آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۵

چکیده

متن

 

آوازه مکه، بسیاری از اروپاییان ماجراجو و بعضاً حقیقت جو و یا جاسوس را به سوی خود جذب کرده است، ممنوعیت ورود به این شهر برای غیر مسلمانان خود سبب تحریک آنان به این اقدام خطرناک بوده است.
بسیاری از اروپاییان مسیحی - و بویژه جهانگردان - آرزوی دیدار از این شهر ممنوعه را داشتند؛ شهری که قرنها در اروپا نام آن بر سر زبانها بود و از احترام و قداست و قبله بودن آن نزد مسلمانان اطلاع داشتند، از این رو تلاشهای فراوانی برای دیدار از این شهر انجام گرفت و تعدادی از اروپاییان مسیحی، موفق به دیدار گردیدند.
البته مورّخین یونانی در عهد باستان نظیر «هرودوت» و پیشتر از او، «دیودورس صقلی» از موقعیت مکه و عبادتگاه آن، که مورد احترام اعراب بوده است، آگاهی داشته اند و از آن در نوشته های خود یاد کرده اند.
لیکن پس از ظهور اسلام و تنشها و جنگهای صلیبی، غربیان شوق فزونتری برای آشنایی با مسلمانان و سرزمینهای آنان پیدا کردند.
اطلاعات ما درباره تعداد اروپاییانی که موفق به دیدار از مکه شده اند، اندک است و تنها از سفر آن گروهی اطلاع داریم که خود یا دیگران سفرنامه و خاطرات جهانگردی آنها را تدوین نموده اند.
تا پیش از قرون وسطا آگاهیهای ما درباره این جهانگردان اندک است، لیکن پس از قرون وسطا، تقریباً سالی دو نفر اروپایی به دیدار از مکه نایل شده اند.
روش و شیوه غالب این افراد برای نفوذ به داخل مکه و مخفی نمودن حقیقت خود، همانا سکونت در یکی از کشورهای اسلامی و معاشرت با مسلمانان و آموختن برخی از عادات و رسوم و احکام شرعی آنان، آنگاه یادگیری زبان عربی یا یکی از زبانهای مسلمانان نظیر فارسی و ترکی و سپس تظاهر به اسلام و مسلمانی بوده است، و بدین وسیله می توانسته اند بهمراه کاروان حجاج خود را به سرزمینهای مقدس برسانند.
از ویژگیهای سفر این اروپاییان، خاطره نویسی آنان است.
این افراد که غالباً حسّ کنجکاوی و جمع آوری اطلاعات، آنان را به مکه می کشانده، همواره با دیدی جز دید مسلمانان شهر مکه و مردمان آن و مراسم حج و دیگر رویدادها را نگاه کرده اند، از این رو نوشته های این افراد - گو این که در برخی از موارد خالی از تعصب و غرض ورزی نمی باشد.
در مجموع بسیار سودمند و برای آگاهی از سیر تاریخی وضعیت اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و عمرانی این شهر، ارزشمند است.
تقریباً تمامی این جهانگردان اروپایی، بگونه ای برنامه سفر خود را ترتیب داده اند که بتوانند در مراسم حج حضور داشته باشند، از این رو به تفصیل درباره آن سخن گفته اند، همچنین تعداد بسیاری از اینان پیش از استیلای وهابیان به مکه رفته اند و نوشته های آنان از جنبه اشاره به مزارات و مکانهای مقدس و عقاید حقیقی مردم مکه، ارزشمند است.
علاوه بر این با مقایسه وضعیت کنونی مکه و آثار تاریخی موجود در آن با آنچه که در سالهای پایانی قرن هیجدهم بوده است می توان به عمق جنایتی که وهابیان در زدودن آثار اسلامی مرتکب شده اند پی برد.
از دیگر ویژگیهای سفر این اروپاییان آن که تقریباً همگی - بجز در یک مورد - برای حفظ جان خود حقیقت اروپایی بودن خود را از همه مخفی کرده اند و بدین وسیله از خطر کشته شدن به دست مسلمانان در امان مانده اند.
البته یک مورد استثنا، همانا سفر جون (یا عبداللَّه) فیلبی است.
او نخستین اروپایی بود که توانست علنی و در حالی که سران و روحانیون وهابی او را همراهی می کردند وارد مکه شود.
مجموعه «مکه از دیدگاه جهانگردان اروپایی» خلاصه ای است از سفرنامه این جهانگردان و خاورشناسان و ماجراجویان و جاسوسان اروپایی که به وسیله محقق عراقی دکتر جعفر الخیاط از انگلیسی به عربی ترجمه و در کتاب «موسوعة العتبات المقدّسه، ج 2، قسم مکه از ص 250 تا 336» آمده است.
از این رو و با توجه به اهمیت و ارزش این مجموعه و ضرورت آگاهی فارسی زبانان به فارسی ترجمه گردیده است.
اروپاییان در مکه
در بسیاری از منابع غربیان، مکه مورد توجه قرار گرفته است که این نشان می دهد تعدادی از جهانگردان اروپایی و مستشرقین توانسته اند به داخل مکه راه یابند و در دورانهای گوناگون در مراسم حج شرکت جویند، و این شرکت همواره پس از اسلام آوردن واقعی یا صوری آنها رخ می داده است.
گروهی از این افراد نیز توانستند خاطرات خود را از این سفر مخاطره آمیز به صورت سفرنامه به زبانهای گوناگون اروپایی بنویسند.
از نخستین اروپاییان که از مکه و ساحل غربی حجاز بر دریای سرخ یاد کرده اند، مورخ یونانی دیودورس صقلی(223) را می توان نام برد.
او می گوید: این ساحل بندرگاههای بسیار اندکی دارد؛ زیرا وجود رشته کوههای ساحلی مانع ایجاد بندرگاه است.
این رشته کوهها از دیدگاه کسانی که به آنها از داخل کشتی نگاه می کنند زیبا و رنگارنگ می آید و در میان این کوهها روستاها و شهرهایی است که در آنها عربهای نبطی زندگی می کنند و سرزمین این اعراب در امتداد ساحل دریا ادامه دارد و وسعت آن تا اعماق دور از ساحل نیز امتداد می یابد.
در این سرزمینها شهرهای پر جمعیتی قرار دارد که مردمان آن به علت وجود گله های بزرگ گوسفند، در رفاه و آسایش به سر می بردند، لیکن پس از آن که حاکمان اسکندریه تجارت و کشتی رانی تجاری در دریای سرخ را آزاد کردند، این مردم اقدام به دزدی دریایی نموده و بسیاری از کشتیها و اموال تجارتی آن را به یغما بردند و بدین گونه تجارت دریای سرخ مختل گردید.
در این هنگام حاکمان اسکندریه با لشکرکشیهای دریایی خود گوشمالی سختی بدانها دادند.
سپس دیودورس از قومی به نام بیزومینین )Bizomenians( یاد می کند و می گوید زندگی اینان از راه شکار حیوانات وحشی می گذشته است و در سرزمین آنها عبادتگاه مقدسی قرار دارد که تمامی عربها آن را بزرگ می دانسته اند.
مورّخ مشهور یونان باستان، هیرودوتس، که تاریخ خود را در سال 430 قبل از میلاد نوشته است، می گوید:(224) عربها «اوروتال» و «ألیلات» را می پرستیدند و به گفته دیغوری(225) این دو نام از آنِ دو بتی بوده است به نامهای «اللَّه تعالی »[!] و «اللات» که در طائف قرار داشته اند.
هیرودوت اضافه می کند که عربها در نزد این دو بت عهد و پیمان خود را می بسته اند، و هرگاه این عهد و پیمان به مکه برده می شد از ارزش و اهمیت مضاعفی برخوردار می شد.
