تحقیقی پیرامون شعب ابی طالب (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
در ابتداى خیابان حجون، گورستانى وجود دارد که در گذشته آن را «مقبره معلاة» مىنامیدند و هم اکنون در میان اهل مکّه به «جنةالمعلاة»1 و در بین ایرانیان به «قبرستان ابوطالب» معروف است. ازرقى (م 250 ه . ق) در اخبار مکّه، پیشینه تاریخى آن را اینگونه بیان مىکند: در حجون گردنهایست که از محل نخلستان عوف و از کنار دو قناتى که بالاى خانه معروف به «مالاللَّه» است مىگذرد و تا درّه سلاخها مىرسد. در دامنه آن، در دره سلاخها به روزگار جاهلى گورستان قرار داشته و کثیر بن کثیر درباره آن گورستان چنین سروده است: کم بذاک الحَجون من حىّ صدق و کهول اعفة و شباب «در این حجون چه بسیار دوستان راستین از جوانان و پیران پاکدامن در گور آرمیدهاند».2 ابن عباس نقل مىکند که پیامبر - ص - درباره این گورستان فرموده است: «این گورستان مردم مکه، چه نیکو گورستانى است».3 درّهاىکه این گورستان در آن قرار دارد به نام «شِعْب اَبِى دُبّ» معروف است ازرقى از پدر بزرگش و او از زنجى نقل مىکند که: مردم مکه در دوره جاهلى و آغاز اسلام، مردگان خود را در دره اَبى دُبّ4 - که بخشى از حَجُون است تا دره صَفى؛ یعنى صَفّىُالسِباب و در درهاى که پیوسته به گردنه مدنیین است و امروز این بخش، گورستان مردم مکه است - دفن مىکردند، پس منطقه گورستان بالاتر کشیده، و پیوسته به کوه و گردنه اَذاخِر و کنار محوطه خِرْمان شد. مکان امروز آن نیز در ابتداى شارع «حَجون» است. حجاج و زائران محترم بیتاللَّه الحرام همه ساله پس از انجام اعمال عمره و یا حج، کنار این قبرستان آمده و مدفونین در آن، ازجمله حضرت خدیجه - علیهاسلام ابوطالب و... را زیارت مىکنند. از گذشته تاکنون این قبرستان به نام «شِعْبِ اَبىطالب» - همان مکانى که رسول خدا - ص - و ابىطالب و همراهانشان حدود سه سال توسط مشرکان محاصره و مورد تحریم اقتصادى قرار گرفتند - نیز به مردم معرفى شده که از لحاظ تاریخى نادرست بوده، و شِعْبِ ابىطالب در مکان دیگرى نزدیک مسجدالحرام واقع شده است. آنچه را که در این سطور خواهید خواند دلائلى روشن و قطعى در اثبات این مدّعاست. شِعْب در لغت: در لِسان العرب آمده است: «والشِّعْبُ» (بِالْکَسْرِ) ما انْفَرَجَ بَیْنَ جَبَلَیْن و قِیل: هُوَ الطّریقُ فِیالْجَبَلِ و الجَمْعُ «الشّعابْ». «شِعْب» (به کسر شین) شکاف بین دو کوه را گویند. به راه کوهستانى نیز گفته شده است. جمع آن «شِعاب» مىباشد.5 جوهرى (م 393 ه . ق) در صحاح مىنویسد: «والشِعْبُ» (بالکسر) الطَّریقُ فِى الْجَبَل وَ الْجَمْع «الشِعابُ». «شِعْب» (به کسر شین) راه در کوه را گویند، جمع آن نیز «شِعاب» است.6 فخرالدّینِ طُرِیحى (م 1085 ه . ق) در مجمع البحرین مىنویسد: «شِعْب» (به کسر شین) راه در کوه را گویند جمع آن «شِعاب» مانند کِتاب است.7 در فرهنگ معین نیز آمده است: شِعْب: راهى در کوه باشد، دره.8 مکان شِعْبِ ابىطالب: شهر مکه در یک منطقه کوهستانى قرار گرفته، و در نتیجه درون درهها که از سیل مصون بوده و بصورت یک حصار طبیعى خانهها را در درون خویش جاى مىداده، محل زندگى قبائل مختلف بوده است. در نزدیکى مسجدالحرام سه شِعْبِ نزدیک به هم وجود دارد که اسامى آنها عبارت است از: 1 - شِعْبِ ابى طالب 2 - شِعْبِ بنىهاشم 3 - شِعْبِ بنى عامر. اجداد و بستگان پیامبر - ص - معمولاً در این سه شِعْبِ زندگى مىکردهاند.9 مرحوم طریحى پس از آنکه شِعْبِ را معنى مىکند، مىنویسد: وشِعْب ابىطالب بمکّة مکان مولد النبىّ - ص - و شِعْبُ الدُبّ ایضا بِمَکّة و اَنْتَ خارِجٌ إلى مِنى. شِعْبِ ابىطالب در مکّه، زادگاه نبى اکرم - ص - است و شِعْب دُبّ نیز در مکّه در مسیر مِنى قرار دارد.10 در مُعْجَم البُلدان ذیل «شِعْبِ اَبى یُوسُف» آمده است: آن همان درّهایست که پیامبر - ص - و بنىهاشم، هنگامىکه قریش بر جنگ آنان هم قسم شده و نامه نوشتند، بدان پناه بردند. این درّه از آنِ عبدالمطّلب بود، هنگامىکه چشمانش کمسو شد آن را میان فرزندانش تقسیم کرد، پیامبر - ص - نیز سهم پدرش عبداللَّه را گرفت و آن محل خانههاى بنىهاشم بود. ابوطالب گفته است: جَزىَ اللَّه عنَّا عَبْد شَمْس و نَوْفلاً وتَیْماً و مَخْزُوماً عقوقاً و مأثماً بتَفریقهِم من بَعدوُدِّ و أُلفَةٍ جماعتنا کیما یَنالُوا المَحارِما کَذَبتم وبیت اللَّه نُبْزِى مُحَمدّا ولمّا تَرَوْایوماًلَدَى الشِعْب قائِماً11 مرحوم علامّه مجلسى - ره - مىنویسد: «شِعْبِ »؛ شکاف بین دو کوه است و شِعْبِ اَبىطالِب در مکه معروف و شناخته شده است و آن همان مکانى است که رسول خدا - ص - و ابوطالب و دیگر بنىهاشم پساز آنکه قریش آنها را از بین خود راندند، در آنجا بودند... آن گاه خانهاى محمدبن یوسف را نیز همان خانه مىداند که رسول خدا - ص - آن را به عقیل بخشید سپس محمد بن یوسف آن را از فرزندان عقیل خریدارى نمود و به خانه محمدبن یوسف شهرت یافت او در پایان مىنویسد: این مکان با همین خصوصیات اینک نیز در مکه موجود است، و مردم آنجا را زیارت مىکنند.12 خانهاى که پیامبر - ص - در آن به دنیا
آمد
شناخت محل تولدِ پیامبر - ص - و نیز مکان سکونت بنىهاشم در مکّه مىتواند در شناسایى شِعْبِ اَبىطالب مفید باشد: اَزْرَقى مىنویسد: مَوْلِد، یعنى خانهاى که پیامبر - ص - در آن متولد شدهاند و اکنون در خانه محمّدبن یوسف برادر حجّاج بن یوسف قرار دارد. هنگامى که پیامبر - ص - هجرت فرمود این خانه را عقیل پسر ابوطالب تصرف کرد و در همین باره و موارد دیگر است که پیامبر - ص - در حجة الوداع هنگامىکه به ایشان گفته شد کجا فرود مىآیید؟ فرمودند مگر عقیل براى ما سایبانى باقى گذاشته است؟ این خانه همچنان در تصرف عقیل و فرزندان او بود تا آنکه فرزندان عقیل آن را به محمد بن یوسف ثقفى فروختند و او آن را ضمیمه خانه خود - که به خانه سپید معروف است - کرد، و این خانه همچنان ضمیمه آن بود تا آنکه خیزران13 - مادر موسى و هارون خلیفگان عباسى - حج گزارد و آن را از آن خانه جدا کرد و مسجدى در آن ساخت که در آن نماز مىگزارند و براى آن در کوچهاى که کنار آن است و به کوچه «مَوْلد» معروف است در بازکرد. این درّه امروز به شعب بنىهاشم و شعب على - ع - معروف است14 و به بازارى که به آن سوق اللیل مىگویند مىرسد.15 سپس ابوالولید مىگوید: از پدربزرگم و یوسفبن محمد شنیدم که موضوع جایگاه ولادت پیامبر - ص - را ثابت و درست مىدانند و مىگویند همین جاست و میان مردم مکه در اینباره هیچگونه اختلافى نیست. فاکهى (م 272، 279 ه . ق) مىنویسد: خانه ابن یوسف، و دره ابن یوسف از آن ابىطالب بوده، و رسول خدا - ص - در قسمتى از همین خانه متولد گردید و این همان درهایست که قریش بنىهاشم را در حالىکه پیامبر - ص - با آنها بود، محاصره نمودند.16 عبداللَّه بن عباس نیز در همین درّه متولد شده است.17 محقق کتاب اخبار مکه مىگوید: این دره امروز، به دره على «شِعْبِ اَبىطالِب» شناخته مىشود.18 فاکهى پیشینه تاریخى خانه اَبى یُوسف را اینگونه بیان مىکند: برخى از مردم گفتهاند: خانه ابنیوسف از آن عبدالمطّلب بوده است، آنگاه حجّاج برادرش محمّد بن یوسف را مأمور ساخت و او آن را به صدهزار درهم خرید. سپس حجّاج آن خانه را به برادرش بخشید و از او خواست آن را بسازد. وکلاى محمدبن یوسف نیز آن را ساختند.19 باز فاکهى مىگوید: پیامبر - ص - سهم خود از این خانه را به عقیل بن ابیطالب بخشید.20 مرحوم کلینى (م 329 ه . ق) - قدّس سرّه - مىنویسد: مادر رسول اکرم - ص - در منزل عبداللَّه بن عبدالمطّلب که نزدیک جمره وسطى بود*؛ر حمل برداشت وَ وَلَدَتَه فى * آمنه بنت وهب مادر گرامى پیامبر - ص - در شب جمعه از ماه رجب21 در شِعْبِ، رسولخدا - ص را حامله شد. شِعْبِ اَبىطالِب فى دارِ مُحَمّدِ بن یُوسُف... و در شِعْبِ ابىطالب در خانه محمّد بن یوسف (وقتى داخل خانه شدى در گوشه آن خانه سمت چپ) آنحضرت را به دنیا آورد. آنگاه خیزران آن را به مسجد تبدیل کرد که مردم در آن نماز مىگزاردند...22 باتوجه به صراحتى که ایشان در رابطه با شِعْبِ دارند مىتوان فهمید جمله: وماتت خدیجه - علیها السلام - حین خرج رسول اللَّه - ص - من الشِّعْب...23 بدین معناست که حضرت خدیجه - س - پس از رفع محاصره، و آزادى رسول خدا - ص - وفات یافت. سید محسن امین - رحمة اللَّه علیه - در اعیان الشیعه مىنویسد: رسول خدا - ص - در خانهاى که به دار ابىیوسف معروف است متولّد گردید - و او محمدبنیوسف برادر حجاج است**ور- ** محمدبن یوسف ثقفى والى حکومت یمن بود و به ستم و دشمنى با خاندان علىبن ابیطالب - ع - شهرت داشت وى در سال یکصد یا کمى قبل از آن در یمن وفات یافت.24 این خانه از آن رسول خدا - ص - بود که آن حضرت آن را به عقیل فرزند ابوطالب بخشید. و زمانى که عقیل وفات یافت محمد بن یوسف آن را از فرزندان عقیل خریدارى نمود و آنگاه که خانه معروف به دار ابى یوسف ساخته مىشد، خانه پیامبر - ص - را نیز به خانه خود ضمیمه ساخت سپس خیزران مادر رشید آن را گرفت و از خانه ابویوسف جدا و آن رابه مسجدى تبدیل کرده که تا این زمان معروف بود، و مردم در آن نماز مىخواندند و آنجا را زیارت نموده، بدان تبریک مىجستند و زمانى که وهابیان بر مکه سلطه یافتند این مسجد را ویران نموده و از زیارت آن جلوگیرى کردند و آنجا را محل نگهدارى چهارپایان! قراردادند.25 تقى الدّین حسینى مکّى (م 832 ه . ق) مىنویسد: رسول خدا - ص - در مکه، در خانه محمد بن یوسف برادر حجاج ابن یوسف متولد شد.26 خانهاى که نزدیک صفا است خانه خیزران است و خانه ابن یوسف در سوق اللیل و همان مکانى است که به مَوْلِد نبىاکرم معروف است.27 در سیره حَلبیّه آمده است: محل ولادت رسول خدا - ص - مکّه، و در خانهایست که به نام محمد بن یوسف - برادر حجاج - خوانده مىشود... محمد بن یوسف آن را به قیمت یکصد هزار دینار از فرزندان عقیل خریدارى نمود و به خانه خویش ملحق ساخت و نام آن را نیز (دار البیضاء) خانه سفید نهاد؛ زیرا که آن را از گچ ساخته و اطراف آن را نیز گچ کشیده بودند و در نتیجه تمامى ساختمان به رنگ سفید بود. و از آن پس، به خانه ابو یوسف شهرت یافت.28 محل ولادت پیامبر - ص - را پس از مسجدالحرام برترین مکان دانستهاند.29 برخى ولادت حضرت فاطمه زهرا - س - را نیز در همین مکان مىدانند.30 در فتح مکه، رسول خدا - ص - در منطقه حجون خیمه زده و وارد شهر نشدند، به آنحضرت گفته شد به منزل خودتان در شِعْب نمىروید؟ حضرت فرمود: آیا عقیل براى ما منزلى باقى گذاشته است؟31 این نقل تاریخى بیانگر آنست که «شِعْبِ ابىطالب» در منطقه «حَجُون» نبوده، بلکه در نزدیکى «مسجدالحرام» و در کنار کوه صفا قرار داشته، و خیزران مادر هارون الرشید هنگامىکه حج مىگزارد آن را از خانه ابویوسف جدا نموده، مسجدى در آن مکان ساخت. بناى مسجد را به زبیده همسر هارون نیز نسبت دادهاند که در صورت صحت، تعمیر و یا تجدید بناى مسجد بوده است.32 البته در نقل دیگرى آمده که خیزران خانه ارقم را خریده و در آن مسجدى بنا نمود33 و چون این خانه نیز در کنار صفا بوده، برخى آن را با خانه ابویوسف اشتباه کردهاند. مسعودى (345 ه . ق) مىنویسد: تولّد او - علیه الصلوة و السلام - هشتم ربیع الاول همان سال (یعنى سال عامالفیل) در مکه، در خانه ابن یوسف بود که بعدها خیزران مادر هادى و رشید آنجا مسجدى ساختند.34 و در جاى دیگر مىگوید: بسال چهل و ششم، قریشیان پیغمبر - ص - را با بنىهاشم و بنى عبدالمطّلب در دره کوه محصور کردند. بسال پنجاهم او - علیه السلام - با کسان خود از دره بیرون آمد.35 ابن اثیر (م 630 ه . ق) به نقل از ابن اسحاق مىنویسد: مکان ولادت رسولخدا خانهایست که به خانه ابن یوسف مشهور است. آن حضرت آن را به عقیل بخشیده، و تا زمان فوت وى در اختیار او بود، سپس محمد بن یوسف برادر حجاج آن را از فرزندان عقیل خریدارى نمود و به خانه معروف به دار ابن یوسف ضمیمه ساخت، آنگاه خیزران آن خانه را از خانه ابویوسف جدا نموده، آنجا مسجدى ساخت که در آن نماز مىگزارند.36 طبرى (م 310 ه . ق) نیز مکان تولّد پیامبر - ص - را خانه ابو یوسف مىداند.37 فاسى (م 832 ه . ق) مىنویسد: ولادت رسول خدا - ص - در مکانى در سوق اللیل که نزد مردم مکه شهرت داشته قرار دارد.38 محمد طاهر کردى مکى مىگوید: ولادت رسول خدا - ص - در مکه در خانه ابىطالب در شِعْبِ بَنىهاشم بوده است.39 ولادت نبى - ص - در مکه در خانه ابىطالب در شِعْبِ بنىهاشم نزدیک مسجدالحرام بوده که امروزه، شِعْبِ على؛ یعنى علىبن ابیطالب نامیده مىشود و پیوسته محل ولادت آنحضرت تا به امروز معروف و شناخته شده است.40 اکثر قریب به اتفاق مورّخین، مکان ولادت پیامبر - ص - را در شِعْبِ ابىطالب یا در خانه نزدیک صفا، و یا در خانه معروف به خانه اَبُویوسف ذکر کردهاند که هر سه، یک مکان است.41 در کتاب سیرة ساکن الحجاز آمده است: مکان ولادت پیامبر - ص - در شِعْبِ بَنىهاشم بوده است سپس توضیح مىدهد که: شِعْبِ بنىهاشم نزد اهل مکه شناخته شده است و همه ساله مردم در آنجا اجتماع نموده، مجلس جشن بپا مىکنند و بیش از آنچه تاکنون در اعیادشان مجالس جشن و شادى دارند، در آنجا مجلس شادى بپا مىکنند. سپس در پاورقى کتاب از محبّالدین طَبرى مکى نقل کرده که مىگوید: خانه پیامبر - ص - را در زمان هجرت آنحضرت - ص - به مدینه، عقیل مالک شده. و پیوسته در دست او و فرزندانش باقى ماند تا محمدبن یوسف برادر حجاج آن را خریده و در خانه خود که به «خانه سفید» نامیده مىشد ملحق ساخت سپس به خانه ابن یوسف معروف گردید. این وضعیت ادامه یافت تا خیزران کنیز مهدى عباسى در آنجا مسجدى بنا نمود که در آن نماز مىگزارند، و آن را از خانه ابن یوسف جدا کرده کوچهاى ایجاد کرد که به آن «زقاق المولد» گفته مىشود و هماکنون آنجا کتابخانه عمومى است.42 محمد طاهر کردى مکّى مىنویسد: ولادت پیامبر - ص - در مکه، در خانه ابىطالب، در شِعْبِ بنىهاشم و در نزدیکى مسجدالحرام بوده که امروزه به شِعْبِ على یعنى علىبن ابیطالب نامیده مىشود و پیوسته مکان ولادت آنحضرت - ص - تا امروز معروف و شناخته شده بوده است.43 صلاحُالدّین صَفَدى پس از بحث پیرامون مکان و لادت رسول خدا - ص - مىنویسد: قول برتر آن است که رسول خدا - ص - در عام الفیل در خانهاى در کوچه معروف به زُقاقُ الْمَوْلِد که در دست عقیل ابن ابیطالب بوده متولد گردید.44 گفته مىشود که رسول خدا - ص - در شِعْبِ بَنىهاشم متولد شدند، برخى گفتهاند در خانهاى نزدیک صفا و...45 عاتق بن غیث بلادى مىنویسد: از نظر تاریخى مسلم است که رسول خدا - ص - تقریباً در سال 53 قبل از هجرت (عام الفیل) در شِعْبِ اَبىطالب که امروزه به شِعْبِ على معروف است، به دنیا آمد و به خاطر ازدحام مردم و شوق آنان نسبت به تبرکجوئى از آن خانه، هماینک به کتابخانه تبدیل شده است.46 تا قبل از سلطه وهابیان بر حرمین شریفین، محل ولادت رسول خدا - ص - زیارتگاه مؤمنان و مسلمانانى بود که از گوشه و کنار جهان به مکه مىآمدند.47 محمد بن علوى مالکى مکّى مىنویسد: مکان ولادت رسول خدا - ص - در سوق اللیل مکانى شناخته شده است و ساکنین مکه درباره آن اختلاف نظر ندارند، هریک از آنها از نسل قبل از خود شنیده و تردیدى در آن ندارند.48 ابن ظهیره مىگوید: مردم مکه در شب ولادت رسول خدا - ص - همراه با علما و دانشمندان و بزرگان شهر با روشن نمودن فانوس و شمع از خانههاى خود خارج و براى زیارت و بزرگداشت ولادت آن حضرت در کنار این خانه اجتماع مىکنند.49 در کنار این خانه گودالى (حفره) بوده که روى آن را با چوب مىپوشاندند و این علامت همان مکانى است که رسولاللَّه - ص - در آنجا متولد شدند.50 ساختمان آن را ناصر خلیفه عباسى در سال 576 و ملک مظفر در سال 666 و دیگران تعمیر نمودهاند. در زمان ملک عبدالعزیز، شیخ عباس قطان (امین العاصمة المقدسه) این خانه را تخریب و در همان مکان کتابخانه عمومى که به «کتابخانه مکه مکرمه» معروف شد، بنا کرد، افراد به آنجا مراجعه و به مطالعه کتب مىپرداختند.51 این ساختمان در سالهاى اخیر در طرح توسعه اطراف مسجدالحرام، در معرض تخریب قرار گرفته است. بناهاى ساخته شده در محل ولادت نبىاکرم - ص - را در تصویر، ملاحظه نمائید. از مجموع آنچه گذشت مىتوان نتیجهگیرى کرد که: 1 - پیامبر اکرم - ص - در شِعْبِ ابىطالب متولد گردیدهاند. 2 - شِعْبِ ابىطالب در مکّه مکانى نزدیک مسجدالحرام بوده و با مکانى که فعلاً در حجون به آن معروف است فاصله دارد. محاصره پیامبر - ص - و یاران در
شِعْبِ ابىطالب
محمدبن اسحاق (م 153 ه . ق) و دیگر سیرهنویسان گویند، چون قریش دیدند که اصحاب رسول خدا - ص - در سرزمین حبشه در کمال امنیت و آرامش قرار دارند و نجاشى هم ایشان را گرامى داشته و از آنها دفاع مىکند و از سوى دیگر حمزة بن عبدالمطلب، و عمر نیز مسلمان شدهاند و اسلام در قبایل آشکار مىگردد، جمع شدند و به چارهاندیشى پرداختند و تصمیم گرفتند پیمان نامهاى بنویسند و متعهد شوند که از بنىهاشم و بنىمطلب زن نگیرند و به آنها زن ندهند و نیز چیزى به آنها نفروشند و چیزى از آنها نخرند. پس از اینکه جمع شدند، پیماننامه نوشتند و بر آن جمله موافقت کردند و سپس براى تأکید، پیماننامه را از سقف کعبه آویختند.52 مشرکان بنىهاشم را در اول ماه محرم سال هفتم بعثت تحریم کرده، اعلام داشتند هیچکس حق معامله، ازدواج و معاشرت با آنان را ندارد، نامه تنظیم شده در این زمینه را - که چهل نفر امضاء کرده بودند - شخصى به نام منصور بن عکرمه نوشت که با نفرین پیامبر - ص - دستش فلج شد. بدنبال آن تمامى بنىهاشم - مسلمان و کافر - جز ابىلهب، و ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب وارد شِعْبِ شده، آنجا اجتماع کردند. فرزندان مطلب بن عبد مناف که چهل نفر بودند از شِعْبِ حراست نموده، شب و روز به نگهبانى آن مشغول بودند و در طول سال جز موسم حج در ماه ذىالحجه، و عمره در ماه رجب از آنجا بیرون نمىآمدند. قریش از ورود خواروبار به شِعْبِ جلوگیرى کرده، فقط مقدار کمى بصورت پنهانى به دست محاصره شدگان مىرسید که کفافشان را نمىداد. در نتیجه وضعیت سخت شد؛ به شکلى که مردم صداى گریه بچهها را از بیرون شِعْبِ مىشنیدند و این دوران سختترین لحظات زندگى پیامبر - ص - و اهل بیت بزرگوارش در مکه بود.53 کازرونى در مُنْتَقى و غیر آن آورده است: ...بدنبال نوشتن عهدنامه، مشرکان آزار فرزندان عبدالمطلب را آغاز نموده، اعلام کردند تنها راه سازش میان ما و شما کشتن پیامبر - ص - است، در هر کوى و برزنى مسلمانان را کتک مىزدند و حق عبور از بازارها را از آنان گرفته، در شِعْبِ اَبىطالب محصورشان نمودند. فرستاده ولیدبن مُغَیْره در میان قریش فریاد مىزد: هر مردى از اینها را براى خرید جنسى یافتید بر قیمت آن بیافزایید. در چنین شرایطى ابوطالب فرزند برادرش (پیامبر - ص -) و فرزندان برادر و پیروان آنها را در شِعْبِ ابىطالب گردآورد. آنان سه سال در شِعْبِ ماندند، سرانجام وضعیّت بحدّى برآنان سخت شد که صداى فرزندانشان، که از شدت گرسنگى مىگریستند، از بیرون شِعْبِ شنیده مىشد...54 زمانىکه ابوطالب احساس کرد مشرکان قریش براى کشتن رسول خدا - ص - متحد شدهاند، فرزندان عبدالمطلب را جمع نموده، دستور داد تا رسول خدا را درون شِعْبِ خود جاى دهند، او حفاظت کنند... پس بنىهاشم سه سال در شِعْبِ خویش ماندند... شب هنگام که همه به خواب مىرفتند ابوطالب رسول خدا - ص - را از بستر بیرون برده، یکى از فرزندان یا برادران و یا پسرعموهاى خود را به جاى آنحضرت مىخوابانید تا پیامبر از توطئه احتمالى دشمن جان سالم بدر برد.55 پس بنىهاشم به شِعْبِ ابىطالب که امروزه به شِعْبِ على معروف است پناه آوردند، بنوالمطلب نیز جز ابولهب به آنان پیوستند، شرایط در شِعْبِ به اندازهاى سخت شد که محاصره شدگان از برگ درختان استفاده مىکردند...56 خدیجه اموال فراوانى داشت که همه را در شِعْبِ به نفع رسول خدا - ص - خرج نمود. بنىهاشم، تنها در موسم، از شِعْبِ خارج شده، خرید و فروش مىکردند. گاهى نیز مردم مکّه از سوى قریش تهدید مىشدند که: اگر کسى در مکه چیزى به بنىهاشم بفروشد اموالش غارت مىشود.57 ابن سعد (م 230 ه . ق) مىنویسد: شب اول محرم سال هفتم بعثت، بنىهاشم در شِعْبِ ابیطالب محاصره شدند و همگى - به جز ابولهب - به