آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

بازشناسى اسلام اصیل و ناب محمدى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از اسلام آمریکایى یکى از درخشان‏ترین اندیشه سیاسى حضرت امام خمینى رحمه‏الله بود که در برهه‏اى خاص و سرنوشت‏ساز انقلاب مانع از ورود و نفوذ افکار التقاطى و دگراندیشى در جامعه اسلامى ایران گردید. نگارنده به بررسى مبناى چنین تقسیم‏بندى و علت نام‏گذاریها پرداخته و با بیان انواع اسلام امریکایى و اوصاف و ویژگیهاى آن در صدد ارائه راه‏هایى براى شناخت آن است.

متن

یکى از مهمترین و درخشانترین نقطه در اندیشه سیاسى امام خمینى رحمه‏الله ، بازشناسى اسلام اصیل از اسلام غیراصیل است. بازشناسى‏اى که موجب رهایى از کوچه‏هاى تحجر و التقاط و دگراندیشى گردید. چنین امرى از عهده کسى بر مى‏آید، که اسلام اصیل را به معناى واقعى کلمه بشناسد و خطراتى که در کمین چنین اسلامى است را گوشزد نماید و براى مردم روشن نماید. اسلام در متن خویش داراى تضاد نیست و اگر تناقضى دیده مى‏شود مثلاً از یک سو فریاد ظلم‏ستیزى سر داده و از طرف دیگر با ظالمان بر سر یک سفره مى‏نشیند، ناشى از التقاط و دگراندیشى است نه تضاد در احکام اسلام:
«روشن ساختن این حقیقت که ممکن نیست در یک مکتب و در یک آیین دو تفکر متضاد و رو در رو وجود داشته باشد، از واجبات سیاسى بسیار مهم است... وظیفه همه علماست که با روشن کردن این دو تفکر، اسلام عزیز را از شرق و غرب نجات دهند.»(2)
بررسى این نکته از آن جهت حائز اهمیت است که این مباحث از طرف حضرت امام رحمه‏الله زمانى طرح شد، که مشکلات متعددى همچون جنگ، ویرانى و پیامدهاى آن در جامعه اسلامى وجود داشت؛ اما هیچ یک از اینها مانع از طرح این تقسیم نشد. این خود نشان دهنده خطر مهمى بود که نظام اسلامى را تهدید مى‏کرد. خطرى که مهمتر و حساستر از مشکلات موجود در جامعه بود. از آنجا که این انقلاب به نام اسلام پیروز شده بود، در صورت غفلت از این تقسیم، ضربات جبران‏ناپذیرى بر پیکر انقلاب، بلکه بر پیکر اسلام وارد مى‏شد. چرا که گروهى با ماسک اسلام بر نقاط حساس نظام اسلامى دست مى‏یافتند و هوا و هوسهاى خود را به نام دین بر مردم عرضه مى‏کردند.
از این رو تقسیم اسلام به اسلام ناب محمدى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و اسلام آمریکایى، مانع سوء استفاده کسانى مى‏شود که گرچه به ظاهر مسلمانند؛ اما در حقیقت به تعبیر حضرت امام رحمه‏الله :
«اینها مروج اسلام آمریکایى اند و دشمن رسول‏الله.»(3)
گرچه بحث اسلام غیر اصیل را مى‏توان، از راههاى گوناگون همچون از دیدگاه قرآن، روایات و تاریخ مورد بررسى قرار داد؛ اما آنچه نویسنده در این نوشتار بدنبال آن است، تبیین آن در پرتو سخنان حضرت امام رحمه‏الله مى‏باشد. از این رو سعى مى‏شود، با توجه به سخنان آن حضرت، علت نامگذارى اسلام غیراصیل به اسلام آمریکایى و خصوصیات چنین اسلامى، مورد بررسى قرار گیرد.
1ـ علت تقسیم اسلام به اسلام ناب و اسلام آمریکایى
تقسیم اسلام به اسلام ناب محمدى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و اسلام آمریکایى(4) بیانگر این نکته است که حق، همیشه ثابت بوده و تغییر نمى‏کند. به همین دلیل با نامگذارى اسلام اصیل به نام اسلام ناب محمدى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به حقیقت اشاره شده است؛ اما ماسک اسلام ناب و اسلام غیراصیل، در هر عصرى چهره عوض مى‏کند تا بتواند با سوار شدن بر موج هر عصرى، عده‏اى از انسانهاى ساده لوح را در دام بیاندازد.
مى‏دانیم از بدو تولد اسلام، مخالفتهاى زیادى با آن صورت گرفت؛ ولى یکى از موفق‏ترین کارهایى که صورت گرفت، آن بود که در مقابل اسلام اصیل، اسلام بدل ساختند. مهمترین نمونه آن را در برخورد حضرت على علیه‏السلام با معاویه مى‏توان دید. گرچه تحلیل سیاستهاى معاویه و حضرت على علیه‏السلام از حوصله این نوشتار خارج است؛ اما توجه به این نکته ضروریست، که معاویه از کسانى بود که بناى انهدام اسلام را داشت. موید این مطلب بیان مسعودى و ویل دورانت است.
