موضوع شناسى فقهى مجسمه و نقاشى (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
بحث از مسأله مجسمه و نقاشى و احکام آن در بابهاى گوناگونى از کتابهاى فقهى مطرح شده است.
و با توجّه به این که از شرایطِ تحقیق وسیع و شایسته در اطراف هرموضوع و مطلبى, آگاهى به تمام زوایا و موارد بحثِ از آن است, لازم مى دانیم که در این مقام, اشاره اى کوتاه و فشرده به مواضع و مآخذ بحث داشته باشیم.
1 . بسیارى از فقهاى شیعه و سنى بحثِ از احکام مجسمه و نقاشى را در کتاب (صلات), باب لباس نمازگزار, مکان نمازگزار و احکام مساجد مطرح کرده اند.
و به مسائلى از قبیل: حکم نماز گزاردن با لباس و انگشتر داراى صورت و عکس و نماز گزاردن در مکانى که مجسمه یا عکس بر در و دیوار آن نصب شده باشد و حکم تزیین و زینت کارى مساجد توسط نقاشى, رنگ آمیزى و مجسمه سازى و نصب قاب عکس و منظره و مجسمه و مانند آن پرداخته اند.
در این سه مورد یاد شده, کلمات فقها, مشتمل بر مطالب و مباحث سودمند و راه گشایى است که ملاحظه آنها در روشن شدن زوایاى مسأله مورد بحث مؤثر و دخیل است.
2 . بسیارى از فقها مسأله مجسمه و نقاشى و حکم خرید و فروش و نگهدارى آن را در کتاب (المتاجر), باب معاملات و مکاسب محرّمه عنوان کرده اند.
3 . بعضى از فقهاى شیعه مانند: شیخ طوسى و علامه حلّى بخشى از مسائل مربوط به مجسمه و نقاشى و حکم نگهدارى و به کارگیرى آن را در کتاب (النکاح), باب الولیمه مطرح کرده اند; امّا بیشتر فقهاى اهل سنت مسأله را در این کتاب و باب بحث کرده اند و ظاهراً شیخ طوسى در مبسوط و علامه در تذکره نیز, به تبع آنان چنین روشى پیش گرفته اند.
4 . در کتابهاى روایى, اعم از شیعه و سنى, روایات مربوط به مسأله مجسمه سازى و نقاشى و بیان احکام آن در جاهاى گونه گونى مطرح شده است. مانند: کتاب (الطهارة), باب احکام دفن و آداب آن و کتاب (الصلاة), باب لباس نمازگزار, باب مکان نمازگزار, باب احکام مساجد, باب احکام مساکن و خانه سازى, کتاب (المتاجر), باب مکاسب محرّمه, کتاب (الزّى والتجمل), باب الفرش و باب تزویق البیوت. و کتاب (اللّباس) و… که به مناسبتهایى بعضى روایات مسأله مطرح شده است.
بدیهى است که رجوع به همه موارد یاد شده در کتابهاى فقهى و روایى و جمع بندى بین آنها در فهم و هضم هرچه بهتر و بیشتر مسأله دخیل و مؤثر است, چنانکه در ضمن مباحث آینده ملاحظه خواهید کرد.
اقسام مجسمه و نقاشى
فقها, براى تصویر, أقسام و انواعى یاد کرده اند که بیشتر آنان به چهار قسم تقسیم کرده اند و در کلمات بعضى, مانند: محقق اردبیلى و صاحب مفتاح الکرامة قسم پنجمى اضافه شده است.
از بعضى عبارات, قسمى دیگرى استفاده مى شود که به طور فشرده بدانها اشاره مى کنیم:
1 . تصویر موجودات جاندار به گونه مجسمه مانند, پیکرتراشى و تندیس.
2 . تصویر موجودات با روح, به گونه نقش و عکس بر روى کاغذ و دیوار و پارچه.
3 . تصویر موجودات بى روح, به شکل مجسمه وتندیس.
4 . تصویر موجودات بى روح, به طور نقاشى و عکاسى.
5 . صرف رنگ آمیزى و نقش و نگارى به طور خطوط متوازى, یا مربع شکل و… بدون این که نمودار شکل و صورت موجود جاندار یا بى جانى از قبیل انسان و درخت باشد.
چهار قسم اول را بیشتر فقیهان یاد کرده اند و قسم پنجم را محقق اردبیلى و صاحب مفتاح الکرامه افزوده اند.
از قسم پنجم, در روایات به عنوان ثوب مُعَلَّمْ یا مُعْلَمْ, تعبیر شده است.
از امام سؤال مى شود از حکم نمازگزاردن در لباسى که رنگارنگ و زینت و رنگ آمیزى شده است؟
امام(ع) مى فرماید: اگر رنگ آمیزى و نقاشى, نمودار شکل و صورت موجود جاندار نباشد, بلکه صرف راه راهى کردن لباس باشد, بى اشکال است.
6 . نقش و مجسمه هاى ناقص و نیم تنه. از بعضى عبارات استفاده مى شود که بین نقش و مجسمه کامل و تمام قد و بین نقش و مجسمه هاى ناقص و نیم فرق است.
بنابراین, از أقسام مجسمه و نقاشى مجسمه و نقش ناقص و نیم تنه است, چنانکه در هنر تصویرى از دیر باز مرسوم و متعارف بوده و امروز نیز رواج دارد.
7 . تصویر فرشته و جنّ, خواه به گونه مجسمه یا به طور منقوش. این قسم از تصویر, چنانکه در کلمات فقها مطرح شده است, شاید حکمش با تصویر سایر موجودات فرق داشته باشد, همان طورى که فقها عنوان کرده اند.
8 . تصویر موجود تخیّلى و موهوم که عبارتند از همان مجسمه هاى تجریدى و انتزاعى.
9 . تصویر برقى یا کامپیوترى, مجسمه یا نقش و عکسى که توسط دور بینهاى عکاسى و دستگاه کامپیوتر انجام مى گیرد.
10 ـ تصویرهاى کاریکاتورى و کارتنى.
انواع و أقسام دیگرى نیز قابل تصور است که از کلمات فقهاء استفاده مى شود.
یادآورى: آنچه بیان کردیم صرف فرض و مجرد تقسیم بندى نیست, بلکه أقسام یاد شده از نظر حکمى باهم فرق دارند. بعضى از أقسام حرام و بعضى جایز و در بعضى موارد, فقها اختلاف دارند.
آرا و نظرات فقها در مسأله تصویر
1 . قولِ به حرمت تصویر مطلقاً, خواه به طور مجسمه باشد یا منقوش, موجود جاندار باشد یا بى جان. این رأى به استناد استظهار علامه در کتاب مختلف به ابوصلاح حلبى و قاضى بن براج نسبت داده شده است.
2 . قولِ به حرمت مجسمه سازى فقط, خواه مجسمَه موجود با روح باشد یا بى روح. این نظر, به شیخ مفید و شیخ طوسى و سلاّر دیلمى و علاّمه نسبت داده شده است.
3 . قولِ به حرمت تصویر خصوص موجودات جاندار, خواه به طور مجسمه باشد یا نقش و عکس. این نظر را ابن ادریس حلّى در سرائر, صریحاً, و محقق کرکى در جامع المقاصد, ظاهراً, اختیار کرده اند.
4 . قولِ به حرمتِ خصوص تصویر موجودات جاندار, به طور مجسمه. این رأى در اکثر کتابهاى فقهى از نظر اکثریت قاطع فقها, تلقّى به قبول شده و بعضى بر آن ادعاى اجماع کرده اند.
5 . قولِ به جواز تصویر مطلقاً در مقابل قولِ اوّل. چه تصویر موجود جاندار باشد یا بى جان, به طور مجسمه باشد یا نقش و عکس. این نظر را از قدماى اصحاب, شیخ طوسى در تفسیر تبیان و امین الاسلام طبرسى در تفسیر مجمع البیان, صریحاً, برگزیده اند. و از فقهاى متأخر و معاصر نیز, بعضى بر این نظرند.
یادآورى: آنچه را که در رابطه با أقسام مجسمه سازى و نقاشى و اقوال و آراى پیرامون آن بیان کردیم, در کتابهاى فقهى و روایى و تفسیرى اهل سنت نیز, مطرح و موجود است و در ضمن مباحث, مورد اشاره قرار خواهیم داد. در میان علماى اهل سنت نیز, از قائلِ به حرمت مطلقاً تا قائلِ به جواز مطلقاً وجود دارد و برخى از این صاحب نظران و فقها, رساله یا مقاله مستقل وجداگانه نوشته اند.
معناى صورت و تمثال و فرق بین آن دو
موضوع حکم شرعى و محور فتواى فقهى در مسأله مجسمه و نقاشى, عبارت است از عناوین و موضوعاتى مثل: صورت, تمثال, مثال روحانى, تمثال جسد و دیگر مشتقات این الفاظ, با تعابیر گونه گون که گاه جمع, گاه مفرد و در بعضى موارد به گونه عطف بر یکدیگر و در مواردى هم به گونه مستقل استعمال و اطلاق شده اند.
با توجّه به این که منشأ عمده اختلاف آراى فقها در مسأله, از جهت جواز و منع نسبت به ساخت مجسمه جانداران و غیر جانداران و همچنین نقاشى موجودات با روح و بى روح, اختلاف تعابیرى است که در روایات آمده, شناخت دقیق موضوع حکم با همه قیود و حدودش, که شرط اساسى استنباط صحیح است, ضرورتى اجتناب ناپذیر است. موضوع شناسى و تبیین و تعیین دقیق قیود و حدود موضوع, بخش مهمّى از ابهامات و اشکالات را مى تواند بزداید.
تمثال: در قرآن کریم, کلمه تماثیل, جمع تمثال, در دو مورد ذکر شده است. در یک جا به معناى أصنام و بتهاى مورد تعظیم و پرستش براى سرزنش و ملامت سازندگان و نگهدارندگان و پرستش کنندگان آن مطرح شده است:
(اذ قال لأبیه وقومه ماهذه التماثیل التی أنتم لها عاکفون15.)
به یادآور زمانى را که ابراهیم(ع) در مقام اعتراض و سرزنش به بستگان و اقوام خود و قومش, که بت مى پرستیدند, گفت: چیست این هیاکل و بتهایى که شما در برابر آنها تعظیم و عبادت مى کنید؟
به طور قطع, مراد از تماثیل در این آیه, مجسمه هاى گوناگون فلزى, سنگى, چوبى و… است که به عنوان بت, مورد عبادت و پرستش مشرکان از قوم حضرت ابراهیم بوده است. زیرا در آیات بعد از این آیه, در جواب حضرت ابراهیم(ع) مشرکان گفتند: پدران ما این تماثیل و بتها را مى پرستیدند.
حضرت ابراهیم مى فرماید: پروردگار شما پروردگار عالم است.
و در آیه بعد, به جاى تماثیل, أصنامَکم آمده است و در آیه دیگر به جاى تماثیل و اصنام, آلهة. تماثیل و اصنام و آلهه همان بتهایى هستند که ابراهیم(ع) آنها را با تبر درهم شکست16.
در جاى دیگر, ساختن مجسمه ها را به جنیان نسبت مى دهد که به دستور حضرت سلیمان به چنین کارى پرداختند و از آن به عنوان نعمتى شایان تشکر یاد مى کند:
(یعملون له مایشاء من محاریب و تماثیل17).
هرچه سلیمان مى خواست براى او مى ساختند, از محرابها و تمثالها.
صورت: کلمه صورت, به صیغه ماضى, مضارع و اسم فاعل در شش مورد از آیات ذکر شده است.
1 . (هو الذی یصوّرکم فى الارحام کیف یشاء18).
اوست خدایى که صورتگرى مى کند در عالم رحم به هرکیفیتى که بخواهد.
2 . (ولقد خلقناکم ثم صوّرناکم19)
شما را آفریدیم و آن گاه شما را چهره ها نگاشتیم.
3 . (و صوّرکم فاحسن صُوَرَکم و رزقکم من الطیبات20.)
صورتگرى کرد و شکل و صورتى زیبا به شما داد, آن گاه به شما از پاکیها روزى داد.
4 . (هو اـ الخالق المُصوّر21.)
اوست خداى آفریننده صورتگر
5 . (وصوّرکم فاحسن صورکم والیه المصیر22.)
وصورتگرى کرد و زیبا شکل و صورتى به شما داد و به سوى اوست بازگشت.
6 . (فى اى صورة ماشاء رکّبک23.)
در هر شکل و صورتى که بخواهد تو را مى آفریند.
تصویر در این آیات, به عنوان فعل خدا ذکر شده است و بعضى از آیات, ظهور در حصر صورتگرى به خدا دارند که معناى حقیقى مراد است: (هو المصوّر) مثل: (هو الشافى) یعنى صورتگرى, در حقیقت و شفابخشى در واقع, تنها از آن خداى بزرگ است.این اختصاص به صورتگرى و شفادهى ندارد, بلکه بالاصالة و بالذات و به طور حقیقت, فاعل و خالق و جاعل همه چیز خداست: (اذ لامؤثر فی الوجود الاّ اـ.) امّا اسناد حقیقى به خدا, با اسناد طولى و ترتبى این امور به غیر خدا به اذن حق و به قدرت و حول و قوت او, بى اشکال است و همانند در قرآن بسیار دارد.
تصویر در آیات یاد شده, به معناى نقش و رسم و مانند آن نیست, بلکه به امور مادى و جسمانى نسبت داده شده که هیئات و شکل برجسته و مجسم دارند. با این تفاوت که تماثیل, بر مجسمه هایى اطلاق شده است که خودشان جان ندارند. هرچند آنچه این مجسمه ها به شکل آنها ساخته شده اند, جاندار و با روح باشند, ولى تصویر در همه این موارد, به موجود جاندارى به نام انسان نسبت داده شده است.
نَحت: کلمه نَحت به معناى پیکرتراشى و سنگ و چوب تراشى و مجسمه سازى, در آیات قرآن سه بار ذکر شده است.
دو مورد آن, مربوطِ به کوه و سنگ تراشى جهت خانه و ساختمان سازى که از آن به عنوان نعمت یاد شده است.
و تنها در یک مورد به معناى تندیس و پیکرتراشى و مجسمه سازى آمده, آن هم جهت بت سازى و ترویج شرک.
1 . (وتَنْحِتون الجبال بیوتاً فاذکروا آلاء اـ ولاتَعْثَوا فی الارضِ مفسدین24.)
کوهها را براى ساختن خانه ها مى تراشید. پس به یادآورید نعمتهاى الهى را و در زمین به فساد و تباهى نروید.
2 . وتَنْحِتُون من الجبال بیوتاً فارهین25.)
و مى تراشید از کوهها خانه هایى را, در حالى که خیلى حاذق و مهارت دارید.
3 . قال أتَعْبُدون ماتَنْحِتُون26.)
گفت: آیا چیزهایى را که خود مى تراشید, مى پرستید.
در این آیات, از اصل قدرت تراشکارى و مهارت براین کار به عنوان نعمت یاد شده است و در ضمن هشدار داده شده که از این نعمت و قدرت خدادادى, سوء استفاده نکنید و در روى زمین به افساد نپردازید.
در جریان حضرت ابراهیم و مبارزه با شرک و بت شکنى ایشان, استفاده از قدرت و مهارت تراشگرى در جهت فساد در زمین و ترویج شرک و بت پرستى, از پیکر تراشى و مجسمه سازى, به عنوان بت و پرستش غیر خدا یاد شده است.نجّارى و سنگ تراشى و پیکرتراشى نعمت و قدرت خدادادى است, مثل بسیارى از نعمتهاى الهى, منتهى باید تلاش کرد این نعمت و این مهارت و هنرمندى را در جهت مثبت و پیشرفت و خدمت به بشر به کار بست, نه در جهت منفى و افساد و انحطاط.
