جستارى در تصوف
آرشیو
چکیده
تصوف نوعى ایدئولوژى است که از نظر تا عمل را در بر گرفته و از قرن دوم هجرى در میان مسلمانان ظاهر گشته است. عوامل پیدایش تصوف در اسلام عبارتاند از افکار و مذاهب هندى و بودایى، دنیاپرستى و آشوبهاى سیاسى، تماس مسلمانان با رهبانیان مسیحى، انتشار فلسفه یونانى و نو افلاطونى و تفسیر به رأى از مفاهیم و تعلیمات دینى. در این مقاله به برخى فرقههاى صوفیه از جمله فرقه ذهبیه و سر سلسله آن، یعنى معروف کرخى، پرداخته شده و مسایلى همچون بریدگى مشایخ ذهبیه و مهمترین بدعتها و انحرافات فرقههاى صوفیه مانند خانقاه، تأویل قرآن، اسلام گزینشگر و غیره و نیز شبهات آنها و فتاواى فقها در این موارد بیان گردیده است.متن
«قال رسول الله صلىاللهعلیهوآله : اذا ظهرت البدع فى امتى فلیظهر العالم علمه فمن لم یفعل فعلیه لعنة الله».(1)
ما در دنیایى به سر مىبریم که انواع کثرتهاى فلسفى، کلامى، فرهنگى و... وجود دارد. مکتبهاى سیاسى و اجتماعى و فرقههاى عرفانى و صوفیه نیز در این تنوع بشرى ظاهر گردیدهاند. متأسفانه با این که اینگونه فرقهها در سرزمینهاى اسلامى روییده و رشد و نمو یافتهاند، مستشرقینى مانند آربرى، نیکلسون، گلذیهر و ادوار براون بیش از محققان مسلمان پیرامون تصوف و انواع آن پژوهش کردهاند. به همین دلیل، اقبال و ادبارها و رد و قبولها همیشه معلّلانه ـ نه مدلّلانه ـ، خشونتوار، تساهل گونه و غیرمنطقى انجام گرفته است.
تصوف، ایدئولوژى مخصوصى است که از نظر تا عمل و از بینش تا کنش را در بر گرفته و تفسیر خاص زندگى و چگونگى تعامل با حیات دنیوى است. این تفسیر به ادعاى صوفیه با روش کشف و شهود حاصل مىگردد. البته فرقههاى صوفیه آن قدر متنوعاند که به راحتى نمىتوان پیرامون آنها سخن گفت و حکم واحدى در مورد آنها جارى نمود. اما با تأمل در ریشههاى اولیه و بررسى وضعیت موجود آنها مىتوان به نتایج عالمانهاى دست یافت. تصوف و عرفان در آغاز راه به عنوان یک نحله مشترک مطرح گردید و آثار صوفیه و عرفانى آنها هم یکسان بود اما به مرور زمان، برخى از عرفا با توجه به نصوص دینى به بُعد معنویت اسلام اصیل پى بردند و جریان عرفان از جریان تصوف، به ویژه در شش سده اخیر، متمایز گشت. بنابراین، عارفانى مانند سید على قاضى طباطبایى، ملا حسینقلى همدانى، سید احمد کربلایى، سید على شوشترى و ملا محمدعلى جولاى دزفولى را نباید با اقطاب صوفیه یکى پنداشت.
طبق گفته جامى در نفحات الانس، تصوف و صوفىگرى از قرن دوم هجرى در میان مسلمین ظاهر گشت. بزرگترین مظهر روح تصوف در این دوره، تحقیر دنیا، فرار از تمتعات و تمام شئون مربوط به زندگى مادى و دنیوى و ریاضتکشى و تحمّل شکنجهها مىباشد. به همین جهت، صوفیان در برابر ائمه اطهار علیهمالسلام ایستادند و بر بینش و سیره زندگى آنها متعرض شدند.(2)
براى نمونه، به نقل از تحف العقول و فروع کافى(3)، سفیان ثورى بر امام صادق علیهالسلام در مدینه وارد شد در حالى که امام علیهالسلام جامهاى سفید و لطیف بر تن داشت؛ سفیان به امام علیهالسلام اعتراض کرد که چرا زهد نمىورزى؟ امام فرمود: خوب گوش فرا ده تا براى دنیا و آخرت تو مفید باشد، مگر این که بخواهى بدعتى در اسلام ایجاد کنى. وضع ساده و فقیرانه پیامبر و صحابه، تکلیفى براى همه مسلمین تا روز قیامت نیست. رسول خدا صلىاللهعلیهوآله در زمانى زندگى مىکرد که عموم مردم از لوازم اولیه زندگى محروم بودند اما اگر در عصر و روزگارى وسایل زندگى فراهم شد، سزاوارترین مردم براى بهره بردن از نعمتها صالحاناند، نه فاسقان، مسلماناناند نه کافران.
سفیان در برابر پاسخ امام علیهالسلام عاجزانه بیرون رفت و سپس به همراه یارانش بر امام علیهالسلام وارد شدند تا دسته جمعى با امام علیهالسلام مباحثه کنند. آنها به آیه 9 حشر و 8 دهر تمسک کردند تا بر دینشناسى امام خرده گیرند و روش او را با آیه «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً» نقد کنند. در این هنگام، یک نفر بلند شد و به صوفیان اعتراض کرد که چرا مردم را فریب مىدهید، غذاهاى خوب مىخورید و مردم را از آن نعمتها پرهیز مىدهید.
امام علیهالسلام فرمود: این حرفها را کنار بگذارید و سپس توضیح داد که این آیات بر حرمت استفاده از نعمتهاى الهى دلالت ندارد بلکه بخشش و ایثار را توصیه مىکند. سپس آیه «وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً»(4) را که دلالت بر اعتدال دارد به آنها فهماند.
صوفیه بر امام رضا علیهالسلام هم تاختند که چرا لباس درشت بر تن ندارى و غذاى خشن نمىخورى و امام علیهالسلام فرمود: یوسف، پیامبر خدا، قباهاى دیباجى و لباسهاى زربفت بر تن داشت.
همه پایهگذاران اولیه تصوف بر مذهب اهل سنت بودند، اما مطلب مهم این است که آموزههاى آنها تنها مستند به قرآن و سنت نبوده و کاملاً گرفتار تفکر التقاطى مىباشند.
عوامل پیدایش تصوف در اسلام(5)
1ـ افکار و مذاهب هندى و بودایى: در عصر حکومت بنىامیه، جماعتى از هندىها به آیین اسلامگرویدند و کتابهاى هندى مانند سندباد الکبیر، سند باد الصغیر، ادب الهندو الصین و نیز، کتاب «یوذاسف و بلوهر» که روش زندگى صوفیانه بود توسط منکه هندى و ابن دهن هندى ترجمه شد. مرحوم صدوق در اکمال الدین و اتمام النعمة و مرحوم مجلسى در بحارالانوار پیرامون یوذاسف و بلوهر داستانى نگاشتهاند.
البته ادیان و مذاهب هندى، اختلافات نظرى و عملى فراوانى دارند ولى رویکرد صوفیانه آنها مشترک است و تصوف در نزد آنها به عنوان یک ایدئولوژى مطرح مىگردد.