شِعْبِ ابیطالب درآمدند...58 تعدادى از محاصره شدگان از گرسنگى جان باختند.59 گاهى نیز على بن ابىطالب - ع - مخفیانه از شِعْبِ خارج شده، غذا و امکانات تهیه و آن را با خود به درون شِعْبِ مىآورد.60 مردان همراه پیامبر - ص - در شِعْبِ، حدود 40 نفر بودند.61 که به شکل سازماندهى شده خصوصاً در تاریکى شب از آن حضرت حراست مىکردند.62 حضرت خدیجه - علیهاسلام - نیز که اموال فراوانى داشت، همه را براى مسلمانان محاصره شده در شِعْبِ خرج و مصرف نمود.63 یعنى در موسم حج - در ذىالحجّه - و عمره - در رجب - که رسول خدا - ص - و یارانشان مىتوانستند از شِعْبِ خارج شوند، مقدارى آذوقه و مواد خوراکى تهیه نموده، و سپس در دوران محاصره از آن استفاده مىکردند.64 گاهى از اوقات نیز ابوالعاص بن ربیع شترى که بار گندم و خرما داشت تا دهانه شِعْبِ آورده، سپس آن را به داخل درّه هدایت مىکرد تا بنىهاشم از آن استفاده نموده و تا حدودى از گرسنگى رهایى یابند.65 نام حکیم بن حِزام نیز در شمار کسانىکه آذوقه به شِعْبِ مىفرستادند ذکر گردیده است، لیکن در صورت صحّت، از آنجاکه وى از محتکران زمان پیامبر ص - بوده و از کسانى است که رسول خدا - ص - هدیه وى را نپذیرفتهاند، شاید بتوان گفت انگیزه او منافع مادى بوده است.66 یعقوبى (م 293 ه . ق) در این زمینه مىنویسد: قریش، شش سال پس از بعثت، رسول خدا را با خاندانش از بنىهاشم و بنىمطلب بن عبد مناف در درهاى که به آن «شِعْبِ بن هاشم» گفته مىشد محصور ساختند و رسول اکرم با همه بنىهاشم و بنى مطلب سه سال در شِعْبِ ماندند تا آنکه رسول خدا و نیز ابوطالب و خدیجه تمام دارایى خود را از دست دادند و به سختى و نادارى گرفتار آمدند. سپس جبرئیل بر رسول خدا فرود آمد و گفت: خدا موریانه را بر صحیفه قریش فرستاده تا هر چه بىمهرى و ستمگرى در آن بود بجز جاهایى را که نام خدا بر آن نوشته شده، خورده است.67 وضعیت غمانگیز رسول خدا - ص - و همراهانشان در شِعْبِ، افرادى چون هشام بن عمرو را تحت تأثیر قرار داده و آنها را براى شکستن حلقه محاصره به حرکت واداشت، وى به همراه زهیر بن ابى امیه، و مطعم بن عدى، و ابوالبخترى، و زمعة بن اسود بن مطلب، شبانگاهان در دهانه دره حجون که از مناطق بالاى مکه است قرار گذاشته، آنجا جمع شدند و پیمان بستند تا در مورد لغو پیماننامه اقدام کنند.68 دهانه درّه حَجُون همان جائى است که قبرستان ابوطالب قرار دارد و اگر شِعْبِ در اینجا قرار داشته و پیامبر - ص - و یارانشان نیز در این مکان تحت محاصره بودهاند معنى نداشت افرادى که از آنان یاد شد، مخفیگاه خود را آنجا قرار داده، و جایى اجتماع کنند که هر لحظه خطر در کمین آنها باشد. استفاده مخفیگاه از این مکان نشانگر آن است که حجون خارج و یا حداقل کنار مکه بوده است. پارهاى از روایات نیز با صراحت، حجون را خارج مکّه آن روز دانسته است و بر این اساس نمىتوان گفت پیامبر - ص - و یاران و خویشاوندانشان همگى از مکّه خارج و در بیرون شهر اقامت گزیدهاند!!. عبید بن زرارة از امام صادق - ع - نقل مىکند که فرمود: هنگامى که ابوطالب وفات یافت جبرائیل بر رسول خدا - ص - نازل شده و گفت: «یا مُحمّد اُخْرُجْ مِنْ مَکّه... اى محمد از مکه خارج شو!» که در این شهر یاورى براى تو نیست. قریش نیز بر رسول خدا - ص - هجوم آوردند آن حضرت نیز ترسان بیرون شد تا به کوهى در مکه که به آن حَجون مىگفتند رسید و آنجا ایستاد.69 ابوطالب خبر خورده شدن صحیفه را به مشرکان اطّلاع داد و همراه آنان به کنار کعبه آمد و پس از گشودن آن، صحّت سخن رسول خدا - ص - بر همگان پدیدار گشت. وجدان برخى انسانها بیدار شد و آنگاه که ابوطالب و همراهان به شِعْبِ بازگشتند گروهى از رجال قریش سران خود را در مورد رفتارشان با بنىهاشم سرزنش کردند و گروهى از آنان، از جمله مطعم بن عدى و عدى بن قیس و زمعة بن ابى الاسود و ابوالبخترى بن هشام و زهیر بن ابى امیه، سلاح پوشیده نزد بنىهاشم و بنىمطلب رفتند و از آنان خواستند که از درّه بیرون آیند و به خانههاى خود بروند و آنان چنین کردند. بیرون آمدن ایشان از دره در سال دهم بعثت بود.70 موسى بن عقبه مىگوید: چون خداوند متعال پیمان نامه سراپا مکر ایشان را نابود فرمود پیامبر و خویشاوندش از شِعْبِ بیرون آمدند و با مردم معاشرت کرده و میان ایشان زندگى نمودند.71 قصیده معروف شِعبیه (لامیه) را نیز ابىطالب در شِعْبِ ابىطالب سروده است و این همان شعبى است که فرزندان مطلب و هاشم همراه با رسول خدا - ص - به آن پناه بردند.72 اسامى برخى از بنىهاشم که همراه پیامبر - ص - در شِعْبِ محاصره شدند از این قرار است: 1 - ابوطالب بن عبدالمطّلب. 2 - على بن ابیطالب - ع - . 3 - حمزة بن عبدالمطلب. 4 - عبیدة بن الحارث بن المطلب بن عبد مناف. عبیده گرچه از بنىهاشم نبود لیکن به لحاظ آنکه بنىالمطلب و بنىهاشم با یکدیگر متحد بوده و نه در دوران جاهلیت و نه در اسلام از هم جدا نبودند لذا مىتوان او را نیز در شمار بنىهاشم بحساب آورد. 5 - عباس بن عبدالمطلب. 6 - عقیل بن ابىطالب. 7 - طالب بن ابى طالب. 8 - نوفل بن الحارث بن عبدالمطلب. 9 - نوفل بن الحارث بن عبدالمطّلب. 10 - حارث بن نوفل بن حارث بن عبدالمطّلب. او با پیامبر - ص - خوب نبود و گاهى نیز رسول خدا - ص - را در اشعارش هجو مىکرد، لیکن راضى به قتل آن حضرت نبود.73 11 - خدیجه بنت خویلد.74 و...75 اکثر قریب به اتفاق موّرخان و سیرهنویسان مکانى که نبى اکرم - ص - و همراهانشان توسط افراد قریش محاصره گردیدند را شِعْبِ ابىطالب ذکر کردهاند که به برخى از آنها ذیلاً اشاره مىشود: بنىهاشم و فرزندان مطلب بدنبال فشار قریش نزد ابوطالب رفته و - جز ابولهب - همگان به درّهاى که منسوب به ابوطالب و به شِعْبِ ابى طالب شهرت یافته بود، درآمدند.76 طبرى مىنویسد: از پى پیمان قریشیان، بنىهاشم و بنىالمطلب به شِعْبِ ابوطالب رفتند و با وى فراهم شدند - به جز ابولهب که به قریش پیوست - و با آنها بر ضد مسلمانان هم سخن شد.77 رفیعالدین اسحاق بن محمد همدانى (م 623 ه . ق) مىنویسد: بنىهاشم و بنىمطلب چون دیدند که قریش در عدواتِ ایشان چندان مُظاهَرَت و مُبالغت بنمودهاند و چنان عهدنامه بنوشتند، ایشان نیز برخاستند و به جمعیت بَرِ ابوطالب آمدند و پیش وى بنشستند و با هم عَهد کردند و اتفاق بنمودند که نُصْرت و مُعاونت سیّد - علیهالسلام - دهند و حَصْمى قریش کنند و در جمله احوال آنچه بطریق تعصّب و حمایت بود پیغمبر - علیهالسلام - را نگاه دارند.78 پس هاشمیان جز ابىلهب و مطلبیان همگى به ابىطالب پیوسته و در شِعْبِ او بر وى داخل شدند و دو یا سه سال آنجا ماندند.79 در بحارالانوار به نقل از خرایج آمده است: قریش با یکدیگر متحد شده و بنىهاشم را به شِعْبِ ابى طالب راندند.80 ابن قیم جوزى مىنویسد: رسول خدا - ص - و همراهانشان در شب اوّل ماه محرم سال هفتم بعثت در شِعْبِ ابىطالب زندانى شدند... و در همین مکان ابوطالب قصیده معروف لامیّه را سروده است.81 علامه امینى - قدس سره - مىنویسد: بنوهاشم و بنوالمطلب به سوى ابىطالب آمده و همراه با او در شِعْبِ داخل شدند.82 ابوبکر احمد بن حسین بیهقى مىنوسد: چون ابوطالب نیت ایشان را فهمید فرزندان عبدالمطلب را گردآورد و دستور داد که پیامبر را در محله خود نگهدارى کنند.83 محمد بن عمر بن واقد گوید: بنىهاشم شب اول محرم سال هفتم بعثت رسول خدا - ص - وارد درّه ابوطالب شد بنىمطلب هم همراه بنىهاشم در همان دره گرد آمدند.84 ابن اسحاق مىنویسد: بنوهاشم و بنومطلب به ابىطالب پناه آورده و در شِعْبِ او (یعنى ابى طالب) اجتماع کردند.85 مرحوم آیتى مىنویسد: ... چون کار قریش به انجام رسید، «بنىهاشم» و «بنى مطَّلب بن عبد مناف» به «ابوطالب» پیوستند و همگى - جز «ابولهب ابن عبدالمُطَّلب» که با قریش همکارى داشت - همراه وى در «شِعْبِ ابى طالب» درآمدند.86 یاقوت گفته است: شِعْبِ ابى یوسف همان شعبى است که رسول خدا - ص - و بنىهاشم هنگامىکه قریشیان علیه آنان همقسم شدند بدانجا پناه آوردند این شِعْبِ از آن عبدالمطلب بوده، سپس به خاطر ضعف بیناییش آن را میان فرزندانش تقسیم نمود و رسول خدا - ص - سهم پدر خویش را گرفت. منازل و محل سکونت بنىهاشم نیز در آن قرار داشته است. مؤلف کتاب معجمالحجاز پس از نقل این مطلب مىنویسد: این شِعْبِ سپس به شِعْبِ ابىطالب معروف گردیده و آن را شِعْبِ بنىهاشم نیز نامیدهاند و هم اکنون به شِعْبِ على شناخته مىشود. این شِعْبِ در دهانه شمالى کوه ابوقبیس و بین این کوه و خندمه قرار دارد. ولادت رسول خدا - ص - در همین مکان بوده و حدود سیصد متر با مسجدالحرام فاصله دارد. اینک تبدیل به کتابخانه شده، و سپس در سال 1399 هجرى قمرى در طرح توسعه خیابان غزّه از بین رفته است.87 رفاعه رافع الطهطاوى نیز شِعْبِ ابىطالب را جایگاه محاصره شدگان دانسته، مىگوید: هاشمیان همه به ابىطالب در شِعْبِ او پناه آوردند.88 ابراهیم رفعت پاشا مىنویسد: در طرف شرق منطقه قشاشیه، شِعْبِ على یا شِعْبِ بنىهاشم قرار دارد... خانه خدیجه بنت خویلد یا محل ولادت فاطمه - ع - دختر رسول اکرم - ص - نیز آنجاست.89 کوه ابوقبیس یکى از مشهورترین کوههاى مکه، کوه ابوقبیس است. شِعْبِ على یا شِعْبِ ابىطالب از این کوه آغاز و تا خندمه ادامه مىیابد. مىگویند: هنگامى که سیلاب مسجدالحرام را فراگرفت، حجرالاسود را در این کوه نهادند تا سالم بماند. جاى آن در شِعْبِ على، همانجایى بود که زادگاه رسول خدا - ص - است. برخى از شعاب مکّه همانگونه که قبلاً نیز اشاره شد در شمال شرقى مسجدالحرام سه شِعْبِ وجود دارد که اسامى آنها عبارت است از: 1 - شِعْبِ على یا شِعْبِ ابىطالب که امروز آن را قشاشیه نیز مىنامند. 2 - شِعْبِ بنىهاشم که به آن غزّه نیز مىگویند. 