در هر صورت, در قرآن, (تماثیل), (صورت) و(نحت) به معناى ایجاد چیز برجسته و داراى جسم استعمال شده است.
منتهى تصویر که به خدا اسناد داده شده, مورد مدح و ستایش است و امّا تمثیل و نحت, یعنى مجسمه سازى و پیکرتراشى که به انسان نسبت داده شده, دو بُعدى و دو جهتى است. یک بُعد و جهتش مثبت و جایز است, بُعد دیگرش که منحط کردن جامعه انسانى و فاسد کردن زندگى است, منفى و ممنوع.
صورت و تمثال در روایات
در روایات مربوط به احکام مجسمه و نقاشى, چه از جهت ساختن و کشیدن, یا از حیث نگهداشتن و به کارگرفتن, گاهى موضوع صورت یا تصاویر و گاهى تمثال یا تماثیل و گاهى هر دو باهم, قرار داده شده اند و براى این که روشن شود که آیا هر یک از صورت و تمثال, معناى خاص و حکم ویژه اى دارند, یا هر دو به یک معنى و داراى احکام واحدى هستند, ناگزیریم با دقت بیشترى روایات را از این جهت مورد بحث و بررسى قرار دهیم. تعابیر روایات مختلف و گونه گونند که به برخى از آنها اشاره مى کنیم:
1 . (من مثّل تِمثالاً)27.
2 . (من مثّل مِثالاً)28.
3 . (رجل صوّر تماثیل)29.
4 . (من صوّر صورة)30.
5 . (من صوّر صورة حیوان) 31.
6 . (ان ربّک ینهى عن التماثیل)32.
7 . (سألت عن تماثیل الشجر؟ فقال: لابأس مالم یکن شیئاً من الحیوان)33.
8 . (ماهی تماثیل الرجال و النساء ولکنها الشجر وشبهه)34.
9 . (لابأس بتماثیل الشجر35.)
ساختن مجسمه و کشیدن شکل درخت جایز است.
10 . (لاتدع صورة الاّ محوتها36.)
هیچ مجسمه اى را باقى نگذار, همه را محو و نابود ساز.
11 . (سألته عن التماثیل هل یصلح ان یُلعَب بها؟ قال: لا.37)
آیا بازى با مجسمه عروسکها جایز است؟ فرمود: خیر.
12 . (لابأس بان تکون التماثیل فی البیوت اذا غیّرت رؤوسها38.)
نگهدارى مجسمه ها در خانه ها جایز است, به شرط این که سر آنها با شکستن و مانند آن تغییر داده شود.
13 . (ان علیّاً, علیه السلام, کره الصور فی البیوت39.)
همانا على, علیه السلام, از وجود مجسمه ها در خانه کراهت داشت.
14 . (اُصَلّی وبین یدیّ وسادة فیها تماثیل الشجر؟.40)
نماز مى گزارم در حالى که رو به رو, و مقابل من پُشتى و متکایى که در آن شکل و صورت درخت نقاشى شده است, آیا جایز است؟
15 . (تزویق البیوت هو تصاویر التماثیل.41)
تزیین و رنگ آمیزى خانه عبارت از تصویر مجسه ها و شکلهاست.
16 . سألته عن الخاتم تکون فیه نقش تماثیل سبع او طیر یُصلّى فیه42؟)
سؤال کردم از امام راجع به حکم نمازگزاردن با انگشترى که شکل جانداران, درنده یا پرنده, بر آن نقاشى شده است؟
17 . (سألته عن البیت قد صوّر فیه طیر او سمکة او شبهه یَلعَب به اهل البیت هل تصلح الصلاة فیه؟ قال: لا حتى یقطع رأسه43.)
از امام, علیه السلام, سؤال کردم در باره خانه اى که در او مجسمه پرنده و ماهى و مانند آن ساخته شده و اهل آن خانه با آنها بازى مى کنند, آیا جایز است در چنین خانه اى نمازگزارده شود؟
فرمود: جایز نیست, مگر این که سر آن مجسمه قطع و شکسته شود.
18 . (ونهى صلى اـ علیه وآله: ان ینقش بشیء من الحیوان على الخاتم44.)
رسول خدا, صلى الله علیه وآله, نهى فرمود از این که شکل چیزى از جانداران, بر روى انگشترى نقاشى شود.
19 . (انا نبسط عندنا الوسائد فیها التماثیل ونفترشها؟ فقال: لابأس بما یبسط منها ویفترش ویوطأ45.)
سؤال شد از امام, علیه السلام, ماپُشتیهایى داریم که در آنها تمثال است و ما آنها را زیردست و پا مى گذاریم و از آنها استفاده مى کنیم, آیا جایز است؟
امام فرمود: آنچه را که پهن مى کنید و زیر خودتان فرش مى کنید وزیر دست و پا مى اندازید, جایز است.
20 . (انا معاشر الملائکه لاندخل بیتاً فیه کلب ولاتمثال جَسد46.)
ماگروه فرشتگان, داخل خانه اى که در آن سگ یا مجسمه انسان باشد, نمى شویم.
21 . (انا لاندخل بیتاً فیه صورة انسان47.)
مافرشتگان, داخل خانه اى که صورت و مجسمه انسان باشد نمى شویم
22 . (انا لاندخل بیتاً فیه کلب… ولاتمثال لایوطأ48.)
مافرشتگان, داخل خانه اى که در آن سگ باشد, یا مجسمه اى که زیر دست و پا انداخته نشده باشد, نمى شویم.
23 . (سألت الرضا, علیه السلام, عن الصلاة فی الثوب المُعَلَّم فکره مافیه التماثیل49.)
از امام رضا, علیه السلام, در باره نمازگزاردن در لباس رنگ آمیزى شده سؤال کردم, امام از نماز گزاردن در لباسى که داراى تماثیل باشد, اظهار کراهت کردند.
24 . (فی الثوب یکون فی عَلَمه مثال الطیر او غیر ذلک أیُصلّى فیه؟قال: لا50.)
آیا در لباسى که مثال و شکل پرنده یا غیر پرنده کشیده شده است, مى شود نماز خواند؟ فرمود خیر.
25 . (الرجل یلبس الخاتم فیه نقش مثال الطیر او غیر ذلک51.)
مردى انگشترى که در آن مثال پرنده یا غیر آن را نقش کرده اند, به دست مى کند آیا جایز است؟
این بود نمونه اى از روایاتى که هر یک از لفظ صورت, تمثال, نقش, مُعْلَمْ, مُعَلَّم تمثال جسد و مانند آنها بر موجودات جاندار, مثل: پرنده, درنده, ماهى, انسان و بى جان, مثل: درخت, و مانند آن گاهى به طور برجسته و مجسمه و گاهى به گونه رسم و خط و نقاشى استعمال و اطلاق شده است.
چنانکه ملاحظه شد, موارد کاربرد و استعمال هر یک از این الفاظ, به گونه اى است که تشخیص معناى حقیقى و مراد از معناى مجازى و غیر مراد, چه از جهت جاندار و غیر جاندار و چه از حیث مجسم و منقوش, بسیار دشوار است. آیا صورت و تمثال, داراى دو معناى ناسازگارند, یا دو لفظ مترادف و داراى معناى واحدند, آیا ظهور در موجودات با روح دارند, یا موجودات بى روح, آیا ظهور در مجسمه دارند, یا ظهور در نقش و عکس.
اینها یک سلسله پرسشهایى است که باید بعد از نقل کلمات فقهاء و لغویین و جمع بندى بین آنها, با در نظر گرفتن آیات و روایات در این بحث, پاسخ داده شوند.
یادآورى: غرض ما از ذکر این جملات از روایات براى بررسى موارد کاربرد و استعمال لفظ صورت و تمثال است و بحث و بررسى سندى و دلالى وفقه الحدیثى در فصل خاص خودش, به شرح مطرح خواهد شد.
تمثال و صورت در عبارات فقها
دو واژه صورت و تمثال, با مشتقات آنها در کتابهاى فقهى و عبارات فقها در سه مورد, استعمال شده اند: در مکان و لباس نمازگزار و در مکاسب محرّمه.
لباس نمازگزار: در کلمات برخى از فقیهان, واژه صورت, موضوعِ حکم قرار داده شده و در عبارات بعضى, لفظ تمثال یا مثال ذکر شده و در سخنان گروهى هم هردو لفظ به طور عطف, مورد بحث واقع شده و براى این که بدانیم آیا صورت و تمثال, از حیث معنى و حکم باهم فرق دارند یا نه و آیا نظر فقها در این مسأله, مختلف است یا متحد, لازم است نمونه هایى از عبارات فقها را که بیانگر اختلاف در تعبیراست بازگو کنیم تاحقِ در مقام روشن شود.
* شیخ مفید, در بحث لباس و مکان نمازگزار چنین مى نویسد:
(و یکره للانسان ان یصلّی و فی قبلته صورة52.)
کراهت دارد انسان نماز را در جایى بخواند که در قبله اش صورت است.
* صدوق در مقنع مى نویسد:
(لاتصلّ و قُدّامک تماثیل ولافی بیت فیه تماثیل53.)
نماز نگزارید در حالى که رو به روى شما تماثیل است و در خانه اى که تماثیل دارد, نماز نگزارید.
* شیخ طوسى در مبسوط و نهایة مى نویسد:
(الثوب اذا کان فیه تمثال و صورة لاتجوز الصلاة فیه.54)
نمازگزاردن در لباس که داراى تمثال و صورت است, جایز نیست.
در مورد دیگرى از مبسوط مى نویسد:
(لایصلّى فی ثوب فیه تماثیل ولافی خاتم کذلک55.)
جایز نیست نمازگزاردن در لباس و انگشترى که داراى تماثیل است.
* سلاّر دیلمى در کتاب الصلاة (مراسم) مى نویسد:
(تکره الصلاة فی ثوب فیه صورة56.)
کراهت دارد نمازگزاردن در لباس که داراى صورت است.
* محقق در شرائع مى نویسد:
(ویکره الصلاة فی ثوب فیه تماثیل او خاتم فیه صورة57.)
کراهت دارد نمازگزاردن در لباس داراى تماثیل و در انگشتر داراى صورت.
نظیر عبارت شرایع را در معتبر و مختصر آورده با این اختلاف که در مختصر به جاى ثوب قباء آورده است. علاّمه در قواعد و کتابهاى دیگرش, نظیر عبارت و تعبیر محقق را ذکر کرده یعنى هم تماثیل را آورده است و هم صورت را و تماثیل را به لباس نسبت داده و صورت را به انگشترى.
* برخى از فقهاء, مثل ابن ادریس حلّى, در صلات (سرائر) صورت و تمثال را به شکل جمع و به طور عطف ذکر کرده اند و هردو را به لباس اسناد داده اند و فرقى بین آن دو از این جهت نگذاشته اند, با این که مقیّد به صورت و تمثال جانداران کرده اند.
(وکذا تکره فی الثوب الذی علیه الصور والتماثیل من الحیوان فامّا صور غیر الحیوان فلابأس ولاکراهة فی ذلک کصور الأشجار58.)
کراهت دارد نمازگزاردن در لباسى که بر روى آن صورتها و تمثالهاى جانداران نقاشى شده و امّا نقاشى صورت غیر جانداران, مثل درختها جایز است و کراهت هم ندارد.
نکاتى که در عبارت (سرائر) در خور درنگ است:
* تمثال و صورت, عطف بر یکدیگرند.
* هردو, به لباس اسناد داده شده اند.
* هر دو بر حیوان و جاندار, اطلاق شده اند.
* در غیر جانداران, فقط صورت به کار برده شده است نه تمثال.
* همو, در جاى دیگر مى نویسد:
(ویکره الصلاة فی الخاتم الذی فیه صورة حیوان59.)
کراهت دارد نماز خواندن با انگشترى که داراى صورت و نقش جاندار است.
* محقق سبزوارى در کفایة, تماثیل و صورت را به یکدیگر عطف گرفته و هردو را به انگشترى اسناد داده, امّا متعرض حکم لباس نشده است:
(ویکره الصلاة فی التماثیل والصورة فی الخاتم60.)
و کراهت دارد نمازگزاردن باانگشتر داراى تمثال و صورت.
این بود چند نمونه از عبارات فقهاء در دوره هاى مختلف فقهى که بیشتر , مربوط باب لباس نمازگزار بود.
چنانکه ملاحظه شد, کار برد و استعمال هریک از دو واژه: صورت و تمثال, به جاى یکدیگر, چنان زیاد است که تشخیص معناى حقیقى, بسیار مشکل است.
مکان نمازگزار: عبارات فقها در بحث مکان نمازگزار نیز همانند تعبیراتى است که در بحث لباس نمازگزار نقل کردیم.
در مقنعه و خلاف و شرائع به تصاویر و صورت تعبیر شده و در جامع الشرائع و بسیارى از کتابهاى علاّمه, مثل: نهایة, تحریر, تذکرة و در مجمع الفائدة, صور و تماثیل هر دو باهم ذکر شده اند. در مفتاح الکرامة61 و جواهرالکلام62 به این اختلافِ در تعابیر اشاره شده ووجه آن نیز بیان شده است.
مکاسب محرمه: تعبیرات فقها در بحث مکاسب محرّمه نیز متفاوت و مختلف است: (الصور المجسمة) (التماثیل المجسمه وغیر المجسمه), (التماثیل) (التماثیل والصور ذات الارواح).
* شیخ مفید و شیخ طوسى و سلاّر دیلمى, نوشته اند:
(یحرم عمل التماثیل المجسمة63.)
حرام است ساختن شکلهاى مجسم
* ابو صلاح حلبى, مى نویسد:
(تحرم التماثیل64.)
حرام است تمثال گرى
* قاضى بن برّاج مى نویسد:
(تحرم التماثیل المجسمة وغیر المجسة65)
تمثال گرى حرام است, چه به طور مجسمه باشد یا غیر مجسمه
* ابن ادریس ضمن بر شمردن مکاسب محرّمه مى نویسد:
(وسائر التماثیل والصور ذات الارواح مجسمةً کانت او غیرها66.)
وهمچنین حرام است همه تمثال و صورتهاى موجودات با روح, چه به طور مجسم باشند, یا غیر مجسم.
* محقق در شرائع وعلامه در قواعد و بعضى دیگر از فقهاء مى نویسند:
(وعمل الصور المجسمة.67)
و حرام است ساختن صورتهاى مجسم
* شیخ اعظم در مکاسب محرّمه مى نویسد:
(تصویر صُوَر ذوات الارواح حرام اذا کانت الصورة مجسمة68.)
تصویر صور موجودات جاندار, در صورتى که به گونه مجسمه باشد حرام است.
با توجه به اختلافِ تعبیراتى که در کلمات فقهاء دیده مى شود, حکمِ به این که صورت به معناى مجسمه جانداران و تمثال به معناى عکس و نقش غیر جانداران باشد, یا به عکس, چنانکه بعضى ادعا کرده اند, یا صورت اعم از مجسمه و عکس و نقش و ذى روح و غیر ذى روح و تمثال أخص از آن باشد؟ یا به عکس, همان گونه که گروهى اظهار کرده اند مشکل است.
خلاصه بین صورت و تمثال تباین باشد, یا ترادف, یا عموم من وجه, یا عموم مطلق و… که در کتابهاى لغوى و فقهى ذکر شده است, کدام صحیح و کدام غلط است؟
از عبارات یاد شده فقها, نمى شود به خوبى مطلب را پاسخ داد.
معناى صورت و تمثال در لغت
در اکثر کتابهاى لغت, هریک از تصویر و تمثیل, به دیگرى تعریف شده اند. بیشتر اهل لغت, در بیان معناى صورت مى گویند: التماثیل: التصاویر. و در بیان معناى تمثال مى نویسند: التمثال: الصورة.
