مقالات
حوزه های تخصصی:
«جهانِ پس از کرونا» ناگزیر به «فلسفه سیاست» جدیدی نیازمند است و این مقاله می کوشد آینده «دمکراسی لیبرال» را در آن نشان دهد. این مقاله نشان می دهد «دمکراسی لیبرال» با یک «بحران جهانی» روبه رو است که پیشتر آغاز شده است، اما «همه گیری ویروس کرونای جدید»، چونان مانعی برای آن، بر شدت این بحران می افزاید. «لیبرالیزم» و «دمکراسی»، که به باور «فیلسوفان سیاست» سال ها دوشادوش هم بوده اند، اینک در حال جدایی از یک دیگرند و ارزش های «لیبرالِ» «دمکراسی» دچار فرسایش شده اند. این مقاله، برای یافتن چرایی و چگونگی این جدایی، «اقتدارگرایی»، «توتالیتاریانیزم» و شرور و کژی های «دمکراسی» را، که باعث افزایش فرسایش «ارزش های لیبرال» می شوند، واکاوی می کند. یافتن نقطه بهینه میان ارزش های «لیبرال» و «اقتدارگرایانه» کار دشواری است و این مقاله نشان می دهد، پس از تجربه «ویروس کرونا»، «دمکراسی غیرلیبرال یا اقتدارگرا» احتمالاً قوی تر خواهد شد.
بودن یا نبودن: پاندومی کووید- 19، زمانی برای فعال شدن بنیادی ترین تعارض های دازاین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بحران پاندومی کووید- 19 انسان را در بی دفاع ترین حالت در مقابل هجوم مرگ قرار داد. بشر معاصر، خود را در مقابل مرگ بسیار ایمن می دید. اما بحران کرونا احتمال مرگ پیشرس را بسیار بالا برد و جمع کثیری از انسان ها را متوجه عمیق ترین تعارض های درون روانیشان کرد: بودن یا نبودن، زندگی یا مرگ! باز فعال شدن تعارض های بنیادین در اثر محرک ها و وقایع بیرون، از مهمترین عوامل تأثیرگذار بر وضعیت روحی- روانی انسانها و رفتارهایی است که از آنها سر می زند. وقایع بزرگ با نتایج مهیب، موجب باز فعال شدن تعارض های مربوط به سطوح عمیق تر روان بشری می گردند، تعارض بین بودن و نبودن! و نتیجه آن رو آمدن دو عاطفه «اضطراب وجودی» و «حیرت» خواهد بود. با جلب شدن توجه بشر به «بودن» خود و درک عمیق این مسئله که «نبودن» نیز در کمین ماست، بشر رویکردهای جدیدی را در زندگی اتخاذ خواهد کرد. رویکردهایی که با تجلیات اضطراب وجودی (طبق نظر تیلیش) منطبق است. اما این رویکردها لزوماً هم مثبت و سازنده نخواهد بود و احتمال واکنش های مخرب و غیرسازنده را نیز نباید از نظر دور داشت.
تحلیل فلسفی بحران ناشی از «کرونا ویروس»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ماجرای اخیر «کرونا ویروس» در عصر جدید، یادآور یکی از مسائل همیشگی در تاریخِ فلسفه و کلام است.فیلسوفان و متفکرین حوزه دین پژوهی، این قبیل امور را تحت عنوان «شرور» مورد بحث و موشکافی قرار داده اند. این مقاله نیز بحران ناشی از رفتار این ویروس را تحت همین عنوان بررسی کرده و ابعاد مختف آن را در ساحت باورها و عواطف تحلیل نموده است. در حوزه معرفتی و فکری، راه حلّ های مختلفی در این خصوص ارائه شده است. هیچ یک از این راه حلّ ها به تنهایی قادر به پاسخگویی به همه اشکالات و توجیه کننده همه اقسام شرور نیستند؛ لکن به نظر می رسد در تبیین شرور رایج، ترکیبی از آن ها را در چارچوب یک جهان بینی جامع، می توان به کار برد. در حوزه عاطفی و وجودی نیز که براساس آن، فرد پدیده شرّ یعنی درد و رنج را با تمام وجودش تجربه می کند، هم تحلیل ها و تبیین های ناظر به حوزهباورهادر جهت معنا بخشی بهاین درد و رنج ها، کارساز هستند و هم مراقبت های اخلاقی و عاطفی و روان شناختی، مفید و اثربخش اند و به تسکین و تقلیلِ درد و رنج افرادِ گرفتار کمک می کنند. پدیده «کروناویروس»، از منظری دیگر نیز دارای آثار و پیامدهای مختلف و مخرّب در حوزه های مختلف فرهنگی ، اجتماعی، اقتصادی و جهان گردی است که حلّ آن ها، نیازمند تدابیر هوشمندانه و هماهنگ است.
