آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۷

چکیده

متن

از مهم ترین مقولات عرصه فرهنگ و هنر مسأله غنا وموسیقى است. تأثیر شگفت انگیز غنا و موسیقى بر روح آدمى, توجه بیشتر اقوام را از دیرباز به سوى خود کشانده است. شاعران ایرانى به وجود خوانندگى و نوازندگى درایران کهن و دوران ساسانى اشاره کرده اند.تأثیر آن به قدرى زیاد بوده است که شاهان ساسانى, خلفاى اموى عباسى و… گاه براى نواختن یک قطعه کوتاه, پولهاى گزافى را مى پرداخته اند; مثلاً هارون, به ابراهیم موصلى, که براى او موسیقى اجرا کرده بود, سه هزار درهم جایزه داد1.
البته بیشتر پادشاهان و خلفا, غنا و موسیقى را با شراب و شاهد همراه مى کرده اند که از دید شرع, هرگز مشروع نبوده و نخواهد بود, اما استفاده از این هنر, مختص به این مجالس گناه آلود نبوده است, نغمه هاى روحانى و دل انگیزى که تأثیرى عمیق بر روح شنوندگان داشته است نیز, در لابه لاى صفحات تاریخ, دیده مى شود. ابن ابى الحدید, در باره صداى حضرت داوود(ع) مى نویسد:
(به حضرت داوود, نغمه خوش و دلپذیرى عنایت شده بود, به گونه اى که پرندگان, هنگام نغمه سرایى وى, در محراب عبادت وى, جمع مى شدند و حیوانات بیابان نیز, به مجردشنیدن صداى وى, به اونزدیک مى شدند و از شدت تأثیر جذبه صداى خوش او, حضور مردم [و خطرهاى ناشى از آن] را فراموش مى کردند2.)
حضرت داوود, جداى از نغمه خوش, مزمارى3 معروف داشته است. امیرمؤمنان(ع) وى را صاحب (مزامیر) وقارى اهل بهشت معرفى کرده است4.
هنر استفاده از صداى نیکو در آغاز اسلام, در عرصه قراءت قرآن جلوه کرد. روایات زیادى در باره قراءت نیکوى پیامبر اکرم(ص) و دیگر معصومان(ع) وارد شده است. بعضى ازروایات, پیامبر اکرم(ص) را (احسن الناس صوتاً بالقرآن) معرفى کرده اند6 و از روایت دیگر برداشت مى شود که آن حضرت در نماز جماعت, براى رعایت حال مأمومین و جلوگیرى از خود بى خود شدن آنان, از نیکویى قراءت خویش مى کاسته است7.
امام زین العابدین و امام باقر(ع) چنان با صداى خوش قرآن مى خواندند که گاه, مردم مى ایستاده اند و به قراءت آنان گوش فرا مى داده اند8 و گاه نیز, نیکویى قراءت امام, آنان را از هوش مى بوده است9.
خوش خواندن قرآن, منحصر به معصومان(ع) نبوده است, شمارى از صحابه و تابعین نیز, قراءتهاى نیکویى داشته اند.
در بعضى از موارد, پیامبر اکرم(ص) به قراءت آنان با کمال اشتیاق گوش فرا مى داده است10. در مواردى نیز, قراءت آنان رابه (مزمار) داوود(ع) تشبیه مى فرموده است11.
از سوى دیگر, با نگاهى کوتاه به مجموعه هاى روایى, دو موضوع: غناء و آلات لهو و لعب جلب نظر مى کند. روایات بسیارى به حکم این دو موضوع: غناء, موسیقى و ابزارهاى آن و شرح نمونه هاى آنها پرداخته اند.
صاحب وسائل الشیعه, در ضمن طرح سه عنوان پیوسته با مسأله, پنجاه و دو روایت را مى آورد.12
مشهور فقهاى شیعه, از این روایات, حرمت غنا را استفاده کرده اند13 و گروهى, حکم فوق را, اجماعى دانسته اند14.
با این همه, در موضوع غناى حرام, اختلاف زیادى وجود دارد. مفهوم غنا, ضرب المثل مفهوم مجمل در میان اصولیان شده است. از سوى دیگر, اختراع و استعمال وسائل و ابزارهاى جدید موسیقى نیز مى تواند در ابهام بیشتر مصادیق غنا و موسیقى حرام, در عصر حاضر مؤثر افتد.
پوشیدگیهاى بالا, تا پیش از پیروزى انقلاب اسلامى ایران, نمى توانست مسأله ومشکلى در زندگى اجتماعى مسلمانان به حساب آید, چرا که رادیو و تلویزیون که بیشترین استفاده را از این هنر مى کند, در دست متعهدان به دین اسلام نبود و مردم مسلمان نیز, با توجه به اختلاط مسلم مصادیق حلال و حرام و غلبه مصادیق حرامِ قطعى موسیقى و غناء از استفاده از این دو رسانه خوددارى مى کردند, تا به گناه آلوده نشوند. فقیهان نیز, با توجه به کاربردهاى حرام این دو وسیله فتوا به حرمت خرید و فروش آنها مى دادند; امّا امروزه, شرایط زمان و مکان و حاکم بودن فقیه, اجازه تکرار احتیاطات و تکرار شرحها و روشنگریهاى موضوعى و حکمى این مقوله را که توسط فقیهان دورانهاى پیش, بیان شده, نمى دهد. امروزه که گونه هاى فراوانى, از این نوع هنر در عرصه فرهنگ عمومى جهان ارائه شده و با بررسیهاى علمى, ویژگیهاى متمایز آنها تا حدود زیادى شناخته شده است و ازجهت تجربى تأثیرات هر نوع نیز از انواع دیگر, کاملاً متمایز و ملموس گردیده, کند و کاوى نوین و همه جانبه مورد انتظار است.
این نکته, هرگز به معناى تلاش در جهت توجیه فقهى آنچه مرسوم است, نخواهد بود, بلکه در حقیقت با توجه به طرح پرسشهاى نوین و فهم تفاوت کاربردهاى غنا و موسیقى و روشن شدن بیشتر زوایاى مخفى غنا در موسیقى, باید تلاش ورزید که به فهم دقیق ترى از حکم شارع مقدس اسلام رسید و تا حد امکان تکلیف موضوعات مشتبه و مورد احتیاط را روشن کرد.
نکته دیگر آن که: گرچه از جهت فتوایى, فتاواى راهگشاى حضرت امام خمینى که امروزه نیز, براساس جواز تقلید از آن امام راحل, که مورد نظر عموم فقیهان و مراجع در قید حیات است, مورد عمل قرار مى گیرد; از این روى, از جهت عمل به وظیفه شرعى, تکلیف رسانه ها و مردم مشخص است, امّا آنچه مهم تر از فتواست, ارائه تبینهاى نظرى و استدلالى و برهانى ساختن همه جانبه این فتوا و یا تبیین دیدگاههاى فقهى دیگر است; چرا که حیات دراز مدت یک اندیشه در زمانهاى دور, بیش از آن که مبتنى بر شخصیت صاحب آن رأى باشد, بر برهانها و استدلالهاى روشن و استوار متکى است.
پرسشهایى که در این مقال, مهم تر جلوه مى کند, از این قرار است:
حکم شرعى غناء, حرمت است یا حلیت؟ و یا در حکم یاد شده, تفصیلى وجود دارد؟
در هر صورت, مقصوداز غناى محرم چیست؟
آیا غناى لُغوى موضوع حکم شرعى است؟ یا غناء داراى مفهوم جدیدى گردیده و حقیقت عرفیه یا شرعیه آن با معناى لُغوى متفاوت است؟ ازویژگیهاى زمان صدور روایات, مى توان رهبرد ویژه اى درفهم و یا تبیین موضوع غناى محرم به دست آورد یا نه؟
در صورت اجمال مفهومى غناء و یا تعارض روایات, اصل عملى مورد تمسک چیست؟
اجماع فقها, در حکم مسأله چه مقدار مى تواند به عنوان مستند جداگانه اى رخ بنماید؟
در صورت رسیدن به نتیجه فقهى غیر مشهور, جامعه مأنوس با فتواى مشهور را چگونه مى توان با فتواى غیر مشهور آشنا کرد, به گونه اى که مخالفت با مشهور را مخالفت با ضرورى دین, نپندارند؟
ابتدا اشاره کوتاهى به ویژگى غناء و افراد شایع آن در زمان صدور روایات مى کنیم تا بدین وسیله به فضاى صدور روایات و فهم مقصود واقعى آن نزدیک شویم, سپس به مفهوم لغوى غناء اشاره مى کنیم و اختلاف نظر بسیار لغویان را در این زمینه مى نمایانیم. یادآورى اجمالى فتاواى فقهاى معروف وفتاواى گونه گون آنان, بخش بعدى این مقال را تشکیل خواهد داد. پس از آن ادله گونه گونى که از کتاب, سنت و اجماع در بیان حرام بودن و یا حلال بودن غنا آمده, به بوته بررسى مى نهیم. کشف بهتر موضوع حکم شرعى درباره غنا, با توجه به روایات و ادله دیگرى که در بخش قبل آمده است, پس از تبیین حکم غنا, خواهد آمد.