3 - لودویکو فارتیما
نخستین اروپایی که در قرون وسطی موفق به دیدار مکه گردید و از سفر خود نوشته و سفرنامه ای به جای گذاشته و به دست ما رسیده است ایتالیایی گمنامی است به نام «لودویکو فارتیما» که به گفته دیغوری او از اهالی شهر بولونیا در ایتالیا بوده، و در برخی دیگر از منابع از او به عنوان «بزرگ زاده رم» یاد شده است.
لودویکو در سفرنامه خود آورده: پاسخ من به آنانی که انگیزه مرا در این سفر جویا هستند، این است که هدف من از این مسافرت کوشش برای آگاهی از معارف جهان و دیدار از سرزمینهای گوناگون و معجزاتی که خداوند در آنها بکار برده است می باشد.
او در سال 1503 م.
سفر خود را از ونیز با کشتی آغاز کرد و به اسکندریه رسید و مدتی را در مصر گذرانید و از قلعه بابلیون نیز دیدار کرد و آنگاه برای دیداری از شهرهای طرابلس و انطاکیه و بیروت و دمشق راهی این سرزمینها گردید.
او در دمشق با یکی از افسران ممالیک، رابطه دوستی مستحکمی برقرار نمود و تصمیم گرفت بهمراه آن افسر، با کاروان حجّی که سالیانه طی مراسم باشکوهی از دمشق عازم مکه می گردد سفر نماید، و عاقبت در روز هشتم نیسان (= آوریل) در حالی که لباس سربازان ممالیک را در برداشت، سفر به مکه را آغاز نمود، او تخمین زده است که کاروان حج مرکب از 40 هزار مرد و 45000 چهارپا بوده است.
از وقایع جالبی که در راه برای او رخ داده است، حمله اعراب بیابانگرد به قافله آنهاست لیکن او می گوید 60 تن از سربازان ممالیک که مکلف به پاسداری و حراست از قافله بودند برای عقب راندن پنجاه هزار! عرب بدوی کفایت می کرد.
او می گوید این حادثه بار دیگر تکرار شد و قافله با حمله گروه بسیاری از اعراب، که تعداد آنها به 24000 نفر می رسید، روبرو شد و عاقبت اعراب با دادن 1500 نفر تلفات، فرار را بر قرار ترجیح دادند.
لودویکو علت شکست اعراب را از سویی شجاعت و فداکاری و لیاقت سربازان ممالیک و از سوی دیگر غیر مسلح بودن اعراب - که حتی گروهی از آنها لخت بودند - می داند.
خانم ایزابیل بورتون(226) در شرح سفرنامه لودویکو آورده است: اعراب بدوی حجاز در آن سالها (سال 1873) بیش از پیش قدرت و جرأت تعرض به قوافل و کاروانها را یافتند؛ زیرا در حملات خود از باروت و تفنگ کمک می گیرند، از این رو تنها راه دفع شرّ آنها و کاستن از قدرت تعرضی ایشان، همانا جلوگیری از واردات اسلحه آتشین و سرب برای آنها است.
لودویکو پس از انجام مراسم حج و زیارت مدینه توانست با خباثت و زیرکی از کاروان بگریزد و خود را به جده رسانده و از آنجا از راه دریا خود را به ایران برساند.
او در شرح فرار خود می گوید: پیش از آغاز سفر کاروان شامیان، در منزل یکی از مسلمانان مکه مخفی گردیدم - و از قضا شانس هم به مددم رسید و یکی از نزدیکان صاحب خانه نیز به من علاقمند شد و مرا در مخفی شدن و فرار کمک نمود - و تا هنگام دور شدن کاروان در آنجا ماندم.
وی در بخشی از سفرنامه خود، به توصیف مکه پرداخته می گوید: شهری است زیبا و پر جمعیت، چون در آن 6000 خانوار زندگی می کنند، خانه های بسیار زیبایی همانند خانه های ایتالیا دارد.
برخی از آنها گرانقیمتند و ارزش آن برابر 3 تا 4 هزار دوک است.
در اطراف مکه، دژ و حصاری وجود ندارد؛ زیرا کوههای اطراف دژهای طبیعی مستحکمی برای شهر بشمار می آیند، شهر مکه دارای چهار دروازه ورودی است و وقتی کاروان حاجیان شام به مکه رسید، کاروان مصریان پیش از آنها وارد مکه شده بودند.
در آن کاروان 46 هزار شتر وجود داشت و یکصد غلام به حراست و نگاهداری از کاروان مشغول بودند.
خداوند نفرین خود را بر این شهر فرود آورده است؛ زیرا هیچ گیاهی در این شهر نمی روید.
نه درختی دارد و نه سبزه ای، هیچ چیز، صحرایی است لم یزرع که مردمان ساکن آن مجبورند احتیاجات خود را؛ از خوراک و جز آن، از راه دریای سرخ و از قاهره وارد کنند.
لودویکو در سفرنامه خود از زیادی زائر و تنوّع ملیتها و جنسیتهای آنان، اظهار تعجب می کند و می گوید: پیش از این هرگز در هیچ نقطه ای از زمین اجتماعی به این عظمت و زیادی را مشاهده نکرده است.
لودویکو در فصلی از کتاب خود به مراسم حج پرداخته، می گوید: در مرکز شهر مکه عبادتگاه بسیار زیبایی قرار دارد که ساختمانی است شبیه کولوسیوم در رم، با این تفاوت که از آجر پخته ساخته شده است نه سنگ، و این معبد (مسجدالحرام) یکصد دروازه دارد.
او آنگاه به وجود ساختمانی در میانه مسجدالحرام اشاره می کند، بی آن که نام آن را که کعبه است بیاورد، و می گوید مردمان هنگام گردش بدور آن، از خداوند طلب آمرزش می کنند و این ساختمان - که از آن به نام برج یاد می کند - دارای دری است نقره ای که در بلندایی به قامت یک انسان قرار دارد.
او سپس به توصیف چاه زمزم می پردازد و می گوید: بر روی آن قبه زیبایی قرار دارد و عمق چاه برابر با 70 قامت انسان است و همواره 6 یا 7 نفر در اطراف آن ایستاده و مردمان را از آب آن سیراب می کنند، و اینان بر سر هر یک از حجاج - هی چند لباس او حریر و گرانقیمت باشد - سه سطل آب زمزم می ریزند؛ بگونه ای که از سر تا پای حاجی را فرا می گیرد.
4 - غلامی پرتغالی
در تموز (=جولای) سال 1565 م.
غلامی گمنام از پرتغال به مسافرت حج پرداخت و سفرنامه ای از خود بر جای گذاشت.
این سفرنامه گو این که مختصر و فشرده است لیکن توصیف دقیقی را از مکه در اختیار ما قرار داده است و در سالهای اخیر بود که سنیور دیلاویدا این سفرنامه را که در حاشیه یکی از کتابهای خطی عربی موجود در کتابخانه واتیکان به شماره 217 کشف نمود.
بنابر آنچه که در سفرنامه آمده است، او در آخرین روز ماه حزیران (اوگست) از رابغ به سوی مکه رفته است.
او در اشاره ای به احرام حجاج می گوید: مسلمانان لخت و عاری از لباس به مکه وارد می شوند.
5 - هانس وایلد
در نیمه های قرن شانزدهم نیز جهانگردی آلمانی به نام هانس وایلد به سفر حج رفته است.
این آلمانی را ترکان عثمانی در هنگاری (= بلغارستان) به اسارت گرفته و سپس او را بهمراه خود به مکه آوردند، این آلمانی عاقبت در سال 1611 م.
توانست به زادگاهش مراجعت کند.
6 - مارکو دی لومباردو
در سالهای آغازین قرن هفدهم میلادی جوانی از اهالی «ونیز» بنام مارکو دی لومباردو همراه عمویش که ناخدای کشتی بود، در هنگام سفر دریایی در میانه دریای مدیترانه به اسارت درآمد.
پس از اسارت، او را به مصر برده و آنگاه بهمراه فرزند صاحبش به مکه فرستادند.