بحران کرونا؛ خاستگاه چالش ها و پرسش های فلسفی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله مجموعه تاملاتی بر محور چالش ها و پرسش های فلسفی پیش رو در بحران کروناست. از این رو مقاله ای توصیفی-تحلیلی و مشتمل بر فرض ها و حدس هایی در باب پیامدها و امکانات فلسفی بحران موجود و مسایل مرتبط با آن است. از نظر این نوشتار، بحران کرونا زمینه و بنابراین امکان آغاز خانه تکانی فلسفی در برخی از شاخه ها و حوزه های مطالعاتی فلسفی را فراهم آورده است و در صورت جدی گرفتن آنها، می توان در آینده شاهد تغییراتی چند در دیدگاه های فلسفی بود. به علاوه این بحران ظرفیت ایجاد خانه تکانی در وضعیت زندگی امروز و تغییر در دیدگاهای کلی محلی (در ایران) را نیز دارد. در حال حاضر در مساله بحران کرونا عمدتا تمرکز بر پیامدهای متعدد اقتصادی، سیاسی، نظامی، علمی و... آن است و از این سنخ امور پرسش می شود. اما از سوی دیگر با توجه به دامنه تاثیر بحران کرونا می توان آن را به عنوان خاستگاه امکانات دیگری مانند طرح مسایل فلسفی نیز محسوب داشت. این نوشتار با پرسش هایی از این قبیل سروکار دارد: آیا بحران کرونا از بازتاب های فلسفی برخوردار است؟ بحران کرونا چه پرسش ها و چالش هایی را در حوزه های فلسفی-به طور کلی یا جزیی (در ایران)- عملا برانگیخته است؟ این بحران، ظرفیت و قابلیت یا امکان طرح چه سوالاتی را دارد؟ به نظر این نوشتار بحران کرونا ظرفیت زمینه سازی برای طرح پرسش ها و چالش های فلسفی را دارد. در این مقاله نخست به پرسش ها و چالش های فلسفی این بحران به نحو کلی پرداخته می شود. در این حالت، نخست به بازتاب های محتوم و محتملِ فلسفی این بحران در سطح پارادایم های تاریخی فلسفه، جریان های فلسفی (قاره ای و تحلیلی) و نیز با لحاظ جریان سوبژکتیویته و ضد آن و مساله نیهیلیسم و همچنین پیامدهای آن در شاخه ها و حوزه های فلسفی از قبیل حوزه منطق، فلسفه اخلاق، فلسفه سیاسی، فلسفه هنر، فلسفه دین، فلسفه دانشگاه و... پرداخته می شود. سپس نظری خواهیم داشت به چالش هایی که این بحران در ایران برانگیخته است.
پژوهشی در باب کارایی نظریه اعتباریات علامه طباطبایی در تحلیل بحران کرونا ویروس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از کلمات پرکاربردی که اخیراً در سطح جهان رواج پیداکرده، بی گمان کلمه کروناویروس است که تنها در چند ماه اندک توانست سایه خود را بر جهان بگستراند. پیامدهای این پدیده از آن چنان حساسیت و اهمیتی برخوردار است که از یک سوی، موجب تغییر زاویه دید انسان نسبت به مقوله هایی از قبیل حیات، امید، مرگ و اجتماع شده و از سوی دیگر موجب ظهور ادبیات واژگانی جدید مانند زندگی مجازی، رزمایش کمک مؤمنانه، تمدن بی جامعه و مدافعان سلامت شده است. آنچه در این مقاله موردتوجه واقع شده، نه خود کروناست و نه خود فلسفه، بلکه همه مباحث مطرح شده، معطوف به این مسئله است که آیا فلسفه می تواند در مقابله با این رخداد ناگوار چاره اندیشی کند؟ این تحقیق با استفاده از روش کتابخانه ای تدوین شده و می خواهد این نکته محوری را به اثبات رساند که علاوه از راهکارهایی که در متون سنتی فلسفه اسلامی برای حل معضل شرّ ارائه شده است، می توان با تمسک به نظریه ای که از پیشینه آن سال های چندانی نمی گذرد با کرونا نیز مواجه شده، آن را بررسی و تحلیل کرد و آن عبارت است از نظریه ادراکات اعتباری علامه طباطبایی که به باور آشنایان توان ایجاد تحول در علوم انسانی را داشته و در تبیین مقولات مهمی مثل فرهنگ، اخلاق، زندگی و تمدن، از موقعیت موفقی برخوردار است. یافته های این مقاله بدین قرار است: 1 فلسفه و پاره ای از مباحث آن با کرونا دو مقوله مجزا از هم نبوده و بین آن دو ارتباط وجود دارد؛ 2 رابطه فلسفه و کرونا نه رابطه درمانگری است و نه رابطه آرام بخشی، بلکه می توان رابطه آن دو را تبیینی نامید؛ ۳ بر اساس نظریه اعتباریات، می توان با خلق مفاهیم و ادبیات مناسب، به نحوه برخورد خردمندانه با این ویروس و یا هر پدیده مشابه دیگر نائل آمد؛ ۴ هم چنین نظریه اعتباریات، انسان را در اتخاذ سبک زندگی جدید و اعطاء راه استمرار رضایت بخش حیات یاری می رساند.
