آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

تصوف نوعى ایدئولوژى است که از نظر تا عمل را در بر گرفته و از قرن دوم هجرى در میان مسلمانان ظاهر گشته است. عوامل پیدایش تصوف در اسلام عبارت‏اند از افکار و مذاهب هندى و بودایى، دنیاپرستى و آشوب‏هاى سیاسى، تماس مسلمانان با رهبانیان مسیحى، انتشار فلسفه یونانى و نو افلاطونى و تفسیر به رأى از مفاهیم و تعلیمات دینى. در این مقاله به برخى فرقه‏هاى صوفیه از جمله فرقه ذهبیه و سر سلسله آن، یعنى معروف کرخى، پرداخته شده و مسایلى هم‏چون بریدگى مشایخ ذهبیه و مهم‏ترین بدعت‏ها و انحرافات فرقه‏هاى صوفیه مانند خانقاه، تأویل قرآن، اسلام گزینش‏گر و غیره و نیز شبهات آن‏ها و فتاواى فقها در این موارد بیان گردیده است.

متن

«قال رسول الله صلى‏الله‏علیه‏و‏آله : اذا ظهرت البدع فى امتى فلیظهر العالم علمه فمن لم یفعل فعلیه لعنة الله».(1)
ما در دنیایى به سر مى‏بریم که انواع کثرت‏هاى فلسفى، کلامى، فرهنگى و... وجود دارد. مکتب‏هاى سیاسى و اجتماعى و فرقه‏هاى عرفانى و صوفیه نیز در این تنوع بشرى ظاهر گردیده‏اند. متأسفانه با این که این‏گونه فرقه‏ها در سرزمین‏هاى اسلامى روییده و رشد و نمو یافته‏اند، مستشرقینى مانند آربرى، نیکلسون، گلذیهر و ادوار براون بیش از محققان مسلمان پیرامون تصوف و انواع آن پژوهش کرده‏اند. به همین دلیل، اقبال و ادبارها و رد و قبول‏ها همیشه معلّلانه ـ نه مدلّلانه ـ، خشونت‏وار، تساهل گونه و غیرمنطقى انجام گرفته است.
تصوف، ایدئولوژى مخصوصى است که از نظر تا عمل و از بینش تا کنش را در بر گرفته و تفسیر خاص زندگى و چگونگى تعامل با حیات دنیوى است. این تفسیر به ادعاى صوفیه با روش کشف و شهود حاصل مى‏گردد. البته فرقه‏هاى صوفیه آن قدر متنوع‏اند که به راحتى نمى‏توان پیرامون آن‏ها سخن گفت و حکم واحدى در مورد آنها جارى نمود. اما با تأمل در ریشه‏هاى اولیه و بررسى وضعیت موجود آن‏ها مى‏توان به نتایج عالمانه‏اى دست یافت. تصوف و عرفان در آغاز راه به عنوان یک نحله مشترک مطرح گردید و آثار صوفیه و عرفانى آن‏ها هم یکسان بود اما به مرور زمان، برخى از عرفا با توجه به نصوص دینى به بُعد معنویت اسلام اصیل پى بردند و جریان عرفان از جریان تصوف، به ویژه در شش سده اخیر، متمایز گشت. بنابراین، عارفانى مانند سید على قاضى طباطبایى، ملا حسینقلى همدانى، سید احمد کربلایى، سید على شوشترى و ملا محمدعلى جولاى دزفولى را نباید با اقطاب صوفیه یکى پنداشت.
طبق گفته جامى در نفحات الانس، تصوف و صوفى‏گرى از قرن دوم هجرى در میان مسلمین ظاهر گشت. بزرگ‏ترین مظهر روح تصوف در این دوره، تحقیر دنیا، فرار از تمتعات و تمام شئون مربوط به زندگى مادى و دنیوى و ریاضت‏کشى و تحمّل شکنجه‏ها مى‏باشد. به همین جهت، صوفیان در برابر ائمه اطهار علیهم‏السلام ایستادند و بر بینش و سیره زندگى آن‏ها متعرض شدند.(2)
براى نمونه، به نقل از تحف العقول و فروع کافى(3)، سفیان ثورى بر امام صادق علیه‏السلام در مدینه وارد شد در حالى که امام علیه‏السلام جامه‏اى سفید و لطیف بر تن داشت؛ سفیان به امام علیه‏السلام اعتراض کرد که چرا زهد نمى‏ورزى؟ امام فرمود: خوب گوش فرا ده تا براى دنیا و آخرت تو مفید باشد، مگر این که بخواهى بدعتى در اسلام ایجاد کنى. وضع ساده و فقیرانه پیامبر و صحابه، تکلیفى براى همه مسلمین تا روز قیامت نیست. رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در زمانى زندگى مى‏کرد که عموم مردم از لوازم اولیه زندگى محروم بودند اما اگر در عصر و روزگارى وسایل زندگى فراهم شد، سزاوارترین مردم براى بهره بردن از نعمت‏ها صالحان‏اند، نه فاسقان، مسلمانان‏اند نه کافران.
سفیان در برابر پاسخ امام علیه‏السلام عاجزانه بیرون رفت و سپس به همراه یارانش بر امام علیه‏السلام وارد شدند تا دسته جمعى با امام علیه‏السلام مباحثه کنند. آن‏ها به آیه 9 حشر و 8 دهر تمسک کردند تا بر دین‏شناسى امام خرده گیرند و روش او را با آیه «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً» نقد کنند. در این هنگام، یک نفر بلند شد و به صوفیان اعتراض کرد که چرا مردم را فریب مى‏دهید، غذاهاى خوب مى‏خورید و مردم را از آن نعمت‏ها پرهیز مى‏دهید.
امام علیه‏السلام فرمود: این حرف‏ها را کنار بگذارید و سپس توضیح داد که این آیات بر حرمت استفاده از نعمت‏هاى الهى دلالت ندارد بلکه بخشش و ایثار را توصیه مى‏کند. سپس آیه «وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً»(4) را که دلالت بر اعتدال دارد به آن‏ها فهماند.
صوفیه بر امام رضا علیه‏السلام هم تاختند که چرا لباس درشت بر تن ندارى و غذاى خشن نمى‏خورى و امام علیه‏السلام فرمود: یوسف، پیامبر خدا، قباهاى دیباجى و لباس‏هاى زربفت بر تن داشت.
همه پایه‏گذاران اولیه تصوف بر مذهب اهل سنت بودند، اما مطلب مهم این است که آموزه‏هاى آن‏ها تنها مستند به قرآن و سنت نبوده و کاملاً گرفتار تفکر التقاطى مى‏باشند.
عوامل پیدایش تصوف در اسلام(5)
1ـ افکار و مذاهب هندى و بودایى: در عصر حکومت بنى‏امیه، جماعتى از هندى‏ها به آیین اسلامگرویدند و کتاب‏هاى هندى مانند سندباد الکبیر، سند باد الصغیر، ادب الهندو الصین و نیز، کتاب «یوذاسف و بلوهر» که روش زندگى صوفیانه بود توسط منکه هندى و ابن دهن هندى ترجمه شد. مرحوم صدوق در اکمال الدین و اتمام النعمة و مرحوم مجلسى در بحارالانوار پیرامون یوذاسف و بلوهر داستانى نگاشته‏اند.
البته ادیان و مذاهب هندى، اختلافات نظرى و عملى فراوانى دارند ولى رویکرد صوفیانه آن‏ها مشترک است و تصوف در نزد آن‏ها به عنوان یک ایدئولوژى مطرح مى‏گردد.