غنا, در گاهِ ظهوراسلام
آن گونه که از کتابهاى تاریخى معتبر به دست مى آید, فن موسیقى و غنا, پیش از آن که در جزیرة العرب رواج یابد, در میان اقوام متمدن آن زمان, چون: ایران وروم شناخته شده و استعمال مى گردیده است.گروه مغنیان در نزد فارسیان جایگاه ویژه اى داشته اند و مجالس مهم خویش را در همه شهرها و ایالات به آواز وصناعت آنان, پرشور و گرم مى داشته اند; اما عرب جاهلى با این هنر, همچون هنرهاى زیاد دیگرى, نا آشنا بود.
ابن خلدون در این باره مى نویسد:
(عربها, در آغاز, که به فن (شعر) آشناشدند, کلام خویش را با حفظ تناسب حروف متحرک و ساکن, در قالبهاى شعرى جدا جدا مى ساختند و به آن (بیت) مى گفتند… این تناسب شعرى, قطره اى از دریاى تناسب صدا در کتابهاى موسیقى است, امّا عرب به آنها آگاه نبود, پس از آن شتربانان به (حداء) تغنى مى کردند و دخترکان و کنیزان, به ترجیع صدا و ترنّم آن در خانه هامى پرداختند. اگرترنّم در شعر بود, به آن (غنا) و اگر در قراءت بود, به آن (تغبیر) مى گفتند. نوع دیگرى از تغنى آنان که با دایره و نى همراه بود و موجب سبکى مى شد, سَنّاد نام داشت. البتّه این نوع تغنى آنان (فنى) نبود وگونه اى بود که بدون تعلیم نیز به آن راه برده مى شد. در زمان ظهور اسلام و غلبه مسلمانان بر کشورهاى دیگر, در آغاز لذت آنان در قرآن خواندن و ترنّم به اشعار (که رسم قدیم آنان بود) خلاصه مى شد, امّا باکسب غنائم جنگى و حصول رفاه و خوشگذرانى و راه یافتن مغنیان حرفه اى فارس و روم به میان اعراب, کم کم عرب با زمینه هاى جدیدى آشنا شد. اشعار عربى را در قالب لحن هاى غنایى تازه وارد ریخته و برخى نیز, به فراگیرى این فن مشغول شدند, نام مَعبر و ابن شریح در این زمینه مشهور شد. زمان ابراهیم بن المهدى از بنى عباس رسید و افرادى چون ابراهیم موصلى و فرزندش, اسحاق و نوه اش, حماد به این فن مشهور شدند, در این زمان بنى عباس در لهو غوطه ور شدند و آلات جدیدى براى رقص تهیه کردند15).
ورود موسیقى فنى و پیچیده,در اثر ارتباط اقوام عرب جاهلى, با اقوام دیگر, حاصل شد. ابوالفرج اصفهانى مى نویسد:
(مهم ترین ابزارى که عربان حجاز, پیش از اسلام, براى نواختن به کار مى بردند, دف چهارگوش و نى لبک و نى بلند بود.16)
در حدود دوران پیامبران اسلام(ص) نفوذ موسیقى از دیگر سرزمینها, در قلمرو عرب, آغاز شده بود.
امیران غسانى, دسته هاى هم آوازى از دختران نغمه گر داشتند.
لحمیان حیره (عود) را از ایران گرفته بودند و حجازیان, از ایشان گرفتند, بنابر روایتى, نضربن حارث بن کلده, این ابزار را ازحیره, به مکه برد.17روایت دیگرى, آوردن عود ایرانى را به ابن سریج نسبت مى دهد18.
این نغمه پردازى, در دورانى جاهلیت, وجود داشته است و بیشتر, زن بوده اند. ابوالفرج اصفهانى, نام شمار زیادى از آنان را آورده است19.
خنساء, بزرگ ترین زن شاعر عرب, که در روزگار پیامبر(ص) مى زیسته, مرثیه هایى در رثاى برادرش سروده که با آواز, خوانده مى شده است20.
با ظهور اسلام در میان جامعه متعهد به دین, به دلایل فراوانى, از جمله, وضعیت انقلابى روزگار پیامبر(ص) و فراوانى جنگها و درگیریها, از وجود زنان آواز خوان و موسیقى شهوانى, خبرى نبوده است.
در زمان پیامبر(ص), (حداء) رواج داشته, آن هم به نقل ابن منظور, ویژه شتربانان نبوده, بلکه عرب, در وقتهاى فراغت, بدان زمزمه مى کرده است. امّا پیامبر(ص) دوست تر مى داشته که به جاى (تغنى) به گونه (رکبانى) (آوازهاى رایج در میان عرب), به قراءت قرآن بپردازند. در این نقل, گرچه پیامبر اکرم(ص) درخواست تبدیل (ماده) زمزمه آنان را به قرآن دوست مى داشته, ولى نسبت به چگونگى زمزمه به قرآن, دستور جدیدى نداده و یا گونه خاصى را, پیشنهاد نکرده است.
اینک عبارت ابن منظور:
(قال ابن الاعرابى: کانت العرب, تتغنّى بالرُّکبانیّ [نشید بالمد والتمطیط] اذا رکبت الابل واذا جلست فى الأفنیة وعلى اکثر أحوالها, فلمّا نزل القرآنُ أحبَّ النبیُّ, صلى اللّه علیه وسلم, ان یکون هجِّیراهُم مکان التَّغنیِّ بالرُّکبانیِّ.)21
روشن است که یکى از جلوه هاى هنر خوشخوانى دردوران نزول قرآن, در قراءت قرآن جلوه کردکه به مواردى از آن, در آغاز این نوشته, اشاره گردید. امّا غناء, به طور مطلق, کم کم در دورهاى بعدى, در فرهنگ مردم, بویژه در منش خلفا, جایگاه ویژه ایى یافت.
در روزگار عثمان, گرایش به غناء, بیشتر شد ومردم, باهماهنگى صوت و ابزار موسیقى, آشنا شدند.
این, همان چیزى است که مورخان عرب, آن را نغمه دقیق و ظریف نامیده اند.
براى نخستین بار, مردانى زن نما (مُخَنثَّان) به میدان آمدند و موسیقى گرانى بنام شدند. از جمله: طویس (11 ـ 92) از مردم مدینه که پدر آواز در اسلام به شمار مى رفت. به احتمال قوى, همو, نخستین کسى است که وزن را به موسیقى عرب, وارد کرد و نخستین آواز خوانى است که با دف, سروده ها را هماهنگ ساخت22.
از کتاب اغانى, که در بر دارنده تاریخ جامعى از موسیقى دانان است (تا زمان نویسنده) به دست مى آید, در دوران بنى امیه و بنى عباس, در فن موسیقى و غناى شهوانى, گامهاى بزرگى برداشته شده و تشویقهاى فراوان از خوانندگان صورت گرفته و جایزه هاى سنگینى نیزبه موسیقى دانان و نوازندگان و خوانندگان داده مى شده است23. اینها همه, نشانگر تحقق مفهوم ثانوى براى غنا, در روزگار بنى امیه, بویژه بنى عباس, یعنى در دوران صدور روایات صادقین(ع), است که در ظهور غناى شاهانه و آلوده به شراب و شاهد دارد.
با توجه به تفاوت لحن روایات نبوى و روایات صادقین(ع) درباره غنا24, مى توان از این تفاوت شیوه اجراى موسیقى و غناء, در این دو عصر, تفسیر مناسبى را به دست آورد.
البته وجود غناى لهوى, در میان عربان جاهلى, بویژه استفاده از کنیزان آواز خوان, انکار نمى شود, ولى در دوران بیان تفصیلى احکام (دوران مدینه) و در میان جامعه اى که مخاطب بیان احکام بودند هرگز چنین غنایى رواج نداشته است, بدین جهت, گرچه بعضى از مورّخان به وجود کنیزکان آواز خوان که با صداى خوش و استفاده از آلات لهو و لعب در جذب مردان فاسق مى کوشیدند,اشاره کرده25 و بعید نیست که آیه شریفه: (ولا تکرهوا فتیاتکم على البغاء ان اردن تحصناً)26 نیز به نهى موالى این کنیزان از این عمل ناپسند نظرداشته است, ولى با این همه, در عصر بیان احکام از این عادت ناپسند,مسلّماً در میان جامعه اسلامى اثرى نبوده است. با توجه به این نکته, نمى توان همچون بعضى از فقها ونویسندگان, غناى زمان پیامبراکرم(ص) را داراى حقیقت عرفیه در غناى لهوى و شهوانى دانست27, گرچه پذیرش حقیقت عرفیه غناء و غناى لهوى در زمان صادقین(ع) پس از رواج این گونه غنا در دستگاه بنى امیه و بنى عباس ناصواب نیست.
مفهوم لغوى غنا
صرف نظر از دیدگاه شرع درباره غنا, مفهوم لغوى و کار برد عرفى غنا, کدام است؟
درباره معناى غنا در میان لغویان اختلاف زیادى وجود دارد:
ابن منظور, آن را به صدایى که شادى آفرین باشد, معنى کرده است28.