مارکو خاطرات جالبی از سفر حج خود نوشته است که سالها بعد از تدوین آن، توسط یکی از مبشرین مسیحی به نام یوجین روجر، به چاپ رسید.
7 - ژوزف بیتس
این انگلیسی جوان که از اهالی آکسفورد بود در سالهای پایانی قرن هفدهم به سفر حج رفت.
عشق و علاقه به جهانگردی، این جوان را واداشت که در سال 1678م.
و در حالی که 16 سال از عمرش نمی گذشت، به نیروی دریایی انگلیس بپیوندد، لیکن بزودی اسیر دزدان دریایی الجزائری گردید، و پس از آن که 15 سال را در بندگی و اسارت گذراند، عاقبت مالک او وی را بهمراه خود از راه قاهره و سویس و اسکندریه به مکه و مدینه برد.
بورتون جهانگرد انگلیسی که سفرنامه ژوزف را بهمراه سفرنامه خود به چاپ رسانده، معتقد است که توصیف ژوزف از اماکنی که آنها را دیده است، در مجموع دقیق و واقعی است، و مطالعه سفرنامه نشان می دهد که به رغم تعصّب شدید و نفرت او از مسلمانان، نوشته هایش از خرافات غیر معقول بدور است.
ژوزف به زبان عربی و ترکی آشنایی کامل داشت، از این رو بهتر از دیگر جهانگردان، به توصیف احکام اسلام پرداخته است.
ژوزف می گوید: مالکِ من یکی از افسران سواره ارتش الجزائر بود؛ مردی هوسباز و می گسار، از این رو و به منظور کفاره گناهان خود قصد داشت یک کافر اسیر را مسلمان نماید، و در این قصد خود به فشار و شکنجه روی آورد، و عاقبت شهادتین را از آن کافر شنید، لیکن ژوزف در تمام مدتی که در اسارت بسر برد همواره از نیت و قصد خود که بازگشت به جهان مسیحیت بود روی بر نتافت، و پس از آن که بهمراه مالک خود به حج رفت آزادی خود را بازیافت لیکن تا مدتی به عنوان نوکر جیره بگیر ارباب سابق خود، به وی خدمت کرد و بهمراه او به الجزائر بازگشت، و آنگاه اندیشه فرار و بازگشت به زادگاهش در مخیله اش زنده شد و توانست خود را در کشتی که به سوی استانبول می رفت جا دهد و پیش از بازگشت نامه ای از کنسول انگلیس در الجزائر برای همتای خود در بندر ازمیر بنام مستر ری، که در آن سفارش کمک به ژوزف برای بازگشت به موطنش شده بود بدست آورد، ژوزف در ازمیر و پیش از آن که با کشتی به موطنش بازگردد، بار دیگر عشق به الجزائر و زندگی در میان مسلمانان در او زنده شد و این شعله نزدیک بود او را از سفر بازدارد لیکن در نهایت امر بر خود غلبه نمود و مسیحیت و موطنش را ترجیح داده و به وسیله یک کشتی فرانسوی عازم لگهورن در ایتالیا گردید.
مخارج این مسافرت را مستر ایلیوت تاجر انگلیسی مقیم ازمیر پرداخته بود.
ژوزف به محض ورود به سرزمین مسیحیت، سجده شکر بجای آورد و از این که عاقبت و پس از سالها مرارت و رنج بندگی، او را به موطنش بازگردانده بسیار شادمان بود، وی سپس به انگلستان بازگشت.
ژوزف در سفرنامه خود به تفصیل درباره مکه، مسجدالحرام، کعبه، مناسک حج و جز اینها سخن گفته است، او می گوید: «هنگامی که به مکه رسیدیم راهنما در پیشاپیش، ما را از میان خیابان بزرگی که در وسط شهر قرار داشت به سوی معبد (= مسجدالحرام) هدایت کرد و پس از آن که اثاثیه خود را کناری نهادیم، راهنما ما را به برکه آبی رساند تا وضو سازیم، و پس از آن به سوی حرم رفته و کفشهای خود را از پای درآورده و به کفشدار سپردیم و آنگاه از باب السلام وارد مسجد شدیم و هنوز چند قدم طی نکرده بودیم که راهنما ما را ایستاند و شروع به خواندن دعا کرد و حجاج بهمراه او مشغول خواندن دعا شدند و آنچه را که او می گفت تکرار می کردند، آنگاه گروه به حرکت درآمده و پس از طی چند قدم ناگاه چشمان حجاج به کعبه افتاد و همگی به زاری پرداخته و اشک بسیاری از چشمان آنان فرو ریخت، و سپس راهنما ما را به سوی کعبه برد در حالی که بهمراه او مشغول دعا و نیایش بودیم، او سپس ما را هفت بار به گرد کعبه گردانید و پس از آن دو رکعت نماز بجای آوردیم، و پس از پایان این مراسم، او بار دیگر ما را به خیابان برده و وادار نمود که از یک سوی آن به سوی دیگرش شتابان راه رفته یا بدویم (= صفا و مروه)، فاصله دو سوی این خیابان به اندازه پرتاب یک تیر است.
و من اعتراف می کنم که چاره ای جز تعجب از رفتار این بینوایان نداشتم که این گونه برای انجام این خرافات[!] تلاش و کوشش می کنند، لیکن در هر حال به عواطف و احساسات آنان احترام می گذارم و در حقیقت خود نیز هنگامی که شاهد گریه و عشق دینی و خلوص ایمان آنان شدم نتوانستم از گریه و همسویی با احساسات آنان خودداری کنم، گو این که این شرک و بت پرستی! را با اعتقادی کورکورانه انجام می دادند.» ژوزف در توصیف شهر مکه می گوید: «شهری است در دشتی بی آب و علف و لم یزرع و جای گرفته در میان کوههای کوتاه و بدور از هر گونه حفاظی؛ زیرا شهر نه برج و بارو دارد و نه دروازه.
ساکنین آن بیشتر فقیر و اندامی لاغر و فرسوده دارند و رنگ پوست آنان سبزه است.
مکه را از چهار سو هزاران کوه کوتاه و تپه تو در تو و نزدیک به هم، با صخره هایی متمایل به سیاهی فرا گرفته است و بر بالای یکی از این کوهها غار مشهوری است بنام «غار حراء» که پیامبر هنگامی که از مردم کناره می گرفت در آن به عبادت و نماز و تفکر می پرداخت، به داخل غار رفتم و از زیبایی معنوی آن - گو این که مسلمانان برای زینت بخشیدن به آن اقدامی نکرده اند - لذت بردم.
مکه از آب فراوانی برخوردار است لیکن در آن از سبزه و زراعت خبری نیست مگر در قسمتهایی از شهر، ولی در شهر میوه هایی یافت می شود که مردمان می توانند از آنها استفاده کنند؛ همانند انگور، خربزه، هندوانه، خیار، کدو و جز اینها که معمولاً این میوه ها را از محلی به نام حباش (احتمالاً مقصود او طائف است) که در فاصله 2 یا 3 روز از مکه است، می آورند.» ژوزف در توصیف شستشوی کعبه می گوید: سلطان مکه (مقصود شریف مکه است) که از نسل پیامبر اسلام است، معتقد است که کسی جز او لیاقت شستشوی کعبه را ندارد، از این رو او و یارانش کعبه را با آب مقدس زمزم شستشو می دهند و سپس آن را با عطر خوشبو می گردانند و هنگامی که آنان به این کار می پردازند، پله کان کعبه برداشته می شود تا کسی وارد کعبه نشود، از این رو مردم در زیر در کعبه تجمع می کنند تا آبی که از شستشوی کعبه به بیرون ریخته می شود، بر سر و روی آنان ریخته و متبرک گردند، و سپس جاروبهایی که با آنها کعبه شستشو داده شده است را قطعه قطعه نموده به سوی مردم پرتاب می کنند و آنان برای بدست آوردن قطعه ای کوچک از آن تلاش می کنند و هر کس که قطعه ای را بدست آورد آن را به عنوان یادگار مقدس و ارزشمندی نزد خود حفظ می کند.
