهدم و تخریب گردیده، مطالبی نوشتیم و اینک با سه بقعه دیگر، که در روی سه قبر متعلّق به پیشوایان اهل سنّت بنا گردیده بود و همانند دیگر بقاع به وسیله وهابیان منهدم شدهاند آشنا میشویم.
گفتنی است که این قسمت از بحث، گذشته از بیان چگونگی این سه بقعه در طول قرنها و تاریخ تخریب آنها، بیانگر این بحث کلامی ـ فقهی نیز هست که در مسأله ساختن بنا بر روی قبور شخصیتهای دینی و علمی، همه مسلمانان; اعم از شیعه و سنی همفکر و هم عقیده بودهاند و این تنها گروه وهابیانند که پس از قرنها پدید آمده و در مسائل متعدد اعتقادی; از جمله در این مورد با مسلمانان به منازعه و مبارزه برخاستند و احیاناً تصور نشود آنچه تا کنون از آثار در بقیع سخن گفته شده، به لحاظ این که بیشتر آنها متعلق به شخصیتهایی بوده که برای شیعه بیش از دیگر مسلمانان مورد توجه بودهاند، بناچار این آثار به وسیله آنان در طول تاریخ به وجود آمده است.
آری این عقیده مشترک و استحباب ساختن بنا بر قبور بزرگان دین از دیدگاه فقه شیعه و اهـل سنـت را نه تنهـا در نقـاط مختلـف کشورهـای اسلامی ماننـد حرم امیر مؤمنـان و سیدالشهداء ـ ع ـ در نجف
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ مانند تاریخ و آثار اسلامی مکه مکرمه و مدینه منوره.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وکربلا و مانند حرم ابوحنیفه و احمد بن حنبل در بغداد و حرم و ضریح امام شافعی در مصر میتوان دید، بلکه در داخل بقیع و در کنار قبور ائمه و شخصیتهای مذهبی شیعه نیز میتوان یافت. که اینک به بیان اجمالی تاریخ این بقاع میپردازیم:
1 ـ بقعه عثمان بن عفان
به طوریکه در منابع تاریخی آمده، پس از کشته شدن عثمان بن عفان، از دفن شدن جسد وی در داخل بقیع جلوگیری شد و طبعاً در خارج بقیع و در طرف شرقی آن، در محلی به نام «حش کوکب» دفن گردید. لیکن در دوران معاویه که مروان بن حکم به حکومت مدینه دست یافت، دیوار موجود در میان بقیع و حش کوکب را برداشت و محل دفن عثمان را به بقیع ضمیمه نمود و قطعه سنگی را که رسول خدا ـ ص ـ با دست مبارک خویش برقبر عثمان بن مظعون نصب کرده بود بر قبر عثمان بن عفان منتقل کرد و چنین گفت:
«والله لایکون علی قبر عثمان بن مظعون حجر یعرف به!»(1)
به هرحال از قبوری که از دورانهای دور تازمان تسلّط وهابیان، دارای بقعه و گنبد بوده همان قبر عثمان است. گرچه تاریخ ساختمان اوّل و همچنین مؤسس و بنیانگذار آن معلوم نیست ولی دو نفر از نویسندگان که هر دو در اوایل قرن هفتم هجری میزیستند، از وجود چنین بقعهای در این تاریخ سخن گفته و آن را تأیید نمودهاند و باید این نکته را بر این سخن تاریخی افزود که: معمولا در این گونه آثار و ابنیه امکان فاصله سالیان متمادی میانِ «اصل احداث» آنها و «زمان مشاهده و معرفی آن» وجود دارد و ممکن است ساختمانی که در قرن هفتم معرفی شده، به قرن پنجم و چهارم متعلق باشد.
ابن جبیر (م614 ه. ق.) در سفرنامهاش آورده: «وفی آخر البقیع قبر عثمان وعلیه قبة صغیره مختصرة»(2); «قبر عثمان در آخر بقیع واقع شده و در روی آن قبه کوچکی و بنای مختصری وجود دارد.»
ابن نجار (م643 ه. ق.) میگوید: «وقبر عثمان ـ رضی الله عنه ـ و علیه قبة عالیة»(3); قبر عثمان دارای گنبدی است بزرگ.»