فلسفه سیاسی و مواجهه با کرونا؛ مواجهه با همه گیری ویروسی کووید-19 از منظر فلسفه سیاسی معاصر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این نوشتار به بررسی ظرفیت نظریه های فلسفه سیاسی معاصر در مواجهه با ویروس کووید-19 می پردازد. جهت انجام این مهم نویسنده به پیشهاد طبقه بندی ویژه ای برای فهم تنوع حاکم بر منطق اقدام و عمل در حوزه عمومی بر اساس نظریه های فلسفه سیاسی همت می گمارد و سپس، از منظر آگاهی ناشی از این طبقه بندی مفهوم پردازانه، سطوح مختلف درک موقعیت به لحاظ فلسفی را در مواجهه با این ویروس همه گیر به بحث می گذارد. بر این اساس چهار گروه نظریه پردازی عدالت- محور، سنت- محور، نتیجه-محور و آزادی-محور معرفی می گردد. نوشتار می کوشد، در تلاشی ابتدائا معرفت شناسانه و سپس ظرفیت سنجانه بر پایه نظام هنجاری ناشی از هر یک از نظریه های فلسفه سیاسی، امکان های پیش روی این دیسیپلین های نظری را جهت فهم موقعیت همه گیری ویروس کرونا و سپس مواجهه با آن توضیح دهد. مقاله قادر به شناسایی طیفی از امکان ها، بر اساس رویکردی انتقادی و تحلیلی، می گردد. فرضیه پژوهش آن است که به میزانی که نظریات فلسفه سیاسی از سمت معرفت شناسی کل نگر متعین پیرامون عدالت گرایی به سمت معرفت شناسی جزءنگر نامتعین پیرامون آزادی گرایی تغییر موقعیت می یابند، استعداد سیاست گذاری کنترل پایه و محدودیت گرا در جامعه کاهش می یابد.
کرونا ویروس به مثابه «موت اصغر»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله کوتاه سعی کردیم نشان دهیم که امروز ویروس کرونا به صورت ملموس و انضمامی ولی در نسبتی ضعیف و محدود به ما می فهماند که مرگ چیست. او امکان بیرون رفتن از خانه را از دست ما گرفته است؛ همچنین امکان کار و خدمت کردن در اجتماع را نیز تا حد بسیار زیادی از ما سلب نموده است. ما نمی توانیم به مسافرت برویم، آزادانه و بالصرافه قادر نیستیم به کوهها، به بوستان ها، به مساجد، به سینماها... برویم، حتی نمی توانیم با خویشاوندان رفت و آمد داشته باشیم و با دلی خالی از دلهره به خارج از خانه برویم و خریدهای ضروری خود را انجام دهیم. از شرکت در محافل دوستان نیز محروم مانده ایم. من این نقش محروم کننده و آگاهی دهنده کرونا را «موت اصغر» می نامم زیرا قسمت مهمی از امکانات ما را ربوده است. باری کرونا به ما یادآوری می کند که ارزش های موجود را مورد نقد قرار دهیم، در نگرش های خود تجدیدنظر کنیم و به فراسوی نیک و بد برویم. در معیارهای خود در باب صحت و سقم احکام خود و درباب خیر و شر، زیبا و زشت متحجر نشویم و دیدگاه های تازه بیابیم.
بیماری کووید 19 (کرونا) به مثابه شر ادراکی و مواجهه با آن بر اساس باور به خدا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
آلام ناشی از بیماری کووید 19 شر ادراکی است و یک امر وجودی محسوب می شود. شر ادراکی با برخی صفات الهی به ویژه حکمت و عدل و علم او و همچنین، احسن بودن نظام خلقت تزاحم ظاهری پیدا می کند و بایستی وجود این شرور را بر این اساس تبیین و توجیه کرد. در پاسخ به این پرسش که اگر شر ادراکی بیماری کووید 19 با علم و حکمت و عدالت و نظام احسن منافات ندارد پس چرا خداوند عالمی فاقد همین مقدار شرور را نیز نیافریده است، چند پاسخ ارائه شد که مبتنی بر حکمت خداوند قابل تحلیل هستند. شرور فایده هایی دارند و جلوه گر شدن آنها در قالب شر ناشی از نسبت ادراکی ما با آنهاست. همچنین، شرور مجعول بالعرض هستند و مربوط به هیولا و ماده عالم می باشند و خیرهای عالم در مجموع بر شرور غلبه دارند. جدای از این، شرور لازمه اختیار انسانی هستند. از سویی علم و معرفت بشر، تابع قوانین ثابت می باشد و جوشش عواطف و احساسات و نیکی ها در عالم، وابسته به حضور شرور می باشد. بر این اساس بر اساس باور به خداوند می توان وجود شرور ادراکی را بدون توسل به عدمی بودن همه شرور توجیه کرد و همچنان بر این اندیشه بود که شرور ادراکی بیماری کووید19 منافاتی با حکمت الهی ندارد. بایستی از فرصت حاصل شده از بیماری کووید 19 برای اندیشیدن به جهانی بهتر پس از کنترل شیوع ویروس کرونا اندیشید.