3 - شِعْبِ بنىعامر. در این سه منطقه از زمان جاهلى به این طرف اجداد و نیاکان پیامبر - ص - و سپس فرزندان عبدالمطلب و ابىطالب و بنىهاشم مىزیستهاند.90 بخشى از خانههاى نزدیک به شِعْبِ على، و حتى قسمتى از خانه ابن یوسف متعلق به ابوطالب بوده است. قسمتى دیگر از خانه ابن یوسف که محل تولد پیامبر - ص - است و اطراف آن متعلق به عبداللَّه پدر پیامبر - ص - بوده است. بخش دیگرى که خانه خالصه کنیز آزاد کرده خیزران است متعلق به عباس بوده است. بخشى که خانه طلوب کنیز آزاد کرده زبیده در آن قرار دارد متعلق به مقوم پسر عبدالمطلب بوده است.91 ازرقى مىنویسد: برخى از مردم مکه نیز مىگویند درهاى که به آن دره ابن یوسف مىگویند همهاش متعلق به هاشم بن عبدمناف بوده است. همانان مىگویند: عبدالمطلب در زندگى خود همین که نور چشمش کم شد (نابینا گردید) سهم خود را میان پسرانش تقسیم کرد و به این جهت سهم عبداللَّه به پیامبر - ص - رسید. خانهاى که میان صفا و مروه است... و کنار خانهاى است که در دست جعفر بن سلیمان است. نیز متعلق به عباس بوده است. ستون و نشانه رنگینى که هر کس از مروه به صفا مىآید از کنار آن سعى مىکند، کنار خانه عباس است. برخى هم پنداشتهاند که این خانه از آنِ هاشم بن عبد مناف بوده است.92 خانه ام هانى دختر ابوطالب نیز در کنار در گندم فروشها و کنار مناره است، که در توسعه دوم مهدى عباسى - در سال 167 هجرى - ضمیمه مسجدالحرام شده است.93 عقیل بن ابى طالب خانهاى را که پیامبر در آن متولد شد، گرفت و تصرف کرد و معتب بن ابى لهب که نزدیکترین همسایه پیامبر - ص - بود خانه خدیجه را تصرف کرد و بعدها به صدهزار درهم به معاویه فروخت.94 عباس بن عبدالمطلب نیز خانهاى بین صفا و مروه داشته است.95 فاصله خانه عباس بن عبدالمطلب تا مسجدالحرام کمى بیشتر از 36 ذرع بوده است.96 عبدالمطلب نیز نزدیک چاه زمزم خانه داشته است، شِعْبِ و خانه ابن یوسف نیز از آنِ ابىطالب بوده است.97 احمد سباعى مىنویسد: در سوق اللیل خانهاى است که «مالاللَّه» نامیده مىشود و در آن به مریضها کمک کرده به آنها غذا مىدهند، نزدیک این خانه شِعْبِ ابن یوسف قرار دارد که اینک شِعْبِ على نامیده مىشود و در آن خانههاى عبدالمطلب بن هاشم و ابى طالب و عباس ابن عبدالمطلب قرار دارد.98 خانه خدیجه بنت خویلد مادر مؤمنان در مکه در کوچه معروف به کوچه «حجر» که به آن «زفاق العطارین» (کوچه عطاران) نیز مىگویند قرار دارد. فاطمه - س - در همین خانه متولد شده، از این رو به مولد فاطمه - س - نیز معروف است. ونیز آمدهاست: حضرتخدیجه - س - در همان خانه وفات یافت و رسول خدا - ص - تا زمان هجرت در آن سکونت داشت، سپس عقیل ابن ابىطالب آن را گرفت و... آنگاه در این مکان مسجدى ساختند که فضاى سرپوشیده (رواق) هست که در آن هفت طاق وجود دارد که روى هشت ستون قرار گرفته است. و در میانه دیوارى که سوى قبله قرار گرفته سه محراب است که در دو طرف آن 26 سلسله (زنجیره) قرار دارد. در مقابل آن نیز چهار طاق بر 5 ستون هست که بین این دو رواق صحنى واقع شده و رواق دوم از رواق قبلى کوچکتر است؛ زیرا در نزدیکى آن برخى از مکانهایى است که مردم براى زیارت آن خانه، به آنجا مىآیند و آن سه مکان عبارتند از: 1 - مکانى که گفته مىشود محلّ ولادت حضرت فاطمه - س - است. 2 - مکانى که به آن «قبةالوحى» گفته مىشود و چسبیده به مکان ولادت حضرت فاطمه - س - است. 3 - مکانى که به آن «مختبى» گویند که کنار قبةالوحى است جو آن جایى است که رسول خدا - ص - مخفیانه مردم را به اسلام دعوت مىنمودج برخى نیز گفتهاند براى مصون ماندن از سنگپرانى مشرکان، پیامبر - ص - در آنجا مخفى مىشد...99 کوتاه سخن آنکه: - علاوه بر آنچه گذشت - در نقشههاى موجود در حجاز (قدیم و جدید) دقیقاً محل شِعْبِ على و شِعْبِ بنىهاشم، و شِعْبِ بنىعامر، در نزدیکى مسجدالحرام مشخص گردیده و هیچکس قبرستان ابىطالب که در شِعْبِ ابى دُبّ واقع شده را، شِعْبِ ابىطالب نام ننهاده است. بنابراین وجود شِعْبِ در آن مکان با آن همه دلائل و قرائن و شواهد روشن، کاملاً قابل توجیه است. زیرا اولاً آن منطقه محل سکونت این خاندان بوده است. ثانیاً امکان زیستن و استفاده از ذخائر غذایى و امکانات موجود در خانهها وجود داشته است وگرنه چگونه ممکن است در یک منطقه خشک پر از سنگلاخ و بدون سایبان آنهم در آفتاب سوزان مکه، مدت سه سال دوام آورد و زنده ماند؟!. ثالثاً: منطقهاى که هم اینک قبرستان ابىطالب نامیده مىشود در دوره جاهلى نیز قبرستان بوده، و نمىتوان گفت رسول خدا - ص - به همراه ابىطالب و تعدادى زن و کودک، تمامى مناطق موجود در مکه را رها ساخته، به قبرستان پناه آورند! رابعاً: حجون - همانگونه که گذشت - خارج از مکّه بوده و این با نقلهایى که مىگوید: صداى ضجّه و شیون کودکان از بیرون شِعْبِ شنیده مىشد، سازگارى ندارد. خامساً: در پارهاى نقلها آمده است که گاهى شرایط به اندازهاى سخت مىشد که محاصره شدگان بناچار از گیاهان و برگ درختان براى رفع گرسنگى استفاده مىکردند.100 در حالىکه در قبرستان آن روز آنهم خارج از مکه گیاه و درختى وجود نداشته، تا محاصره شدگان از آن استفاده نمایند. سادساً: براساس آنچه ازرقى نقل کرده، معلوم مىشود حتى تا سال دهم هجرت (حَجّةالوداع) هنوز در منطقه حَجون کسى سکونت نداشته، و این منطقه تا چند قرن، خارج از شهر مکه بوده است. سابعاً: این قسمت از مکّه، اساساً منطقه مسکونى نبوده، و خانه و کاشانهاى در آن وجود نداشته، به شکلى که پس از چند سال رسول خدا - ص - براى توقف چند روزه در آن، از خیمه استفاده فرمودند. ابوالوالید مىگوید: پیامبر - ص - پس از هجرت به مدینه، دیگر وارد خانههاى مکه نشدند و در سفرهاى مکه هرگاه طواف ایشان تمام مىشد به منطقه بالاى مکه مىرفتند و آنجا خیمههایى براى ایشان زده مىشد. عطاء نیز مىگوید: آن حضرت در سفر حجةالوداع پیش از رفتن به عرفات و قبل از حرکت از مکه همچنان در منطقه بالاى مکه بودند. وى سپس مىافزاید که: روز فتح مکه به پیامبر - ص - گفته شد آیا در منزل خودتان در مکه فرود نمىآیید؟ فرمودند مگر عقیل براى ما خانهاى باقى گذاشته است، به پیامبر - ص - گفته شد: در خانهاى دیگر غیر از خانه خودتان منزل کنید، نپذیرفته و فرمودند: در خانهها منزل نمىکنم و در همان بالاى مکه در حجون داخل خیمهاى بودند و از آنجا به مسجدالحرام مىآمدند، همچنین سعید بن محمد بن جبیر بن مطعم از قول پدربزرگش نقل مىکند که گفته است پیامبر - ص - را در فتح مکه دیدم که در حجون داخل خیمهاى زندگى مىکردند و براى هر نماز به مسجد مىآمدند.101 از آنچه گذشت به خوبى روشن مىشود که شعب ابىطالب در مکانى غیر از قبرستان ابوطالب قرار داشته، و چنین اشتباهى از چه زمان و براساس چه دلیل و مدرکى رخ داده، معلوم نیست. تنها کسى که احتمال داده شِعْبِ ابى طالب در منطقه حجون قرار گرفته، حلبى است وى پس از بیان محل ولادت رسول خدا - ص - مىگوید: آنچه در پیش آمده منافاتى با اینکه شِعْبِ ابى طالب که خود از بنىهاشم بوده، در کنار حجون قرار داشته، ندارد؛ زیرا امکان دارد ابىطالب به تنهایى در این شِعْبِ زندگى مىکرده است. واللَّه اعلم102 لیکن دلیلى بر صحّت این نقل وجود نداشته، و شاید از کلمه «والله اعلم» حلبى بتوان فهمید که وى نیز به صحت آن اطمینان نداشته است. بنابراین سیر طبیعى جریان، بدین شکل بوده که وقتى ابىطالب، بنىهاشم و بنوالمطلب از سوى دشمن در معرض خطر جدّى قرار مىگیرند براى ایجاد یک دژ محکم و جبهه قوى در برابر آنان، همگى اطراف ابىطالب که چهرهاى سرشناس و انسانى نیرومند بوده گرد آمده و در یک مکان به نام شِعْبِ ابىطالب اجتماع کنند و با ایجاد پستهاى نگهبانى و استفاده از تاکتیکهاى مختلف به دفاع از خویش و شخص رسول اکرم - ص - بپردازند. و آنگاه که محاصره خاتمه یافت بنىهاشم و بنومطلب از شِعْبِ خارج و به خانههاى خویش رفته و دیگر به شِعْبِ ابىطالب مراجعت ننمودند. متون تاریخى مؤید این معناست و این نکتهاى است که برخى به آن توجه نداشتهاند. پایان پاورقىها: 1 . فقه العبادات (الحج)، ص 205 . 2 . ترجمه اخبار مکه ازرقى، ص 520، تهران 1368. 3 . همان، ص 470 . 4 . ابودب کنیه مردى از بنى سواءه بن عامِر است که چون ساکن آن دره بوده بنام او مشهور شده است. ازرقى ص 471 ، معجم معالم الحجاز، ص 56 . 5 . ابن منظور، لسان العرب، ج 4 ، ص 2270 ، چاپ مصر - دارالمعارف - قاهره. 6 . جوهرى / صحاح، ج 1، ص 156، بیروت، 1404 ه . ق. 7 . طریحى / مجمعالبحرین، ج 1، ص 513، تهران - 1408 ه.ق. 8 . دکتر معین / فرهنگ معین، ج 2، ص 2047، تهران 1360 ه ش. 9 . محلّ این سه شعب در نقشه پیوست، دقیقاً ترسیم شده است. 10 . طریحى / مجمعالبحرین ج 2 ص 513. 11 . معجم البلدان، ج 3، ص 347 . 12 . مجلسى / مرآةالعقول، ج 5، 174 دارالکتب الاسلامیه - تهران 1363 ه ش. 13 . خیزران دختر عطاء زن مهدى عباسى و مادر هادى و رشید است. وى در سال 172 یا 173 ه در زمان خلافت فرزندش هارونالرشید وفات یافت. شذرات الذهب 1/280، اعلام النساء للکحاله /395 - 401. 14 . ترجمه تاریخ ازرقى، ص 461 . 15 . ترجمه تاریخ ازرقى، ص 461 . 16 . اخبار مکه، فاکهى، ص 264 ، مکةالمکرمه 1407 ه . ق. 17 . همان. 18 . همان. 19 . همان، ص 266 . 20 . همان، ص 267. 21 . اتحاف الورى باخبار امّ القرى جزء اوّل، ص 15 . جامعه امالقرى 1410 ه .ق. 22 . کافى، ج 1، ص 439. بیروت 1401 ه . ق. 23 . کافى، ج 1، ص 440. 24 . الوافى بالوفیات، 5:242 . 25 . اعیانالشیعه، ج 1، ص 219. دارالتعارف، بیروت. 26 . عقدالثمین، ج 1، ص 219. بیروت 1406 ه . ق. 27 . عقدالثمین، ج 1، ص 220. 28 . السیرة الحلبیة، ج 1، ص 62، داراحیاء التراث العربى، بیروت. 29 . همان، ص 66. 30 . همان. 31 . همان. 32 . همان. 33 . همان. 34 . مروجالذهب، ج 2، ص 274، بیروت 1385 ه . ق. 35 . همان مدرک، ص 287. 36 . کامل ابن اثیر، ج 1، ص 294، بیروت 1408 ه . ق. 37 . تاریخ طبرى، ج 2، ص 125، دارالفکر، بیروت. 38 . شفاء الغرام، ج 1، ص 269، دارالکتب العلمیه بیروت. 39 . التاریخ القویم، ص 63. 40 . التاریخ القویم، جزء اول، ص 67. 41 . سیره ابن هشام، ج 1، ص 167، مصر 1375 ه . ق. 42 . سیرة ساکن الحجاز، سید رفاعه رافع الطهطاوى، چاپ مکتبة الآداب مصر، ج 1، ص 6. 43 . التاریخ القویم لمکه و بیتاللَّه الکریم، ص 67، مکه مکرمه، 1385 ه . ق. 44 . الوافى بالوفیات، 5:242، چاپ بیروت. 45 . اتحاف الورى باخبار امّ القرى، ص 48، جزء اوّل. 46 . فضائل مکه، ص 232. دار مکه 1410 ه . ق. 47 . السیرة الحلبیة، ج 1، ص 57. 