همو در توضیح این لغت در بخش دیگرى مى نویسد:
(هر کس صداى خود را بلند کند, عرب به آن صدا, غنا مى گوید)29
دهخدا, ازسه کتاب: منتهى الادب, غیاث اللغات واقرب الموارد, به ترتیب,سه تعریف زیر را براى غنا مى آورد:
(آواز خوش که طرب انگیزد. سرود (منتهى الادب) نغمه و سرود خوانى (غیاث اللغات) آواز خوش طرب انگیزه غنا به معناى تغنى و آواز خوانى است و آن, در صورتى تحقق مى پذیرد که الحانش از شعر و همراه با کف زدن باشد و این, نوعى بازى است (اقرب الموارد).)30
فخر الدین طریحى, قید مطرِب بودن را براى غنا, لازم نمى داند:
(غنا, صدایى است که ترجیع شادى آفرین و طرب انگیز را در بر بگیرد, یا صدایى که عرف آن را غنا بداند, گرچه مطرب نباشد.31)
وى, مفهوم غنا را بین دو چیز مردد مى داند که در بخش دوّم, از واگذاردن سخن به عرف, سخن به میان مى آورد. روشن است که در این واگذارى و گرفتن معرِّف در معرَّف دور وجود دارد.
نراقى نیز در مستند الشیعه, تعریفهاى گوناگونى را براى مفهوم غنا نقل مى کند:
(صوت طرب آور. صوت حاوى ترجیع و طرب. ترجیع صوت. صداى مطرب. بلند کردن صدا با ترجیع. کشیدن صدا. کشیدن صدا با ترجیع. کشیدن صدا با ترجیع و شادى آفرین. کشیدن صدا به گونه شادى آفرین. نیکو گردانیدن صدا کشیدن و پى در پى آوردن صدا.
صداى موزون و مفهومى که قلب به جنبش در آورد.32)
امام خمینى, ضمن اشاره به متن یاد شده و به تعریف طریحى, به چند تعریف دیگر, که بیشتر متأثر از حکم شرعى غناست, اشاره مى کند:
(صوت ترجیع مطرب, یا آنچه در عرف, غناست, گرچه مطرب نباشد. صداى لهوى. صداى اهل فسق و گناه. آنچه با مجالس لهو سازگارى دارد. آنچه با آلات لهو و لعب سازگارى دارد. صداى آماده شده براى مجالس لهو و لعب. صداى بر انگیزاننده شهوت جنسى, صوت در بر دارنده ترجیع مطرب, صوتى که شأن آن را دارد که در متعارف مردم, طرب انگیزد و طرب آن, سبکى آور است, به گونه اى که عقل را در آن حالت زایل مى کند. صدایى که حسن ذاتى دارد (گرچه به مقدار کم). و شأن آن را دارد که براى متعارف مردم, طرب انگیزد.33)
تعریف اخیر را ایشان برگزیده اند. تعریف پیش از آن, که تفاوت اندکى با تعریف اخیر دارد, از رساله چاپ نشده شیخ محمد رضا آل شیخ علامه شیخ محمد تقى نقل نشده است.
در بین تعریفهایى که یاد شد, بودن تردید, برخى شرح الاسم و در نتیجه, اعم از مفهوم واقعى غنایند. مثلاً اطلاق غنا, بر هر صداى کشیده, بلند و یا هرگونه ترجیعى, مسلماً باطل است, گرچه صوت غنایى, بیشتر بلند, کشیده و یا مرجع است, بعضى از تعریفها نیز, مسلماً متأثر از موضوع حکم شرعى غنا در دیدگاه نویسندگان است, بویژه کسانى که مطلق غنا را حرام دانسته اند, در تنگ کردن دایره مفهوم لغوى غنا و گاه, گسترش آن, تا اندازه اى که بر موضوع حکم حرمت برابرى کند, کوشیده اند, مثلاً تعریف غنا, به صداى اهل فسق و گناه, یا صداى بر انگیزاننده شهوت جنسى, به طور مسلم, متأثر از حکم شرعى است; چرا که هیچ کتاب لغتى, چنین قیدهایى را نیاورده و اصولاً, به ویژگى نوازنده در نامگذارى به غنا, توجهى نداشته است.
پاره اى دیگر از تعریفها نیز, بعضى از اوصاف غالبى را به جاى وصف مقوم تحقق غنا, یاد کرده اند, مانند ذیل تعریف اقرب الموارد, یا تعریف به کشیدن صدا و پى در پى آوردن آن و تعریفهایى که در آن, قید ترجیع وجود دارد; چرا که بیشتر ایجاد غنا, با ترجیع, توالى حرکات صدا و… همراه است.
با توجه به این نکته ها, به نظر مى رسد آنچه در بین تعریفهاى بالا, مى تواند مورد اعتماد واقع شود, آواز خوش شادى آفرین است. این تعریف, جداى از آن که در عبارات کتابهاى لغت, چون: لسان العرب, منتهى الادب, اقرب الموارد و… آمده است, روح و جان بعضى از تعریفهاى دیگر را تشکیل مى دهد.
به نظر مى رسد (خوش) و (شادى آفرینى) از مقومات غناى لغوى است.
تعریف حضرت امام خمینى و تعریف شیخ محمد رضا آل شیخ, در حقیقت تفصیلى از همین تعریف است.
البته, به نظر مى رسد مطلق آواز خوش طرب انگیز, موضوع حکم شرعى نباشد. در این باره تفصیلى است که خواهد آمد. آقاى خویى, در پاسخ استفتاء, به این تفاوت معناى لغوى و اصطلاحى غنا, اشاره دارد:
(غنا, بر حسب معناى لغوى, از غناى حرام, فراگیرترست و همه صداهاى خوش را در بر مى گیرد و به همین جهت, در بعضى از روایات, به تغنى در قرآن, فرمان داده شده است.34)
آنچه در سخن بالا مهم مى نماد, اشاره ایشان است به تفاوت معناى لغوى غنا و معناى اصطلاحى آن (یعنى معنایى که دردیدگاه ایشان و گروهى دیگر, موضوع حرمت است) بر این اساس, معناى کلمه غنا, که در عرف و لغت در آن معنى استعمال مى شود, روشن است; امّا این که این کلمه, داراى معناى اصطلاحى دیگرى غیر از معناى لغوى است و حرمت شرعى, بر چه محدوده اى وارد شده, مطلبى است که در ادامه این نوشتار, بدان خواهیم پرداخت.
دیدگاه فقها درباره غنا
در باب غنا, سه دیدگاه وجود دارد:
1 . حرمت غنا, مطلقاً, این دیدگاه, که مشهور در بین فقهاست, مطلق غنا را حرام مى داند, گرچه در بین صاحبان این دیدگاه, غنا مفهوم و احدى ندارد.
محمد جواد عاملى مى نویسد:
(اختلافى در حرمت غنا و مزد بر آن و یادگیرى و آموزش و شنیدن آن, نیست, چه در قرآن و دعا و شعر باشد و چه در غیر آن, همان گونه که صاحب مجمع البرهان نیز, آورده است… تا این که محدث کاشانى و فاضل خراسانى, چون غزالى از عامه, رشته جداگانه اى بافته و تحریم را به غناى همراه با محرمات دیگر, اختصاص داده اند35.)
فقیهان پیشین, به جاى فتوا درباره نفس غنا, به کسب مغنیّه فتوا داده اند. البته چون حرام بودن خرید و فروش زنان آوازه خوان, به جهت حرام بودن نفس غناست و وجه دیگرى براى حرمت آن وجود ندارد, کلام فقها درباره حرمت خرید و فروش زنان آواز خوان, ملازمه روشنى با حرمت تغنى در دیدگاه اینان دارد.
تعبیر: (کسب المغنیة حرامٌ) در فقه رضوى36, مقنع و هدایه شیخ صدوق, مقنعه شیخ مفید و مراسمِ سلار, وارد شده است37.
ابن ادریس, به حرام بودن هر چیزى که سبب شادى و سبکى مى شود, از صداها و آهنگها و… فتوا داده است38. شیخ طوسى, همین دیدگاه را مى پذیرد39.
صاحب جواهر, ضمن فتوا, ادعاى اجماع منقول ومحصل مى کند:
([از کسبهاى حرام است] غنا, بدون هیچ اختلافى در آن, بلکه اجماع به دو قسمش: [محصل و منقول] و سنت متواتر بر آن دلالت دارد. در سنت, روایاتى وجود دارد که بیانگر آنند که غنا, از لغوو لهو و باطل است که در کتاب خداوند, از آن نهى شده است. در نتیجه, دلایل سه گانه: [کتاب و سنت و اجماع] بر آن [حرمت] دلالت دارند, بلکه مى توان گفت: از ضروریات مذهب است40.)