حمایت از حقوق انسانی افراد در برابر کووید 19 (کرونا ویروس) در پرتو فلسفه اخلاق وظیفه گرایی کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
امروزه زیست جمعی و نیازهای متقابل اساس زندگی بشر را تشکیل داده و حفظ تعادل آن، مستلزم همکاری مشترک در عرصه جهانی است. لذا انسان به تنهایی قادر به حل بحران ها و چالش های پیرموان خود نخواهد بود. با گسترش بیماری کرونا ویروس یا کووید 19، به عنوان یک «اپیدمی جهانی»، همکاری های متقابل و نوع دوستی بیشتر اهمیت یافته و مهار بیماری، درمان مبتلایان و پوشش نیازهای آسیب دیدگان و تامین حقوق انسانی، نیازمند مبنایی اساسی جهت الزامی شدن «اصل حمایت از حقوق انسانی دیگران»، می باشد. هدف اساسی مقاله، موجه سازی این الزام بر بنیاد اخلاق وظیفه گرای کانتی با رویکرد توصیفی-تحلیلی است. نتایج پژوهش نشان می دهد که متاثر از کووید 19 حقوق انسانی افراد زیادی در معرض آسیب قرار گرفته و اخلاق وظیفه گرا به جهت نهادینه سازی قانون الزامی عمل به تکلیف ناشی از فاعل اخلاقی و خودآیین، خرد خودبنیاد و اراده نیک و آزاد، می تواند منشا حرکت افراد اخلاقی برای تضمین اصل حمایت از سایرین در برابر این بیماری شود. انسان متصف به اخلاق وظیفه گرا در کمک به سایر افراد، صرفا به اصل عمل اخلاقی «حمایت از دیگری»، توجه می نماید، لذا در کمال بی طرفی، عدالت، برابری، عدم تبعیض و بدون دخالت دادن انطباعات حسی، به افراد نیازمند، آسیب دیده، مبتلا و بیمار کمک می نماید.
تأثیر کروناویروس بر زیست بوم عقلانیت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقاله حاضر با بهره گیری از نظریه سه جهان پوپر توضیح می دهد که ویروس کرونا چگونه می تواند تأثیری وسیع و گسترده بر زیست بوم عقلانیت بگذارد و به واسطه وجود جهان 3 چگونه ویروس هایی که تهدیدی برای انسان هستند، می توانند تهدیدی برای کل حیات در کره زمین باشند. از طرفی مقاله حاضر ضمن تأکید بر تفاوت مهم معرفت شناختی علم و تکنولوژی توضیح می دهد نقش نقادانه علم به تکنولوژی تا چه اندازه اهمیت دارد و در عین حال می تواند الهام بخش تکنولوژی های پاک و الهام بخش ابداع تکنولوژی هایی برای جلوگیری از بحران های بیشتر داشته باشد. رویکرد درستْ قرار دادن تکنولوژی در سپهر عقلانیت است، اتخاذ رویکردهای غیرعقلانی و فلسفه هایی که علم را به تکنولوژی فرومی کاهند یا آن دو را باهم خلط می کنند، نه تنها نادرست است، بلکه زمینه ساز بحران های بیشتر و عمیق تر نه تنها برای انسان، بلکه برای کل حیات در کره زمین است.
تحلیل هایدگری از یافت حال های دازاین در مواجهه با کوید 19(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف مقاله این است که از نحوه طرح مفاهیم هایدگر در «هستی و زمان» برای شرح نسبت ها، یافت حال و حال های دازاین در مواجهه با کوید 19 استفاده کند. با روش تحلیلی-تطبیقی و رویکرد اگزیستانسیالیسم کاربردی در این مواجهه نسبت هایی چون علمی و پدیدارشناختی ضمن معرفی نسبت های القایی سرمایه داری شرح داده شده اند. ضمن مطالعه یافت حال و حال برسانده ی آن، متوجه اهمیت در-جهان-هستن دازاین در پرتوی مفهوم بدن زیسته می شویم. یافت حال به طور خلاصه احساس درونی نیست، بلکه در نسبت ها و رابطه ها شکل می گیرد و امکان هایی را پدیدار می کند. نسبت های پدیدارشناختی، مواجهه با کوید 19، وجوه مختلف رویارویی، یافت حال ها و در نتیجه حال هایی را در بدن زیسته به وجود می آورد. ترس و اضطراب بسته به نوع مواجهه و رویارویی دو نوع یافت حال است که از حالت ضعیف به قوی حال های متفاوتی را رقم می زند. دازاین در ترس، حال هایی چون فرار، بی تفاوتی، بیماری هراسی، ترس دائمی از کوید 19، دیگرترسی، دیگری هراسی، ترس از مرگ را تجربه می کند. اضطراب در حالت قرنطینه مطلق و نیز برای برخی افراد مبتلای بستری در بیمارستان، قریب به فوت روی می دهد. اضطراب حاکی از خنثی شدن همه امکان ها و سربرآوردن پرسش از کیستی و چیستی دازاین است. نحوه زیستن اضطراب در قرنطینه مطلق یا مرگ تدریجی در بیمارستان، تجربه مرگ به معنای هایدگری، است. تحلیل یافت حال های دازاین در این شرایط به روشن سازی عملکرد دازاین می انجامد که می تواند به بهبود اقدامات بشر در بحران های مربوط به حوزه بهداشت و سلامت منجر شود.