فرقه ودایى در پیدایش برهمایى و برهمایى در ظهور بودایى و هندو و بودایى در تحقق هانایانا و ماهایانا مؤثر بوده است و همه آنها در ریاضتکشى و پرهیز از دنیا مشترکاند و راه سعادت و نجات آدمیان را ترک لذت جسمانى و شکنجه بدنى مىدانند.
این فرقهها بر این باورند که جهان سراسر رنج و عذاب بوده و ریشه این رنجها، آرزوها و خواهشهاى دنیوى است و رهایى از علایق و شهوات مادى و سیله نجات و سعادت است.
بودا معتقد است برهمن، کسى است که فقر نصیبش شده و از هر چیزى محروم و از هر خوفى به دور باشد.
نیروانا که غایت بوداییان است در لغت سانسکریت به معناى فنا مىباشد. مسأله طلب مرید و سالک از مراد و قطب نیز از روشهاى صوفیان هندى است که بر فرقههاى صوفیه در جهان اسلام وارد شده است. مسأله وحدت وجود از دیگر عقاید مشترک صوفیان هندى است. او پانیشادها کتاب مقدس برهمائیان این عقیده را پایهگذارى کرده است.
همچنین، موارد دیگرى مانند خرقهپوشى، دیانا (به اصطلاح بودائیان به معناى تمرکز فکر که در مراقبت انجام مىدهند)، اذکار دسته جمعى ـ به گفته ابوریحان بیرونى در کتاب تحقیق ما للهند ـ، انزوا و ریاضتکشى از سلوک رفتارى هندیان است که توسط مرتاضین بودایى و جوکىهاى تارک دنیا و دورهگردهاى هندى در میان فرقههاى صوفیه اسلامى رواج یافته است.
2ـ دنیاپرستى و آشوبهاى سیاسى: گرایش مادىگرایانه و دنیاطلبانه برخى از اصحاب پیامبر و نزاعهاى سیاسى قرن اول و دوم زمینهساز پیدایش و گسترش صوفیه بوده است.
تمایل به دنیا در اثر فتوحات، اولین قدم انحراف مسلمین بود که دولت عثمان آن را توسعه داد. نتیجه این انحراف، زهدورزى افرادى چون عبدالله بن عمر و حسن بصرى و پرهیز آنها از وارد شدن در حوزه مسایل سیاسى ـ اجتماعى بود. حسن بصرى متوفاى 110 هجرى با این که امام على علیهالسلام ، امام حسن علیهالسلام ، امام حسین علیهالسلام ، امام سجاد علیهالسلام و امام محمدباقر علیهالسلام را درک کرد، در پوستین ریاضتکشى خود فرو رفته و هیچگاه ائمه اطهار را یارى نکرد.
عبدالواحد بن زید از اصحاب حسن بصرى، اولین کسى بود که خانقاه کوچکى براى صوفیه ساخت و زمینه را براى ابراز وجود صوفیان قرن دوم و سوم مانند ابو هاشم کوفى، ذوالنون مصرى، معروف کرخى، ابراهیم ادهم، ابو حامد بلخى و محاسبى فراهم آورد.
داود طایى متوفاى 165 قمرى خطاب به فرزندش چنین گفته است: اى پسر! اگر سلامت خواهى دنیا را وداع کن و اگر کرامت خواهى بر آخرت نیز تکبیر گوى. وى آن قدر از دنیا اعراض کرد که نان در آب مىریخت و مىآشامید تا خوردن و آشامیدن را یکى کند!
3ـ تماس مسلمانان با رهبانیان مسیحى: رهبانیت مسیحى هم بر صوفىگرى مسلمانان تأثیرگذار بود. حتى مسجد ضرار هم توطئه راهب مسیحى بود. توضیح این که: قبل از جنگ تبوک، عدهاى از منافقین مدینه با مرد راهبى به نام ابو عامر ـ که بسیار ریاستطلب بود ـ بیعت کردند. ابو عامر، پس از فتح مکه به طائف گریخت و چون اهل طائف به اسلام گرویدند، به سوى شام و نزد امپراطور روم رفته و از آنجا به منافقین پیام فرستاد که آماده شوند و مسجدى بنا نهند تا به کمک امپراطور روم، بساط رسول خدا در مدینه برداشته شود.
منافقین در گام نخست در جهاد شرکت نکردند و با نیرنگ از پیامبر تقاضا نمودند که مسجد مدینه براى بیماران و پیرمردان دور است و لذا اقدام به ساختن مسجد ضرار کردند. پیامبر به جهت اهمیت جنگ تبوک با آنها برخورد نکرد و على علیهالسلام را به جاى خود در مدینه گماشت. پیامبر صلىاللهعلیهوآله پس از مراجعت طبق آیه 107 سوره توبه به تخریب مسجد ضرار فرمان داد.
4ـ انتشار فلسفه یونانى و نو افلاطونى: تصوف در قرن سوم به جز زهد و ترک دنیا و ریاضتکشى وارد فاز جدیدى شد و به مباحث عرفانى مانند وحدت وجود، عشق، کشف و شهود، فنا و... پرداخت. این رویکرد از فلسفه افلاطون و فلوطین و نو افلاطونیان که در قرن سوم ترجمه شده بود بر صوفیان مسلمان تأثیر گذاشت.
جنید بغدادى، با بهرهگیرى از مفاهیم نو افلاطونى، قالب جدیدى به تصوف بخشید. به همین دلیل، وى لباس پشمینه صوفیان اولیه را به دور انداخت و لباس معمولى به تن کرد و گفت: لیس الاعتبار بالخرقة انما الاعتبار بالخرقة (احتراق دل).
5ـ تفسیر به رأى از مفاهیم و تعلیمات دینى: متون اسلام، سرشار از مفاهیم اخلاقى و عرفانى ناب و خالص است. آیات قرآن، روایات و ادعیه اهل بیت علیهمالسلام مانند صحیفه سجادیه، دعاى کمیل، دعاى عرفه و مناجات شعبانیه براى سیر و سلوک عرفانى ارایه گردیده است. پیشفرضهاى صوفیانه هندى، پارهاى از زاهدان و تارکان دنیا را گرفتار تفسیر به رأى کرده و معانى ناصواب را بر واژگان قرآنى مانند زهد و دنیا و... وارد ساختند. فاصله گرفتن از معارف اهل بیت نیز بر این انحراف فکرى و رفتارى افزود.
تا این جا روشن شد که اولاً: تصوف و فرقههاى صوفیه از اصالت عرفان اسلامى برخوردار نیست، زیرا کاملاً از هندیان و بودائیان و مسیحیان تأثیر پذیرفتهاند.
ثانیا: تصوف در بهرهورى از آموزههاى اسلامى هم گرفتار تفسیر به رأى و تأویل گرایى شد.
ثالثا: اسلام، آیین اعتدال است، زیرا «وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً»(6)
قرآن مىفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَیِّباتِ ما أَحَلَّ اللّهُ لَکُمْ»(7). «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ»(8). «وَ ابْتَغِ فِیما آتاکَ اللّهُ الدّارَ الآْخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیا وَ أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللّهُ إِلَیْکَ»(9).
بنابراین، افراط در ترک دنیا و ریاضتکشى و بریدن از جامعه، مورد رضایت و پذیرش اسلام نیست.
