آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۷

چکیده

  استصحاب که یکی از موضوعات پٌر کاربرد در علوم فقه و اصول فقه و حقوق است، در تعریف آن آمده است: « اِبقَاءُ مَا کُانُ» یعنی حکم به بقاء آنچه در زمان گذشته بوده است. از آغاز پیدایش علم اصول فقه، تا زمان وحید بهبهانی، علمای اصولی بر این باور بودند، دلیل حجیّت استصحاب، روایات است و استصحاب، یک قاعده ی تعبّدی و تأسیسی در هنگام شک و تردید است و در نتیجه استصحاب، یکی از اصول عملیه است. امّا اغلب علمای اصولی بعد از زمان وحید بهبهانی بر این باورند که دلیل حجیّت استصحاب، عقل و سیره و روش عقلاء است، بنابراین، استصحاب، اماره ظنّی (دلیل اجتهادی) است. در این تحقیق سعی شده است دیدگاه علماء در باره ی اصل استصحاب و کاربردهای آن در فقه و حقوق مورد بررسی قرار گیرد. خلاصه ی پژهش این که: اصل اسصحاب اماره ی ظنی است و در صورت فقدان دلیل در ادله ی فقاهتی برای امور مشکوک در فقه و حقوق مورد بهره برداری قرار خواهد گرفت.

Principle of Application or Presumption of Mastery and its Effects on Principle of Jurisprudence

Principle of mastery is one of the commonly-used matters in science/ knowledge of religious jurisprudence. It was defined as a verdict on the permanence of what was in the past. From the start of coming into existence of the science/ knowledge, the experts of jurisprudence believed that traditions were the reason for the proof of mastery and mastery was an established or for mere obedience rule in times of doubt. Consequently, the principle of mastery is one of the principles of application. However, most experts of jurisprudence after Behbahani believed that the reason for the proof of mastery is wisdom. Therefore, the principle of mastery is an inconclusive presumption of personal reasoning. In this research an attempt was made to take into consideration the attitudes of the experts of jurisprudence about the principle of mastery and its application in religious jurisprudence and law.

تبلیغات