آیا تغییری در الگوی دانشگاهی در راه است؟ درنگی فلسفی بر ایده فلسفی دانشگاه در آینده پساکرونایی جهان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نولیبرالیسم آموزشی در هفت دهه اخیر توانسته به تدریج دیگر الگوهای دانشگاهی را از دور خارج کرده و در دو دهه پایانی قرن بیستم و سه دهه اخیر به مثابه قدرتمندترین هژمونی آموزشی و پژوهشی جلوه گر شود؛ هژمونی ای که در خدمت بازار آزاد سرمایه است و با آموزش و پژوهش آزاد (لیبرال) برنامه های توسعه اقتصادی را پشتیبانی می کند. اما اینک، با شیوع ویروسی کوچک اما قدرتمند، اعتبار این نظام آکادمیک خدشه دار شده است. این نوشتار درصدد است ضمن برشمردن سابقه نظام های دانشگاهی مسلط در دو سده اخیر از جمله دانشگاه هومبولتی آلمانی، دانشگاه آموزش محور انگلیسی، دانشگاه فنی و ملی گرایانه فرانسوی و تشریح چارچوب فکری نولیبرالیسم آموزشی، این پرسش را تحلیل کند که آیا الگوی اخیر می تواند در مقابل نقدهای تند و گسترده مخالفان دوام آورد و اگر نتواند، جایگزین این نظام مسلط جهانی، چه خواهد بود؟ تحلیل نویسنده آن است که استقلال تبیین شده در الگوی کانتی از دانشگاه و ظرفیت هایی که رئالیسم انتقادی پیش پای نولیبرالیسم آموزشی می گذارد و همچنان دقت این نظام در استفاده از نقدهای منتقدان برای اصلاح و بازسازی خود، می تواند به بقاء این نظام کمک کند و این نظام به نحوی منعطف، سبک خود را تغییر دهد. با این حال باید منتظر تحولات بعدی جهان در نتیجه تبعات شیوع ویروس کرونا ماند.
در آمدی پدیدارشناختی بربحران کووید۱۹ با تاکید بر موقعیت های مرزی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این نوشته تلاش کرده است وجوهی از پدیدار کرونا که در دام مستوری افتاده اند را مورد مطالعه قرار دهد و به آنها مجال دهد تا خود را بنمایانند . در چنین جهتی ، مقاله بحث کوتاهی عرضه کرده است درباره ابعاد وضعیت بحرانی ناشی از بیماری های همه گیر با تاکید بر کرونا و نشان داده است که بحران مذکور سبب شده است که بحران های ناشی از کنش انسانی از پستوی خود خارج شوند و انسان را مجبور سازند تا وضعیت بحرانی خود را دریابد و درگیر آن شود . مقاله بحث کرده است که پاندمی کووید ۱۹ ، شش سطح بحران رابطه انسان با خود ، با فرهنگ ملی ، با طبیعت ، با دیگری ، با خدا ، و با علم را از پستو درآورده است و انسان را مجبور کرده است که در خود و در رابطه خود با غیر خود توقف کند . گرچه پدیدارشناسی پاندومی کووید ۱۹ زمانی به سرانجامی می رسد که سطوح شش گانه بحران مذکور به ترتیب از طریق وام گیری مفاهیم فلسفی«موقعیت های مرزی» ، «نزاع برای ارج شناسی» ، «گشتل» ، «دیگری» ، «نام خدا» و «بحران علم» مورد مطالعه قرار گیرند ، مقاله به دلایل روش شناختی ترجیح داده است ، درآمد آن را برگزار کند و به کمک واضع اصطلاح موقعیت های مرزی ، کارل یاسپرس ، منحصرا بر سطح نخست بحران توقف کند و به ایضاح آن بپردازد . مقاله بدین ترتیب با برشمردن دو خصلت اصلی موقعیت های مرزی یعنی تعارض و شکست ، و چهار موقعیت مشخص مرزی یعنی رنج ، جدال ، گناه و مرگ تلاش کرده است شرحی از بحران های ناشی از کرونا فراهم آورد و نشان دهد که بحران مذکور ، نقش های موقعیت های کلی و موقعیت های مرزی را جا به جا کرده است . اگر موقعیت های مرزی در شرایط عادی حاشیه ای بر متن موقعیت های کلی بوده است ، در شرایط کرونایی جاری این موقعیت های کلی مبتنی بر آگاهی است که حاشیه ای بر متن درگیری های وجودی در موقعیت های مرزی شده است و چون چنین است ضرورت دارد که نحوه مواجهه با آن از سطح اگزیستانسیل به سطح اگزیستانسیال و از خاستگاهی ناشی از اگزیستانس آدمی به موقعیت های کلی رودرروی دازاین تغییر جهت دهد .
گسست ماکیاوللی از مبانی فلسفه سیاسی ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این پژوهش درصدد توضیح این موضوع هستیم که چگونه نیککولو ماکیاوللی، مبانی اندیشه سیاسی کلاسیک را به صورت بنیادین مورد نقد قرار می دهد و در گسست از آن مبانی، راه را برای ایجاد نگرشی جدید به سیاست و همچنین تأسیس علم سیاست هموار می کند. در این جستار، فلسفه سیاسی ارسطو به عنوان نماینده منطق اندیشیدن سیاسی کلاسیک مطرح شده است و این اندیشه را بر اساس سه اصطلاح استراتژیکِ طبیعت، بخت و فضیلت و همچنین نسبت پیچیده میان آن ها و ارتباطشان به سیاست در منظر ارسطو، مورد تفسیر و بررسی قرار می دهیم و نشان خواهیم داد که سیاست دنباله نگاه طبیعت محور و اخلاق محور ارسطوست. همچنین به صورت همزمان می پردازیم به اینکه چگونه ماکیاوللی با سه اصطلاحی که در مقابل اصطلاحات ارسطو وضع می کند (که عبارتند از قدرت، ویرتو و میهن) مبانی اندیشه سیاسی ارسطو و همچنین به تبع آن اندیشه سیاسی کلاسیک را بی اعتبار می کند و راه را برای ایجاد اندیشه سیاسی جدید که در بیرون میدان جاذبه قدرت طبیعت، قدرت اخلاق و قدرت بخت شکل می گیرد، باز می کند. جایی که آدمی تنها با اتکا به اراده خود و ویرتو و بدون نیاز به نیروی طبیعت و بخت، منطق مناسبات سیاسی را به نفع خود بر هم می زند.
بررسی اجمالی مفهوم طبیعت در سه نقد کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقاله حاضر، بخشی است از تحقیقی درباره رابطه سه نقد در فلسفه کانت، مبتنی بر مفاهیم اساسی فلسفه انتقادی. یکی از این مفاهیم، طبیعت است. طبیعت در فلسفه انتقادی، مجموعه متعلَقهای فعالیت حکم کردن است، و چون این فعالیت، بنحو خودآیین یعنی مطابق اصول استعلایی انجام می گیرد طبیعت نیز افقی است که با این اصول تقویم می شود. طبیعت در نقد اول، قلمرو متعلَقهای شناختِ متناهی از جهت صورتشان است، و توسط اصول استعلایی فاهمه تقویم می شود. تقویم ماتقدم صورت عین و نه ماده اش، متوقف است به تناهی شناخت انسان. طبیعت در نقد دوم، قلمرو متعلَقهای عقل عملی است که اراده های آزادند و توسط قانون اخلاقی تقویم می شود. غایت بودن این طبیعت، نشان تناهی عمل انسان است. طبیعت در نقد سوم، افقِ ماتقدمِ گشوده شده توسط اصل استعلایی حکم تأملی است یعنی حوزه ای است که در آن انسان به تأمل در متعلَقهای شناخت از جهت کثرت و عدم ضرورتشان می پردازد، که این نیز وجه دیگری از تناهی در شناخت انسان است. بدین سان سیر تحلیل طبیعت در سه نقد، سیر تحلیل تناهی انسان است. این تحلیل در تمامیتش نشان می دهد که انسان، یعنی موجود آزاد متناهی در جهان محسوس، به چه معناست. چنین است که تحلیل کانت از مفهوم طبیعت در سه نقد، بخشی از تلاش اوست در جهت پاسخ دادن به آن سؤال واحد که به گفته او مسئله اصلی فلسفه انتقادی است: «انسان چیست؟»، و چنانکه می بینیم فهم این پاسخ، و ازین رو فهم فلسفه انتقادی، فقط با درنظرآوردن هر سه نقد ممکن می شود.