فرقههاى صوفیه(10)
واضع صوفیه در جهان اسلام، عثمان بن شریک کوفى، معروف به ابو هاشم کوفى است که جامى در نفحات الانس و قشیرى از بزرگان علماى صوفیه به آن اعتراف نمودهاند. وى مانند رهبانان، جامههاى پشمینه و درشت مىپوشید و نظریه حلول و اتحاد را رواج داد.
فرقه هاشمیه، ابو هاشمیه، عثمانیه و شریکیه به او منسوباند. سفیان ثورى، طریقه و روش او را پذیرفت و تشبیه و تجسمگرایى را بر مذهب او افزود و فرقه ثوریه و سفیانیه را ساخت و بعد از او، ابو یزید بسطامى، فرقه یزیدیه و بسطامیه و شطاریه را رواج داد.
فرقه جنیدیه، پیرو ابوالقاسم جنید بن محمد بغدادى، فرقه نوریه، پیرو احمد بن محمد نورى، فرقه خرازیه پیرو ابو سعید خرازند، فرقه طیفوریه پیرو بایزید طیفور بن عیسى بسطامى، فرقه قصاریه پیرو حمدون بن احمد عماره قصّار، فرقه سهلیه پیرو سهل بن عبدالله تسترى، فرقه نقشبندیه پیرو ابراهیم ادهم و فرقه ذهبیه پیرو معروف کرخى مىباشد.
برخى از این فرقهها، اهل سکر و عدهاى اهل صحوند، سکریان مانند بایزید بسطامى و طیفوریان که از شطحیات بهره مىگیرند و الفاظ کفرآلود را به کار مىبرند، و صحویان مانند جنید و اصحاب او که جانب اعتدال در گفتار را رعایت مىکنند.
برخى از محققان، فرقههاى صوفیه را بر چهار مذهب اصلى حلولیّه، اتحادیه، واصلیّه و عشاقیه دانستهاند و عدهاى، فرقه تلقینیه و رزّاقیه و وحدتیه را نیز به آنها افزودهاند.
دستهاى از آنها معتقدند خداوند در انسانها و نیز ابدان جمیع عارفان حلول مىکند و گروهى نیز بر این باورند که خداى تعالى با همه عارفان یکى مىشود. این ادعاها که مستلزم کفر است با عقل قطعى و استدلال برهانى مردود مىگردد. البته، گرایش عدهاى از عارفان به نظریه وحدت وجود ربطى به حلول و اتحاد ندارد بلکه آنها خداوند متعال را تنها وجود دانسته و سایر موجودات را تجلیّات و تعیّنات حق تعالى و نمودها و مظاهر الهى شمردهاند، که این مطلب با پارهاى از نصوص دینى هم سازگار است. پس عقیده فرقههاى حلولیه و اتحادیه با نظریه تجلیات الهى تمایز اساسى دارد.
فرقه واصلیه، خود را واصل به حق تعالى دانستهاند و تکالیف شرعیه را بر خود واجب ندانسته و تمام محرمات را حلال شمردهاند. فرقه مشارکیه، ادعاى مشارکت با انبیا دارند. فرقه مباحیه، همه چیز را بر عارف، مباح و حلال مىشمارند. فرقههاى ملامتیه، حوریّه، باطنیه و... نیز بر عقاید باطل دیگرى گرایش دارند.
گرایش پارهاى از شیعیان به تصوف باعث شد تا برخى از فرقههاى صوفیه به امامان معصوم منسوب گردند؛ مثلاً فرقه نقشبندیه (تابعان ابراهیم ادهم) به امام زین العابدین علیهالسلام ، سلسله شطاریه (تابعان بایزید بسطامى) به امام جعفر صادق علیهالسلام و سلسله ذهبیه (تابعان معروف کرخى) به امام رضا علیهالسلام منسوب گردیدهاند.
معروف کرخى، متوفاى 200 هجرى، وقتى به آیین اسلام گروید به داود طایى پیوست و سَرى سقطى، متوفاى 253 هجرى، نیز پس از آتش گرفتن مغازهاش ترک دنیا کرده و شاگرد معروف کرخى شد و جنید بغدادى نیز از فرقه صوفیه سقطى بهرهمند گردید.
پس معروف کرخى در طریقت داود طایى بود و داود طایى به اعتراف عطار در تذکرة الاولیا و جامى در نفحات الانس به حسن بصرى ـ از صوفیان مخالف ائمه علیهمالسلام ـ گرایش داشت و به اعتراف هجویرى، شاگرد ابو حنیفه بود. در هیچ کتاب رجالى نیامده است که معروف کرخى خرقه از امام رضا علیهالسلام گرفته باشد یا امام، مجوز فرقه صوفیه به او داده باشد، وتنها ابوالحسن على بن عثمان جُلاّیى هُجویرى غزنوى، متوفاى 481 تا 500 هجرى، نویسنده کشف المحجوب ادعا مىکند که وى بر دست على بن موسى الرضا علیهالسلام اسلام آورد، اما سخنى از خرقه پوشاندن و تأیید فرقه ذهبیه توسط آن حضرت به میان نمىآورد.(11)
فرقه ذهبیه(12)
یکى از فرقههایى که خود را به معروف کرخى منسوب مىکند، فرقه ذهبیه است. در مورد وجه تسمیه آن گفتهاند به لحاظ علم کیمیاگرى دانستن رؤساى این فرقه، آن را ذهبیه خواندهاند و مىگویند رؤساى این فرقه، سالک را مانند طلاى بىغش مىنمایند و تا به این رتبه نرسد اجازه دستگیرى به او نمىدهند. وجه دیگر آن که در این فرقه، سنى وجود نداشته و مشایخ و اولیاى آنها امامى مذهب بودهاند؛ در حالى که سر سلسلههاى این فرقه عبارتاند از جنید بغدادى، احمد غزالى، شیخ ابوالقاسم گرگانى، ابوبکر نساج و ابو نجیب سهروردى که همه آنها مذهب غیر امامیه داشتهاند.
برخى مىگویند: چون على بن موسى الرضا علیهالسلام حدیث سلسلة الذهب را بیان فرموده و سند خرقه رئیس این فرقه یعنى معروف کرخى به آن بزرگوار مىرسد، به این لحاظ ذهبیه نامیده شدهاند.
معروف کرخى کیست؟(13)
مؤلف تذکرة الاولیا مىنویسد: «داود طایى، نان مىخورد و ترسایى به گذشت، پارهاى بدو داد تا بخورد... و معروف به وجود آمد».(14) ابو محفوظ معروف بن فیروزان یا فیروز از اهل کرخ بوده که بعدا مسلمان شده است و صوفیه معتقدند او نیز به دست حضرت على بن موسى الرضا علیهالسلام اسلام اختیار کرده و بعد از توبه، دربان آن حضرت گردیده است.
این گزارش فاقد هرگونه سند تاریخى است؛ زیرا امام رضا علیهالسلام در طول زندگى خود وارد بغداد نشده است و در مدینه کنار پدر بزرگوار خود و پس از او تا سال 200 هجرى در آن جا اقامت داشته و در این سال به درخواست مأمون از مدینه به خراسان منتقل شده و طبق گواه تاریخ، حرکت او به ایران از مسیر بغداد نبوده است و از طرفى، طبق گفته صوفیه، معروف کرخى تا آخر عمر، بغداد را ترک نگفته و در فاصله سال 200 تا 201 در همانجا درگذشته است.
