آیات قرآن و شرط اسلام در ذبح کننده (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
براى این که روشن شود آیا در آیات قرآن مجید یادى از لزوم مسلمان بودن ذبح کننده به میان آمده است یا نه, باید آیاتى را که در مورد گوشتهاى حرام و حلال بحث کرده اند یاد کنیم و مقدار دلالت آنها را بررسى کنیم.
به طور اجمال باید دانست که این آیات, بعضى در مکّه نازل شده اند و بعضى در مدینه, بعضى در آغاز بعثت و بعضى در اواخر عمر نبى اکرم(ص) ولى با این حال, لحن آیات و انواع حرامها در این آیات ثابت است و نشان مى دهد که حکم گوشتهاى خوردنى در طول دوره رسالت پیامبر اکرم(ص) تغییر نکرده است.
سوره هایى که در آنها درباره حرام و حلال بودن گوشتها بحث شده است عبارتند از:
* سوره نحل که در مکه مکرمه نازل شده است.
* سوره انعام که در مکه نازل شده و از لحاظ زمانى پس از سوره نحل نازل شده است.
* سوره بقره که در مدینه و در آغاز هجرت نازل شده است.
* سوره مائده که در مدینه و در اواخر عمر پیامبر اکرم(ص) نازل شده است.
ما هم به ترتیبى که این سوره ها نازل شده اند راجع به آیات مربوط به گونه هاى گوشت و ذبح بحث مى کنیم:
بررسى آیات سوره هاى مکى
* ( فکلوا مما رزقکم اللّه حلالاً طیبا و اشکروا نعمت اللّه ان کنتم ایاه تعبدون * انما حرم علیکم المیتة و الدم و لحم الخنزیر و ما اهل لغیر اللّه به فمن اضطر غیر باغ و لاعاد فان اللّه غفور رحیم)57
از آنچه خدا روزیتان کرده است, حلال و پاکیزه, بخورید و شکر نعمت خدا را به جاى آورید, اگر او را مى پرستید .خداوند تنها مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را با نام غیر خدا سر بریده اید بر شما تحریم کرده است, اما کسانى که ناگزیر شوند در حالى که تجاوز و تعدى از حد ننمایند ….
این آیات, حرامها را در چهار چیز محصور کرده است و فرموده اند غیر از اینها چیزى حرام نیست. اکنون ما کارى نداریم که فلسفه تحریم این چیزها چیست و آیا حرامها در این چهار چیز منحصرند یا حرامهاى دیگرى هم در روایات ذکر شده اند بلکه نکته ٌ مورد نظر ما, شرایط ذبح است که آیه مى گوید از آنچه نام غیر خدا بر آن برده شده است, نخورید; امّا ذبح کننده مسلمان باشد یا کافر, بحثى نکرده همان گونه که درباره واجب بودن بردن نام خدا واجب نبودن آن هم بحثى نکرده است.
* ( ان ربک هو اعلم من یضلّ عن سبیله و هو اعلم بالمهتدین* فکلوا مما ذکر اسم اللّه علیه ان کنتم بایاته مومنین* و ما لکم الا تاکلوا مما ذکر اسم اللّه علیه و قد فصّل لکم ما حرم علیکم الا ما اضطررتم الیه … و لا تاکلوا مما لم یذکر اسم اللّه علیه و انه لفسق …) 58
پروردگار تو به کسانى که از راه او گمراه گشته اند آگاه تر است و همچنین به کسانى که هدایت یافته اند و از آنچه نام خدا بر آن گفته شده است, بخورید, اگر به آیات او ایمان دارید. چرا از چیزهایى نمى خورید که اسم خدا بر آنها برده شده است در حالى که[خداوند] آنچه را بر شما حرام بوده بیان کرده است, مگر این که ناچار باشید … و از آنچه نام خدا بر آن برده نشده نخورید و این کار گناه است …
نکته ها:
1. حیوانى که هنگام ذبح آن نام خدا برده شد, حلال است و جاى هیچ گونه وسوسه اى ندارد.
2. آیات دلالتى ندارند که ذبح کنند باید مسلمان باشد, بلکه برعکس, از مجهول آوردن (ذُکِرَ) در دو مورد و همچنین مجهول آوردن (لم یُذْکَر) معلوم مى شود که در اصل عنایتى به فاعل نیست و مهم نیست که ذبح کننده چه شخصى باشد, بلکه مهم برده شدن نام خداست.
بررسى کلام طبرسى در مجمع البیان
از آنچه گفته شد روشن مى شود که کلام طبرسى مخدوش است. ایشان در ذیل آیه(فکلوا مما ذکر اسم اللّه) مى نویسد:
(این آیه دلالت دارد بر این که یاد نام خدا هنگام ذبح واجب است و همچنین دلالت دارد بر این که خوردن ذبیحه هاى کفار جایز نیست, چون کفار بر ذبیحه خود اسم خدا را نمى برند و اگر بعضى نام خدا بگویند, یاد نام خدا را در حقیقت واجب نمى دانند و همچنین اعتقاد به خدایى دارند که دین عیسى و موسى را ابدى قرار داده است و چنین خدایى خداى حقیقى نیست.) 59
چند اشکال بر کلام ایشان:
1. آیه تنها دلالت بر حلال بودن ذبیحه اى که نام خدا بر آن برده شده است دارد, ولى هیچ گونه دلالتى بر اسلام ذبح کننده ندارد.
2. از کجا براى ایشان روشن شده است که اهل کتاب بر ذبایح خود اسم خدا را نمى برند.
3. به چه دلیل عقاید انحرافى اهل کتاب, به نام خدا بردن آنان ضرر مى زند؟ در حالى که نظیر همین انحرافها گاهى در بین مسلمانان نیز پیدا مى شود.
4. آیه فقط یاد نام خدا را واجب کرد, ولى به چه دلیل اعتقاد به واجب بودن یاد خدا در تسمیه هم لازم است؟
به بیان دیگر, واجب بودن یاد خدا, مربوط به مقام ثبوت است و نشان مى دهد که هر جا نام خدا آمد, شرط حلال بودن ذبیحه محقق شده است, ولى اعتقاد به وجوب یاد نام خدا مربوط به مقام اثبات است. یعنى هنگامى که ذبیحه اى را در دست انسانى دیدیم و شک کردیم آیا شرط حلال بودن را عمل کرده است یا نه؟ در این هنگام, اگر ذبح کننده به واجب بودن یاد نام خدا اعتقاد داشته باشد فعل او را حمل بر صحت مى کنیم و مى گوییم مسلماً نام خدا گفته است, ولى اگر اعتقادى به واجب بودن آن نداشت, نمى توان گفتن نام خدا را احراز کرد و حمل فعل او درستى وجهى ندارد, زیرا درستى از دیدگاه او حلال بودن بى یاد نام خداست, اگر چه از دیدگاه غیر او درستى عبارت از حلال بودن با یاد خدا است.
خلاصه, واجب بودن یاد نام خدا در حلال بودن, مربوط به مقام ثبوت است, ولى اعتقاد به واجب بودن یاد خدا مربوط به مقام اثبات است.
نتیجه:از این آیه ها برداشت شد که لازم نیست ذابح مسلمان باشد و از این جهت دلیلى بر حرام بودن ذبایح اهل کتاب و سایر کفار ندارد. امّا واجب بودن یاد خدا شرط دیگرى است و اعتقاد به واجب بودن یاد خدا در اصل ربطى به شرایط ذبح ندارد, بلکه هنگام احراز شرط یاد نام خدا به کار مى آید.
3. از این آیات ( آیات سوره انعام ) برداشت دیگرى نیز احتمال دارد و آن این که این آیات دلالتى بر واجب بودن یاد خدا ندارند, چون:
اوّلاً, آیه اول تشویق به خوردن گوشتى مى کند که نام خدا بر آن برده شده است و دلالت دارد که این نوع از ذبیحة حلال است و دلالتى بر حرام بودن سایر اقسام ندارد و به اصطلاح حلال بودن مقیّد, نفى حلال بودن مطلق را نمى کند و قید, براى بیان فرد کامل تر و معلوم الحلیة آمده است. آیه دوم هم از این لحاظ مثل آیه اول است.
ثانیا, جمله (وقد فصّل لکم ما حرم علیکم) دلالت دارد که حرامها پیش از این, بیان شده اند,در حالى که غیر از آیات سوره نحل آیات دیگرى که حرامها را پیش از این بیان کرده باشند وجود ندارد و آیات سوره نحل هم ذکرى از یاد نام خدا به میان نیاوردند و تنها ذبح شده به نام غیر خدا را حرام دانستند.
ثالثاً ,آیه سوم یعنى (ولا تاکلوا مما لم یذکر اسم اللّه علیه و انه لفسق) افزون بر این که پیش از آیه دوم نازل نشده , دلالت واضحى هم بر حرام بودن آنچه نام خدا بر آن برده نشده است, ندارد, چون اگر جمله(و انه لفسق) عطف باشد آن گاه دلالت آیه, بر حرام بودن ذبح بدون نام خدا, تمام است, ولى احتمال دارد که (وانه لفسق) جمله حالّیهّ باشد, آن گاه معنى این مى شود: از آنچه نام خدا بر آن برده نشده است در حالى که آن چیز فسق هم باشد آن را نخورید. آن گاه آیه دیگرى در سوره انعام (فسق) را معنى مى کند آن جا که مى فرماید:
(قل لا اجد فى ما اوحى الى محرما على طاعم یطعمه الاّ ان یکون میتة او دما مسفوحا او لحم خنزیر فانه رجس اوفسقا اهل لغیر اللّه به ….) 60
بگو در آنچه بر من وحى شده, چیزى که خوردن آن حرام باشد, نمى یابم, جز اینکه مردار, یا خون ریخته, یا گوشت خوک, که پلید است, یا حیوانى که در کشتن آن نافرمانى کنند و جز با گفتن نام خدا ذبحش کنند.
در این آیه محرماتى را یاد مى کند که در سوره نحل هم همین ها را یاد کرده بود. فقط بعضى از آنها را توضیح مى دهد. مثلا خون را توضیح داده که خون بیرون ریخته شده حرام است و گوشت خوک را توضیح داده که پلید است سپس حرام بودن فسق را بیان کرده و آن گاه فسق را به نحو عطف بیان توضیح داده است: فسق آن چیزى است که با نام غیر خدا ذبح شود.
در نتیجه از این آیه معناى فسق در خوردنیها را مى فهمیم و همین معنى را در جمله (و انه لفسق) قرار مى دهیم, نتیجه این مى شود: از آن گوشتهایى که هنگام ذبح نام خدا بر آن برده نشده است, بلکه نام غیر خدا برده شده نخورید, یعنى آنچه سبب حرام بودن مى شود ترک ذکر خدا و گفتن اسم غیر خداست.
در نتیجه این آیات با آیات سوره نحل هماهنگ مى شوند.
رابعاً یاد نام خدا در سورهاى بقره و مائده که هر دو پس از سوره انعام نازل شده اند, ذکرى از یاد نام خدا به میان نمى آید و فقط همان حیوان ذبح شده به نام غیر خدا را حرام مى دانند که برابر با سوره نحل است.
از این روى از مجموع آیات راجع به حرام بودن بعضى از گوشتها بر مى آید که این حکم از اول بعثت تا آخر عمر پیامبر اکرم(ص) تغییرى نکرده است و آیات سوره انعام چیزى غیر از مفهوم آیات سه سوره دیگر نیست.
خامساً, باز از امورى که حرام بودن ذبح شده مذبوح به غیر یاد نام را را تضعیف مى کند و به عبارت دیگر شرط بودن یاد نام خدا را سست مى کند این است که جمله (و انه لفسق) خبرى و جمله (و لاتاکلوا مما لم یذکر اسم اللّه علیه) انشایى است و عطف خبر بر انشا نزد علماى بیان ممنوع61. بنا بر این, جمله (و انه لفسق) حال واقع مى شود و مى گوید هر چه که نام خدا بر آن برده نشد در حالى که فسق است خورده نشود, ولى اگر برده نشدن نام خدا, جهت دیگرى داشته باشد, دلیلى بر حرام بودن ذبیحه یافت نمى شود.