48 . فى رحاب بیتاللَّه الحرام، ص 262. 49 . همان. 50 . همان، ص 263. 51 . همان. 52 . سیره ابن هشام، ج 1، ص 375. سیرة الحلبیه، ج 1، ص 366. 53 . اعیانالشیعه، ج 1، ص 235. 54 . بحارالانوار، ج 19، ص 18. بیروت 1403 ه . ق. 55 . اتحاف الورى باخبار ام القرى، ص 284. 56 . التاریخ القویم مکة و بیتاللَّه الکریم، جزء اول، ص 95. 57 . بحار، ج 19، ص 1. چاپ بیروت 58 . طبقات ابن سعد، ج 1، ص 209. دارصادر . بیروت 59 . کامل، ج1، ص 505. چاپ بیروت 60 . الصحیح من سیرةالنبى، ج 2، ص 109. قم 1400 ه . ق. 61 . اعلام الورى، ص 59. چاپ بیروت 62 . همان، ص 60. 63 . همان. 64 . همان. 65 . همان، ص 61. 66 . الصحیح من سیرةالنبى، ج 2، ص 111. 67 . تاریخ یعقوبى، ج 1، ص 389. چاپ بیروت 68 . تاریخ طبرى، ج 2، ص 228. ترجمه نهایةالارب، ج 1، ص 249. تهران 1364 ه . ش. 69 . اصول کافى، ج 1، ص 449، چاپ بیروت. وافى، ج 3، ص 700. 70 . نهایةالارب، ج 1، ص 248. 71 . دلائل النبوه، ج 2، ص 68، تهران 1361 ه . ق. 72 . التاریخ القویم، ص 95. 73 . ابن ابى الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 14، ص 65. داراحیاء الکتب العربیه 1378 ه . ق. 74 . ابن ابى الحدید، ج 14، ص 59. 75 . ابن ابى الحدید ماجراى شِعْبِ را در ج 14، ص 58 به تفصیل بیان کرده است. 76 . سیره ابن هشام، ج 1، ص 352. 77 . تاریخ طبرى، ج 2، ص 225. 78 . سیرة رسول اللَّه، ج 1، ص 341. 79 . عقدالثمین، ج 1، ص 230. 80 . بحار، ج 19، ص 16. چاپ بیروت 81 . زادالمعاد، ج 2، ص 46. 82 . الغدیر، ج 7، ص 363. تهران 1366 ه . ش. 83 . دلائل النبوه، ج 2، ص 65. 84 . طبقات الکبرى، ج 1، ص 209. 85 . سیره ابن هشام، ج 1، ص 376. 86 . تاریخ پیامبر اسلام، مرحوم آیتى، ص 154. تهران 1366 87 . معجم معالم الحجاز، ص 57. دار مکّه 88 . سیرة ساکن الحجاز، ج 1، ص 115. 89 . مرآةالحرمین، ج 1، ص 180، 181. دارالمعرفه - بیروت 90 . مرآةالحرمین، ج 1، ص 181. 91 . ترجمه اخبار مکه ازرقى، ص 487. 92 . ترجمه تاریخ مکه ازرقى، ص 488. 93 . همان مدرک. 94 . ترجمه تاریخ مکه ارزقى، ص 498. 95 . اخبار مکه فاکهى، ج 3، ص 27. 96 . اخبار مکه فاکهى، ج 3، ص 371. 97 . اخبار مکه فاکهى، ج 3، ص 263. 98 . تاریخ مکه، احمد سباعى، ص 31. مکةالمکرمه 1404 ه . ق. 99 . شفاءالغرام، ج 1، ص 272 - 273. چاپ بیروت 100 . الغدیر، ج 7، ص 363. 101 . ترجمه اخبار مکه ازرقى، ص 430. 102 . السیرة الحلبیه، ج 1، ص 63. چاپ بیروت
آمد
شناخت محل تولدِ پیامبر - ص - و نیز مکان سکونت بنىهاشم در مکّه مىتواند در شناسایى شِعْبِ اَبىطالب مفید باشد: اَزْرَقى مىنویسد: مَوْلِد، یعنى خانهاى که پیامبر - ص - در آن متولد شدهاند و اکنون در خانه محمّدبن یوسف برادر حجّاج بن یوسف قرار دارد. هنگامى که پیامبر - ص - هجرت فرمود این خانه را عقیل پسر ابوطالب تصرف کرد و در همین باره و موارد دیگر است که پیامبر - ص - در حجة الوداع هنگامىکه به ایشان گفته شد کجا فرود مىآیید؟ فرمودند مگر عقیل براى ما سایبانى باقى گذاشته است؟ این خانه همچنان در تصرف عقیل و فرزندان او بود تا آنکه فرزندان عقیل آن را به محمد بن یوسف ثقفى فروختند و او آن را ضمیمه خانه خود - که به خانه سپید معروف است - کرد، و این خانه همچنان ضمیمه آن بود تا آنکه خیزران13 - مادر موسى و هارون خلیفگان عباسى - حج گزارد و آن را از آن خانه جدا کرد و مسجدى در آن ساخت که در آن نماز مىگزارند و براى آن در کوچهاى که کنار آن است و به کوچه «مَوْلد» معروف است در بازکرد. این درّه امروز به شعب بنىهاشم و شعب على - ع - معروف است14 و به بازارى که به آن سوق اللیل مىگویند مىرسد.15 سپس ابوالولید مىگوید: از پدربزرگم و یوسفبن محمد شنیدم که موضوع جایگاه ولادت پیامبر - ص - را ثابت و درست مىدانند و مىگویند همین جاست و میان مردم مکه در اینباره هیچگونه اختلافى نیست. فاکهى (م 272، 279 ه . ق) مىنویسد: خانه ابن یوسف، و دره ابن یوسف از آن ابىطالب بوده، و رسول خدا - ص - در قسمتى از همین خانه متولد گردید و این همان درهایست که قریش بنىهاشم را در حالىکه پیامبر - ص - با آنها بود، محاصره نمودند.16 عبداللَّه بن عباس نیز در همین درّه متولد شده است.17 محقق کتاب اخبار مکه مىگوید: این دره امروز، به دره على «شِعْبِ اَبىطالِب» شناخته مىشود.18 فاکهى پیشینه تاریخى خانه اَبى یُوسف را اینگونه بیان مىکند: برخى از مردم گفتهاند: خانه ابنیوسف از آن عبدالمطّلب بوده است، آنگاه حجّاج برادرش محمّد بن یوسف را مأمور ساخت و او آن را به صدهزار درهم خرید. سپس حجّاج آن خانه را به برادرش بخشید و از او خواست آن را بسازد. وکلاى محمدبن یوسف نیز آن را ساختند.19 باز فاکهى مىگوید: پیامبر - ص - سهم خود از این خانه را به عقیل بن ابیطالب بخشید.20 مرحوم کلینى (م 329 ه . ق) - قدّس سرّه - مىنویسد: مادر رسول اکرم - ص - در منزل عبداللَّه بن عبدالمطّلب که نزدیک جمره وسطى بود*؛ر حمل برداشت وَ وَلَدَتَه فى * آمنه بنت وهب مادر گرامى پیامبر - ص - در شب جمعه از ماه رجب21 در شِعْبِ، رسولخدا - ص را حامله شد. شِعْبِ اَبىطالِب فى دارِ مُحَمّدِ بن یُوسُف... و در شِعْبِ ابىطالب در خانه محمّد بن یوسف (وقتى داخل خانه شدى در گوشه آن خانه سمت چپ) آنحضرت را به دنیا آورد. آنگاه خیزران آن را به مسجد تبدیل کرد که مردم در آن نماز مىگزاردند...22 باتوجه به صراحتى که ایشان در رابطه با شِعْبِ دارند مىتوان فهمید جمله: وماتت خدیجه - علیها السلام - حین خرج رسول اللَّه - ص - من الشِّعْب...23 بدین معناست که حضرت خدیجه - س - پس از رفع محاصره، و آزادى رسول خدا - ص - وفات یافت. سید محسن امین - رحمة اللَّه علیه - در اعیان الشیعه مىنویسد: رسول خدا - ص - در خانهاى که به دار ابىیوسف معروف است متولّد گردید - و او محمدبنیوسف برادر حجاج است**ور- ** محمدبن یوسف ثقفى والى حکومت یمن بود و به ستم و دشمنى با خاندان علىبن ابیطالب - ع - شهرت داشت وى در سال یکصد یا کمى قبل از آن در یمن وفات یافت.24 این خانه از آن رسول خدا - ص - بود که آن حضرت آن را به عقیل فرزند ابوطالب بخشید. و زمانى که عقیل وفات یافت محمد بن یوسف آن را از فرزندان عقیل خریدارى نمود و آنگاه که خانه معروف به دار ابى یوسف ساخته مىشد، خانه پیامبر - ص - را نیز به خانه خود ضمیمه ساخت سپس خیزران مادر رشید آن را گرفت و از خانه ابویوسف جدا و آن رابه مسجدى تبدیل کرده که تا این زمان معروف بود، و مردم در آن نماز مىخواندند و آنجا را زیارت نموده، بدان تبریک مىجستند و زمانى که وهابیان بر مکه سلطه یافتند این مسجد را ویران نموده و از زیارت آن جلوگیرى کردند و آنجا را محل نگهدارى چهارپایان! قراردادند.25 تقى الدّین حسینى مکّى (م 832 ه . ق) مىنویسد: رسول خدا - ص - در مکه، در خانه محمد بن یوسف برادر حجاج ابن یوسف متولد شد.26 خانهاى که نزدیک صفا است خانه خیزران است و خانه ابن یوسف در سوق اللیل و همان مکانى است که به مَوْلِد نبىاکرم معروف است.27 در سیره حَلبیّه آمده است: محل ولادت رسول خدا - ص - مکّه، و در خانهایست که به نام محمد بن یوسف - برادر حجاج - خوانده مىشود... محمد بن یوسف آن را به قیمت یکصد هزار دینار از فرزندان عقیل خریدارى نمود و به خانه خویش ملحق ساخت و نام آن را نیز (دار البیضاء) خانه سفید نهاد؛ زیرا که آن را از گچ ساخته و اطراف آن را نیز گچ کشیده بودند و در نتیجه تمامى ساختمان به رنگ سفید بود. و از آن پس، به خانه ابو یوسف شهرت یافت.28 محل ولادت پیامبر - ص - را پس از مسجدالحرام برترین مکان دانستهاند.29 برخى ولادت حضرت فاطمه زهرا - س - را نیز در همین مکان مىدانند.30 در فتح مکه، رسول خدا - ص - در منطقه حجون خیمه زده و وارد شهر نشدند، به آنحضرت گفته شد به منزل خودتان در شِعْب نمىروید؟ حضرت فرمود: آیا عقیل براى ما منزلى باقى گذاشته است؟31 این نقل تاریخى بیانگر آنست که «شِعْبِ ابىطالب» در منطقه «حَجُون» نبوده، بلکه در نزدیکى «مسجدالحرام» و در کنار کوه صفا قرار داشته، و خیزران مادر هارون الرشید هنگامىکه حج مىگزارد آن را از خانه ابویوسف جدا نموده، مسجدى در آن مکان ساخت. بناى مسجد را به زبیده همسر هارون نیز نسبت دادهاند که در صورت صحت، تعمیر و یا تجدید بناى مسجد بوده است.32 البته در نقل دیگرى آمده که خیزران خانه ارقم را خریده و در آن مسجدى بنا نمود33 و چون این خانه نیز در کنار صفا بوده، برخى آن را با خانه ابویوسف اشتباه کردهاند. مسعودى (345 ه . ق) مىنویسد: تولّد او - علیه الصلوة و السلام - هشتم ربیع الاول همان سال (یعنى سال عامالفیل) در مکه، در خانه ابن یوسف بود که بعدها خیزران مادر هادى و رشید آنجا مسجدى ساختند.34 و در جاى دیگر مىگوید: بسال چهل و ششم، قریشیان پیغمبر - ص - را با بنىهاشم و بنى عبدالمطّلب در دره کوه محصور کردند. بسال پنجاهم او - علیه السلام - با کسان خود از دره بیرون آمد.35 ابن اثیر (م 630 ه . ق) به نقل از ابن اسحاق مىنویسد: مکان ولادت رسولخدا خانهایست که به خانه ابن یوسف مشهور است. آن حضرت آن را به عقیل بخشیده، و تا زمان فوت وى در اختیار او بود، سپس محمد بن یوسف برادر حجاج آن را از فرزندان عقیل خریدارى نمود و به خانه معروف به دار ابن یوسف ضمیمه ساخت، آنگاه خیزران آن خانه را از خانه ابویوسف جدا نموده، آنجا مسجدى ساخت که در آن نماز مىگزارند.36 طبرى (م 310 ه . ق) نیز مکان تولّد پیامبر - ص - را خانه ابو یوسف مىداند.37 فاسى (م 832 ه . ق) مىنویسد: ولادت رسول خدا - ص - در مکانى در سوق اللیل که نزد مردم مکه شهرت داشته قرار دارد.38 محمد طاهر کردى مکى مىگوید: ولادت رسول خدا - ص - در مکه در خانه ابىطالب در شِعْبِ بَنىهاشم بوده است.39 ولادت نبى - ص - در مکه در خانه ابىطالب در شِعْبِ بنىهاشم نزدیک مسجدالحرام بوده که امروزه، شِعْبِ على؛ یعنى علىبن ابیطالب نامیده مىشود و پیوسته محل ولادت آنحضرت تا به امروز معروف و شناخته شده است.40 اکثر قریب به اتفاق مورّخین، مکان ولادت پیامبر - ص - را در شِعْبِ ابىطالب یا در خانه نزدیک صفا، و یا در خانه معروف به خانه اَبُویوسف ذکر کردهاند که هر سه، یک مکان است.41 در کتاب سیرة ساکن الحجاز آمده است: مکان ولادت پیامبر - ص - در شِعْبِ بَنىهاشم بوده است سپس توضیح مىدهد که: شِعْبِ بنىهاشم نزد اهل مکه شناخته شده است و همه ساله مردم در آنجا اجتماع نموده، مجلس جشن بپا مىکنند و بیش از آنچه تاکنون در اعیادشان مجالس جشن و شادى دارند، در آنجا مجلس شادى بپا مىکنند. سپس در پاورقى کتاب از محبّالدین طَبرى مکى نقل کرده که مىگوید: خانه پیامبر - ص - را در زمان هجرت آنحضرت - ص - به مدینه، عقیل مالک شده. و پیوسته در دست او و فرزندانش باقى ماند تا محمدبن یوسف برادر حجاج آن را خریده و در خانه خود که به «خانه سفید» نامیده مىشد ملحق ساخت سپس به خانه ابن یوسف معروف گردید. این وضعیت ادامه یافت تا خیزران کنیز مهدى عباسى در آنجا مسجدى بنا نمود که در آن نماز مىگزارند، و آن را از خانه ابن یوسف جدا کرده کوچهاى ایجاد کرد که به آن «زقاق المولد» گفته مىشود و هماکنون آنجا کتابخانه عمومى است.42 محمد طاهر کردى مکّى مىنویسد: ولادت پیامبر - ص - در مکه، در خانه ابىطالب، در شِعْبِ بنىهاشم و در نزدیکى مسجدالحرام بوده که امروزه به شِعْبِ على یعنى علىبن ابیطالب نامیده مىشود و پیوسته مکان ولادت آنحضرت - ص - تا امروز معروف و شناخته شده بوده است.43 صلاحُالدّین صَفَدى پس از بحث پیرامون مکان و لادت رسول خدا - ص - مىنویسد: قول برتر آن است که رسول خدا - ص - در عام الفیل در خانهاى در کوچه معروف به زُقاقُ الْمَوْلِد که در دست عقیل ابن ابیطالب بوده متولد گردید.44 گفته مىشود که رسول خدا - ص - در شِعْبِ بَنىهاشم متولد شدند، برخى گفتهاند در خانهاى نزدیک صفا و...45 عاتق بن غیث بلادى مىنویسد: از نظر تاریخى مسلم است که رسول خدا - ص - تقریباً در سال 53 قبل از هجرت (عام الفیل) در شِعْبِ اَبىطالب که امروزه به شِعْبِ على معروف است، به دنیا آمد و به خاطر ازدحام مردم و شوق آنان نسبت به تبرکجوئى از آن خانه، هماینک به کتابخانه تبدیل شده است.46 تا قبل از سلطه وهابیان بر حرمین شریفین، محل ولادت رسول خدا - ص - زیارتگاه مؤمنان و مسلمانانى بود که از گوشه و کنار جهان به مکه مىآمدند.47 محمد بن علوى مالکى مکّى مىنویسد: مکان ولادت رسول خدا - ص - در سوق اللیل مکانى شناخته شده است و ساکنین مکه درباره آن اختلاف نظر ندارند، هریک از آنها از نسل قبل از خود شنیده و تردیدى در آن ندارند.48 ابن ظهیره مىگوید: مردم مکه در شب ولادت رسول خدا - ص - همراه با علما و دانشمندان و بزرگان شهر با روشن نمودن فانوس و شمع از خانههاى خود خارج و براى زیارت و بزرگداشت ولادت آن حضرت در کنار این خانه اجتماع مىکنند.49 در کنار این خانه گودالى (حفره) بوده که روى آن را با چوب مىپوشاندند و این علامت همان مکانى است که رسولاللَّه - ص - در آنجا متولد شدند.50 ساختمان آن را ناصر خلیفه عباسى در سال 576 و ملک مظفر در سال 666 و دیگران تعمیر نمودهاند. در زمان ملک عبدالعزیز، شیخ عباس قطان (امین العاصمة المقدسه) این خانه را تخریب و در همان مکان کتابخانه عمومى که به «کتابخانه مکه مکرمه» معروف شد، بنا کرد، افراد به آنجا مراجعه و به مطالعه کتب مىپرداختند.51 این ساختمان در سالهاى اخیر در طرح توسعه اطراف مسجدالحرام، در معرض تخریب قرار گرفته است. بناهاى ساخته شده در محل ولادت نبىاکرم - ص - را در تصویر، ملاحظه نمائید. از مجموع آنچه گذشت مىتوان نتیجهگیرى کرد که: 1 - پیامبر اکرم - ص - در شِعْبِ ابىطالب متولد گردیدهاند. 2 - شِعْبِ ابىطالب در مکّه مکانى نزدیک مسجدالحرام بوده و با مکانى که فعلاً در حجون به آن معروف است فاصله دارد. محاصره پیامبر - ص - و یاران در
شِعْبِ ابىطالب
محمدبن اسحاق (م 153 ه . ق) و دیگر سیرهنویسان گویند، چون قریش دیدند که اصحاب رسول خدا - ص - در سرزمین حبشه در کمال امنیت و آرامش قرار دارند و نجاشى هم ایشان را گرامى داشته و از آنها دفاع مىکند و از سوى دیگر حمزة بن عبدالمطلب، و عمر نیز مسلمان شدهاند و اسلام در قبایل آشکار مىگردد، جمع شدند و به چارهاندیشى پرداختند و تصمیم گرفتند پیمان نامهاى بنویسند و متعهد شوند که از بنىهاشم و بنىمطلب زن نگیرند و به آنها زن ندهند و نیز چیزى به آنها نفروشند و چیزى از آنها نخرند. پس از اینکه جمع شدند، پیماننامه نوشتند و بر آن جمله موافقت کردند و سپس براى تأکید، پیماننامه را از سقف کعبه آویختند.52 مشرکان بنىهاشم را در اول ماه محرم سال هفتم بعثت تحریم کرده، اعلام داشتند هیچکس حق معامله، ازدواج و معاشرت با آنان را ندارد، نامه تنظیم شده در این زمینه را - که چهل نفر امضاء کرده بودند - شخصى به نام منصور بن عکرمه نوشت که با نفرین پیامبر - ص - دستش فلج شد. بدنبال آن تمامى بنىهاشم - مسلمان و کافر - جز ابىلهب، و ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب وارد شِعْبِ شده، آنجا اجتماع کردند. فرزندان مطلب بن عبد مناف که چهل نفر بودند از شِعْبِ حراست نموده، شب و روز به نگهبانى آن مشغول بودند و در طول سال جز موسم حج در ماه ذىالحجه، و عمره در ماه رجب از آنجا بیرون نمىآمدند. قریش از ورود خواروبار به شِعْبِ جلوگیرى کرده، فقط مقدار کمى بصورت پنهانى به دست محاصره شدگان مىرسید که کفافشان را نمىداد. در نتیجه وضعیت سخت شد؛ به شکلى که مردم صداى گریه بچهها را از بیرون شِعْبِ مىشنیدند و این دوران سختترین لحظات زندگى پیامبر - ص - و اهل بیت بزرگوارش در مکه بود.53 کازرونى در مُنْتَقى و غیر آن آورده است: ...بدنبال نوشتن عهدنامه، مشرکان آزار فرزندان عبدالمطلب را آغاز نموده، اعلام کردند تنها راه سازش میان ما و شما کشتن پیامبر - ص - است، در هر کوى و برزنى مسلمانان را کتک مىزدند و حق عبور از بازارها را از آنان گرفته، در شِعْبِ اَبىطالب محصورشان نمودند. فرستاده ولیدبن مُغَیْره در میان قریش فریاد مىزد: هر مردى از اینها را براى خرید جنسى یافتید بر قیمت آن بیافزایید. در چنین شرایطى ابوطالب فرزند برادرش (پیامبر - ص -) و فرزندان برادر و پیروان آنها را در شِعْبِ ابىطالب گردآورد. آنان سه سال در شِعْبِ ماندند، سرانجام وضعیّت بحدّى برآنان سخت شد که صداى فرزندانشان، که از شدت گرسنگى مىگریستند، از بیرون شِعْبِ شنیده مىشد...54 زمانىکه ابوطالب احساس کرد مشرکان قریش براى کشتن رسول خدا - ص - متحد شدهاند، فرزندان عبدالمطلب را جمع نموده، دستور داد تا رسول خدا را درون شِعْبِ خود جاى دهند، او حفاظت کنند... پس بنىهاشم سه سال در شِعْبِ خویش ماندند... شب هنگام که همه به خواب مىرفتند ابوطالب رسول خدا - ص - را از بستر بیرون برده، یکى از فرزندان یا برادران و یا پسرعموهاى خود را به جاى آنحضرت مىخوابانید تا پیامبر از توطئه احتمالى دشمن جان سالم بدر برد.55 پس بنىهاشم به شِعْبِ ابىطالب که امروزه به شِعْبِ على معروف است پناه آوردند، بنوالمطلب نیز جز ابولهب به آنان پیوستند، شرایط در شِعْبِ به اندازهاى سخت شد که محاصره شدگان از برگ درختان استفاده مىکردند...56 خدیجه اموال فراوانى داشت که همه را در شِعْبِ به نفع رسول خدا - ص - خرج نمود. بنىهاشم، تنها در موسم، از شِعْبِ خارج شده، خرید و فروش مىکردند. گاهى نیز مردم مکّه از سوى قریش تهدید مىشدند که: اگر کسى در مکه چیزى به بنىهاشم بفروشد اموالش غارت مىشود.57 ابن سعد (م 230 ه . ق) مىنویسد: شب اول محرم سال هفتم بعثت، بنىهاشم در شِعْبِ ابیطالب محاصره شدند و همگى - به جز ابولهب - به شِعْبِ ابیطالب درآمدند...58 تعدادى از محاصره شدگان از گرسنگى جان باختند.59 گاهى نیز على بن ابىطالب - ع - مخفیانه از شِعْبِ خارج شده، غذا و امکانات تهیه و آن را با خود به درون شِعْبِ مىآورد.60 مردان همراه پیامبر - ص - در شِعْبِ، حدود 40 نفر بودند.61 که به شکل سازماندهى شده خصوصاً در تاریکى شب از آن حضرت حراست مىکردند.62 حضرت خدیجه - علیهاسلام - نیز که اموال فراوانى داشت، همه را براى مسلمانان محاصره شده در شِعْبِ خرج و مصرف نمود.63 یعنى در موسم حج - در ذىالحجّه - و عمره - در رجب - که رسول خدا - ص - و یارانشان مىتوانستند از شِعْبِ خارج شوند، مقدارى آذوقه و مواد خوراکى تهیه نموده، و سپس در دوران محاصره از آن استفاده مىکردند.64 گاهى از اوقات نیز ابوالعاص بن ربیع شترى که بار گندم و خرما داشت تا دهانه شِعْبِ آورده، سپس آن را به داخل درّه هدایت مىکرد تا بنىهاشم از آن استفاده نموده و تا حدودى از گرسنگى رهایى یابند.65 نام حکیم بن حِزام نیز در شمار کسانىکه آذوقه به شِعْبِ مىفرستادند ذکر گردیده است، لیکن در صورت صحّت، از آنجاکه وى از محتکران زمان پیامبر ص - بوده و از کسانى است که رسول خدا - ص - هدیه وى را نپذیرفتهاند، شاید بتوان گفت انگیزه او منافع مادى بوده است.66 یعقوبى (م 293 ه . ق) در این زمینه مىنویسد: قریش، شش سال پس از بعثت، رسول خدا را با خاندانش از بنىهاشم و بنىمطلب بن عبد مناف در درهاى که به آن «شِعْبِ بن هاشم» گفته مىشد محصور ساختند و رسول اکرم با همه بنىهاشم و بنى مطلب سه سال در شِعْبِ ماندند تا آنکه رسول خدا و نیز ابوطالب و خدیجه تمام دارایى خود را از دست دادند و به سختى و نادارى گرفتار آمدند. سپس جبرئیل بر رسول خدا فرود آمد و گفت: خدا موریانه را بر صحیفه قریش فرستاده تا هر چه بىمهرى و ستمگرى در آن بود بجز جاهایى را که نام خدا بر آن نوشته شده، خورده است.67 وضعیت غمانگیز رسول خدا - ص - و همراهانشان در شِعْبِ، افرادى چون هشام بن عمرو را تحت تأثیر قرار داده و آنها را براى شکستن حلقه محاصره به حرکت واداشت، وى به همراه زهیر بن ابى امیه، و مطعم بن عدى، و ابوالبخترى، و زمعة بن اسود بن مطلب، شبانگاهان در دهانه دره حجون که از مناطق بالاى مکه است قرار گذاشته، آنجا جمع شدند و پیمان بستند تا در مورد لغو پیماننامه اقدام کنند.68 دهانه درّه حَجُون همان جائى است که قبرستان ابوطالب قرار دارد و اگر شِعْبِ در اینجا قرار داشته و پیامبر - ص - و یارانشان نیز در این مکان تحت محاصره بودهاند معنى نداشت