شیخ انصارى نیز, نظر به حرمت مطلق غنا دارد; امّا از سخن ایشان فهمیده مى شود که: صوت لهوى باطل, حرام است; از این روى, آشکار ادعا دارد: اگر دایره صوت لهوى باطل, نسبت به غنا, اعم, یا اخص باشد, فقط همان دایره صوت لهوى باطل, حرام خواهد بود, نه غیر آن. البته در نظر ایشان, غنا, یعنى صوت لهوى باطل. وى, مفهوم آواز و صوت لهوى باطل را, در همه نمونه هاى غنا, محقق مى داند41.
2 . در این دیدگاه, غنا حرام نیست, مطلقاً. حرام گناهان و حرکتهاى فساد انگیز و شهوانى است که در پیرامون آن انجام مى شود.
در این دیدگاه, آنچه حرمت دارد, میگسارى, اختلاط زن ومرد, شهوترانى و… است که با غنا در آمیخته اند و آن را همراهى مى کند. نهى از این امور, مجازاً به غنا تعلق گرفته است.
محدث کاشانى و محقق سبزوارى, بر این نظرند.
محدث کاشانى مى نویسد:
(آنچه از مجموع اخبار و جمع عرفى بین آنها به دست مى آید, حرام بودن غنا و پیوسته هاى آن, مانند: مزد بر آواز خوانى, تعلیم, تعلم, شنیدن,خرید و فروش ابزار, به غناى دوران بنى امیه (غنایى که مردان در محافل زنان دارد مى شدند و به آواز آنان گوش فرا مى دادند و زنان آواز خوان, کلام باطل بر زبان جارى مى ساختند و با آلات و ابزار لهو بازى مى کردند) اختصاص دارد. خلاصه, غناى در بر دارنده فعل حرام, حرام است, نه غیر از آن.42)
همو, همانند این عبارت را در تفسیر صافى و کتاب وافى مى آورد43. در تفسیر صافى مى نویسد:
(المستفاد من هذه الاخبار, جواز التغنى بالقرآن والترجیع به بل استحبابهما. فما ورد من النهى عن الغناء, کما یأتى فى محله ان شاء اللّه, ینبغى حمله على لحون اهل الفسق والکبائر وعلى ما کان معهوداً فى زمانهم, علیهم السلام, فى فساق الناس وسلاطین بنى امیه و بنى العباس من تغنى المغنیات بین الرجال وتکلمهن بالاباطیل ولعبهنّ بالملاهى من العیدان والغصیب ونحوها.44)
محقق سبزوارى مى نویسد:
(به نظر ما, در حرمت غنا, اختلافى نیست و اخبارى که دلالت بر حرمت مى کنند, بسیارند. محقق و گروه دیگرى از متأخرین از اینان, برتحریم غنا, حتى در خواندن قرآن, آشکارا نظر داده اند, ولى روایات بسیارى وجود دارد که بر جواز آن, بلکه مستحب بودن غنا در قرآن, دلالت دارند. بنابراین که بگوییم روایات ما, بر جواز و استحباب, نیکویى صدا وغمگینى و گردانیدن آواز در گلو, در قرآن دلالت دارند و ظاهراً, تحقق این امور, آن گونه که از سخن اهل لغت و غیر آن, به دست مى آید, بدون غنا ممکن نمى شود.
حال, در جمع بین این دو دسته خبر, یکى از دو راه را مى پیماییم:
1 . تخصیص این اخبار [اخبار حرمت] به غیر قرآن و حمل آنچه دلالت بر نکوهش آواز به قرآن, برمواردى که به گونه لهوى خوانده مى شود, همان گونه که فاسقان, مى خوانند و مى سرایند.
2 . این که گفته شود آنچه دراین اخبار وارد شده, غناى خاص است; چرا که مفرد معرف به الف لام, در لغت, آن گاه دلالت برعموم مى کند که قرینه اى خاص, بر اراده بعض افراد, نباشد, ولى در این جا این گونه نیست,چرا که آنچه در زمان صدور روایات شیوع داشته, غناى لهوى بوده است که زنان آواز خوان, در مجالس گناه مى خواندند. پس مفرد با (ال) بر افراد شایع آن زمان, بعید نمى نماند.45)
البته در تفسیر کلام محدث کاشانى و محقق سبزوارى, اختلاف نظر وجود دارد.
شمارى, تنها حرمت رقص, لهو, لعب, آمیختن زن و مرد و… را که همراه غنا بوده در زمان صدور روایات, از کلام اینان برداشت کرده اند.
شمارى, آن دو را از کسانى دانسته اند که به تفصیل در مسأله باور دارند, از جمله حضرت امام خمینى که مى نویسد:
(تو آگاهى که عبارت [عبارت کاشانى] هم در آغاز و هم در پایان آن, ظهور, بلکه صراحت دارد دراین که: غنا, دو قسم است و یک قسم آن [غناى همراه با گناه] ذاتاً حرام است و قسم دیگر آن حلال, نه این که فقط حرکتها و کارهاى گناه آلود پیوسته به غنا حرام باشند, بدین جهت, مزد بر آن و یاد دادن و شنیدن آن, حرام است واگر در دیدگاه وى, حرمت غنا, ذاتى نبود, وجهى براى تحریم این امور نبود.46)
3 . در دیدگاه سوم, تفصیل داده شده بین غناى شهوانى و مبتذل و غناى غیر شهوانى.
صاحبان این دیدگاه, گرچه حرمت را بسته به ذات غنا مى دانند (بر خلاف دیدگاه کاشانى و سبزوارى) امّا همه مصادیق غنا را موضوع حرمت نمى دانند (بر خلاف نظریه اول) بلکه موضوع غناى محرم را غناى شهوانى و مبتذل مى دانند.
این نظر, بسان نظر دوّم, از پیشینیان, نقل نشده است, بلکه پسینیان, بر این باورند و شمارى از معاصران نیز, آن را پذیرفته اند.
سید محمد ابراهیم بحرانى, مشهور به ماجد, از علماى قرن دوازدهم ومسلط بر فن موسیقى, مى نویسد:
(ما,همه کسانى که به تفصیل نظر داریم در مسأله غنا, مى گوییم: غناى ممنوع, صداهاى لهوى بوده که کنیزکان خوش صدا, از خود در مى آورده اند و مردان فاسق, آنان را همراهى مى کرده اند و با دایره و دف و… تزیین مى شده است; چرا که اطلاق غنا, بر این فرد, ایجاد حقیقت عرفیه اى در این معنى مى کرده است, ولى شما مخالفان نظر ما, مى پندارید که غنا, به معناى لغوى, حرام شده; یعنى گردانیدن آواز در گلو و شادى آفرین, یا گردانیدن صدا به گونه اى که سبکى بیاورد, حرام شده و حدیث ابن سنان, ما راتأیید مى کند و شما راتکذیب)47.
از کلام ایشان به دست مى آید که دیگران نیز با او, در این نظر موافق بوده اند. بعید نمى نماد که فیض کاشانى, از علماى قرن یازدهم هجرى, به نظر ایشان, به تفصیل باور داشته است.
در هر صورت, در زمان ما, برخى از اهل نظر و فقیهان, دیدگاه تفصیل را پذیرفته اند. از جمله یکى از معاصران, ضمن ارائه تحلیلى از دیدگاه شیخ انصارى, درباره غنا, در این کلام شیخ: (هر غنایى صداى لهوى و باطل است) خدشه وارد مى کند:
(اولاً شیخ انصارى, دلیل ومدرک و شاهدى از اهل فن غنا, در این زمینه که هر غنایى لهوى و باطل است, ندارد, بلکه بر عکس, نشانه هاى بسیارى وجود دارد که غنا, اعم ازغناى لهوى است.
ثانیاً, نصوص شرعى نیز, شاهد به تفصیل بین غناى لهوى حرام و غناى غیر لهوى جایز است.48)
دیدگاه اهل سنت
عبدالرحمن جزیرى در الفقه على المذاهب الاربعه, مى نویسد:
(تغنى, از آن جهت که چرخاندن صداست با آهنگ, مباح خواهد بود. لکن, گاهى چیزى بر آن عارض مى شود که آن را حرام, یا مکروه مى گرداند, بمانند (لعب).
پس غنا, آن گاه که فتنه اى در بر داشته باشد, مثل بودن زن نامحرم, یا جوان نورس, ممنوع خواهد بود. همچنین, حرام است اگر براى برانگیختن شهوت, یا خوردن شراب و یا ترک واجب ترتیب یابد. امّا اگر هیچ یک از این امور, بر غنا بار نشود, حرمتى ندارد. پس تغنى, به کلماتى در وصف زن زنده معین یا جوان نورس, جایز نخواهد بود; چرا که سبب برانگیختن شهوت به سوى آنان خواهد شد… امّا تغنى به کلماتى که در بردارنده حِکمَ ومواعظ هستند و یا در بردارنده وصف گُل و شکوفه و سبزى و رنگ و آب و یا در بردارنده وصف زیبایى انسان غیر معین, که در توصیف آن فتنه اى نیست, اشکالى ندارد.49)
همو, پس از این, به فتواى تک تک مذهبهاى چهارگانه اشاره مى کند, بدین شرح:
1 . شافعیان:
غزالى مى نویسد:
(دراوقات شادى, روایات دلالت بر جواز غناء و… دارد. غنا, اقسامى دارد, آنچه بر آن حرام مترتب نشود, حرام نیست.50)
غزالى از قول شافعى نقل مى کند:
(از علماى حجاز, کسى را نمى شناسم که از غنا, کراهت ورزد, مگر غنایى که داراى اوصاف خاصى است. بنابراین, اگر در جایى, شافعى, به حرمت غنا, فتوا داده, نوع حرام آن را اراده کرده است.51)
2 . حنفیان:
(تغنى حرام است که در بردارنده واژگان حرام باشد, مانند وصف زنان معین زنده, یا پسران نورس.