ابو عبدالرحمن سلمى نیشابورى، متوفاى 412 هجرى، مؤلف کتاب طبقات الصوفیه، براى نخستین بار و بدون هیچ مدرکى داستان اسلام آوردن و دربانى معروف کرخى را نگاشته است.
به گفته محققان، وى شخص غیرموثقى است؛ «کان ابو عبدالرحمن سلمى غیرثقة و کان یضع للصوفیه الاحادیث». علاوه بر این که قضیه اسلام آوردن معروف کرخى در کودکى به دست امام رضا علیهالسلام و مسأله دربانى او در آن سن قابل جمع نیست. همچنین تاریخ مرگ معروف کرخى ـ بنابر قول مشهور ـ سال 200 یا 201 نقل شده است، در حالى که مسأله ولایت عهدى حضرت رضا علیهالسلام به قول طبرى در سال 201 رخ داده است.
بریدگى مشایخ ذهبیه(15)
از مباحث پیشین روشن شد که عدم انتساب معروف کرخى به امام رضا علیهالسلام بریدگى عمیقى در فرقه ذهبیه ایجاد مىکند. دلایل فراوان دیگرى در اختیار است که سایر مشایخ ذهبیه نیز اتصال به اقطاب مذکور در شجرهنامه آنها ندارند، مثلاً جنید بغدادى به سرى سقطى و شیخ نجم الدین کبرى به عمار یاسر بدلیسى نیز استناد ندارد. بسیارى از بزرگان تصوف مانند مجد الدین بغدادى، سیفالدین باخرزى، علاء الدولة سمنانى، شیخ شهاب الدین ابو حفص سهروردى و غیره گفتهاند که نجم الدین کبرى، خرقه از اسماعیل قصرى گرفته است؛ پس یازدهمین خرقه دار ذهبیه یعنى عمار یاسر بدلیسى نیز از سلسله خارج گردید. بیستمین رئیس فرقه ذهبیه یعنى خواجه اسحاق ختلانى، به گفته دو نفر از شاگردان و مریدان وى یعنى سید محمد نور بخش و سید عبدالله برزش آبادى، به موجب رؤیا و الهام سید محمد قهستانى به لقب نوربخش ملقب گردید و او خرقه پیر و مرشد خود سید على همدانى را به او پوشانید.
انشعابات گوناگون در فرقه ذهبیه آنقدر فراوان است که نام آن را اغتشاشیه گذاشتهاند، مثلاً سید عبدالله برزشآبادى از دستور پیر و مراد خود، خواجه اسحاق ختلانى نافرمانى کرد. آقا محمد بن رفیع جیلانى ساکن محله بید آباد اصفهان، شاگرد سید قطبالدین نیریزى، توجهى به برگزیده پیر و مراد خود نکرده و از تبعیت محمد هاشم درویش شیرازى سرپیچى نمود و خود پایه انشعاب دیگرى را گذاشت. و این جدایى از فرقه ذهبیه را، سید صدر الدین کاشف دزفولى و بعد از او، حاج سید محمدرضا دزفولى و بعد از او حاج سید حسین ظهیر الاسلام دزفولى و بعد از او حاج سید اسدالله گوشهگیر دزفولى با اغتشاش دیگر ادامه دادند. انشعاب دیگر، پس از مرگ سى و پنجمین رئیس فرقه ذهبیه، میرزا ابوالقاسم راز شیرازى انجام گرفت. عناوین مختلف سلسله ذهبیه کبرویه ـ منسوب به شیخ نجم الدین احمد بن عمر خیوقى خوارزمى (متوفاى 618 ه) ـ و سلسله اغتشاشیه ـ منسوب به عبدالله برزش آبادى مشهدى که از تبعیت شیخ اسحاق ختلانى و سید محمد نوربخش سرپیچى کرد و ذهبیه مهدویه ـ منسوب به سید على کفرى ـ تشتّت فرقههاى ذهبیه را نشان مىدهد.
پس فرقه ذهبیه نه تنها جایگاهى در اسلام و تشیع و استنادى به امام معصوم ندارد بلکه سلسله مشایخ آنها، منقطع و گرفتار بریدگى و اغتشاشهاى فراوانى است و آنچه امروز به دکتر گنجویان رسیده، پایه و اساس تاریخى ندارد.
مهمترین بدعتها و انحرافات فرقههاى صوفیه عبارت است از:
1ـ خانقاه به عنوان محل ذکر و عبادت
بنا به تصریح منابع صوفیه مانند نفحات الانس و طرایق الحقایق، خانقاه به پیشنهاد امیرى ترسا در عصر ابوهاشم کوفى ساخته شد و بدعت صوفیان به این است که آن را به دین و طریقت دینى منتسب مىسازند.
2ـ تأویل قرآن
اولین بار، جنید بغدادى، تصمیم به تطبیق عقاید و اعمال صوفیان با آیات و اخبار گرفت و سپس ابو نصر سراج در کتاب اللمع فى التصوف و ابوطالب مکى در کتاب قوت القلوب آن را دنبال کرده و براى اسلامى جلوه دادن عقاید و اعمال متصوفه، از معانى ظاهرى آیات ـ بدون هیچ قرینهاى ـ چشمپوشى نموده و تفسیر به رأى را پیشه خود ساختند.
تأویلات در آثار ذهبیه از جمله کتاب طباشیر الحکمة، شرح حدیث نور محمدى نوشته میرزا ابوالقاسم حسینى شیرازى معروف به آقا میرزا بابا، متخلص به راز شیرازى هویداست.(16)
3ـ اسلام گزینشگر
مشکل اساسى صوفیان در طول تاریخ، پذیرش گزینشى اسلام در مقابل اسلام جامعنگر بوده است. به گفته دکتر قاسم غنى، گاهى مشایخ صوفیه به مقتضاى زمان، شرع را از شروط تصوف مىشمردند و گاهى هم قیودى مىگذاشتند. و حتى برخى از صوفیان معتقدند شریعت راه را نشان مىدهد و اگر انسان به مقصد رسید نیازى به شریعت ندارد.
شیخ لاهیجى مىگوید: «چون بنده را دل پاکیزه گردد و به نهایت دوستى و محبت پروردگار رسد و ایمان به غیب در دل او استوار باشد در چنین حال، تکلیف از وى برداشته شود و هر چند گناهان بزرگ مرتکب گردد خداوند او را به دوزخ نبرد». در حالى که بنا بر نص قرآن و سنت، انسانها باید تا هنگام مرگ، احکام الهى را همراهى کنند و به همین دلیل، امام على علیهالسلام در محراب عبادت، مضروب گردید و امام حسین علیهالسلام ظهر عاشورا، نماز به جاى آورد و هیچ یک از پیشوایان اسلام، در اجراى احکام الهى کوتاهى نکردند.
انحراف اسلام گزینشگر در فرقه ذهبیه هم مشاهده مىشود، مثلاً نسبت به احکام سیاسى و اجتماعى بىمهرى نشان مىدهند و به همین دلیل، انقلاب اسلامى و حرکت فقه الاجتماع امام خمینى رحمهالله را همراهى نکردند و برخى از آنها در نماز و پرداخت وجوهات و تقلید از مجتهد جامع الشرایط کوتاهى مىکنند.