افرادى که از آنان یاد شد، مخفیگاه خود را آنجا قرار داده، و جایى اجتماع کنند که هر لحظه خطر در کمین آنها باشد. استفاده مخفیگاه از این مکان نشانگر آن است که حجون خارج و یا حداقل کنار مکه بوده است. پارهاى از روایات نیز با صراحت، حجون را خارج مکّه آن روز دانسته است و بر این اساس نمىتوان گفت پیامبر - ص - و یاران و خویشاوندانشان همگى از مکّه خارج و در بیرون شهر اقامت گزیدهاند!!. عبید بن زرارة از امام صادق - ع - نقل مىکند که فرمود: هنگامى که ابوطالب وفات یافت جبرائیل بر رسول خدا - ص - نازل شده و گفت: «یا مُحمّد اُخْرُجْ مِنْ مَکّه... اى محمد از مکه خارج شو!» که در این شهر یاورى براى تو نیست. قریش نیز بر رسول خدا - ص - هجوم آوردند آن حضرت نیز ترسان بیرون شد تا به کوهى در مکه که به آن حَجون مىگفتند رسید و آنجا ایستاد.69 ابوطالب خبر خورده شدن صحیفه را به مشرکان اطّلاع داد و همراه آنان به کنار کعبه آمد و پس از گشودن آن، صحّت سخن رسول خدا - ص - بر همگان پدیدار گشت. وجدان برخى انسانها بیدار شد و آنگاه که ابوطالب و همراهان به شِعْبِ بازگشتند گروهى از رجال قریش سران خود را در مورد رفتارشان با بنىهاشم سرزنش کردند و گروهى از آنان، از جمله مطعم بن عدى و عدى بن قیس و زمعة بن ابى الاسود و ابوالبخترى بن هشام و زهیر بن ابى امیه، سلاح پوشیده نزد بنىهاشم و بنىمطلب رفتند و از آنان خواستند که از درّه بیرون آیند و به خانههاى خود بروند و آنان چنین کردند. بیرون آمدن ایشان از دره در سال دهم بعثت بود.70 موسى بن عقبه مىگوید: چون خداوند متعال پیمان نامه سراپا مکر ایشان را نابود فرمود پیامبر و خویشاوندش از شِعْبِ بیرون آمدند و با مردم معاشرت کرده و میان ایشان زندگى نمودند.71 قصیده معروف شِعبیه (لامیه) را نیز ابىطالب در شِعْبِ ابىطالب سروده است و این همان شعبى است که فرزندان مطلب و هاشم همراه با رسول خدا - ص - به آن پناه بردند.72 اسامى برخى از بنىهاشم که همراه پیامبر - ص - در شِعْبِ محاصره شدند از این قرار است: 1 - ابوطالب بن عبدالمطّلب. 2 - على بن ابیطالب - ع - . 3 - حمزة بن عبدالمطلب. 4 - عبیدة بن الحارث بن المطلب بن عبد مناف. عبیده گرچه از بنىهاشم نبود لیکن به لحاظ آنکه بنىالمطلب و بنىهاشم با یکدیگر متحد بوده و نه در دوران جاهلیت و نه در اسلام از هم جدا نبودند لذا مىتوان او را نیز در شمار بنىهاشم بحساب آورد. 5 - عباس بن عبدالمطلب. 6 - عقیل بن ابىطالب. 7 - طالب بن ابى طالب. 8 - نوفل بن الحارث بن عبدالمطلب. 9 - نوفل بن الحارث بن عبدالمطّلب. 10 - حارث بن نوفل بن حارث بن عبدالمطّلب. او با پیامبر - ص - خوب نبود و گاهى نیز رسول خدا - ص - را در اشعارش هجو مىکرد، لیکن راضى به قتل آن حضرت نبود.73 11 - خدیجه بنت خویلد.74 و...75 اکثر قریب به اتفاق موّرخان و سیرهنویسان مکانى که نبى اکرم - ص - و همراهانشان توسط افراد قریش محاصره گردیدند را شِعْبِ ابىطالب ذکر کردهاند که به برخى از آنها ذیلاً اشاره مىشود: بنىهاشم و فرزندان مطلب بدنبال فشار قریش نزد ابوطالب رفته و - جز ابولهب - همگان به درّهاى که منسوب به ابوطالب و به شِعْبِ ابى طالب شهرت یافته بود، درآمدند.76 طبرى مىنویسد: از پى پیمان قریشیان، بنىهاشم و بنىالمطلب به شِعْبِ ابوطالب رفتند و با وى فراهم شدند - به جز ابولهب که به قریش پیوست - و با آنها بر ضد مسلمانان هم سخن شد.77 رفیعالدین اسحاق بن محمد همدانى (م 623 ه . ق) مىنویسد: بنىهاشم و بنىمطلب چون دیدند که قریش در عدواتِ ایشان چندان مُظاهَرَت و مُبالغت بنمودهاند و چنان عهدنامه بنوشتند، ایشان نیز برخاستند و به جمعیت بَرِ ابوطالب آمدند و پیش وى بنشستند و با هم عَهد کردند و اتفاق بنمودند که نُصْرت و مُعاونت سیّد - علیهالسلام - دهند و حَصْمى قریش کنند و در جمله احوال آنچه بطریق تعصّب و حمایت بود پیغمبر - علیهالسلام - را نگاه دارند.78 پس هاشمیان جز ابىلهب و مطلبیان همگى به ابىطالب پیوسته و در شِعْبِ او بر وى داخل شدند و دو یا سه سال آنجا ماندند.79 در بحارالانوار به نقل از خرایج آمده است: قریش با یکدیگر متحد شده و بنىهاشم را به شِعْبِ ابى طالب راندند.80 ابن قیم جوزى مىنویسد: رسول خدا - ص - و همراهانشان در شب اوّل ماه محرم سال هفتم بعثت در شِعْبِ ابىطالب زندانى شدند... و در همین مکان ابوطالب قصیده معروف لامیّه را سروده است.81 علامه امینى - قدس سره - مىنویسد: بنوهاشم و بنوالمطلب به سوى ابىطالب آمده و همراه با او در شِعْبِ داخل شدند.82 ابوبکر احمد بن حسین بیهقى مىنوسد: چون ابوطالب نیت ایشان را فهمید فرزندان عبدالمطلب را گردآورد و دستور داد که پیامبر را در محله خود نگهدارى کنند.83 محمد بن عمر بن واقد گوید: بنىهاشم شب اول محرم سال هفتم بعثت رسول خدا - ص - وارد درّه ابوطالب شد بنىمطلب هم همراه بنىهاشم در همان دره گرد آمدند.84 ابن اسحاق مىنویسد: بنوهاشم و بنومطلب به ابىطالب پناه آورده و در شِعْبِ او (یعنى ابى طالب) اجتماع کردند.85 مرحوم آیتى مىنویسد: ... چون کار قریش به انجام رسید، «بنىهاشم» و «بنى مطَّلب بن عبد مناف» به «ابوطالب» پیوستند و همگى - جز «ابولهب ابن عبدالمُطَّلب» که با قریش همکارى داشت - همراه وى در «شِعْبِ ابى طالب» درآمدند.86 یاقوت گفته است: شِعْبِ ابى یوسف همان شعبى است که رسول خدا - ص - و بنىهاشم هنگامىکه قریشیان علیه آنان همقسم شدند بدانجا پناه آوردند این شِعْبِ از آن عبدالمطلب بوده، سپس به خاطر ضعف بیناییش آن را میان فرزندانش تقسیم نمود و رسول خدا - ص - سهم پدر خویش را گرفت. منازل و محل سکونت بنىهاشم نیز در آن قرار داشته است. مؤلف کتاب معجمالحجاز پس از نقل این مطلب مىنویسد: این شِعْبِ سپس به شِعْبِ ابىطالب معروف گردیده و آن را شِعْبِ بنىهاشم نیز نامیدهاند و هم اکنون به شِعْبِ على شناخته مىشود. این شِعْبِ در دهانه شمالى کوه ابوقبیس و بین این کوه و خندمه قرار دارد. ولادت رسول خدا - ص - در همین مکان بوده و حدود سیصد متر با مسجدالحرام فاصله دارد. اینک تبدیل به کتابخانه شده، و سپس در سال 1399 هجرى قمرى در طرح توسعه خیابان غزّه از بین رفته است.87 رفاعه رافع الطهطاوى نیز شِعْبِ ابىطالب را جایگاه محاصره شدگان دانسته، مىگوید: هاشمیان همه به ابىطالب در شِعْبِ او پناه آوردند.88 ابراهیم رفعت پاشا مىنویسد: در طرف شرق منطقه قشاشیه، شِعْبِ على یا شِعْبِ بنىهاشم قرار دارد... خانه خدیجه بنت خویلد یا محل ولادت فاطمه - ع - دختر رسول اکرم - ص - نیز آنجاست.89 کوه ابوقبیس یکى از مشهورترین کوههاى مکه، کوه ابوقبیس است. شِعْبِ على یا شِعْبِ ابىطالب از این کوه آغاز و تا خندمه ادامه مىیابد. مىگویند: هنگامى که سیلاب مسجدالحرام را فراگرفت، حجرالاسود را در این کوه نهادند تا سالم بماند. جاى آن در شِعْبِ على، همانجایى بود که زادگاه رسول خدا - ص - است. برخى از شعاب مکّه همانگونه که قبلاً نیز اشاره شد در شمال شرقى مسجدالحرام سه شِعْبِ وجود دارد که اسامى آنها عبارت است از: 1 - شِعْبِ على یا شِعْبِ ابىطالب که امروز آن را قشاشیه نیز مىنامند. 2 - شِعْبِ بنىهاشم که به آن غزّه نیز مىگویند. 3 - شِعْبِ بنىعامر. در این سه منطقه از زمان جاهلى به این طرف اجداد و نیاکان پیامبر - ص - و سپس فرزندان عبدالمطلب و ابىطالب و بنىهاشم مىزیستهاند.90 بخشى از خانههاى نزدیک به شِعْبِ على، و حتى قسمتى از خانه ابن یوسف متعلق به ابوطالب بوده است. قسمتى دیگر از خانه ابن یوسف که محل تولد پیامبر - ص - است و اطراف آن متعلق به عبداللَّه پدر پیامبر - ص - بوده است. بخش دیگرى که خانه خالصه کنیز آزاد کرده خیزران است متعلق به عباس بوده است. بخشى که خانه طلوب کنیز آزاد کرده زبیده در آن قرار دارد متعلق به مقوم پسر عبدالمطلب بوده است.91 ازرقى مىنویسد: برخى از مردم مکه نیز مىگویند درهاى که به آن دره ابن یوسف مىگویند همهاش متعلق به هاشم بن عبدمناف بوده است. همانان مىگویند: عبدالمطلب در زندگى خود همین که نور چشمش کم شد (نابینا گردید) سهم خود را میان پسرانش تقسیم کرد و به این جهت سهم عبداللَّه به پیامبر - ص - رسید. خانهاى که میان صفا و مروه است... و کنار خانهاى است که در دست جعفر بن سلیمان است. نیز متعلق به عباس بوده است. ستون و نشانه رنگینى که هر کس از مروه به صفا مىآید از کنار آن سعى مىکند، کنار خانه عباس است. برخى هم پنداشتهاند که این خانه از آنِ هاشم بن عبد مناف بوده است.92 خانه ام هانى دختر ابوطالب نیز در کنار در گندم فروشها و کنار مناره است، که در توسعه دوم مهدى عباسى - در سال 167 هجرى - ضمیمه مسجدالحرام شده است.93 عقیل بن ابى طالب خانهاى را که پیامبر در آن متولد شد، گرفت و تصرف کرد و معتب بن ابى لهب که نزدیکترین همسایه پیامبر - ص - بود خانه خدیجه را تصرف کرد و بعدها به صدهزار درهم به معاویه فروخت.94 عباس بن عبدالمطلب نیز خانهاى بین صفا و مروه داشته است.95 فاصله خانه عباس بن عبدالمطلب تا مسجدالحرام کمى بیشتر از 36 ذرع بوده است.96 عبدالمطلب نیز نزدیک چاه زمزم خانه داشته است، شِعْبِ و خانه ابن یوسف نیز از آنِ ابىطالب بوده است.97 احمد سباعى مىنویسد: در سوق اللیل خانهاى است که «مالاللَّه» نامیده مىشود و در آن به مریضها کمک کرده به آنها غذا مىدهند، نزدیک این خانه شِعْبِ ابن یوسف قرار دارد که اینک شِعْبِ على نامیده مىشود و در آن خانههاى عبدالمطلب بن هاشم و ابى طالب و عباس ابن عبدالمطلب قرار دارد.98 خانه خدیجه بنت خویلد مادر مؤمنان در مکه در کوچه معروف به کوچه «حجر» که به آن «زفاق العطارین» (کوچه عطاران) نیز مىگویند قرار دارد. فاطمه - س - در همین خانه متولد شده، از این رو به مولد فاطمه - س - نیز معروف است. ونیز آمدهاست: حضرتخدیجه - س - در همان خانه وفات یافت و رسول خدا - ص - تا زمان هجرت در آن سکونت داشت، سپس عقیل ابن ابىطالب آن را گرفت و... آنگاه در این مکان مسجدى ساختند که فضاى سرپوشیده (رواق) هست که در آن هفت طاق وجود دارد که روى هشت ستون قرار گرفته است. و در میانه دیوارى که سوى قبله قرار گرفته سه محراب است که در دو