همین جهت باعث شده که بعضى تصریح کنند: صورت و تمثال به یک معنایند.
* العین:
(المِثْل: شِبْهُ الشیءِ فی المِثال والقَدْر ونحوِه حتى فى المعنى و یقال: مالهذا مَثیلٌ.
والمُثُول: الانتصاب قائماً.
والتّمثیل: تصویرُ الشیء کأنّه تَنْظُر الیه.
والتِّمثال: اسم للشیء المُمَثَّل المُصَوَّر على خِلْقَةِ غیره69)
مثل, شبه چیزى را گویند, در شکل و مقدار و دیگر خصوصیات.
گفته مى شود: این چیز مثیل ندارد, یعنى مانند ندارد.
ومُثُول, به معناى به پا ایستادن است. تمثیل به معناى تصویر چیزى است, به گونه اى که گویا به او تماشا مى کنى. و تمثال, اسم چیزى ست که به عنوان مَمَثّل و نمونهِ مصورِ چیزى ایجاد شده باشد.
* قاموس اللغة:
(الصُّورَة بالضمّ الشَکل جمع صُوَر.)
صُورت به ضمَّ صاد, یعنى شکل. جمع صُوَر.
(التِمثال بالکسر: الصورة. مَثَّلَه له تمثیلاً صوّره له حتى کأنّه ینظر الیه.)
تمثالِ با کسر تا, یعنى صورت. مَثّل یعنى صَوّر.
تمثیل, تصویر چیزى ست, به گونه اى که گویا با نگاه کردن به این تمثال, به خود آن چیز نگاه مى شود.
* تاج العروس:
(التصاویر: التماثیل. الصورة بالضم: الشکل والهیئة)
* صحاح اللغة:
(التصاویر: التماثیل ـ صورّه اـ صورةً حسنةً فتصوّر.
مَثَّلْت له کذا تمثیلاً اذا صوّرتَ له مِثاله بالکتابة وغیرها.
التمثال: الصورة والجمع التماثیل.)
* نهایه ابن اثیر:
(الصُّوَرة ترد فى کلام العرب على ظاهرها وعلى معنى حقیقة الشیئ و هیئته وعلى معنى صفته.)
صورت در کلام عرب, به چند معنى آمده است. گاهى صورت به معناى ظاهرى که چهره باشد; اطلاق مى شود و گاهى به معناى حقیقت و هیئات چیزى گفته مى شود و گاهى به معناى صفت و خصوصیت چیزى.
دو نمونه براى موردى که صورت به چهره اطلاق شده مى آورد:
(وفى حدیث ابن مُقرِن: اما علمتَ ان الصورةَ محرّمة. اراد بالصورة الوجه. وتحریمها المنع من الضرب واللطم على الوجه. ومنه الحدیث: کره ان تُعْلَم الصُّورةُ اى یجعل فى الوجه کَیٌ او سِمَة.)
در حدیث, صورت به معناى چهره آمده است و حرمت صورت به معناى حرمت سیلى زدنِ به آن و داغ و نشانه گذارى کردن آن است.
آن گاه مى نویسد:
(اشتدّ الناس عذاباً مُمَثّلٌ من الممثِلین اى مصوِّر.
یقال: مَثَّلتُ با التثقیل والتخفیف اذا صوّرتَ مِثالاً. والتِمثال الاسم منه وظِلّ کل شیئ تِمثاله.
ومنه الحدیث: لاتُمَثِّلُوا بنامیة اـِ اى لا تُشَبِّهُوا بخَلْقه وتُصَوِّروا مِثل تصویره. وقیل هو من المُثْلَة.)
مُمَثِّل به معناى مصوِّر است و تمثیل به معناى تصویر و به سایه هر چیزى تمثال آن مى گویند. لاتُمَثِّلُوا به معناى لاتُشبّهوا ولاتُصَوِّر است و بعضى گفته اند: معناى لاتمثلوا بنامیة الله, یعنى مخلوقات جاندار خدا را مُثله نکنید.
* مفردات راغب:
الصُّورَة مایُنْتَقَشُ به الأعیان ویتمیّز بها غیرها.
والتِّمثال: الشیئ المُصَوَّر.
* اقرب الموارد:
(صوّرة تصویراً جعل له صورة وشکلاً ونَقشه ورسمه الصُّورَة بالضم الشکل. وکل ما یُصوَّر مُشبّها بخلق اـ من ذوات الارواح وغیرها.)
در اقرب الموارد, تصویر به شکل سازى و نقش و رسم معنى شده و صورت به معناى هر چیزى که به قصد همانند کردن به جانداران و بى جانان ساخته شود, تفسیر شده است.
در جاى دیگرى مى نویسد:
(التصاویر: التماثیل جمع التصویرة. المُصَوِّر: مَن حرفته التصویر. مُصَوّر الکائنات ـ اـ تعالى ـ التمثال بالکسر: الصورة المصوَّرَة. فى ثوبه تماثیل. اى صورٌ حیوانات مصوّرة.
وقیل: التمثال ما تصنه وتُصَوّره مُشَبّها بخلق اـ من ذوات الارواح والصورةُ عامّ.)
در اساس البلاغة زمخشرى و مصباح المنیر فیومى و مجمع البحرین طریحى و دیگر کتابهاى لغوى مانند آنچه در کتابهاى یاد شده و نزدیک به عبارات و کلماتى که نقل شد, آمده است. چنانکه ملاحظه شد, کلمات بیشتر لغویان, ظهور دارد که صورت و تمثال, یک معنى دارند. و تنها در اقرب الموارد و مجمع البحرین ذکر شد که صورت, اعم از تمثال است; زیرا صورت, شامل جانداران و غیر جانداران مى شود و تمثال مخصوص جانداران است. و روشن شد که صورت و تمثال از جهت دیگر, مجسمه, نقاشى, نوشته, بافندگى, دوزندگى و کنده کارى را در بر مى گیرند.
پس از یادآورى موارد استعمال دو واژه: صورت و تمثال در آیات, روایات, کلمات فقها و لغویان, اینک به تحقیق در معنى و فرق بین آن دو در دو محور زیر مى پردازیم.
1. آیا صورت, به معناى عکس و نقش و تمثال, به معناى مجسمه است, یا به عکس؟
2. آیا صورت, در مورد جانداران به کار مى رود و تمثال در مورد غیرجانداران, یا به عکس؟
درآیات, مورد استعمال تمثال و صورت, چنانکه یادآور شدیم, مجسمه است, زیرا تماثیلى را که قوم مشرک و بت پرست حضرت ابراهیم در برابر آنها تعظیم و پرستش مى کردند, مجسّمه بتهایى بوده که از فلز و سنگ و چوب و دیگر اشیا ساخته شده بودند, دست کم, بیشتر بتها مجسمه بودند.
از جهت با روح بودن هم, ظاهراً, بیشتر مجسمه موجودات زنده, مثل انسان و فرشته و… را مى ساختند و پرستش مى کردند.
تماثیلى هم که جنیان براى حضرت سلیمان ساختند, برابر شواهد تاریخى و گفته بعضى از مفسران شیعه و سنى, مجسمه هایى از جانداران بوده, از نوع مس و دیگر مواد فلزى, سنگ, چوب, گچ و… ولى در روایات آمده که مجسمه غیرجانداران بوده است.
ظاهراً تماثیل,بر مجسمه و نقاشى, جاندار و غیرجاندار صحت اطلاق دارد; زیرا در ردّ این اعتراض: (چرا حضرت سلیمان از جنیان مى خواست برایش تماثیل بسازند), در حدیث صحیح ابوالعباس بقباق, امام مى فرماید:
(به خدا قسم, آن تماثیل, مجسمه مردان و زنان نبوده, بلکه مجسمه درخت و مانند آن بوده است.)
معلوم مى شود اصل استعمال و ظهور تمثال در موجود با روح, مثل انسان مسلّم بوده و گرنه امام مى فرمود, مورد استعمال تمثال, خصوص موجودات بى جان است. از آیه و روایت امام در تفسیر آن به خوبى و به روشنى استفاده مى شود که تمثال, در اعم از جاندار و بى جان, استعمالش صحیح است و همچنین برمجسمه و بر نقاشى, تمثال, اطلاق مى شود.
امّا صورت, هر چند در پنج مورد از آیات, در خصوص موجود جاندار, مثل انسان استعمال نشده است, لکن با توجه به آیه سوره حشر که مى فرماید: (هو الله الخالق البارع المصوّر.) صورت, اعم از جانداران و غیرجانداران است; زیرا چنانکه خداوند متعال, آفریننده موجودات است, چه با روح و چه بى روح, مصوّر همه کائنات و موجودات هم هست چه با روح و چه بى روح.
بنابراین, صورت, از جهت با روح و بى روح, شمول دارد, هر چند از جهت مجسمه و نقاشى در خصوص مجسمه, ظاهر تر است.
پس با توجه به این توضیح, استعمال هر یک از تمثال و صورت در آیات, در موجودات جاندار و بى جان, در مجسمه و غیرمجسمه, صحیح است و در همه ظهور دارد و اراده هر یک از معانى خاص, محتاجِ به قرینه است.
یادآورى: از آیات, اصل ظهور و دلالت استفاده مى شود و امّا دلیلى بر تعیین معناى حقیقى نداریم, چون استعمال, نمى تواند علامت حقیقت باشد.
امّا در روایات, گاهى صورت, بر نقش جانداران اطلاق شده و گاهى بر مجسمه جانداران. در بعضى موارد, در مجسمه و نقش غیر جانداران استعمال شده است. موارد استعمال تمثال نیز, مثل صورت است.
گاهى تمثال حیوان, به پارچه و پرده و انگشتر و پشتى و مانند آن اسناد داده شده که ظهور در نقش و عکس دارد و گاهى گفته شده در صورتى که تمثال شکسته شود, سرش قطع شود و… مثلاً رو به روى آن نماز گزاردن و یا نگاهداشتن آن, جایز است, این گونه روایات, ظهور در مجسمه دارند.
دربعضى از روایات, امر به دمیدن روح نسبت به تمثال شده که ظهور در مجسمه جانداران دارد. در بعضى از أخبار تکلیف به زنده کردن صورت شده است که ظهور در مجسمه جانداران دارد و… بنابراین, شناخت معناى حقیقى هر یک از صورت و تمثال: مجسمه و نقاشى جاندار و بى جان, با استفاده از روایات, خیلى دشوار و محتاج به درنگ بیشترى است.
همان طورى که ملاحظه شد, گفته هاى فقها نیز, در سه باب: لباس نمازگزار,مکان نمازگزار و مکاسب محرّمه, گوناگون است. چنان استعمالات تفاوت دارند که هیچ قاعده و معیارى در شناخت معناى صورت و تمثال و فرق بین آن دو, از جهت مجسمه و نقاشى, جاندار و بى جان, وجود ندارد. زیرا تعابیر فقها, نشأت گرفته از روایات است و چون روایات, گوناگونند, سخنان فقهاء نیز گوناگونند.
آراء در فرق بین صورت و تمثال
از آن جایى که شناخت معناى صورت و تمثال و فرق بین آن دو, از حیث موارد استعمال در آیات و روایات و از جهت لغوى مبهم و پیچیده است, گروهى از فقها و برخى از لغویان به بحث و بررسى و تحقیق در اطراف این مسأله پرداخته اند که در مجموع چهار نظریه عمده وجود دارد:
1. برخى از فقیهان و لغویان تصریح کرده اند که صورت و تمثال, یک معنى دارند. در مواردى که عطف به یکدیگر شده اند, عطف تفسیرى و یا صرف تفنن در تعبیر است.
علامه مجلسى در صلات (بحار)70 و صاحب جواهر71 و فاضل هندى در صلات کشف اللثام, همین معنى را از کلمات لغویان برداشت کرده اند.
فاضل هندى: مى نویسد:
(المعروف کما فى اللغة ترادف التماثیل والتصاویر72.)
معروف و مشهور, چنانکه در کتابهاى لغت آمده این است که تماثیل و تصاویر, یک معنى دارند.
شهید ثانى در شرح لمعه مى نویسد:
(ویمکن ان یرید بها ـ صورة ـ مایعم المثال و غایر بینها تفنناً.73)
وامکان دارد از صورت, معنایى که شامل تمثال بشود, اراده گردد. و ذکر هر دو, یعنى هم تمثال و هم صورت, تفنن در تعبیر است.
2. بعضى از اهل لغت, مانند مُطَرِّزى و طریحى وسعیدالخورى الشرتونى در اقرب الموارد صورت را اعم از تمثال معنى کرده اند. اینان نوشته اند: صورت شامل موجودات با روح و بى روح مى شود, لکن تمثال, اختصاص به جانداران دارد.
این مطلب را علامه مجلسى چنین گزارش مى دهد:
(قال المُطَرِّزى فى ا لمغرب: التمثال ما تصنعه وتصوّره مُشبّها بخلق اـ من ذوات الروح. والصورة عام74.)
تمثال, چیزى است که صورتگرى و ساخته مى شود به عنوان تشبیه به مخلوقات جاندار الهى, لکن صورت عام است, شامل جاندار و غیرجاندار مى شود.
چنانکه در نقل کلمات اهل لغت ملاحظه کردید و صاحب اقرب الموارد, این مطلب را به عنوان یک قول ذکر کرد و همچنین طریحى در مجمع البحرین, مراد از قائل این مقاله, مُطَرّزى است.
3. بعضى از فقها: شهید ثانى در شرح لمعه و روض الجنان, فاضل هندى در کشف الثام و صاحب جواهر, عکس نظریه ایشان را تقویت مى کنند و تمثال را اعم از صورت معنى مى کنند. صاحب جواهر, پس از نقل نظریه مُطَرزّى مى نویسد:
(بل هى اولى من التمثال بدعوى الاختصاص کما ان التمثال اولى بدعوى العموم منها کما یؤید ذلک اطلاق الصورة مراداً بها ذات الروح فى اخبار کثیرة على وجه ان لم یظهر منه کونها حقیقة فى ذلک فلاریب فى ظهوره, فى انه المراد عند الاطلاق.)
بلکه شایسته تر آن است که ادعا شود: تمثال, اعم از جاندار و غیرجاندار است و صورت, اختصاص به جاندار دارد, چنانکه در اخبار زیادى صورت بر جانداران اطلاق شده است که اگر معناى موضوع له و حقیقى صورت موجودات جاندار نباشد, شکى نیست که ظهور در آنها دارد. مگر قرینه باشد و از صورت, غیرجاندار اراده شود.
همو مى افزاید:
(ویؤیده ایضاً مبدأ الاشتقاق فان التمثال جعل المثال وهو اعم من کونه لذى الروح و غیره والتصویر حکایة الصورة وهى حقیقة فى ذى الروح او هو أظهر افرادها75.)
همانند این عبارات را در تقویت این احتمال که مراد از تمثال, اعم از جاندار و غیر جاندار و مراد از صورت, خصوص جاندار است (برعکس ادعاى مطرزى). در بحث لباس نمازگزار نیز, بیان کرده که نیازى به ذکر آن نیست.
همین نظریه صاحب جواهر را محقق ایروانى, در حاشیه مکاسب, تقویت و اختیار کرده است76.
4. گروهى از محققان, پس از درنگ و دقت در روایات و موارد استعمال آنها, اظهار داشته اند: بین صورت و تمثال, عموم و خصوص من وجه است, مثل فقیر و مسکین و جار و مجرور که:
(اذا اجتمعا افترقا واذا افترقا اجتمعا.)