مطلب دیگر این که: از زمان ملا سلطان گنابادى، قرار شد که اتباع فرقه، ده یک از درآمد خویش را به عنوان عشریه به رئیس فرقه بپردازند، که به صراحت تمام آن را جاىگزین زکات و خمس قلمداد مىکنند، در حالى که قرآن درباره خمس مىفرماید: «فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ». و به فتواى تمام فقها، عُشریه جایگزین خمس نیست. علاوه بر این که خمس باید به اذن مجتهد جامع الشرایط، مصرف شود و اقطاب و رؤساى فرقههاى صوفیه، مجوّز شرعى براى مصرف اموال شرعیه ندارند. این رویکرد، طبق آیه:
«إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یَقُولُونَ نُوءْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذلِکَ سَبِیلاً أُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ حَقًّا وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ عَذاباً مُهِیناً»(17)
4ـ بهرهبردارى استعمار از تصوف
استعمارگران از اوایل قرن نوزدهم به این نتیجه رسیدند که با ایجاد فرقههاى ظاهرا مذهبى در جوامع اسلامى بهتر مىتوانند به اهداف سیاسى و استعمارى خود دست یابند به همین دلیل، پشتیبان صوفیه و فرقههاى آن بودند.
مطلب دیگرى است که نباید از آن غفلت کرد براى نمونه، انگلیس براى اجراى طرحهاى استعمارى خود، شخصى را به نام صوفى اسلام از افغانستان به عنوان امام زمان عَلَم کرد و او را با لباس زهد و صورتى آراسته سوار بر هودجى نمود که سیصد و شصت نفر فدایى اطراف آن را احاطه کرده و با پنجاه شمشیر زن و مرید به طرف خراسان حرکت کرد و در مسیر حرکت او خونها ریخته شد و خرابىها به بار آمد و سرانجام ارتش ابران با کشتن صوفى اسلام و تمام فدائیانش و تار و مار کردن سربازانش آتش فتنه را خاموش کرد.(18)
5ـ هماهنگى صوفیه با جریانهاى طاغوتى
از دیگر پیامدهاى تصوف که تاریخ بر آن گواهى مىدهد، هماهنگى صوفیه با جریانهاى طاغوتى است. براى نمونه، سعادت علیشاه، رئیس فرقه نعمتاللهیة و جزء ندماى ظل السلطان مىگفت: «ما یک نفر زارع دهاتى درویشیم و نمىدانیم مشروطیت یا استبداد چه معنى دارد و این چنین کارى نداریم و مطیع امر دولت مىباشیم خواه مشروطه باشد و خواه مستبد».
شیخ عبدالله مازندرانى معروف به حائرى، حقوق بگیر انگلیس، ارادتمند ملا سلطان گنابادى و نیز عبدالحسین تیمور تاش وزیر دربار رضاخان از ارادتمندان سلطان علیشاه تا صالح علیشاه بوده است. سلطان حسین تابنده گنابادى معتقد بوده است روحانیون در امور دنیوى که مربوط به امر دیانت نیست، موظف به اطاعت سلاطین و مقررات مملکتى بوده و نباید مخالفت کنند.(19)
دکتر گنجویان مدعى قطبیت ذهبیه اغتشاشیه که فرارش بعد از انقلاب اسلامى به انگلیس به خوبى بر همراهى او با دربار محمدرضا شاه دلالت مىکند، نمونه دیگرى از این هماهنگى است.
انحرافات فراوان دیگرى در فرق صوفیه از جمله سماع، رقص، شطحیات و غیره وجود دارد که تبیین آنها مجال دیگرى را مىطلبد.
6ـ اباحهگرى
مشکل دیگر بسیارى از فرقههاى صوفیه، مسأله تساهل و تسامح و اباحىگرى است. سماع و آواز و غنا و آسیبهاى اخلاقى و انحرافات جنسى و فاصلهگرفتن از شریعت نیز زاییده این انحراف بنیادین است و اصولاً برخى از گروندگان به تصوف نیز به همین جهت خود را آلوده مىسازند. نیروهاى امنیتى کشور در سالهاى پس از انقلاب اسلامى، فرقههاى صوفیه برخى از شهرستانها را ـ که مبتلا به انحرافات اخلاقى بودند ـ افشا نمودند.
انحراف و آلودگىهاى اخلاقى دراویش در خانقاهها، سابقهاى دیرینه دارد. مولوى در مورد آنها مىگوید:
خانقاهى کو بود بهر مکان من ندیدم یک زمان در وى امان
7ـ انحراف دیگر پارهاى از صوفیان
پشمینه پوشى یکى دیگر از انحرافهاى آنها است که در اواخر قرن دوم هجرى در میان مسلمین رواج یافت و به همین جهت، نام صوفى بر آنها نهاده شد. پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله به ابوذر غفارى فرمود: «در آخر الزمان، جماعتى خواهند بود که در تابستان و زمستان، پشم پوشند و گمان کنند که ایشان را به سبب این پشم پوشیدن، فضل و زیادى بر دیگران است. ملائکه آسمان و زمین، این گروه را لعنت مىکنند»(20). صوفیان معاصر، گرچه کمتر اهل پوشیدن پشمینهاند اما همچنان از ماهیت انحرافى برخوردار مىباشند..
8ـ کشف و شهودهاى شیطانى
انحراف و بدعت دیگر صوفیان کشف و شهودهاى شیطانى است. بر اهل فن پوشیده نیست که کشف و شهود و اشراق بر دو نوع است: گاهى همچون رؤیاهاى صادقه، قابل اعتمادند، اما در بسیارى از مواقع در اثر عواملى، شهود کاذب و شیطانى محقق مىیابد. به همین دلیل، نمىتوان بر مکاشفات منقول از صوفیان، مهر صحت نهاد و به تعبیر همه عارفان اصیل، براى تشخیص مشاهدات الهى از مشاهدات شیطانى باید به سراغ کشف معصوم یعنى قرآن و سنت رفت. بنابراین، توصیهها و ارشادات قطب و مرشد هیچگونه حجیتى ندارد مگر این که مستند به قرآن و سنت باشد؛ یعنى اقطاب باید قدرت اجتهاد و استنباط از متون دینى را داشته باشند تا معیار تمییز شهود الهى از شهود شیطانى را در اختیار داشته باشند، در حالى که اقطاب و شیوخ صوفیه فاقد این ویژگى هستند.
شبهات صوفیه
1ـ برخى از کم مایگان خرده مىگیرند که چرا اهل کتاب، حق فعالیت مذهبى در اماکن عبادى خود را دارند اما صوفیه از این حق برخوردار نیستند. پاسخ این است که اولاً: این حق را قرآن و سنت به اهل کتاب داده است اما چنین حقى از ناحیه منابع دینى به فرقههاى صوفیه داده نشده است و احکام و حقوق شرعى باید مستند به قرآن و سنت باشد. ثانیا: تفاوت اساسى میان ادیان و فرقههاى بدعتگذار است؛ مسیحیت و یهود و زردشت، خود را به اسلام مستند نمىسازند؛ اما فرقههاى صوفیه همانند سایر فرقههاى منحرف چون بهائیت و بابیت، رنگ اسلامى به خود گرفته و به همین دلیل، بسیار خطرناکتر از منحرفین دیگرند.
ثالثا: روایات فراوانى جهت مقابله با بدعتها از ائمه اطهار علیهمالسلام صادر شده است و سیره و گفتار آنها بر ابطال منش صوفیه دلالت دارد.