امّا اگر هدف از غنا, استشهاد, یا شناسایى فصاحت و بلاغت باشد, غنا, حرام نخواهد بود. همچنین اگر در وصف گُل باشد.
پس, آنچه از ابو حنیفه نقل شده: (وى. غنا را مکروه دانسته وشنیدن آن را گناه شمرده است). برنوع حرام آن حمل مى شود.52)
3 . مالکیان:
(آلات لهوى که در ازدواج استعمال مى شود, مانند: طبل و تار… بر مردان و زنان مباح است… امّا غنا, آنچه از آن جایز است, رجزى است, مانند آنچه در غناى کنیزان و دختران انصار آمده:
اتیناکم اتیناکم
فحیونا نحییکم
ولولا الحبة السهرا
لم نحلل بوادیکم)53
4 . حنبلیان:
(امّا غنا, که نیکو گردانیدن صدا و سرود خواندن است, جایز است, بلکه گفته اند: هنگام قراءت قرآن, مستحب خواهد بود, ولى به شرطى که به تغییر صدا و زیاد شدن لفظ, نینجامد وگرنه, حرام است. پس سرود خواندن و خوشخوانى, به عبارات وعظ و حکمت و… چنین است. گفته اند قراءت قرآن با آواز, کراهت دارد.54)
دکتر وهبة زحیلى, از اختلاف اهل سنت چنین گزارش مى دهد:
(گروهى از حنبلیان و گروهى از حنفیان مى گویند: غنا و شنیدن آن [حتى اگر] بدون ابزار شادى آفرین, نواخته شود, حرام است; چرا که ابن مسعود, از پیامبر(ص) نقل کرده که حضرت فرمود: (الغناء ینبت النفاق فی القلب).
گروهى دیگر از حنفیان, حنبلیان ومالکیان مى گویند: غنا, بدون ابزار شادى آفرین, اشکالى ندارد. رأى این گروه, على الظاهر, رجحان دارد.
شافعیان مى گویند: غنا, بدون ابزار طرب انگیز, کراهت دارد [حرام نیست]
غزالى, درپاره اى از نوشته هاى خود, به حلال بودن غناى بدون ابزار, نقل اتفاق کرده است.55)
دلایل دیدگاه نخست
ماهیت بحث غنا, ایجاب مى کند که دلیل عقلى بر حرمت آن, وجود نداشته باشد, امّا از سه دلیل دیگر: کتاب, سنت و اجماع در حرمت غنا, استفاده شده است.
1 . کتاب:
در قرآن کریم, لفظ تغنى وارد نشده و نسبت به این عنوان, امر و نهى خاصى وجود ندارد; اما به آیاتى که در آنها تعبیرهایى چون: (قول زور), (لغو) و (لهوالحدیث) آمده استناد جسته اند. منشأ این تفسیر, تطبیقى است که در روایات نقل شده از ائمه(ع) آمده است:
* (فاجتنبوا الرّجس من الاوثان واجتنبوا قول الزّور).56
از بتهاى پلید و سخن باطل و دروغ دورى گزینید.
دلالت این آیه, بر حرمت (قول زور) روشن است. واژه (زور) در لغت به معناى باطل و دروغ آمده است. با توجه به این که (الزور) مضاف الیه (قول) واقع شده, ظاهر آیه دلالت دارد که آنچه تحریم شده, از جنس گفتار است و به آنچه از نوع کیفیت صدا و بیان است, نه محتوا, دلالتى ندارد. برخى از مصادیق آیه شریفه که در روایات آمده, با این معنى هماهنگى دارند.
در روایتى صحیحیه از امام صادق(ع) نقل شده:
(منه قول الرجل للذى یغنّى احسنت)57
ازقول باطل است, تشویق آواز خوان.
برخى از مفسران, حتى قرطبى که با تغنى به قرآن مخالفت کرده, در ذیل آیه شریفه, مصداق (قول زور) را شهادت ناروا دانسته اند و روایتى را در این باره یادآور شده اند . اینان, به هیچ روى, به غنا اشاره ندارند58.
تفسیر (قول زور) به غنا, در شمارى از روایات آمده, ولى, با این که در حدّ استفاضه اند59, سند معتبرى ندارند. در بعضى از روایات آمده: (قول الزّور الغناء), (اجنتبوا الغناء) گرچه ظاهر این تعبیر, اتحاد مصداقى این مفهوم را مى رساند; امّا با درنگ روى تفسیرهاى دیگرى که از قول زور شده, چه در ذیل این آیه و چه در ذیل آیات دیگر, روشن مى شود که مقصود روایات یادآورى فرد شایع و یا مصداق کامل آن بوده است.
دلالت, (اطلاقى) این آیه برحرمت غنا, آن گاه تمام خواهد بود که در روزگار صدور روایات, بیشترین استعمال غنا, در غناى لهوى و باطل, موجبات انصراف لفظ غنا, به نوعى از آن را فراهم نکرده باشد; امّا با توجه به این که همه این روایات از امام باقر و امام صادق(ع) نقل شده و گذشت که در دوران آن دو بزرگوار, غنا, در غناى لهوى و باطل, بیشترین استعمال را داشته, این اطلاق, تمام نیست. از این نکته نیز بگذریم, دلالت این آیه بر حرمت جمیع نمونه هاى غنا, از باب ظهور اطلاقى است و قابل تقیید. تنها دلالت روشن این آیه, با توجّه به روایات تفسیرى, مرجوح و حرام بودن فى الجمله غناست.
* (ومن الناس من یشترى لهو الحدیث لیضلّ عن سبیل اللّه بغیر علم ویتخذها هزواً اولئک لهم عذاب مُهین.60)
گروهى از مردم, خریدار سخنان بیهوده اند, تا به نادانى, مردم را از راه گمراه کنند و قرآن را به مسخره مى گیرند. بهره اینان, عذابى است خوار کننده.
در این آیه شریفه نیز, حرمت خرید کلام بیهوده, روشن است, بویژه در روایات صحیحه اى, غنا برآیه شریفه تطبیق شده و وعده آتش, بر غنا داده است61.
در مجموع, مطالبى که در دلالت آیه شریفه پیش بیان شد, در این جا نیز, جریان دارد.
* (والذین لایشهدون الزور واذا مروا باللغو مروا کراماً)62.
آنان که به دروغ شهادت نمى دهند و چون برناپسندى بگذرند, به شتاب از آن دورى مى جویند.
در روایت معتبر, (الزّور) در این آیه شریفه, به غنا تفسیر شده است63.
این آیه, با آیه شریفه سوره حج, تقریباً, یک معنى دارند. اشکالاتى که در دلالت آیه سوره حج وارد بود, در دلالت این آیه نیز جریان دارند. افزون بر اینها, دو اشکال دیگر نیز در دلالت این آیه مطرح است:
1. آیه در صدد شمارش ویژگیهاى عبادالرحمان است. از آن جا که عباد الرحمان, مقام والایى دارند, یاد آورى ویژگیهاى آنان, نمى تواند به معناى لزوم نگهداشت این ویژگیها براى همه مؤمنان باشد.
آرى رسیدن به آن کمال, نیازمند به نگهداشت این خصال پسندیده است و قرینه داخلى این آیات نیز, بر این نکته دلالت دارد.
2 . از سوى دیگر, این آیه شریفه, حضور در مجلس غنا را حرام مى داند, ولى از آن, حرام بودن تغنى استفاده نمى شود. مگر کسى بگوید, حرام بودن شهادت بر غنا, با حرمت نفس عمل تغنى, ملازمت دارد.
* (والذین هم عن اللغو معرضون)64.
آنان که از بیهوده اعراض مى کنند.
در ذیل این آیه شریفه, روایتى از امام نقل شده که آن حضرت مى فرماید:
(انه الغناء والملاهى)65.
آن لغو, لهو ولعب است.
در آیه شریفه (اذا مروا بالغوا مروا کراماً)66 نیز بسان این تعبیر وارد شده است67.
این آیه نیز, نیازمند دلیلى است در برابر ساختن (لغو) بر (غنا) و استفاده حرمت لغو, از آن.
کار لغو, اگر به معناى آنچه غرض عقلایى ندارد, معنى شود, نمى تواند به طور مطلق, حرام باشد, چرا که کارهاى بسیارى وجود دارد که غرض عقلایى بر آنها مترتب نیست و حکم حرمت هم آنها را در برنمى گیرد.