هر گاه در یک مورد اجتماع کنند, دو معناى جداى از هم دارند و هر گاه جداى از یکدیگر ذکر شوند, یک معنى دارند یعنى از هر کدام, مى شود دیگرى را اراده کرد.
شهیدى در حاشیه مکاسب همین نظر را برگزیده است:
(ثم لایخفى علیک انه بعد ملاحظة استعمال کل واحد منهما فیما یعمّ الآخر فى الأخبار یعلم ان الصورة والتمثال کالفقیر والمسکین اذا اجتمعا افترقا و اذا افترقا اجتمعا.77)
مخفى نماند که پس از توجه به موارد استعمال هر یک از صورت و تمثال در معناى دیگرى در أخبار, معلوم مى شود که آن دو, مانند فقیر و مسکین هستند که هر گاه با هم ذکر شوند دو معناى مختلف مى دهند و هرگاه جداى از یکدیگر ذکر شوند, یک معنى دارند.
جمع بندى:
آنچه از مجموع موارد استعمال صورت و تمثال, چه در آیات, روایات, کلمات فقهاء و اهل لغت استفاده مى شود این است که قول سوّم دقیق تر و با اطلاقات روایات و نظر اهل دقت از اهل لغت و محاورات عرفى موافق ترست. یعنى بین صورت و تمثال جدایى است, نه هماهنگى. جدایى هم به این گونه است که صورت در مجسمه و غیرمجسمه, جاندار و غیرجاندار, اطلاق مى شود, ولى تمثال, به معناى خصوص مجسمه است, چه جاندار و چه غیر جاندار.
براى تقویت این نظریه, دلائل و شواهدى وجود دارد, از جمله:
1. بیشتر اهل لغت, در ریشه یابى معناى تمثال, تصریح کرده اند که: تمثال, مشتقِ از مُثُول است و مُثُول, یعنى بر پا ایستادن و این تناسب با چیزى دارد که داراى هیکل و جسم است.
خلیل بن احمد, در کتاب (العین) این مطلب را به روشنى بیان کرده است:
(مَثُل بَین یدیه مُثولاً اى انتصب قائماً.78)
تمام قد, پیش پاى او برخاست و راست ایستاد.
در حدیث آمده است:
(مَن سرّه ان یَمثُل له الناس قیاماً فلیتبوء مَقعَده من النار.79)
کسى که دوست داشته باشد و خوشحال شود که مردم به او احترام کنند و پیش پاى او تمام قد برخیزند, جایگاهش آتش است.
ابن ابى الحدید, در بیان خدمات ارزنده حضرت ابوطالب و فرزند بزرگوارش, امیرالمؤمنین, علیه السلام, به اسلام و دین, اشعارى سروده که یک مصراع آن چنین است.
ولولا ابوطالب و ابنه
لما مَثُلَ الدّین شخصاً وقاماً80
اگر ابوطالب و فرزندش نبود
هیچ گاه بر پا نمى شد دین مشخص و برجسته.
2. لغویان تصریح کرده اند که تمثال به چیزى گفته مى شود که مشتمل بر تمام خصوصیات مُمَثل باشد و این با مجسم بودن سازگارتر است, در حالى که صورت, بر بخشى از وجود صاحب صورت, اطلاق مى شود, مثل خصوص چهره. تمثال شئ در وقتى صحت اطلاق دارد که مِثال, در همه جهات ممکنه شبیه مَمَثل باشد.
3. در زبان امروزین عرب, مانند زبان مردمان: مصر, لبنان, حجاز, عراق و… و در نوشته هاى نویسندگان: الأزهر, لبنان و جرائد و مجلات آنها, تمثال, به معناى مجسمه است و صورت به معناى نقش و عکس.
بر فرض شک کنیم که نقلى در این لفظ و استعمال صورت گرفته است یا خیر, با تمسک به استصحاب قهقرایى و اصالة عدم نقل, که حجت بودن آن در اصول پذیرفته شده است, اثبات مى کنیم که از همان روزگار قدیم, تمثال به همین معنى اطلاق مى شده است.
4. شاهد چهارم ما بر این مدعى,روایات است:
على بن جعفر مى گوید: از برادرم موسى بن جعفر, سؤال کردم از مسجدى که در آن, تماثیل وجود دارد, آیا مى شود نمازگزارد یا خیر؟
امام فرمود:
(تکسر رؤس التماثیل و تلطخ رؤوس التصاویر و تصلى فیه ولابأس.81)
سرتماثیل را بشکن و سرتصاویر را با رنگ و مانند آن, بپوشان و آن گاه, در مسجد نمازبگزار, مانعى ندارد.
از این روایت, به اقتضاى قاعده (التفصیل قاطع للشرکة) و با توجه به این که شکستن سر را به تماثیل و جوهر اندود کردن سر به تصاویر, اسناد داده شده, معلوم مى شود تماثیل به معناى مجسمه و تصاویر, به معناى نقش و عکس است.
احتمال هم معنایى و ذوق در تعبیر, عطف بیان و… در این حدیث نیست, چون براى هر یک, حکم مناسب با او ذکر شده است.
و احتمالى را که در روایت: (لایدخل الملائکة بیتاً فیه تماثیل او تصاویر) داده اند که ممکن است این تردید, در سخن راوى باشد, نه در سخن امام (از جمله مُطَرّزى این احتمال را داده) در حدیث قرب الاسناد بى وجه است. با توجه به تفصیلى که امام(ع) در مقام جواب فرمود, احتمال این که در این حدیث (أو) باشد که براى تردید است, نه (واو) که براى جمع, این احتمال نیز مردود و بى وجه است.
بنابراین, به نظرما, تمثال اختصاص به مجسمه دارد یا به گونه حقیقت, یا دست کم ظهور آن, غیر قابل شک و شبهه است. در هر موردى که تمثال, بر نقش و عکس اطلاق شده, به کمک قرینه است. امّا صورت, در برگیرنده مجسمه و عکس و نقش است که اراده هر یک از این دو معنى, محتاج قرینه مقامیه یا مقالیه و… است.
امّا از جهت جاندار و غیرجاندار بودن, ظاهراً, باید با قرینه مشخص کرد, چون هر یک از تمثال و صورت بر موجودات جاندار فراوان اطلاق شده است.
معناى نقش عَلَم و…
پس از روشن شدن معناى صورت و تمثال و فرق بین آن دو, اینک مى پردازیم به توضیح واژه هاى دیگرى که در این معنى به کار رفته اند.
نقش: نقش در اصل به معناى رنگ آمیزى کردن است و در حقیقت, نقاشى از فروع مجسمه سازى و صورتگرى است; زیرا پس از آن که پیکرى تراشیده و یا عکس کشیده و یا شکلى کنده کارى شد, نقاش به رنگ آمیزى آن مى پردازد.
لکن در کلمات فقها, منقوش, در مقابل مجسم قرار دارد. صورتگرى, اگر فضائى باشد, بر او مجسمه اطلاق مى کنند و اگر به گونه مسطح و بر روى کاغذ و پارچه و… باشد, از آن به منقوش تعبیر مى کنند. از این روى, در این مقاله نقاشى به معناى فقهى و به اصطلاح فقها, مراد است نه به معناى لغوى.
عَلَم: در بعضى روایات, (ثوب معلم) و در بعضى عبارات فقها, (أعلام ثوب), آمده است.
(مُعَلم) هم از باب افعال استعمال شده و هم از باب تفعیل. بنابراین, (مُعْلم) و (مُعَلَّم) هر دو صحیح است و هر دو استعمال به یک معنى است:
(اَعْلَم و عَلَّم القَصّارُ الثوبَ بمعنى واحد, اى جعل له عَلَما سن طرازٍ وغیره).
رنگرز, لباس را نقش و نگار کرد, با ایجاد خطوط که همان لباس راه راه است.
(طَرَّزَ الثوبَ بکذا اى اَعْلَمه به.)
مُطَرَّز کارى, زینت کارى و نقش ونگارگرى جامه است.
منتهى گاهى نقش و نگار, با ایجاد خطوط است و گاهى با کشیدن شکل و عکس گل و درخت و گاهى با کشیدن صورت جانداران. همان گونه که این عمل, امروز توسط دستگاه و ماشینهاى اتوماتیک و پیشرفته بافندگى انجام مى گیرد, در روزگاران قدیم نیز, مرسوم و متعارف بوده, از این رو در روایات از حکم نمازگزاران در چنین لباسهایى سؤال شده است.
جسد: همان گونه که بسیارى از اهل لغت, گفته اند: جَسَد به معناى جُثه و هیکل, به موجودات جاندارِ عاقل, مثل انسان و فرشته و جن اطلاق مى گردد. و بر جسم و هیکل موجودات دیگر اطلاقش صحیح نیست.
در العین آمده:
(الجسدُ للانسان ولایقال لغیر الانسان جَسَدٌ من خَلق الارض وکلّ خلقٍ لایأکل ولایشربُ من نحر الملائکه و الجنّ مما یعقِل فهو جَسَد وقوله تعالى: وماجعلناهم جَسَداً لایأکلون الطعام82.)
وهمین بیان, در مصباح المنیر و لسان العرب نیز آمده است.
جسد, در لسان العرب, چنین معنى شده:
(الجَلْسَد بزیادة اللام, اسم صنم.83)
جلسد با لام, نام بتى است.
در همان جا, درباره جسد آمده:
(جَلْسَد والجَلْسَد: صنم کان یُعبد فى الجاهلیة.84)
جَلْسد نام بتى است که در عصر جاهلیت او را مى پرستیدند.
بنابراین, در روایاتى که تمثال جَسَدٍ آمده, معنایش مجسمه جانداران با شعور و عقل است, مثل: انسان, فرشته و جن.
هر چند احتمال داده مى شود در این روایت, جَسَد, تصحیف جَلْسَد باشد که به معناى بت خاصى است که او را مى پرستیده اند. با توجه به این که روایات مربوط به زمان رواج بت پرستى و وجود بتها در خانه ها و بلکه بتکده ها بوده, امکان دارد جَلْسد به جَسَد تحریف شده باشد.
مجسمه: هر چند معناى مجسمه روشن است, لکن با توجه به این که بر دو نوع از صورتگرى مجسمه اطلاق مى شود:
1ـ پیکرتراشى که مجسمه سازى فضائى و داراى ابعاد سه گانه: طول و عرض و عمق است و داراى سایه اگر نورى بر او بتابد.
2. برجسته کارى.این نوع صورتگرى نیز بسیار معمول ومتعارف بوده است.
صورتگرى برجسته, حد فاصل و برزخِ بین مجسمه سازى به گونه پیکرتراشى و صورتگرى بر روى کاغذ و پارچه است و مقابل صورتگرى برجسته, کنده کارى است.
از آن جا که مجسمه سازى از نوع اوّل, مورد بحث فقهاست و بر حرمت آن ادعاى اجماع کرده اند و بر این نظرند که اخبار در این باب مستفیضه است, از این روى, مجسمه را معنى کرده اند به چیز سایه دار یا چیزى که داراى ابعاد سه گانه: یعنى طول و عرض و عمق دارد, تا مجسمه برجسته را در بر نگیرد و همین تعریف نیز,محور بحث ماست.
یادآورى: نقاشى و مجسمه سازى مورد بحث ما, آن نقاشى و مجسمه اى است که با دست پرداخته و ساخته شده باشد, ولى اگر با کامپیوتر و دوربینهاى عکاسى, عکس بردارى شود, به فتواى بیشتر فقیهان و مراجع تقلید جایز است و بسیارى از علماى اهل سنت بر جواز آن و در ردّ آنان که نظر به منع داده اند, رساله ها نگاشته اند.
مجسمه سازى توسط کامپیوتر, در این اواخر مطرح شده, به نظر برخى از بزرگان, از جمله حضرت امام, جایز است که مطرح خواهیم کرد.
بنابراین, مجسمه سازى و نقاشى با همه انواع و اقسامى که دارد, اگر با دست, بدون استفاده از وسایط و وسائل مجهز برقى و ماشین و کامپیوترى باشد, مورد بحث و تحقیق این رساله است.
________________________________________
پی نوشت: 15. (سوره) انبیاء آیه 52.
16. براى اطلاع بیشتر از دوستان حضرت ابراهیم, شکسته شدن بتها, توسط آن حضرت, ر.ک: سوره (انبیاء), آیه 52 ـ 68; سوره (صافات), آیه 85 ـ 98.
17. سوره (سبأ), آیه 13.
18. سوره (آل عمران), آیه 6.
19. سوره (اعراف), آیه 11.
20. سوره (غافر),آیه 64.
21 . سوره (حشر), آیه24 .
22 . سوره (تغابن), 3 .
23.سوره (انفطار) آیه8 .
24. سوره (اعراف), آیه 74.
25. سوره (الشعراء), آیه 149.
26. سوره (الصافات), آیه 95.
27. (وسائل الشیعه), شیخ حرّ عاملى, تحقیق شیخ عبدالکریم ربانى شیرازى, ج561/3, ح2.
28. (همان مدرک) 562/, ح10.
29. (همان مدرک), 561/, ح5.
30. (همان مدرک), ج220/12 ـ 221, ح6.
31. (همان مدرک), 22/, ح7.
32.(همان مدرک), ج562/3, ح11.
33. (همان مدرک), ج220/12, ح3.
34. (همان مدرک),ح1.
35. (همان مدرک),ج220/12, ح2.
36. ((همان مدرک), ج869/2, ح2.
37. (همان مدرک),ج221/12, ح10.
38. ((همان مدرک), ج564/3, ح10.
39. (همان مدرک), 560/, ح3.
40. (همان مدرک),565/, ح7.
41. (همان مدرک), 560/, ح1.
42. (همان مدرک), 321/, ح23.
43 . (همان مدرک),ج321/3, ح18.
44. (همان مدرک),ج420/12, ح6.
45. (همان مدرک),220/, ح4.
46. (همان مدرک),ج464/3, ح1.
47. (همان مدرک),ح3.
48. (همان مدرک), ح6.
49. (همان مدرک), 318/, ح4.
50. (همان مدرک),320/, ح15.
51. (همان مدرک).
52. (المقنعه) , شیخ مفید 151/.
53. (الجوامع الفقهیه)7/.
54. (مبسوط), شیخ طوسى, ج83/1; (نهایة) 99/.
55. (مبسوط), ج84/1.
56. (مراسم), سلار دیلمى64/.
57. (جواهر), شیخ محمد حسن نجفى, 270/8. عبارت شرایع.
58. (سرائر), ابن ادریس, ج263/1.
59. (همان مدرک), 270/.
60. (کفایه),محقق سبزوارى 16/.
61. (مفتاح الکرامه), علامه, ج219/2.
62. (جواهر الکلام), ج383/8.
63. (مختلف الشیعه), ج14/5.
64. (الکافى), ابو صلاح حلبى 281/.
65. (المهذب), قاضى بن برّاج, ج344/1.
66. (سرائر), ج215/2.
67. (جواهر الکلام), ج/22; عبارت شرایع.
68. (مکاسب)23/.
69. (العین), خلیل ابن احمد فراهیدى, ج228/8.
70. (بحارالأنوار),علامه مجلسى, ج243/83 ـ 245.
71. (جواهر الکلام), ج383/8.
72. (کشف اللثام), فاضل هندى, ج193/1.
73. (شرح لمعه), شهید ثانى, 90/1.
74. (بحارالأنوار), ج243/83 ـ 245.
75. (جواهر الکلام), ج383/8.
76. (حاشیه مکاسب), ایروانى 20/.
77. (هدایة الطالب)40/.
78. (العین), ج228/8.
79. (لسان العرب), ج614/11.
80.(الغدیر) علامه امینى, ج330/7, به نقل از (شرح نهج البلاغه), ابن ابى الحدید,ج317/3
81. (وسائل الشعه), ج463/3, ح10.