نمونه اول: مسعودى در مروج الذهب مى‏نویسد:
«مطرف بن مغیرة بن شعبه مى‏گوید: شبى پدرم به خانه آمد بسیار گرفته و ناراحت بود و شام نخورد. مدتى بعد پیش او رفتم و علت ناراحتى را پرسیدم. گفت: من از نزد پلیدترین انسانها مى‏آیم. گفتم: چه شد؟ گفت: امشب نزد معاویه بودم به او گفتم تو دیگر پیر شدى، پس حق اهل بیت از بیت‏المال را به آنها بده. گفت: هرگز چنین کارى نمى‏کنم. سپس از عمر و ابوبکر و عثمان یاد کرد و گفت: هر یک از آنها حکومت یافتند. وقتى مردند اسمشان از میان رفت؛ ولى روزى پنج مرتبه بانگ «اشهد ان محمدا رسول الله» از مأذنه‏ها شنیده مى‏شود با این برنامه چه چیزى باقى مى‏ماند؟ باید این مراسم، متروک و دفن شود»(5)
نمونه دوم: ویل دورانت در تاریخ تمدن مى‏نویسد:
«معاویه در کار دنیا ورزیده بود و به دین پایبند نبود و دین را پل کم خرجى مى‏دانست که نمى‏باید میان او و تمتع از لذات دنیا حائل شود».(6)
معاویه با داشتن چنین روحیه‏اى، بر مسند حکومت اسلامى تکیه زد و بدعتهاى متعددى را در دین به وجود آورد؛ به گونه‏اى که یعقوبى در تاریخ خویش، حدود هفده مورد از بدعتهاى وى را برمى‏شمارد مانند: گرفتن مال مردم به نام خودش، احداث پادشاهى در اسلام، خود بر صندلى مى‏نشست و مردم پایین‏تر از او مى‏نشستند و...(7)
البته تمام این‏امور توسط وى، به‏نام دین انجام مى‏شد. و چه زیباست سخن امیرالمؤمنین علیه‏السلام که مى‏فرماید:
«فان هذا الدین قد کان اسیرا فى ایدى الاشرار یعمل فیه الهوى و تطلب فیه الدنیا»
یعنى: همانا این دین در دست بدکارانى اسیر گشته بود، که با نام دین به هواپرستى پرداخته و دنیاى خود را بدست مى‏آوردند.(8) اما همین شخص، با نام دین به جنگ حضرت امیرالمؤمنین علیه‏السلام رفت و در ظاهر نیز حضرت را شکست داد:
«با حربه قرآن معاویه، امیرالمؤمنین را شکست داد؛ با حربه قرآن، و الا چند دقیقه دیگر، چند ساعت دیگر اگر مانده بود، آثارى از بنى امیه باقى نمى‏ماند، لکن حیله کردند، قرآن آوردند که ما مسلم، شما هم مسلم..»(9)
این برخورد، در دوران امام حسین علیه‏السلام و یزید، به اوج خود رسید. در زیارت اربعین مى‏خوانیم:
«و بذل مهجتک فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضلاله» یعنى: خون پاکش را در راه تو ریخت، تا بندگانت را از جهالت و گمراهى نجات دهد.(10)
آنچه در زیارت اربعین آمده، مبین این است که عده‏اى به خاطر جهل نسبت به اسلام ناب، و رفتن به سمت اسلام بدلى و غیر اصیل، منادى اسلام اصیل را به شهادت مى‏رسانند. از این رو باید آنها را از این جهالت نجات داد. بنابراین تبیین این نظریه و شناساندن چنین اسلامى، کارى حسینى است؛ یعنى شناساندن همان اسلام معاویه و یزیدى که امروزه در قالب جدید و چهره آمریکاپسند، به بازار عرضه شده است. به همین جهت، شناخت دقیق این تفکر، کارى ضرورى است. از اینرو این تقسیم را مى‏توان، مصداق آیه شریفه «وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسى وَ هارُونَ الْفُرْقانَ وَ ضِیاءً وَ ذِکْراً لِلْمُتَّقِینَ» یعنى: همانا ما به موسى و برادرش هارون کتاب تورات را عطا کردیم که جدا سازنده میان حق و باطل و روشنى بخش دلها و یادآور متقیان است،(11) دانست. چرا که در لباس دوست در آمدن، بهترین راه براى ضربه زدن به کیان و هستى اوست.