آیه در وصف مؤمنان سخن مى گوید و مى توان گفت: شاید اراده وصف کمال مؤمنان را کرده است.
افزون بر اینها, اشکالاتى که بر دلالت آیات دیگر وارد بود, در این جا نیز, جارى است.
2 . سنت:
روایاتى که بر حرام بودن (تغنى) بدانها استدلال شده, در حدّ تواترند, امّا دلالت آنها, بر طریق یکسانى نیست. پاره اى از روایات, درتفسیر آیات چهارگانه اى که یاد شد, وارد شده اند و شمارى از آنها به تفسیر (زور) به (غنا) بسنده کرده اند و شمارى دیگر, به عذاب الهى و حرمت غنا اشاره دارند.
* پرهیز دهندگان از شنیدن غنا و شرکت در مجالس غنا: از امام موسى بن جعفر پرسیده شد:
(عن الرجل یتعمد الغناء یجلس الیه؟ قال(ع): لا.68)
آیا مى شود در نزد کسى که قصد آواز خوانى دارد نشست؟ امام فرمود: خیر.
این روایت, در کتاب على بن جعفر آمده و سند صاحب وسائل به این کتاب, به واسطه سند وى به شیخ طوسى, صحیح است. روایت از سند و دلالت خوبى برخوردار است.
روشن است که حرام بودن نشستن درنزد (مغنى) نمى تواند دلیلى جز حرام بودن فعل غنا, داشته باشد.
یا از امام صادق(ص) از غنا پرسیده مى شود, آن حضرت مى فرماید:
(لاتدخلوا بیوتاً اللّه معرض عن اهلها.69)
به خانه هایى که خداوند از اهل آنها اعراض کرده, وارد نشوید.
این روایت, افزون بر ضعف و ارسال در سند, دلالت برحرمت مطلق غنا ندارد; چرا که از ظاهر روایت بر مى آید که حضرت, از پرسش راوى, حضور در مجلس عیش و عشرت را مى فهمد. در حقیقت, آن حضرت در پاسخ, پرسش کننده از ورود به (بیت الغناء) نهى مى کند.
از قرائن و شواهد تاریخى به دست مى آید, (بیت الغناء) مکانى بوده که در آن, افزون بر آواز خوانى و نغمه سرایى, عیش و نوش نیز, بوده است.
این روایت, که در بر دارنده برداشت امام است, مى تواند مؤیدى باشد بر ادعاى انصراف غناى زمان صدور روایات, به غناى لهوى و شهوانى.
در روایت دیگر آمده:
(سألت الخراسانى(ع) عن الغنا وقلت: ان العبّاسى ذکر عنک أنّک ترخص فى الغناء فقال: کذب الزندیق ما هکذا قلت له: سألنى عن الغناء, فقلت: ان رجلاً اتى ابا جعفر(ع) فسأله عن الغناء, فقال: یا فلان اذا میّز اللّه الحق والباطل, فأین یکون الغناء؟ قال: مع الباطل. فقال: حکمت70.)
این روایت, از جهت سند و دلالت کاستى دارد:
سند آن, به خاطر سهل بن زیاد که ضعیف است.
از نظر دلالت, ظهور در حرمت ندارد; چرا که اگر فرض کنیم همه مصادیق غنا, در روایت مورد نظر بوده, همین که چیزى در زمان تمییز حق و باطل, در جرگه باطل باشد, دلیل بر حرمت آن نیست. کار لغو, جزء کارهاى باطل است, امّا آیا همه مصادیق آن, حرام خواهد بود؟
در صدر روایات, حضرت ترخیص را انکار فرمود. شاید مقصود آن باشد که نقل راوى, اشتباه بوده و حضرت, در مقام ترخیص اباحه نبوده, بلکه در مقام بیان مرجوحیت و بطلان غنا بوده است.
بر فرض تمام بودن دلالت, روایت مطلق و قابل تقیید است.
* مرجوحیت غنا: پاره اى از روایات, تنها مرجوح بودن غنا را مى رسانند, نه حرمت را, مانند: بیت الغناء, لاتؤمن من فجیعه…, گرایش نداشتن معصومان(ع) به خرید کنیزان مغنیه, غنا زمینه ساز نفاق, و غنا, عامل فقر71.
در بین این روایات, روایات صحیحه نیز وجود دارد72, ولى حرمت از آنها استفاده نمى شود.
* حرام بودن مفرد آواز خوان: پاره اى از روایات, آشکارا دلالت بر حرمت مزد آواز خوان دارند73. ملازمه بین حرام بودن مزد مغنى و حرمت غنا, روشن است. البته این روایات نیز اطلاق دارند و به گونه غنا, اشاره اى ندارند. در بین این روایات نیز, روایات صحیحه وجود دارد.
* حرمت اخذ قرآن مزماراً74: این روایت, از پیامبر(ص) نقل شده, امّا دلالت آن بر حرمت غنا, جاى تأمل دارد. دست کم, مى توان احتمال داد که مقصود حضرت, این بوده که قرآن را بى توجه به محتوا, چون دمیدن در مزمار, نخوانند. جداى از آن, اگر (اتخاذ القرآن مزماراً) حرام باشد, منافاتى با حلیت غنا ندارد, چرا که این روایت, در مورد خاص است و حداکثر, مورد خود را خارج مى کند. بویژه که شأن قرآن, اقتضاى ادب خاص دارد.
در مجموع, از روایاتى که نقل شده حرام بودن فى الجمله غنا, به دست مى آید, امّا این که همه مصادیق غنا, حرام است یا بعضى از آن, با توجه به ادله معارض و مخصص, در ادامه بررسى خواهد شد.
3 . اجماع
ادعاى اجماع بر حرمت, در کلمات بسیارى از فقیهان آمده است75. این اجماع, تعبدى نیست. افزون بر این, مدرک آن یا معلوم و یا محتمل است که همان آیات و روایات باشد.
دیگر این که استدلال کننده, نمى تواند از این راه به هدف خود دست بیابد, زیرا اجماع, دلیل لبّى است و با توجّه به ابهامهایى که در باب موضوع غناى حرام وجود دارد, جز اثبات قدر متیقن از آن (غناى لهوى باطل وشهوت انگیز) قدرت ثابت کردن چیز دیگرى را ندارد.
نتیجه
1 . گرچه در آیات, از عنوان: (غنا) خبرى نبود, امّا در میان روایات, چه روایات مستقل, چه تفسیرى, روایات معتبر و صحیحى وجود داشت که حرام بودن غنا را ثابت مى کرد.
2 . دلالت این روایات بر حرام بودن مطلق غنا, در صورتى که ادعاى انصراف غناى زمان صادقین(ع) به غناى لهوى, تمام نشود, حداکثر دلالت اطلاقى است و دلایل مقید مى توانند آنها را قید بزنند.
3 . در روایات, هیچ توضیحى درباره موضوع غنا داده نشده و فقط بعضى از روایات, به مصادیقى از غناى لهوى, اشاره دارند.
دلایل دیدگاه دوّم
چنانکه گذشت, دیدگاه دوّم, از آن فیض کاشانى و محقق سبزوارى است. فیض کاشانى, دیدگاه خود را مبتنى بر استظهار از مجموعه روایات مى داند:
(از مجموع روایات وارد شده در غنا, استفاده مى شود که حرام بودن غنا و داد و ستد به آن و یادگیرى و آموزش و شنیدن آن, اختصاص به غنایى دارد که در روزگار بنى امیه و بنى عباس رایج بوده به این گونه که مردان در مجالسى که زنان مى خوانده اند, وارد مى شده اند, زنان به باطل سخن مى گفته اند و به گونه هاى بازى ها مشغول بوده اند.76)
آن گاه, به شواهدى از روایات اشاره مى کند, از جمله به روایت ابى بصیر از امام صادق که مى فرماید:
(اجرالمغنیة التى تزفّ العرائس لیس به بأس ولیست بالتى یدخل علیها الرجال)77.
و به این روایت:
(سأل رجل على بن الحسین(ع) عن شراء جاریة لها صوت. فقال: ما علیک لو اشتریتها فذکرتک الجنة…)78
محقق سبزوارى, در جمع بین روایات دسته اخیر و روایات نهى از غنا, به جمع مشابهى با نظر فیض دست زده است که گذشت. این دیدگاه, دو اشکال دارد:
1 . با ظاهر روایاتى که حرمت را به نفس غنا بسته اند, ناسازگارى دارد. انجام خلاف ظاهر, نیاز به قرینه دارد. آنچه فیض به عنوان شاهد حمل بر خلاف ظاهر آورده, با دیدگاه سوم (تفصیل بین مصادیق غنا) سازگار است و این دیدگاه, با خلاف ظاهرى هم برخورد ندارد.
2 . در صورت پذیرش نظر بالا, دلیلى براهتمام به منع از غناى شهوانى نبود; چرا که امورى بالذات حرام هستند, جداگانه به حرمت آنها در خطابهاى دیگر اشاره شده و نیازى به اهتمام به تعلق بالعرض حرمت آنها به غنا نبوده است79.