سه گانه های تشکیکی در عالم معرفت اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در بطنِ منابعِ حکمی، عرفانی و متونِ دینی به مناسبت های مختلف سه گانه های بسیاری طرح شده است؛ این سه گانه ها را می توان به سه دسته 1. سه گانه های مرتبط با مراتبِ شوونِ حق تعالی، 2. مراتب عالم و 3. مراتبِ شوون انسانی تقسیم بندی کرد. مهم ترین سه گانه در مورد خداوند، سه گانه «ذات، صفات و افعال» است که اساسِ تمامِ آموزه های عرفانی و سه گانه های مطرح در آن است؛ و در مورد عالم، به تعبیرِ عرفانی سه مرتبه «ملک، ملکوت جبروت»، به تعبیر فلسفی سه مرتبه « ماده، مثال و عقل» و به تعبیر دینی سه مرتبه «دنیا، برزخ و آخرت» قابلِ اشاره است؛ به تبع مراتبِ عالم، مراتب سه گانه بسیار مهمِ زمان یعنی «زمان، دهر، سرمد» مطرح می شود؛ اما در مورد انسان نیز سه مرتبه نیروی «حواس، خیال، عقل» محوری ترین سه گانه است؛ و به همین ترتیب سه گانه های مهمِ دیگری در خرده -موضوع های معرفتی، با تکیه بر موارد یاد شده طرح شده است. حال مساله اساسی در این مقاله این است که چرا در این جا بر «سه گانه» تاکید شده است؟ و مراتبِ سه گانه چه نسبتی با مراتبِ کم تر یا بیشتر می تواند داشته باشد؟ آیا بینِ مراتبِ یاد شده در این مقاله ارتباطِ منطقی ای وجود دارد؟ یا هر سه گانه ای را می توان در زمره مراتبِ یاد شده قرار داد؟ پاسخِ همه این سوالات در اصلِ وزینِ تشکیک در فلسفه اسلامی نهفته است؛ بنابراین اصل، هر یک شاخه از سه گانه های یاد شده سه مرتبه از یک حقیقت واحدند و با هم ارتباطِ طولی دارند؛ و در حقیقت یک چیزند با چند مرتبه.
خطای تراژیک و مسأله عدالت در تراژدیهای سه گانه سوفوکلس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در تراژدی های یونان با شکلی از عدالت و تقدیر کیهانی روبه روییم که برای ما غریب می نماید. اودیپوس به سبب گناه نادانسته اش خود را مجازات می کند. آنتیگون کفاره اعمال اعضای خانواده خود را می پردازد. پرومته به واسطه نیکخواهی اش تقاص پس می دهد، و آژاکس بازیچه هوس خدایان می شود. در تمامی تراژدی های فوق، و به طور کلی، در همه تراژدی های یونان با نوعی عدالت تقدیرگونه روبه روییم که اتفاقا براساس معیارهای انسان امروزی ناعادلانه و خلاف عدالت اند. در مواجهه با این آثار کلاسیک همواره با این سوال مواجه می شویم که ذهن یونانی چه تصوری از حق و عدالت داشته است و به طور کلی تراژدی های یونانی مروج چه نوع نظام حقوقی است که اینگونه برای ما غریب می نماید. در این مقاله سعی بر اینست که با واکاوی مفهوم عدالت در سه حوزه طبیعیات، مابعدالطبیعه، و سیاست به پاسخ پرسش های فوق برسیم. برای نیل به منظور خود تمرکز اصلی این پژوهش را بر تراژدی های سه گانه سوفکل یعنی ادیپوس شهریار، ادیپوس در کلنوس، و آنتیگونه قرار می دهیم. این سه تراژدی، که به ترتیب سرنوشت شوم خاندان لابداسیدها را شرح می دهند، نمونه های خوبی برای بررسی مفهوم عدالت در اندیشه یونانی به شمار می روند. چرا که در تراژدی های سه گانه فوق به اغلب تعابیری که مفهوم عدالت به ذهن یونانیان متبادر می کرده اشاره شده است، تعابیری که مخصوص ذهن یونانیست و تنها در سپهر اندیشه فلسفی آنزمان قابل فهم است.
سازگاری خودآیینی با آتوریته دینی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
خودآیینی از کانت به بعد فضیلتی عقلانی به شمار می آید که فرد را مستقل از دیگری دارای توانایی انتخاب و تصمیم گیری در حوزه هایی مانند اخلاق، سیاست و معرفت فرض می کند. شخص خودآیین با این تعریف در مقابل هر آتوریته شامل آتوریته دینی مقاومت نشان می دهد. به همین دلیل همواره خودآیینی مانع از پذیرش آموزه های دینی بدون شاهد مستقل قلمداد می شود. در این تصویر، دوراهی بین باور دینی و عقلانیت انتخاب سختی را پیش روی انسان مدرن دیندار قرار داده است. انسان مدرن ناگزیر است عقلانیت را به کنار نهاده و متعبدانه به دین باور داشته باشد یا باورهای دینی خود را محدود به گزارهای اندکی کند که برای آن شاهدی داشته باشد. فیلسوفانی مانند زاگزبسکی، کُدی و رابرت و وود در تلاشند با تحلیل دوباره مفهوم خودآیینی تفسیری از آن ارائه کنند که با پذیرش آتوریته معرفتی از جمله آتوریته دینی ناسازگاری نداشته باشد. در این مقاله پس از مرور تعریف خودآیینی و تاریخچه آن بر چرایی تنافی این مفهوم با آتوریته تمرکز می شود. سپس به رابطه این مفهوم با مفاهیمی مانند استقلال و آتوریته پرداخته می شود. در ادامه با ارائه تفسیری سازگار از این مفهوم با آتوریته رابطه این مفهوم جدید با آتوریته دینی تحلیل می گردد و صورت هایی از سازگاری خودآیینی و آتوریته دینی ارائه می گردد.