ولى با این همه, ما این برداشت را نمى پذیریم, چون روایاتى که پس از این یاد مى کنیم به روشنى مى گویند:(انما الذبیحة بالاسم) پس برداشتى از آیات که روایات بر خلاف آن دلالت داشته باشد درست نیست, چون ما ائمه اطهار (ع) را مفسر حقیقى قرآن مى دانیم و معتقدیم که قرآن و عترت پیوسته با هم و در کنار هم هستند. ولى تا این حد را مى توان گفت که اگر کسى بعضى از انواع ذبایح را بدون یاد نام خدا حلال دانست, سخنى خلاف نص قرآن یا خلاف ظاهر قرآن نگفته است و شاید به همین جهت مسلمانى که از روى فراموشى نام خدا را نگوید ذبیحه اش حلال است;زیرا اگر یاد نام خدا شرط واقعى بود, فرقى بین عالم,جاهل و عامد و فراموشکار وجود نداشت.
بررسى آیات سوره هاى مدنى
سوره بقره از سوره هایى است که در مدینه و در آغاز هجرت پیامبر اکرم(ص) نازل شد. آیاتى از آن سوره که مربوط به گوشتهاى خوردنى و غیر خوردنى است عبارتند از:
*(یاایها الذین آمنوا کلوا من طیبات ما رزقناکم و اشکروا للّه ان کنتم ایاه تعبدون* انما حرّم علیکم المیتة والدم و لحم الخنزیر و ما اهل به لغیر اللّه فمن اضطر غیر باغ و لاعاد فلااثم علیه, ان اللّه غفور رحیم) 62
این آیات, با آیات سوره نحل مشابهت کامل داردو هیچ نکته اضافى که ما را ملزم به ذکر آن کند وجود ندارد و از این روى از ترجمه و توضیح آن خوددارى مى شود. نتیجه این که حکم گوشتهاى خوردنى از اوایل بعثت تا اوایل هجرت ثابت مانده است.
*(یا ایها الذین آمنوا اوفوا بالعقود احلت لکم بهیمة الانعام الا ما یتلى علیکم … * حرمت علیکم المیتة و الدم و لحم الخنزیر وما اهل لغیر اللّه به والمنخنقة و الموقوذة و المتردیة و النطیحة و ما اکل السبع الا ما ذکیتم و ما ذبح على النصب و ان تستقسموا بالأزلام ذلکم فسق, الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلاتخشوهم و اخشون … * الیوم احل لکم الطیبات و طعام الذین اوتواالکتاب حل لکم و طعامکم حل لهم …) 63
اى کسانى که ایمان آورده اید به پیمانها و قراردادها وفا کنید, چهار پایان براى شما حلال شده اند, مگر آنچه بر شما خوانده مى شود.… گوشت مردار, خون, گوشت خوک, حیواناتى که به غیر نام خدا ذبح شوند, حیوانات خفه شده و به زجر کشته شده, آنها که بر اثر پرت شدن از بلندى بمیرند, آنها که به ضرب شاخ حیوان دیگرى مرده باشند, باقیمانده صید حیوان درنده, مگر آنکه [به موقع به آن حیوان برسید و ] آن را سر ببرید و حیواناتى که روى بتها [یا در برابر آنها] ذبح شوند [همگى] بر شما حرام است و [همچنین] قسمت کردن گوشت حیوان به وسیله چوبهاى تیر مخصوص بخت آزمایى, تمام این اعمال فسق و گناه است. امروز کافران از [زوال] آیین شما مأیوس شدند, بنا بر این از آنان نترسید و از [مخالفت] من بترسید …. امروز چیزهاى پاکیزه براى شما حلال شد و[همچنین]غذاى اهل کتاب براى شما حلال و غذاى شما براى آنان حلال است…
تا حال سه دسته از آیات ذکر شد ( که دو دسته آنها در سوره نحل و بقره مثل هم بود ) و بررسى شد و معلوم شد:
اولاً,اسلام در ذبح کننده شرط نیست.
ثانیاً, آنچه با نام غیر خدا ذبح شود مسلماً حرام است.
ثالثاً, آنچه نام خدا بر آن برده نشود حرام بودن آن مسلم و نص نیست.
بررسى آیات سوره مائده: اجمالا آنچه مسلم است این که آیات سوره مائده بر حرامهاى قبلى چیزى نیفزوده , بلکه ممکن است از آیه(الیوم احل لکم الطیبات … ) استفاده کنیم که حتى مقدارى از حرامهاى پیشین را هم این آیه حلال کرده است.
توضیح: آیات سوره مائده همان حرامهاى پیشین را آورده , ولى در این جا براى بعضى از آنها مصداقهایى نیز ذکر کرده است. مثلا براى مردار, مصداقهاى خفه شده, به زجر کشته شده, پرت شده از بلندى, باشاخ حیوان دیگر مرده و دریده شده به واسطه حیوانات درنده را ذکر کرده است و همچنین براى حیوان ذبح شده به نام غیر خدا مصادیقى از قبیل, ذبح روى بت یا برابر بت و تقسیم شده به وسیله تیرهاى بخت آزمایى را ذکر کرده است. ولى از مصادیق آن, حیوانِ ذبح شده بدون یاد نام خدا, یا حیوان ذبح شده به وسیله غیر مسلمان را نام نبرده است و اگر این نوع ذبیحه ها حرام بود لازم بود که ذکر شود, چون هم آیه قرآن در مقام بیان مصادیق بوده و هم ذبح به واسطه غیر مسلمان شیوع داشته است, چون زمان نزول آیات سوره مائده , اواخر عمر پیامبر اکرم(ص)بوده است و مسلم ذبحهاى بدون یاد نام خدا, یا ذبحهاى غیر مسلمانان, کمتر از ذبحهاى مقابل بتها و تقسیم شده هاى به واسطه تیرهاى قمار نبوده است. پس این ترک ذکر از مولاى حکیمِ در مقام بیان, درامورى که شیوع داشته است,جواز آنها را مى رساند.
اشکال:
اگر گفته شود, این حرامها در سوره مائده بالفظ (حُرِّمَتْ) به صیغه مجهول بیان شد, به خلاف سوره نحل و بقره و این نشان مى دهد که مردم حرامها را شنیده بودند و حرام بودن آنها برایشان معلوم بود و احتیاجى به یاد نام خدا به عنوان پشتوانه این حکم نبود و با این حال, مصادیقى از حرامها را یاد مى کند که در آیات پیش مطرح نبود. پس معلوم مى شود که مردم, حکم این مصادیق را از حکم کلى سابق مى فهمیدند. بنا بر این, ذکر نکردن ذبح شده به غیر یاد نام خدا, در بین حرامها دلالت حلال بودن آن نمى کند.
جواب:
ییاد بعضى از مصادیق و ترک بعضى دیگر, دلیل مى خواهد اگر دلیل یاد بعضى از مصادیق شیوع آنها باشد, مى گوییم شیوع ذبح بدون یاد نام خدا و ذبح غیر مسلمان, کمتر از شیوع آن اقسام نبوده است و ذکر نکردن, از طرف مولاى حکیم در مقام بیان ,دلالت بر حرام نبودن مى کند. و به طور اجمال, از این آیه رایحه حلال بودن بیشترى استشمام مى شود و خصوصاً به ملاحظه (الیوم احل لکم) که با کلمه (الیوم) شروع شده است و به صورت امتنان مى خواهد چیزى را حلال کند که پیش از این حلال نبوده است, چون مى فرماید:
( امروز طیبات بر شما حلال شد و طعام اهل کتاب بر شما حلال است و طعام شما بر آنان حلال است).
پیش از این آیه, آیه سوم با لفظ (الیوم یئس الذین کفروا من دینکم …) و (الیوم اکملت لکم دینکم…) آمده که هر دو مربوط به معرفى امام و رهبر جامعه است و نعمتى عظیم به مردم داده شد که پس از آن امید کافران نسبت به پیروز شدن بر مسلمانان و از بین بردن دین آنان به یأس مبدل شد و دین الهى کامل شد. به دنبال این مسأله و این امتنان بزرگ , آیه پنجم امتنان دیگرى را مطرح کرده و طعامهاى اهل کتاب را براى مسلمانان حلال کرده است, چون طعام به خودى خود گناهى ندارد و ترس از سلطه سیاسى یا اقتصادى آنان هم پس از یأس کافران و اکمال دین معنى ندارد و از این روى, وجهى براى حرام بودن طعام اهل کتاب باقى نمى ماند.
اشکال:
در این جا ممکن است اشکال شود که (طیبات) پیش از این هم حلال بودند چرا آیه مى گوید امروز طیبات بر شما حلال شدند؟
جواب:
جمله (امروز طیبات بر شما حلال شدند) مقدمه است براى جمله(طعام اهل کتاب بر شما حلال است) چون مسلمانان در پى درگیریهاى زیاد با اهل کتاب و توطئه هاى مستمر آنان علیه مسلمانان و مسموم کردن پیامبر(ص) در خیبر و آیات فراوانى که از معاشرت و دوستى با آنان نهى کرده بود, یک نوع تنفرى نسبت به آنان داشتند و غذاها و طعام آنان را نمى خوردند و صدر آیه در صدد از بین بردن این تنفّر است.
علامه طباطبایى, مى نویسد:
( گوئیا دلهاى مؤمنان پس از آن همه سختگیرى و تشدید کاملى که در مورد معاشرت و آمیزش با اهل کتاب از شرع دیده اند درباره حلال بودن غذاى آنان دچار اضطراب و شک بودند, براى رفع این اضطراب خداوند حلال بودن طیبات را ضمیمه کرد, تا مردم بفهمند غذاهاى آنان نیز از نوع طیبات است.) 64
اشکال:
برابر روایات شیعه, طعام در آیه مورد بحث به معناى گندم, عدس و سایر حبوبات است و بنا بر این (و طعام الذین اوتوا الکتاب حل لکم) حبوبات را حلال مى کند و ربطى به حلال بودن ذبایح آنان ندارد.
جواب:
حبوبات , پیش از نزول این آیه نیز, حلال بودند و شأن نزولها و احادیثى که ذیل آیات سوره هل اتى وارد شده , بهترین گواه این مطلب هستند و بسیار روشن است که سوره هل اتى , پیش از مائده نازل شده است, پس آیه(الیوم احل لکم الطیبات و طعام الذین اوتواالکتاب حل لکم) حتماًچیز جدیدى را, که پیش از این حلال نبوده, حلال مى کند و آن یا منحصر در ذبایح آنهاست و یا بالأخره شامل ذبایح آنان نیزمى شود.
نکته ها:
1. آیه سوم سوره مائده بیان کرد که امروز کافران از زوال دین شما مأیوس شده اند و دیگر براى براندازى آن لحظه شمارى نمى کنند و با تعیین وصى پیامبر(ص), دین شما پا بر جا و کامل شده است. پس احتمال این که آنان با غذاهاى خود, شما را مسموم و مریض کنند وجود ندارد, همان گونه که احتمال استثمار اقتصادى و بهره کشى از شما نیز وجود ندارد, چون شما امتى پا بر جا و قوى شده اید و مى توانید با آنان روابط سالم اقتصادى داشته باشید.
2. طعام طیّب و لذیذ, همان حالت حلال بودن و خوبى ذاتى خود را دارد و مالکیت یهود یا نصارا بر آن, آن را از ماهیت طیّب بودن, خارج نمى کند در نتیجه مقتضى حلال بودن , که طیّب بودن طعام باشد, موجود است و مانع هم , که مسموم بودن و یا توطئه هاى اقتصادى است , وجود ندارد . در نتیجه, طعام آنان بر شما حلال است, همان گونه که طعام شما هم بر آنان حلال بود و حلال است.
پس ظاهر آیه, با این تحلیلى که بیان شد, حلال بودن طعام آنان را مى رساند.
اشکال:
محتمل است که حلال در این جا برابر حرام شرعى نباشد, چون پیش از نزول این آیه نیز مسلمانان با اهل کتاب ارتباط تجارى داشتند, از آنان قرض مى گرفتند به آنان چیز مى فروختند, غذاى آنان را مى خوردند. حوادث خیبر و خوردن غذاهاى آنان و خوردن پیامبر(ص) از گوشت ذبح شده و …, قابل شک نیست. پس یا باید این حلال را حلال سیاسى بدانیم و بگوییم تا حال از لحاظ سیاسى مناسب نبود که با آنان روابط اقتصادى گسترده داشته باشید, چون قوى بودند و مرتب توطئه مى کردند و یا حلال را طبعى بدانیم و بگوییم اگر تا حال طبع شما طعام آنان را قبول نمى کرد و تنّفر داشتید, تنفر را کنار بگذارید. مؤید تنفر داشتن از طعام آنان نیز مطلبى است که پیش از این از المیزان نقل کردیم که سخت گیریهایى که نسبت به مباشرت و دوستى با اهل کتاب مى شد و توطئه هاى آنان, بویژه در مدینه و جنگهایى که علیه مسلمانان به راه انداخته بودند, مسلمانان را از آنان و طعام آنان متنفر ساخته بود.