و سپس ژوزف به توصیف پرده کعبه و خصوصیات آن همانگونه که دیگر سفرنامه نویسان آورده اند می پردازد.
8 - کشیش ژوزف اوفینکتون
در سالهای پایانی قرن هفدهم کمپانی هند شرقی، علاقه فراوانی بر بدست آوردن اطلاعات درباره بنادر دریای سرخ و موقعیت و اهمیت آنها می داد.
از این رو گروهی از کارمندان خود را بدین کار گماشت که یکی از آن افراد کشیشی است بنام ژوزف اوفینکتون که شرح سفر خود را در کتابی بنام «سفری به صورات» آورده است.
او در توصیف خود می گوید: جدّه که بندرگاه مکه بشمار می رود، مهمترین بندر دریای سرخ است و از آنِ سلطان می باشد، لیکن سرزمینهای اطراف دو شهر جدّه و مکه مطلقاً بی ارزش می باشد و هرگز قابل اصلاح یا بهبودی نمی باشد و به نظر می آید که این زمینها گرفتار لعنت طبیعت شده و از نعمتهای خداوند تهی گردیده است.
در این سرزمین هیچ چیز یافت نمی شود، و باید مایحتاج از خارج وارد گردد، از این رو سلطان هزینه هنگفتی برای وارد کردن مایحتاج و لوازم زندگی مردم از مصر متحمل می شود و در سال 20 تا 25 کشتی بزرگ که همگی مایحتاج زندگی مردمان را حمل می کنند به بندرگاه می آید.
جدّه بندری است پر رونق که در حال داد و ستد و بازرگانی با هند و ایران و حبشه و دیگر نواحی جزیرةالعرب می باشد، و عربها قهوه خود را بدانجا می آورند تا ترکان آنها را خریده و به سویس حمل کنند.
افزون بر این، در هر سال حجاج از سرتاسر جهان اسلام بدانجا وارد می شوند.
9 - ویلیام دانیال، و شارل جاک بوسیه
در دوره شریف سعید (1700م.) یک جهانگرد انگلیسی بنام ویلیام دانیال، ویک جهانگرد فرانسوی بنام شارل ژاک بوسیه به بندر جدّه وارد شدند و از حوادث مهمی برای ما خاطراتی بر جای گذاشتند.
دانیال شاهدی است که توانست از نزدیک ناظر درگیری میان شریف سعید و نماینده خلیفه عثمانی در حجاز، که پاشا نام داشت باشد، می گوید: شریف مکه به شخص پاشا به علت این که بدون اجازه وی بهمراه دو هزار سوار وارد جدّه گردیده بود، اهانت نمود و او را به خدمت خود فراخواند و از وی مطالبه یکصد هزار جفوین کرد، افزون بر این، شریف به شخص سلطان نیز اهانت نمود و وی را زاده یک زن مسیحی بدکاره نامید که با کشورهای مسیحی مصالحه و سازش نموده است.
از این رو او وی را پشتیبان اسلام و مسلمانان نمی داند.
پیرو این واقعه پاشا مجبور گردید مبلغ مذکور را برای شریف ارسال دارد تا جان خود را از خطر نجات دهد.
اما جهانگرد فرانسوی مسیو شارل بوسیه در تاریخ پنجم جولای به جده وارد شد، ورود او چند روز پس از آن حادثه بود و او شاهد چادرهای شریف بود که در اطراف جدّه برافراشته بود، وی سپس در توصیف شریف می گوید: او مردی است 60 ساله که هیأت ظاهریش انسان را به احترام وامی دارد و در گوشه راست لب زیزین او بریدگی کوچکی وجود دارد لیکن رعایای او نسبت به لطف و رأفت او اظهار تردید می کنند.
او پاشا را که در جده ساکن است پس از تهدید به قتل وادار نمود که هزار و پانصد ریال طلای انگلیسی بدو بپردازد.
او آنگاه چگونگی مالیات گرفتن از ترکان مقیم جدّه را توصیف و شرح می دهد و در پایان می گوید: این شریف متکبر و پرخاشجو، از اعتراف به پادشاه عثمانی که او را با صفت تحقیرآمیز (کنیز زاده) می نامد خودداری نموده است.
10 - علی بک عباسی
در سال 1807م.
و در دوران حکومت شریف غالب، شخصی یهودی از اهالی اسپانیا بنام «دومینکو بادیاای لیبلیج» در حالی که تظاهر به اسلام نموده و خود را علی بک عباسی نامیده بود وارد مکه شد، این یهودی از سوی دولت فرانسه به مأموریتهای گوناگونی فرستاده شده بود.
او سرزمینهای بسیاری را دید و درباره حجاز و مکه و دیگر سرزمینها، سفرنامه بلندی به زبان فرانسوی به یادگار گذاشت.(227) او درباره شریف غالب می گوید: او بی سوادی خودخواه بود که انگلیسیها وی را بهترین دوست خود می پنداشتند، از این رو بازرگانی با هند را که به واسطه این شریف انجام می شد تشویق می کردند.
علاوه بر این خود شریف کشتیهای خود را برای تجارت به مخا، مسقط و صورات می فرستاد.
شریف ادعای مالکیت مصوّع و جزیره سواکن را، برغم آن که در ظاهر از آنِ سلطان بشمار می رفت، داشت.
از حوادث بسیار جالبی که علی بک عباسی آن را نقل می کند، ورود گروهی از وهابیان به مکه برای حج در سال 1807م.
است.
او می گوید: ناگاه گروهی از مردان لخت وارد مدینه شدند، این افراد پوششی جز لباسهای پاره ای که عورت آنها را می پوشاند در برنداشتند، لیکن گروهی دیگر از اینان که بسیار اندک بودند قطعه پارچه ای نیز بر روی شانه خود گذاشته بودند، و در میان اینها گروههایی نیز لخت مادر زاد دیده می شدند، لیکن همگی به خنجر و تفنگ مسلح بودند.
همین که اهالی مکه، این گروه از مردان لخت مسلّح را دیدند همگی به خانه های خود پناه آورده و از انظار مخفی شدند، این گروه از مردم - در حالی که برخی از آنان سوار بر اسب بودند - هر یک به شیوه خود به خواندن دعا و سرودهای مذهبی مشغول بودند لیکن خواندن آنها بدور از خشوع و نظم و ترتیب بود.
پس از مخفی شدن مردان مکه این کودکان بودند که راهنمایی آنان را به سوی مسجدالحرام به عهده داشتند، کودکان آنان را، که به گروهی از زنبورها شباهت داشتند، به گرد کعبه گردانده و آنان سنگ سیاه را می بوسیدند.
و در تمام این احوال شریف غالب شاهد و ناظر وقایع از بالای کاخ خود بود که بر روی یکی از تپه ها بنا شده است.
وی به سربازان خود که ترکان و غلامان بودند، دستور داد مراکز خود را ترک نکنند و از دور مراقب اوضاع باشند.
و بدین ترتیب سیلی که از بادیه آغاز شده و داخل مکه را تسخیر نموده بود، به آرامی و بدون آن که حادثه مهمی به وقوع بپیوندد، با بازگشت آنان به بادیه، پایان پذیرفت.
11 - جیوفانی فیناتی
جیوفانی مردی است گمنام از اهالی فیرارا در ایتالیا.
وی پس از گشت و گذار در بسیاری از سرزمینها، توفیق زیارت مکه را در سال 1814 م.
یافت.
وی که خود را مسلمانی با نام محمد شهرت داده بود وارد مکه شد.