از گفتار این دو نفر، که یکی جهانگرد است و دیگری مدینه شناس، چنین برمیآید که در آن تاریخ و به فاصله سی سال، تحوّل و تجدید بنا در بقعه عثمان به وجود آمده و آن قبه کوچک و مختصر به یک قبه بزرگ تبدیل شده است.
برخورداری قبر عثمان از بقعه، در طول تاریخ ادامه داشته تا در سال 1344 مانند دیگر آثار و بقاع به وسیله وهابیان منهدم گردیده است.
ولذا سمهودی (متوفای 911ه. ق.) قبه عثمان را به عنوان «قبهای بزرگ» معرفی میکند و میگوید: «وعلیه قبة عالیة البناء»(4) و مشابه همین جمله را صاحب کتابِ عمدة الاخبار فی مدینة المختار، که تقریباً یک قرن پس از سمهودی میزیسته، به کار برده است.(5)
از گفتار نایب الصدر شیرازی(6) و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ اسد الغابه، ج3، ص387، تاریخ المدینه، ابن زباله به نقل وفاء الوفا، ج3، صص 914 ـ 894
2 ـ رحله ابن جبیر، ص144
3 ـ الدره الشحینه فی اخبار المدینه، ص156
4 ـ وفاء الوفا، ج3، ص919
5 ـ ص159
6 ـ سفرنامه، ص230
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رفعت پاشا(1) که در آخرین دهههای قبل از انهدام بقیع به حج مشرف شدهاند چنین برمیآید که در زمان آنها نیز این بقعه با همین مشخصات، که پیشتر گذشت، موجود بوده است.
2 ـ 3 بقعه امام مالک و نافع
در آگاهی تاریخ و کیفیت ساختان بقعه و گنبد متعلق به امام مالک، که یکی از پیشوایان چهارگانه اهل سنت است و نیز گنبد منتسب به نافع مولا ابن عمر یا نافع که یکی از قاریان معروف هفتگانه میباشد نیز به منابع مدینه شناسی و سفرنامهها مراجعه میکنیم و میبینیم آنچه از مجموع گفتار این نویسندگان برمیآید این است که: تاریخ ساختمان بقعه امام مالک به قبل از قرن هفتم منتهی میشود و کیفیت آن قبل از این تاریخ معلوم نیست ولی ساختمان قبر منتسب به نافع در حدود قرن نهم هجری بنا شده است و قبل از این تاریخ از بقعهای بنام وی سخن به میان نیامده است.
ابن جبیر (متوفای 614 ه. ق.) میگوید: «قبر مالک بن أنس الامام المدنی ـ رضی الله عنه ـ و علیه قبة صغیرة مختصرة البناء»(2)
سمهودی (متوفای 911 ه. ق.) هر دو بقعه را با این بیان معرفی نموده است: «و منها مشهد الامام ابی عبدالله مالک بن انس الاصبحی علیه قبة صغیرة و الی جانبه فی المشرق و الشام قبة لطیفه ایضاً لم یتعرض لذکرها المطری و من بعده، فیحتمل أن تکون حادثة و یقال ان بها نافعاً مولا ابن عمر»(3)
صاحب عمدة الاخبار نیز یک قرن پس از سمهودی هر دو بقعه را مانند وی معرفی میکند.(4)
در مرآت الحرمین میگوید: «و قبة الامام ابی عبدالله مالک بن انس الاصبحی امام دارالهجره و قبة نافع شیخ القراء»(5)
نایب الصدر شیرازی میگوید: دو قبه وصل یکدیگر; یکی از مالک بن انس که مذهب مالکی به او منسوب است و دیگری از نافع که از قراء معروف است.»(6)
در نقشههای موجود، از وضع فعلی بقیع که دیگر چندان اثری از قبور باقی نمانده است، هر دو قبر در کنار هم قرار دارد و در کنار هم معرفی میشود; مثلا سید احمد آل یاسین نقشه فعلی بقیع را در کتاب خود آورده و چنین توضیح میدهد: «قبر الامام مالک بن انس... وقبر نافع مولا عبدالله بن عمر شیخ القراء»(7)
این کدام نافع است؟!
