آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۷

چکیده

متن

نوشتارى که در پیش روى دارید, کندوکاو و پژوهش فقهى است درباره حکمِ آب قلیل هنگامى که با نجاست برخورد کند.
نویسنده در این مقال, به ردّ و نقد دیدگاه مشهور:
(آب قلیل, در برخورد با نجاست, اگرچه رنگ و بو و مزه آن تغییر نکند, نجس مى شود.)
مى پردازد و پس از بررسى و درنگ, دیدگاه فقیه نامور و برجسته شیعى, ابن ابى عقیل عمانى: (آب قلیل, دربرخورد با نجاست, اگر رنگ و بو و مزه آن تغییر نکند, نجس نمى شود) را با عقل و نقل هماهنگ و سازوار مى یابد و مى پذیرد.
ابن ابى عقیل عمانى, که دیدگاه وى در این مقال در حکم آب قلیل, در هنگام برخورد با نجاست, پذیرفته شده, در جهان اسلام, جایگاه علمى والایى, داشته و علماى رجال, وى را در حدّ اعلى ستوده اند:
نجاشى, ابن عقیل را فقیه و ثقه مى شمارد و از کتاب (التمسک بحبل آل الرّسول) وى یاد مى کند و مى نویسد:
(این اثر, در میان امامیّه شهرت تام دارد و کسانى که از خراسان به قصد سفر حج از عراق مى گذرند, از این کتاب سراغ مى گیرند.)
بحرالعلوم درباره وى مى نویسد:
(حال این شیخ جلیل در وثاقت و علم و فضل و کلام و فقه, روشن تر از آن است که نیازى به بیان داشته باشد. علماى ما, بویژه محقق و علامه حلّى, به نقل فتاوا و ضبط دیدگاههاى وى, توجه بسیار دارند.
وى, نخستین عالمى است که فقه را مهذب کرد و اجتهاد و نظر را به کار بست و در ابتداى غیبت کبرى, باب بحث از اصول و فروع را گشود:فتق البحث عن الاصول والفروع.)
وى, از مشایخ استاد شیخ مفید و جعفربن محمدبن قولویه است.
فقه
در این مقال, به شرح, درباره اخبار کُرّ بحث مى کنیم و همه زوایاى این مسأله را به بوته بررسى مى نهیم, تا روشن شود که آیا این مطلب مشهور که مى گویند: اگر آب, حتّى یک گرم از کُرّ کم تر باشد در برخورد با نجاست نجس مى شود, قابل قبول است, یا این که در این مسأله حق با فقیه بزرگ, ابن ابى عقیل عُمانى1 و همفکران اوست که این مطلب را قبول ندارند.
روایات مربوط به کُرّ, سه دسته اند: یک دسته مقدار کُرّ را با مساحت تعیین کرده و دسته دوم با وزن و دسته سوم تعبیرات دیگرى غیر از مساحت و وزن دارند که شرح آنها در ذیل مى آید:
تعیین کُرّ با مساحت
روایاتى که مقدار کُرّ را با مساحت تعیین کرده اند, مختلف و داراى اندازه هاى گوناگونند, بدین شرح:
1. روایت اسماعیل بن جابر قال:
(قلت لابى عبداللّه(ع) الماء الّذى لاینجّسه شئٌ؟
قال: ذراعان عمقه فى ذراع وشبر وسعة (سعته))2
اسماعیل بن جابر مى گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم: آبى که چیزى آن را نجس نمى کند, کدام است؟
فرمود: آبى است که دو ذراع ژرفاى آن باشد و یک ذراع و یک وجب گستره آن.
باید دانست که مقصود از گستره آب هم طول است و هم عرض و ذراع که از آرنج دست تا سر انگشتان است دو وجب محسوب مى شود و در این روایت, ژرفاى آب, چهار وجب به شمار آمده و هر کدام از طول و عرض آن سه وجب, که حاصل ضرب مجموع 36 وجب مى شود.
2. مرسله صدوق در کتاب مجالس (=امالى) قال:
(و رُوى انّ الکُرّ هو مایکون ثلاثة اشبار طولاً فى ثلاثة اشبار عرضاً فى ثلاثة اشبار عمقاً.)3
روایت شده است: کُرّ سه وجب طول, ضرب در سه وجب عرض ضرب در سه وجب عمق است که حاصل ضرب مجموع 27 وجب مى شود.
روایت اسماعیل بن جابر از امام صادق(ع) نیز با مُرسله یاد شده مضمونش یکى است که ضمن آن مى گوید:
(قلت: ما الکُرّ؟
قال: ثلاثة اشبار فى ثلاثة اشبار.)4
پرسیدم: کُرّ چه قدر است؟
فرمود: سه وجب ضرب در سه وجب.
مقصود سه وجب در سه بُعد طول و عرض و عمق است که حاصل ضرب مجموع 27 وجب مى شود و احتمال دارد صدوق که گفته است: (ورُوِى) مقصودش همین روایت اسماعیل بن جابر باشد که صدوق حاصل معناى آن را آورده است.
3. مرسله صدوق در کتاب مُقنع قال:
(رُوى انّ الکُرّ ذراعان و شبر فى ذراعین وشبر).5
روایت شده که کُرّ دو ذراع و یک وجب ضرب در دو ذراع و یک وجب است.
معلوم است که مقصود, دو ذراع و یک وجب در سه بُعد طول و عرض و عمق است و چون یک ذراع دو وجب است, دو ذراع و یک وجب, پنج وجب مى شود و این حدیث مى خواهد بگوید:
مقدار کُرّ پنج وجب طول, ضرب در پنج وجب عرض, ضرب در پنج وجب عمق است که حاصل ضرب آن 125 وجب مى شود.
4. حدیث ابوبصیر, قال:
(سئلت اباعبداللّه(ع) عَنِ الکُرِّ مِنَ الماءِ کَمْ یَکونُ قَدْرُه؟ قال: اذا کانَ الْماءُ ثلاثة اَشبارٍ و َنِصف فى مِثلِه ثَلاثة اَشبار و نِصْف فى عُمْقه فی الاَرضِ فذلک الکُرّ مِنَ الْماء.)6
ابوبصیر مى گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم: یک کُرّ آب چقدر است؟
فرمود: وقتى که آب سه وجب و نیم طول, ضرب در سه وجب ونیم عرض ضرب در سه وجب و نیم عمق شود, این مقدار آب کُرّ است که حاصل ضرب آن 42 وجب و هفت هشتم وجب مى شود.
5. حدیث حسن بن صالح ثورى از امام صادق(ع) قال:
(اذا کان الماءُ فى الرَّکّى کرّاً لم ینجسه شئ.
قُلْتُ: وکم الکُرّ؟ قال: ثلاثة اَشبار ونِصف طُولها فى ثلاثة اشبارٍ و نِصف عُمقها فى ثلاثة اشبار وَنصف عَرضها.)7
اگر آب در چاه به قدر کُرّ باشد, چیزى آن را نجس نمى کند.
گفتم: کُرّ چقدر است؟
فرمود: سه وجب و نیم طول ضرب در سه وجب و نیم عمق ضرب در سه وجب و نیم عرض.
با توجّه به این که به طور معمول چاه چهارگوش نیست, بلکه به شکل دایره است, آب چاه به شکل اسطوانه خواهد بود و از طرفى حجم اسطوانه اى که هر یک از قطر قاعده و ارتفاع آن سه وجب و نیم باشد, کم تر از حجم مکعّبى است که هر یک از اضلاع قاعده و نیز ارتفاع آن سه وجب و نیم باشد, زیرا حجم اسطوانه مفروض از 34 وجب قدرى کم تر است در حالى که حجم مکعّب مفروض 42 وجب و هفت هشتم وجب است. بنابراین, باید بین مقدار کُرّ که در حدیث حسن بن صالح ثورى آمده با آنچه در حدیث ابوبصیر است, فرق گذاشت و آنچه در حدیث حسن بن صالح آمده باید اندازه جداگانه اى براى کُرّ به شمار آید.
در این پنج روایت, مقدار آب کُرّ با مساحت تعیین شده و پنج مساحت مختلف ارائه گردیده که کم ترین این مساحتها 27 وجب و بیش ترین آنها 125 وجب است, با بیش از چهار برابر تفاوت.
تعیین مقدار کرّ با وزن
روایاتى نیز وجود دارد که مقدار کُرّ را با وزن تعیین کرده اند بدین شرح:
1. مرسله ابن ابى عمیر از بعض اصحابش از امام صادق(ع) قال:
(الکُرّ من الماء الّذى لاینجّسه شئٌ الف و مأتا رطل.)8
کُرّ آب که چیزى آن را نجس نمى کند, هزار و دویست رطل است.
2. مرفوعه عبداللّه بن المغیرة از امام صادق(ع):
(انّ الکُرّ ستّمأة رطل.)9
کُرّ ششصد رطل است.
و نیز حدیث محمّد بن مسلم از امام صادق(ع) که در پایان آن فرمود:
(والکُرّ ستّمأة رطل).10
کُرّ ششصد رطل است.
در روایات بالا, مقدار کُرّ با وزن تعیین شده است که دو اندازه مختلف را ارائه داده اند: 1200 رطل و 600 رطل.
تعیین کُرّ با غیر مساحت و وزن
روایات دیگرى نیز وجود دارد که براى تعیین آب کُرّ و آبى که به ملاقات نجاست نجس نمى شود تعبیراتى غیر از مساحت و وزن در آنها به کار رفته است, بدین شرح:
1. مرسله عبداللّه بن المغیرة از بعض اصحابش از امام صادق(ع) قال:
(الْکُرّ مِنَ الْماءِ نحو حُبّى هذا واَشارَ اِلى حُبٍّ من تلک الحباب الّتى تکون بالمدینة.)11
آب کُرّ به اندازه این حُبّ آب من است و اشاره کرد به حُبّى از حُبّ هایى که در مدینه هست.
2. مرسله دیگر عبداللّه بن المغیرة از بعض اصحابش از امام صادق(ع) قال:
(اِذا کانَ الْماءُ قَدرُ قلّتَینِ لم ینجّسُه شئٌ والقلّتان جرّتان).12
اگر آب به قدر دو قلّه باشد چیزى آن را نجس نمى کند و دو قلّه; یعنى دو جَرّه.
جَرّه: ظرفى است از جنس سفال, داراى شکم بزرگ و دو دسته و دهانه فراخ. المُنجد.
3. حدیث زراره از امام محمد باقر(ع) قال:
(اِذا کانَ الْماءُ اکثَرُ مِن روایة لم ینجّسه شئ.)13
اگر آب بیش تر از راویه باشد, چیزى آن را نجس نمى کند.