زندگانی او از این قرار است که وی در سال 1805 در ایتالیا به سربازی فراخوانده شد، اما او از سربازی فرار نمود ولی دستگیر و مجدداً به سربازی عودت داده شد، در این هنگام او بهمراه تعدادی از سربازان به آلبانی گریخت و نزد یکی از پاشاهای ترک به خدمت پرداخت، و سپس مسلمان گردید و به استانبول عزیمت نمود، او پس از مدتی در سال 1809 به قاهره رفت و در گروهان پاسداران آلبانی به خدمت مشغول شد و پس از مدتی به عنوان سرجوخه در گارد ویژه خدیوی محمد علی پاشا به خدمت پرداخت و در این وظیفه بود که بهمراه ارتش خدیوی به سرکوبی شورش ممالیک در مصر علیا پرداخت، و پس از پیروزی در این حادثه گروهان او در مطریه اتراق نمود تا خود را برای حمله به وهابیان شورشی در عربستان آماده کند، حمله ای که قرار بود به سرکردگی طوسون پاشا فرزند محمد علی پاشا انجام گیرد.
از این رو پس از آمادگی لشکر، سربازان در سال 1811 م.
با کشتی از دریا گذشته و خود را به بندر ینبع رسانید و پس از یک جنگ که جیوفانی (= محمد) در آن نیز شرکت فعلی داشت، نیروهای دشمن شکست خورده و ارتش، شهر ینبع را به تصرف خود درآورد، لیکن در این هنگام فیناتی به مرض روماتیسم مبتلا گردید، از این رو به قاهره عودت داده شد، و او چند سال در آنجا مقیم بود تا این که اخبار پیروزیهای محمد علی پاشا بر علیه وهابی ها به گوش او رسید و آنگاه وی به همراه نیروی آلبانیایی که برای کمک به ارتش مصر تشکیل شده بود در سال 1814 م.
مجدداً عازم عربستان گردید.
وی در این سفر در محاصره شهر قنفذه و فتح آن شرکت داشت لیکن در حمله ای که وهابیان برای بازپس گیری شهر نمودند، او مجروح شد و با تمارض از سربازی گریخته و خود را به مکه رسانید و در آنجا اعمال حج را انجام داد و به تفصیل درباره آن، در سفرنامه خود سخن گفته است.
او می گوید: فرار موفقیت آمیزم از جنگ و سربازی مرا در وضعیت روحی بخصوصی قرار داد که سبب گردید مسائل عاطفی و روحی را درک کنم از این رو هنگامی که وارد شهر مکه شدم احساس ویژه ای به من دست داد، این شهر با این که بزرگ نبود و از زیبایی بهره ای نداشت لیکن در آن چیزی بود که نفس و روح انسان را به تعجب و حیرت وامی داشت، بویژه در هنگام ظهر که شهر در آرامش و سکون فرو می رفت و تنها صدای مؤذن بود که از بلندای گلدسته ها مردم را به نماز دعوت می کرد.
مهمترین مکانی که توجه انسان را در مکه به خود جلب می کند همانا ساختمان مقدسی است که در میانه شهر قرار دارد، مکانی مسطح و وسیع که کف آن را سنگفرش نموده و دارای دربهای متعدد است و در اطراف این فضای باز، رواقهایی قرار دارد که سنگینی سقفهای آن را ستونهای متعدد سنگی به دوش می کشند.
و در میان این فضای باز، ساختمانی قرار دارد که کعبه نامیده می شود.
سطح دیواره خارجی این ساختمان را پوششی از مخمل گرانقیمت، که بر روی آن نوشته های عربی با آب طلا است، پوشانیده است.
او درباره ازدحام جمعیت در مکه می گوید: علاوه بر جمعیت فراوانی که در سالهای اخیر متناوباً وارد مکه شده اند، امسال دو قافله بسیار بزرگ از حجاج؛ یکی از آفریقا و دیگری از آسیا وارد مکه شد و مجموع حجاج این دو قافله چهل هزار نفر بودند که از سیمای آنها می توان شدت احترام و علاقه آنان را نسبت به مسجدالحرام مشاهده کرد.
بورتون جهانگرد، که سفرنامه فیناتی را چاب نموده، در پاورقی خود بر آن، می گوید: علی بک معتقد است شمار حجاجِ سال 1807 م.
در عرفات هشتاد هزار مرد و دو هزار زن و هزار کودک بوده است.
و این در حالی است که جهانگرد دیگری به نام بورخارت حجاج را در سال 1814م.
هفتاد هزار نفر دانسته است، لیکن بورتون می گوید تعداد حجاج در سال 1853م.
که خود به حج رفته بود، از پنجاه هزار نفر تجاوز نمی کرده است.
فیناتی درباره مناسک حج می گوید: هنگامی که حاجیان به عرفات می روند، ضروری است که گوسفندی را قربانی کنند، و در این کار همه حجاج اعم از ثروتمند و فقیر شریکند و گاهی نیز متمکنین، فقرا را کمک می کنند و با کشته شدن این تعداد از گوسفند، گوشت فراوانی فراهم می آید که فقرا از گوشه و کنار برای جمع آوری و تهیه سهم خود گرد می آیند.
در پایان مراسم حج، هر یک از حجاج نام خود را نزد کاتب معینی می نوشته است، عادتی که بنا به نقل بورتون، امروزه بدان اهمیتی داده نمی شود، علاوه بر این پیشتر شریف مکه به افرادی که متمکن از پرداخت پول بودند برگه ای می داده است که در آن شهادت به ادای مناسک حج شده بوده است، این عادت نیز - به نقل بورتون - امروزه منسوخ شده است.
12 - جان لویس بورخارت
بورخارت جهانگرد سویسی یکی از مشهورترین جهانگردان قرن نوزدهم شمرده می شود، وی سرزمین نوبه و اطراف آن، از کشورهای آفریقایی: مصر، سوریه، حجاز و سرزمینهای مجاور آن را سیاحت نمود و سفرنامه جالبی از این سفرهای خود به یادگار گذاشت، که یکی از سفرنامه های او بنام «سفرهای او به سرزمینهای جزیرةالعرب» است که در آن به توصیف مکه و مدینه و اطراف آنها پرداخته است.
او در جلد اول سفرنامه خود به توصیف مشاهداتش از جده، طائف، مکه، و محلات مکه، بیت اللَّه الحرام، کعبه و دیگر مکانهای مقدس، مردمان مکه، حکومت مکه و آب و هوای مکه پرداخته.
و در جلد دوم از مناسک حج، مدینه، مکانهای زیارتی در مدینه، حکومت مدینه، آب و هوای مدینه، شهر ینبع و سفر خود از ینبع به قاهره، سخن گفته است.
بورخارت می گوید: هنگام ورود به قاهره در دوران حکومت خدیوی محمد علی پاشا اسلام آورده و خود را شیخ ابراهیم نامیده است.
ویلیام اوسلی ناشر سفرنامه بورخارت در سال 1829م.
می گوید: آگاهی بورخارت از زبان عربی و عادات و رفتار مسلمان، این فرصت را به او داد که بتواند به عنوان یک مسلمان در حج شرکت کرده و در میان مسلمانان زندگی کند، بدون این که کسی کوچکترین شک و تردیدی در راستگویی او کند، و خود بورخارت به دیگران می گفت: او از ممالیکی است که از کشتار محمد علی پاشا در مصر نجات یافته است، از این رو از فرصت حمله خلافت عثمانی علیه وهابیان استفاده کرده و برای انجام مناسک حج به مکه آمده است.
بورخارت در سال 1814م.
موفق به زیارت مکه شد و این در حالی بود که محمد علی پاشا در بهار سال 1813م.
به حجاز وارد شد و مدتی را در طائف به سامان دادن ارتش خود پرداخت و عاقبت توانست وهابیان را در قلاع خود مورد حمله قرار دهد.
بورخارت در روز 18 تموز سال 1814م.
وارد جدّه شد و سپس برای دیدار با محمد علی پاشا به طائف عزیمت نمود و از آنجا به قصد حج به مکه رفت.