طرف آن 26 سلسله (زنجیره) قرار دارد. در مقابل آن نیز چهار طاق بر 5 ستون هست که بین این دو رواق صحنى واقع شده و رواق دوم از رواق قبلى کوچکتر است؛ زیرا در نزدیکى آن برخى از مکانهایى است که مردم براى زیارت آن خانه، به آنجا مىآیند و آن سه مکان عبارتند از: 1 - مکانى که گفته مىشود محلّ ولادت حضرت فاطمه - س - است. 2 - مکانى که به آن «قبةالوحى» گفته مىشود و چسبیده به مکان ولادت حضرت فاطمه - س - است. 3 - مکانى که به آن «مختبى» گویند که کنار قبةالوحى است جو آن جایى است که رسول خدا - ص - مخفیانه مردم را به اسلام دعوت مىنمودج برخى نیز گفتهاند براى مصون ماندن از سنگپرانى مشرکان، پیامبر - ص - در آنجا مخفى مىشد...99 کوتاه سخن آنکه: - علاوه بر آنچه گذشت - در نقشههاى موجود در حجاز (قدیم و جدید) دقیقاً محل شِعْبِ على و شِعْبِ بنىهاشم، و شِعْبِ بنىعامر، در نزدیکى مسجدالحرام مشخص گردیده و هیچکس قبرستان ابىطالب که در شِعْبِ ابى دُبّ واقع شده را، شِعْبِ ابىطالب نام ننهاده است. بنابراین وجود شِعْبِ در آن مکان با آن همه دلائل و قرائن و شواهد روشن، کاملاً قابل توجیه است. زیرا اولاً آن منطقه محل سکونت این خاندان بوده است. ثانیاً امکان زیستن و استفاده از ذخائر غذایى و امکانات موجود در خانهها وجود داشته است وگرنه چگونه ممکن است در یک منطقه خشک پر از سنگلاخ و بدون سایبان آنهم در آفتاب سوزان مکه، مدت سه سال دوام آورد و زنده ماند؟!. ثالثاً: منطقهاى که هم اینک قبرستان ابىطالب نامیده مىشود در دوره جاهلى نیز قبرستان بوده، و نمىتوان گفت رسول خدا - ص - به همراه ابىطالب و تعدادى زن و کودک، تمامى مناطق موجود در مکه را رها ساخته، به قبرستان پناه آورند! رابعاً: حجون - همانگونه که گذشت - خارج از مکّه بوده و این با نقلهایى که مىگوید: صداى ضجّه و شیون کودکان از بیرون شِعْبِ شنیده مىشد، سازگارى ندارد. خامساً: در پارهاى نقلها آمده است که گاهى شرایط به اندازهاى سخت مىشد که محاصره شدگان بناچار از گیاهان و برگ درختان براى رفع گرسنگى استفاده مىکردند.100 در حالىکه در قبرستان آن روز آنهم خارج از مکه گیاه و درختى وجود نداشته، تا محاصره شدگان از آن استفاده نمایند. سادساً: براساس آنچه ازرقى نقل کرده، معلوم مىشود حتى تا سال دهم هجرت (حَجّةالوداع) هنوز در منطقه حَجون کسى سکونت نداشته، و این منطقه تا چند قرن، خارج از شهر مکه بوده است. سابعاً: این قسمت از مکّه، اساساً منطقه مسکونى نبوده، و خانه و کاشانهاى در آن وجود نداشته، به شکلى که پس از چند سال رسول خدا - ص - براى توقف چند روزه در آن، از خیمه استفاده فرمودند. ابوالوالید مىگوید: پیامبر - ص - پس از هجرت به مدینه، دیگر وارد خانههاى مکه نشدند و در سفرهاى مکه هرگاه طواف ایشان تمام مىشد به منطقه بالاى مکه مىرفتند و آنجا خیمههایى براى ایشان زده مىشد. عطاء نیز مىگوید: آن حضرت در سفر حجةالوداع پیش از رفتن به عرفات و قبل از حرکت از مکه همچنان در منطقه بالاى مکه بودند. وى سپس مىافزاید که: روز فتح مکه به پیامبر - ص - گفته شد آیا در منزل خودتان در مکه فرود نمىآیید؟ فرمودند مگر عقیل براى ما خانهاى باقى گذاشته است، به پیامبر - ص - گفته شد: در خانهاى دیگر غیر از خانه خودتان منزل کنید، نپذیرفته و فرمودند: در خانهها منزل نمىکنم و در همان بالاى مکه در حجون داخل خیمهاى بودند و از آنجا به مسجدالحرام مىآمدند، همچنین سعید بن محمد بن جبیر بن مطعم از قول پدربزرگش نقل مىکند که گفته است پیامبر - ص - را در فتح مکه دیدم که در حجون داخل خیمهاى زندگى مىکردند و براى هر نماز به مسجد مىآمدند.101 از آنچه گذشت به خوبى روشن مىشود که شعب ابىطالب در مکانى غیر از قبرستان ابوطالب قرار داشته، و چنین اشتباهى از چه زمان و براساس چه دلیل و مدرکى رخ داده، معلوم نیست. تنها کسى که احتمال داده شِعْبِ ابى طالب در منطقه حجون قرار گرفته، حلبى است وى پس از بیان محل ولادت رسول خدا - ص - مىگوید: آنچه در پیش آمده منافاتى با اینکه شِعْبِ ابى طالب که خود از بنىهاشم بوده، در کنار حجون قرار داشته، ندارد؛ زیرا امکان دارد ابىطالب به تنهایى در این شِعْبِ زندگى مىکرده است. واللَّه اعلم102 لیکن دلیلى بر صحّت این نقل وجود نداشته، و شاید از کلمه «والله اعلم» حلبى بتوان فهمید که وى نیز به صحت آن اطمینان نداشته است. بنابراین سیر طبیعى جریان، بدین شکل بوده که وقتى ابىطالب، بنىهاشم و بنوالمطلب از سوى دشمن در معرض خطر جدّى قرار مىگیرند براى ایجاد یک دژ محکم و جبهه قوى در برابر آنان، همگى اطراف ابىطالب که چهرهاى سرشناس و انسانى نیرومند بوده گرد آمده و در یک مکان به نام شِعْبِ ابىطالب اجتماع کنند و با ایجاد پستهاى نگهبانى و استفاده از تاکتیکهاى مختلف به دفاع از خویش و شخص رسول اکرم - ص - بپردازند. و آنگاه که محاصره خاتمه یافت بنىهاشم و بنومطلب از شِعْبِ خارج و به خانههاى خویش رفته و دیگر به شِعْبِ ابىطالب مراجعت ننمودند. متون تاریخى مؤید این معناست و این نکتهاى است که برخى به آن توجه نداشتهاند. پایان پاورقىها: 1 . فقه العبادات (الحج)، ص 205 . 2 . ترجمه اخبار مکه ازرقى، ص 520، تهران 1368. 3 . همان، ص 470 . 4 . ابودب کنیه مردى از بنى سواءه بن عامِر است که چون ساکن آن دره بوده بنام او مشهور شده است. ازرقى ص 471 ، معجم معالم الحجاز، ص 56 . 5 . ابن منظور، لسان العرب، ج 4 ، ص 2270 ، چاپ مصر - دارالمعارف - قاهره. 6 . جوهرى / صحاح، ج 1، ص 156، بیروت، 1404 ه . ق. 7 . طریحى / مجمعالبحرین، ج 1، ص 513، تهران - 1408 ه.ق. 8 . دکتر معین / فرهنگ معین، ج 2، ص 2047، تهران 1360 ه ش. 9 . محلّ این سه شعب در نقشه پیوست، دقیقاً ترسیم شده است. 10 . طریحى / مجمعالبحرین ج 2 ص 513. 11 . معجم البلدان، ج 3، ص 347 . 12 . مجلسى / مرآةالعقول، ج 5، 174 دارالکتب الاسلامیه - تهران 1363 ه ش. 13 . خیزران دختر عطاء زن مهدى عباسى و مادر هادى و رشید است. وى در سال 172 یا 173 ه در زمان خلافت فرزندش هارونالرشید وفات یافت. شذرات الذهب 1/280، اعلام النساء للکحاله /395 - 401. 14 . ترجمه تاریخ ازرقى، ص 461 . 15 . ترجمه تاریخ ازرقى، ص 461 . 16 . اخبار مکه، فاکهى، ص 264 ، مکةالمکرمه 1407 ه . ق. 17 . همان. 18 . همان. 19 . همان، ص 266 . 20 . همان، ص 267. 21 . اتحاف الورى باخبار امّ القرى جزء اوّل، ص 15 . جامعه امالقرى 1410 ه .ق. 22 . کافى، ج 1، ص 439. بیروت 1401 ه . ق. 23 . کافى، ج 1، ص 440. 24 . الوافى بالوفیات، 5:242 . 25 . اعیانالشیعه، ج 1، ص 219. دارالتعارف، بیروت. 26 . عقدالثمین، ج 1، ص 219. بیروت 1406 ه . ق. 27 . عقدالثمین، ج 1، ص 220. 28 . السیرة الحلبیة، ج 1، ص 62، داراحیاء التراث العربى، بیروت. 29 . همان، ص 66. 30 . همان. 31 . همان. 32 . همان. 33 . همان. 34 . مروجالذهب، ج 2، ص 274، بیروت 1385 ه . ق. 35 . همان مدرک، ص 287. 36 . کامل ابن اثیر، ج 1، ص 294، بیروت 1408 ه . ق. 37 . تاریخ طبرى، ج 2، ص 125، دارالفکر، بیروت. 38 . شفاء الغرام، ج 1، ص 269، دارالکتب العلمیه بیروت. 39 . التاریخ القویم، ص 63. 40 . التاریخ القویم، جزء اول، ص 67. 41 . سیره ابن هشام، ج 1، ص 167، مصر 1375 ه . ق. 42 . سیرة ساکن الحجاز، سید رفاعه رافع الطهطاوى، چاپ مکتبة الآداب مصر، ج 1، ص 6. 43 . التاریخ القویم لمکه و بیتاللَّه الکریم، ص 67، مکه مکرمه، 1385 ه . ق. 44 . الوافى بالوفیات، 5:242، چاپ بیروت. 45 . اتحاف الورى باخبار امّ القرى، ص 48، جزء اوّل. 46 . فضائل مکه، ص 232. دار مکه 1410 ه . ق. 47 . السیرة الحلبیة، ج 1، ص 57. 48 . فى رحاب بیتاللَّه الحرام، ص 262. 49 . همان. 50 . همان، ص 263. 51 . همان. 52 . سیره ابن هشام، ج 1، ص 375. سیرة الحلبیه، ج 1، ص 366. 53 . اعیانالشیعه، ج 1، ص 235. 54 . بحارالانوار، ج 19، ص 18. بیروت 1403 ه . ق. 55 . اتحاف الورى باخبار ام القرى، ص 284. 56 . التاریخ القویم مکة و بیتاللَّه الکریم، جزء اول، ص 95. 57 . بحار، ج 19، ص 1. چاپ بیروت 58 . طبقات ابن سعد، ج 1، ص 209. دارصادر . بیروت 59 . کامل، ج1، ص 505. چاپ بیروت 60 . الصحیح من سیرةالنبى، ج 2، ص 109. قم 1400 ه . ق. 61 . اعلام الورى، ص 59. چاپ بیروت 62 . همان، ص 60. 63 . همان. 64 . همان. 65 . همان، ص 61. 66 . الصحیح من سیرةالنبى، ج 2، ص 111. 67 . تاریخ یعقوبى، ج 1، ص 389. چاپ بیروت 68 . تاریخ طبرى، ج 2، ص 228. ترجمه نهایةالارب، ج 1، ص 249. تهران 1364 ه . ش. 69 . اصول کافى، ج 1، ص 449، چاپ بیروت. وافى، ج 3، ص 700. 70 . نهایةالارب، ج 1، ص 248. 71 . دلائل النبوه، ج 2، ص 68، تهران 1361 ه . ق. 72 . التاریخ القویم، ص 95. 73 . ابن ابى الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 14، ص 65. داراحیاء الکتب العربیه 1378 ه . ق. 74 . ابن ابى الحدید، ج 14، ص 59. 75 . ابن ابى الحدید ماجراى شِعْبِ را در ج 14، ص 58 به تفصیل بیان کرده است. 76 . سیره ابن هشام، ج 1، ص 352. 77 . تاریخ طبرى، ج 2، ص 225. 78 . سیرة رسول اللَّه، ج 1، ص 341. 79 . عقدالثمین، ج 1، ص 230. 80 . بحار، ج 19، ص 16. چاپ بیروت 81 . زادالمعاد، ج 2، ص 46. 82 . الغدیر، ج 7، ص 363. تهران 1366 ه . ش. 83 . دلائل النبوه، ج 2، ص 65. 84 . طبقات الکبرى، ج 1، ص 209. 85 . سیره ابن هشام، ج 1، ص 376. 86 . تاریخ پیامبر اسلام، مرحوم آیتى، ص 154. تهران 1366 87 . معجم معالم الحجاز، ص 57. دار مکّه 88 . سیرة ساکن الحجاز، ج 1، ص 115. 89 . مرآةالحرمین، ج 1، ص 180، 181. دارالمعرفه - بیروت 90 . مرآةالحرمین، ج 1، ص 181. 91 . ترجمه اخبار مکه ازرقى، ص 487. 92 . ترجمه تاریخ مکه ازرقى، ص 488. 93 . همان مدرک. 94 . ترجمه تاریخ مکه ارزقى، ص 498. 95 . اخبار مکه فاکهى، ج 3، ص 27. 96 . اخبار مکه فاکهى، ج 3، ص 371. 97 . اخبار مکه فاکهى، ج 3، ص 263. 98 . تاریخ مکه، احمد سباعى، ص 31. مکةالمکرمه 1404 ه . ق. 99 . شفاءالغرام، ج 1، ص 272 - 273. چاپ بیروت 100 . الغدیر، ج 7، ص 363. 101 . ترجمه اخبار مکه ازرقى، ص 430. 102 . السیرة الحلبیه، ج 1، ص 63. چاپ بیروت