شهر انسان محور در فلسفه مدرن (مقاله علمی وزارت علوم)
درجه علمی: نشریه علمی (وزارت علوم)
آرشیو
چکیده
با ظهور آنچه که انقلاب فلسفی خوانده شده است، روشن است که بدون رویه ها و مسائل اندیشه ای لازم، هر علمی صرفاً تداوم جهان پذیرفته شده در وضعیت فعلی است، و نقش اصلی خود به عنوان عمل انتقادی را در برابر عمل علمی انکار می کند. ما در این جا مسئله انسان (محوری) را در فلسفه مدرن و فلسفه شهر گرد هم می آوریم. ما در اینجا این اصطلاح را ابتدائاً در فلسفه مدرن بررسی و سپس برای تدقیق یا باز تفسیر آن در فلسفه شهر، به تحلیل آثار دست اول در جهت تعریف شهر انسان محور مدرن می پردازیم. لذا سوال اصلی پژوهش این گونه مطرح می گردد که شهر انسان محور در فلسفه مدرن چیست؟ مطابق نتایج، همانطور که کانت، طرح انسانی کردن علم را با جدا کردن انسان از ساحت غیرمادی شناخت انجام می دهد؛ شهرسازان مدرنیست نیز طرح انسانی کردن شهر یا همان شهر انسان محور را با جدا کردن آن از ساحت و جهان اصلی ا ش انجام می دهند. طرح استعلائی شهرسازان مدرنیست با شناخت پسینی، آنچه برای انسان در شهر مناسب بوده را دریافت و سپس به صورت یکسان در امر پیشینی یعنی جهانشمول و محض در یک امر کلی برای تمام انسان ها و تمام شهرها اعمال می کند. این در حالی ست که فهم انسان در شرایط یکسان، ما را به این نکته می رساند که انگار هیچ انسانی وجود ندارد؛ چرا که مشخصه های شخصیتی، فرهنگ و تجربه زیستی انسان قربانی ویژگی های انتزاعی و کلی می گردد و این همان انسانی کردن شهر مدرن با حذف انسان از شهر می باشد.Human-Centered City in Modern Philosophy
With the advent of the so-called "philosophical revolution", it is clear that without the necessary procedures and issues of thought, any science is merely a continuation of the accepted world in its present state, denying its main role as a critical act versus a scientific act. Here we bring together the human (central) problem in modern philosophy and the philosophy of the city. Here we first examine the term in modern philosophy and then, to refine or reinterpret it in the philosophy of the city, we analyze main works to define the modern human-centered city. what is a human-centered city in modern philosophy? As Kant does the project of "humanizing science" by separating man from the immaterial realm of knowledge; Modern urban planners also carry out the plan of "humanizing the city" or the human-centered city by separating it from its original world. The transcendental plan of modernist urban planners, with a posteriori knowledge, receives what is appropriate for man in the city, and then applies it equally to the a priori in a general matter for all human beings and all cities. This is while understanding man in the same situation leads us to the point that there is no human being. Human personality traits, culture, and lived experience fall victim to abstract and general characteristics. This is the humanization of the modern city by removing human beings from the city.