از نوشته های او برمی آید که محمد علی پاشا نسبت به مسلمان بودن او تردید داشته ولی در عین حال بدو اجازه رفتن به مکه و انجام حج را داده است.
او در سفرنامه خود، نخست به توصیف حج و کارهایی که حج گزار پیش از ورود به مکه باید انجام دهد، می پردازد.
وی درباره لباس احرام مفصل سخن می گوید و داستان سفر هارون الرشید و همسرش زبیده به مکه و احرام پوشیدن آنان را نقل می کند، آنگاه به توصیف مسجدالحرام و طواف و سعی میان صفا و مروه و زیارت عمره می پردازد.
بورخارت می گوید: کعبه از دوران جاهلیت نزد اعراب مقدس بوده و مردمان در آن دوران نیز - بمانند الآن - گرد خانه طواف می کرده اند، لیکن با این تفاوت که در جاهلیت کعبه با 360 بت تزیین شده بود و اعراب برای ابراز دوری خود از گناهان و پلیدیها مجبور بودند لخت مادر زاد بر گرد این بتها طواف کنند.
وصف مکه در سفرنامه بورخارت:
مکه از زندگی مرفّهی برخوردار بود و وی هرگز راحتی را که در مکه احساس نمود، در دیگر سفرهای خود در شهرهای مشرق زمین یاد ندارد (و این نشان می دهد که مکه در آن دوران از رفاه و آسایش برخوردار بوده است) و وی هرگز خوشی و آسایش دوران اقامت خود در مکه را (با این که وی در آن دوران گرفتار ناخوشی بود) فراموش نخواهد کرد، گو این که ناخوشی به وی اجازه لذت بردن از تمام لذائذ مکه را نداد.
او پس از شرح طولانی درباره جایگاه مکه نزد اعراب و نامهای گوناگون مکه که عبارتند از: ام القری، المشرفه، البلد الأمین، به توصیف شهر پرداخته و می گوید: شهر فضای وسیعی را که طول آن برابر با 1500 قدم می باشد در برگرفته؛ یعنی از محله الشبیکه تا منتهی الیه مُعلّی.
لیکن نام مکه بر مساحت وسیعتری؛ یعنی منطقه جرول (مدخل مکه از راه جدّه) تا معابده که در راه طائف قرار دارد را شامل می شود، و این منطقه مساحتی برابر با 3500 قدم را در برمی گیرد.
اما کوههایی که در این دشت، اعراب بدان نام مکه یا بکه داده اند، ارتفاعی برابر با 200 تا 500 قدم دارد و همگی خشک و خالی از روییدنیهاست.
شیب دشت مکه به آرامی به سوی جنوب است که در آن محله مسفله قرار دارد.
از این رو بارانهایی که گاهی بر مکه می بارد، به سوی جنوب و محله مسفله سرازیر شده و در دشتی که «وادی الطرفین» نامیده می شود و بخش معظمی از شهر مکه در این دشت قرار دارد، فرو می رود.
بورخارت می گوید: شهر مکه را می توان شهری زیبا بشمار آورد، زیرا خیابانهای آن وسیعتر و عریضتر از خیابانهای دیگر شهرهای مشرق زمین می باشد، و خانه های آن نیز با ارتفاع زیاد و با سنگ ساخته شده و پنجره های آن به سوی خیابانها گشوده می شود، از این رو به شهر حالتی زنده و متحرک می دهد.
مزیتی که خانه های مصر و سوریه فاقد آن بوده و غالباً پنجره به سوی خیابان ندارند.
مکه همانند جده دارای تعدادی خانه های سه طبقه است، علاوه بر این، مکه محصور به هیچ دژ و حصاری نمی باشد بلکه کوههای اطراف شهر، دژهای طبیعی هستند که می توانند در برابر دشمن، در صورتی که به روشهای اصولی از آن استفاده شود، مقاومت کنند.
در گذشته های دور، مکه را سه حصار حفظ می کرد؛ نخستین دژ در دشتی که در خیابان معلی بود قرار داشت و دومین دژ در محله الشبیکه ساخته شده بود و سومین حصار در دشتی قرار داشت که که کوچه های محله مسفله بدان ختم می گردید، تقریباً تمامی خانه های مکه - بجز خانه های اشراف و اعیان - برای سکونت حجاج و پذیرایی از آنها ساخته شده است.
سپس بورخارت به آب مکه اشاره می کند و می گوید: مکه شهر کم آبی است، و این تقریباً گرفتاری دائمی مکیان است؛ زیرا آب چاه زمزم گو این که می تواند احتیاجات مردم را برآورده کند، لیکن این چاه برغم شهرت و قداست آن از آب سنگینی برخوردار است که هضم غذا را دشوار می سازد، گذشته از آن که فقرا آزادانه قادر به استفاده همیشگی از آن نمی باشند.
و بهترین آبی که به مکه آورده می شود، از عرفات است که در فاصله 7 ساعتی شهر قرار دارد، لیکن حکومت مکه در رسیدگی به آن قنات که همه آن از سنگ ساخته شده است اهمال ورزیده و هم اکنون تقریباً 50 سال است که از آخرین لایروبی و ترمیم آن می گذرد.
و همین آب را می توان در دو جای مکه نیز بدست آورد لیکن همواره غلامان شریف مکه بر سر آنها ایستاده و از مردم مطالبه دستمزد می کنند.
کانال زبیده:
بورخارت درباره این آبراه می گوید: مورّخان عرب درباره این کانال بسیار سخن گفته اند و خلاصه گفتار آنان این است که زبیده همسر هارون الرشید، خلیفه عباسی، دستور داد که آب را توسط آبراهی از چشمه «عین النعمان» که در کوهستان کرا قرار دارد، به سوی مکه روانه کنند، و سپس برای افزایش آب این کانال دستور داد آبهای چشمه عرف که در بالای کوهستان کرا واقع بود و دشت حنین را سیراب می کرد را نیز به آب «عین النعمان» اتصال دهند و در نهایت آبهای چهار چشمه دیگر به نامهای: البرود، الزعفران، میمون و عین مشاش را نیز به آن آبراه اولیه متصل نمود.
لیکن این کانال بعدها مورد بی توجهی قرار گرفته و بتدریج بسته شد، ولی بعدها در سال 643 ه .
مجدداً به دستور سلطان محمد خدابنده ترمیم گردید، و سپس برای بار سوم توسط شریف مکه بنام حسن بن عجلان در سال 811 ه .
مرمت گردید، و پس از او نیز سلطان مصر قایتبای اموال فراوانی را در سال 879 ه .
صرف ترمیم و پاکسازی آن کرد وبعد از او نیز سلطان قانصوه غوری - آخرین پادشاه مصر از سلسله چرکها - در سال 916 ه .
به اصلاح آن پرداخت.
در سال 931 ه .
نیز سلطان سلیمان قانونی تلاشی برای تجدید بنای این کانال نمود لیکن نتوانست با نقشه مناسبی این کار را انجام دهد، ولی عاقبت فرزندش سلطان سلیم دوم توانست با صرف مبالغ هنگفتی کانال جدیدی را حفر نماید، و این کانال همان است که بورخارت آن را دیده و توصیف آبش را نموده و می گوید آب فراوانی را به مکه می آورد.
این کانال از میان صخره هایی که در پشت کوه عرفات قرار دارند، کنده شده و بدین وسیله در سال 979 ه .
آب فراوانی را به مکه هدایت کرد.
طول این کانال مسیری معادل 7 یا 8 ساعت راه است، ولی در عین حال بورخارت گدایان و مریضان و حاجیانی را در مکه مشاهده کرده که تقاضای شربتی آب داشته اند و این بدان علت بوده است که بدست آوردن کوزه ای از آب این کانال در موسم حج، مستلزم پرداخت مقداری پول بوده است.
کوی و محلات مکه
توصیف از محلات مکه یکی از زیباترین بخشهای سفرنامه بورخارت است.
