نسبت فاعلیت با علم ذاتی فعلی و تاثیر آن بر هستی شناختی سینوی (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
فاعلیت در فلسفه مشاء از حیث هستی شناسی بر پایه اصل سنخیت استوار گردیده است و به نظر می رسد تفسیر سینوی از سنخیت مبتنی بر علم ذاتی در رابطه وجودی میان کلیه مبادی عالی و موجودات سافل به ویژه میان باری تعالی و نظام آفرینش و میان نفس مجرد انسانی و قوای نباتی و حیوانی آن تأثیرگذار بوده است. مطابق با قواعد کلان هستی شناختی سینوی، علم فعلی ذاتی مبتنی بر اصل سنخیت است و نسبت میان فاعلیت ایجادی و علم ذاتی فعلی مقتضی وجود رابطی علت و معلول است و فاعلیت باری تعالی و نفس انسانی را فاعل بالعنایه کرده، به آفرینش و قوای انسانی وجود مستقل غیربیگانه از علتشان می بخشد. بدین ترتیب این قاعده کلان در حکمت سینوی به معنای شمولیت ذاتی علت نسبت به صفات کمالی و وجود اندماجی معلول نیست تا بتواند وحدت شخصی وجود علت و کثرت شأنی معلول را به اثبات رساند؛ بلکه این قاعده، نوعی وحدت تشکیکی به معنای وحدت وجود و کثرت موجود در مورد وجود واجب تعالی و موجودات امکانی و واقعیت عینی نفس انسانی و قوای بدنی آن را نتیجه می دهد. این تفسیر مشترک در قاعده سنخیت موجب شده است معرفت نفس انسانى از اهمّ معارف در معرفت خدا و وسائط فیض او باشد.The Relationship between Fa`iliyat and Actual Essential Knowledge and Its Effect on Avicennian Ontology
Fa`iliyat in prepatetic philosophy is ontologically based on the principle of homogeneity, sinkhiyat, and it seems that avicennian interpretation of sinkhiyat is based on essential knowledge in the existential relationship between all the higher principles and the beings of the world, especially between the Creator, the system of creation and between the self. Its human and plant and animal powers have been influential. According to Avicennian ontological macro rules, the present essential knowledge is based on the principle of senkhiyat and the relationship between the creational activity and actual essential knowledge is a cause-and-effect relational existence, and the Divine fa1iliyaht and the human soul as fa`ili bi`l`inayah, and give existence to the creation and human powers In this way, this macro rule in Avicennian wisdom does not mean the inherent inclusion of the cause in relation to the perfectional attributes and the combined existence of the effect in order to prove the personal unity of the existence of the cause and the effect. Rather, this rule results in a kind of constructive unity in the sense of the unity of existence and the existing plurality regarding the existence of the supreme necessary being and possible beings and the objective reality of the human soul and its physical powers. This common interpretation in the rule of senkhiyat has caused the knowledge of the human soul to be one of the most important way for one`s knowledge of God and His grace.