در نتیجه اگر حلال, حلال شرعى نباشد, آن وقت مسأله حلال بودن ذبایح اهل کتاب ربطى به این آیه پیدا نمى کند. به عبارت دیگر, یکى از دلیلهاى که قایلین به حلال بودن ذبایح اهل کتاب مى آورند همین آیه شریفه است و مى گویند: آیه قرآن طعام اهل کتاب را براى ما حلال کرده است و طعام شامل ذبایح و غیر ذبایح مى شود. در نتیجه ذبایح آنان بر ما حلال است. گروه دیگرى که بیشتر اهل سنت هستند, پایه استدلالشان را محکم تر کرده اند و مى گویند: مقصود از طعام در آیه, تنها ذبایح است. چون سایر طعامهاى اهل کتاب, پیش از این هم حلال بود و نیازى به حلال کردن دوباره نداشت و لسان آیه هم لسان امتنان است پس چیزى را که پیش از این حلال نبوده, حلال کرده و آن ذبایح اهل کتاب است. امّا همه این استدلالها و قیل و قالها وقتى تمام است که حلال و حرام به معناى شرعى آن باشد. در صورتى که اگر کسى ادعا کرد که حلال در این آیه, حلال سیاسى یا حلال طبعى است پایه استدلال سست مى شود.
جواب:
اوّلاً ,حلال و حرام در این آیات و آیات مطرح شده قبلى در معناى شرعى آن به کار رفته است (انما حرّم …) و (حرّمت) همه معناى شرعى را بیان مى کنند و به مجرد احتمال نمى توان ظاهر لفظ را کنار گذاشت.
ثانیاً ,بر فرض که حلال و حرام سیاسى باشند, معلوم مى شود که طعام اهل کتاب, از نظر شرعى, پیش از این اشکالى نداشته و تنها از ناحیه سیاسى بوده است که این اشکال هم با قوّت گرفتن مسلمانان و نزول آیه(الیوم احل لکم الطیبات) حلّ شد.
نتیجه:
از مجموع مطالب گفته شده در بحث آیات, امور ذیل روشن مى شود: 1. آیاتى که راجع به گوشتهاى خوردنى بود به ترتیب از آغاز بعثت تا اواخر عمر پیامبر اکرم(ص) ذکر شد و در بین آنها دلیلى بر حرام بودن ذبایح اهل کتاب یافت نشد. از طرف دیگر, عمل پیامبر اکرم(ص) در خیبر , حلال بودن را تأیید مى کرد. روایات هم ( خواهند آمد ) نهى از ذبایح اهل کتاب را از پیامبر اکرم(ص) و یا حضرت على(ع) نقل نمى کند. پس معلوم مى شود که ذبایح اهل کتاب در آن زمان حلال بوده و آیه در مقام حلال کردن آنها نبوده است.
2. اختلاف در معناى طعام در آیه تاثیرى در مسأله حلال بودن ذبایح اهل کتاب نمى گذارد و روایاتى که از ائمه (ع) وارد شده است و مى گوید طعام به معناى گندم و حبوبات است, حلال بودن ذبایح آنان را ردّ نمى کند, بلکه پرسش کننده را به اشتباهش آگاه مى کند, تا تصوّر نکند این آیه حلال بودن را مى رساند و آن گاه از اطلاق آیه استفاده کند و تمام اقسام ذبایح آنان را حلال بداند, بلکه حلال بودن ذبایح اهل کتاب دلیل خاص خود را دارد و محدوده آن هم مشخص است.
دیدگاه علامه طباطبایى
مناسب است در این جا خلاصه اى از سخنان علامة طباطبایى ذکر شود:
(پیوند جمله (احل لکم الطیبات) به جمله (و طعام الذین اوتوا الکتاب) گویا از باب منضم کردن چیزى قطعى به چیز مشکوک است, تا تردّد و اضطراب شنونده را برطرف ساخته, اطمینانى در جانش پدید آورد … که گویا دلهاى مؤمنین پس از آن همه تشدید و سخت گیرى کاملى که در معاشرت و آمیزش و ارتباط با اهل کتاب از شرع دیده اند, درباره حلال بودن غذاى اهل کتاب قدرى دچار اضطراب و تردد شده اند, براى رفع این معنى, جریان حلال بودن (طیبات) به طور کلى را هم بدان ضمیمه ساخت تا بفهمند که غذاى آنان هم از نوع سایر (طیبات) حلال است و به این وسیله ناراحتى و تردیدشان برطرف گشته, دلهایشان آرامش یابد…)65
ملاحظه کردید که مطالب ایشان, تقریبا مناسب و هم جهت با مطالب ماست.
در جاى دیگر مى نویسد:
(طعام, به حسب لغت هر چیزى است که خورده شود و قوت حساب گردد, ولى گفته شده در این جا منظور گندم و سایر حبوبات است.
در لسان العرب مى گوید: حجازیها وقتى بدون قید لفظ (طعام) مى گویند منظورشان فقط گندم است و از خلیل نقل مى کند که در کلام فصیح عرب, (طعام) فقط گندم است و همین معنى از کتاب نهایه ابن اثیر به دست مى آید و بدین جهت در بیشتر روایات ائمه (ع) ذکر شده که منظور از (طعام) در آیه گندم و حبوبات است تنها پاره اى از روایات معناى دیگرى را ذکر کرده اند.) 66
ایشان در بحث روایى, این گونه بحث را ادامه مى دهد:
(در تفسیر عیاشى از هشام بن سالم از امام صادق(ع) درباره جمله (و طعامهم حل لکم) نقل مى کند: (عدس و حبوبات و نظایر آن). و منظور از ضمیر (هُم) اهل کتاب است. این روایت در تهذیب هم از آن حضرت نقل شده, ولى عبارتش چنین است: (عدس و نخود و غیره) و در کافى و تهذیب روایاتى از عمار بن مروان و سماعه از امام صادق(ع) درباره طعام اهل کتاب و مقدار حلال آن نقل شده که حضرت فرمود: (حبوبات) و نیز در کافى با سند خود از قتیبه اعشى نقل مى کند:
مردى از حضرت صادق(ع) پرسید:( ومن هم نزد آن حضرت بودم )شخصى یهودى و یا مسیحى براى چوپانى , در رمه اى فرستاده مى شود, تصادفاً اتفاقى در گله مى افتد و ناگزیر گوسفندانى را ذبح مى کند, آیا از ذبیحه او مى توان خورد؟
حضرت فرمود: بهاى آن را در مالت داخل مکن و آن را مخور, ملاک بردن نام خداست و جز به مسلمان نمى توان در این باره اعتماد کرد.
آن مرد گفت: خداوند فرموده است:
(الیوم احل لکم الطیبات و طعام الذین اوتواالکتاب حل لکم)
حضرت فرمود:پدرم مى فرمود: منظور حبوبات و امثال آن است.
این روایت را شیخ طوسى هم در کتاب تهذیب و عیاشى هم در تفسیرش از قتیبه اعشى از آن حضرت نقل کرده اند.
به طورى که ملاحظه مى کنید روایات, طعام اهل کتاب را که در قرآن حلال شده است, به حبوبات و امثال آن تفسیر مى کنند و لفظ طعام هم وقتى به طور اطلاق ذکر شود, به طورى که از روایات و حکایات صدر اسلام به دست آمد, مفید همین معناست.) 67
چون بحث از معناى (طعام) در آیه شریفه خارج از بحث حلال بودن ذبایح اهل کتاب است و طعام به هر معنایى باشد, به مطلب ما خدشه اى وارد نمى کند, از تحقیق در این موضوع و نقل اقوال دیگران خوددارى مى کنیم68. اگر چه بیشتر مفسرانى که قایل به حلال بودن ذبایح اهل کتاب شده اند در ذیل این آیه بحث کرده اند69 و ملاک حلال بودن راعمومیت معناى طعام گرفته اند. ولى همان طور که پیش از این بیان شد, روایات شیعه با این که (طعام) را به معناى حبوبات گرفته اند, با حلال بودن ذبایح اهل کتاب منافاتى ندارد. شاهد آن این که در روایت قتیبه اعشى, امام صادق(ع) اعتقاد آن شخص را که گمان مى کرد آیه دلالت بر حلال بودن ذبایح آنان دارد رد کرد, ولى ذبایح اهل کتاب را مطلقا تحریم نکرد, بلکه فرمود ملاک بردن نام خداست و آنان در این مورد قابل اعتماد نیستند, پس معلوم مى شود اهل کتاب بودن ,مانع نیست, بلکه مانع از حلال بودن این است که ما اعتمادى به آنان نداریم و نمى توانیم مطمئن شویم که نام خدا را برده اند. به عبارت دیگر, اگر شاهد باشیم و ببینیم نام خدا را بردند, در این صورت مانعى از حلال بودن ذبیحه آنان وجود ندارد.
خلاصه:
بنا برآنچه از این آیه برداشت مى شود, ذبایح اهل کتاب حلال هستند, حال یا این مطلب را بالمطابقه و بالصراحة دلالت دارد , همان گونه که بیشتر اهل سنت و بعضى از مفسران شیعه گفته اند (با این بیان: طعام اگر چه عام است و شامل حبوبات و ذبایح و غذاهاى مرطوب مى شود, ولى به قرینه آیات قبل و بعد این سوره که سخن از گوشت است و به قرینه آیه (احل لکم صید البحر و طعامه حل لکم) که مراد از(طعامه) گوشتهاى دریاست معلوم مى شود که ذبایح آنان حلال هستند, آن وقت باید روایاتى که طعام را در این آیه به حبوبات تفسیر مى کرد کنار گذاشت و علم آنرا به اهلش منحصر دانست.)
و یا این که بگوییم ذبایح اهل کتاب از پیش هم حلال بوده و حلال بودن شرعى آنها مفروغ عنه بوده , ولى طبع مردم از آن تنفر داشته است و پس از پیروزى مسلمانان بر توطئه هاى اهل کتاب از یک طرف و تعیین امام و وصیّ براى پیامبر اکرم(ص) و مأیوس شدن کافران از پیروزى بر دین, از طرف دیگر وقت آن رسیده بود که خداوند به طور کلى جواز معاشرت و معامله با اهل کتاب را بیان کند, تا تنفر طبع مسلمانان هم از بین برود و روابط سالم اقتصادى بین مسلمانان و آنان برقرار شود.
به هر حال, اصل حلال بودن طعام اهل کتاب و از جمله ذبایح آنان مسلم است, ولى منافاتى ندارد که آیات دیگر یا روایات, شرایطى براى آن پیشنهاد کند, مثلاً حلال بودن را به یاد نام خدا یا شنیدن آن و… مشروط کند که خارج از بحث ماست.
تفاوت ذبیحه معمولى با قربانى
پیش از ورود در بحث روایات مربوط به ذبیحه, مناسب است چند آیه اى را که مربوط به قربانى است مطرح کنیم تا زوایاى مسأله ذبایح اهل کتاب روشن تر شود.
* (و البدن جعلناها لکم من شعائر اللّه لکم فیها خیرٌ فاذکروا اسم اللّه علیها صوآفّ فاذا وجبت جنوبها فکلوا منها واطعموا القانع و المعترّ … )70
و شترهاى چاق را براى شما از شعائر الهى قرار دادیم در آنها براى شما خیر و برکت است. نام خدا را[هنگام قربانى کردن آنها] در حالى که به صف ایستاده اند ببرید, هنگامى که پهلوهایشان آرام گرفت[و جان دادند] از گوشت آنها بخورید و به مستمندان … بدهید …
* (و لکل امّة جعلنا منسکاً لیذکروا اسم اللّه على ما رزقهم من بهیمة الانعام فالهکم اله واحد … )71
براى هر امتى قربانگاهى قرار دادیم, تا نام خدا را[به هنگام قربانى] بر چهارپایانى که به آنها روزى داده ایم, ببرند و خداى شما معبود واحدى است….