روایه: ظرف آبى است که از سه جلد درست مى شود. المنجد
4. حدیث ابوبصیر از امام صادق(ع) قال فیه:
(… لایشرب سؤر الکلب الاّ ان یکون حوضاً کبیراً یُستقى مِنه.)14
آب نیم خورده سک را نباید خورد, مگر این که حوض بزرگى باشد که از آن آب بر مى دارند.
5. حدیث على بن جعفر از امام موسى بن جعفر(ع) قال:
(سئلته عن الدّجاجة والحمامة واشباههما تطأ العَذِره ثمّ تدخل فی الماء, یتوضّأ منه للصّلوة؟ قال: لا, الاّ ان یکون الماء کثیراً قدر کُرّ من ماء.)15
از امام پرسیدم: مرغ و کبوتر و مانند آنها پا روى عذره مى گذارند و سپس در آب داخل مى شوند, آیا با این آب مى توان وضو گرفت براى نماز؟ فرمود: نه, مگر این که آب زیاد باشد, مانند آب کُرّ.
6. حدیث عمّار از امام صادق(ع) قال:
(سُئِل ابوعبداللّه(ع) عن البئر یقع فیها زبیل عَذِره یابسة او رطبة؟ فقال: لابأس اذا کان فیها ماءٌ کثیر.)16
از امام سؤال شد از چاهى که یک زنبیل عَذِره (مدفوع) خشک یا تر در آن مى ریزد حکمش چیست؟ فرمود: مانعى ندارد به شرط این که آب چاه زیاد باشد.
7. حدیث صفوان جمّال از امام صادق(ع) قال:
(سئلت ابا عبداللّه(ع) عن الحیاض الّتى ما بین مکّة الى المدینة تردها السبّاع وتلغ فیها الکلاب وتشرب منها الحمیر ویغتسل فیها الجُنُب ویتوضّأ منها؟ قال: وکم قدر الماء؟ قلت: الى نصف السّاق و الى الرّکبة, فقال: توضّأ منها.)17
از امام پرسیدم از حکم حوض هایى که میان مکّه و مدینه اند و حیوانهاى درنده بر آنها وارد مى شوند و سگها در آنها زبان مى زنند و الاغها از آنها آب مى خورند و جُنُب در آنها غسل مى کند و از آنها وضو گرفته مى شود؟ [یا شستشو مى شود]
امام پرسید: عُمق آب چقدر است؟
گفتم: تا نصف ساق و تا زانو.
فرمود: از آنها وضو بگیر [یا شستشو کن]
قدر مشترک بین این هفت روایت
در این هفت روایت, مقدار کُرّ و آبى که دربرخورد با نجاست نجس نمى شود, نه با مساحت, تعیین شده است و نه با وزن, بلکه در روایت اوّل کُرّ به قدر یک حُبّ آب تعیین شده که حُبّ به معناى جَرّه است (المنجد) وجَرّه ظرف سفالین بزرگى بوده است داراى دو دسته و دهانه فراخ. و در روایت دوّم, آبى که با ملاقات نجاست نجس نمى شود, به قدر دو قلّه مشخّص شده که قلّه به معناى جَرّه تفسیر گشته و در روایت سوّم, آب بیش تر از راویه ذکر شده و راویه ظرف بزرگى است که براى ذخیره آب از سه پوست حیوان درست مى کرده اند (المنجد). و در روایت چهارم حوض کبیر آمده که اندازه معیّنى ندارد. و در روایت پنجم کُرّ و کثیر با هم ذکر شده است که مقدار هیچ کدام تعیین نشده و در روایت ششم ماء کثیر تعبیر شده که اندازه معیّنى ندارد و در روایت هفتم آب حوض تا نصف ساق یا تا زانو آمده که اندازه معیّنى ندارد.
باید گفت: قدر مشترک بین این هفت روایت, آب کثیر است و آب کثیر در مقابل آب کاسه و کوزه و دلو و مانند اینهاست که با آنها از حُبّ و حوض و چاه و نهر, آب بر مى دارند براى مصرف کم وچون (کثیر) مقدار مشخّصى ندارد, طبعاً به طور نسبى لحاظ مى شود. بنابراین, روایتى که در مورد آب استنجاء وارد شده و مى گوید: آب استنجاء پاک است چون (الماءُ اکثرَ مِنَ القدْر)18 یعنى چون آب بیش تر از مقدار نجاستى است که به وسیله آن شسته مى شود و بدین سبب آب بر نجاست غلبه مى کند, از این روى, آب پاک است و نیز روایتى که درباره آب بارانى که از روى بام آلوده به نجاست عبور مى کند و از سقف به پایین مى چکد مى گوید: این آب پاک است چون (ما اَصابَه مِنَ الْماءِ اکثر)19 یعنى آب باران بیش تر از نجاست باقى مانده روى بام است, این دو روایت را باید در ردیف روایاتى قرار داد که مى گوید: (آب کثیر با ملاقات نجاست نجس نمى شود) و درصحیحه شهاب عبد ربّه از امام صادق(ع) آمده است:
(کلّما غلب کثرة الماء فهوطاهر.)20
هر جا زیادى آب بر نجاست غلبه کند, آب پاک است.
با این بیان باید زیاد بودن آب نسبت به نجاستى که با آن برخورد مى کند, سنجیده شود; یعنى اگر آب در برخورد با نجاست دگرگون نشود و رنگ و بو و مزه نجاست نگیرد, این آب نسبت به نجاست, کثیر است در برخورد با نجاست, نجس نمى شود.
طرح چند سؤال
با توجّه به روایات بالا که درباره آب کُرّ و آبى که با ملاقات نجاست نجس نمى شود وارد شده است چند سؤال مطرح مى شود:
سؤال اول: آیـا در واقـع شارع مـى خواسته اسـت بگوید: آب اگر یک گرم از کُرّ کم تر باشد با ملاقات نجاست نجس مى شود و اگر این یک گِرَم کمبود افزوده شد, چنان تحوّلى در آب رخ مى دهد که از برخورد با نجاست اثر نمى پذیرد؟
سؤال دوم: این اختلاف شدیـد در روایـات, مربوط به انـدازه گیرى کُرّ بـراى چیست که درکرّ مساحتى از 27 وجب تا 125 وجب, که بیش از چهار برابر 27 وجب است, وارد شده و در کُرِّ وزنى, 1200 رطل و نیز 600 رطل گفته شده است؟
سؤال سوّم: کُِرّ وزنى, به قول مشور وزنش بیـش از 117 کیلو گرم از کُرِّ مساحتى به قول مشهور کم تر است.21 حالا آیا مى توان پذیرفت که آبى را اگر با وزن اندازه گیرى کنیم و 64منّ شاه و 20 مثقال کم تر باشد, با ملاقات نجاست نجس نمى شود, ولى اگر همین آب را بدون این که کم یا زیادشود, با مساحت اندازه بگیریم باملاقات نجاست نجس مى شود, چون مساحت آن کم تر از 42 وجب و هفت هشتم وجب است؟
مى دانیم که تشریع باید موافق تکوین باشد و از طرفى اندازه گیرى یک آب با وزن یا با مساحت, در طبیعت آب تأثیرى ندارد که اگر با وزن سنجیده شود, سبب نجس نشدن آب در برخورد با نجاست شود و اگر با وجب سنجیده شود, سبب نجس شدن آب در برخورد با نجاست شود, چه پاسخ منطقى مى توان به این پرسشِ بجا و علمى داد که عقل را قانع کند و جهانیان را به استوارى احکام اسلام آشنا سازد.
سؤال چهارم: اگر قرار بوده است اندازه کُرّ به طور دقیق تعیین شود, پس چرا در پاره اى از روایات, با تعبیر (ماء کثیر) یا (حوض کبیر) یا (اکثر از راویه) یا (تا نصف ساق) یا (تا زانو) یا (به اندازه یک حُبّ) و یا (به اندازه دو قلّه) بیان شده است که هم, اندازه هاى بسیار متفاوتى را نشان مى دهند و هم, هیچ یک از آنها اندازه معیّنى را نشان نمى دهد؟
سؤال پنجم: مقدار (وجَب) که در روایات به عنوان واحد طول تعیین شده است, نمى تواند دقیق باشد; زیرا اگر متوسّط وجبها هم لحاظ شود, باز متوسّط ها با هم تفاوت دارند و ممکن نیست همه متوسّط ها به طور دقیق با هم یکسان باشند. اگر مقصود این بوده است که مقدار کُرّ به طور دقیق تعیین شود که حتّى یک گِرَم کم یا زیاد نباشد, این منظور با تعیین وجَب به عنوان واحد طولِ اندازه گیرى حاصل نمى شود. پس به چه منظورى (وَجَب) به عنوان واحد طول تعیین شده است, با این که اندازه دقیقى را مشخّص نمى کند؟
در برابر پرسشهاى بالا, دوگونه پاسخ مى توان داد: یک گونه جواب بر مبناى تعبّد محض و بدون توجّه به ملاکهاى احکام و گونه دیگر برمبناى جست وجوى ملاکهاى احکام و کوشش براى برابرسازى تشریع با تکوین.
جواب پرسشهاى بالا بر مبناى تعبّد محض بدین گونه است:
1. در پاسخ به پرسش اوّل گفته مى شود: آرى, در واقع شارع مى خواسته است بگوید: اگر آب یک گرم از کُرّ کم تر باشد, در برخورد با نجاست نجس مى شود و اگر این یک گرم به آن افزوده شود با ملاقات نجاست نجس نمى شود, با این که کم یا زیاد شدن یک گِرَم آب طبیعت آب را تغییر نمى دهد و در پاکیزگى و بهداشت آن تأثیرى ندارد, ولى این یک تعبّد شرعى است و داراى سرّ غیبى که جز خدا کسى آن را نمى داند.