او توصیف دقیقی از وضعیت آنها را در اختیار ما قرار می دهد و می گوید: مسافری که از جده به مکه می رسد در دروازه شهر دو برج بلند دژبانی خواهد دید که آنها را شریف غالب به منظور دفاع از مکه ساخته است، و پس از گذشتن از این دو، به فاصله کوتاهی با مأموران مالیات شریف روبرو می گردد که از کالاهای مسافران مالیات می گیرند، آنگاه وارد کوچه «حارةجرول» که سکونتگاه اعراب بدوی است و آنان وظیفه نقل و انتقال مسافرین میان جده و مکه را به عهده دارند می شود.
پس از این، به کوچه «حارةالباب» خواهد رسید که عبارت است از خیابانی عریض که در دو سوی آن خانه های بزرگ و زیبا قرار دارد.
این منطقه را «حارةالشبیکه» نیز گویند که شامل سمت راست آن خیابان است.
بورخارت می گوید: این محله همان جایی است که یاران پیامبر - ص - در مبارزات خود با قریش تحت فشار و آزار قرار گرفتند.
این محله یکی از بهترین و پاکیزه ترین محله های مکه است و دارای خانه هایی است بسیار زیبا و تمیز و هوایی معتدل و بیشتر اهالی جده در این محله سکونت می گزینند، افزون بر این، خانه بزرگ شریف غالب در این محله قرار دارد و خانواده او در آن سکونت کرده اند.
در دو سوی خیابان اصلی این محله، تعدادی قهوه خانه قرار دارد که همه روزه، شب هنگام چاپارهای الاغ سوار نامه های مردم را به سوی جده می بردند، و مأموران از هر نامه ای مبلغی برابر با یک بارتین مالیات می گیرند.
در سمت غرب محلةالشبیکه، که تا دامنه کوه ادامه می یابد، گورستانی است که در آن چادرها و خانه های گلی اعراب بدوی برافراشته شده است، علاوه بر این، در آن خانه های حقیری است از آنِ زنان طبقات پست که به «خندریس» مشهور است و آن گونه که به نظر می آید، گورستان متروکه گردیده است.
هنگامی که طول خیابان الشبیکه را به سوی شمال طی می کنیم، به یکی از سه حمام عالی مکه برخورد می کنیم، این حمام را محمدعلی پاشا وزیر سلطان سلیمان دوم در سال 980 ه .
بنا کرده و یکی از زیباترین ساختمانهای مکه شمرده می شود.
پس از این ساختمان چندین خیابان فرعی به سوی حرم منتهی می شود، و در این فاصله، محله «باب العمره» قرار دارد که بسیاری از حجاج؛ بویژه ترکان و طواف دهنده ها در آن سکونت دارند.
بورخارت می گوید: بیشتر حاجیان ترجیح می دهند در این محله و در دیگر کوچه های نزدیک به مسجدالحرام سکونت گزینند تا بتوانند براحتی نمازهای خود را در مسجدالحرام بجای آورند.
علاوه بر این، می گوید: از حجاج شنیده است که سکونت در خانه های نزدیک مسجدالحرام آنان را از دیدن خوابهای آشفته بدور می کند، و او بسیاری را دیده است که در نیمه شب از رختخواب خود برخاسته و در حال دویدن به سوی مسجدالحرام روانند، اینان بلافاصله طواف گرد خانه کعبه را نموده و سپس حجرالاسود را می بوسند و نماز کوتاهی بجای آورده و کمی از آب زمزم هم می نوشند و آنگاه به رختخواب خود رفته و تا صبح در آرامش می خوابند.
و هرگاه شخصی محله الشبیکه را به سوی جنوب طی کند، و سپس کمی از مسیر مستقیم منحرف شود به بازاری برخواهد خورد که به «السوق الصغیر» معروف است و منتهی به دروازه مسجدالحرام می گردد که بنام «باب ابراهیم» مشهور است.
بورخارت می گوید در این بازار دیده است که ملخ را به وزن می فروشند.
منتهی الیه این بازار از طرف کوه، کوچه «حارةحجیله» می باشد که در خانه های نسبتاً خوب این کوچه غلامان و خادمان حرم زندگی می کنند، و این کوچه در پستی قرار دارد و پست ترین کوچه مکه شمرده می شود، از این رو غالباً گرفتار سیلابهای باران می گردد.
در مشرق و جنوب بازار «السوق الصغیر» کوچه «حارةالمسفله» قرار دارد که در خانه های آن بیشتر مردمان هند و فقیران زندگی می کنند، گو این که در این کوچه، خانه های نوسازی هم دیده می شود.
و در بخشهای پست و خراب این کوچه گروهی از غلامان زندگی می کنند که زنان آنان به ساختن شرابی مست کننده از ذرت بنام «بوزه» می پردازند.
بورخارت می گوید: او در این محله سکونت گزیده است.
وی اشاره می کند که در بلندای کوهی که در سمت مغرب دشتی که در مقابل محله مسفله می باشد، ساختمانی کوچک قرار دارد که بر روی آن گنبدی قرار گرفته و به «مقام سیدنا عمر» مشهور گشته و به یادبود این خلیفه ساخته شده است، و هنگامی که وهابیان بر مکه مستولی شدند - و پیش از آن که محمد علی پاشا آنان را بیرون راند - این ساختمان و گنبد آن را منهدم نمودند.
همچنین در سمت راست پادگانی که در آن سربازان شریف مکه قرار دارند، محله «حارةاجیاد» قرار دارد که ساکنین آن، مردمان فقیر و گروهی از خدمتکاران حرم می باشند.
بورخارت می گوید: نام این کوچه برگرفته از نام جایی است که سواران تبع پادشاه یمن (که پیش از اسلام به مکه هجوم آورده بودند) در آنجا اردوگاه خود را برافراشته بودند، و از این رو می گوید: احتمالاً این کوچه قدیمی ترین محله مکه است.
او سپس به «حارةالصفا» که در نزدیکی خیابان صفا و مروه قرار دارد، اشاره می کند و می گوید: در این کوچه خانه های زیبایی است که معمولاً در موسم حج حاجیان ثروتمند در آن سکونت می گزینند.
او در اشاره به صفا و مروه، آن را به بازار استانبول تشبیه می کند، آنهم بخاطر مغازه های زیادی که فروشندگان آن ترکان عثمانی و اروپایی بوده اند و این فروشندگان انواع لباسهای ترکی و شمشیرهای زیبا و ساعتهای انگلیسی اعلا و قرآنهایی نفیس را به خریداران عرضه می کردند، همچنین آشپزان و اغذیه فروشان ترک، انواع و اقسام اغذیه ترکی را می فروختند.
اینان برخی خوردنیها و شرینیجات را قبل از ظهر، و کباب و دیگر اغذیه ساخته شده از گوشت بریان را برای بعد از ظهر و فرنی را نزدیک به غروب به مشتریان خود می دادند.
همچنین در آنجا تعداد زیادی قهوه خانه وجود دارد که از ساعت 3 بامداد تا یازده شب، در آن جمعیت موج می زند، بورخارت می گوید: آنچه که مایه تعجب است این است که چند مغازه به فروش مشروبات الکلی - البته آنهم فقط در شب - می پردازند! و یک نوع از این شراب از کشمش تخمیر نشده به عمل می آید که - برغم مخلوط نمودن مقدار زیادی آب با آن - اثر بسیار قوی دارد، و نوع دیگر آن بنام «بوزه» می باشد که مقداری ادویه جات در آن مخلوط شده است.
بورخارت می گوید: صفا و مروه (= مَسعی) جایی است که عامه مردم در آن تردد می کنند؛ از این رو در آن عقوبتهای علنی نظیر اعدام تنفیذ می گردد و در مدتی که بورخارت در مکه بود شاهد گردن زدن یکی از مردم بوده است.
این حکم پس از آن به اجرا درآمد که قاضی او را به جرم سرقت معادل 200 پوند انگلیسی از یک حاجی ترک محکوم نموده بود.