رهیافت شرطی در منطق سینوی با رویکرد کلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تأمّل در منطق ارسطو و تحلیل مبانی متافیزیکی آن، ارتباط تنگاتنگ میان منطق و متافیزیک در اندیشه او را نشان می دهد. امّا با دقّت در تمایزات این منطق با منطق ابن سینا، شاهد کم رنگ شدن ارتباط متافیزیک و منطق نزد ابن سینا و به تبع آن پر رنگ تر شدن گرایش صوری در این منطق می شویم. پرداختن به تمایزاتی که نشان دهنده گرایش صوریِ منطق ابن سینا نسبت به منطق ارسطو است، نیازمند نوشتار دیگری است و ما در این مقاله تنها به بیان علل کلامی و معرفت شناختی این گرایش نزد ابن سینا می پردازیم. او در کتاب اشارات و تنبیهات، منطق را علم بررسی اشکال تفکّر معرفی می کند و تفکّر شرطی را نیز قسمی از تفکّر دانسته و در مورد آن به تفصیل بحث می کند. این توجه به تفکّر شرطی، ناشی از دغدغه ها و مسائلی است که ابن سینا با آن ها درگیر بوده و برای تبیین آن ها از منطق بهره جسته است. ابن سینا در شرایطی از مکان و زمان زندگی می کرد که اندیشه کلامی، تفکّر غالب زمانه وی بود و ازآنجاکه در مباحث کلامی از واقعیت های جهان و مصادیق باورهای دینی و روابط آن ها بحث می شود نه از مفاهیم و امور ذاتی و اندراج آن ها، لذا ابن سینا به منطق شرطی که روابط میان امور واقع را تبیین می کند التفات بیشتری داشت و چون منطق ارسطو را با توجه به مبانی خاص فلسفی آن در تبیین این قسم از تفکّر ناتوان می یافت، سعی درکمرنگ کردن رابطه منطق و متافیزیک و درنتیجه صوری تر کردن منطق ارسطویی نمود.
فرضیه خداباوری و اصل سادگی از منظر ریچارد سوئین برن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این نوشتار تأملی است بر دیدگاه ریچارد سوئین برن در باب فرضیه خداباوری؛ دیدگاهی که ادعا می کند فرضیه مذکور محتمل ترین تبیین برای عالم است و سعی دارد با توسل به اصل سادگی این مدعا را به اثبات رساند. برای این منظور، سوئین برن استدلال می کند که چون موضوع فرضیه موردنظر، خدای نامتناهی است و از طرفی مفهوم نامتناهی ساده تر از مفهوم متناهی است، لذا این فرضیه از هر فرضیه دیگری(شخصی و علمی) ساده تر خواهد بود، زیرا موضوع سایر فرضیات امری متناهی است و درنتیجه می توان فرضیه موردنظر را محتمل ترین تبیین برای عالم تلقی کرد. اما در ادامه سعی بر آن است تا نشان دهیم که تبیین سوئین برن درباره مفهوم نامتناهی، قابل تأمل است، زیرا مفهوم نامتناهی ای که او از حیث معرفت شناختی لحاظ می کند، مفهومی ایجابی و مشتمل بر تمام کمالات است که به طور مجزا از یکدیگر شناخته می شوند. درنتیجه این مفهوم نامتناهی متشکل از بی نهایت مؤلفه و درنتیجه پیچیده ترین مفهوم خواهد بود. بنابراین راه حل ما برای این اشکال، ترک مقام معرفت شناسی و ورود به حوزه هستی شناسی است، به این معنا که نامتناهی را صرفاً در مقام تحقق لحاظ کنیم. زیرا نامتناهی در مقام تحقق، وجودی مطلق و بسیط است. و ازآنجاکه وجود خاستگاه وحدت است، لذا در موجود نامتناهی کثرت بماهو کثرت راه نداشته و عین وحدت خواهد بود. و اگر خداوند را در این مقام، نامتناهی لحاظ کنیم فرضیه خداباوری ساده ترین فرضیه ممکن و بالتبع محتمل ترین تبیین برای عالم به شمار خواهد آمد.