از آنجا که عثمان بن عفان نیازی به معرفی ندارد، معرفی اجمالی داریم از انس بن مالک و نافع و در این معرفی نافع را مقدم میداریم و به بیان خطا واشتباهی که در اثر تشابه اسمی در شخصیت وی به وجود آمده است میپردازیم:
همانگونه که ملاحظه کردید، در معرفی نافع و قبرش، که در بقیع است و این که پیشتر دارای بقعه بوده، تعبیرهای مختلفی به کار رفته است; زیرا گاهی میگویند: «نافع مولا ابن عمر» و گاهی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ مرآت الحرمین 1/426
2 ـ رحله ابن جبیر، ص144
3 ـ وفاء الوفا، ج3، ص920
4 ـ عمدة الاخبار، ص156
5 ـ مرآت الحرمین، ج1، ص426
6 ـ سفرنامه نایب الصدر شیرازی، ص230
7 ـ تاریخ المعالم المدینة المنوره، ص245
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
میگویند: «نافع شیخ القراء» و گاهی نیز با تعبیر «نافع مولا عبدالله بن عمر شیخ القراء» نام میبرند. و در کتابهای دیگر نیز همین وضع مشاهده میشود، به خصوص کتابهای جدید التألیف.
این تعبیرهای گوناگون، ناشی از عدم تشخیص درست و عدم شناخت صحیح از شخصیت نافع میباشد; زیرا نافع مولا ابن عمر و نافع شیخ القراء دو شخصیت جداگانه و مستقل هستند و تاریخ مرگشان به فاصله پنجاه سال واقع شده است. نافع اوّل، محدث و فقیه، ونافع دوّم اشتهار در قرائت داشته است.
* نافع مولا ابن عمر ملقب به فقیه، مکنّی به ابوعبدالله است او از اسرای جنگی بوده که در اختیار عبدالله فرزند عمر بن خطاب قرار گرفته و لذا معروف به مولا ابن عمر گردیده است و در اثر استعدادی که از آن برخوردار بوده، در مدینه فقه و حدیث یاد گرفته است. او را جزو محدثین در طبقه تابعین میشمارند.
اودرزمانعمربنعبدالعزیز(99-101) به عنوان تعلیم احکام برای مردم مصر به آن دیار اعزام گردید و در سال یکصد و هفده یا نوزده و یا یکصد و بیست از دنیا رفت و در بقیع به خاک سپرده شد.(1)
** نافع مدنی فرزند عبدالرحمان، کنیهاش ابن نعیم و نیاکانش از اصفهان میباشند. ابن جزری درباره او مینویسد: «نافع یکی از قاریان و دانشمندان هفتگانه علم قرائت میباشد. مردی است موثّق و صالح و اصالتاً اصفهانی است. او قرائت را به گروهی از طبقه تابعین از اهل مدینه یاد داده است.
مالک بن انس میگفت: قرائت اهل مدینه سنت و روش پیامبر خدا است، سؤال کردند: منظور شما همان قرائت نافع است؟ گفت: آری.
وفات نافع شیخ القراء در سال (169ه. ق.) در مدینه واقع شده و در بقیع دفن گردیده است(2)
از این مطالب میتوان چنین نتیجه گرفت که: هر دو نافع، نافع و مفید بودند; یکی در حدیث و دیگری در علم قرائت. و از نظر زمان نیز تقریباً معاصر بودند و هر دو در مدینه از دنیا رفته و در بقیع دفن شدهاند. لیکن پس از گذشت سیزده قرن نمیتوان درباره نافعیکه قبرش در بقیع معروف ودارای بقعه بوده، اظهار نظر قطعی نمود که نافع مولا ابن عمر است یا نافع شیخ القراء، و موضوع برای نویسندگان هم آنچنان مشتبه گردیده که گاهی چنین تعبیر نمودهاند: «نافع مولا ابن عمر شیخ القراء!»
امام مالک:
مالک بن اصبحی معروف به «امام دار الهجره» کنیهاش ابوعبدالله یکی از پیشوایان چهارگانه اهل سنت و مذهب مالکی بر وی منتسب است که گروهی از اهل سنت از این مذهب پیروی میکنند. تولّد وی در سال 93 واقع شده است. در شرح حال امام مالک مینویسند: مدت حمل او سه سال طول کشیده است.