2. در پاسخ پرسش دوّم گفته مى شود: اختلاف شدید که در اندازه کُرّ هم در مساحت و هم در وزن وجود دارد, مانند آن در دیگر بابهاى فقه نیز هست و معمولاً این مشکل از راه برترى دادن (ترجیح) بعضى روایات بر بعضى دیگر از لحاظ سند و دلالت و موافقت یا مخالفت با اجماع و شهرت حل مى شود و در بحث کُرّ از بین روایات کُرِّ مساحتى روایت ابوبصیر (روایت 4) برترى داده مى شود که مساحت کرّ را 42 وجب و هفت وهشتم تعیین مى کند; زیرا مشهور فقها به مضمون آن فتوا داده اند و نقل اجماع نیز بر آن شده است و به فرض این که در سندش خدشه اى باشد, شهرت فتوایى و اجماع منقول ضعف فرضى سند آن را جبران مى کند,22 و از بین روایات مربوط به کُرِّ وزنى, روایتى که وزن کُرّ را 1200 رطل تعیین مى کند (روایت اوّل) ترجیح داده مى شود, چون مشهور فقها به مضمون آن, فتوا داده اند و نقل اجماع نیز بر آن شده است و رطل نیز حمل بر رطل عراقى مى شود و دو روایتى که کُرّ را 600 رطل تعیین کرده حمل بر رطل مکّى مى شود که دو برابر رطل عراقى است.23
3. و در پاسخ پرسش سوّم گفته مى شود: چه مانعى دارد شارع ما را متعبّد کند که اگر آبى را با کیلو وزن کنیم و 64 منّ شاه و 20 مثقال کم باشد این آب, در برخورد با نجاست نجس نمى شود و همین آب را بدون این که کم یا زیاد شود, اگر با وجب مساحت آن را تعیین کردیم با ملاقات نجاست, نجس مى شود, این یک تعبّد شرعى است که ما باید بدون چون و چرا بپذیریم و این حکم طبعاً داراى یک راز اِلهى است که ما نمى دانیم. این که باید تشریع موافق تکوین باشد صحیح است, ولى ما که نه راز تکوین را مى دانیم و نه راز تشریع را, حقِ چون و چرا نداریم و وظیفه ما تسلیم است.
4. و در پاسخ پرسش چهارم گفته مى شود: در اصل قرار بوده است اندازه کُرّ به گونه دقیق تعیین شود, ولى گاهى از روى مصلحت تعبیر (ماء کثیر) یا (حوض کبیر) یا (تا نصف ساق) یا (تا زانو) یا (اندازه یک حُبّ) یا (به قدر دو قلّه) آورده شده که مقصود اصلى بیان مقدار کُرّ بوده است, ولى به علّتى که ما نمى دانیم به جاى بیان مقدار کُرّ این عبارات آورده شده است.
5. و در پاسخ پرسش پنجم گفته مى شود: درست است که ممکن نیست همه وجبهاى متوسّط به گونه دقیق با هم یکسان باشند, ولى هر کسى با هر وَجب متوسّطى مساحت آب را بسنجد, باید همان را ملاک تشخیص کُرّ قرار دهد, اگر چه آبى که او مساحتش را با وجب سنجیده است, از آبى که دیگرى سنجیده زیادتر یا کم تر باشد و در حقیقت, شارع به تعداد وجبهاى متوسّطى که با هم فرق دارند, اندازه کُرّ قرار داده است.
این پاسخها, عقل را قانع نمى کند
اینها پاسخهایى بود که بر مبناى تعبّد محض به پنج پرسش طرح شده داده مى شود و مى بینیم که این گونه پاسخها راه هرگونه تحقیق و موشکافى را بر انسان مى بندد و مى گوید:
بشر نادان نباید در جست وجوى یافتن علل احکام خدا باشد; زیرا احکام الهى داراى رازهاى غیبى و ماورائى است که انسان با عقل ناقص خود از کشف آنها ناتوان است.
ناگفته نماند که در این جا فتواهاى فقها به عنوان احکام خداتلقى شده و چنین القاء گشته است که باید در برابر آنها تسلیم بلاشرط بود.
روشن است که این گونه پاسخها, عقل جست وجوگر انسان را قانع نمى کند و ابهامها را برطرف نمى سازد و اعتبار اسلام و احکام آن را در نزد اندیشه وران پژوهشگر, بالا نمى برد, بلکه این تصوّر را در آنان به وجود مى آورد که متولّیان اسلام دعوت به جمود فکرى و سطحى نگرى و تعبّد بى دلیل مى کنند و معلوم است که این گونه تصوّر آثار منفى و مخرّبى براى وجهه اسلام دارد.
ولى دربرابر مى توان نوع دیگرى جواب به پنج سؤال یاد شده داد که مبنیّ بر یافتن ملاکهاى احکام و برابر سازى تشریع با تکوین است و عقل را قانع مى کند و تعبّد را بر تعقّل استوار مى سازد و در ضمن این گونه آثار منفى را نیز ندارد و ما این جوابها را در این جا مى آوریم, ولى قبل از آوردن جوابها لازم است براى زمینه سازى و آماده کردن ذهن خواننده چند مطلب را به عنوان اصول موضوعه و پذیرفته شده گوشزد کنیم:
چند اصل پذیرفته شده
1. پاکیزه بودن آبى که انسان مصرف مى کند, در حدّ اعلاى آن مطلوب شارع است, بویژه آب شرب که دستور داده اند روى آب پوشانده شود, تا ذرّات معلّق در هوا روى آن ننشیند.
2. آلودگى و ناخالصى به مقدار کم, در همه آبها به طور طبیعى وجود دارد, چنانکه در هوا وجود دارد و براى انسان ممکن نیست تنها آبى را مصرف کند که از اکسیژن و ئیدروژن خالص ترکیب شده و حتّى به اندازه یک ذرّه اتمى آلودگى نداشته باشد, چنانکه براى او ممکن نیست فقط در هوایى تنفّس کند که حتى به قدر سر سوزنى آلودگى نداشته باشد.
3. آلودگى آب داراى شدّت و ضعف است و مراتب مختلفى دارد, از کم ترین حدّ تا بیش تر از حدّ مجاز و استاندارد.
4. آلودگى و ناخالصى کم, در آبى که انسان استفاده مى کند, تا وقتى که از حدّ مجاز و استاندارد بیش تر نباشد, قابل تحمّل است و به کار بردن آن روا شمرده مى شود, بویژه آبى که براى شستشو مصرف مى شود.
5. اولیاى دین, سفارش مى کنند که تا ممکن است مردم از مصرف آب آلوده, حتّى اگر آلودگى آن از حدّ مُجاز بیش تر نباشد, بپرهیزند, چنانکه در حدیث ابوبصیر آمده است:
(قال: سئلته عن کُرٍّ من ماءٍ مَررت به ـ وَانا فى سَفر ـ قدبال فیه حمارٌ او بغل او اِنسان؟
قالَ: لا تَوضّأ مِنْه وَلا تَشربْ مِنه.)24
از امام پرسیدم از یک کُرّ آب که در سفر به آن برخورد مى کنم, در حالى که الاغ یا قاطر یا انسان در آن ادرار کرده اند حکمش چیست؟
فرمود: با آن وضو نگیر و از آن نیاشام.
با این که معلوم است آب کُرّ با ادرار اُلاغ یا قاطر نجس نمى شود با این وصف, براى رعایت حدّ اعلاى پاکیزگى و بهداشت سفارش شده است از چنین آبى پرهیز شود.
و نیز در حدیث ابن مُسکان از امام صادق(ع) آمده است:
(سَئَلتُه عَنِ الوضوء ممّا وَلَغَ الکَلْب فیه والسِنّور اَوْ شرب منه جَملٌ او دابّة اَو غیر ذلک ایتوضّأ مِنه؟ اَوْ یغتَسل؟ قالَ: نَعَم, اِلا اَن تَجِدَ غَیرهُ فَتَنزّه عنه…)25
از امام پرسیدم: آیا آبى که سگ و گربه به آن زبان زده اند یا شتر یا حیوان سوارى یا حیوان دیگرى از آن خورده اند مى توان با آن وضوء گرفت یا غسل کرد؟
فرمود: آرى, ولى اگر آب دیگرى بیابى از چنین آبى پرهیز کن.
در این حدیث,از آب گودال یا حوض که به طور معمول آب کثیر است و حیوانات از آن مى خورند, پرسیده شده است و با این که چنین آبى با زبان زدن سگ نجس نمى شود, سفارش شده است که اگر آب دیگرى یافت شود از چنین آبى بپرهیزند, حتّى اگر تنها گر به یا شتر از آن خورده باشند.
6. در مواردى که آلودگى آب از حدّ مُجاز بیش تر باشد, دستور پرهیز از آن وجوبى است, ولى در مواردى که بیش از حدّ مجاز نباشد, به طور طبیعى دستور پرهیز, استحبابى خواهد بود.
7. آن جا که آلودگى آب از حدّ مُجاز بیش تر باشد در روایات آن را با تعبیر غلبه نجاست بر آب بیان کرده اند, مثل روایت سُماعه از امام صادق(ع) که مى فرماید:
(اِذا کانَ النِّـتَن الْغالِب عَلى الماءِ فلا تتوضّأ وَلا تَشْرَبْ).26
اگر بوى تعفنِ مردار بر آب غالب باشد, با آن وضو نگیر و از آن نیاشام.
و آن جا که آلودگى آب از حدّ مجاز بیش تر نباشد, عبارت غلبه آب بر نجاست را به کار برده اند مثل روایت جریر از امام صادق(ع) که مى فرماید:
(کُلّما غَلبَ الماءُ على ریحِ الجیفةَ فتوضّأ مِنَ الْماءِ وَ اشرَب…)27
هر جا آب بر بوى مردار غالب باشد, با آن وضو بگیر و از آن بیاشام.
از مجموع این روایات, قانون (غَلبه) استفاده مى شود که به عنوان قانون مادر به شمار مى آید.
8. تحققّ غلبه, چه در جانب آب باشد و چه در جانب نجاست, ناشى از کثرت است; یعنى کثرت آب نسبت به نجاست, موجب غلبه آب بر نجاست مى شود و در مقابل, کثرت نجاست نسبت به آب موجب غلبه نجاست بر آب مى گردد و صحیحه شهاب بن عبد ربّه که پیش ازاین نقل شد, به گونه آشکار و روشن, کثرت آب را موجب غلبه آب بر نجاست اعلام کرده است, آن جا که مى گوید:
(کلّما غلب کثرة الماء فهو طاهر.)28
هر جا کثرت آب موجب غلبه آب بر نجاست شود, آب پاک است.
روشن است که این کثرت در هر دو جانب به طور نسبى لحاظ مى شود و نمى توان براى آن اندازه خاصّى تعیین کرد. بنابراین, آن جا که در روایات تعبیر (کثیر) آمده است, نمى خواهد اندازه خاصّى را تعیین کند, مثل روایت عمّار از امام صادق(ع) که مى پرسد:
در چاه یک زنبیل عذره خشک یا تر مى ریزد حکمش چیست؟ مى فرماید:
(لا بأس اِذا کانَ فیها ماءٌ کثیرٌ.)29
مانعى ندارد که آن را استعمال کنند به شرط این که چاه آب زیاد داشته باشد.
این روایت نمى خواهد براى کثیر اندازه خاصّى تعیین کند و معلوم است که مردم باید خودشان تشخیص بدهند که این آب نسبت به نجاستى که در آن ریخته کثیر است یا نه؟ و راه تشخیص آن این است که اگر آب مغلوب نجاست نشد و تغییر رنگ و بو و مزه در آن رخ نداد, کثیر است و اگر مغلوب نجاست شد و تغییر کرد کثیر نیست. این راه تشخیص, در روایاتى که قانون غلبه را گوشزد کرده اند آمده است و در اصل 7, دو روایت از آنها ذکر شد.