82. (العین), ج47/6.
83. (لسان العرب), ج121/3.
84. (همان مدرک), 128/.
و با توجّه به این که از شرایطِ تحقیق وسیع و شایسته در اطراف هرموضوع و مطلبى, آگاهى به تمام زوایا و موارد بحثِ از آن است, لازم مى دانیم که در این مقام, اشاره اى کوتاه و فشرده به مواضع و مآخذ بحث داشته باشیم.
1 . بسیارى از فقهاى شیعه و سنى بحثِ از احکام مجسمه و نقاشى را در کتاب (صلات), باب لباس نمازگزار, مکان نمازگزار و احکام مساجد مطرح کرده اند.
و به مسائلى از قبیل: حکم نماز گزاردن با لباس و انگشتر داراى صورت و عکس و نماز گزاردن در مکانى که مجسمه یا عکس بر در و دیوار آن نصب شده باشد و حکم تزیین و زینت کارى مساجد توسط نقاشى, رنگ آمیزى و مجسمه سازى و نصب قاب عکس و منظره و مجسمه و مانند آن پرداخته اند.
در این سه مورد یاد شده, کلمات فقها, مشتمل بر مطالب و مباحث سودمند و راه گشایى است که ملاحظه آنها در روشن شدن زوایاى مسأله مورد بحث مؤثر و دخیل است.
2 . بسیارى از فقها مسأله مجسمه و نقاشى و حکم خرید و فروش و نگهدارى آن را در کتاب (المتاجر), باب معاملات و مکاسب محرّمه عنوان کرده اند.
3 . بعضى از فقهاى شیعه مانند: شیخ طوسى و علامه حلّى بخشى از مسائل مربوط به مجسمه و نقاشى و حکم نگهدارى و به کارگیرى آن را در کتاب (النکاح), باب الولیمه مطرح کرده اند; امّا بیشتر فقهاى اهل سنت مسأله را در این کتاب و باب بحث کرده اند و ظاهراً شیخ طوسى در مبسوط و علامه در تذکره نیز, به تبع آنان چنین روشى پیش گرفته اند.
4 . در کتابهاى روایى, اعم از شیعه و سنى, روایات مربوط به مسأله مجسمه سازى و نقاشى و بیان احکام آن در جاهاى گونه گونى مطرح شده است. مانند: کتاب (الطهارة), باب احکام دفن و آداب آن و کتاب (الصلاة), باب لباس نمازگزار, باب مکان نمازگزار, باب احکام مساجد, باب احکام مساکن و خانه سازى, کتاب (المتاجر), باب مکاسب محرّمه, کتاب (الزّى والتجمل), باب الفرش و باب تزویق البیوت. و کتاب (اللّباس) و… که به مناسبتهایى بعضى روایات مسأله مطرح شده است.
بدیهى است که رجوع به همه موارد یاد شده در کتابهاى فقهى و روایى و جمع بندى بین آنها در فهم و هضم هرچه بهتر و بیشتر مسأله دخیل و مؤثر است, چنانکه در ضمن مباحث آینده ملاحظه خواهید کرد.
اقسام مجسمه و نقاشى
فقها, براى تصویر, أقسام و انواعى یاد کرده اند که بیشتر آنان به چهار قسم تقسیم کرده اند و در کلمات بعضى, مانند: محقق اردبیلى و صاحب مفتاح الکرامة قسم پنجمى اضافه شده است.
از بعضى عبارات, قسمى دیگرى استفاده مى شود که به طور فشرده بدانها اشاره مى کنیم:
1 . تصویر موجودات جاندار به گونه مجسمه مانند, پیکرتراشى و تندیس.
2 . تصویر موجودات با روح, به گونه نقش و عکس بر روى کاغذ و دیوار و پارچه.
3 . تصویر موجودات بى روح, به شکل مجسمه وتندیس.
4 . تصویر موجودات بى روح, به طور نقاشى و عکاسى.
5 . صرف رنگ آمیزى و نقش و نگارى به طور خطوط متوازى, یا مربع شکل و… بدون این که نمودار شکل و صورت موجود جاندار یا بى جانى از قبیل انسان و درخت باشد.
چهار قسم اول را بیشتر فقیهان یاد کرده اند و قسم پنجم را محقق اردبیلى و صاحب مفتاح الکرامه افزوده اند.
از قسم پنجم, در روایات به عنوان ثوب مُعَلَّمْ یا مُعْلَمْ, تعبیر شده است.
از امام سؤال مى شود از حکم نمازگزاردن در لباسى که رنگارنگ و زینت و رنگ آمیزى شده است؟
امام(ع) مى فرماید: اگر رنگ آمیزى و نقاشى, نمودار شکل و صورت موجود جاندار نباشد, بلکه صرف راه راهى کردن لباس باشد, بى اشکال است.
6 . نقش و مجسمه هاى ناقص و نیم تنه. از بعضى عبارات استفاده مى شود که بین نقش و مجسمه کامل و تمام قد و بین نقش و مجسمه هاى ناقص و نیم فرق است.
بنابراین, از أقسام مجسمه و نقاشى مجسمه و نقش ناقص و نیم تنه است, چنانکه در هنر تصویرى از دیر باز مرسوم و متعارف بوده و امروز نیز رواج دارد.
7 . تصویر فرشته و جنّ, خواه به گونه مجسمه یا به طور منقوش. این قسم از تصویر, چنانکه در کلمات فقها مطرح شده است, شاید حکمش با تصویر سایر موجودات فرق داشته باشد, همان طورى که فقها عنوان کرده اند.
8 . تصویر موجود تخیّلى و موهوم که عبارتند از همان مجسمه هاى تجریدى و انتزاعى.
9 . تصویر برقى یا کامپیوترى, مجسمه یا نقش و عکسى که توسط دور بینهاى عکاسى و دستگاه کامپیوتر انجام مى گیرد.
10 ـ تصویرهاى کاریکاتورى و کارتنى.
انواع و أقسام دیگرى نیز قابل تصور است که از کلمات فقهاء استفاده مى شود.
یادآورى: آنچه بیان کردیم صرف فرض و مجرد تقسیم بندى نیست, بلکه أقسام یاد شده از نظر حکمى باهم فرق دارند. بعضى از أقسام حرام و بعضى جایز و در بعضى موارد, فقها اختلاف دارند.
آرا و نظرات فقها در مسأله تصویر
1 . قولِ به حرمت تصویر مطلقاً, خواه به طور مجسمه باشد یا منقوش, موجود جاندار باشد یا بى جان. این رأى به استناد استظهار علامه در کتاب مختلف به ابوصلاح حلبى و قاضى بن براج نسبت داده شده است.
2 . قولِ به حرمت مجسمه سازى فقط, خواه مجسمَه موجود با روح باشد یا بى روح. این نظر, به شیخ مفید و شیخ طوسى و سلاّر دیلمى و علاّمه نسبت داده شده است.
3 . قولِ به حرمت تصویر خصوص موجودات جاندار, خواه به طور مجسمه باشد یا نقش و عکس. این نظر را ابن ادریس حلّى در سرائر, صریحاً, و محقق کرکى در جامع المقاصد, ظاهراً, اختیار کرده اند.
4 . قولِ به حرمتِ خصوص تصویر موجودات جاندار, به طور مجسمه. این رأى در اکثر کتابهاى فقهى از نظر اکثریت قاطع فقها, تلقّى به قبول شده و بعضى بر آن ادعاى اجماع کرده اند.
5 . قولِ به جواز تصویر مطلقاً در مقابل قولِ اوّل. چه تصویر موجود جاندار باشد یا بى جان, به طور مجسمه باشد یا نقش و عکس. این نظر را از قدماى اصحاب, شیخ طوسى در تفسیر تبیان و امین الاسلام طبرسى در تفسیر مجمع البیان, صریحاً, برگزیده اند. و از فقهاى متأخر و معاصر نیز, بعضى بر این نظرند.
یادآورى: آنچه را که در رابطه با أقسام مجسمه سازى و نقاشى و اقوال و آراى پیرامون آن بیان کردیم, در کتابهاى فقهى و روایى و تفسیرى اهل سنت نیز, مطرح و موجود است و در ضمن مباحث, مورد اشاره قرار خواهیم داد. در میان علماى اهل سنت نیز, از قائلِ به حرمت مطلقاً تا قائلِ به جواز مطلقاً وجود دارد و برخى از این صاحب نظران و فقها, رساله یا مقاله مستقل وجداگانه نوشته اند.
معناى صورت و تمثال و فرق بین آن دو
موضوع حکم شرعى و محور فتواى فقهى در مسأله مجسمه و نقاشى, عبارت است از عناوین و موضوعاتى مثل: صورت, تمثال, مثال روحانى, تمثال جسد و دیگر مشتقات این الفاظ, با تعابیر گونه گون که گاه جمع, گاه مفرد و در بعضى موارد به گونه عطف بر یکدیگر و در مواردى هم به گونه مستقل استعمال و اطلاق شده اند.
با توجّه به این که منشأ عمده اختلاف آراى فقها در مسأله, از جهت جواز و منع نسبت به ساخت مجسمه جانداران و غیر جانداران و همچنین نقاشى موجودات با روح و بى روح, اختلاف تعابیرى است که در روایات آمده, شناخت دقیق موضوع حکم با همه قیود و حدودش, که شرط اساسى استنباط صحیح است, ضرورتى اجتناب ناپذیر است. موضوع شناسى و تبیین و تعیین دقیق قیود و حدود موضوع, بخش مهمّى از ابهامات و اشکالات را مى تواند بزداید.
تمثال: در قرآن کریم, کلمه تماثیل, جمع تمثال, در دو مورد ذکر شده است. در یک جا به معناى أصنام و بتهاى مورد تعظیم و پرستش براى سرزنش و ملامت سازندگان و نگهدارندگان و پرستش کنندگان آن مطرح شده است:
(اذ قال لأبیه وقومه ماهذه التماثیل التی أنتم لها عاکفون15.)
به یادآور زمانى را که ابراهیم(ع) در مقام اعتراض و سرزنش به بستگان و اقوام خود و قومش, که بت مى پرستیدند, گفت: چیست این هیاکل و بتهایى که شما در برابر آنها تعظیم و عبادت مى کنید؟
به طور قطع, مراد از تماثیل در این آیه, مجسمه هاى گوناگون فلزى, سنگى, چوبى و… است که به عنوان بت, مورد عبادت و پرستش مشرکان از قوم حضرت ابراهیم بوده است. زیرا در آیات بعد از این آیه, در جواب حضرت ابراهیم(ع) مشرکان گفتند: پدران ما این تماثیل و بتها را مى پرستیدند.
حضرت ابراهیم مى فرماید: پروردگار شما پروردگار عالم است.
و در آیه بعد, به جاى تماثیل, أصنامَکم آمده است و در آیه دیگر به جاى تماثیل و اصنام, آلهة. تماثیل و اصنام و آلهه همان بتهایى هستند که ابراهیم(ع) آنها را با تبر درهم شکست16.
در جاى دیگر, ساختن مجسمه ها را به جنیان نسبت مى دهد که به دستور حضرت سلیمان به چنین کارى پرداختند و از آن به عنوان نعمتى شایان تشکر یاد مى کند:
(یعملون له مایشاء من محاریب و تماثیل17).
هرچه سلیمان مى خواست براى او مى ساختند, از محرابها و تمثالها.
صورت: کلمه صورت, به صیغه ماضى, مضارع و اسم فاعل در شش مورد از آیات ذکر شده است.
1 . (هو الذی یصوّرکم فى الارحام کیف یشاء18).
اوست خدایى که صورتگرى مى کند در عالم رحم به هرکیفیتى که بخواهد.
2 . (ولقد خلقناکم ثم صوّرناکم19)
شما را آفریدیم و آن گاه شما را چهره ها نگاشتیم.
3 . (و صوّرکم فاحسن صُوَرَکم و رزقکم من الطیبات20.)
صورتگرى کرد و شکل و صورتى زیبا به شما داد, آن گاه به شما از پاکیها روزى داد.
4 . (هو اـ الخالق المُصوّر21.)
اوست خداى آفریننده صورتگر
5 . (وصوّرکم فاحسن صورکم والیه المصیر22.)
وصورتگرى کرد و زیبا شکل و صورتى به شما داد و به سوى اوست بازگشت.
6 . (فى اى صورة ماشاء رکّبک23.)
در هر شکل و صورتى که بخواهد تو را مى آفریند.
تصویر در این آیات, به عنوان فعل خدا ذکر شده است و بعضى از آیات, ظهور در حصر صورتگرى به خدا دارند که معناى حقیقى مراد است: (هو المصوّر) مثل: (هو الشافى) یعنى صورتگرى, در حقیقت و شفابخشى در واقع, تنها از آن خداى بزرگ است.این اختصاص به صورتگرى و شفادهى ندارد, بلکه بالاصالة و بالذات و به طور حقیقت, فاعل و خالق و جاعل همه چیز خداست: (اذ لامؤثر فی الوجود الاّ اـ.) امّا اسناد حقیقى به خدا, با اسناد طولى و ترتبى این امور به غیر خدا به اذن حق و به قدرت و حول و قوت او, بى اشکال است و همانند در قرآن بسیار دارد.
تصویر در آیات یاد شده, به معناى نقش و رسم و مانند آن نیست, بلکه به امور مادى و جسمانى نسبت داده شده که هیئات و شکل برجسته و مجسم دارند. با این تفاوت که تماثیل, بر مجسمه هایى اطلاق شده است که خودشان جان ندارند. هرچند آنچه این مجسمه ها به شکل آنها ساخته شده اند, جاندار و با روح باشند, ولى تصویر در همه این موارد, به موجود جاندارى به نام انسان نسبت داده شده است.
نَحت: کلمه نَحت به معناى پیکرتراشى و سنگ و چوب تراشى و مجسمه سازى, در آیات قرآن سه بار ذکر شده است.
دو مورد آن, مربوطِ به کوه و سنگ تراشى جهت خانه و ساختمان سازى که از آن به عنوان نعمت یاد شده است.
و تنها در یک مورد به معناى تندیس و پیکرتراشى و مجسمه سازى آمده, آن هم جهت بت سازى و ترویج شرک.
1 . (وتَنْحِتون الجبال بیوتاً فاذکروا آلاء اـ ولاتَعْثَوا فی الارضِ مفسدین24.)
کوهها را براى ساختن خانه ها مى تراشید. پس به یادآورید نعمتهاى الهى را و در زمین به فساد و تباهى نروید.
2 . وتَنْحِتُون من الجبال بیوتاً فارهین25.)
و مى تراشید از کوهها خانه هایى را, در حالى که خیلى حاذق و مهارت دارید.
3 . قال أتَعْبُدون ماتَنْحِتُون26.)
گفت: آیا چیزهایى را که خود مى تراشید, مى پرستید.
در این آیات, از اصل قدرت تراشکارى و مهارت براین کار به عنوان نعمت یاد شده است و در ضمن هشدار داده شده که از این نعمت و قدرت خدادادى, سوء استفاده نکنید و در روى زمین به افساد نپردازید.
در جریان حضرت ابراهیم و مبارزه با شرک و بت شکنى ایشان, استفاده از قدرت و مهارت تراشگرى در جهت فساد در زمین و ترویج شرک و بت پرستى, از پیکر تراشى و مجسمه سازى, به عنوان بت و پرستش غیر خدا یاد شده است.نجّارى و سنگ تراشى و پیکرتراشى نعمت و قدرت خدادادى است, مثل بسیارى از نعمتهاى الهى, منتهى باید تلاش کرد این نعمت و این مهارت و هنرمندى را در جهت مثبت و پیشرفت و خدمت به بشر به کار بست, نه در جهت منفى و افساد و انحطاط.