* (لیشهدوا منافع لهم و یذکروا اسم اللّه فى ایام معلومات على ما رزقهم من بهیمة الانعام فکلوا منها واطعموا البائس الفقیر )72
تا شاهد منافع گوناگون خویش[در برنامه حج] باشند و نام خدا را در روزهاى معینى بر چهارپایانى که به آنها روزى داده است[هنگام قربانى کردن] ببرند[و هنگامى که قربانى کردید] از گوشت آنها بخورید و …
نکته ها:
1. نکته تعیین کننده این است که در این آیات, کلمات (یذکروا اسم اللّه, فاذکروا اسم اللّه …) با صیغه معلوم آورده شده و فاعل مشخص است, ولى در آیاتى که مربوط به ذبیحه هاى معمولى بود لفظ (ذکر اسم اللّه) و (لم یذکر اسم اللّه 73) به صیغه مجهول و بدون ذکر فاعل است و از همین جا به تفاوت حکم این دو پى مى بریم, یعنى در قربانى باید حتما ذبح کننده مسلمان باشد و تمام فقهاى ما هم, به این مسأله فتوا داده اند و روایات ما هم در این مسأله صریح است, ولى راجع به ذبیحه غیر قربانى, فقط اسم خدا بردن کافى است و نیازى به این که ذبح کننده مسلمان باشد, نیست وگرنه اختلاف صیغه در این دو مورد و بویژه با تکرار چندین مرتبه بى وجه بود.
اشکال:
اگر کسى بگوید که جمله (الاّ ما ذکیتم74) به صیغه مخاطب و فاعل آن هم مشخص است و همین دلالت مى کند بر شرط بودن اسلام در ذبح کننده چون تنها از حرامهاى شمرده شده در آیه, فقط آنچه را که شما سر ببرید, حلال کرد.
جواب:
بله, اگر در جمله اى التفات باشد ( یعنى نحوه القاء خطاب تغییر کند و جمله اى که مخاطب است تبدیل به غیبت گردد یا به عکس ) این التفات, حتماً به خاطر نکته اى است; مثلا در جمله (فکلوا مما ذکر اسم اللّه علیه) لفظ (کلوا) امر است و مخاطب, ولى (ذُکِرَ اسمُ اللّه) مجهول است و غایب و این تغییر لحن و التفات از خطاب به غیبت, حتما نکته اى دارد که بیان شد و آن حلال بودن ذبایح غیر مسلمان با ذکر نام خداست. ولى در آیه (الاّ ما ذکیتم) التفاتى نیست, چون خطاب (حرمت علیکم) در اول آیه خطاب به مومنان است و (الا ما ذکیتم) هم خطاب به همانهاست و التفاتى حاصل نشده است, تا نکته اى بخواهد.
نکته اى لطیف: اکنون که بحث التفات به میان آمد ذکر یک نکته خالى از لطف نیست و آن این که در آیه (حرمت علیکم المیتة … و ما اهل لغیر اللّه به … الا ما ذکیتم و ما ذبح على النصب75) جمله هاى (ما اهل لغیر اللّه) و ما ذبح به صیغه مجهول و غایب آورده شد تا نشان دهد مؤمنان هیچ گاه با نام غیر خدا ذبح نمى کنند و هیچ گاه براى بُت ذبح نمى کنند, پس همه ضمایر آیه یاد شده به شکل خطاب بود وگرنه این دو ضمیر که به صورت غایب بود و وجهش هم روشن شد.
2. نکته دیگر این که: طبرسى ذیل آیه (لکل امة جعلنا منسکاً …)76 از مجاهد نقل کرده است:
(این آیه دلالت دارد که بردن نام خدا بر ذبیحه, در ادیان پیش از اسلام هم تشریع شده بود.)77
برداشت ایشان صحیح و موید مطلبى است که پیش از این بیان شد مبنى بر این که اهل کتاب هم, بر ذبایح خود نام خدا را مى گویند, بویژه یهود که اذکار و اوراد خاصى در مورد ذبح دارند که پس از این, ذکر خواهیم کرد.
اشکال:
همان طور که در ذبح, اسلام شرط نیست در قربانى هم اسلام شرط نیست, چون هر دو از یک سنخ هستند.
جواب:
در مذهب شیعه, قیاس مردود است و حکمى به حکم دیگر قیاس نمى شود. شارع مقدس, در لسان آیات و روایات بین ذبیحه و قربانى فرق گذاشته است و ما هم به آن متعبدیم. حال آیا این تفاوت حکم, به خاطر اهمیت گوشت قربانى است, یا جهت دیگرى لحاظ شده, براى ما معلوم نیست.
سؤال:
آیا آیه (فصل لربک وانحر)78 دلالت بر وجوب اسلام ذبح کننده ندارد؟
جواب:
اولا در آیات سوره انعام که باید فاعل ذکر مى شد, ولى ذکر نشد گفتیم این ذکر نکردن و التفات از خطاب به غیبت و از معلوم به مجهول و تکرارش در چندین جمله , حتماً به خاطر نکته اى بوده که آن شرط نبودن اسلام و بى اهمیتى عقیده ذبح کننده است و این یک نکته ادبى ظریفى بود و دلالت ندارد که هر جا صیغه مجهول نبود یا التفاتى در کار نبود, پس باید فاعل فعل خصوصیتى داشته باشد. به بیان دیگر, التفات داراى نکته است, نه این که ترک التفات هم داراى نکته اى باشد.
ثانیاً, (وانحر) در آیه یاد شده مجمل است. ظاهر لفظ همان نحر کردن و کشتن شتر است, ولى روایات زیادى داریم که دستها را در مقابل نحرگاه سینه خود نگه دار, یعنى نماز بخوان و در نماز خود قنوت انجام بده, به این ترتیب که دستها را تا برابر نحرگاه بالا بیاورى و دعا کنى. برابر این احتمال, آیه ربطى به بحث ذبح و قربانى ندارد79.
ثالثا, بر فرض که (وانحر) به معناى کشتن شتر باشد, باز آیه مربوط به قربانى مى شود و ربطى به ذبیحه هاى معمولى ندارد, چون آیه قرآن مى فرماید:
(ما به تو کوثر [ فاطمه زهرا ] عطا کردیم و تو [به شکرانه آن] نماز بگزار و قربانى کن.)
این ذبح, ذبح مخصوصى است و ربطى به بحث ذبیحه ندارد.
خلاصه:
1. در ذبحهاى معمولى لازم نیست که ذبح کننده مسلمان باشد بر خلاف قربانى که اسلام در آن جا شرط است.
2. حکم ذبیحه و چگونگى ذبح آن و انواع حرامها در این مورد, از اول بعثت تا آخر عمر پیامبر اکرم(ص) ثابت بوده است.
3. حیوان ذبح شده با نام خدا ,مسلماً حلال است, در حالى که حرام بودن حیوانى که هنگام ذبح آن, نام خدا برده نشده است,مسلم نیست.
4. اثبات حلال بودن ذبایح اهل کتاب, بستگى بر معناى طعام در آیه (و طعام الذین اوتوا الکتاب حل لکم) ندارد.
جند بحث جنبى و فرعى
مطالب دیگرى را که از اطلاق یا عموم آیات مربوط به ذبایح مى توان استفاده کرد, در ضمن چند فرع مطرح مى کنیم و اگر مقید یا مخصصى از روایات و سایر دلیلهاى شرعى نیافتیم, اطلاق آیات بر حجت بودن خود باقى خواهند بود.
1. آیاتى که به آنها اشاره شد, دلالتى بر مرد بودن یا زن بودن ذبح کننده نداشت, همان طورى که دلالت بر بلوغ و عدم بلوغ نیز نداشت و به بیان دیگر, آیات قرآن, حلال بودن ذبیحه را تنها بر نام خدا معلق کرد, اما این ذبح کننده اى که نام خدا را مى برد , مرد باشد یا زن , بزرگ باشد یا کوچک, فرقى نمى کند. بله, عقل مى گوید ذبح کننده باید قدرت بر ذبح کردن داشته باشد , همان گونه که عقل مى گوید باید به کلام او, بردن نام خدا صدق کند. پس اگر دیوانه اى نام خدا را برد, بر این نام خدا بردن, اعتبارى نیست, چون به هیچ کلامى از کلمات او اعتبارى نیست.
2. آیا شرط حلال بودن حیوان ذبح شده این است که ذبح کننده خود نام خدا را ببرد, یا این که ممکن است یکى ذبح کند و دیگرى نام خدا را ببرد؟
جواب:
آیات در این جهت اطلاق داشت و آنچه مهم بود بردن نام خدا بر ذبیحه بود و این که معمولاً ذبح کننده نام خدا را مى گوید, ضررى به بحث ما نمى زند, زیرا غلبه وجودى هیچ گاه مقید اطلاق نمى شود, پس امکان دارد که یکى ذبح کند و دیگرى نام خدا را بگوید . ولى از طرف دیگر, آیات قرآن ذبیحه اى را که با نام غیر خدا ذبح شود, حرام مى دانست. حال این ترک نام خدا, از طرف ذبح کننده اگر از روى عمد باشد, این خود مصداقى از اهلال لغیر اللّه است و ذبح شرعى صورت نگرفته است; امّا اگر مباشر ذبح ضعیف است, مثلا دیوانه و یا گنگ است و قدرت بر بردن نام خدا ندارد, در این صورت اگر دیگرى نام خدا را بگوید کافى است, چون آیه قرآن یاد نام خدا را بر ذبیحه مى خواست که محقق شد ووحدت ذبح کننده راهم نخواسته بود,تا اشکالى پیش بیاید.
3. پس از این که روشن شد آیات مربوط به ذبح اطلاق دارند, و راجع به وحدت یا شمار ذبح کننده نظرى ندارند و اگر مباشر ضعیف بود و قدرت بر بردن نام خدا نداشت, جایز است شخصى ذبح را انجام دهد و دیگرى نام خدا را بر زبان جارى کند , روشن مى شود که ذبح با دستگاههاى اتوماتیکى اشکالى ندارد, چون دستگاه مانند یک مباشر ضعیف است که عقل و شعور ندارد و قدرت بر ذکر ندارد; از این روى, دستگاه فعل را انجام مى دهد و عامل نام خدا را مى برد و همین که عامل هنگام به کار انداختن دستگاه براى ذبح نام خدا را گفت و مثلاً گوسفندان را براى ذبح روانه کرد, ذبح با نام خدا صدق مى کند. به عبارت دیگر, همان طورى که با یک کارد امکان دارد یک گوسفند را ذبح کنند و یک نام خدا را بگویند, همین طور امکان دارد دو حیوان را روى هم قرار داد و با یک نام خدا و یک حرکت کارد هر دو را ذبح کرد و ذبح با نام خدا بر هر دو صدق مى کند. پس ملاک یاد نام خدا بر هر حیوان و بر هر ذبیحه نیست, بلکه ملاک این است که عمل با نام خدا انجام گیرد.
اشکال:
ممکن است اشکال شود که در ذبح با دستگاه سایر شرایط رعایت نمى شود.
جواب:
مى گوییم که اکنون بحث ما از ناحیه فاعل و یاد نام خدا است; یعنى مى خواهیم بگوییم ذبح کننده لازم نیست انسان باشد و ذبح هم لازم نیست به طریق سنتى انجام پذیرد و همچنین لازم نیست شمار بردن نام خدا به شمار حیوانات ذبح شده باشد, ولى بقیه شرایطى که در ذبیحه هست, باید رعایت شود.
________________________________________
پی نوشت :
57.سوره (النحل), آیه114و 115.
58. سوره (انعام), آیه 118, 119و 121.
59.( مجمع البیان),ج357/4.
60. سورره (انعام), آیه145.
61.( مسالک الافهام),ج224/2.
62. سوره (بقره), آیه 172 , 173.
63. سوره (مائده), آیه 1,3 ,5.
64.(تفسیر المیزان),ترجمه, ج315/5.
65.(همان مدرک)315/.
66.(همان مدرک)314/.
67.(همان مدرک)327/.
68.(تفسیر البرهان) ; (الدر المنثور) و براى تحقیق بیشتر و نقد روایات اهل سنت, به تفسیر (المیزان) مراجعه شود.
69.تفسیر (الفرقان) ; (الکاشف) و ….
70. سوره (حج), آیه36.
71. سوره (حج), آیه34.
72. سوره (حج), آیه27.
73. سوره (انعام), آیه 119ـ 121.
74. سوره (مائده), آیه3 .
75. سوره (مائده), آیه3.