هشت اصل یاد شده را به منظور زمینه سازى و آماده کردن ذهن خواننده آوردیم تا به دنبال آن به پنج پرسشى که پیش از این طرح شد, پاسخ بدهیم. اکنون پیش از ارائه پاسخها, باید یک مطلب محورى و مهمّ را مورد بحث قرار دهیم که براى پاسخهایى که خواهیم داد, جنبه زیربنایى دارد و آن مطلب این است:
آیا کثیر اصل است یا کُرّ؟
معناى این عبارت که: (آیا (کثیر) اصل است یا (کُرّ) این است که آیا باید (کُرّ) را حمل بر کثیر کنیم یا برعکس؟ مى دانیم: در روایات براى آبى که با برخورد نجاست نجس نمى شود, هم لفظ (کثیر) به کار رفته و هم لفظ (کُرّ) و گاهى هم هر دو لفظ در یک روایت آمده است.
آن جا که لفظ (کثیر) به کار رفته است, مثل حدیث عمّار از امام صادق(ع) که از امام مى پرسد: اگر در چاه یک زنبیل عَذِره خشک یا تر بریزد حکمش چیست؟ مى فرماید:
(لا بأسَ اِذا کانَ فیها ماءٌ کثیر.)30
اگر آب چاه زیاد باشد, مانعى ندارد که آب آن را به کار برد.
و آن جا که لفظ (کُرّ) آمده است مثل حدیث محمد بن مسلم از امام صادق(ع):
(اِذا کانَ الماء قَدرَ کُرّ لاینجّسه شئ.)31
اگر آب به قدر کُرّ باشد چیزى آن را نجس نمى کند.
و آن جا که لفظ کثیر و کرّ هر دو باهم به کار رفته است, مانند حدیث على بن جعفر از امام موسى بن جعفر(ع) که مى پرسد:
اگر مرغ یا کبوتر یا مانند آنها پایش آلوده به عَذِره باشد و وارد آب شود آیا مى توان با آن آب وضو گرفت براى نماز؟
مى فرماید:
(لا, الاّ اَن یکونَ الماءُ کثیراً قدر کُرٍّ من ماءٍ.)32
حالا آیا باید (کثیر) را اصل بدانیم و (کُرّ) را حمل بر کثیر کنیم و بگوییم: هر جا (کُرّ) به کار برده شده مقصود, ذکر مثال و مصداقى از (کثیر) بوده است و یا باید (کثیر) را حمل بر (کُرّ) کنیم و بگوییم: هر جا (کثیر آمده مقصود (کُرّ) بوده است؟ در مثل در مورد همین حدیث على بن جعفر از امام موسى بن جعفر(ع) که در آن هم لفظ (کثیر) آمده و هم لفظ (کُرّ), آیا بگوییم: مقصود اصلى آب کثیر بوده و کُرّ نیز به عنوان مثال و مصداقى از کثیر ذکر شده است, یا بگوئیم: مقصود اصلى دقیقاً مقدار کُرّ بوده بدون این که یک گرم کم باشد و (کثیر) باید حمل بر کُرّ شود; یعنى (کثیر) تعبیر دیگرى از کُرّ تلقى شود؟
پس از دقّت و درنگ, به نظر مى رسد که باید (کثیر) را اصل بدانیم و (کُرّ) را حمل بر کثیر کنیم و بگوییم: ذکر کُرّ از باب مثال و به عنوان مصداقى از (کثیر) بوده است به چند دلیل:
1. اگر (کثیر) را اصل بدانیم و (کُرّ) را حمل بر (کثیر) کنیم, ذکر (کُرّ) در حدیث على بن جعفر که مى گوید: (اِلاّ اَن یکونَ الْماءُ کَثیراً قدر کُرّ من ماءٍ) از باب مثال و به عنوان مصداقى از (کثیر) بوده و لغو نخواهد بود و معناى حدیث چنین مى شود: اگر آب, کثیر باشد و در مثل به قدر کُرّ باشد, آب بر نجاستِ چسبیده به پاى مرغ غلبه مى کند و قانون غلبه اقتضاء دارد که اگر آب بر نجاست غلبه کند, نجس نمى شود. روشن است علّت غلبه آب بر نجاست, زیاد بودن آب است نه کُرّ بودن آن.
ولى اگر (کرّ) را اصل بدانیم و (کثیر) را حمل بر (کُرّ) کنیم ذکر (کثیر) در حدیث على بن جعفر لغو خواهدبود; زیرا در این صورت, علّت نجس نشدن آب به حکم تعبّد, کُر بودن آن است و کثیر بودن آب هیچ دخالتى در نجس نشدن آن ندارد. پس ذکر (کثیر) لغو مى شود و مى دانیم که لغو گویى مناسب شأن امام نیست.
2. اگر (کثیر) را اصل بدانیم و (کُرّ) را حمل بر (کثیر) کنیم, توجیه علمى و معقول براى نجس نشدن آب مزبور وجود خواهد داشت و آن این است که آب زیاد به طور طبیعى, نجاست کمى را که در مثل به پاى کبوتر جسبیده است, از بین مى برد, و در این صورت اثر غیر بهداشتى نخواهد داشت و این توجیه حتّى براى کسانى که گرایش به تعبّد ندارند قابل قبول است, چون مبناى طبیعى و بهداشتى دارد.
ولى اگر (کثیر) را حمل بر (کُرّ) کنیم, نمى توانیم توجیه علمى براى نجس نشدن آب مزبور پیدا کنیم, زیرا در این صورت, ناچار باید بگوییم: وزن مخصوص کُرّ یا مساحت مخصوص آن از روى تعبد, سبب نجس نشدن این آب مى شود و براى ما امکان ندارد که بتوانیم آن را توجیه علمى کنیم و علّت طبیعى و تکوینى آن را بیان نماییم, در حالى که این یک مسأله متافیزیکى و ماورایى نیست, بلکه مسأله اى مربوط به پاکیزگى و بهداشت است و بنابراین, باید توجیه علمى و طبیعى داشته باشد.
3. اگر (کثیر) را اصل بدانیم و (کُرّ) را حمل بر (کثیر) کنیم, در این صورت رابطه طبیعى علّت و معلولى بین قانون کثرت و قانون غَلبه رخ مى نماید و با دقّت و درنگ در مى یابیم که آب کُرّ و آب چاه و آب حوضچه هاى حمّام و آب دریا و آب استنجاء و آب باران که بر بام آلوده به نجاست مى بارد و از سقف مى چکد و آب حُبّ و آب مشک و آب چشمه و آبهاى دیگر, همه, داراى نظام یکسان و حکم یکسانند که مبتنى بر قانون طبیعى و تکوینى است و چون مبتنى بر قانون تکوینى است, در همه آبها بدون استثنا جارى خواهد بود و اینک توضیح مطلب:
باید دانست که لفظ (کثیر) در روایات مربوط به آب, داراى مفهوم نسبى است و کثرت آب باید نسبت به نجاستى که با آن برخورد مى کند مقایسه شود, چنانکه آب استنجا در روایات با مقدار ادرارى که به وسیله آن شسته مى شود, مقایسه شده و براى بیان علّت پاک بودن آب استجاء فرموده اند: (اَلماءُ اکثر مِنَ الْقَذِر)33 یعنى آب, بیش تر از نجاست است, و از این روى پاک است و نیز آب بارانى که روى بام آلوده به ادرار مى بارد و از سقف چکّه مى کند, با مقدار ادرار موجود روى بام مقایسه شده و براى بیان علّت پاک بودن آن, فرموده اند: (ما اَصابَه مِنَ الماءِ اکثر)34 یعنى آب باران بیش تر از ادرار روى بام است و بدین علّت پاک است.
مى بینیم که در این دو روایت, بین مقدار آب و مقدار نجاست مقایسه شده و علّت پاک بودن آب استنجاء و آب بارانى را که از سقف مى چکد, بیش تر بودن آب نسبت به نجاست معرّفى کرده اند و این یک علّت تکوینى است و هر جا این علّت هست حکمش نیز هست. روشن است که چون آب بیش تر است بر نجاست غلبه مى کند و از این جا معلوم مى شود رابطه بین کثرت آب و غلبه آن بر نجاست, رابطه علّت و معلول است که یک رابطه طبیعى و تکوینى و همه جا گیر و بى استثنا است.
همین رابطه علّت و معلول, به گونه دیگر, در صحیحه ابن بزیع از امام رضا(ع) بیان شده است, آن جا که مى فرماید:
(ماءُ البئرِ واسِعٌ لایُفْسِدُه شَىءٌ إلاّ اَن یتغیّر ریحهُ او طَعمُه… لانَّ لَهُ مادَّة.)35
آب چاه چون جوشش دارد, چیزى آن را فاسد و نجس نمى کند, مگر این که بو یا طعم آن تغییر کند.
این حدیث مى خواهد بگوید: آب چاه چون داراى ماده است و همیشه زایش دارد بر نجاستى که در آن مى ریزد, غلبه مى کند و معلوم است که علّت غلبه آب بر نجاست, زیاد بودن آب است. پس رابطه بین زیاد بودن آب و غلبه آن بر نجاست, رابطه تکوینى علّت و معلول است که در این حدیث با عبارتى دیگر بیان شده است.
و نیز درباره آب حوضچه هاى حمّام فرموده اند:
(ماءُ الحمّام لابأس به اِذا کانَتْ لَهُ مادَّة.)36
استفاده از آب حوضچه هاى حمّام که به طور معمول, دست نجس در آن مى زنند, مانعى ندارد, به شرط این که مادّه داشته باشد [یعنى وصل به خزانه آب باشد که در این صورت آب حوضچه ها بر نجاست غلبه مى کند.]
پس علت نجس نشدن آب حوضچه ها, غلبه آب بر نجاست و علّت غلبه آب بر نجاست, زیادى آب است. در این حدیث هم رابطه طبیعى علّت و معلول بین زیادى آب و غلبه آن بر نجاست با عبارت دیگرى بیان شده است.
و نیز در باره آب جارى فرموده اند:
(… ماءُ النَّهرِ یُطَهّر بَعْضُه بَعْضاً.)37
آب جارى, مانند آب نهر چون زیاد است و جریان دارد بخش غیر آلوده آن بر بخش آلوده اش غالب مى شود و آن را پاک مى کند, یعنى آلودگیش از بین مى رود و اثر غیر بهداشتى ندارد.
در این جا نیز, زیادى آب علّت غلبه آن بر نجاست اعلام گشته و بدین گونه علّت طبیعى نجس نشدن آب نهر بیان شده است.