در هر صورت, در قرآن, (تماثیل), (صورت) و(نحت) به معناى ایجاد چیز برجسته و داراى جسم استعمال شده است.
منتهى تصویر که به خدا اسناد داده شده, مورد مدح و ستایش است و امّا تمثیل و نحت, یعنى مجسمه سازى و پیکرتراشى که به انسان نسبت داده شده, دو بُعدى و دو جهتى است. یک بُعد و جهتش مثبت و جایز است, بُعد دیگرش که منحط کردن جامعه انسانى و فاسد کردن زندگى است, منفى و ممنوع.
صورت و تمثال در روایات
در روایات مربوط به احکام مجسمه و نقاشى, چه از جهت ساختن و کشیدن, یا از حیث نگهداشتن و به کارگرفتن, گاهى موضوع صورت یا تصاویر و گاهى تمثال یا تماثیل و گاهى هر دو باهم, قرار داده شده اند و براى این که روشن شود که آیا هر یک از صورت و تمثال, معناى خاص و حکم ویژه اى دارند, یا هر دو به یک معنى و داراى احکام واحدى هستند, ناگزیریم با دقت بیشترى روایات را از این جهت مورد بحث و بررسى قرار دهیم. تعابیر روایات مختلف و گونه گونند که به برخى از آنها اشاره مى کنیم:
1 . (من مثّل تِمثالاً)27.
2 . (من مثّل مِثالاً)28.
3 . (رجل صوّر تماثیل)29.
4 . (من صوّر صورة)30.
5 . (من صوّر صورة حیوان) 31.
6 . (ان ربّک ینهى عن التماثیل)32.
7 . (سألت عن تماثیل الشجر؟ فقال: لابأس مالم یکن شیئاً من الحیوان)33.
8 . (ماهی تماثیل الرجال و النساء ولکنها الشجر وشبهه)34.
9 . (لابأس بتماثیل الشجر35.)
ساختن مجسمه و کشیدن شکل درخت جایز است.
10 . (لاتدع صورة الاّ محوتها36.)
هیچ مجسمه اى را باقى نگذار, همه را محو و نابود ساز.
11 . (سألته عن التماثیل هل یصلح ان یُلعَب بها؟ قال: لا.37)
آیا بازى با مجسمه عروسکها جایز است؟ فرمود: خیر.
12 . (لابأس بان تکون التماثیل فی البیوت اذا غیّرت رؤوسها38.)
نگهدارى مجسمه ها در خانه ها جایز است, به شرط این که سر آنها با شکستن و مانند آن تغییر داده شود.
13 . (ان علیّاً, علیه السلام, کره الصور فی البیوت39.)
همانا على, علیه السلام, از وجود مجسمه ها در خانه کراهت داشت.
14 . (اُصَلّی وبین یدیّ وسادة فیها تماثیل الشجر؟.40)
نماز مى گزارم در حالى که رو به رو, و مقابل من پُشتى و متکایى که در آن شکل و صورت درخت نقاشى شده است, آیا جایز است؟
15 . (تزویق البیوت هو تصاویر التماثیل.41)
تزیین و رنگ آمیزى خانه عبارت از تصویر مجسه ها و شکلهاست.
16 . سألته عن الخاتم تکون فیه نقش تماثیل سبع او طیر یُصلّى فیه42؟)
سؤال کردم از امام راجع به حکم نمازگزاردن با انگشترى که شکل جانداران, درنده یا پرنده, بر آن نقاشى شده است؟
17 . (سألته عن البیت قد صوّر فیه طیر او سمکة او شبهه یَلعَب به اهل البیت هل تصلح الصلاة فیه؟ قال: لا حتى یقطع رأسه43.)
از امام, علیه السلام, سؤال کردم در باره خانه اى که در او مجسمه پرنده و ماهى و مانند آن ساخته شده و اهل آن خانه با آنها بازى مى کنند, آیا جایز است در چنین خانه اى نمازگزارده شود؟
فرمود: جایز نیست, مگر این که سر آن مجسمه قطع و شکسته شود.
18 . (ونهى صلى اـ علیه وآله: ان ینقش بشیء من الحیوان على الخاتم44.)
رسول خدا, صلى الله علیه وآله, نهى فرمود از این که شکل چیزى از جانداران, بر روى انگشترى نقاشى شود.
19 . (انا نبسط عندنا الوسائد فیها التماثیل ونفترشها؟ فقال: لابأس بما یبسط منها ویفترش ویوطأ45.)
سؤال شد از امام, علیه السلام, ماپُشتیهایى داریم که در آنها تمثال است و ما آنها را زیردست و پا مى گذاریم و از آنها استفاده مى کنیم, آیا جایز است؟
امام فرمود: آنچه را که پهن مى کنید و زیر خودتان فرش مى کنید وزیر دست و پا مى اندازید, جایز است.
20 . (انا معاشر الملائکه لاندخل بیتاً فیه کلب ولاتمثال جَسد46.)
ماگروه فرشتگان, داخل خانه اى که در آن سگ یا مجسمه انسان باشد, نمى شویم.
21 . (انا لاندخل بیتاً فیه صورة انسان47.)
مافرشتگان, داخل خانه اى که صورت و مجسمه انسان باشد نمى شویم
22 . (انا لاندخل بیتاً فیه کلب… ولاتمثال لایوطأ48.)
مافرشتگان, داخل خانه اى که در آن سگ باشد, یا مجسمه اى که زیر دست و پا انداخته نشده باشد, نمى شویم.
23 . (سألت الرضا, علیه السلام, عن الصلاة فی الثوب المُعَلَّم فکره مافیه التماثیل49.)
از امام رضا, علیه السلام, در باره نمازگزاردن در لباس رنگ آمیزى شده سؤال کردم, امام از نماز گزاردن در لباسى که داراى تماثیل باشد, اظهار کراهت کردند.
24 . (فی الثوب یکون فی عَلَمه مثال الطیر او غیر ذلک أیُصلّى فیه؟قال: لا50.)
آیا در لباسى که مثال و شکل پرنده یا غیر پرنده کشیده شده است, مى شود نماز خواند؟ فرمود خیر.
25 . (الرجل یلبس الخاتم فیه نقش مثال الطیر او غیر ذلک51.)
مردى انگشترى که در آن مثال پرنده یا غیر آن را نقش کرده اند, به دست مى کند آیا جایز است؟
این بود نمونه اى از روایاتى که هر یک از لفظ صورت, تمثال, نقش, مُعْلَمْ, مُعَلَّم تمثال جسد و مانند آنها بر موجودات جاندار, مثل: پرنده, درنده, ماهى, انسان و بى جان, مثل: درخت, و مانند آن گاهى به طور برجسته و مجسمه و گاهى به گونه رسم و خط و نقاشى استعمال و اطلاق شده است.
چنانکه ملاحظه شد, موارد کاربرد و استعمال هر یک از این الفاظ, به گونه اى است که تشخیص معناى حقیقى و مراد از معناى مجازى و غیر مراد, چه از جهت جاندار و غیر جاندار و چه از حیث مجسم و منقوش, بسیار دشوار است. آیا صورت و تمثال, داراى دو معناى ناسازگارند, یا دو لفظ مترادف و داراى معناى واحدند, آیا ظهور در موجودات با روح دارند, یا موجودات بى روح, آیا ظهور در مجسمه دارند, یا ظهور در نقش و عکس.
اینها یک سلسله پرسشهایى است که باید بعد از نقل کلمات فقهاء و لغویین و جمع بندى بین آنها, با در نظر گرفتن آیات و روایات در این بحث, پاسخ داده شوند.
یادآورى: غرض ما از ذکر این جملات از روایات براى بررسى موارد کاربرد و استعمال لفظ صورت و تمثال است و بحث و بررسى سندى و دلالى وفقه الحدیثى در فصل خاص خودش, به شرح مطرح خواهد شد.
تمثال و صورت در عبارات فقها
دو واژه صورت و تمثال, با مشتقات آنها در کتابهاى فقهى و عبارات فقها در سه مورد, استعمال شده اند: در مکان و لباس نمازگزار و در مکاسب محرّمه.
لباس نمازگزار: در کلمات برخى از فقیهان, واژه صورت, موضوعِ حکم قرار داده شده و در عبارات بعضى, لفظ تمثال یا مثال ذکر شده و در سخنان گروهى هم هردو لفظ به طور عطف, مورد بحث واقع شده و براى این که بدانیم آیا صورت و تمثال, از حیث معنى و حکم باهم فرق دارند یا نه و آیا نظر فقها در این مسأله, مختلف است یا متحد, لازم است نمونه هایى از عبارات فقها را که بیانگر اختلاف در تعبیراست بازگو کنیم تاحقِ در مقام روشن شود.
* شیخ مفید, در بحث لباس و مکان نمازگزار چنین مى نویسد:
(و یکره للانسان ان یصلّی و فی قبلته صورة52.)
کراهت دارد انسان نماز را در جایى بخواند که در قبله اش صورت است.
* صدوق در مقنع مى نویسد:
(لاتصلّ و قُدّامک تماثیل ولافی بیت فیه تماثیل53.)
نماز نگزارید در حالى که رو به روى شما تماثیل است و در خانه اى که تماثیل دارد, نماز نگزارید.
* شیخ طوسى در مبسوط و نهایة مى نویسد:
(الثوب اذا کان فیه تمثال و صورة لاتجوز الصلاة فیه.54)
نمازگزاردن در لباس که داراى تمثال و صورت است, جایز نیست.
در مورد دیگرى از مبسوط مى نویسد:
(لایصلّى فی ثوب فیه تماثیل ولافی خاتم کذلک55.)
جایز نیست نمازگزاردن در لباس و انگشترى که داراى تماثیل است.
* سلاّر دیلمى در کتاب الصلاة (مراسم) مى نویسد:
(تکره الصلاة فی ثوب فیه صورة56.)
کراهت دارد نمازگزاردن در لباس که داراى صورت است.
* محقق در شرائع مى نویسد:
(ویکره الصلاة فی ثوب فیه تماثیل او خاتم فیه صورة57.)
کراهت دارد نمازگزاردن در لباس داراى تماثیل و در انگشتر داراى صورت.
نظیر عبارت شرایع را در معتبر و مختصر آورده با این اختلاف که در مختصر به جاى ثوب قباء آورده است. علاّمه در قواعد و کتابهاى دیگرش, نظیر عبارت و تعبیر محقق را ذکر کرده یعنى هم تماثیل را آورده است و هم صورت را و تماثیل را به لباس نسبت داده و صورت را به انگشترى.
* برخى از فقهاء, مثل ابن ادریس حلّى, در صلات (سرائر) صورت و تمثال را به شکل جمع و به طور عطف ذکر کرده اند و هردو را به لباس اسناد داده اند و فرقى بین آن دو از این جهت نگذاشته اند, با این که مقیّد به صورت و تمثال جانداران کرده اند.
(وکذا تکره فی الثوب الذی علیه الصور والتماثیل من الحیوان فامّا صور غیر الحیوان فلابأس ولاکراهة فی ذلک کصور الأشجار58.)
کراهت دارد نمازگزاردن در لباسى که بر روى آن صورتها و تمثالهاى جانداران نقاشى شده و امّا نقاشى صورت غیر جانداران, مثل درختها جایز است و کراهت هم ندارد.
نکاتى که در عبارت (سرائر) در خور درنگ است:
* تمثال و صورت, عطف بر یکدیگرند.
* هردو, به لباس اسناد داده شده اند.
* هر دو بر حیوان و جاندار, اطلاق شده اند.
* در غیر جانداران, فقط صورت به کار برده شده است نه تمثال.
* همو, در جاى دیگر مى نویسد:
(ویکره الصلاة فی الخاتم الذی فیه صورة حیوان59.)
کراهت دارد نماز خواندن با انگشترى که داراى صورت و نقش جاندار است.
* محقق سبزوارى در کفایة, تماثیل و صورت را به یکدیگر عطف گرفته و هردو را به انگشترى اسناد داده, امّا متعرض حکم لباس نشده است:
(ویکره الصلاة فی التماثیل والصورة فی الخاتم60.)
و کراهت دارد نمازگزاردن باانگشتر داراى تمثال و صورت.
این بود چند نمونه از عبارات فقهاء در دوره هاى مختلف فقهى که بیشتر , مربوط باب لباس نمازگزار بود.
چنانکه ملاحظه شد, کار برد و استعمال هریک از دو واژه: صورت و تمثال, به جاى یکدیگر, چنان زیاد است که تشخیص معناى حقیقى, بسیار مشکل است.
مکان نمازگزار: عبارات فقها در بحث مکان نمازگزار نیز همانند تعبیراتى است که در بحث لباس نمازگزار نقل کردیم.
در مقنعه و خلاف و شرائع به تصاویر و صورت تعبیر شده و در جامع الشرائع و بسیارى از کتابهاى علاّمه, مثل: نهایة, تحریر, تذکرة و در مجمع الفائدة, صور و تماثیل هر دو باهم ذکر شده اند. در مفتاح الکرامة61 و جواهرالکلام62 به این اختلافِ در تعابیر اشاره شده ووجه آن نیز بیان شده است.
مکاسب محرمه: تعبیرات فقها در بحث مکاسب محرّمه نیز متفاوت و مختلف است: (الصور المجسمة) (التماثیل المجسمه وغیر المجسمه), (التماثیل) (التماثیل والصور ذات الارواح).
* شیخ مفید و شیخ طوسى و سلاّر دیلمى, نوشته اند:
(یحرم عمل التماثیل المجسمة63.)
حرام است ساختن شکلهاى مجسم
* ابو صلاح حلبى, مى نویسد:
(تحرم التماثیل64.)
حرام است تمثال گرى
* قاضى بن برّاج مى نویسد:
(تحرم التماثیل المجسمة وغیر المجسة65)
تمثال گرى حرام است, چه به طور مجسمه باشد یا غیر مجسمه
* ابن ادریس ضمن بر شمردن مکاسب محرّمه مى نویسد:
(وسائر التماثیل والصور ذات الارواح مجسمةً کانت او غیرها66.)
وهمچنین حرام است همه تمثال و صورتهاى موجودات با روح, چه به طور مجسم باشند, یا غیر مجسم.
* محقق در شرائع وعلامه در قواعد و بعضى دیگر از فقهاء مى نویسند:
(وعمل الصور المجسمة.67)
و حرام است ساختن صورتهاى مجسم
* شیخ اعظم در مکاسب محرّمه مى نویسد:
(تصویر صُوَر ذوات الارواح حرام اذا کانت الصورة مجسمة68.)
تصویر صور موجودات جاندار, در صورتى که به گونه مجسمه باشد حرام است.
با توجه به اختلافِ تعبیراتى که در کلمات فقهاء دیده مى شود, حکمِ به این که صورت به معناى مجسمه جانداران و تمثال به معناى عکس و نقش غیر جانداران باشد, یا به عکس, چنانکه بعضى ادعا کرده اند, یا صورت اعم از مجسمه و عکس و نقش و ذى روح و غیر ذى روح و تمثال أخص از آن باشد؟ یا به عکس, همان گونه که گروهى اظهار کرده اند مشکل است.
خلاصه بین صورت و تمثال تباین باشد, یا ترادف, یا عموم من وجه, یا عموم مطلق و… که در کتابهاى لغوى و فقهى ذکر شده است, کدام صحیح و کدام غلط است؟
از عبارات یاد شده فقها, نمى شود به خوبى مطلب را پاسخ داد.
معناى صورت و تمثال در لغت
در اکثر کتابهاى لغت, هریک از تصویر و تمثیل, به دیگرى تعریف شده اند. بیشتر اهل لغت, در بیان معناى صورت مى گویند: التماثیل: التصاویر. و در بیان معناى تمثال مى نویسند: التمثال: الصورة.