دلایل دیدگاه سوّم
صاحبان دیدگاه سوّم (تفصیل بین غناى شهوانى و مبتذل و غناى غیر شهوانى) یکى از دو راه زیر را مى پیمایند:
1 . در زمان صدور روایات صادقین(ع) مفهوم غنا, حقیقت عرفیه ثانویه داشته و معصومان(ع) در حلّ مشکل غناى لهوى باطل, این سخنان رافرموده اند. آنچه مورد نظر پرسش گران و امامان بوده, غناى شهوانى و باطل بوده است; امّا مطلق صداى خوش و شادى آفرین, مورد پرسش و پاسخ قرار نمى گرفته است. پرسش از (بیت الغناء)ها بوده و جمله (بیت الغناء)ء در روایات, حکایت از آن دارد80.
محمد ماجد حسینى مى نویسد:
(این مسأله زشت [غناى لهوى] در روزگار دولت بنى امیه و بنى عباس, به نهایت رسید; چرا که اینان در به دست آوردن زنان آواز خوان و شنیدن صداى آنان, آز شدید داشتند, مردم نیز, پادشاهان را در این مسأله, پیروى مى کردند.
قیمت این کنیزکان, به سه هزار دینار و بیشتر مى رسید.81)
این انصراف, از سوى فیض کاشانى و محقق سبزوارى هم, ادعا شده بود. شواهد تاریخى بسیارى, که در آغاز مقال, بدانها اشاره کردیم, مى توانند شاهد و تقویت کننده این انصراف باشند.
این نکته را مى شود از تفاوت روایات نقل شده از پیامبر(ص) با روایات نقل شده از ائمه اطهار(ع) هم به دست آورد.
از باب مثال: از پنج روایت نبوى, که در بین سى و دو روایت باب تحریم الغناء, در وسائل آمده, یا از آنها چیزى جز کراهت نمى شود فهمید, یا به مورد خاصى نظر دارند و یا به غناى آمیخته با دیگر محرمات اشاره دارند82.
2 . اگر انصراف, ثابت نشود, راه دیگرى وجود دارد و آن, استفاده از تعلیل وارده در روایات, مناسبت حکم و موضوع در بعضى از روایات و توجه به معارضها, یا مقیدهاى روایاتى است که در بالا یاد شد.
* تعلیل
آن گونه که در روایات معتبره دیده شد, غناز از آن جهت که مصداق (قول زور), (لهوالحدیث) و (لغو) است, حرام شده.
در روایات, غنا, از مصادیق (باطل و لهو الحدیث) شمرده شده است. به این معنى که حکم دورى از آنها, بر غنا جریان یابد.
در حقیقت, روایات مى فرماید: (اجتنبوا الغناء لانه باطل ولغو ولهومن الحدیث). حال, با مراجعه به عرف, در مى یایبم که مطلق غنا, در دیدگاه آنان, لغو و باطل شمرده نمى شود. پس معلوم است که مراد شارع, که غنا را ملحق به باطل و لهو کرده, همه افراد غنا نیست. البته روشن است که همه مصادیق باطل و لغو هم, حرام نیست, بلکه بعضى از مصادیق آن حرام است. پس اگر کسى همه مصادیق غنا را هم باطل عندالعرف انگارد, حرمت در همه این افراد, جارى نمى شود, چرا که حرمت در جمیع مصادیق لغو و باطل جریان ندارد. روایتى که مى تواند در این زمینه مؤید باشد, روایتى است که غنا را در شمار گناهان کبیره آورده است:
(… والملاهى التى تصدّعن ذکر اللّه عزّوجل مکروهة کالغناء وضرب الاوتار والاصرار على صغائر الذنوب.)83
بازیهایى که انسان را از یادخدا باز مى دارد, ممنوع است, مانند: غنا و تار زدن و اصرار بر گناهان کوچک.
در این روایت, ملاک و کبراى کلى حرمت ذکر شد (صدّعن ذکر اللّه) و سپس به انطباق و برخى از مثالهاى آن, اشاره شده است. در این جا نیز, گرچه غنا, مطلق است, امّا ظهور تعلیل, مقید اطلاق آن است.
* معارض و مقید
در برابر روایاتى که مطلق غنا را حرام مى دانند (بر فرض پذیرش اطلاق) روایاتى وجود دارد که یا مطلق غنا راحلال مى شمارند و یا بعضى از اقسام آن را:
1 . تغنى به قرآن: با توجه به این که خوش خوانى قرآن, گردانیدن آواز در گلو هنگام قراءت قرآن و…
با تغنى به قرآن, به یک معنى گرفته شده است84 و در دیدگاه بعضى از اهل فن, خوش خواندن بدون تغنى آن, امکان ندارد85, مجموعه روایاتى که در جواز این گونه تغنى وارد شده اند, مى توانند در برابر حرمت مطلق تغنى قرار گیرند, بویژه روایت:
(لیس منّا من لم یتغن بالقرآن)86
این روایت, در منابع اهل سنت, متواتر است و معارض خواهد بود با روایاتى که دلالت مى کنند بر حرام بودن مطلق تغنى.
2 . تغنى در عروسیها: روایت معتبره ابا بصیر آمده:
(قال سألت ابا عبداللّه(ع) عن کسب المغنیات. فقال: التى یدخل علیها الرجال, حرام والتى تدعى الى الاعراس, لیس به بأس.87)
افزون بر این روایت, صحیحه دیگرى بمانند این, از ابابصیر, نقل شده است. روایت, به دو گونه غنا اشاره دارد: حرام و حلال.
غناى حرام, همان غنایى است که درزمان صدور روایت, در محافل و مجالس گناه آلود, رواج داشته است. روشن است که اگر در محافل زنانه و گاه خوانندگى و نغمه سرایى زنان, مردان وارد شوند, مجلس, مجلس گناه خواهد بود و حرام.
احتمال مى رود براساس این روایت, غناى در عروسیها, از غناى حرام, استثنا شده باشد, ولى در غیر از عروسى, مطلق غنا حرام باشد.
امّا این احتمال, در روایت صحیحه على بن جعفر از موسى بن جعفر(ع) جایى ندارد:
(قال سألته عن الغناء هل یصلح فى الفطر والاضحى والفرح. قال: لابأس به مالم یعص به88.)
گرچه در جمله: (ما لم یعص به) اختلاف نسخه وجود دارد, امّا به نظر مى رسد این متن, درخور اعتماد باشد. اگر بپذیریم درستى این متن را, روایت بالا, دلالت خوبى بر مطلوب دارد; چرا که به نظر نمى رسد براى عیدهاى اسلامى, ویژگى باشد که امکان سرایت به غیر آن نباشد. افزون بر این که ذکر اعیاد, در کلام پرسش گراست و امام در پاسخ, کلام خود را به پرسش مقید نکرده است.
روایت دیگرى که قراءت قرآن را با صداى خوش و موزون مجاز مى داند و نغمه سرایى عاشقانه و لهوى و فساد انگیز راحرام89, مى تواند شاهد خوبى بر جمع روایات مطلق در این باب باشد.
3 . جواز خرید کنیز آواز خوان و حلال بودن مزد آن: در این باره, مرسله اى وارد شده, ولى از آن جا که شیخ صدوق, در نقل آن, از تعبیر: (قال على بن الحسین) استفاده مى کند, نه (روى عن على بن الحسین) اعتبار مى یابد; چرا که اسناد روایت به معصوم, در نزد شیخ صدوق قطعى بوده است:
(سأل رجل على بن الحسین(ع) عن شراء جاریة لها صوت. فقال: ما علیک لو اشتریتها فذکرتک الجنة.
یعنى بقرائة القرآن والزهد والفضائل التى لیست بغناء. فامّا الغناء فمحظور.90)
روشن است که توضیح ذیل حدیث, از آنِ شیخ صدوق است. پرسش نیز درباره کنیز آواز خوان است وگرنه صرف داشتن صداى خوش کنیز, این پندار را به دنبال ندارد که جایز نیست معامله آن.
حضرت سجاد(ع) جایز بودن خرید کنیز آواز خوان را مشروط به خواندن آوازهایى مى داند که هدف معنوى در آنها, لحاظ شده باشد و انسان را به یاد بهشت اندازند.
با توجه به این روایات, تردیدى در تقیید دلیلهاى حرمت غنا, به غناى شهوانى باقى نمى ماند.
________________________________________
پى نوشتها
1 . (عقد الفرید), ابن عبد ربه اندلسى, ج6/46, دارالکتاب العربى, بیروت.
2 . (شرح نهج البلاغه), ابن ابى الحدید, ج9/231, داراحیاء التراث العربى, بیروت.
3 . ابزارى که در آن بدمند. نِى.
4 . (نهج البلاغه), صبحى صالح, خطبه 160.
5 . (اصول کافى), کلینى, ج2/614 ـ 616, دارالکتب الاسلامیه, تهران; (وسائل الشیعه), شیخ حر عاملى, ج4/856 ـ 860, داراحیاء التراث العربى, بیروت; (بحارالانوار), علامه مجلسى, ج46/69, 92, اسلامیه, تهران.