و نیز در حدیث زراره امام محمّد باقر(ع) فرموده اند:
(اِذا کانَ الماء اَکْثرَ مِنْ راویةٍ لَمْ یُنَجّسهُ شئٌ… اِلاّ اَن یَکُونَ لَهُ ریحٌ تَغلِبُ عَلى ریح الماء.)38
اگر آب بیش تر از ظرف راویه باشد, چیزى آن را نجس نمى کند, مگر این که نجاست زیاد باشد که بوى آن بر بوى آب غلبه کند. در این حدیث, زیادتر بودن آب از مقدار آبِ راویه علّت نجس نشدن آب معرّفى شده است که زیاد بودن آن موجب غلبه بر نجاست مى شود.
پس در این جا نیز, علّت تکوینى نجس نشدن آب بیان شده و رابطه علّت و معلول بین کثیر بودن آب و غلبه آن بر نجاست روشن گشته است:
و نیز در حدیث عمّار از امام صادق(ع) راوى مى پرسد: یک زنبیل عَذِره (مدفوع) خشک یا تر در چاه مى ریزد حکمش چیست؟ مى فرماید:
(لابأس اِذا کان فیها ماءٌ کثیر.)39
مانعى ندارد آب آن را استعمال کنند به شرط این که آبِ زیاد در چاه باشد.
معلوم است که آب اگر زیاد باشد بر نجاست غلبه مى کند و به همین علّت آب چاه نجس نمى شود. در این جا زیادى آب نسبت به یک زنبیل عذره که در چاه ریخته است, مقایسه مى شود و این مقایسه به عهده مردم و اهل عرف است.
مى بینیم که در همه این روایات هفت گانه, زیاد بودن آب محور اصلى است و به عنوان علّت طبیعى نجس نشدن آب معرفى شده است و کُرّ بودنِ آن به مفهوم خاصّ و مصطلح مطرح نشده و علّت نجس نشدن آب به حساب نیامده است (بحث درباره حدیث (اِذا کانَ الْماءُ قَدرَ کُرِّ لم یُنجّسُه شَئ) خواهد آمد) روشن است که چون (کثیر) داراى مفهوم نسبى است, طیف بسیار گسترده اى را در بر مى گیرد, از (کثیر) در برابر یک قطره ادرار, تا (کثیر) در برابر نجاست چسبیده به پاى کبوتر, تا (کثیر) در برابر یک زنبیل نجاست و تا (کثیر) در برابر فاضلاب کارخانه مشروب سازى که به رودخانه یا دریا مى ریزد, همه اینها مصداق آب زیادند و به حکم روایاتى که یاد شد در همه این موارد غلبه آب بر نجاست, علّت تکوینى نجس نشدن آب و علّت این غلبه کثرت نسبى آب است و در این حکم, آب استنجا و آب بارانِ باریده بر بام آلوده به ادرار و آب چاه و آب حوضچه هاى حمّام و آب نهر و آب رودخانه و آب دریا یکسانند و به حکم طبیعت و تکوین, ماهیّت و حقیقت آب در همه اینها یکى است و (حکم الامثال فیما یجوز و فیما لایجوز واحد) یعنى چیزهاى همانند, حکم همانند دارند. آب, آب است, چه در کاسه و کوزه و مشک باشد, چه در چاه, چه در نهر, چه در رودخانه, چه در دریا, چه از آسمان ببارد و چه از زمین بجوشد همه داراى طبیعت یکسان و نظام یکسان و حکم یکسانند و هر جا آب بر نجاست غلبه کند, پاک است چه یک کیلو باشد و چه یک دریا و این حقیقت, با کمال روشنى در صحیحه شهاب بن عبد ربّه از امام صادق(ع) آمده است:
(کُلّما غَلَب کَثرةُ الماءِ فَهُوَ طاهر.)40
هر جا زیادى آب بر نجاست غالب شود, آب پاک است.
این حدیث, یک قانون طبیعى و تکوینى را با همه گستردگى و کلّیتش بیان مى کند که در هیچ آبى قابل استثنا نیست, چون این یک قانون طبیعى است و در طبیعت استثنا نیست, بنابراین, نمى توان گفت: آبِ کم تر از کُرّ از این قانون مستثنى است و به محض برخورد با نجاست, نجس مى شود اگر چه بر نجاست غلبه کند.
از مجموع بیانات در دلیل سوّم روشن شد که (کثیر) با مفهوم نسبى اش اصل است نه (کُرّ) با مفهوم خاصّ تعبّدى اش.
4. کُرّ در روایات به معناى (کثیر) آمده, ولى (کثیر) به معناى (کُرّ) نیامده است. براى روشن شدن زمینه بحث, بایسته است معناى لُغَوى (کُرّ) را بدانیم. براى (کُرّ) معانى ذیل را یاد کرده اند:
الف. (الکرّ موضعٌ یجمع فیه الماءُ لِیَصفُو.)
کُرّ جایى است که آب را در آن جمع مى کنند که صاف شود.
ب. (الکرّ البِئْر.)
کُرّ به معناى چاه است.
ج. (الکُرّ سِتّة اَوْ قار حِمار.)
کُرّ شش بار سنگین الاغ است.
د. (الکُرّ مکیال للعراقِ.)41
کُرّ کیل خاصّى در عراق است.
هـ. (قال الازهریّ: الکُرّ ستّون قفیزاً والقفیز ثمانیة مکاکیک والمکوّک صاع ونصف فهو على هذا الحساب اثناعشر وشقاً وکُلّ وسق ستون صاعاً.)42
ازهرى گفته است: کُرّ 60 قفیز و قفیز, هشت مکوّک و مکوّک یک صاع و نصف است و روى این حساب, کُرّ 12 وسق است و هر وسقى شصت صاع. [این مقدار 2160 کیلو و بیش از 5 برابر وزن کرّ به قول مشهور است.]
اینک, با توجّه به معانى یاد شده براى کُرّ, چند نمونه از روایاتى را مى آوریم که در آنها لفظ (کُرّ) به معناى (کثیر) آمده است:
نمونه اوّل: روایت عمر وبن سعید از امام محمد باقر(ع) که راوى مى پرسد: اگر الاغ یا شتر در چاه بیفتد و بمیرد حکمش چیست؟
مى فرماید: (کُرٌ من ماءٍ)43 یک کُرّ آب ازچاه بکشند.
با توجه به این که یکى از معانى (کُرّ) مجتمع آب بود, احتمال دارد این حدیث بخواهد بگوید: یک مجتمع آب از چاه بکشند که طبعاً یک مصداق از (کثیر) خواهد بود و اندازه معیّنى ندارد و از طرفى چون یکى از معانى (کُرّ) چاه آب بود, احتمال دارد حدیث بخواهد بگوید: به قدر یک چاه آب بکشند و در این صورت ممکن است مقصود کشیدن همه آب چاه باشد و ممکن است مقصود کشیدن مقدار زیادى آب باشد و در هرحال, مقدار آبى که باید کشیده شود, تعیین نشده است و نمى توان احتمال داد که حدیث بخواهد بگوید: باید به قدر یک (کُرّ) به معناى مصطلح آب بکشند و آبهایى را که از چاه مى کشند باید وجب کنند که در مثل چهل دو وجب و هفت هشتم وجب باشد و یا کیل کنند که به قدر یک کیل عراقى باشد یا وزن کنند که در مثل 1200 رطل عراقى باشد, زیرا, نخست آن که معمول نبوده است آبهایى را که براى پاک کردن چاه مى کشند, کیل یا وجب یا وزن کننده و دیگر آن که این تکلیف موجب عُسروحرج مى شود که در اسلام نفى شده است.
نمونه دوّم: حدیث شهاب بن عبد ربّه که امام صادق(ع) به وى مى فرماید:
تو آمده اى از غدیر و برکه اى بپرسى که در یک طرف آن مردار وجود دارد…. آمده اى از حکم آب راکد کُرّ بپرسى. اگر رنگ این آب زرد نشده یا بوى بد نگرفته است, از آن وضوء بگیر.44
در این حدیث, مقصود از آب راکد کُرّ مجتمع, آب راکدى است که به طور معمول, در مسیر راهها دیده مى شود و پیش از این دانستیم که یکى از معانى (کُرّ) مجتمع آب است. بنابراین (کُرّ) در این جا به معناى (کثیر) است در مقابل آب کاسه و قدح و مانند اینها و این کثیر اندازه معیّنى ندارد. در این جا نمى توان احتمال داد که راوى در مسیر خود آب راکدى یافته و آن را کیل یا وزن یا وجب کرده و دیده است به اندازه یک کیل عراقى یا 1200 رطل عراقى یا 42 وجب و هفت هشتم وجب است, آن گاه نزد امام آمده است تا حکم این آب کُرّ را بپرسد.
نمونه سوّم: پرسش ابوبصیر از امام صادق(ع) است:
(سَئَلتُه عَن کُرٍّ من ماءٍ مَرَرتُ به وانا فى سَفَر قد بالَ فیه حمار او بغل…)45
از امام درباره آبى کُرّ پرسیدم که در سفر بر آن مرور کردم در حالى که الاغ یا قاطر… در آن ادرار کرده بودند. با توجّه به این که یکى از معانى (کُرّ) مجتمع آب بود, در این جا راوى مى خواهد به امام بگوید:
درمسافرت به برکه اى برخورد کردم که اُلاغ یا قاطر در آن ادرار کرده بودند, حکمش چیست؟
در این جا نمى توان احتمال داد که راوى بخواهد به امام بگوید: آبى را که به آن برخورد کردم, با کیل یا وزن یا وجب اندازه گیرى کردم و به اندازه کُرّ مصطلح بود حکمش چیست؟ بلکه راوى اشاره به مطلبى مى کند که به طور معمول براى مسافران پیش مى آمد و آن این که در سفر برخورد مى کردند به برکه هاى آب که یا هنگام بارش باران در گودالها به طور طبیعى جمع مى شد و یا آب باران یا آب چاه را در حوضها یا برکه هاى طبیعى ذخیره سازى مى کردند که مسافران از آن استفاده کنند و گاهى حیوانهاى مسافران در آن ادرار مى کردند و هیچ مسافرى چنین آبهایى را کیل یا وزن یا وجَب نمى کرد, تا بداند به قدر کُرّ به مفهوم مصطلح هست یا نه؟
از این سه نمونه که ذکر شد معلوم مى شود که در روایات لفظ (کُرّ) به معناى (کثیر) با مفهوم نسبى اش آمده است و از این جا پى مى بریم که اصل بودن کثیر و حمل کُرّ بر کثیر در روایات تأیید شده است و از طرفى در جایى ندیده ایم که لفظ (کثیر) درحدیثى به معناى (کُرّ) به مفهوم مصطلح فقها آمده باشد.