فرقه ودایى در پیدایش برهمایى و برهمایى در ظهور بودایى و هندو و بودایى در تحقق هانایانا و ماهایانا مؤثر بوده است و همه آن‏ها در ریاضت‏کشى و پرهیز از دنیا مشترک‏اند و راه سعادت و نجات آدمیان را ترک لذت جسمانى و شکنجه بدنى مى‏دانند.
این فرقه‏ها بر این باورند که جهان سراسر رنج و عذاب بوده و ریشه این رنج‏ها، آرزوها و خواهش‏هاى دنیوى است و رهایى از علایق و شهوات مادى و سیله نجات و سعادت است.
بودا معتقد است برهمن، کسى است که فقر نصیبش شده و از هر چیزى محروم و از هر خوفى به دور باشد.
نیروانا که غایت بوداییان است در لغت سانسکریت به معناى فنا مى‏باشد. مسأله طلب مرید و سالک از مراد و قطب نیز از روش‏هاى صوفیان هندى است که بر فرقه‏هاى صوفیه در جهان اسلام وارد شده است. مسأله وحدت وجود از دیگر عقاید مشترک صوفیان هندى است. او پانیشادها کتاب مقدس برهمائیان این عقیده را پایه‏گذارى کرده است.
هم‏چنین، موارد دیگرى مانند خرقه‏پوشى، دیانا (به اصطلاح بودائیان به معناى تمرکز فکر که در مراقبت انجام مى‏دهند)، اذکار دسته جمعى ـ به گفته ابوریحان بیرونى در کتاب تحقیق ما للهند ـ، انزوا و ریاضت‏کشى از سلوک رفتارى هندیان است که توسط مرتاضین بودایى و جوکى‏هاى تارک دنیا و دوره‏گردهاى هندى در میان فرقه‏هاى صوفیه اسلامى رواج یافته است.
2ـ دنیاپرستى و آشوب‏هاى سیاسى: گرایش مادى‏گرایانه و دنیاطلبانه برخى از اصحاب پیامبر و نزاع‏هاى سیاسى قرن اول و دوم زمینه‏ساز پیدایش و گسترش صوفیه بوده است.
تمایل به دنیا در اثر فتوحات، اولین قدم انحراف مسلمین بود که دولت عثمان آن را توسعه داد. نتیجه این انحراف، زهدورزى افرادى چون عبدالله بن عمر و حسن بصرى و پرهیز آن‏ها از وارد شدن در حوزه مسایل سیاسى ـ اجتماعى بود. حسن بصرى متوفاى 110 هجرى با این که امام على علیه‏السلام ، امام حسن علیه‏السلام ، امام حسین علیه‏السلام ، امام سجاد علیه‏السلام و امام محمدباقر علیه‏السلام را درک کرد، در پوستین ریاضت‏کشى خود فرو رفته و هیچ‏گاه ائمه اطهار را یارى نکرد.
عبدالواحد بن زید از اصحاب حسن بصرى، اولین کسى بود که خانقاه کوچکى براى صوفیه ساخت و زمینه را براى ابراز وجود صوفیان قرن دوم و سوم مانند ابو هاشم کوفى، ذوالنون مصرى، معروف کرخى، ابراهیم ادهم، ابو حامد بلخى و محاسبى فراهم آورد.
داود طایى متوفاى 165 قمرى خطاب به فرزندش چنین گفته است: اى پسر! اگر سلامت خواهى دنیا را وداع کن و اگر کرامت خواهى بر آخرت نیز تکبیر گوى. وى آن قدر از دنیا اعراض کرد که نان در آب مى‏ریخت و مى‏آشامید تا خوردن و آشامیدن را یکى کند!
3ـ تماس مسلمانان با رهبانیان مسیحى: رهبانیت مسیحى هم بر صوفى‏گرى مسلمانان تأثیرگذار بود. حتى مسجد ضرار هم توطئه راهب مسیحى بود. توضیح این که: قبل از جنگ تبوک، عده‏اى از منافقین مدینه با مرد راهبى به نام ابو عامر ـ که بسیار ریاست‏طلب بود ـ بیعت کردند. ابو عامر، پس از فتح مکه به طائف گریخت و چون اهل طائف به اسلام گرویدند، به سوى شام و نزد امپراطور روم رفته و از آن‏جا به منافقین پیام فرستاد که آماده شوند و مسجدى بنا نهند تا به کمک امپراطور روم، بساط رسول خدا در مدینه برداشته شود.
منافقین در گام نخست در جهاد شرکت نکردند و با نیرنگ از پیامبر تقاضا نمودند که مسجد مدینه براى بیماران و پیرمردان دور است و لذا اقدام به ساختن مسجد ضرار کردند. پیامبر به جهت اهمیت جنگ تبوک با آن‏ها برخورد نکرد و على علیه‏السلام را به جاى خود در مدینه گماشت. پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله پس از مراجعت طبق آیه 107 سوره توبه به تخریب مسجد ضرار فرمان داد.
4ـ انتشار فلسفه یونانى و نو افلاطونى: تصوف در قرن سوم به جز زهد و ترک دنیا و ریاضت‏کشى وارد فاز جدیدى شد و به مباحث عرفانى مانند وحدت وجود، عشق، کشف و شهود، فنا و... پرداخت. این رویکرد از فلسفه افلاطون و فلوطین و نو افلاطونیان که در قرن سوم ترجمه شده بود بر صوفیان مسلمان تأثیر گذاشت.
جنید بغدادى، با بهره‏گیرى از مفاهیم نو افلاطونى، قالب جدیدى به تصوف بخشید. به همین دلیل، وى لباس پشمینه صوفیان اولیه را به دور انداخت و لباس معمولى به تن کرد و گفت: لیس الاعتبار بالخرقة انما الاعتبار بالخرقة (احتراق دل).
5ـ تفسیر به رأى از مفاهیم و تعلیمات دینى: متون اسلام، سرشار از مفاهیم اخلاقى و عرفانى ناب و خالص است. آیات قرآن، روایات و ادعیه اهل بیت علیهم‏السلام مانند صحیفه سجادیه، دعاى کمیل، دعاى عرفه و مناجات شعبانیه براى سیر و سلوک عرفانى ارایه گردیده است. پیش‏فرض‏هاى صوفیانه هندى، پاره‏اى از زاهدان و تارکان دنیا را گرفتار تفسیر به رأى کرده و معانى ناصواب را بر واژگان قرآنى مانند زهد و دنیا و... وارد ساختند. فاصله گرفتن از معارف اهل بیت نیز بر این انحراف فکرى و رفتارى افزود.
تا این جا روشن شد که اولاً: تصوف و فرقه‏هاى صوفیه از اصالت عرفان اسلامى برخوردار نیست، زیرا کاملاً از هندیان و بودائیان و مسیحیان تأثیر پذیرفته‏اند.
ثانیا: تصوف در بهره‏ورى از آموزه‏هاى اسلامى هم گرفتار تفسیر به رأى و تأویل گرایى شد.
ثالثا: اسلام، آیین اعتدال است، زیرا «وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً»(6)
قرآن مى‏فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَیِّباتِ ما أَحَلَّ اللّهُ لَکُمْ»(7). «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ»(8). «وَ ابْتَغِ فِیما آتاکَ اللّهُ الدّارَ الآْخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیا وَ أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللّهُ إِلَیْکَ»(9).
بنابراین، افراط در ترک دنیا و ریاضت‏کشى و بریدن از جامعه، مورد رضایت و پذیرش اسلام نیست.