6 . (تفسیر عیاشى), محمد بن مسعود عیاشى, ج2/259, اسلامیه, تهران.
7 . (بحارالانوار), ج46/69.
8 . (وسائل الشیعه), ج4/858.
9 . (اصول کافى),ج2/615.
10 . (صحیح مسلم), به شرح نورى, ج6/80, داراحیاء التراث العربى, بیروت.
11 . (همان مدرک).
12 . (وسائل الشیعه), ج12/225ـ 237.
13 . (ینابیع الفقهیه), على اصغر مروارید, ج13/4, 11, 17, 22, 108; ج14/400, 405, مؤسسة فقه الشیعه, بیروت.
16 . (مفتاح الکرامه), محمد جواد عاملى, ج4/52, مؤسسه آل البیت, قم.
15 . (مقدمه) ابن خلدون/426 ـ 428, داراحیاء التراث العربی, بیروت.
16 . (اغانى) ابوالفرج اصفهانى, ج2/157.
17 . (مروج الذهب) مسعودى, 8/93 ـ 94, دارالمعرفه, بیروت.
18 . (اغانى), 1/98.
19 . (همان مدرک), ج8/3; 10/48.
20 . (اغانى), ج3/140.
21 . (لسان العرب), ابن منظور, ج10/135.
22 . (اغانى), ج2/170 ـ 173; (تاریخ عرب), فلیپ حتى, ترجمه ابوالقاسم پاینده /345, آگاه.
23 . (اغانى), ج3/239; ج5/41, 52; ج6/8, 12; ج21/226, 237.
24 . روایات نقل شده از رسول اکرم(ص), یا به گونه گونى غنا, از جهت حرام بودن و حلال بودن اشاره دارند و یا به تأیید ضمنى آن در قراءت قرآن, مانند این روایت: (لیس منا من لم یتغن بالقرآن) این, در حالى است که روایات نقل شده از امام صادق و باقر و امامان بعدى(ع) شدیداً با غنا برخورد دارند و آن را موجب فرود آمدن بلا, از بین رفتن برکت, قساوت, بى حیایى و… دانسته اند.
25 . (اغانى), ابوالفرج اصفهانى, ج6/318.
26 . سوره (نور), آیه 33.
27 . (ایقاظ النائمین وایقاظ الجاهلین) محمد ماجد بن ابراهیم الحسینى, به نقل از (التمهید فى علوم القرآن), محمد هادى معرفت, ج5/204, انتشارات اسلامى, وابسته به جامعه مدرسین.
28 . (لسان العرب), ج15 /136.
29 . (همان مدرک).
30 . (لغت نامه), على اکبر دهخدا, ج27/328.
31 . (مجمع البحرین), فخرالدین طریحى, ج2/335, دفتر نشر فرهنگ اسلامى, تهران.
32 . (الغناء), على الحسینى/8, کوثر, به نقل از المستند ج2؟
33 . (مکاسب محرمه), امام خمینى, ج1/198 ـ 200, اسماعیلیان, قم.
34 . (منیة السائل), ابوالقاسم خویى/179.
35 . (مفتاح الکرامه), سید محمد جواد عاملى, ج4/52, مؤسسه آل البیت, قم.
36 .(سلسلة ینابیع الفقهیه), على اصغر مروارید, ج13/4, مؤلف کتاب فقه رضوى روشن نیست. برخى آن را به امام رضا(ع) نسبت داده اند. بسیارى با توجه به قرائن داخلى و خارجى, کتاب را نوشته على بن حسین بن بابویه دانسته اند. ر. ک: (دراسات فى المکاسب المحرمه), حسینعلى منتظرى, ج1/112 ـ 142.
37 . (همان مدرک)/11, 17, 22, 108.
38. (همان مدرک), ج 14/400.
39 . (نهایه), شیخ طوسى/365, دارالکتاب الغربى; (استبصار), شیخ طوسى, ج3/62, دارالتعارف, بیروت.
40 . (جواهر الکلام), محمد حسن نجفى, ج22/44.
41 . (مکاسب), شیخ انصارى, ج1/102, بیروت.
42 . (مفاتیح الشرایع), فیض کاشانى. ج 2/21.
43 . (وافى), فیض کاشانى, ج10/35.
44 . تفسیر (صافى), فیض کاشانى, ج1/62.
45 . (کفایة الاحکام), محقق سبزوارى /85 ـ 86.
46 . (مکاسب محرمه), امام خمینى, ج1/210.
47 . (التمهید فى علوم القرآن), محمد هادى معرفت, ج5/207.
48 . (تحقیق عن مسألة الغناء), محمد هادى معرفت/16, کنگره شیخ انصارى.
49 . (الفقه على المذاهب الاربعه), عبدالرحمن الجزیرى, ج2/42, داراحیاء التراث العربى, بیروت.
50 . (همان مدرک), ج2/42 ـ 44.
51 . (همان مدرک).
52 . (همان مدرک).
53 . (همان مدرک).
54 . (همان مدرک).
55 . (الفقه الاسلامى وادلته), دکتر وهبة زحیلى, ج3/573, دارالفکر, بیروت.
56 . سوره (حج), آیه 31.
57 . (البرهان فى تفسیر القرآن), سید هاشم حسینى بحرانى, ج90/3, اسماعیلیان, قم.
58 . (الجامع الاحکام القرآن),محمد بن احمد انصارى قرطبى,ج3/54,داراحیاء التراث العربى, بیروت.
59 . (وسائل الشیعه), ج12/225 ـ 230, روایات: 2, 8, 9, 20, 24, 26.
60 . سوره (لقمان), آیه 5.
61 . (وسائل الشیعه), ج12/226, روایت 6. محمد بن مسلم عن الباقر(ع):
(الغناء, مما وعداللّه علیه النار. وتلاهذه الایه: ومن الناس من یشترى لهو الحدیث لیضل عن سبیل اللّه بغیر علم ویتخذها هزواً, اولئک لهم عذاب مهین.)
62 . سوره (فرقان), آیه 72.
63 .(وسائل الشیعه), ج12/226, روایت 3 و 5.
64 . سوره (مؤمنون) آیه 3.
65 . تفسیر (نورالثقلین), عبد على بن جمعه العروسى الحویزى, ج3/529, اسماعیلیان, قم.
66 . سوره (فرقان), آیه 72.
67 . (وسائل الشیعه), ج12/229, روایت 19.
68 . (همان مدرک)/232, روایت 32.
69 . (همان مدرک), ج12/127.
70 . (همان مدرک).
71 . (همان مدرک), ج13/225 ـ 230, روایات: 1,4, 10, 12,18, 22, 23.
72 . (همان مدرک), ج12/225 ـ 226, صحیحه زید شحام, و صحیحه معمر بن خداد, روایت 1 و 4.
73 . (همان مدرک), 86 ـ 88.
74 . (همان مدرک) /228, روایت 18.
75 . (مفتاح الکرامه), محمد جواد عاملى, ج4/52; (مصباح الفقاهه), تقریرى از درسهاى آقاى خویى, مقرر: محمد على توحیدى, ج1/305.
76 . (وافى), فیض کاشانى, ج10/33.
77 . (وسائل الشیعه), ج12/85.
78 . (همان مدرک)/86.
79 . (مصباح الفقاهه), ج1/308.
80 . (وسائل الشیعه), ج12/225.
81 . (التمهید فى علوم القرآن), محمد هادى معرفت, ج5/204.
82 . (وسائل الشیعه), ج12/225 ـ 232.
83 . (خصال), شیخ صدوق /610, انتشارات اسلامى, قم.
84 . (النهایة فی غریب الحدیث), ابن اثیر, واژه لَحَن.
85 . (التمهید فى علوم القرآن), ج5/200 ـ 201.
86 . (معانى الاخبار), شیخ صدوق /279, انتشارات اسلامى; (امالى), سید مرتضى, ج1/24; (بحار الانوار), علامه مجلسى, ج76/342; ج79/255; ج92/191; (مستدرک الوسائل), محدث نورى, ج1/295, چاپ سنگى; (کنزل العمال), حسام الدین هندى, ج1/605, 609, مؤسسه الرسالة, بیروت; (صحیح بخارى), توحید 44.
(مسند), احمد بن حنبل, ج2/172, 175, 192.
87. (وسائل الشیعه), ج12/84, 85, ح 1 , 2, 3. و نیز ر. ک: مقاله (تغنى در قرآن), به قلم نگارنده, فصلنامه بینات, شماره 6.
88 . (همان مدرک)/85, ح5.
89 . (همان مدرک), ج4/858.
رسول خدا(ص) مى فرماید:
(اقراء القرآن بالحان العرب واصواتها وایاکم ولحون اهل الفسوق واهل الکبائر فانه سیجئ بعدى اقوام یرجعون القرآن ترجیع الغناء والنوح والرهبانیة لایجوز تراقیهم قلوبهم مقلوبه وقلوب من یعجبه شأنهم).
90 . (همان مدرک), ج12/86.

تبلیغات