آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۰

چکیده

دانستن این موضوع که ادبیات دارای سرشتی فازی است و نه ارسطویی، کمک می کند تا مخاطبان و تحلیلگران در مواجهه با متون، نگاه بازتری داشته باشند. ادبیات مانند هر دانش و هنر دیگری، قابلیت ارزیابی دارد و با توجه به منطق حاکم بر آن می توان درباره ادبی بودن یا نبودن یک متن داوری کرد. ازاین رو، در این پژوهش ابتدا مفاهیمی چون: ادبیات، ادبیات عرفانی، منطق ارسطویی و منطق فازی تبیین شده اند و سپس رابطه ادبیات با منطق ارسطویی و فازی بررسی شده است. در این سنجش، با روش تحلیلی، چهار عنصر اصلیِ ادبی بودن یک متن (عاطفه، تخیل، چندمعنایی و فرم) در نموداری فازی همراه با شواهد مثالی از ادبیات فارسی تحلیل شده اند. در هر چهار مورد، نتیجه حاصل شده نشان می دهد که یک متن می تواند با دربرداشتن درجه ای از هر یک از این چهار عنصر، در دایره ادبیات قرار بگیرد و متناسب با درجه برخورداری از این عناصر، نسبت ادبی آن مشخص می گردد؛ در نتیجه لزومی ندارد که به شکل منطق دوارزشی و مطلقِ صفر ویک در منطق ارسطویی، همه عناصر را در بالاترین درجه ممکن دارا باشد. به این ترتیب ثابت می شود که منطق حاکم بر ادبیات، منطق فازی است.

تبلیغات