فرقه‏هاى صوفیه(10)
واضع صوفیه در جهان اسلام، عثمان بن شریک کوفى، معروف به ابو هاشم کوفى است که جامى در نفحات الانس و قشیرى از بزرگان علماى صوفیه به آن اعتراف نموده‏اند. وى مانند رهبانان، جامه‏هاى پشمینه و درشت مى‏پوشید و نظریه حلول و اتحاد را رواج داد.
فرقه هاشمیه، ابو هاشمیه، عثمانیه و شریکیه به او منسوب‏اند. سفیان ثورى، طریقه و روش او را پذیرفت و تشبیه و تجسم‏گرایى را بر مذهب او افزود و فرقه ثوریه و سفیانیه را ساخت و بعد از او، ابو یزید بسطامى، فرقه یزیدیه و بسطامیه و شطاریه را رواج داد.
فرقه جنیدیه، پیرو ابوالقاسم جنید بن محمد بغدادى، فرقه نوریه، پیرو احمد بن محمد نورى، فرقه خرازیه پیرو ابو سعید خرازند، فرقه طیفوریه پیرو بایزید طیفور بن عیسى بسطامى، فرقه قصاریه پیرو حمدون بن احمد عماره قصّار، فرقه سهلیه پیرو سهل بن عبدالله تسترى، فرقه نقشبندیه پیرو ابراهیم ادهم و فرقه ذهبیه پیرو معروف کرخى مى‏باشد.
برخى از این فرقه‏ها، اهل سکر و عده‏اى اهل صحوند، سکریان مانند بایزید بسطامى و طیفوریان که از شطحیات بهره مى‏گیرند و الفاظ کفرآلود را به کار مى‏برند، و صحویان مانند جنید و اصحاب او که جانب اعتدال در گفتار را رعایت مى‏کنند.
برخى از محققان، فرقه‏هاى صوفیه را بر چهار مذهب اصلى حلولیّه، اتحادیه، واصلیّه و عشاقیه دانسته‏اند و عده‏اى، فرقه تلقینیه و رزّاقیه و وحدتیه را نیز به آنها افزوده‏اند.
دسته‏اى از آن‏ها معتقدند خداوند در انسان‏ها و نیز ابدان جمیع عارفان حلول مى‏کند و گروهى نیز بر این باورند که خداى تعالى با همه عارفان یکى مى‏شود. این ادعاها که مستلزم کفر است با عقل قطعى و استدلال برهانى مردود مى‏گردد. البته، گرایش عده‏اى از عارفان به نظریه وحدت وجود ربطى به حلول و اتحاد ندارد بلکه آن‏ها خداوند متعال را تنها وجود دانسته و سایر موجودات را تجلیّات و تعیّنات حق تعالى و نمودها و مظاهر الهى شمرده‏اند، که این مطلب با پاره‏اى از نصوص دینى هم سازگار است. پس عقیده فرقه‏هاى حلولیه و اتحادیه با نظریه تجلیات الهى تمایز اساسى دارد.
فرقه واصلیه، خود را واصل به حق تعالى دانسته‏اند و تکالیف شرعیه را بر خود واجب ندانسته و تمام محرمات را حلال شمرده‏اند. فرقه مشارکیه، ادعاى مشارکت با انبیا دارند. فرقه مباحیه، همه چیز را بر عارف، مباح و حلال مى‏شمارند. فرقه‏هاى ملامتیه، حوریّه، باطنیه و... نیز بر عقاید باطل دیگرى گرایش دارند.
گرایش پاره‏اى از شیعیان به تصوف باعث شد تا برخى از فرقه‏هاى صوفیه به امامان معصوم منسوب گردند؛ مثلاً فرقه نقشبندیه (تابعان ابراهیم ادهم) به امام زین العابدین علیه‏السلام ، سلسله شطاریه (تابعان بایزید بسطامى) به امام جعفر صادق علیه‏السلام و سلسله ذهبیه (تابعان معروف کرخى) به امام رضا علیه‏السلام منسوب گردیده‏اند.
معروف کرخى، متوفاى 200 هجرى، وقتى به آیین اسلام گروید به داود طایى پیوست و سَرى سقطى، متوفاى 253 هجرى، نیز پس از آتش گرفتن مغازه‏اش ترک دنیا کرده و شاگرد معروف کرخى شد و جنید بغدادى نیز از فرقه صوفیه سقطى بهره‏مند گردید.
پس معروف کرخى در طریقت داود طایى بود و داود طایى به اعتراف عطار در تذکرة الاولیا و جامى در نفحات الانس به حسن بصرى ـ از صوفیان مخالف ائمه علیهم‏السلام ـ گرایش داشت و به اعتراف هجویرى، شاگرد ابو حنیفه بود. در هیچ کتاب رجالى نیامده است که معروف کرخى خرقه از امام رضا علیه‏السلام گرفته باشد یا امام، مجوز فرقه صوفیه به او داده باشد، وتنها ابوالحسن على بن عثمان جُلاّیى هُجویرى غزنوى، متوفاى 481 تا 500 هجرى، نویسنده کشف المحجوب ادعا مى‏کند که وى بر دست على بن موسى الرضا علیه‏السلام اسلام آورد، اما سخنى از خرقه پوشاندن و تأیید فرقه ذهبیه توسط آن حضرت به میان نمى‏آورد.(11)
فرقه ذهبیه(12)
یکى از فرقه‏هایى که خود را به معروف کرخى منسوب مى‏کند، فرقه ذهبیه است. در مورد وجه تسمیه آن گفته‏اند به لحاظ علم کیمیاگرى دانستن رؤساى این فرقه، آن را ذهبیه خوانده‏اند و مى‏گویند رؤساى این فرقه، سالک را مانند طلاى بى‏غش مى‏نمایند و تا به این رتبه نرسد اجازه دستگیرى به او نمى‏دهند. وجه دیگر آن که در این فرقه، سنى وجود نداشته و مشایخ و اولیاى آن‏ها امامى مذهب بوده‏اند؛ در حالى که سر سلسله‏هاى این فرقه عبارت‏اند از جنید بغدادى، احمد غزالى، شیخ ابوالقاسم گرگانى، ابوبکر نساج و ابو نجیب سهروردى که همه آن‏ها مذهب غیر امامیه داشته‏اند.
برخى مى‏گویند: چون على بن موسى الرضا علیه‏السلام حدیث سلسلة الذهب را بیان فرموده و سند خرقه رئیس این فرقه یعنى معروف کرخى به آن بزرگوار مى‏رسد، به این لحاظ ذهبیه نامیده شده‏اند.
معروف کرخى کیست؟(13)
مؤلف تذکرة الاولیا مى‏نویسد: «داود طایى، نان مى‏خورد و ترسایى به گذشت، پاره‏اى بدو داد تا بخورد... و معروف به وجود آمد».(14) ابو محفوظ معروف بن فیروزان یا فیروز از اهل کرخ بوده که بعدا مسلمان شده است و صوفیه معتقدند او نیز به دست حضرت على بن موسى الرضا علیه‏السلام اسلام اختیار کرده و بعد از توبه، دربان آن حضرت گردیده است.
این گزارش فاقد هرگونه سند تاریخى است؛ زیرا امام رضا علیه‏السلام در طول زندگى خود وارد بغداد نشده است و در مدینه کنار پدر بزرگوار خود و پس از او تا سال 200 هجرى در آن جا اقامت داشته و در این سال به درخواست مأمون از مدینه به خراسان منتقل شده و طبق گواه تاریخ، حرکت او به ایران از مسیر بغداد نبوده است و از طرفى، طبق گفته صوفیه، معروف کرخى تا آخر عمر، بغداد را ترک نگفته و در فاصله سال 200 تا 201 در همان‏جا درگذشته است.