نتیجه بحث:
از مجموع چهار دلیلى که یاد شد, به دست آمد که اولیاى دین, آبى را که در برخورد با نجاست نجس نمى شود, (کثیر) نامیده اند و آنچه اصالت دارد کثیر بودن آب است نه کُرّ بودن به معناى مصطلح آن و از طرفى معلوم است که (کثیر) مفهوم نسبى دارد و در مقایسه با مقدار نجاستى که با آن برخورد مى کند, سنجیده مى شود و بنابراین اگر آب در برخورد با نجاست, مغلوب نجاست نشد و تغییر نکرد, بلکه بر نجاست غلبه کرد, کثیر به شمار مى آید چه مقدار آب کم باشد, مانند آب استنجا و چه زیاد باشد مانند آب استخر.
پس از آن که معلوم شد (کثیر) با معناى نسبى اش اصل است, نه (کُرّ) به معناى اصطلاحى آن, اکنون بر مبناى اصل بودن (کثیر) به پاسخ پنج پرسشى که پیش از این طرح کردیم, مى پردازیم:
پاسخ از پرسش نخست: برابر آنچه پیش از این بیان کردیم, شارع, در واقع نمى خواسته است بگوید: آب اگر یک گِرَم از کُرّ مصطلح, کم تر باشد, در برخورد نجاست, نجس مى شود, گرچه تغییر نکند و سالم و بهداشتى باشد, بلکه برابر روایات بسیارى, شارع مى خواسته است بگوید: اگر آب دربرخورد با نجاست مغلوب نجاست شود و تغییر کند, نجس مى شود. بنابراین, تنها تغییر آب موجب نجاست آن مى شود, نه صرف برخورد با نجاست, چه آب به قدر کُرّ مصطلح باشد و چه کم تر و چه بیش تر, فرقى نمى کند و این مطلب مبتنى بر چند قانون است:
1. قانون غلبه که به عنوان قانون مادر شناخته مى شود و آن این است که هر جا آب بر نجاست چیره شد, نجس نمى شود و هر جا نجاست بر آب چیره شد و تغییر کرد, نجس مى شود, چه اندازه آب کم باشد و چه زیاد.
2. قانون کثرت که زیاد بودن آب, نسبت به نجاستى که با آن برخورد مى کند سنجیده مى شود. اگر زیادى آب, سبب چیره شدن بر نجاست شد, آب پاک است, مانند آب استنجا.
3. قانون برابرى تشریع با تکوین و آن این است که احکام طهارت و نجاست, باید برابر و سازگار با قانونهاى طبیعى و تکوینى باشد. این یک اصل زیربنایى است که تشریع باید برابر با تکوین باشد, در مثل, در مسأله آب بارانى که روى بام آلوده به ادرار مى بارد و از سقف چکّه مى کند, واقعیّت تکوینى این است که آب باران چون زیادتر از ادرار باقیمانده روى بام است, بر آن چیره مى شود و آبى که از سقف مى چکد, چون از همان آب بارانى است که بر ادرار چیره شده و آن را از بین برده, پاک است. بنابراین, پاک بودن این آب منشأ طبیعى دارد و این که در روایات آمده است: اگر آب در برخورد با نجاست, رنگ یا بو یا مزه اش تغییر کند, نجس مى شود, یک واقعیت تکوینى را گوشزد مى کند; زیرا چنین آبِ تغییر کرده اى, از نظر تکوین, فاسد و غیر بهداشتى است, از این روى, پرهیز از آن لازم است.
اولیاى دین که قانون غلبه و قانون کثرت را به ما آموزش داده اند مى خواسته اند بفهمانند که پاکى و ناپاکى آب ناشى از طبیعت و تکوین است و خود پاکى و ناپاکى نیز دو امر تکوینى اند, وقتى که امام رضا(ع) در صحیحه ابن بزیع مى فرماید: آب چاه چون مادّه دارد ظرفیّتش زیاد است و چیزى آن را فاسد نمى کند, مگر این که بو یا طعم آن تغییر کند: (ماء البئِر واسِعٌ لایفسِدُه شئٌ اِلاّ اَن یتَغیَّر ریْحه اَو طعمه لاَنّ لَهُ مادّةً)46 مى خواهد روشن کند که پاکى و ناپاکى آب چاهى که با نجاست برخورد مى کند, هر دو, ناشى از طبیعت و تکوین هستند; زیرا تغییر بو یا مزه آب یک واقعیّت تکوینى است که از تغییر شیمیایى در آب حکایت دارد و نجاست آب چاه ناشى از آن است و خود نجاست و پلیدى آب نیز, امرى تکوینى است نه قراردادى و اعتبارى و نیز تغییر نکردن و پاکیزه ماندن آب چاه و افزون وچیره شدن آن بر نجاست, یک واقعیت تکوینى است که پاکى آب چاه ناشى از آن است و خود طهارت یعنى پاکیزگى آب نیز, امرى تکوینى است نه قراردادى و اعتبارى.
و وقتى که امام صادق(ع) در صحیحه شهاب بن عبد ربّه مى فرماید:
(غدیر و گودال آبى که در یک طرف آن مردار وجود دارد اگر طرف دیگر آن بوى مردار نگرفته است از آن وضوء بگیر و اگر طرف دیگر نیز بوى مردار گرفته است از آن بپرهیز.)47
امام مى خواهد بفهماند که نجاست آب غدیر, ناشى از دگرگونى شیمیایى است که واقعیّت تکوینى دارد و بوى بد آب بر آن دلالت مى کند و خود نجاست آب نیز, امرى تکوینى است نه قراردادى; زیرا نجاست; یعنى پلیدى و این پلیدى که بوى بد آب بر آن دلالت دارد امرى واقعى و محسوس است و حسّ شامّه آن را تشخیص مى دهد. و نیز مى خواهد بفهماند که طرف دیگر غدیر, اگر بوى مردار نگرفته, پاک است و پاکى آن ناشى از طبیعت و تکوین است; زیرا بر طرف دیگر غدیر, نجاست چیره نشده و دگرگونى شیمایى پدید نیامده و بوى مردار نگرفته و پاکیزه مانده است و خود پاکى نیز امرى تکوینى است; زیرا طهارت یعنى پاکیزگى و این پاکیزگى طرف دیگر غدیر امرى تکوینى و محسوس است و قوّه شامّه آن را باز مى شناسد.
و نیز وقتى که در همین حدیث مى فرماید: (برکه آب اگر رنگش زرد شده و یابوى بد گرفته است از آن بپرهیز و اگر رنگش زرد نشده و بوى بد نگرفته است با آن وضو بگیر)48 مى خواهد بفهماند که منشأ پاکى و ناپاکى آب امرى تکوینى است; یعنى منشأ ناپاکى آن دگرگونى شیمیایى است که از رنگ زرد و یا بوى بدآن معلوم مى شود و خود نجاست آب نیز, امرى تکوینى است; زیرا نجاست یعنى پلیدى و پلیدى این آب به وسیله رنگ زرد یا بوى بدش, بازشناخته مى شود و باز شناساننده آن, چشم و قوّه شامّه است.
و نیز مى خواهد بفهماند که رنگ زرد آب یا بوى بد آن, نشانه فاسد و پلید بودن و به تعبیرى نجس بودن آب است, چه برگ درختان و حشرات در این آب ریخته و گندیده و آن را زرد یا بد بو کرده باشد و چه مردار آن را فاسد کرده باشد, فرقى نمى کند و درهر دو صورت, این آب فاسد و پلید شده و پرهیز از آن لازم است.
از آنچه گفتیم روشن شد که اگر آبى یک گِرَم کم تر از کُرّ مصطلح باشد و سر سوزنى که آلوده به خون بوده و با الکل بهداشتى شسته شده است به این آب بزنیم, نجس نمى شود, زیرا به حکم قانونِ برابرى تشریع با تکوین, چون این آب در تکوین تغییر نکرده و فاسد نشده پاک است و به کاربردن آن اشکال شرعى ندارد.
پاسخ از پرسش دوم: اختلاف شدید در اندازه گیرى کُرّ چه در مورد و زن و چه در مورد مساحت, از آن روست که برابر آنچه یادآور شدیم, (کثیر) اصل است نه (کُرّ) به معناى مصطلح و از طرفى (کثیر) داراى مفهوم نِسى است و زیادى آب باید نسبت به نجاستى که با آن برخورد مى کند, سنجیده شود و یادآورى اندازه هاى مختلف در روایات کُرّ, چه در مورد وزن و چه در مورد مساحت, از باب مثال و ذکر مصداق براى (کثیر) بوده و مقصود این نبوده است که اندازه دقیقى از نظر وزن یا مساحت یا هر دو براى کُرّ تعیین شود که حتّى یک گِرَم یا یک میلى متر مکعّب کم تر یا زیادتر نباشد. بنابراین, حدیثى که 27 وجب مکعّب را یاد آور شده یک مصداق از (کثیر) را گوشزد کرده و حدیثى هم که 125 وجب را گفته که بیش از چهار برابر 27 وجب است, مصداق دیگرى از (کثیر) را آورده و روایاتى نیز که 36 وجب و یا 42 وجب و هفت هشتم و یا 33 وجب و اندى را یادآور شده اند, هر یک از آنها, مصداقى از (کثیر) را آورده اند و حدیثى که 1200 رطل را یاد کرده, یک مصداق از (کثیر) را آورده و حدیثى که 600 رطل را گفته فرد دیگرى از (کثیر) را گوشزد کرده و رطل عراقى یا مکّى یا مدنى فرقى ندارد; زیرا هر یک از 1200 رطل یا 600 رطل از باب مثال و ذکر مصداق بوده است و اگر اندازه هاى دیگرى هم گفته بودند, اشکالى نداشت و در مثل اگر در روایات براى معرّفى کُرّ گفته بودند: به اندازه شش بار سنگین الاغ که یکى از معانى کُرّ بود, یا به اندازه یک چاه آب که معناى دیگرش بود, یا به اندازه یک مجتمع آب که معناى دیگر کُرّ بود, یا به اندازه 720 صاع=2160 گیلوگرم که معناى دیگرش بود, هیچ مشکلى به وجود نمى آمد, چون همه اینها مصداقهاى (کثیر) به شمار مى آیند. بنابراین, اگر صدگونه مساحت یا صدگونه وزن هم ذکر مى شد, مانعى نداشت.
روى این مبنا, دیگر نیازى نیست که فقیه براى درمان ناسازگارى روایات کُرّ, زحمت بکشد و از راه ترجیح سند یا موافقت با اجماع یا شهرت, بعضى روایات کُرّ را بپذیرد و بعضى را ردّ کند, زیرا برابر آنچه در بالا یادآور شدیم, بین روایات کُرّ ناسازگارى نیست, تا نیاز به درمان و اجتهاد باشد.