امام مالک از افراد بسیاری; از جمله امام ششم، حضرت صادق ـ ع ـ علم و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ تهذیب التهذیب، ج10، ص413 و414
2 ـ طبقات القراء، ج2، ص330; تهذیب التهذیب، ج10، ص407
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حدیث فراگرفته است. کتاب او «موطأ» اولین مدوّن حدیثیِ موجود در جهان اهل سنت میباشد. در این کتاب بیش از پانصد حدیث مسند جمع آوری شده است.
احترام مالک نسبتبهرسولخداـص
درباره احترام امام مالک نسبت به رسول خدا ـ ص ـ و اهتمام وی نسبت به حدیث آن حضرت نوشتهاند: با کبر سنّ و ضعف شدید که بر وی مستولی شده بود، باز هم در مدینه از سوار شدن بر مرکب امتناع میورزید و همیشه با پای پیاده حرکت میکرد و چنین میگفت: «لا أرکب فی مدینة دفنت جثة رسول الله فیها»; «در شهری که پیکر رسول خدا ـ ص ـ در آن دفن شده است سوار مرکب نخواهم شد.»
و هر وقت میخواست حدیث نقل کند وضو میگرفت و محاسنش را شانه میزد و با وقار و متانت در صدر مجلس مینشست. چون علت این اظهار وقار را از او جویا شدند، پاسخ داد: «احب ان اعظّم حدیث رسول الله ـ ص »; «دوست دارم از حدیث پیامبر ـ ص ـ تعظیم و تکریم بیشتری به عمل آورم.»
مناظره مالک با منصور دوانیقی در توسل به رسول خدا ـ ص
قاضی عیاض در شفاء، از ابن حمید، یکی از شاگردان برجسته امام مالک نقل میکند: در سفری که ابو جعفر منصور به مدینه نمود، در کنار قبر رسول خدا ـ ص ـ با امام مالک پیرامون مسألهای بحث کردند. منصور در این بحث گاهی با صدای بلند صحبت میکرد. مالک گفت: یا امیر المؤمنین در این مسجد نباید با صدای بلند سخن بگویی: زیرا خداوند گروهی را با این آیه نکوهش کرد:
«یا أیّها الذین آمنوا لا ترفعوا أصواتکم فوق صوت النبی...»
و گروه دیگر را با این آیه مدح و تعریف نمود:
«إنّ الذین یغضّون أصواتهم عند رسول الله...»
و باز گروه دیگر را با این آیه مورد ملامت قرار داد:
«إنّ الذین یُنادونک من وراء الحجرات أکثرهم لایعقلون»
مالکسپسگفت:احترامپیامبرـ ص ـ پس از مرگش، مانند حال حیاتش، بر همه مسلمانان لازم است. منصور گفتار مالک را پذیرفت و سکوت اختیار کرد. سپس پرسید: ای ابوعبدالله، به هنگام دعا کردن رو به قبله بایستم یا رو به سوی قبر پیامبر ـ ص ؟ مالک پاسخ داد: ای امیر مؤمنان، چرا از پیامبر رو بر میگردانی در حالیکه او در قیامت وسیله شفاعت و آمرزش تو و پدرت آدم خواهد بود! آری رو به سوی او کن و او را به پیشگاه خدا شفیع قرار ده تا خدا هم شفاعت او را درباره تو بپذیرد; زیرا خودش فرموده است:
«ولو أنهم اذ ظلموا أنفسهم فاستغفروا الله واستغفر لهم الرّسول لوجدوا الله توّاباً رحیماً»(1)
امام مالک در چهاردهم ربیع الاول
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ وفاء الوفاء، ج4، ص1376
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سال یکصد و هفتاد و نه در هشتاد و پنجسالگی و بقولی در نود سالگی در مدینه به درود حیات گفت و در بقیع دفن گردید.(1)
* پی نوشتها:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ در شرح حال امام مالک به تهذیب التهذیب، ج10، صص 10 ـ 5 تنویر الحوالک فی شرح موطأ مالک و کوثر المعانی فی کشف خبایا صحیح البخاری مراجعه شود.