ابو عبدالرحمن سلمى نیشابورى، متوفاى 412 هجرى، مؤلف کتاب طبقات الصوفیه، براى نخستین بار و بدون هیچ مدرکى داستان اسلام آوردن و دربانى معروف کرخى را نگاشته است.
به گفته محققان، وى شخص غیرموثقى است؛ «کان ابو عبدالرحمن سلمى غیرثقة و کان یضع للصوفیه الاحادیث». علاوه بر این که قضیه اسلام آوردن معروف کرخى در کودکى به دست امام رضا علیه‏السلام و مسأله دربانى او در آن سن قابل جمع نیست. هم‏چنین تاریخ مرگ معروف کرخى ـ بنابر قول مشهور ـ سال 200 یا 201 نقل شده است، در حالى که مسأله ولایت عهدى حضرت رضا علیه‏السلام به قول طبرى در سال 201 رخ داده است.
بریدگى مشایخ ذهبیه(15)
از مباحث پیشین روشن شد که عدم انتساب معروف کرخى به امام رضا علیه‏السلام بریدگى عمیقى در فرقه ذهبیه ایجاد مى‏کند. دلایل فراوان دیگرى در اختیار است که سایر مشایخ ذهبیه نیز اتصال به اقطاب مذکور در شجره‏نامه آن‏ها ندارند، مثلاً جنید بغدادى به سرى سقطى و شیخ نجم الدین کبرى به عمار یاسر بدلیسى نیز استناد ندارد. بسیارى از بزرگان تصوف مانند مجد الدین بغدادى، سیف‏الدین باخرزى، علاء الدولة سمنانى، شیخ شهاب الدین ابو حفص سهروردى و غیره گفته‏اند که نجم الدین کبرى، خرقه از اسماعیل قصرى گرفته است؛ پس یازدهمین خرقه دار ذهبیه یعنى عمار یاسر بدلیسى نیز از سلسله خارج گردید. بیستمین رئیس فرقه ذهبیه یعنى خواجه اسحاق ختلانى، به گفته دو نفر از شاگردان و مریدان وى یعنى سید محمد نور بخش و سید عبدالله برزش آبادى، به موجب رؤیا و الهام سید محمد قهستانى به لقب نوربخش ملقب گردید و او خرقه پیر و مرشد خود سید على همدانى را به او پوشانید.
انشعابات گوناگون در فرقه ذهبیه آن‏قدر فراوان است که نام آن را اغتشاشیه گذاشته‏اند، مثلاً سید عبدالله برزش‏آبادى از دستور پیر و مراد خود، خواجه اسحاق ختلانى نافرمانى کرد. آقا محمد بن رفیع جیلانى ساکن محله بید آباد اصفهان، شاگرد سید قطب‏الدین نیریزى، توجهى به برگزیده پیر و مراد خود نکرده و از تبعیت محمد هاشم درویش شیرازى سرپیچى نمود و خود پایه انشعاب دیگرى را گذاشت. و این جدایى از فرقه ذهبیه را، سید صدر الدین کاشف دزفولى و بعد از او، حاج سید محمدرضا دزفولى و بعد از او حاج سید حسین ظهیر الاسلام دزفولى و بعد از او حاج سید اسدالله گوشه‏گیر دزفولى با اغتشاش دیگر ادامه دادند. انشعاب دیگر، پس از مرگ سى و پنجمین رئیس فرقه ذهبیه، میرزا ابوالقاسم راز شیرازى انجام گرفت. عناوین مختلف سلسله ذهبیه کبرویه ـ منسوب به شیخ نجم الدین احمد بن عمر خیوقى خوارزمى (متوفاى 618 ه) ـ و سلسله اغتشاشیه ـ منسوب به عبدالله برزش آبادى مشهدى که از تبعیت شیخ اسحاق ختلانى و سید محمد نوربخش سرپیچى کرد و ذهبیه مهدویه ـ منسوب به سید على کفرى ـ تشتّت فرقه‏هاى ذهبیه را نشان مى‏دهد.
پس فرقه ذهبیه نه تنها جایگاهى در اسلام و تشیع و استنادى به امام معصوم ندارد بلکه سلسله مشایخ آن‏ها، منقطع و گرفتار بریدگى و اغتشاش‏هاى فراوانى است و آن‏چه امروز به دکتر گنجویان رسیده، پایه و اساس تاریخى ندارد.
مهم‏ترین بدعت‏ها و انحرافات فرقه‏هاى صوفیه عبارت است از:
1ـ خانقاه به عنوان محل ذکر و عبادت
بنا به تصریح منابع صوفیه مانند نفحات الانس و طرایق الحقایق، خانقاه به پیشنهاد امیرى ترسا در عصر ابوهاشم کوفى ساخته شد و بدعت صوفیان به این است که آن را به دین و طریقت دینى منتسب مى‏سازند.
2ـ تأویل قرآن
اولین بار، جنید بغدادى، تصمیم به تطبیق عقاید و اعمال صوفیان با آیات و اخبار گرفت و سپس ابو نصر سراج در کتاب اللمع فى التصوف و ابوطالب مکى در کتاب قوت القلوب آن را دنبال کرده و براى اسلامى جلوه دادن عقاید و اعمال متصوفه، از معانى ظاهرى آیات ـ بدون هیچ قرینه‏اى ـ چشم‏پوشى نموده و تفسیر به رأى را پیشه خود ساختند.
تأویلات در آثار ذهبیه از جمله کتاب طباشیر الحکمة، شرح حدیث نور محمدى نوشته میرزا ابوالقاسم حسینى شیرازى معروف به آقا میرزا بابا، متخلص به راز شیرازى هویداست.(16)
3ـ اسلام گزینش‏گر
مشکل اساسى صوفیان در طول تاریخ، پذیرش گزینشى اسلام در مقابل اسلام جامع‏نگر بوده است. به گفته دکتر قاسم غنى، گاهى مشایخ صوفیه به مقتضاى زمان، شرع را از شروط تصوف مى‏شمردند و گاهى هم قیودى مى‏گذاشتند. و حتى برخى از صوفیان معتقدند شریعت راه را نشان مى‏دهد و اگر انسان به مقصد رسید نیازى به شریعت ندارد.
شیخ لاهیجى مى‏گوید: «چون بنده را دل پاکیزه گردد و به نهایت دوستى و محبت پروردگار رسد و ایمان به غیب در دل او استوار باشد در چنین حال، تکلیف از وى برداشته شود و هر چند گناهان بزرگ مرتکب گردد خداوند او را به دوزخ نبرد». در حالى که بنا بر نص قرآن و سنت، انسان‏ها باید تا هنگام مرگ، احکام الهى را همراهى کنند و به همین دلیل، امام على علیه‏السلام در محراب عبادت، مضروب گردید و امام حسین علیه‏السلام ظهر عاشورا، نماز به جاى آورد و هیچ یک از پیشوایان اسلام، در اجراى احکام الهى کوتاهى نکردند.
انحراف اسلام گزینش‏گر در فرقه ذهبیه هم مشاهده مى‏شود، مثلاً نسبت به احکام سیاسى و اجتماعى بى‏مهرى نشان مى‏دهند و به همین دلیل، انقلاب اسلامى و حرکت فقه الاجتماع امام خمینى رحمه‏الله را همراهى نکردند و برخى از آن‏ها در نماز و پرداخت وجوهات و تقلید از مجتهد جامع الشرایط کوتاهى مى‏کنند.