همین جهت باعث شده که بعضى تصریح کنند: صورت و تمثال به یک معنایند.
* العین:
(المِثْل: شِبْهُ الشیءِ فی المِثال والقَدْر ونحوِه حتى فى المعنى و یقال: مالهذا مَثیلٌ.
والمُثُول: الانتصاب قائماً.
والتّمثیل: تصویرُ الشیء کأنّه تَنْظُر الیه.
والتِّمثال: اسم للشیء المُمَثَّل المُصَوَّر على خِلْقَةِ غیره69)
مثل, شبه چیزى را گویند, در شکل و مقدار و دیگر خصوصیات.
گفته مى شود: این چیز مثیل ندارد, یعنى مانند ندارد.
ومُثُول, به معناى به پا ایستادن است. تمثیل به معناى تصویر چیزى است, به گونه اى که گویا به او تماشا مى کنى. و تمثال, اسم چیزى ست که به عنوان مَمَثّل و نمونهِ مصورِ چیزى ایجاد شده باشد.
* قاموس اللغة:
(الصُّورَة بالضمّ الشَکل جمع صُوَر.)
صُورت به ضمَّ صاد, یعنى شکل. جمع صُوَر.
(التِمثال بالکسر: الصورة. مَثَّلَه له تمثیلاً صوّره له حتى کأنّه ینظر الیه.)
تمثالِ با کسر تا, یعنى صورت. مَثّل یعنى صَوّر.
تمثیل, تصویر چیزى ست, به گونه اى که گویا با نگاه کردن به این تمثال, به خود آن چیز نگاه مى شود.
* تاج العروس:
(التصاویر: التماثیل. الصورة بالضم: الشکل والهیئة)
* صحاح اللغة:
(التصاویر: التماثیل ـ صورّه اـ صورةً حسنةً فتصوّر.
مَثَّلْت له کذا تمثیلاً اذا صوّرتَ له مِثاله بالکتابة وغیرها.
التمثال: الصورة والجمع التماثیل.)
* نهایه ابن اثیر:
(الصُّوَرة ترد فى کلام العرب على ظاهرها وعلى معنى حقیقة الشیئ و هیئته وعلى معنى صفته.)
صورت در کلام عرب, به چند معنى آمده است. گاهى صورت به معناى ظاهرى که چهره باشد; اطلاق مى شود و گاهى به معناى حقیقت و هیئات چیزى گفته مى شود و گاهى به معناى صفت و خصوصیت چیزى.
دو نمونه براى موردى که صورت به چهره اطلاق شده مى آورد:
(وفى حدیث ابن مُقرِن: اما علمتَ ان الصورةَ محرّمة. اراد بالصورة الوجه. وتحریمها المنع من الضرب واللطم على الوجه. ومنه الحدیث: کره ان تُعْلَم الصُّورةُ اى یجعل فى الوجه کَیٌ او سِمَة.)
در حدیث, صورت به معناى چهره آمده است و حرمت صورت به معناى حرمت سیلى زدنِ به آن و داغ و نشانه گذارى کردن آن است.
آن گاه مى نویسد:
(اشتدّ الناس عذاباً مُمَثّلٌ من الممثِلین اى مصوِّر.
یقال: مَثَّلتُ با التثقیل والتخفیف اذا صوّرتَ مِثالاً. والتِمثال الاسم منه وظِلّ کل شیئ تِمثاله.
ومنه الحدیث: لاتُمَثِّلُوا بنامیة اـِ اى لا تُشَبِّهُوا بخَلْقه وتُصَوِّروا مِثل تصویره. وقیل هو من المُثْلَة.)
مُمَثِّل به معناى مصوِّر است و تمثیل به معناى تصویر و به سایه هر چیزى تمثال آن مى گویند. لاتُمَثِّلُوا به معناى لاتُشبّهوا ولاتُصَوِّر است و بعضى گفته اند: معناى لاتمثلوا بنامیة الله, یعنى مخلوقات جاندار خدا را مُثله نکنید.
* مفردات راغب:
الصُّورَة مایُنْتَقَشُ به الأعیان ویتمیّز بها غیرها.
والتِّمثال: الشیئ المُصَوَّر.
* اقرب الموارد:
(صوّرة تصویراً جعل له صورة وشکلاً ونَقشه ورسمه الصُّورَة بالضم الشکل. وکل ما یُصوَّر مُشبّها بخلق اـ من ذوات الارواح وغیرها.)
در اقرب الموارد, تصویر به شکل سازى و نقش و رسم معنى شده و صورت به معناى هر چیزى که به قصد همانند کردن به جانداران و بى جانان ساخته شود, تفسیر شده است.
در جاى دیگرى مى نویسد:
(التصاویر: التماثیل جمع التصویرة. المُصَوِّر: مَن حرفته التصویر. مُصَوّر الکائنات ـ اـ تعالى ـ التمثال بالکسر: الصورة المصوَّرَة. فى ثوبه تماثیل. اى صورٌ حیوانات مصوّرة.
وقیل: التمثال ما تصنه وتُصَوّره مُشَبّها بخلق اـ من ذوات الارواح والصورةُ عامّ.)
در اساس البلاغة زمخشرى و مصباح المنیر فیومى و مجمع البحرین طریحى و دیگر کتابهاى لغوى مانند آنچه در کتابهاى یاد شده و نزدیک به عبارات و کلماتى که نقل شد, آمده است. چنانکه ملاحظه شد, کلمات بیشتر لغویان, ظهور دارد که صورت و تمثال, یک معنى دارند. و تنها در اقرب الموارد و مجمع البحرین ذکر شد که صورت, اعم از تمثال است; زیرا صورت, شامل جانداران و غیر جانداران مى شود و تمثال مخصوص جانداران است. و روشن شد که صورت و تمثال از جهت دیگر, مجسمه, نقاشى, نوشته, بافندگى, دوزندگى و کنده کارى را در بر مى گیرند.
پس از یادآورى موارد استعمال دو واژه: صورت و تمثال در آیات, روایات, کلمات فقها و لغویان, اینک به تحقیق در معنى و فرق بین آن دو در دو محور زیر مى پردازیم.
1. آیا صورت, به معناى عکس و نقش و تمثال, به معناى مجسمه است, یا به عکس؟
2. آیا صورت, در مورد جانداران به کار مى رود و تمثال در مورد غیرجانداران, یا به عکس؟
درآیات, مورد استعمال تمثال و صورت, چنانکه یادآور شدیم, مجسمه است, زیرا تماثیلى را که قوم مشرک و بت پرست حضرت ابراهیم در برابر آنها تعظیم و پرستش مى کردند, مجسّمه بتهایى بوده که از فلز و سنگ و چوب و دیگر اشیا ساخته شده بودند, دست کم, بیشتر بتها مجسمه بودند.
از جهت با روح بودن هم, ظاهراً, بیشتر مجسمه موجودات زنده, مثل انسان و فرشته و… را مى ساختند و پرستش مى کردند.
تماثیلى هم که جنیان براى حضرت سلیمان ساختند, برابر شواهد تاریخى و گفته بعضى از مفسران شیعه و سنى, مجسمه هایى از جانداران بوده, از نوع مس و دیگر مواد فلزى, سنگ, چوب, گچ و… ولى در روایات آمده که مجسمه غیرجانداران بوده است.
ظاهراً تماثیل,بر مجسمه و نقاشى, جاندار و غیرجاندار صحت اطلاق دارد; زیرا در ردّ این اعتراض: (چرا حضرت سلیمان از جنیان مى خواست برایش تماثیل بسازند), در حدیث صحیح ابوالعباس بقباق, امام مى فرماید:
(به خدا قسم, آن تماثیل, مجسمه مردان و زنان نبوده, بلکه مجسمه درخت و مانند آن بوده است.)
معلوم مى شود اصل استعمال و ظهور تمثال در موجود با روح, مثل انسان مسلّم بوده و گرنه امام مى فرمود, مورد استعمال تمثال, خصوص موجودات بى جان است. از آیه و روایت امام در تفسیر آن به خوبى و به روشنى استفاده مى شود که تمثال, در اعم از جاندار و بى جان, استعمالش صحیح است و همچنین برمجسمه و بر نقاشى, تمثال, اطلاق مى شود.
امّا صورت, هر چند در پنج مورد از آیات, در خصوص موجود جاندار, مثل انسان استعمال نشده است, لکن با توجه به آیه سوره حشر که مى فرماید: (هو الله الخالق البارع المصوّر.) صورت, اعم از جانداران و غیرجانداران است; زیرا چنانکه خداوند متعال, آفریننده موجودات است, چه با روح و چه بى روح, مصوّر همه کائنات و موجودات هم هست چه با روح و چه بى روح.
بنابراین, صورت, از جهت با روح و بى روح, شمول دارد, هر چند از جهت مجسمه و نقاشى در خصوص مجسمه, ظاهر تر است.
پس با توجه به این توضیح, استعمال هر یک از تمثال و صورت در آیات, در موجودات جاندار و بى جان, در مجسمه و غیرمجسمه, صحیح است و در همه ظهور دارد و اراده هر یک از معانى خاص, محتاجِ به قرینه است.
یادآورى: از آیات, اصل ظهور و دلالت استفاده مى شود و امّا دلیلى بر تعیین معناى حقیقى نداریم, چون استعمال, نمى تواند علامت حقیقت باشد.
امّا در روایات, گاهى صورت, بر نقش جانداران اطلاق شده و گاهى بر مجسمه جانداران. در بعضى موارد, در مجسمه و نقش غیر جانداران استعمال شده است. موارد استعمال تمثال نیز, مثل صورت است.
گاهى تمثال حیوان, به پارچه و پرده و انگشتر و پشتى و مانند آن اسناد داده شده که ظهور در نقش و عکس دارد و گاهى گفته شده در صورتى که تمثال شکسته شود, سرش قطع شود و… مثلاً رو به روى آن نماز گزاردن و یا نگاهداشتن آن, جایز است, این گونه روایات, ظهور در مجسمه دارند.
دربعضى از روایات, امر به دمیدن روح نسبت به تمثال شده که ظهور در مجسمه جانداران دارد. در بعضى از أخبار تکلیف به زنده کردن صورت شده است که ظهور در مجسمه جانداران دارد و… بنابراین, شناخت معناى حقیقى هر یک از صورت و تمثال: مجسمه و نقاشى جاندار و بى جان, با استفاده از روایات, خیلى دشوار و محتاج به درنگ بیشترى است.
همان طورى که ملاحظه شد, گفته هاى فقها نیز, در سه باب: لباس نمازگزار,مکان نمازگزار و مکاسب محرّمه, گوناگون است. چنان استعمالات تفاوت دارند که هیچ قاعده و معیارى در شناخت معناى صورت و تمثال و فرق بین آن دو, از جهت مجسمه و نقاشى, جاندار و بى جان, وجود ندارد. زیرا تعابیر فقها, نشأت گرفته از روایات است و چون روایات, گوناگونند, سخنان فقهاء نیز گوناگونند.
آراء در فرق بین صورت و تمثال
از آن جایى که شناخت معناى صورت و تمثال و فرق بین آن دو, از حیث موارد استعمال در آیات و روایات و از جهت لغوى مبهم و پیچیده است, گروهى از فقها و برخى از لغویان به بحث و بررسى و تحقیق در اطراف این مسأله پرداخته اند که در مجموع چهار نظریه عمده وجود دارد:
1. برخى از فقیهان و لغویان تصریح کرده اند که صورت و تمثال, یک معنى دارند. در مواردى که عطف به یکدیگر شده اند, عطف تفسیرى و یا صرف تفنن در تعبیر است.
علامه مجلسى در صلات (بحار)70 و صاحب جواهر71 و فاضل هندى در صلات کشف اللثام, همین معنى را از کلمات لغویان برداشت کرده اند.
فاضل هندى: مى نویسد:
(المعروف کما فى اللغة ترادف التماثیل والتصاویر72.)
معروف و مشهور, چنانکه در کتابهاى لغت آمده این است که تماثیل و تصاویر, یک معنى دارند.
شهید ثانى در شرح لمعه مى نویسد:
(ویمکن ان یرید بها ـ صورة ـ مایعم المثال و غایر بینها تفنناً.73)
وامکان دارد از صورت, معنایى که شامل تمثال بشود, اراده گردد. و ذکر هر دو, یعنى هم تمثال و هم صورت, تفنن در تعبیر است.
2. بعضى از اهل لغت, مانند مُطَرِّزى و طریحى وسعیدالخورى الشرتونى در اقرب الموارد صورت را اعم از تمثال معنى کرده اند. اینان نوشته اند: صورت شامل موجودات با روح و بى روح مى شود, لکن تمثال, اختصاص به جانداران دارد.
این مطلب را علامه مجلسى چنین گزارش مى دهد:
(قال المُطَرِّزى فى ا لمغرب: التمثال ما تصنعه وتصوّره مُشبّها بخلق اـ من ذوات الروح. والصورة عام74.)
تمثال, چیزى است که صورتگرى و ساخته مى شود به عنوان تشبیه به مخلوقات جاندار الهى, لکن صورت عام است, شامل جاندار و غیرجاندار مى شود.
چنانکه در نقل کلمات اهل لغت ملاحظه کردید و صاحب اقرب الموارد, این مطلب را به عنوان یک قول ذکر کرد و همچنین طریحى در مجمع البحرین, مراد از قائل این مقاله, مُطَرّزى است.
3. بعضى از فقها: شهید ثانى در شرح لمعه و روض الجنان, فاضل هندى در کشف الثام و صاحب جواهر, عکس نظریه ایشان را تقویت مى کنند و تمثال را اعم از صورت معنى مى کنند. صاحب جواهر, پس از نقل نظریه مُطَرزّى مى نویسد:
(بل هى اولى من التمثال بدعوى الاختصاص کما ان التمثال اولى بدعوى العموم منها کما یؤید ذلک اطلاق الصورة مراداً بها ذات الروح فى اخبار کثیرة على وجه ان لم یظهر منه کونها حقیقة فى ذلک فلاریب فى ظهوره, فى انه المراد عند الاطلاق.)
بلکه شایسته تر آن است که ادعا شود: تمثال, اعم از جاندار و غیرجاندار است و صورت, اختصاص به جاندار دارد, چنانکه در اخبار زیادى صورت بر جانداران اطلاق شده است که اگر معناى موضوع له و حقیقى صورت موجودات جاندار نباشد, شکى نیست که ظهور در آنها دارد. مگر قرینه باشد و از صورت, غیرجاندار اراده شود.
همو مى افزاید:
(ویؤیده ایضاً مبدأ الاشتقاق فان التمثال جعل المثال وهو اعم من کونه لذى الروح و غیره والتصویر حکایة الصورة وهى حقیقة فى ذى الروح او هو أظهر افرادها75.)
همانند این عبارات را در تقویت این احتمال که مراد از تمثال, اعم از جاندار و غیر جاندار و مراد از صورت, خصوص جاندار است (برعکس ادعاى مطرزى). در بحث لباس نمازگزار نیز, بیان کرده که نیازى به ذکر آن نیست.
همین نظریه صاحب جواهر را محقق ایروانى, در حاشیه مکاسب, تقویت و اختیار کرده است76.
4. گروهى از محققان, پس از درنگ و دقت در روایات و موارد استعمال آنها, اظهار داشته اند: بین صورت و تمثال, عموم و خصوص من وجه است, مثل فقیر و مسکین و جار و مجرور که:
(اذا اجتمعا افترقا واذا افترقا اجتمعا.)
هر گاه در یک مورد اجتماع کنند, دو معناى جداى از هم دارند و هر گاه جداى از یکدیگر ذکر شوند, یک معنى دارند یعنى از هر کدام, مى شود دیگرى را اراده کرد.