پاسخ از پرسش سوم: چون ذکر این اندازه هاى مختلف مساحتى یا وزنى در روایات, از باب مثال و ذکر مصداق براى (کثیر) بوده است, لازم نیست وزن و مساحت با هم سازگار باشند; زیرا قرار نبوده است که وزن مشخّصى براى کُرّ بیان شود که نه یک گِرَم کم باشد و نه زیاد و یا مساحت مشخّصى تعیین شود که نه یک میلى متر مکعّب کم باشد و نه زیاد.
شرح مطلب: برابر آنچه پیش از این, به شرح بیان شد, چون (کثیر) اصل است و کُرّ حمل بر (کثیر) مى شود; یعنى کُرّ به معناى (کثیر) منظور مى شود و از طرفى (کثیر) داراى مفهوم نسبى است; یعنى کثیر بودن آب نسبت به نجاستى که با آن برخورد مى کند سنجیده مى شود, از این روى, در اساس, ممکن نیست براى (کثیر) اندازه مشخّصى تعیین کنند نه از نظر وزن و نه از نظر مساحت و بنابراین, وزنها و مساحتهایى که در روایات آمده از باب مثال و ذکر مصداق براى کثیر بوده و نمى خواسته اند وزن و مساحت باهم برابر و سازگار باشند. بنابراین, دیگر جاى این پرسش نیست که چرا وزن کُرّ با مساحت آن برابر نیست؟و باید دانست که اگر این پاسخ و راه حلّ پذیرفته نشود, هیچ توجیه خردمندانه اى براى نابرابر و سازگارى وزن و مساحت کُرّ نمى توان یافت و در نتیجه, یک پرسش بجا و بحق بى جواب خواهد ماند.
توضیح مطلب:
علاّمه مجلسى مى نویسد:
(ما آبى را که مساحت آن 42 وجب و هفت هشتم وجب بود [قول مشهور در مساحت کُرّ] وزن کردیم و تقریباً 83 من و نیم به من شاه و 56 مثقال و یک هشتم مثقال صیرفى بود.)49
و از طرفى وزن کُرّ به قول مشهور 64 من شاه و 20 مثقال کم است. بنابراین, کُرّ وزنى متجاوز از 19 من و نیم شاه یعنى 117 کیلو از کُرّ مساحتى کم تر است. حالا پرسش این است که چگونه مى توان پذیرفت که اگر آبى را وزن کنیم و 64 من شاه و 20 مثقال کم باشد, کُرّ خواهد بود و در برخورد با نجاست نجس نمى شود, ولى اگر همین آب را بدون این که کم یا زیاد شود, وجب کنیم کُرّ نخواهد بود و در برخورد با نجاست نجس مى شود, چون از 42 وجب و هفت هشتم وجب کم تر است؟
به بیان دیگر: این آب به اعتبار وزن به اندازه کُرّ است و به اعتبار مساحت به اندازه کُرّ نیست, یعنى هم کُرّ هست و هم نیست. چگونه ممکن است یک آب در یک آن, هم کُرّ باشد و هم نباشد؟ مى دانیم که تشریع باید هماهنک با تکوین باشد و از طرفى وزن کردن یا وجب کردن آب تأثیر تکوینى در آب ندارد و آن را تغییر نمى دهد, پس چگونه وزن کردن آبى سبب کُرّ بودن آن و وجب کردن همان آب, سبب کُرّ نبودن آن مى شود؟
این مطلب به قدرى شگفت آور و غیر درخور پذیرش بوده است که عالم بزرگى مثل صاحب جواهر را ناچار کرده است, بنویسد:
(دلیلى نداریم که رسول خدا(ص) و ائمّه(ع) مى دانسته اند که این وزن با این مساحت برابر نیست. شاید در ذهن خود تصور مى کرده اند که این دو با هم برابرند و بدین علّت این وزن و این مساحت را براى اندازه گیرى مقدار کُرّ تعیین کرده اند و این مبناى حکم خدا شده است)50
البته آنچه صاحب جواهر, رضوان اللّه علیه, نوشته: بسیار شگفت آورتر و غیر درخورپذیرش تر است از اصل مسأله; یعنى تعیین مقدار کُرّ با وزن و مساحتى که با هم برابر نیستند و هیچ گونه توجیه معقولى ندارد.
عیب کار در این است که خشت اوّل کج گذاشته شده و از آغاز, این تصوّر به وجود آمده است که شارع مى خواسته براى آبى که در برخورد با نجاست نجس نمى شود, وزن خاصّى تعیین کند که یک گِرَم کم تر نباشد و نیز مساحت خاصّى تعیین کند که یک میلى متر مکعّب کم تر نباشد, در حالى که به حکم روایات فراوانى که بعضى از آنها پیش از این ذکر شد, شارع (کثیر) را با مفهوم نِسبى آن اصل و محور قرار داده و معلوم است که (کثیر) صدها و هزارها مصداق متفاوت دارد و از طرفى در همه این مصداقها, قانون غلبه حاکم است; یعنى غلبه آب بر نجاست موجب نجس نشدن آب در برخورد با نجاست است, نه وزن خاصّ یا مساحت خاصّ و به بیان دیگر: منشأ پاکى آب یک امر تکوینى است, نه امر قراردادى و اعتبارى.
پاسخ از پرسش چهارم: ذکر اندازه هاى گوناگون و غیردقیق براى معرّفى آب معتصم مانند (ماء کثیر) و (حوض کبیر) و (اندازه حُبّ) و (اکثر از راویه) و (آب حوض تا نصف ساق) و (تا زانو) و (به قدر دو قلّه) همه اینها از باب مثال و ذکر مصداق براى آب کثیر است و پیش از این, شرح دادیم که (کثیر) اصل است و (کُرّ) حمل بر کثیر مى شود; یعنى به معناى کثیر منظور مى شود و چون (کثیر) داراى مفهوم نسبى است اگر صدها مصداق متفاوت و غیردقیق دیگر هم براى آن ذکر مى کردند, اشکالى نداشت.
پاسخ از پرسش پنجم: چون (کثیر) اصل است و کُرّ حمل بر کثیر مى شود; از این روى, ذکر 36 وجب و 27 وجب و 125 وجب و 42 وجب و هفت هشتم وجب و 33 وجب و اندى همه اینها از باب مثال و ذکر مصداق براى کثیر است و لازم نیست طول وجبها به گونه دقیق یکسان باشد و حتّى لازم نیست و جبهاى متوسّط لحاظ شود, بلکه لازم است که مقدار آب نسبت به نجاستى که باآن برخورد مى کند زیاد باشد, به طورى که نجاست بر آن افزون و چیره نشود و تغییر نکند, مانند آب بارانى که روى بام آلوده به ادرار مى بارد و از سقف چکّه مى کند که پاکى این آب, برابر قاعده است نه تعبد و استثنا.
تا این جا پاسخ پنج پرسش ارائه شد و در طول این بحثها روشن گشت که زیر بناى همه این پاسخها یک چیز است: و از نظر روایات, کثیر اصل است نه کُرّ مصطلح و کثیر هم داراى مفهوم نسبى است و از نیم لیتر آب استنجاء تا میلیونها مترمکعّب آب رودخانه و دریا را شامل مى شود.
این پاسخها, با توجّه به ملاک حکم و برابرى تشریع با تکوین و با توجّه به این که تعبّد باید بر مبناى تعقّل باشد, آورده شد و تصور مى رود این گونه پاسخها براى حفظ وجهه اسلام و نشان دادن چهره نورانى آن بهتر است از حواله کردن پاکى و ناپاکى آب به تعبّد خشک و بى دلیل.
حالا در اینجا, این پرسش مطرح مى شود: پس معناى حدیث (اذا کانَ الماءُ قدر کُرِّ لم یُنَجّسه شئٌ) چیست که کُرّ بودن آب را سبب نجس نشدن آن مى داند, نه کثیر بودن آن را؟
براى دادن پاسخ به این پرسش, لازم است نخست, همه روایاتى را که لفظ (لَمْ یُنَجّسه شَئٌ) و واژگان همانند و یا هم معناى آن را دارند, یادآور شویم و آن گاه به پاسخ بپردازیم. روایاتى که لفظ (لَمْ یُنجّسهُ شئ) یا الفاظ همانند و هم مضمون آن را دارند بدین قرارند:
1. روایت محمّد بن مسلم از امام صادق(ع) که مى گوید:
(قُلتُ لَه: الغدیر فیه ماءٌ مجتمع تَبولُ فیه الدوابُ وَتلغ فیه الْکِلابُ ویغتسَلُ فیه الجُنُب؟ قال: اِذا کانَ قدر کُرّ لم یُنجّسهُ شئٌ وَالکُرّ ستّمأة رطل.)51
به امام گفتم: گودالى که در آن آب جمع شده و چارپایان در آن ادرار مى کنند و سگها از آن آب مى خورند و جُنُب در آن غسل مى کند, حکمش چیست؟
فرمود اگر به قدر کُرّ باشد, چیزى آن را نجس نمى کند و کُرّ ششصد رطل است.
2. روایت اسماعیل بن جابر از امام موسى بن جعفر(ع):
(قال: ابتدأنى فَقالَ: ماءُ الحَمّامِ لایُنجّسه شئٌ.)52
امام به طور ابتدایى به من فرمود: آب حمّام را چیزى نجس نمى کند.
3. حدیث زراره از امام محمد باقر(ع):
(قال: وقال ابوجعفر(ع): اذا کانَ الماءُ اکثرَ من روایة لم ینجّسه شئٌ… الاّ اَن یَجئَ لَهُ ریحٌ تغلبُ عَلى ریح الماء.)53
امام فرمود: اگر آب بیش تر از مقدار راویه باشد, چیزى آن را نجس نمى کند… مگر این که بوى دیگرى بر بوى آب غلبه کند.
4. روایت حسن بن صالح ثورى از امام صادق(ع):
(قال: اذا کان الماء فى الرکّى کُرّاً لَمْ یُجّسُه شئ…)54
امام فرمود: اگر آب در چاه به اندازه کُرّ باشد, چیزى آن را نجس نمى کند.
5. روایت عبداللّه بن المغیرة از بعض اصحاب خود از امام صادق(ع):
(قال: اِذا کانَ الماء قَدر قُلّتینِ لَم ینجّسه شئٌ وَالقلّتان جرّتان.)55
امام فرمود: اگر آب به اندازه دو قلّه باشد, چیزى آن را نجس نمى کند و دو قلّه یعنى دو جرّه.
6. روایت ابن بزیع از امام رضا(ع):
(قال: ماءُ البئر واسع لایفسدهُ شئٌ اِلاّ اَن یتغیّر ریحهُ اَو طعمه فینزح حتّى یذهبَ الرّیحُ ویطیبُ طعمهُ لانّ لَهُ مادّةً.)56
آب چاه چون مادّه دارد, گنجایش آن زیاد است و چیزى آن را نجس نمى کند, مگر این که بو یا مزه آن تغییر کند. پس باید از آن آب بکشند تا وقتى که بوى بد آن برود و طعمش مطبوع شود.