مطلب دیگر این که: از زمان ملا سلطان گنابادى، قرار شد که اتباع فرقه، ده یک از درآمد خویش را به عنوان عشریه به رئیس فرقه بپردازند، که به صراحت تمام آن را جاى‏گزین زکات و خمس قلمداد مى‏کنند، در حالى که قرآن درباره خمس مى‏فرماید: «فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ». و به فتواى تمام فقها، عُشریه جایگزین خمس نیست. علاوه بر این که خمس باید به اذن مجتهد جامع الشرایط، مصرف شود و اقطاب و رؤساى فرقه‏هاى صوفیه، مجوّز شرعى براى مصرف اموال شرعیه ندارند. این رویکرد، طبق آیه:
«إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یَقُولُونَ نُوءْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذلِکَ سَبِیلاً أُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ حَقًّا وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ عَذاباً مُهِیناً»(17)
4ـ بهره‏بردارى استعمار از تصوف
استعمارگران از اوایل قرن نوزدهم به این نتیجه رسیدند که با ایجاد فرقه‏هاى ظاهرا مذهبى در جوامع اسلامى بهتر مى‏توانند به اهداف سیاسى و استعمارى خود دست یابند به همین دلیل، پشتیبان صوفیه و فرقه‏هاى آن بودند.
مطلب دیگرى است که نباید از آن غفلت کرد براى نمونه، انگلیس براى اجراى طرح‏هاى استعمارى خود، شخصى را به نام صوفى اسلام از افغانستان به عنوان امام زمان عَلَم کرد و او را با لباس زهد و صورتى آراسته سوار بر هودجى نمود که سیصد و شصت نفر فدایى اطراف آن را احاطه کرده و با پنجاه شمشیر زن و مرید به طرف خراسان حرکت کرد و در مسیر حرکت او خون‏ها ریخته شد و خرابى‏ها به بار آمد و سرانجام ارتش ابران با کشتن صوفى اسلام و تمام فدائیانش و تار و مار کردن سربازانش آتش فتنه را خاموش کرد.(18)
5ـ هماهنگى صوفیه با جریان‏هاى طاغوتى
از دیگر پیامدهاى تصوف که تاریخ بر آن گواهى مى‏دهد، هماهنگى صوفیه با جریان‏هاى طاغوتى است. براى نمونه، سعادت علیشاه، رئیس فرقه نعمت‏اللهیة و جزء ندماى ظل السلطان مى‏گفت: «ما یک نفر زارع دهاتى درویشیم و نمى‏دانیم مشروطیت یا استبداد چه معنى دارد و این چنین کارى نداریم و مطیع امر دولت مى‏باشیم خواه مشروطه باشد و خواه مستبد».
شیخ عبدالله مازندرانى معروف به حائرى، حقوق بگیر انگلیس، ارادتمند ملا سلطان گنابادى و نیز عبدالحسین تیمور تاش وزیر دربار رضاخان از ارادتمندان سلطان علیشاه تا صالح علیشاه بوده است. سلطان حسین تابنده گنابادى معتقد بوده است روحانیون در امور دنیوى که مربوط به امر دیانت نیست، موظف به اطاعت سلاطین و مقررات مملکتى بوده و نباید مخالفت کنند.(19)
دکتر گنجویان مدعى قطبیت ذهبیه اغتشاشیه که فرارش بعد از انقلاب اسلامى به انگلیس به خوبى بر همراهى او با دربار محمدرضا شاه دلالت مى‏کند، نمونه دیگرى از این هماهنگى است.
انحرافات فراوان دیگرى در فرق صوفیه از جمله سماع، رقص، شطحیات و غیره وجود دارد که تبیین آن‏ها مجال دیگرى را مى‏طلبد.
6ـ اباحه‏گرى
مشکل دیگر بسیارى از فرقه‏هاى صوفیه، مسأله تساهل و تسامح و اباحى‏گرى است. سماع و آواز و غنا و آسیب‏هاى اخلاقى و انحرافات جنسى و فاصله‏گرفتن از شریعت نیز زاییده این انحراف بنیادین است و اصولاً برخى از گروندگان به تصوف نیز به همین جهت خود را آلوده مى‏سازند. نیروهاى امنیتى کشور در سال‏هاى پس از انقلاب اسلامى، فرقه‏هاى صوفیه برخى از شهرستان‏ها را ـ که مبتلا به انحرافات اخلاقى بودند ـ افشا نمودند.
انحراف و آلودگى‏هاى اخلاقى دراویش در خانقاه‏ها، سابقه‏اى دیرینه دارد. مولوى در مورد آن‏ها مى‏گوید:
خانقاهى کو بود بهر مکان  من ندیدم یک زمان در وى امان
7ـ انحراف دیگر پاره‏اى از صوفیان
پشمینه پوشى یکى دیگر از انحراف‏هاى آنها است که در اواخر قرن دوم هجرى در میان مسلمین رواج یافت و به همین جهت، نام صوفى بر آنها نهاده شد. پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به ابوذر غفارى فرمود: «در آخر الزمان، جماعتى خواهند بود که در تابستان و زمستان، پشم پوشند و گمان کنند که ایشان را به سبب این پشم پوشیدن، فضل و زیادى بر دیگران است. ملائکه آسمان و زمین، این گروه را لعنت مى‏کنند»(20). صوفیان معاصر، گرچه کم‏تر اهل پوشیدن پشمینه‏اند اما هم‏چنان از ماهیت انحرافى برخوردار مى‏باشند..
8ـ کشف و شهودهاى شیطانى
انحراف و بدعت دیگر صوفیان کشف و شهودهاى شیطانى است. بر اهل فن پوشیده نیست که کشف و شهود و اشراق بر دو نوع است: گاهى هم‏چون رؤیاهاى صادقه، قابل اعتمادند، اما در بسیارى از مواقع در اثر عواملى، شهود کاذب و شیطانى محقق مى‏یابد. به همین دلیل، نمى‏توان بر مکاشفات منقول از صوفیان، مهر صحت نهاد و به تعبیر همه عارفان اصیل، براى تشخیص مشاهدات الهى از مشاهدات شیطانى باید به سراغ کشف معصوم یعنى قرآن و سنت رفت. بنابراین، توصیه‏ها و ارشادات قطب و مرشد هیچ‏گونه حجیتى ندارد مگر این که مستند به قرآن و سنت باشد؛ یعنى اقطاب باید قدرت اجتهاد و استنباط از متون دینى را داشته باشند تا معیار تمییز شهود الهى از شهود شیطانى را در اختیار داشته باشند، در حالى که اقطاب و شیوخ صوفیه فاقد این ویژگى هستند.
شبهات صوفیه
1ـ برخى از کم مایگان خرده مى‏گیرند که چرا اهل کتاب، حق فعالیت مذهبى در اماکن عبادى خود را دارند اما صوفیه از این حق برخوردار نیستند. پاسخ این است که اولاً: این حق را قرآن و سنت به اهل کتاب داده است اما چنین حقى از ناحیه منابع دینى به فرقه‏هاى صوفیه داده نشده است و احکام و حقوق شرعى باید مستند به قرآن و سنت باشد. ثانیا: تفاوت اساسى میان ادیان و فرقه‏هاى بدعت‏گذار است؛ مسیحیت و یهود و زردشت، خود را به اسلام مستند نمى‏سازند؛ اما فرقه‏هاى صوفیه همانند سایر فرقه‏هاى منحرف چون بهائیت و بابیت، رنگ اسلامى به خود گرفته و به همین دلیل، بسیار خطرناک‏تر از منحرفین دیگرند.
ثالثا: روایات فراوانى جهت مقابله با بدعت‏ها از ائمه اطهار علیهم‏السلام صادر شده است و سیره و گفتار آنها بر ابطال منش صوفیه دلالت دارد.