شهیدى در حاشیه مکاسب همین نظر را برگزیده است:
(ثم لایخفى علیک انه بعد ملاحظة استعمال کل واحد منهما فیما یعمّ الآخر فى الأخبار یعلم ان الصورة والتمثال کالفقیر والمسکین اذا اجتمعا افترقا و اذا افترقا اجتمعا.77)
مخفى نماند که پس از توجه به موارد استعمال هر یک از صورت و تمثال در معناى دیگرى در أخبار, معلوم مى شود که آن دو, مانند فقیر و مسکین هستند که هر گاه با هم ذکر شوند دو معناى مختلف مى دهند و هرگاه جداى از یکدیگر ذکر شوند, یک معنى دارند.
جمع بندى:
آنچه از مجموع موارد استعمال صورت و تمثال, چه در آیات, روایات, کلمات فقهاء و اهل لغت استفاده مى شود این است که قول سوّم دقیق تر و با اطلاقات روایات و نظر اهل دقت از اهل لغت و محاورات عرفى موافق ترست. یعنى بین صورت و تمثال جدایى است, نه هماهنگى. جدایى هم به این گونه است که صورت در مجسمه و غیرمجسمه, جاندار و غیرجاندار, اطلاق مى شود, ولى تمثال, به معناى خصوص مجسمه است, چه جاندار و چه غیر جاندار.
براى تقویت این نظریه, دلائل و شواهدى وجود دارد, از جمله:
1. بیشتر اهل لغت, در ریشه یابى معناى تمثال, تصریح کرده اند که: تمثال, مشتقِ از مُثُول است و مُثُول, یعنى بر پا ایستادن و این تناسب با چیزى دارد که داراى هیکل و جسم است.
خلیل بن احمد, در کتاب (العین) این مطلب را به روشنى بیان کرده است:
(مَثُل بَین یدیه مُثولاً اى انتصب قائماً.78)
تمام قد, پیش پاى او برخاست و راست ایستاد.
در حدیث آمده است:
(مَن سرّه ان یَمثُل له الناس قیاماً فلیتبوء مَقعَده من النار.79)
کسى که دوست داشته باشد و خوشحال شود که مردم به او احترام کنند و پیش پاى او تمام قد برخیزند, جایگاهش آتش است.
ابن ابى الحدید, در بیان خدمات ارزنده حضرت ابوطالب و فرزند بزرگوارش, امیرالمؤمنین, علیه السلام, به اسلام و دین, اشعارى سروده که یک مصراع آن چنین است.
ولولا ابوطالب و ابنه
لما مَثُلَ الدّین شخصاً وقاماً80
اگر ابوطالب و فرزندش نبود
هیچ گاه بر پا نمى شد دین مشخص و برجسته.
2. لغویان تصریح کرده اند که تمثال به چیزى گفته مى شود که مشتمل بر تمام خصوصیات مُمَثل باشد و این با مجسم بودن سازگارتر است, در حالى که صورت, بر بخشى از وجود صاحب صورت, اطلاق مى شود, مثل خصوص چهره. تمثال شئ در وقتى صحت اطلاق دارد که مِثال, در همه جهات ممکنه شبیه مَمَثل باشد.
3. در زبان امروزین عرب, مانند زبان مردمان: مصر, لبنان, حجاز, عراق و… و در نوشته هاى نویسندگان: الأزهر, لبنان و جرائد و مجلات آنها, تمثال, به معناى مجسمه است و صورت به معناى نقش و عکس.
بر فرض شک کنیم که نقلى در این لفظ و استعمال صورت گرفته است یا خیر, با تمسک به استصحاب قهقرایى و اصالة عدم نقل, که حجت بودن آن در اصول پذیرفته شده است, اثبات مى کنیم که از همان روزگار قدیم, تمثال به همین معنى اطلاق مى شده است.
4. شاهد چهارم ما بر این مدعى,روایات است:
على بن جعفر مى گوید: از برادرم موسى بن جعفر, سؤال کردم از مسجدى که در آن, تماثیل وجود دارد, آیا مى شود نمازگزارد یا خیر؟
امام فرمود:
(تکسر رؤس التماثیل و تلطخ رؤوس التصاویر و تصلى فیه ولابأس.81)
سرتماثیل را بشکن و سرتصاویر را با رنگ و مانند آن, بپوشان و آن گاه, در مسجد نمازبگزار, مانعى ندارد.
از این روایت, به اقتضاى قاعده (التفصیل قاطع للشرکة) و با توجه به این که شکستن سر را به تماثیل و جوهر اندود کردن سر به تصاویر, اسناد داده شده, معلوم مى شود تماثیل به معناى مجسمه و تصاویر, به معناى نقش و عکس است.
احتمال هم معنایى و ذوق در تعبیر, عطف بیان و… در این حدیث نیست, چون براى هر یک, حکم مناسب با او ذکر شده است.
و احتمالى را که در روایت: (لایدخل الملائکة بیتاً فیه تماثیل او تصاویر) داده اند که ممکن است این تردید, در سخن راوى باشد, نه در سخن امام (از جمله مُطَرّزى این احتمال را داده) در حدیث قرب الاسناد بى وجه است. با توجه به تفصیلى که امام(ع) در مقام جواب فرمود, احتمال این که در این حدیث (أو) باشد که براى تردید است, نه (واو) که براى جمع, این احتمال نیز مردود و بى وجه است.
بنابراین, به نظرما, تمثال اختصاص به مجسمه دارد یا به گونه حقیقت, یا دست کم ظهور آن, غیر قابل شک و شبهه است. در هر موردى که تمثال, بر نقش و عکس اطلاق شده, به کمک قرینه است. امّا صورت, در برگیرنده مجسمه و عکس و نقش است که اراده هر یک از این دو معنى, محتاج قرینه مقامیه یا مقالیه و… است.
امّا از جهت جاندار و غیرجاندار بودن, ظاهراً, باید با قرینه مشخص کرد, چون هر یک از تمثال و صورت بر موجودات جاندار فراوان اطلاق شده است.
معناى نقش عَلَم و…
پس از روشن شدن معناى صورت و تمثال و فرق بین آن دو, اینک مى پردازیم به توضیح واژه هاى دیگرى که در این معنى به کار رفته اند.
نقش: نقش در اصل به معناى رنگ آمیزى کردن است و در حقیقت, نقاشى از فروع مجسمه سازى و صورتگرى است; زیرا پس از آن که پیکرى تراشیده و یا عکس کشیده و یا شکلى کنده کارى شد, نقاش به رنگ آمیزى آن مى پردازد.
لکن در کلمات فقها, منقوش, در مقابل مجسم قرار دارد. صورتگرى, اگر فضائى باشد, بر او مجسمه اطلاق مى کنند و اگر به گونه مسطح و بر روى کاغذ و پارچه و… باشد, از آن به منقوش تعبیر مى کنند. از این روى, در این مقاله نقاشى به معناى فقهى و به اصطلاح فقها, مراد است نه به معناى لغوى.
عَلَم: در بعضى روایات, (ثوب معلم) و در بعضى عبارات فقها, (أعلام ثوب), آمده است.
(مُعَلم) هم از باب افعال استعمال شده و هم از باب تفعیل. بنابراین, (مُعْلم) و (مُعَلَّم) هر دو صحیح است و هر دو استعمال به یک معنى است:
(اَعْلَم و عَلَّم القَصّارُ الثوبَ بمعنى واحد, اى جعل له عَلَما سن طرازٍ وغیره).
رنگرز, لباس را نقش و نگار کرد, با ایجاد خطوط که همان لباس راه راه است.
(طَرَّزَ الثوبَ بکذا اى اَعْلَمه به.)
مُطَرَّز کارى, زینت کارى و نقش ونگارگرى جامه است.
منتهى گاهى نقش و نگار, با ایجاد خطوط است و گاهى با کشیدن شکل و عکس گل و درخت و گاهى با کشیدن صورت جانداران. همان گونه که این عمل, امروز توسط دستگاه و ماشینهاى اتوماتیک و پیشرفته بافندگى انجام مى گیرد, در روزگاران قدیم نیز, مرسوم و متعارف بوده, از این رو در روایات از حکم نمازگزاران در چنین لباسهایى سؤال شده است.
جسد: همان گونه که بسیارى از اهل لغت, گفته اند: جَسَد به معناى جُثه و هیکل, به موجودات جاندارِ عاقل, مثل انسان و فرشته و جن اطلاق مى گردد. و بر جسم و هیکل موجودات دیگر اطلاقش صحیح نیست.
در العین آمده:
(الجسدُ للانسان ولایقال لغیر الانسان جَسَدٌ من خَلق الارض وکلّ خلقٍ لایأکل ولایشربُ من نحر الملائکه و الجنّ مما یعقِل فهو جَسَد وقوله تعالى: وماجعلناهم جَسَداً لایأکلون الطعام82.)
وهمین بیان, در مصباح المنیر و لسان العرب نیز آمده است.
جسد, در لسان العرب, چنین معنى شده:
(الجَلْسَد بزیادة اللام, اسم صنم.83)
جلسد با لام, نام بتى است.
در همان جا, درباره جسد آمده:
(جَلْسَد والجَلْسَد: صنم کان یُعبد فى الجاهلیة.84)
جَلْسد نام بتى است که در عصر جاهلیت او را مى پرستیدند.
بنابراین, در روایاتى که تمثال جَسَدٍ آمده, معنایش مجسمه جانداران با شعور و عقل است, مثل: انسان, فرشته و جن.
هر چند احتمال داده مى شود در این روایت, جَسَد, تصحیف جَلْسَد باشد که به معناى بت خاصى است که او را مى پرستیده اند. با توجه به این که روایات مربوط به زمان رواج بت پرستى و وجود بتها در خانه ها و بلکه بتکده ها بوده, امکان دارد جَلْسد به جَسَد تحریف شده باشد.
مجسمه: هر چند معناى مجسمه روشن است, لکن با توجه به این که بر دو نوع از صورتگرى مجسمه اطلاق مى شود:
1ـ پیکرتراشى که مجسمه سازى فضائى و داراى ابعاد سه گانه: طول و عرض و عمق است و داراى سایه اگر نورى بر او بتابد.
2. برجسته کارى.این نوع صورتگرى نیز بسیار معمول ومتعارف بوده است.
صورتگرى برجسته, حد فاصل و برزخِ بین مجسمه سازى به گونه پیکرتراشى و صورتگرى بر روى کاغذ و پارچه است و مقابل صورتگرى برجسته, کنده کارى است.
از آن جا که مجسمه سازى از نوع اوّل, مورد بحث فقهاست و بر حرمت آن ادعاى اجماع کرده اند و بر این نظرند که اخبار در این باب مستفیضه است, از این روى, مجسمه را معنى کرده اند به چیز سایه دار یا چیزى که داراى ابعاد سه گانه: یعنى طول و عرض و عمق دارد, تا مجسمه برجسته را در بر نگیرد و همین تعریف نیز,محور بحث ماست.
یادآورى: نقاشى و مجسمه سازى مورد بحث ما, آن نقاشى و مجسمه اى است که با دست پرداخته و ساخته شده باشد, ولى اگر با کامپیوتر و دوربینهاى عکاسى, عکس بردارى شود, به فتواى بیشتر فقیهان و مراجع تقلید جایز است و بسیارى از علماى اهل سنت بر جواز آن و در ردّ آنان که نظر به منع داده اند, رساله ها نگاشته اند.
مجسمه سازى توسط کامپیوتر, در این اواخر مطرح شده, به نظر برخى از بزرگان, از جمله حضرت امام, جایز است که مطرح خواهیم کرد.
بنابراین, مجسمه سازى و نقاشى با همه انواع و اقسامى که دارد, اگر با دست, بدون استفاده از وسایط و وسائل مجهز برقى و ماشین و کامپیوترى باشد, مورد بحث و تحقیق این رساله است.
________________________________________
پی نوشت: 15. (سوره) انبیاء آیه 52.
16. براى اطلاع بیشتر از دوستان حضرت ابراهیم, شکسته شدن بتها, توسط آن حضرت, ر.ک: سوره (انبیاء), آیه 52 ـ 68; سوره (صافات), آیه 85 ـ 98.
17. سوره (سبأ), آیه 13.
18. سوره (آل عمران), آیه 6.
19. سوره (اعراف), آیه 11.
20. سوره (غافر),آیه 64.
21 . سوره (حشر), آیه24 .
22 . سوره (تغابن), 3 .
23.سوره (انفطار) آیه8 .
24. سوره (اعراف), آیه 74.
25. سوره (الشعراء), آیه 149.
26. سوره (الصافات), آیه 95.
27. (وسائل الشیعه), شیخ حرّ عاملى, تحقیق شیخ عبدالکریم ربانى شیرازى, ج561/3, ح2.
28. (همان مدرک) 562/, ح10.
29. (همان مدرک), 561/, ح5.
30. (همان مدرک), ج220/12 ـ 221, ح6.
31. (همان مدرک), 22/, ح7.
32.(همان مدرک), ج562/3, ح11.
33. (همان مدرک), ج220/12, ح3.
34. (همان مدرک),ح1.
35. (همان مدرک),ج220/12, ح2.
36. ((همان مدرک), ج869/2, ح2.
37. (همان مدرک),ج221/12, ح10.
38. ((همان مدرک), ج564/3, ح10.
39. (همان مدرک), 560/, ح3.
40. (همان مدرک),565/, ح7.
41. (همان مدرک), 560/, ح1.
42. (همان مدرک), 321/, ح23.
43 . (همان مدرک),ج321/3, ح18.
44. (همان مدرک),ج420/12, ح6.
45. (همان مدرک),220/, ح4.
46. (همان مدرک),ج464/3, ح1.
47. (همان مدرک),ح3.
48. (همان مدرک), ح6.
49. (همان مدرک), 318/, ح4.
50. (همان مدرک),320/, ح15.
51. (همان مدرک).
52. (المقنعه) , شیخ مفید 151/.
53. (الجوامع الفقهیه)7/.
54. (مبسوط), شیخ طوسى, ج83/1; (نهایة) 99/.
55. (مبسوط), ج84/1.
56. (مراسم), سلار دیلمى64/.
57. (جواهر), شیخ محمد حسن نجفى, 270/8. عبارت شرایع.
58. (سرائر), ابن ادریس, ج263/1.
59. (همان مدرک), 270/.
60. (کفایه),محقق سبزوارى 16/.
61. (مفتاح الکرامه), علامه, ج219/2.
62. (جواهر الکلام), ج383/8.
63. (مختلف الشیعه), ج14/5.
64. (الکافى), ابو صلاح حلبى 281/.
65. (المهذب), قاضى بن برّاج, ج344/1.
66. (سرائر), ج215/2.
67. (جواهر الکلام), ج/22; عبارت شرایع.
68. (مکاسب)23/.
69. (العین), خلیل ابن احمد فراهیدى, ج228/8.
70. (بحارالأنوار),علامه مجلسى, ج243/83 ـ 245.
71. (جواهر الکلام), ج383/8.
72. (کشف اللثام), فاضل هندى, ج193/1.
73. (شرح لمعه), شهید ثانى, 90/1.
74. (بحارالأنوار), ج243/83 ـ 245.
75. (جواهر الکلام), ج383/8.
76. (حاشیه مکاسب), ایروانى 20/.
77. (هدایة الطالب)40/.
78. (العین), ج228/8.
79. (لسان العرب), ج614/11.
80.(الغدیر) علامه امینى, ج330/7, به نقل از (شرح نهج البلاغه), ابن ابى الحدید,ج317/3
81. (وسائل الشعه), ج463/3, ح10.
82. (العین), ج47/6.
83. (لسان العرب), ج121/3.
84. (همان مدرک), 128/.