7. روایت شده از رسول خدا(ص) که فرمود:
(خلق اللّه الماءَ طهوراً لاینجّسُه شئٌ الاّ ماغَیَّر لونَه اَو طعمَه اَو رائحته.)57
خدا آب را پاکیزه کننده خلق کرده است هیچ چیزى آن را نجس نمى کند, مگر این که رنگ یا مزّه یا بوى آن را تغییر دهد.
ابن ادریس در سرائر نوشته است: روایت این حدیث مورد اتفاق است.58
ابن ابى عقیل نوشته است: این حدیث به تواتر از امام صادق(ع) از پدران آن حضرت نقل شده است.59
در این هفت روایت, لفظ (لم ینجّسه شئٌ) و لفظ همانند آن: (لاینجّسُه شئ) و لفظ هم مضمون آن: (لایفسده شئ) ذکر شده و اقسام آب معتصم را گوشزد کرده است; یعنى آبى که به صرف برخورد بانجاست نجس نمى شود. در این روایات از آب غدیر = گودال و آب حمّام و آب اکثر از راویه و آب چاه و آب به اندازه دو قلّه و آب مطلق و بدون قید نام برده شده و درباره همه آنها گفته اند: چیزى آنها را نجس و فاسد نمى کند و مقصود این بوده است که صرف برخورد با نجاست آنها ر ا نجس نمى کند. روشن است که شرط نجس نشدن این آبها این است که رنگ یا بو یا مزه آنها تغییر نکند و این قید تغییر نکردن, در روایت 3, 6 و 7 ذکر شده و این مطلب مورد اتّفاق فقهاست که اگر چنین دگرگونى در هر یک از اقسام آب رخ دهد, نجس مى شود. بنابراین, (لَم ینجّسُه شئٌ) و (لاینجّسه شئ) و (لایفسدُه شئٌ) که در این روایات آمده مطلق نیستند, بلکه مقیّدند به این که آب تغییر نکند.پس قیدتغییر نکردن در همه اقسام آب شرط نجس نشدن است. ولى آیا افزون بر قید تغییر نکردن قید کُرّ بودن به معناى مصطلح آن نیز شرط نجس نشدن آب در برخورد با نجاست است؟
در حدیث 1 و 4 عبارت (اِذا کانَ قدر کُرّ) و (اِذا کانَ الماء فى الرکّى کُرّاً) آمده بود, ولى آیا معناى این دو عبارت این است که شرط نجس نشدن آب در برخورد بانجاست این است که وزن یا مساحت آن به قدر کُرّ به معناى مصطلح آن باشد, یا چنین نیست؟
در طبیعت استثناء نیست
در روایت هفتم, آب به گونه مطلق و بدون هیچ قیدى ذکر شده و مدلول روایت یاد شده این بود: آب را خدا پاکیزه کننده آفریده است و هیچ چیزى آن را نجس نمى کند, مگر این که رنگ یا بو یا مزه آن را تغییر دهد. این روایت, به دو صفت تکوینى براى آب اشاره مى کند که چه آب, کم باشد و چه زیاد, این دو صفت را دارد: یکى این که به طور ذاتى, پاکیزه کننده است و دیگر این که تا وقتى که رنگ یا بو یا مزه اش تغییر نکند, نجس; یعنى پلید و آلوده نیست. هم صفت اوّل, تکوینى و واقعى است و هم صفت دوّم اگر آب به اندازه کرّ به معناى مصطلح باشد, این دو صفت طبیعى را دارد. و اگر از کُرّ کم تر باشد نیز, این دو صفت را دارد. حالا آیا دلیلى وجود دارد که اطلاق آب را در این روایت, در مورد صفت دوّم مقیّد کند و در مثل بگوید: آب اگر به اندازه کُرّ مصطلح باشد, برخورد یک سر سوزن آلوده به خون, آن را نجس; یعنى پلید و آلوده نمى کند, ولى اگر یک گرم از کُر کم تر شد, آن را نجس, یعنى پلید و آلوده مى کند؟ مى دانیم که در طبیعت اسنثنا نیست, در مثل, نمک در طبیعت خود شور است, چه کم باشد و چه زیاد و نیز آب در طبیعت خود تر است چه کم باشد و چه زیاد و نمى توان یک مورد را از آن استثنا کرد. در حدیث یاد شده صفت طبیعى پاکیزه بودن آب و نجس نشدن آن, مگر به وسیله تغییر بیان شده و به ما گوشزد کرده اند که آب در طبیعت خود پاکیزه است و این پاکیزگى وقتى تبدیل به پلیدى مى شود که رنگ یا بو یا مزه آن تغییر کند. آیا مى توان گفت: اگر آب به اندازه کُرّ مصطلح باشد, این صفت طبیعى را دارد که پاکیزگى آن تبدیل به پلیدى نمى شود, مگر با تغییر, ولى اگر یک گرم کم تر از کُر شد, این صفت طبیعى از آن برداشته مى شود؟ این مثل این است که کسى بگوید: آب اگر به اندازه کر باشد, تر است و اگر کم تر از کُر شد, تر نیست!
باطل بودن این سخن از آفتاب روشن تر است, بنابراین, در اساس در مقام ثبوت, امکان ندارد چنین استثنایى وجود داشته باشد که در مثل حدیثى بگوید: هر آبى این صفت طبیعى را دارد نجس و پلید نمى شود, مگر با تغییر, مگر آبى که از کُر کم تر باشد که این صفت طبیعى را ندارد و اگر یک گِرَم از کُر کم تر باشد در برخورد با یک سر سوزن آلوده به خون, نجس; یعنى آلوده و پلید مى شود.
به بیان دیگر: روایت هفتم, نجاست و پلیدى آب را به عنوان یک پدیده تکوینى معرّفى مى کند که اگر در آب پدید آید, نشانه آن, یا رنگ تغییر کرده آب است که با چشم دیده مى شود و یا بوى بد آن است که قوّه شامّه, آن را درک مى کند و یا مزه تغییر یافته است که با قوّه ذائقه احساس مى شود. حالا آیا ممکن است روایتى بگوید: در همه آبها اگر نجاست و پلیدى رخ دهد, یک پدیده طبیعى است, مگر آبى که از کُر کم تر باشد که در چنین آبى نجاست و پلیدى یک پدیده طبیعى نیست, بلکه یک امر قراردادى و اعتبارى است! آیا ممکن است پلیدى و آلودگى آب قرار دادى و اعتبارى باشد؟
از آنچه گفته شد روشن گشت که در مقام ثبوت صحیح نیست که گفته شود: در همه آبها نجاست و پلیدى آب پدیده اى طبیعى است و با تغییر پدید مى آید, مگر در آب کم تر ازکُرّ که پلیدى و آلودگى آن, قراردادى است و اگر در تکوین هم پاکیزه و بهداشتى باشد, به طور قراردادى و از روى تعبد, آلوده و پلید و به بیان دیگر نجس است.
________________________________________
پى نوشتها:
1. رک: (رجال بحرالعلوم), ج220/2, مطبعة الآداب, نجف.
2. (وسائل الشیعه), شیخ حر عاملى, ج121/1, ح1.
3. همان مدرک همان ج 1 / 122ح2.
4. همان مدرک/ 118, ح7.
5. همان مدرک/ 122, ح3.
6. همان مدرک, ح6.
7. همان مدرک/ 118, ح8.
8. همان مدرک/ 123, ح1.
9. همان مدرک/ 124, ح2.
10. (تهذیب الاحکام), شیخ طوسى, ج1/414, ح27.
11. (وسائل الشیعه), ج1/123, ح7.
12. همان مدرک, ح8.
13. همان مدرک/ 104, ح9.
14. همان مدرک/ 163, ح7.
15. همان مدرک/ 117,ح4 .
16. همان مدرک/ 128, ح15.
17. (تهذیب الاحکام), ج417/1, ح36 .
18. (وسائل الشیعه), ج161/1, ح2.
19. همان مدرک/ 108, ح1.
20. همان مدرک/119, ح11.
21. علامه مجلسى مى نویسد:
(ما, آبى را که مساحت آن, 42 وجب و هفت هشتم وجب بود [قول مشهور در اندازه کُرّ] وزن کردیم, وزن آن, تقریباً 83 من و نیم به من شاهى و 56 مثقال و یک هشتم مثقال صیرفى بود.)
مراة العقول, 15/13
و از طرفى وزن کُر به قول مشهور 64 منّ شاهى, 20 مثقال کم است. بنابراین کُرّ مساحتى, بیش از 19 منّ ونیم شاه, زیادتر از کُرّ وزنى است و 19 من و نیم شاه, 117 کیلوگرم است.
22. (جواهر الکلام), شیخ محمد حسن نجفى, ج173/1.
23. همان مدرک/ 168 ـ 169.
24. (وسائل الشیعه), ج103/1, ح5.
25. همان مدرک/ 164, ح6.
26. همان مدرک/104, ح6.
27. همان مدرک/102, ح1.
28. همان مدرک119/, ح11 .
29. همان مدرک/128, ح15.
30. همان مدرک.
31. همان مدرک/ 117, ح1.
32. همان مدرک/ 117, ح4.
33. همان مدرک/ 161, ح2.
34. همان مدرک/ 108, ح1.
35. همان مدرک/ 127, ح7.
36. همان مدرک/ 111, ح4.
37. همان مدرک/ 112, ح7.
38. همان مدرک/ 104, ح9.
39. همان مدرک/ 128, ح15.
40. همان مدرک/ 119, ح11.
41. (قاموس اللغه).
42. (نهایه), ابن کثیر.
43. (وسائل الشیعه), ج132/1, ح5.
44. همان مدرک119/, ح11.
45. همان مدرک/ 103, ح5.
46. همان مدرک/ 126, ح6.
47. همان مدرک/ 119, ح11.
48. همان مدرک.
49. (مرات العقول), علامه مجلسى, ج15/13.
50. (جواهر الکلام), ج182/1.
51. (تهذیب الاحکام), شیخ طوسى, ج414/1, ح27; (وسائل الشیعه), ج118/1, ح5.
52. (وسائل الشیعه), ج112/1, ح8.
53. همان مدرک)104/, ح9.
54. همان مدرک/ 118, ح8.
55. همان مدرک/ 123, ح8.
56. همان مدرک/ 105, ح10, 12.
57, (معتبر), محقق حلى/9, چاپ سنگى.
58. (وسائل الشیعه), ج1/101, ذیل حدیث 9.
59. (مختلف), علاّمه حلى, ج14/1, دفتر تبلیغات اسلامى, قم.

تبلیغات