2ـ شبهه دیگر این است که اگر فرقههاى صوفیه، اهل بدعتاند و مثلاً خانقاه، از مصادیق بدعت به شمار مىآید پس حسینیهها و مدرسههاى جدید هم بدعت است، زیرا همه این پدیدهها، نو و جدید مىباشد. پاسخ این است که اولاً: حسینیهها و مدارس جدید، فرقههاى دینى نساختهاند و موجب کمرنگ کردن حضور مردم در مسجد و تفرقه میان مسلمین نشدهاند، در حالى که تمام این پیامدهاى منفى در خانقاه ظاهر گشته است.
ثانیا: هر امر نوى را بدعت نمىنامند. بدعت عبارت است از انتساب غیردین به دین. و خانقاه به عنوان مکان طریقت دینى در برابر شریعت دینى، بدعت آفرین است.
ثالثا: صوفیان، احکامى در خانقاه جارى مىکنند که جملگى بدعتاند؛ مثلاً پیوند وثیقى میان ولایت و تصوف برقرار مىسازند و ولایت را در اقطاب خود سارى و جارى مىدانند و آن را جانشین ولایت ائمه اطهار علیهمالسلام قرار مىدهند. اگر ولایت ـ به زعم صوفیان ـ قیام عبد است به حق در مقام فنا از نفس خود، پس لازمه بریدن از نفس و اتصال به حق تابعیت از اهل بیت علیهمالسلام در تمام زمینهها است، و یکى از دستورات ائمه اطهار علیهمالسلام ، اطاعت از فقهاى جامعالشرایط و مجتهدان فقه تشیع است؛ در حالى که، فرقههاى صوفیه به شدت مخالفت مرجعیت شیعه بوده و در دینشناسى، از فقها و نائبان عام امام عصر(عج) بهره نمىگیرند. همچنین گرایش سکولاریستى و توصیه به جدایى دین از سیاست و مسایل اجتماعى و انتساب دین گزینشگر به اسلام ناب محمدى صلىاللهعلیهوآله و نیز تمایز قایل شدن بین شریعت و طریقت و انتساب آن به دین اسلام بدون هیچ مدرک و مستندى بدعت دیگر صوفیان است که در خانقاه آن را ترویج مىنمایند.
البته حقایق اسلام به ظاهر و باطن و مقدمه و ذى المقدمه قابل تقسیماند اما شریعت و طریقت با تفسیرى که صوفیان گفتهاند ناصواب است.
شریعت در نزد صوفیان، احکام شرعى و طریقت، تعلیمات سالک در خانقاه زیر نظر مرشد است تا او را به حقیقت برساند. شریعت به منزله پوست و طریقت به منزله مغز تلقى شده است. صوفیان بر این باورند که وقتى حقایق آشکار گشت، شرایع باطل مىگردد؛ «لو ظهرت الحقائق، بطلت الشرایع».
به تعبیر نویسنده شرح گلشن راز(21): «غرض از شرایع و اعمال و عبادات ظاهره و باطنیه، قرب و وصول به حق است و سالک چون به متابعت اوامر و نواهى به نهایت و کمال وصول مىرسد و در بحر وحدت، محو و مستغرق شده و از آن استغراق و بىخودى مطلق، بار دیگر به ساحل و مرتبه عقل باز نیامده و چون مسلوب العقل گشته به اتفاق اولیا، تکالیف شرعیه و عبادات از این طایفه ساقط است». در حالى که این ادعا، مخالف آموزههاى دین و معارض با فتواى همه علماى اسلام و فاقد مبناى شرعى و عقلى است. آیا انسان عاقل، شرعا مجاز است به مقدماتى دست بزند که عقل وى ساقط گردد تا تکالیف شرعى از او زدوده شود؟! مسلّما چنین مجوزى وجود ندارد. و همانطور که قبلاً گذشت، ائمه اطهار و بزرگان دین تا آخر عمر، اهل عبادت و مناسک الهى بودند.
عارفان وارستهاى همچون سید على شوشترى، سید احمد کربلایى، ملا حسین قلى همدانى، آقا سید على قاضى، میرزا جواد ملکى تبریزى، آیت الله بهجت و دیگران، سراسر زندگیشان انس با خدا و معنویت بوده و لحظهاى از شریعت فاصله نگرفتند. حتى عارفان صدر اسلام مانند اصحاب صفه نیز در کنار مسجد، سکنا داشته و اهل عبادت و فعالیت اجتماعى بودند. مرحوم کلینى در کتاب کافى، چنین نقل کرده است: «رسول خدا صلىاللهعلیهوآله روزى پس از اداى نماز صبح، چشمش به جوانى رنگ پریده افتاد و از او پرسید: کیف اصبحت؟
گفت: در حال یقین به سر مىبرم.
فرمود: علامت یقین چیست؟
عرض کرد: یقین من این است که مرا در اندوه برده و شبها، مرا بیدار و روزها، مرا تشنه قرار داده است. گویا عرش خدا را مىبینم که براى رسیدن به حساب مردم نصب شده و مردم، همه محشور شدهاند.
رسول خدا به اصحاب خود رو کرد و فرمود این شخص، بندهاى است که خداوند، دل او را به نور ایمان منوّر گردانیده است. آنگاه به جوان فرمود: حال خود را حفظ کن که از تو سلب نشود.
جوان گفت: دعا کن، خداوند مرا شهادت روزى فرماید. طولى نکشید که غزوهاى پیش آمد و جوان در آن غزوه به شهادت رسید.»(22)
پس عارفان حقیقى، اهل تهجّد و عبادت در مسجد و اهل رشادت در میدان مبارزه و اهل تفقه در دین الهىاند و اسلام جامعنگر را ملاک زیستن مىدانند و این مظهر همان مناجات عارفین است که: «واجعلنا من اخص عارفیک و اصلح عبادک و اصدق طائعیک».
روایات صحیحه ائمه اطهار علیهمالسلام پیرامون تصوف(23)
1ـ بزنطى از اسماعیل بن بزیع از امام على بن موسى الرضا علیهالسلام : کسى که به نزد او نامى از صوفیه برده شود و نسبت به آنها ابراز تنفّر و مخالفت نکند از ما نیست و کسى که آنان را انکار نماید چنان است که در رکاب پیامبر خدا صلىاللهعلیهوآله با کفار جهاد کرده است.
عارفان حقیقى، اهل تهجّد و عبادت در مسجد و اهل رشادت در میدان مبارزه و اهل تفقه در دین الهىاند و اسلام جامعنگر را ملاک زیستن مىدانند و این مظهر همان مناجات عارفین است که: «واجعلنا من اخص عارفیک و اصلح عبادک و اصدق طائعیک».
2ـ بزنطى مىگوید: مردى از اصحاب ما به امام صادق علیهالسلام گفت: در زمان ما دستهاى پیدا شدهاند که به آنها صوفیه گفته مىشود، شما درباره آنها چه مىفرمایید؟ امام علیهالسلام فرمود: آنان دشمنان ما هستند؛ هر کس به سوى آنها اظهار تمایل کند از آنها محسوب مىشود و با آنها محشور خواهد شد. زود است که عدهاى از مدعیان دوستى ما اهلبیت نسبت به آنها تمایل خواهند نمود و خود را تشبیه به آنها کرده و به نام و لقب آنها ملقب خواهند شد و گفتههاى آنان را تأویل و توجیه خواهند کرد. آگاه باش، هر کس به آنها تمایل نماید از ما نیست و من از او بیزارم و هر کس نسبت به آنان ابراز مخالفت و انکار نماید و آنها را رد نماید مانند کسى است که پیش روى پیغمبر خدا صلىاللهعلیهوآله با کفار جهاد کرده باشد.