76. سوره (حج), آیه34.
77. (مجمع البیان),ج84/7.
78. سوره (کوثر), آیه2.
79.(المیزان), ج370/20 ـ 373.
به طور اجمال باید دانست که این آیات, بعضى در مکّه نازل شده اند و بعضى در مدینه, بعضى در آغاز بعثت و بعضى در اواخر عمر نبى اکرم(ص) ولى با این حال, لحن آیات و انواع حرامها در این آیات ثابت است و نشان مى دهد که حکم گوشتهاى خوردنى در طول دوره رسالت پیامبر اکرم(ص) تغییر نکرده است.
سوره هایى که در آنها درباره حرام و حلال بودن گوشتها بحث شده است عبارتند از:
* سوره نحل که در مکه مکرمه نازل شده است.
* سوره انعام که در مکه نازل شده و از لحاظ زمانى پس از سوره نحل نازل شده است.
* سوره بقره که در مدینه و در آغاز هجرت نازل شده است.
* سوره مائده که در مدینه و در اواخر عمر پیامبر اکرم(ص) نازل شده است.
ما هم به ترتیبى که این سوره ها نازل شده اند راجع به آیات مربوط به گونه هاى گوشت و ذبح بحث مى کنیم:
بررسى آیات سوره هاى مکى
* ( فکلوا مما رزقکم اللّه حلالاً طیبا و اشکروا نعمت اللّه ان کنتم ایاه تعبدون * انما حرم علیکم المیتة و الدم و لحم الخنزیر و ما اهل لغیر اللّه به فمن اضطر غیر باغ و لاعاد فان اللّه غفور رحیم)57
از آنچه خدا روزیتان کرده است, حلال و پاکیزه, بخورید و شکر نعمت خدا را به جاى آورید, اگر او را مى پرستید .خداوند تنها مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را با نام غیر خدا سر بریده اید بر شما تحریم کرده است, اما کسانى که ناگزیر شوند در حالى که تجاوز و تعدى از حد ننمایند ….
این آیات, حرامها را در چهار چیز محصور کرده است و فرموده اند غیر از اینها چیزى حرام نیست. اکنون ما کارى نداریم که فلسفه تحریم این چیزها چیست و آیا حرامها در این چهار چیز منحصرند یا حرامهاى دیگرى هم در روایات ذکر شده اند بلکه نکته ٌ مورد نظر ما, شرایط ذبح است که آیه مى گوید از آنچه نام غیر خدا بر آن برده شده است, نخورید; امّا ذبح کننده مسلمان باشد یا کافر, بحثى نکرده همان گونه که درباره واجب بودن بردن نام خدا واجب نبودن آن هم بحثى نکرده است.
* ( ان ربک هو اعلم من یضلّ عن سبیله و هو اعلم بالمهتدین* فکلوا مما ذکر اسم اللّه علیه ان کنتم بایاته مومنین* و ما لکم الا تاکلوا مما ذکر اسم اللّه علیه و قد فصّل لکم ما حرم علیکم الا ما اضطررتم الیه … و لا تاکلوا مما لم یذکر اسم اللّه علیه و انه لفسق …) 58
پروردگار تو به کسانى که از راه او گمراه گشته اند آگاه تر است و همچنین به کسانى که هدایت یافته اند و از آنچه نام خدا بر آن گفته شده است, بخورید, اگر به آیات او ایمان دارید. چرا از چیزهایى نمى خورید که اسم خدا بر آنها برده شده است در حالى که[خداوند] آنچه را بر شما حرام بوده بیان کرده است, مگر این که ناچار باشید … و از آنچه نام خدا بر آن برده نشده نخورید و این کار گناه است …
نکته ها:
1. حیوانى که هنگام ذبح آن نام خدا برده شد, حلال است و جاى هیچ گونه وسوسه اى ندارد.
2. آیات دلالتى ندارند که ذبح کنند باید مسلمان باشد, بلکه برعکس, از مجهول آوردن (ذُکِرَ) در دو مورد و همچنین مجهول آوردن (لم یُذْکَر) معلوم مى شود که در اصل عنایتى به فاعل نیست و مهم نیست که ذبح کننده چه شخصى باشد, بلکه مهم برده شدن نام خداست.
بررسى کلام طبرسى در مجمع البیان
از آنچه گفته شد روشن مى شود که کلام طبرسى مخدوش است. ایشان در ذیل آیه(فکلوا مما ذکر اسم اللّه) مى نویسد:
(این آیه دلالت دارد بر این که یاد نام خدا هنگام ذبح واجب است و همچنین دلالت دارد بر این که خوردن ذبیحه هاى کفار جایز نیست, چون کفار بر ذبیحه خود اسم خدا را نمى برند و اگر بعضى نام خدا بگویند, یاد نام خدا را در حقیقت واجب نمى دانند و همچنین اعتقاد به خدایى دارند که دین عیسى و موسى را ابدى قرار داده است و چنین خدایى خداى حقیقى نیست.) 59
چند اشکال بر کلام ایشان:
1. آیه تنها دلالت بر حلال بودن ذبیحه اى که نام خدا بر آن برده شده است دارد, ولى هیچ گونه دلالتى بر اسلام ذبح کننده ندارد.
2. از کجا براى ایشان روشن شده است که اهل کتاب بر ذبایح خود اسم خدا را نمى برند.
3. به چه دلیل عقاید انحرافى اهل کتاب, به نام خدا بردن آنان ضرر مى زند؟ در حالى که نظیر همین انحرافها گاهى در بین مسلمانان نیز پیدا مى شود.
4. آیه فقط یاد نام خدا را واجب کرد, ولى به چه دلیل اعتقاد به واجب بودن یاد خدا در تسمیه هم لازم است؟
به بیان دیگر, واجب بودن یاد خدا, مربوط به مقام ثبوت است و نشان مى دهد که هر جا نام خدا آمد, شرط حلال بودن ذبیحه محقق شده است, ولى اعتقاد به وجوب یاد نام خدا مربوط به مقام اثبات است. یعنى هنگامى که ذبیحه اى را در دست انسانى دیدیم و شک کردیم آیا شرط حلال بودن را عمل کرده است یا نه؟ در این هنگام, اگر ذبح کننده به واجب بودن یاد نام خدا اعتقاد داشته باشد فعل او را حمل بر صحت مى کنیم و مى گوییم مسلماً نام خدا گفته است, ولى اگر اعتقادى به واجب بودن آن نداشت, نمى توان گفتن نام خدا را احراز کرد و حمل فعل او درستى وجهى ندارد, زیرا درستى از دیدگاه او حلال بودن بى یاد نام خداست, اگر چه از دیدگاه غیر او درستى عبارت از حلال بودن با یاد خدا است.
خلاصه, واجب بودن یاد نام خدا در حلال بودن, مربوط به مقام ثبوت است, ولى اعتقاد به واجب بودن یاد خدا مربوط به مقام اثبات است.
نتیجه:از این آیه ها برداشت شد که لازم نیست ذابح مسلمان باشد و از این جهت دلیلى بر حرام بودن ذبایح اهل کتاب و سایر کفار ندارد. امّا واجب بودن یاد خدا شرط دیگرى است و اعتقاد به واجب بودن یاد خدا در اصل ربطى به شرایط ذبح ندارد, بلکه هنگام احراز شرط یاد نام خدا به کار مى آید.
3. از این آیات ( آیات سوره انعام ) برداشت دیگرى نیز احتمال دارد و آن این که این آیات دلالتى بر واجب بودن یاد خدا ندارند, چون:
اوّلاً, آیه اول تشویق به خوردن گوشتى مى کند که نام خدا بر آن برده شده است و دلالت دارد که این نوع از ذبیحة حلال است و دلالتى بر حرام بودن سایر اقسام ندارد و به اصطلاح حلال بودن مقیّد, نفى حلال بودن مطلق را نمى کند و قید, براى بیان فرد کامل تر و معلوم الحلیة آمده است. آیه دوم هم از این لحاظ مثل آیه اول است.
ثانیا, جمله (وقد فصّل لکم ما حرم علیکم) دلالت دارد که حرامها پیش از این, بیان شده اند,در حالى که غیر از آیات سوره نحل آیات دیگرى که حرامها را پیش از این بیان کرده باشند وجود ندارد و آیات سوره نحل هم ذکرى از یاد نام خدا به میان نیاوردند و تنها ذبح شده به نام غیر خدا را حرام دانستند.
ثالثاً ,آیه سوم یعنى (ولا تاکلوا مما لم یذکر اسم اللّه علیه و انه لفسق) افزون بر این که پیش از آیه دوم نازل نشده , دلالت واضحى هم بر حرام بودن آنچه نام خدا بر آن برده نشده است, ندارد, چون اگر جمله(و انه لفسق) عطف باشد آن گاه دلالت آیه, بر حرام بودن ذبح بدون نام خدا, تمام است, ولى احتمال دارد که (وانه لفسق) جمله حالّیهّ باشد, آن گاه معنى این مى شود: از آنچه نام خدا بر آن برده نشده است در حالى که آن چیز فسق هم باشد آن را نخورید. آن گاه آیه دیگرى در سوره انعام (فسق) را معنى مى کند آن جا که مى فرماید:
(قل لا اجد فى ما اوحى الى محرما على طاعم یطعمه الاّ ان یکون میتة او دما مسفوحا او لحم خنزیر فانه رجس اوفسقا اهل لغیر اللّه به ….) 60
بگو در آنچه بر من وحى شده, چیزى که خوردن آن حرام باشد, نمى یابم, جز اینکه مردار, یا خون ریخته, یا گوشت خوک, که پلید است, یا حیوانى که در کشتن آن نافرمانى کنند و جز با گفتن نام خدا ذبحش کنند.
در این آیه محرماتى را یاد مى کند که در سوره نحل هم همین ها را یاد کرده بود. فقط بعضى از آنها را توضیح مى دهد. مثلا خون را توضیح داده که خون بیرون ریخته شده حرام است و گوشت خوک را توضیح داده که پلید است سپس حرام بودن فسق را بیان کرده و آن گاه فسق را به نحو عطف بیان توضیح داده است: فسق آن چیزى است که با نام غیر خدا ذبح شود.
در نتیجه از این آیه معناى فسق در خوردنیها را مى فهمیم و همین معنى را در جمله (و انه لفسق) قرار مى دهیم, نتیجه این مى شود: از آن گوشتهایى که هنگام ذبح نام خدا بر آن برده نشده است, بلکه نام غیر خدا برده شده نخورید, یعنى آنچه سبب حرام بودن مى شود ترک ذکر خدا و گفتن اسم غیر خداست.
در نتیجه این آیات با آیات سوره نحل هماهنگ مى شوند.
رابعاً یاد نام خدا در سورهاى بقره و مائده که هر دو پس از سوره انعام نازل شده اند, ذکرى از یاد نام خدا به میان نمى آید و فقط همان حیوان ذبح شده به نام غیر خدا را حرام مى دانند که برابر با سوره نحل است.
از این روى از مجموع آیات راجع به حرام بودن بعضى از گوشتها بر مى آید که این حکم از اول بعثت تا آخر عمر پیامبر اکرم(ص) تغییرى نکرده است و آیات سوره انعام چیزى غیر از مفهوم آیات سه سوره دیگر نیست.
خامساً, باز از امورى که حرام بودن ذبح شده مذبوح به غیر یاد نام را را تضعیف مى کند و به عبارت دیگر شرط بودن یاد نام خدا را سست مى کند این است که جمله (و انه لفسق) خبرى و جمله (و لاتاکلوا مما لم یذکر اسم اللّه علیه) انشایى است و عطف خبر بر انشا نزد علماى بیان ممنوع61. بنا بر این, جمله (و انه لفسق) حال واقع مى شود و مى گوید هر چه که نام خدا بر آن برده نشد در حالى که فسق است خورده نشود, ولى اگر برده نشدن نام خدا, جهت دیگرى داشته باشد, دلیلى بر حرام بودن ذبیحه یافت نمى شود.