2ـ شبهه دیگر این است که اگر فرقه‏هاى صوفیه، اهل بدعت‏اند و مثلاً خانقاه، از مصادیق بدعت به شمار مى‏آید پس حسینیه‏ها و مدرسه‏هاى جدید هم بدعت است، زیرا همه این پدیده‏ها، نو و جدید مى‏باشد. پاسخ این است که اولاً: حسینیه‏ها و مدارس جدید، فرقه‏هاى دینى نساخته‏اند و موجب کم‏رنگ کردن حضور مردم در مسجد و تفرقه میان مسلمین نشده‏اند، در حالى که تمام این پیامدهاى منفى در خانقاه ظاهر گشته است.
ثانیا: هر امر نوى را بدعت نمى‏نامند. بدعت عبارت است از انتساب غیردین به دین. و خانقاه به عنوان مکان طریقت دینى در برابر شریعت دینى، بدعت آفرین است.
ثالثا: صوفیان، احکامى در خانقاه جارى مى‏کنند که جملگى بدعت‏اند؛ مثلاً پیوند وثیقى میان ولایت و تصوف برقرار مى‏سازند و ولایت را در اقطاب خود سارى و جارى مى‏دانند و آن را جانشین ولایت ائمه اطهار علیهم‏السلام قرار مى‏دهند. اگر ولایت ـ به زعم صوفیان ـ قیام عبد است به حق در مقام فنا از نفس خود، پس لازمه بریدن از نفس و اتصال به حق تابعیت از اهل بیت علیهم‏السلام در تمام زمینه‏ها است، و یکى از دستورات ائمه اطهار علیهم‏السلام ، اطاعت از فقهاى جامع‏الشرایط و مجتهدان فقه تشیع است؛ در حالى که، فرقه‏هاى صوفیه به شدت مخالفت مرجعیت شیعه بوده و در دین‏شناسى، از فقها و نائبان عام امام عصر(عج) بهره نمى‏گیرند. هم‏چنین گرایش سکولاریستى و توصیه به جدایى دین از سیاست و مسایل اجتماعى و انتساب دین گزینش‏گر به اسلام ناب محمدى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و نیز تمایز قایل شدن بین شریعت و طریقت و انتساب آن به دین اسلام بدون هیچ مدرک و مستندى بدعت دیگر صوفیان است که در خانقاه آن را ترویج مى‏نمایند.
البته حقایق اسلام به ظاهر و باطن و مقدمه و ذى المقدمه قابل تقسیم‏اند اما شریعت و طریقت با تفسیرى که صوفیان گفته‏اند ناصواب است.
شریعت در نزد صوفیان، احکام شرعى و طریقت، تعلیمات سالک در خانقاه زیر نظر مرشد است تا او را به حقیقت برساند. شریعت به منزله پوست و طریقت به منزله مغز تلقى شده است. صوفیان بر این باورند که وقتى حقایق آشکار گشت، شرایع باطل مى‏گردد؛ «لو ظهرت الحقائق، بطلت الشرایع».
به تعبیر نویسنده شرح گلشن راز(21): «غرض از شرایع و اعمال و عبادات ظاهره و باطنیه، قرب و وصول به حق است و سالک چون به متابعت اوامر و نواهى به نهایت و کمال وصول مى‏رسد و در بحر وحدت، محو و مستغرق شده و از آن استغراق و بى‏خودى مطلق، بار دیگر به ساحل و مرتبه عقل باز نیامده و چون مسلوب العقل گشته به اتفاق اولیا، تکالیف شرعیه و عبادات از این طایفه ساقط است». در حالى که این ادعا، مخالف آموزه‏هاى دین و معارض با فتواى همه علماى اسلام و فاقد مبناى شرعى و عقلى است. آیا انسان عاقل، شرعا مجاز است به مقدماتى دست بزند که عقل وى ساقط گردد تا تکالیف شرعى از او زدوده شود؟! مسلّما چنین مجوزى وجود ندارد. و همان‏طور که قبلاً گذشت، ائمه اطهار و بزرگان دین تا آخر عمر، اهل عبادت و مناسک الهى بودند.
عارفان وارسته‏اى هم‏چون سید على شوشترى، سید احمد کربلایى، ملا حسین قلى همدانى، آقا سید على قاضى، میرزا جواد ملکى تبریزى، آیت الله بهجت و دیگران، سراسر زندگیشان انس با خدا و معنویت بوده و لحظه‏اى از شریعت فاصله نگرفتند. حتى عارفان صدر اسلام مانند اصحاب صفه نیز در کنار مسجد، سکنا داشته و اهل عبادت و فعالیت اجتماعى بودند. مرحوم کلینى در کتاب کافى، چنین نقل کرده است: «رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله روزى پس از اداى نماز صبح، چشمش به جوانى رنگ پریده افتاد و از او پرسید: کیف اصبحت؟
گفت: در حال یقین به سر مى‏برم.
فرمود: علامت یقین چیست؟
عرض کرد: یقین من این است که مرا در اندوه برده و شب‏ها، مرا بیدار و روزها، مرا تشنه قرار داده است. گویا عرش خدا را مى‏بینم که براى رسیدن به حساب مردم نصب شده و مردم، همه محشور شده‏اند.
رسول خدا به اصحاب خود رو کرد و فرمود این شخص، بنده‏اى است که خداوند، دل او را به نور ایمان منوّر گردانیده است. آن‏گاه به جوان فرمود: حال خود را حفظ کن که از تو سلب نشود.
جوان گفت: دعا کن، خداوند مرا شهادت روزى فرماید. طولى نکشید که غزوه‏اى پیش آمد و جوان در آن غزوه به شهادت رسید.»(22)
پس عارفان حقیقى، اهل تهجّد و عبادت در مسجد و اهل رشادت در میدان مبارزه و اهل تفقه در دین الهى‏اند و اسلام جامع‏نگر را ملاک زیستن مى‏دانند و این مظهر همان مناجات عارفین است که: «واجعلنا من اخص عارفیک و اصلح عبادک و اصدق طائعیک».
روایات صحیحه ائمه اطهار علیهم‏السلام پیرامون تصوف(23)
1ـ بزنطى از اسماعیل بن بزیع از امام على بن موسى الرضا علیه‏السلام : کسى که به نزد او نامى از صوفیه برده شود و نسبت به آنها ابراز تنفّر و مخالفت نکند از ما نیست و کسى که آنان را انکار نماید چنان است که در رکاب پیامبر خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با کفار جهاد کرده است.
عارفان حقیقى، اهل تهجّد و عبادت در مسجد و اهل رشادت در میدان مبارزه و اهل تفقه در دین الهى‏اند و اسلام جامع‏نگر را ملاک زیستن مى‏دانند و این مظهر همان مناجات عارفین است که: «واجعلنا من اخص عارفیک و اصلح عبادک و اصدق طائعیک».
2ـ بزنطى مى‏گوید: مردى از اصحاب ما به امام صادق علیه‏السلام گفت: در زمان ما دسته‏اى پیدا شده‏اند که به آنها صوفیه گفته مى‏شود، شما درباره آنها چه مى‏فرمایید؟ امام علیه‏السلام فرمود: آنان دشمنان ما هستند؛ هر کس به سوى آنها اظهار تمایل کند از آنها محسوب مى‏شود و با آنها محشور خواهد شد. زود است که عده‏اى از مدعیان دوستى ما اهل‏بیت نسبت به آنها تمایل خواهند نمود و خود را تشبیه به آنها کرده و به نام و لقب آنها ملقب خواهند شد و گفته‏هاى آنان را تأویل و توجیه خواهند کرد. آگاه باش، هر کس به آنها تمایل نماید از ما نیست و من از او بیزارم و هر کس نسبت به آنان ابراز مخالفت و انکار نماید و آنها را رد نماید مانند کسى است که پیش روى پیغمبر خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با کفار جهاد کرده باشد.