بورخارت می گوید: در منتهی الیه مروه خانه ای وجود دارد که مسکن عباس عموی پیامبر - ص - بوده است، همچنین تعدادی مغازه وجود دارد که در آن آرایشگران به تراشیدن سر حجاج پس از انجام سعی می پردازند.
و در این خیابان خرید و فروشهای روزانه فراوانی انجام می گیرد که مردم به خرید مایحتاج خود می پردازند.
و در نزدیکی این خیابان برکه و سقاخانه ای است که آن را سلطان سلیمان قانونی برای مشروب نمودن حجاج بنا نموده و آب آن را از قنات معروف مکه تأمین کرده است.
در سمت مشرق منتهی الیه مروه «السویقه» قرار دارد که به موازات مشرق حرم امتداد می یابد.
السویقه عبارت است از بازارچه کوچکی که تمیز می باشد و غالباً ثروتمندان هندی مال التجاره خود نظیر «موسلین» و «شال کشمیری» را در آن به خریداران عرضه می دارند و در این بازارچه بیش از 20 مغازه می باشد که در آنها انواع عطرها و روغنهای طبی و جز اینها به فروش می رسد.
علاوه بر این، مغازه هایی وجود دارد که به فروش تسبیح و گردن بند و زیورآلات و ظروف چینی مشغولند.
در نیمه بازارچه السویقه دکه های سنگی قرار دارد که بر روی آن فروشندگان برده، به فروش برده حبشی از دو جنس می پردازند و قیمت یک کنیز زیبای حبشی 110 تا 120 ریال است.
قسمت شرقی السویقه که از سمت راست تا پای کوه و از سمت شمال به حدود حرم شریف می رسد به «الشامیه» شهرت دارد، این بخش دارای خانه های زیبایی است که ثروتمندان و بازرگانان در آن سکونت می کنند و در مغازه های این بخش، تولیدات شهرهای شام و حلب که عبارت است از بافته های حریری و جز اینها به فروش می رسد، علاوه بر این اجناس عثمانی نیز در آنها عرضه می گردد.
در قسمت شمالی این بازارچه، کوچه ای است که به «قراره» شهرت دارد در آن خانه های بسیار زیبایی ساخته شده و معمولاً ثروتمندترین ثروتمندان مکه در آنها سکونت دارند؛ نظیر تاجر گیلانی و تاجر السکات.
در شرق قراره و از میان کوچه ای که بنام رکوب مشهور است خیابانی بزرگ بنام «شارع المودعه» ادامه دارد که در واقع ادامه مسعی است و از نزدیکی صفا خیابان عریضی به سوی شرق و به موازات المودعه ادامه دارد که به «الکشاشیه» شهرت دارد و در این خیابان حاکم یا مدیر پلیس مکه که در رتبه ای بعد از شریف مکه قرار دارد سکونت می کند، و در نزدیکی این خیابان «شِعب المولد» یا «صخرات المولد» قرار گرفته است.
بورخارت از خیابانها و کوچه های دیگری نظیر الغزی، و سوق الحدادین و المعلّی یاد می کند و می گوید: در قسمت شمالی المعلّی و در مکانی که این خیابان به بازار الحدادین مرتبط می شود، قهوه خانه ای وجود دارد بنام «قهوةالحشاشین» که در آن ماده ای تخدیر کننده و سکرآور که از حشیش و بنج بدست آمده و در تنباکو قرار داده می شود و سپس آن را می کشند، به فروش می رسد.
بورخارت می گوید: شریف مکه مالیات بسیار سنگینی بر حشیش قرار داده است تا مانع گسترش کشیدن آن شود.
بورخارت از دو کوچه به نامهای «الزقاق الصینی» و «زقاق الحجر» یاد می کند که می گوید: در این کوچه حضرت زهرا - سلام اللَّه علیها - و ابوبکر بدنیا آمده اند، و علت این که نام این کوچه را «زقاق الحجر» (یا سنگ) گفته اند بخاطر سنگی در آن بوده است که همواره به پیامبر - ص - در هنگام عبور و مراجعت از کعبه سلام می داده است.
منتهی الیه شهر مکه از طرف المعلّی و محل اتصال آن به الغزی، دشتی شنی است که در آن برخی قهوه خانه های خلوت قرار دارد و در کناره این دشت شنی تعدادی برکه آب قرار دارد که قوافل حجاج از آب آن استفاده می کنند؛ یکی از این برکه ها از آنِ قافله مصریها و دیگری از آنِ شامیها می باشد که در سال 821 ه .
ساخته شده است و در نزدیکی این برکه ها مسجدی می باشد بنام «جامع السلیمانیه» و مشهور در مکه این است که بر مسلمانانی که از قندهار و افغانستان و کشمیر و دیگر سرزمینهای مسلمان نشین واقع در سند به مکه می آیند «سلیمانیه» می گویند.
و در برابر سلیمانیه، در سمت شرقی کوه، کوی «شعب عامر» در همسایگی «الغزّی» و «شعب علی» قرار دارد.
در این کوی دست فروشان دوره گرد از اعراب بدوی سقیف و قبائل قریش سکونت دارند.
علاوه بر اینها گروهی از خانواده های شرفای تهی دست نیز زندگی می کنند.
در این کوی برخی آسیابهای بزرگ که از آنِ حاکم ترکی است، قرار دارد.
علاوه بر این، در اینجا پارچه های پنبه ای و کتانی رنگ آمیزی می شود.
در پایان خیابان المُعلّی و در فاصله نه چندان دور از کاخ شریف مکه که در شمال منطقه البرک می باشد، آرامگاه ابوطالب عموی پیامبر - ص - و پدر امام علی - ع - قرار دارد که وهابیان به تخریب ساختمان آن پرداخته و آن را به تلی از خاک تبدیل نموده اند، و پس از تخریب ساختمان، محمد علی پاشا تجدید بنای آن را مناسب ندید.
بورخارت می گوید: مردمان مکه ابوطالب را تقدیس کرده و بدو احترام فوق العاده و زایدالوصفی می نمایند و همواره از سوگند یاد کردن به دروغ به نام او پرهیز می کنند.
بورخارت در پایان سخنش درباره کویهای مکه به جمعیت مکه اشاره می کند.
او نخست به سختیِ آمارگیری جمعیت در عموم کشورهای مشرق زمین اشاره کرده و آنگاه جمعیت مکه را در غیر موسم حج 25 تا 30 هزار نفر تخمین می زند، و به این تعداد 3 تا 4 هزار غلام حبشی و غیر حبشی نیز اضافه می کند.
بورخارت می گوید: خانه های مکه قادرند سه برابر این جمعیت را در موسم حج در خود جای دهند.
او می گوید سرشماریی که در دوران خلافت سلطان سلیم اول (923ه .) انجام گرفت، نشان داد که شمارش مردان و زنان وکودکان 12 هزار نفر می باشد.
و وی از مورّخی بنام قطب الدین روایت می کند که در گذشته، تعداد اهالی مکه بیش از این بوده است؛ زیرا هنگامی که در سال 314 ه .
قرامطه به مکه هجوم آوردند بیش از 30 هزار نفر به دست آنان کشته شدند!
پی نوشتها:
________________________________________
1 ـ The Historical Library of Diodorus The Sicilian, Book 111 Chap 312 ـ The Historry of Heroditus, Editor by Rowlinson, Book 111, Chap 83 ـ The Historry of Heroditus, Editor by Rowlinson, Book 111, Chap 234 ـ ایزابیل بورتون سفرنامه لودویکو را بهمراه سفرنامه بورتون (جهانگرد انگلیسی) تحقیق، شرح و چاپ نموده است.5 ـ Ali Bey Al-Abbassi (Domingo Badiay Leiblich) - Voyages en Arique eten Asie Pendant Les Annees 1803 a 1807

تبلیغات