ولى با این همه, ما این برداشت را نمى پذیریم, چون روایاتى که پس از این یاد مى کنیم به روشنى مى گویند:(انما الذبیحة بالاسم) پس برداشتى از آیات که روایات بر خلاف آن دلالت داشته باشد درست نیست, چون ما ائمه اطهار (ع) را مفسر حقیقى قرآن مى دانیم و معتقدیم که قرآن و عترت پیوسته با هم و در کنار هم هستند. ولى تا این حد را مى توان گفت که اگر کسى بعضى از انواع ذبایح را بدون یاد نام خدا حلال دانست, سخنى خلاف نص قرآن یا خلاف ظاهر قرآن نگفته است و شاید به همین جهت مسلمانى که از روى فراموشى نام خدا را نگوید ذبیحه اش حلال است;زیرا اگر یاد نام خدا شرط واقعى بود, فرقى بین عالم,جاهل و عامد و فراموشکار وجود نداشت.
بررسى آیات سوره هاى مدنى
سوره بقره از سوره هایى است که در مدینه و در آغاز هجرت پیامبر اکرم(ص) نازل شد. آیاتى از آن سوره که مربوط به گوشتهاى خوردنى و غیر خوردنى است عبارتند از:
*(یاایها الذین آمنوا کلوا من طیبات ما رزقناکم و اشکروا للّه ان کنتم ایاه تعبدون* انما حرّم علیکم المیتة والدم و لحم الخنزیر و ما اهل به لغیر اللّه فمن اضطر غیر باغ و لاعاد فلااثم علیه, ان اللّه غفور رحیم) 62
این آیات, با آیات سوره نحل مشابهت کامل داردو هیچ نکته اضافى که ما را ملزم به ذکر آن کند وجود ندارد و از این روى از ترجمه و توضیح آن خوددارى مى شود. نتیجه این که حکم گوشتهاى خوردنى از اوایل بعثت تا اوایل هجرت ثابت مانده است.
*(یا ایها الذین آمنوا اوفوا بالعقود احلت لکم بهیمة الانعام الا ما یتلى علیکم … * حرمت علیکم المیتة و الدم و لحم الخنزیر وما اهل لغیر اللّه به والمنخنقة و الموقوذة و المتردیة و النطیحة و ما اکل السبع الا ما ذکیتم و ما ذبح على النصب و ان تستقسموا بالأزلام ذلکم فسق, الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلاتخشوهم و اخشون … * الیوم احل لکم الطیبات و طعام الذین اوتواالکتاب حل لکم و طعامکم حل لهم …) 63
اى کسانى که ایمان آورده اید به پیمانها و قراردادها وفا کنید, چهار پایان براى شما حلال شده اند, مگر آنچه بر شما خوانده مى شود.… گوشت مردار, خون, گوشت خوک, حیواناتى که به غیر نام خدا ذبح شوند, حیوانات خفه شده و به زجر کشته شده, آنها که بر اثر پرت شدن از بلندى بمیرند, آنها که به ضرب شاخ حیوان دیگرى مرده باشند, باقیمانده صید حیوان درنده, مگر آنکه [به موقع به آن حیوان برسید و ] آن را سر ببرید و حیواناتى که روى بتها [یا در برابر آنها] ذبح شوند [همگى] بر شما حرام است و [همچنین] قسمت کردن گوشت حیوان به وسیله چوبهاى تیر مخصوص بخت آزمایى, تمام این اعمال فسق و گناه است. امروز کافران از [زوال] آیین شما مأیوس شدند, بنا بر این از آنان نترسید و از [مخالفت] من بترسید …. امروز چیزهاى پاکیزه براى شما حلال شد و[همچنین]غذاى اهل کتاب براى شما حلال و غذاى شما براى آنان حلال است…
تا حال سه دسته از آیات ذکر شد ( که دو دسته آنها در سوره نحل و بقره مثل هم بود ) و بررسى شد و معلوم شد:
اولاً,اسلام در ذبح کننده شرط نیست.
ثانیاً, آنچه با نام غیر خدا ذبح شود مسلماً حرام است.
ثالثاً, آنچه نام خدا بر آن برده نشود حرام بودن آن مسلم و نص نیست.
بررسى آیات سوره مائده: اجمالا آنچه مسلم است این که آیات سوره مائده بر حرامهاى قبلى چیزى نیفزوده , بلکه ممکن است از آیه(الیوم احل لکم الطیبات … ) استفاده کنیم که حتى مقدارى از حرامهاى پیشین را هم این آیه حلال کرده است.
توضیح: آیات سوره مائده همان حرامهاى پیشین را آورده , ولى در این جا براى بعضى از آنها مصداقهایى نیز ذکر کرده است. مثلا براى مردار, مصداقهاى خفه شده, به زجر کشته شده, پرت شده از بلندى, باشاخ حیوان دیگر مرده و دریده شده به واسطه حیوانات درنده را ذکر کرده است و همچنین براى حیوان ذبح شده به نام غیر خدا مصادیقى از قبیل, ذبح روى بت یا برابر بت و تقسیم شده به وسیله تیرهاى بخت آزمایى را ذکر کرده است. ولى از مصادیق آن, حیوانِ ذبح شده بدون یاد نام خدا, یا حیوان ذبح شده به وسیله غیر مسلمان را نام نبرده است و اگر این نوع ذبیحه ها حرام بود لازم بود که ذکر شود, چون هم آیه قرآن در مقام بیان مصادیق بوده و هم ذبح به واسطه غیر مسلمان شیوع داشته است, چون زمان نزول آیات سوره مائده , اواخر عمر پیامبر اکرم(ص)بوده است و مسلم ذبحهاى بدون یاد نام خدا, یا ذبحهاى غیر مسلمانان, کمتر از ذبحهاى مقابل بتها و تقسیم شده هاى به واسطه تیرهاى قمار نبوده است. پس این ترک ذکر از مولاى حکیمِ در مقام بیان, درامورى که شیوع داشته است,جواز آنها را مى رساند.
اشکال:
اگر گفته شود, این حرامها در سوره مائده بالفظ (حُرِّمَتْ) به صیغه مجهول بیان شد, به خلاف سوره نحل و بقره و این نشان مى دهد که مردم حرامها را شنیده بودند و حرام بودن آنها برایشان معلوم بود و احتیاجى به یاد نام خدا به عنوان پشتوانه این حکم نبود و با این حال, مصادیقى از حرامها را یاد مى کند که در آیات پیش مطرح نبود. پس معلوم مى شود که مردم, حکم این مصادیق را از حکم کلى سابق مى فهمیدند. بنا بر این, ذکر نکردن ذبح شده به غیر یاد نام خدا, در بین حرامها دلالت حلال بودن آن نمى کند.
جواب:
ییاد بعضى از مصادیق و ترک بعضى دیگر, دلیل مى خواهد اگر دلیل یاد بعضى از مصادیق شیوع آنها باشد, مى گوییم شیوع ذبح بدون یاد نام خدا و ذبح غیر مسلمان, کمتر از شیوع آن اقسام نبوده است و ذکر نکردن, از طرف مولاى حکیم در مقام بیان ,دلالت بر حرام نبودن مى کند. و به طور اجمال, از این آیه رایحه حلال بودن بیشترى استشمام مى شود و خصوصاً به ملاحظه (الیوم احل لکم) که با کلمه (الیوم) شروع شده است و به صورت امتنان مى خواهد چیزى را حلال کند که پیش از این حلال نبوده است, چون مى فرماید:
( امروز طیبات بر شما حلال شد و طعام اهل کتاب بر شما حلال است و طعام شما بر آنان حلال است).
پیش از این آیه, آیه سوم با لفظ (الیوم یئس الذین کفروا من دینکم …) و (الیوم اکملت لکم دینکم…) آمده که هر دو مربوط به معرفى امام و رهبر جامعه است و نعمتى عظیم به مردم داده شد که پس از آن امید کافران نسبت به پیروز شدن بر مسلمانان و از بین بردن دین آنان به یأس مبدل شد و دین الهى کامل شد. به دنبال این مسأله و این امتنان بزرگ , آیه پنجم امتنان دیگرى را مطرح کرده و طعامهاى اهل کتاب را براى مسلمانان حلال کرده است, چون طعام به خودى خود گناهى ندارد و ترس از سلطه سیاسى یا اقتصادى آنان هم پس از یأس کافران و اکمال دین معنى ندارد و از این روى, وجهى براى حرام بودن طعام اهل کتاب باقى نمى ماند.
اشکال:
در این جا ممکن است اشکال شود که (طیبات) پیش از این هم حلال بودند چرا آیه مى گوید امروز طیبات بر شما حلال شدند؟
جواب:
جمله (امروز طیبات بر شما حلال شدند) مقدمه است براى جمله(طعام اهل کتاب بر شما حلال است) چون مسلمانان در پى درگیریهاى زیاد با اهل کتاب و توطئه هاى مستمر آنان علیه مسلمانان و مسموم کردن پیامبر(ص) در خیبر و آیات فراوانى که از معاشرت و دوستى با آنان نهى کرده بود, یک نوع تنفرى نسبت به آنان داشتند و غذاها و طعام آنان را نمى خوردند و صدر آیه در صدد از بین بردن این تنفّر است.
علامه طباطبایى, مى نویسد:
( گوئیا دلهاى مؤمنان پس از آن همه سختگیرى و تشدید کاملى که در مورد معاشرت و آمیزش با اهل کتاب از شرع دیده اند درباره حلال بودن غذاى آنان دچار اضطراب و شک بودند, براى رفع این اضطراب خداوند حلال بودن طیبات را ضمیمه کرد, تا مردم بفهمند غذاهاى آنان نیز از نوع طیبات است.) 64
اشکال:
برابر روایات شیعه, طعام در آیه مورد بحث به معناى گندم, عدس و سایر حبوبات است و بنا بر این (و طعام الذین اوتوا الکتاب حل لکم) حبوبات را حلال مى کند و ربطى به حلال بودن ذبایح آنان ندارد.
جواب:
حبوبات , پیش از نزول این آیه نیز, حلال بودند و شأن نزولها و احادیثى که ذیل آیات سوره هل اتى وارد شده , بهترین گواه این مطلب هستند و بسیار روشن است که سوره هل اتى , پیش از مائده نازل شده است, پس آیه(الیوم احل لکم الطیبات و طعام الذین اوتواالکتاب حل لکم) حتماًچیز جدیدى را, که پیش از این حلال نبوده, حلال مى کند و آن یا منحصر در ذبایح آنهاست و یا بالأخره شامل ذبایح آنان نیزمى شود.
نکته ها:
1. آیه سوم سوره مائده بیان کرد که امروز کافران از زوال دین شما مأیوس شده اند و دیگر براى براندازى آن لحظه شمارى نمى کنند و با تعیین وصى پیامبر(ص), دین شما پا بر جا و کامل شده است. پس احتمال این که آنان با غذاهاى خود, شما را مسموم و مریض کنند وجود ندارد, همان گونه که احتمال استثمار اقتصادى و بهره کشى از شما نیز وجود ندارد, چون شما امتى پا بر جا و قوى شده اید و مى توانید با آنان روابط سالم اقتصادى داشته باشید.
2. طعام طیّب و لذیذ, همان حالت حلال بودن و خوبى ذاتى خود را دارد و مالکیت یهود یا نصارا بر آن, آن را از ماهیت طیّب بودن, خارج نمى کند در نتیجه مقتضى حلال بودن , که طیّب بودن طعام باشد, موجود است و مانع هم , که مسموم بودن و یا توطئه هاى اقتصادى است , وجود ندارد . در نتیجه, طعام آنان بر شما حلال است, همان گونه که طعام شما هم بر آنان حلال بود و حلال است.
پس ظاهر آیه, با این تحلیلى که بیان شد, حلال بودن طعام آنان را مى رساند.
اشکال:
محتمل است که حلال در این جا برابر حرام شرعى نباشد, چون پیش از نزول این آیه نیز مسلمانان با اهل کتاب ارتباط تجارى داشتند, از آنان قرض مى گرفتند به آنان چیز مى فروختند, غذاى آنان را مى خوردند. حوادث خیبر و خوردن غذاهاى آنان و خوردن پیامبر(ص) از گوشت ذبح شده و …, قابل شک نیست. پس یا باید این حلال را حلال سیاسى بدانیم و بگوییم تا حال از لحاظ سیاسى مناسب نبود که با آنان روابط اقتصادى گسترده داشته باشید, چون قوى بودند و مرتب توطئه مى کردند و یا حلال را طبعى بدانیم و بگوییم اگر تا حال طبع شما طعام آنان را قبول نمى کرد و تنّفر داشتید, تنفر را کنار بگذارید. مؤید تنفر داشتن از طعام آنان نیز مطلبى است که پیش از این از المیزان نقل کردیم که سخت گیریهایى که نسبت به مباشرت و دوستى با اهل کتاب مى شد و توطئه هاى آنان, بویژه در مدینه و جنگهایى که علیه مسلمانان به راه انداخته بودند, مسلمانان را از آنان و طعام آنان متنفر ساخته بود.