3ـ سید مرتضى رازى از محمد بن حسین بن ابى الخطاب نقل مىکند که گفت: با امام هادى در مسجد النبى بودم، عدهاى از اصحاب به خدمتش رسیدند، مدتى بعد جماعتى از صوفیه وارد مسجد شدند و در گوشهاى به حالت دایرهاى نشسته و شروع به گفتن لا اله الا الله نمودند. امام هادى علیهالسلام فرمود: به این مردم فریبکار توجه نکنید، اینها هم پیمانان شیاطین و ویرانکننده مبانى دین هستند.
4ـ امام حسن عسکرى علیهالسلام مىفرماید: از امام جعفر صادق علیهالسلام پرسیدند: ابو هاشم کوفى (مؤسس تصوف) چگونه آدمى است؟ فرمود: وى شخص فاسد العقیدهاى بوده و او همان کسى است که مذهبى را بدعت گذارد که آن را تصوف مىنامند و وى این مذهب را پناهگاهى براى عقیده زشت و ناپسند خود قرار داد.
این روایت را ابن بابویه قمى در قرب الاسناد ذکر نموده است.
دیدگاه فقهاى شیعه
بسیارى از علماى شیعه اعم از متقدمان و متأخران، فرقههاى صوفیه را مذمت کرده و روش آنها را بدعت شمرده و کتابهاى زیادى بر رد آنها نگاشتهاند؛ مانند على ابن بابویه، شیخ صدوق، شیخ مفید، شیخ طوسى، علامه حلى و غیره.
شیخ بهایى در کشکول از حضرت رسول صلىاللهعلیهوآله روایت کرده که فرمود: «قیامت، قیام نخواهد نمود بر امت من تا که بیرون آیند طایفهاى از امت من که آنها را صوفى گویند، نیستند از امت من، حلقه زنند از براى ذکر سرهاى خود را، و بلند سازند به ذکر صداهاى خود را، گمان کنند که آنها بر طریقه ابراهیماند. بلکه آنها گمراهترند از کفار و از اهل آتش هستند، از براى آنها نعرههاست مثل نعرههاى خرها، قولشان قول فجّار است و عملشان عمل جهّال و آنها نزاعکنندگان با علمایند، ایشان ایمان ندارند و به اعمال خود عُجب کنند و حال آن که از براى ایشان از عمل خود غیر از تعب نباشد».(24)
ملا محسن فیض کاشانى، عارف وارسته، در کتاب وافى و کتاب بشارة الشیعه به مذمت صوفیه پرداخته و بدعتهاى آنها مانند غنا و سماع و حرکات خاصه و دعاوى گمراه کننده را افشا مىکنند.
برخى از فتاواى مراجع عظام تقلید در مورد تصوف و خانقاه
فتواهایى که با علامت (**) مشخص گردیده، درباره خانقاه احمدیه دزفول صادر شده است.
سؤال: آیا شرکت کردن در مجالس صوفیه و انجام اعمال و گفتن اذکار آنان و حضور در خانقاه آنها چه صورت دارد؟
حضرت آیتالله خامنهاى:
جایز نیست و کسانى که اوامر و نواهى قرآن کریم را قبول داشته و به امامت ائمه علیهمالسلام معتقدند چه بهتر است که اسم جداگانهاى را که لازم نیست بلکه مضرّ است کنار گذاشته و در جماعت عظیم ملت بزرگ و مسلمان خود منسلک باشند.
سؤال: ایجاد مکتبها و مرامهاى انحرافى یکى از اهداف شوم قدرتهاى استکبارى بوده است. در طى سالهاى اخیر فرقههاى مختلف صوفیه در حال فعالیت گستردهترى گردیده و مراکزى را به عنوان پایگاههاى خود بنا مىسازند. مستدعى است نظر خود را درباره صوفیه و مشارکت و ایجاد بناها و مراکز تبلیغى آنان و شرکت در محافل آنها بیان فرمایید.
حضرت آیت الله مکارم شیرازى:
تمام فرق صوفیه داراى انحرافاتى هستندو شرکت در فعالیتهاى آنان و کمک به اهدافشان جایز نیست. تمام فرق صوفیه و از جمله فرقه ذهبیه احمدیه داراى انحرافاتى هستند و خوشبختانه بعد از انقلاب اسلامى بسیارى از مراکز آنان تعطیل شد. مسؤولین محترم دزفول هم نباید اجازه تأسیس یا تعمیر خانقاه تحت هر اسم و عنوانى به آنها بدهند. همیشه موفق باشید. **
حضرت آیت الله سیستانى:
اجتناب از حضور در مجامع آنان و دور کردن مردم از آنها لازم است.
حضرت آیت الله تبریزى:
هر مسلمانى که بر خلاف آن چه علماى شیعه در رسالههاى عملیه فرمودند، عمل کند باطل است و ترویج و اعانت و شرکت در مجالسى که بر خلاف آن چه علماى شیعه فرمودند تشکیل شود مشروعیت ندارد.
حضرت آیت الله فاضل لنکرانى:
معبد مسلمانان مسجد است و رفتن به خانقاه اگر براى این باشد که گمان کند آنجا خصوصیت و شرافتى بر سایر امکنه دارد صحیح نیست بلکه اگر به این عنوان بروند که آن جا شرعا پایگاه ذکر و مدح و منقبت است حرام مىباشد. لذا بر عموم مسلمانان است که براى امور عبادى، مذهبى و اعیاد موالید ائمه علیهمالسلام در مساجد اجتماع کنند که «انما یعمر مساجد الله من آمن بالله» و شما هم در مقابله با این حرکت طبق شرایط و مراحل امر به معروف و نهى از منکر عمل کنید. **
سؤال: چند ماهى است که ضمن تکالیف دینى، شبهاى جمعه براى دعا و انابه به درگاه خدا در خانقاه شرکت مىکنم. چون مشاهده کردم بجز قرائت قرآن و دعا و ثنا و یک ذکرى هم براى مولا، چیز دیگرى در آنجا انجام نمىدهند؛ حالا رفتن من به آن جا ثواب دارد یا نه؟
حضرت آیت الله سید محمدرضا گلپایگانى:
واضح است که معبد مسلمانان مسجد است و رفتن به خانقاه اگر براى این باشد که گمان کنید آنجا خصوصیت و شرافتى بر سایر امکنه دارد بدعت و حرام است. و به علاوه، این تشکیلات، موجب تفرقه مسلمین و اختلاف و ضعف آنها مىشود و ذکرهایى که در آن جا خوانده مىشود اگر مدرک و سند معتبرى نداشته باشد خواندنش به قصد ورود جایز نیست و اگر اعتبار آن هم با عقاید حقه موافق نباشد خواندنش مطلقا حرام است. شما در وظایف خود به رسالههاى عملیه و در اذکار و ادعیه به کتب دعا مانند مفاتیح الجنان رجوع کنید.