3ـ سید مرتضى رازى از محمد بن حسین بن ابى الخطاب نقل مى‏کند که گفت: با امام هادى در مسجد النبى بودم، عده‏اى از اصحاب به خدمتش رسیدند، مدتى بعد جماعتى از صوفیه وارد مسجد شدند و در گوشه‏اى به حالت دایره‏اى نشسته و شروع به گفتن لا اله الا الله نمودند. امام هادى علیه‏السلام فرمود: به این مردم فریب‏کار توجه نکنید، این‏ها هم پیمانان شیاطین و ویران‏کننده مبانى دین هستند.
4ـ امام حسن عسکرى علیه‏السلام مى‏فرماید: از امام جعفر صادق علیه‏السلام پرسیدند: ابو هاشم کوفى (مؤسس تصوف) چگونه آدمى است؟ فرمود: وى شخص فاسد العقیده‏اى بوده و او همان کسى است که مذهبى را بدعت گذارد که آن را تصوف مى‏نامند و وى این مذهب را پناهگاهى براى عقیده زشت و ناپسند خود قرار داد.
این روایت را ابن بابویه قمى در قرب الاسناد ذکر نموده است.
دیدگاه فقهاى شیعه
بسیارى از علماى شیعه اعم از متقدمان و متأخران، فرقه‏هاى صوفیه را مذمت کرده و روش آنها را بدعت شمرده و کتابهاى زیادى بر رد آنها نگاشته‏اند؛ مانند على ابن بابویه، شیخ صدوق، شیخ مفید، شیخ طوسى، علامه حلى و غیره.
شیخ بهایى در کشکول از حضرت رسول صلى‏الله‏علیه‏و‏آله روایت کرده که فرمود: «قیامت، قیام نخواهد نمود بر امت من تا که بیرون آیند طایفه‏اى از امت من که آنها را صوفى گویند، نیستند از امت من، حلقه زنند از براى ذکر سرهاى خود را، و بلند سازند به ذکر صداهاى خود را، گمان کنند که آنها بر طریقه ابراهیم‏اند. بلکه آنها گمراه‏ترند از کفار و از اهل آتش هستند، از براى آنها نعره‏هاست مثل نعره‏هاى خرها، قولشان قول فجّار است و عملشان عمل جهّال و آنها نزاع‏کنندگان با علمایند، ایشان ایمان ندارند و به اعمال خود عُجب کنند و حال آن که از براى ایشان از عمل خود غیر از تعب نباشد».(24)
ملا محسن فیض کاشانى، عارف وارسته، در کتاب وافى و کتاب بشارة الشیعه به مذمت صوفیه پرداخته و بدعت‏هاى آنها مانند غنا و سماع و حرکات خاصه و دعاوى گمراه کننده را افشا مى‏کنند.
برخى از فتاواى مراجع عظام تقلید در مورد تصوف و خانقاه
فتواهایى که با علامت (**) مشخص گردیده، درباره خانقاه احمدیه دزفول صادر شده است.
سؤال: آیا شرکت کردن در مجالس صوفیه و انجام اعمال و گفتن اذکار آنان و حضور در خانقاه آنها چه صورت دارد؟
حضرت آیت‏الله خامنه‏اى:
جایز نیست و کسانى که اوامر و نواهى قرآن کریم را قبول داشته و به امامت ائمه علیهم‏السلام معتقدند چه بهتر است که اسم جداگانه‏اى را که لازم نیست بلکه مضرّ است کنار گذاشته و در جماعت عظیم ملت بزرگ و مسلمان خود منسلک باشند.
سؤال: ایجاد مکتب‏ها و مرام‏هاى انحرافى یکى از اهداف شوم قدرت‏هاى استکبارى بوده است. در طى سال‏هاى اخیر فرقه‏هاى مختلف صوفیه در حال فعالیت گسترده‏ترى گردیده و مراکزى را به عنوان پایگاه‏هاى خود بنا مى‏سازند. مستدعى است نظر خود را درباره صوفیه و مشارکت و ایجاد بناها و مراکز تبلیغى آنان و شرکت در محافل آنها بیان فرمایید.
حضرت آیت الله مکارم شیرازى:
تمام فرق صوفیه داراى انحرافاتى هستندو شرکت در فعالیت‏هاى آنان و کمک به اهدافشان جایز نیست. تمام فرق صوفیه و از جمله فرقه ذهبیه احمدیه داراى انحرافاتى هستند و خوشبختانه بعد از انقلاب اسلامى بسیارى از مراکز آنان تعطیل شد. مسؤولین محترم دزفول هم نباید اجازه تأسیس یا تعمیر خانقاه تحت هر اسم و عنوانى به آنها بدهند. همیشه موفق باشید. **
حضرت آیت الله سیستانى:
اجتناب از حضور در مجامع آنان و دور کردن مردم از آنها لازم است.
حضرت آیت الله تبریزى:
هر مسلمانى که بر خلاف آن چه علماى شیعه در رساله‏هاى عملیه فرمودند، عمل کند باطل است و ترویج و اعانت و شرکت در مجالسى که بر خلاف آن چه علماى شیعه فرمودند تشکیل شود مشروعیت ندارد.
حضرت آیت الله فاضل لنکرانى:
معبد مسلمانان مسجد است و رفتن به خانقاه اگر براى این باشد که گمان کند آنجا خصوصیت و شرافتى بر سایر امکنه دارد صحیح نیست بلکه اگر به این عنوان بروند که آن جا شرعا پایگاه ذکر و مدح و منقبت است حرام مى‏باشد. لذا بر عموم مسلمانان است که براى امور عبادى، مذهبى و اعیاد موالید ائمه علیهم‏السلام در مساجد اجتماع کنند که «انما یعمر مساجد الله من آمن بالله» و شما هم در مقابله با این حرکت طبق شرایط و مراحل امر به معروف و نهى از منکر عمل کنید. **
سؤال: چند ماهى است که ضمن تکالیف دینى، شب‏هاى جمعه براى دعا و انابه به درگاه خدا در خانقاه شرکت مى‏کنم. چون مشاهده کردم بجز قرائت قرآن و دعا و ثنا و یک ذکرى هم براى مولا، چیز دیگرى در آنجا انجام نمى‏دهند؛ حالا رفتن من به آن جا ثواب دارد یا نه؟
حضرت آیت الله سید محمدرضا گلپایگانى:
واضح است که معبد مسلمانان مسجد است و رفتن به خانقاه اگر براى این باشد که گمان کنید آنجا خصوصیت و شرافتى بر سایر امکنه دارد بدعت و حرام است. و به علاوه، این تشکیلات، موجب تفرقه مسلمین و اختلاف و ضعف آنها مى‏شود و ذکرهایى که در آن جا خوانده مى‏شود اگر مدرک و سند معتبرى نداشته باشد خواندنش به قصد ورود جایز نیست و اگر اعتبار آن هم با عقاید حقه موافق نباشد خواندنش مطلقا حرام است. شما در وظایف خود به رساله‏هاى عملیه و در اذکار و ادعیه به کتب دعا مانند مفاتیح الجنان رجوع کنید.