در نتیجه اگر حلال, حلال شرعى نباشد, آن وقت مسأله حلال بودن ذبایح اهل کتاب ربطى به این آیه پیدا نمى کند. به عبارت دیگر, یکى از دلیلهاى که قایلین به حلال بودن ذبایح اهل کتاب مى آورند همین آیه شریفه است و مى گویند: آیه قرآن طعام اهل کتاب را براى ما حلال کرده است و طعام شامل ذبایح و غیر ذبایح مى شود. در نتیجه ذبایح آنان بر ما حلال است. گروه دیگرى که بیشتر اهل سنت هستند, پایه استدلالشان را محکم تر کرده اند و مى گویند: مقصود از طعام در آیه, تنها ذبایح است. چون سایر طعامهاى اهل کتاب, پیش از این هم حلال بود و نیازى به حلال کردن دوباره نداشت و لسان آیه هم لسان امتنان است پس چیزى را که پیش از این حلال نبوده, حلال کرده و آن ذبایح اهل کتاب است. امّا همه این استدلالها و قیل و قالها وقتى تمام است که حلال و حرام به معناى شرعى آن باشد. در صورتى که اگر کسى ادعا کرد که حلال در این آیه, حلال سیاسى یا حلال طبعى است پایه استدلال سست مى شود.
جواب:
اوّلاً ,حلال و حرام در این آیات و آیات مطرح شده قبلى در معناى شرعى آن به کار رفته است (انما حرّم …) و (حرّمت) همه معناى شرعى را بیان مى کنند و به مجرد احتمال نمى توان ظاهر لفظ را کنار گذاشت.
ثانیاً ,بر فرض که حلال و حرام سیاسى باشند, معلوم مى شود که طعام اهل کتاب, از نظر شرعى, پیش از این اشکالى نداشته و تنها از ناحیه سیاسى بوده است که این اشکال هم با قوّت گرفتن مسلمانان و نزول آیه(الیوم احل لکم الطیبات) حلّ شد.
نتیجه:
از مجموع مطالب گفته شده در بحث آیات, امور ذیل روشن مى شود: 1. آیاتى که راجع به گوشتهاى خوردنى بود به ترتیب از آغاز بعثت تا اواخر عمر پیامبر اکرم(ص) ذکر شد و در بین آنها دلیلى بر حرام بودن ذبایح اهل کتاب یافت نشد. از طرف دیگر, عمل پیامبر اکرم(ص) در خیبر , حلال بودن را تأیید مى کرد. روایات هم ( خواهند آمد ) نهى از ذبایح اهل کتاب را از پیامبر اکرم(ص) و یا حضرت على(ع) نقل نمى کند. پس معلوم مى شود که ذبایح اهل کتاب در آن زمان حلال بوده و آیه در مقام حلال کردن آنها نبوده است.
2. اختلاف در معناى طعام در آیه تاثیرى در مسأله حلال بودن ذبایح اهل کتاب نمى گذارد و روایاتى که از ائمه (ع) وارد شده است و مى گوید طعام به معناى گندم و حبوبات است, حلال بودن ذبایح آنان را ردّ نمى کند, بلکه پرسش کننده را به اشتباهش آگاه مى کند, تا تصوّر نکند این آیه حلال بودن را مى رساند و آن گاه از اطلاق آیه استفاده کند و تمام اقسام ذبایح آنان را حلال بداند, بلکه حلال بودن ذبایح اهل کتاب دلیل خاص خود را دارد و محدوده آن هم مشخص است.
دیدگاه علامه طباطبایى
مناسب است در این جا خلاصه اى از سخنان علامة طباطبایى ذکر شود:
(پیوند جمله (احل لکم الطیبات) به جمله (و طعام الذین اوتوا الکتاب) گویا از باب منضم کردن چیزى قطعى به چیز مشکوک است, تا تردّد و اضطراب شنونده را برطرف ساخته, اطمینانى در جانش پدید آورد … که گویا دلهاى مؤمنین پس از آن همه تشدید و سخت گیرى کاملى که در معاشرت و آمیزش و ارتباط با اهل کتاب از شرع دیده اند, درباره حلال بودن غذاى اهل کتاب قدرى دچار اضطراب و تردد شده اند, براى رفع این معنى, جریان حلال بودن (طیبات) به طور کلى را هم بدان ضمیمه ساخت تا بفهمند که غذاى آنان هم از نوع سایر (طیبات) حلال است و به این وسیله ناراحتى و تردیدشان برطرف گشته, دلهایشان آرامش یابد…)65
ملاحظه کردید که مطالب ایشان, تقریبا مناسب و هم جهت با مطالب ماست.
در جاى دیگر مى نویسد:
(طعام, به حسب لغت هر چیزى است که خورده شود و قوت حساب گردد, ولى گفته شده در این جا منظور گندم و سایر حبوبات است.
در لسان العرب مى گوید: حجازیها وقتى بدون قید لفظ (طعام) مى گویند منظورشان فقط گندم است و از خلیل نقل مى کند که در کلام فصیح عرب, (طعام) فقط گندم است و همین معنى از کتاب نهایه ابن اثیر به دست مى آید و بدین جهت در بیشتر روایات ائمه (ع) ذکر شده که منظور از (طعام) در آیه گندم و حبوبات است تنها پاره اى از روایات معناى دیگرى را ذکر کرده اند.) 66
ایشان در بحث روایى, این گونه بحث را ادامه مى دهد:
(در تفسیر عیاشى از هشام بن سالم از امام صادق(ع) درباره جمله (و طعامهم حل لکم) نقل مى کند: (عدس و حبوبات و نظایر آن). و منظور از ضمیر (هُم) اهل کتاب است. این روایت در تهذیب هم از آن حضرت نقل شده, ولى عبارتش چنین است: (عدس و نخود و غیره) و در کافى و تهذیب روایاتى از عمار بن مروان و سماعه از امام صادق(ع) درباره طعام اهل کتاب و مقدار حلال آن نقل شده که حضرت فرمود: (حبوبات) و نیز در کافى با سند خود از قتیبه اعشى نقل مى کند:
مردى از حضرت صادق(ع) پرسید:( ومن هم نزد آن حضرت بودم )شخصى یهودى و یا مسیحى براى چوپانى , در رمه اى فرستاده مى شود, تصادفاً اتفاقى در گله مى افتد و ناگزیر گوسفندانى را ذبح مى کند, آیا از ذبیحه او مى توان خورد؟
حضرت فرمود: بهاى آن را در مالت داخل مکن و آن را مخور, ملاک بردن نام خداست و جز به مسلمان نمى توان در این باره اعتماد کرد.
آن مرد گفت: خداوند فرموده است:
(الیوم احل لکم الطیبات و طعام الذین اوتواالکتاب حل لکم)
حضرت فرمود:پدرم مى فرمود: منظور حبوبات و امثال آن است.
این روایت را شیخ طوسى هم در کتاب تهذیب و عیاشى هم در تفسیرش از قتیبه اعشى از آن حضرت نقل کرده اند.
به طورى که ملاحظه مى کنید روایات, طعام اهل کتاب را که در قرآن حلال شده است, به حبوبات و امثال آن تفسیر مى کنند و لفظ طعام هم وقتى به طور اطلاق ذکر شود, به طورى که از روایات و حکایات صدر اسلام به دست آمد, مفید همین معناست.) 67
چون بحث از معناى (طعام) در آیه شریفه خارج از بحث حلال بودن ذبایح اهل کتاب است و طعام به هر معنایى باشد, به مطلب ما خدشه اى وارد نمى کند, از تحقیق در این موضوع و نقل اقوال دیگران خوددارى مى کنیم68. اگر چه بیشتر مفسرانى که قایل به حلال بودن ذبایح اهل کتاب شده اند در ذیل این آیه بحث کرده اند69 و ملاک حلال بودن راعمومیت معناى طعام گرفته اند. ولى همان طور که پیش از این بیان شد, روایات شیعه با این که (طعام) را به معناى حبوبات گرفته اند, با حلال بودن ذبایح اهل کتاب منافاتى ندارد. شاهد آن این که در روایت قتیبه اعشى, امام صادق(ع) اعتقاد آن شخص را که گمان مى کرد آیه دلالت بر حلال بودن ذبایح آنان دارد رد کرد, ولى ذبایح اهل کتاب را مطلقا تحریم نکرد, بلکه فرمود ملاک بردن نام خداست و آنان در این مورد قابل اعتماد نیستند, پس معلوم مى شود اهل کتاب بودن ,مانع نیست, بلکه مانع از حلال بودن این است که ما اعتمادى به آنان نداریم و نمى توانیم مطمئن شویم که نام خدا را برده اند. به عبارت دیگر, اگر شاهد باشیم و ببینیم نام خدا را بردند, در این صورت مانعى از حلال بودن ذبیحه آنان وجود ندارد.
خلاصه:
بنا برآنچه از این آیه برداشت مى شود, ذبایح اهل کتاب حلال هستند, حال یا این مطلب را بالمطابقه و بالصراحة دلالت دارد , همان گونه که بیشتر اهل سنت و بعضى از مفسران شیعه گفته اند (با این بیان: طعام اگر چه عام است و شامل حبوبات و ذبایح و غذاهاى مرطوب مى شود, ولى به قرینه آیات قبل و بعد این سوره که سخن از گوشت است و به قرینه آیه (احل لکم صید البحر و طعامه حل لکم) که مراد از(طعامه) گوشتهاى دریاست معلوم مى شود که ذبایح آنان حلال هستند, آن وقت باید روایاتى که طعام را در این آیه به حبوبات تفسیر مى کرد کنار گذاشت و علم آنرا به اهلش منحصر دانست.)
و یا این که بگوییم ذبایح اهل کتاب از پیش هم حلال بوده و حلال بودن شرعى آنها مفروغ عنه بوده , ولى طبع مردم از آن تنفر داشته است و پس از پیروزى مسلمانان بر توطئه هاى اهل کتاب از یک طرف و تعیین امام و وصیّ براى پیامبر اکرم(ص) و مأیوس شدن کافران از پیروزى بر دین, از طرف دیگر وقت آن رسیده بود که خداوند به طور کلى جواز معاشرت و معامله با اهل کتاب را بیان کند, تا تنفر طبع مسلمانان هم از بین برود و روابط سالم اقتصادى بین مسلمانان و آنان برقرار شود.
به هر حال, اصل حلال بودن طعام اهل کتاب و از جمله ذبایح آنان مسلم است, ولى منافاتى ندارد که آیات دیگر یا روایات, شرایطى براى آن پیشنهاد کند, مثلاً حلال بودن را به یاد نام خدا یا شنیدن آن و… مشروط کند که خارج از بحث ماست.
تفاوت ذبیحه معمولى با قربانى
پیش از ورود در بحث روایات مربوط به ذبیحه, مناسب است چند آیه اى را که مربوط به قربانى است مطرح کنیم تا زوایاى مسأله ذبایح اهل کتاب روشن تر شود.
* (و البدن جعلناها لکم من شعائر اللّه لکم فیها خیرٌ فاذکروا اسم اللّه علیها صوآفّ فاذا وجبت جنوبها فکلوا منها واطعموا القانع و المعترّ … )70
و شترهاى چاق را براى شما از شعائر الهى قرار دادیم در آنها براى شما خیر و برکت است. نام خدا را[هنگام قربانى کردن آنها] در حالى که به صف ایستاده اند ببرید, هنگامى که پهلوهایشان آرام گرفت[و جان دادند] از گوشت آنها بخورید و به مستمندان … بدهید …
* (و لکل امّة جعلنا منسکاً لیذکروا اسم اللّه على ما رزقهم من بهیمة الانعام فالهکم اله واحد … )71
براى هر امتى قربانگاهى قرار دادیم, تا نام خدا را[به هنگام قربانى] بر چهارپایانى که به آنها روزى داده ایم, ببرند و خداى شما معبود واحدى است….