سؤال: رفتن به خانقاه دراویش جهت استماع مرثیه و سوگوارى ائمه علیهمالسلام و اقامه فاتحه مردانه و زنانه با وجود مساجد و شرکت نمودن در اجتماع آنان به عنوان اعیاد و غیره و منبر رفتن در آنجا جهت ختم فواتح و کمک به ساختمان خانقاه جایز است یا نه؟
حضرت آیت الله سید محمدرضا گلپایگانى:
امور مذکوره ترویج باطل است و جایز نیست. اعاذنا الله من فتن آخر الزمان.
حضرت آیت الله صافى گلپایگانى:
صوفیه با فرقهها و انشعابات بسیارى که دارند اگر چه در انحراف در یک سطح نیستند و بسا که برخى از آنان از ربقه اسلام شمرده نشوند در مجموع منحرفاند و عقاید خاصهاى که دارند غیر اسلامى است؛ بنابراین مشارکت در ایجاد بناها و مراکز تبلیغى آنها و شرکت در محافل آنها خلاف شرع و حرام است.
چون روش گروه مذکور بر خلاف روش رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله و ائمه هدى علیهمالسلام است و در اسلام محلى به نام خانقاه وجود ندارد این روش، انحراف از طریقه متشرّعه که متلقاه از ائمه هدى علیهمالسلام است و موجب اضلال مىباشد، مباشرت در ساختن خانقاه و کمک مالى براى ساختن آن و همکارى با این گروه و موافقت با ساختن آن به هر شکلى حرام است. خداوند مؤمنین را از فتن مُضلّه محفوظ بدارد. و الله العالم.**
فتواى آیت الله بهجت
سئوال: مستدعى است به این چند سؤال، جواب مرفوم فرمایید:
1ـ ساختن خانقاه و تجدید بناء شرعا حکم آن چیست؟
2ـ کمک کردن در جهت ساخت خانقاه و برپایى مراسم در آن و هرگونه کمک کردن و تقویت این فرقههاى دراویش، حکم آن چیست؟
3ـ حکم شرکت کردن در مراسم و حضور در خانقاه چیست؟
4ـ آیا فرقى بین فرق دراویش مثل ذهبیه، سلفیه، خاکسار و... هست؟
حضرت آیت الله بهجت:
هر چه سبب تفرقه در بین مسلمانها باشد جایز نیست و آنچه در اسلام معروف است همان مساجد و حسینیهها و امثال آنهاست و هر عنوانى که سبب تشکیل حزب و گروهى شود که مولّد فرقهاى از 72 فرقه شود باطل است و تأسیس و ترویج آن جایز نیست و الله العالم. **
سؤال: 1ـ شرکت در مجالس ذکر و دعاى فرقههاى صوفیه از جمله ذهبیه احمدى که در اماکن همچون خانقاه و حسینیه و نامهایى از این دست که ویژه عبادت این فرقه ساخته مىشود چه حکمى دارد؟
2ـ کمک مادى یا معنوى (مثل دادن مجوز قانونى از طریق دولت) در ساخت و عمران اماکن عبادت و ذکر فرقههاى منحرفى همچون ذهبیه احمدى چه حکمى دارد؟
3ـ با عنایت به احادیث مختلفى که در باب ضلالت و حتى عناد فرق منحرفه صوفیه با اهل بیت عصمت و طهارت رسیده است، بعضى مراجع ذى ربط مجوز قانونى جهت ساخت یک عبادتگاه به نام حسینیه احمدى جهت فرقه ذهبیه در شهر دارالمؤمنین دزفول صادر نمودهاند، وظیفه مؤمنین نسبت به این قصور و احیانا تعمّد بعضى مسؤولین در صدور یک مجوز قانونى که هیچ وجهه شرعیهاى ندارد چیست؟
4ـ با توجه به قصور و اهمال مسئولین شهر آیا از باب وظیفه نهى از منکر تخریب این حسینیه (حسینیه احمدى) که معبد فرقه ذهبیه احمدى و بدعتى آشکار در دین اسلام است، چگونه مىباشد؟
حضرت آیت الله بهجت:
تأسیس وترویج این قبیل اماکن و مجالس کلاً جایز نیست و نهى از منکر و جلوگیرى از آنها با احراز شرایط امر به معروف بر همگان واجب است. **
________________________________________
1ـ کلینى، اصول کافى، ج 1، باب البدع و الرأى و المقاییس، حدیث 2، ص 54.
2ـ عبدالرحمن جامى، نفحات الانس، تصحیح: محمود عبادى، اطلاعات، تهران، 1370، ص 85 و قاسم غنى، تاریخ تصوف در اسلام، انتشارات نروار، ج 2، تهران، 1383، ص 35.
3ـ فروع کافى، ج 5، باب المعیشه.
4ـ اسراء / 29.
5ـ ر.ک.: عباسعلى عمید زنجانى، تحقیق و بررسى در تاریخ تصوف، دار الکتب الاسلامیة، تهران، چاپ دوم، 1367، فصل اول؛ زینالدین کیائىنژاد، سیر عرفان در اسلام، انتشارات اشراقى، تهران، 1366، ص 55ـ39؛ داود الهامى، موضع تشیع در برابر تصوف در طول تاریخ، انتشارات مکتب اسلام، قم، 1378، ص 37ـ22؛ تاریخ تصوف در اسلام، صص 157ـ63.
6ـ بقره / 143.
7ـ مائده / 87.
8ـ اعراف / 32.
9ـ قصص / 77.
10ـ ر.ک.: آقا محمد جعفر بن آقا محمدعلى، فضایح الصوفیه، تحقیق: مؤسسه علامه مجد و وحید بهبهانى، انتشارات انصاریان، قم، 1413؛ ابوالحسن على بن عثمان جلاّبى هُجویرى غزنوى، کشف المحجوب، به کوشش: محمدحسین تسبیحى، انتشارات مرکز تحقیقات فارسى ایران و پاکستان، 1374؛ محمدکاظم یوسفپور، نقد صوفى، انتشارات روزنه، چاپ اول، 1380، صص 116ـ86.
11ـ موضع تشیع در برابر تصوف در طول تاریخ، ص 45؛ از کوى صوفیان تا حضور عارفان، ص 269ـ270.
12ـ ر.ک.: سید تقى واحدى صالح علیشان، از کوى صوفیان تا حضور عارفان، چاپ سوم، 1377، ص 350.
13ـ داود الهامى، موضع تشیع در برابر تصوف در طول تاریخ، انتشارات مکتب اسلام، قم، 1378، ص 45ـ46.
14ـ ر.ک.: عطار نیشابورى، تذکرة الاولیاء، تصحیح: رنیولد نیکلسون، انتشارات میلاد، چاپ اول، 1376.
15ـ ر.ک.: از کوى صوفیان تا حضور عارفان، صص 284ـ282 و 364ـ350.
16ـ راز شیرازى، طباشیر الحکمة، انتشارات خانقاه احمدى شیرازى، 1352.
17ـ النساء / 151ـ150.
18ـ از کوى صوفیان تا حضور عارفان، ص 228.
19ـ از کوى صوفیان تا حضور عارفان، ص 216ـ205.
20ـ بحارالانوار، ج 77، ص 93.
21ـ لاهیجى، شرح گلشن راز، ص 350.
22ـ کلینى، اصول کافى، ج 2، باب حقیقة الایمان و الیقین، حدیث 2، ص 53.
23ـ سفینةالبحار، ج2، واژه صوف.
24ـ شیخ بهایى، کشکول، مخطوط، ص 217.