سؤال: رفتن به خانقاه دراویش جهت استماع مرثیه و سوگوارى ائمه علیهم‏السلام و اقامه فاتحه مردانه و زنانه با وجود مساجد و شرکت نمودن در اجتماع آنان به عنوان اعیاد و غیره و منبر رفتن در آن‏جا جهت ختم فواتح و کمک به ساختمان خانقاه جایز است یا نه؟
حضرت آیت الله سید محمدرضا گلپایگانى:
امور مذکوره ترویج باطل است و جایز نیست. اعاذنا الله من فتن آخر الزمان.
حضرت آیت الله صافى گلپایگانى:
صوفیه با فرقه‏ها و انشعابات بسیارى که دارند اگر چه در انحراف در یک سطح نیستند و بسا که برخى از آنان از ربقه اسلام شمرده نشوند در مجموع منحرف‏اند و عقاید خاصه‏اى که دارند غیر اسلامى است؛ بنابراین مشارکت در ایجاد بناها و مراکز تبلیغى آنها و شرکت در محافل آنها خلاف شرع و حرام است.
چون روش گروه مذکور بر خلاف روش رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و ائمه هدى علیهم‏السلام است و در اسلام محلى به نام خانقاه وجود ندارد این روش، انحراف از طریقه متشرّعه که متلقاه از ائمه هدى علیهم‏السلام است و موجب اضلال مى‏باشد، مباشرت در ساختن خانقاه و کمک مالى براى ساختن آن و همکارى با این گروه و موافقت با ساختن آن به هر شکلى حرام است. خداوند مؤمنین را از فتن مُضلّه محفوظ بدارد. و الله العالم.**
فتواى آیت الله بهجت
سئوال: مستدعى است به این چند سؤال، جواب مرفوم فرمایید:
1ـ ساختن خانقاه و تجدید بناء شرعا حکم آن چیست؟
2ـ کمک کردن در جهت ساخت خانقاه و برپایى مراسم در آن و هرگونه کمک کردن و تقویت این فرقه‏هاى دراویش، حکم آن چیست؟
3ـ حکم شرکت کردن در مراسم و حضور در خانقاه چیست؟
4ـ آیا فرقى بین فرق دراویش مثل ذهبیه، سلفیه، خاکسار و... هست؟
حضرت آیت الله بهجت:
هر چه سبب تفرقه در بین مسلمان‏ها باشد جایز نیست و آن‏چه در اسلام معروف است همان مساجد و حسینیه‏ها و امثال آنهاست و هر عنوانى که سبب تشکیل حزب و گروهى شود که مولّد فرقه‏اى از 72 فرقه شود باطل است و تأسیس و ترویج آن جایز نیست و الله العالم. **
سؤال: 1ـ شرکت در مجالس ذکر و دعاى فرقه‏هاى صوفیه از جمله ذهبیه احمدى که در اماکن هم‏چون خانقاه و حسینیه و نام‏هایى از این دست که ویژه عبادت این فرقه ساخته مى‏شود چه حکمى دارد؟
2ـ کمک مادى یا معنوى (مثل دادن مجوز قانونى از طریق دولت) در ساخت و عمران اماکن عبادت و ذکر فرقه‏هاى منحرفى هم‏چون ذهبیه احمدى چه حکمى دارد؟
3ـ با عنایت به احادیث مختلفى که در باب ضلالت و حتى عناد فرق منحرفه صوفیه با اهل بیت عصمت و طهارت رسیده است، بعضى مراجع ذى ربط مجوز قانونى جهت ساخت یک عبادتگاه به نام حسینیه احمدى جهت فرقه ذهبیه در شهر دارالمؤمنین دزفول صادر نموده‏اند، وظیفه مؤمنین نسبت به این قصور و احیانا تعمّد بعضى مسؤولین در صدور یک مجوز قانونى که هیچ وجهه شرعیه‏اى ندارد چیست؟
4ـ با توجه به قصور و اهمال مسئولین شهر آیا از باب وظیفه نهى از منکر تخریب این حسینیه (حسینیه احمدى) که معبد فرقه ذهبیه احمدى و بدعتى آشکار در دین اسلام است، چگونه مى‏باشد؟
حضرت آیت الله بهجت:
تأسیس وترویج این قبیل اماکن و مجالس کلاً جایز نیست و نهى از منکر و جلوگیرى از آن‏ها با احراز شرایط امر به معروف بر همگان واجب است. **
________________________________________
1ـ کلینى، اصول کافى، ج 1، باب البدع و الرأى و المقاییس، حدیث 2، ص 54.
2ـ عبدالرحمن جامى، نفحات الانس، تصحیح: محمود عبادى، اطلاعات، تهران، 1370، ص 85 و قاسم غنى، تاریخ تصوف در اسلام، انتشارات نروار، ج 2، تهران، 1383، ص 35.
3ـ فروع کافى، ج 5، باب المعیشه.
4ـ اسراء / 29.
5ـ ر.ک.: عباسعلى عمید زنجانى، تحقیق و بررسى در تاریخ تصوف، دار الکتب الاسلامیة، تهران، چاپ دوم، 1367، فصل اول؛ زین‏الدین کیائى‏نژاد، سیر عرفان در اسلام، انتشارات اشراقى، تهران، 1366، ص 55ـ39؛ داود الهامى، موضع تشیع در برابر تصوف در طول تاریخ، انتشارات مکتب اسلام، قم، 1378، ص 37ـ22؛ تاریخ تصوف در اسلام، صص 157ـ63.
6ـ بقره / 143.
7ـ مائده / 87.
8ـ اعراف / 32.
9ـ قصص / 77.
10ـ ر.ک.: آقا محمد جعفر بن آقا محمدعلى، فضایح الصوفیه، تحقیق: مؤسسه علامه مجد و وحید بهبهانى، انتشارات انصاریان، قم، 1413؛ ابوالحسن على بن عثمان جلاّبى هُجویرى غزنوى، کشف المحجوب، به کوشش: محمدحسین تسبیحى، انتشارات مرکز تحقیقات فارسى ایران و پاکستان، 1374؛ محمدکاظم یوسف‏پور، نقد صوفى، انتشارات روزنه، چاپ اول، 1380، صص 116ـ86.
11ـ موضع تشیع در برابر تصوف در طول تاریخ، ص 45؛ از کوى صوفیان تا حضور عارفان، ص 269ـ270.
12ـ ر.ک.: سید تقى واحدى صالح علیشان، از کوى صوفیان تا حضور عارفان، چاپ سوم، 1377، ص 350.
13ـ داود الهامى، موضع تشیع در برابر تصوف در طول تاریخ، انتشارات مکتب اسلام، قم، 1378، ص 45ـ46.
14ـ ر.ک.: عطار نیشابورى، تذکرة الاولیاء، تصحیح: رنیولد نیکلسون، انتشارات میلاد، چاپ اول، 1376.
15ـ ر.ک.: از کوى صوفیان تا حضور عارفان، صص 284ـ282 و 364ـ350.
16ـ راز شیرازى، طباشیر الحکمة، انتشارات خانقاه احمدى شیرازى، 1352.
17ـ النساء / 151ـ150.
18ـ از کوى صوفیان تا حضور عارفان، ص 228.
19ـ از کوى صوفیان تا حضور عارفان، ص 216ـ205.
20ـ بحارالانوار، ج 77، ص 93.
21ـ لاهیجى، شرح گلشن راز، ص 350.
22ـ کلینى، اصول کافى، ج 2، باب حقیقة الایمان و الیقین، حدیث 2، ص 53.
23ـ سفینة‏البحار، ج2، واژه صوف.
24ـ شیخ بهایى، کشکول، مخطوط، ص 217.

 

تبلیغات