* (لیشهدوا منافع لهم و یذکروا اسم اللّه فى ایام معلومات على ما رزقهم من بهیمة الانعام فکلوا منها واطعموا البائس الفقیر )72
تا شاهد منافع گوناگون خویش[در برنامه حج] باشند و نام خدا را در روزهاى معینى بر چهارپایانى که به آنها روزى داده است[هنگام قربانى کردن] ببرند[و هنگامى که قربانى کردید] از گوشت آنها بخورید و …
نکته ها:
1. نکته تعیین کننده این است که در این آیات, کلمات (یذکروا اسم اللّه, فاذکروا اسم اللّه …) با صیغه معلوم آورده شده و فاعل مشخص است, ولى در آیاتى که مربوط به ذبیحه هاى معمولى بود لفظ (ذکر اسم اللّه) و (لم یذکر اسم اللّه 73) به صیغه مجهول و بدون ذکر فاعل است و از همین جا به تفاوت حکم این دو پى مى بریم, یعنى در قربانى باید حتما ذبح کننده مسلمان باشد و تمام فقهاى ما هم, به این مسأله فتوا داده اند و روایات ما هم در این مسأله صریح است, ولى راجع به ذبیحه غیر قربانى, فقط اسم خدا بردن کافى است و نیازى به این که ذبح کننده مسلمان باشد, نیست وگرنه اختلاف صیغه در این دو مورد و بویژه با تکرار چندین مرتبه بى وجه بود.
اشکال:
اگر کسى بگوید که جمله (الاّ ما ذکیتم74) به صیغه مخاطب و فاعل آن هم مشخص است و همین دلالت مى کند بر شرط بودن اسلام در ذبح کننده چون تنها از حرامهاى شمرده شده در آیه, فقط آنچه را که شما سر ببرید, حلال کرد.
جواب:
بله, اگر در جمله اى التفات باشد ( یعنى نحوه القاء خطاب تغییر کند و جمله اى که مخاطب است تبدیل به غیبت گردد یا به عکس ) این التفات, حتماً به خاطر نکته اى است; مثلا در جمله (فکلوا مما ذکر اسم اللّه علیه) لفظ (کلوا) امر است و مخاطب, ولى (ذُکِرَ اسمُ اللّه) مجهول است و غایب و این تغییر لحن و التفات از خطاب به غیبت, حتما نکته اى دارد که بیان شد و آن حلال بودن ذبایح غیر مسلمان با ذکر نام خداست. ولى در آیه (الاّ ما ذکیتم) التفاتى نیست, چون خطاب (حرمت علیکم) در اول آیه خطاب به مومنان است و (الا ما ذکیتم) هم خطاب به همانهاست و التفاتى حاصل نشده است, تا نکته اى بخواهد.
نکته اى لطیف: اکنون که بحث التفات به میان آمد ذکر یک نکته خالى از لطف نیست و آن این که در آیه (حرمت علیکم المیتة … و ما اهل لغیر اللّه به … الا ما ذکیتم و ما ذبح على النصب75) جمله هاى (ما اهل لغیر اللّه) و ما ذبح به صیغه مجهول و غایب آورده شد تا نشان دهد مؤمنان هیچ گاه با نام غیر خدا ذبح نمى کنند و هیچ گاه براى بُت ذبح نمى کنند, پس همه ضمایر آیه یاد شده به شکل خطاب بود وگرنه این دو ضمیر که به صورت غایب بود و وجهش هم روشن شد.
2. نکته دیگر این که: طبرسى ذیل آیه (لکل امة جعلنا منسکاً …)76 از مجاهد نقل کرده است:
(این آیه دلالت دارد که بردن نام خدا بر ذبیحه, در ادیان پیش از اسلام هم تشریع شده بود.)77
برداشت ایشان صحیح و موید مطلبى است که پیش از این بیان شد مبنى بر این که اهل کتاب هم, بر ذبایح خود نام خدا را مى گویند, بویژه یهود که اذکار و اوراد خاصى در مورد ذبح دارند که پس از این, ذکر خواهیم کرد.
اشکال:
همان طور که در ذبح, اسلام شرط نیست در قربانى هم اسلام شرط نیست, چون هر دو از یک سنخ هستند.
جواب:
در مذهب شیعه, قیاس مردود است و حکمى به حکم دیگر قیاس نمى شود. شارع مقدس, در لسان آیات و روایات بین ذبیحه و قربانى فرق گذاشته است و ما هم به آن متعبدیم. حال آیا این تفاوت حکم, به خاطر اهمیت گوشت قربانى است, یا جهت دیگرى لحاظ شده, براى ما معلوم نیست.
سؤال:
آیا آیه (فصل لربک وانحر)78 دلالت بر وجوب اسلام ذبح کننده ندارد؟
جواب:
اولا در آیات سوره انعام که باید فاعل ذکر مى شد, ولى ذکر نشد گفتیم این ذکر نکردن و التفات از خطاب به غیبت و از معلوم به مجهول و تکرارش در چندین جمله , حتماً به خاطر نکته اى بوده که آن شرط نبودن اسلام و بى اهمیتى عقیده ذبح کننده است و این یک نکته ادبى ظریفى بود و دلالت ندارد که هر جا صیغه مجهول نبود یا التفاتى در کار نبود, پس باید فاعل فعل خصوصیتى داشته باشد. به بیان دیگر, التفات داراى نکته است, نه این که ترک التفات هم داراى نکته اى باشد.
ثانیاً, (وانحر) در آیه یاد شده مجمل است. ظاهر لفظ همان نحر کردن و کشتن شتر است, ولى روایات زیادى داریم که دستها را در مقابل نحرگاه سینه خود نگه دار, یعنى نماز بخوان و در نماز خود قنوت انجام بده, به این ترتیب که دستها را تا برابر نحرگاه بالا بیاورى و دعا کنى. برابر این احتمال, آیه ربطى به بحث ذبح و قربانى ندارد79.
ثالثا, بر فرض که (وانحر) به معناى کشتن شتر باشد, باز آیه مربوط به قربانى مى شود و ربطى به ذبیحه هاى معمولى ندارد, چون آیه قرآن مى فرماید:
(ما به تو کوثر [ فاطمه زهرا ] عطا کردیم و تو [به شکرانه آن] نماز بگزار و قربانى کن.)
این ذبح, ذبح مخصوصى است و ربطى به بحث ذبیحه ندارد.
خلاصه:
1. در ذبحهاى معمولى لازم نیست که ذبح کننده مسلمان باشد بر خلاف قربانى که اسلام در آن جا شرط است.
2. حکم ذبیحه و چگونگى ذبح آن و انواع حرامها در این مورد, از اول بعثت تا آخر عمر پیامبر اکرم(ص) ثابت بوده است.
3. حیوان ذبح شده با نام خدا ,مسلماً حلال است, در حالى که حرام بودن حیوانى که هنگام ذبح آن, نام خدا برده نشده است,مسلم نیست.
4. اثبات حلال بودن ذبایح اهل کتاب, بستگى بر معناى طعام در آیه (و طعام الذین اوتوا الکتاب حل لکم) ندارد.
جند بحث جنبى و فرعى
مطالب دیگرى را که از اطلاق یا عموم آیات مربوط به ذبایح مى توان استفاده کرد, در ضمن چند فرع مطرح مى کنیم و اگر مقید یا مخصصى از روایات و سایر دلیلهاى شرعى نیافتیم, اطلاق آیات بر حجت بودن خود باقى خواهند بود.
1. آیاتى که به آنها اشاره شد, دلالتى بر مرد بودن یا زن بودن ذبح کننده نداشت, همان طورى که دلالت بر بلوغ و عدم بلوغ نیز نداشت و به بیان دیگر, آیات قرآن, حلال بودن ذبیحه را تنها بر نام خدا معلق کرد, اما این ذبح کننده اى که نام خدا را مى برد , مرد باشد یا زن , بزرگ باشد یا کوچک, فرقى نمى کند. بله, عقل مى گوید ذبح کننده باید قدرت بر ذبح کردن داشته باشد , همان گونه که عقل مى گوید باید به کلام او, بردن نام خدا صدق کند. پس اگر دیوانه اى نام خدا را برد, بر این نام خدا بردن, اعتبارى نیست, چون به هیچ کلامى از کلمات او اعتبارى نیست.
2. آیا شرط حلال بودن حیوان ذبح شده این است که ذبح کننده خود نام خدا را ببرد, یا این که ممکن است یکى ذبح کند و دیگرى نام خدا را ببرد؟
جواب:
آیات در این جهت اطلاق داشت و آنچه مهم بود بردن نام خدا بر ذبیحه بود و این که معمولاً ذبح کننده نام خدا را مى گوید, ضررى به بحث ما نمى زند, زیرا غلبه وجودى هیچ گاه مقید اطلاق نمى شود, پس امکان دارد که یکى ذبح کند و دیگرى نام خدا را بگوید . ولى از طرف دیگر, آیات قرآن ذبیحه اى را که با نام غیر خدا ذبح شود, حرام مى دانست. حال این ترک نام خدا, از طرف ذبح کننده اگر از روى عمد باشد, این خود مصداقى از اهلال لغیر اللّه است و ذبح شرعى صورت نگرفته است; امّا اگر مباشر ذبح ضعیف است, مثلا دیوانه و یا گنگ است و قدرت بر بردن نام خدا ندارد, در این صورت اگر دیگرى نام خدا را بگوید کافى است, چون آیه قرآن یاد نام خدا را بر ذبیحه مى خواست که محقق شد ووحدت ذبح کننده راهم نخواسته بود,تا اشکالى پیش بیاید.
3. پس از این که روشن شد آیات مربوط به ذبح اطلاق دارند, و راجع به وحدت یا شمار ذبح کننده نظرى ندارند و اگر مباشر ضعیف بود و قدرت بر بردن نام خدا نداشت, جایز است شخصى ذبح را انجام دهد و دیگرى نام خدا را بر زبان جارى کند , روشن مى شود که ذبح با دستگاههاى اتوماتیکى اشکالى ندارد, چون دستگاه مانند یک مباشر ضعیف است که عقل و شعور ندارد و قدرت بر ذکر ندارد; از این روى, دستگاه فعل را انجام مى دهد و عامل نام خدا را مى برد و همین که عامل هنگام به کار انداختن دستگاه براى ذبح نام خدا را گفت و مثلاً گوسفندان را براى ذبح روانه کرد, ذبح با نام خدا صدق مى کند. به عبارت دیگر, همان طورى که با یک کارد امکان دارد یک گوسفند را ذبح کنند و یک نام خدا را بگویند, همین طور امکان دارد دو حیوان را روى هم قرار داد و با یک نام خدا و یک حرکت کارد هر دو را ذبح کرد و ذبح با نام خدا بر هر دو صدق مى کند. پس ملاک یاد نام خدا بر هر حیوان و بر هر ذبیحه نیست, بلکه ملاک این است که عمل با نام خدا انجام گیرد.
اشکال:
ممکن است اشکال شود که در ذبح با دستگاه سایر شرایط رعایت نمى شود.
جواب:
مى گوییم که اکنون بحث ما از ناحیه فاعل و یاد نام خدا است; یعنى مى خواهیم بگوییم ذبح کننده لازم نیست انسان باشد و ذبح هم لازم نیست به طریق سنتى انجام پذیرد و همچنین لازم نیست شمار بردن نام خدا به شمار حیوانات ذبح شده باشد, ولى بقیه شرایطى که در ذبیحه هست, باید رعایت شود.
________________________________________
پی نوشت :
57.سوره (النحل), آیه114و 115.
58. سوره (انعام), آیه 118, 119و 121.
59.( مجمع البیان),ج357/4.
60. سورره (انعام), آیه145.
61.( مسالک الافهام),ج224/2.
62. سوره (بقره), آیه 172 , 173.
63. سوره (مائده), آیه 1,3 ,5.
64.(تفسیر المیزان),ترجمه, ج315/5.
65.(همان مدرک)315/.
66.(همان مدرک)314/.
67.(همان مدرک)327/.
68.(تفسیر البرهان) ; (الدر المنثور) و براى تحقیق بیشتر و نقد روایات اهل سنت, به تفسیر (المیزان) مراجعه شود.
69.تفسیر (الفرقان) ; (الکاشف) و ….
70. سوره (حج), آیه36.
71. سوره (حج), آیه34.
72. سوره (حج), آیه27.
73. سوره (انعام), آیه 119ـ 121.
74. سوره (مائده), آیه3 .
75. سوره (مائده), آیه3.
76. سوره (حج), آیه34.
77. (مجمع البیان),ج84/7.
78. سوره (کوثر), آیه2.
79.(المیزان), ج370/20 ـ 373.