دشمن دوست نما را نتوان کرد علاج  دانه را مرغ چه داند که قفس خواهد شد
اینجاست که به نظر مى‏رسد، یکى از مهمترین نقاط اندیشه حضرت امام رحمه‏الله تقسیم اسلام به اسلام اصیل و اسلام آمریکایى است، و اوست که خطر این نوع تفکر را گوشزد مى‏کند. آنجا که مى‏فرماید:
«طلاب جوان باید بدانند که پرونده تفکر این گروه همچنان باز است و شیوه مقدس مآبى و دین فروشى عوض شده است.»(12)
اما گذاردن نام آمریکا بر چنین اسلامى، براى آن است که شیطنتها و قلدرمآبى این شیطان بزرگ، بر کسى پوشیده نیست. امروزه در اکثر جنایتهایى که در گوشه و کنار جهان بوقوع مى‏پیوندد، رد پاى آمریکا دیده مى‏شود. امام راحل در ابتدا از چنین اسلامى با نام «اسلام ساختگى امثال معاویه» نام مى‏برند(13) و بعد از آن که کارتر، عامل کشته شدن مردم را روحانیون مى‏دانست، حضرت امام در یک موضع‏گیرى، منطق کارتر را منطق معاویه خواند:
«در جنگ صفین وقتى که عمار یاسر براى خاطر جنگ با معاویه در رکاب امیرالمؤمنین کشته شد، بین لشکر معاویه حرف واقع شد که پیغمبر به عمار فرمودند که تو را فرقه یاغى و باغى شهید مى‏کنند و حالا لشکر معاویه شهید کرده است عمار یاسر را، پس باید فرقه یاغى و طاغى همین معاویه و لشکر او باشند. معاویه گفت که نه، این را امیرالمؤمنین کشته براى این که او فرستاده او را به جنگ، ... منطق کارتر همین منطق معاویه است که گفته است به این که اینها مردم را به کشتن مى‏دهند...»(14) و بعد از این به دلیل شرارتها و قلدرمابى آمریکا، چنین اسلامى از سوى حضرت امام، به اسلام آمریکایى نام گرفت. به همین دلیل، نامگذارى چنین اسلامى به اسلام آمریکایى داراى چند ویژگى است:
1ـ اسلامى وجود دارد که با اسلام ناب در تعارض است و با توجه به آن که آمریکا مهمترین منشأ فساد در عصر حاضر است، چنین اسلامى مخالف با منافع آنها نیست. از این رو با توسل به چنین اسلامى، نمى‏توان حق مظلومى را از این ظالمان گرفت و از آنجا که کسانى به سراغ چنین اسلامى مى‏روند که منفعت شخصى و رفاه فردى را، بر مصلحت دین و ملت ترجیح مى‏دهند، با وجود این در صورت نشستن بر سریر حکومت جامعه اسلامى، با احساس کوچکترین خطر، حاصل همه زحمات ملت را یکشبه بر باد مى‏دهند؛ چرا که آنها هرگز عمق راه طى شده را ندیده‏اند.(15)
2ـ هر کجا آمریکا از اسلام طرفدارى کرده و از آن حمایت و آن را ترویج مى‏نماید، همان ماسک اسلام و اسلام غیراصیل است، که مسلمان واقعى باید از آن اجتناب نماید. به عنوان مثال کشتار مسلمانان فلسطین هرگز منطبق با انسانیت نیست؛ چه برسد که اسلام آن را تأیید کند. پس هرگاه مسلمانى با چنین گروهى ـ که مورد حمایت شدید آمریکاست ـ رابطه برقرار کند، مهمترین نشانه براى شناخت اوست.
خلاصه آن که تأیید آمریکا از چنین اسلامى، مهمترین دلیل بر غیرواقعى بودن آن اسلام است.
3ـ این تقسیم براى تثبیت نظام یک امر مهم و ضرورى به شمار مى‏رفت. چون اگر چه قیام، موجب به ثمر نشستن این انقلاب شد؛ اما این تقسیم، موجب حفظ و بقاى این انقلاب گردید؛ زیرا با این تقسیم، براى مردم روشن شد، هر چیزى که برچسب اسلام را داشته باشد، اسلام حقیقى نیست و این که چگونه مدعیان دروغین در ضربه زدن به نظام مقدس، تلاش نمودند تا با نام دین، سد راه آن گردند و نگذارند انقلاب اسلامى به بار بنشیند:
«در پانزده خرداد 42 مقابله با گلوله تفنگ و مسلسل شاه نبود که اگر تنها این بود مقابله را آسان مى‏نمود. بلکه علاوه بر آن از داخل جبهه خودى گلوله حیله و مقدس مآبى و تحجر بود: گلوله زخم زبان و نفاق و دورویى بود که هزار بار بیشتر از باروت و سرب، جگر و جان را مى‏سوخت و مى‏درید.»(16)
از این رو به نظر مى‏رسد این تقسیم مهمتر از اصل قیام بود، چرا که در غیر این صورت، انقلاب از مسیر اصلى منحرف شده و تمام ندانم‏کاریها و بى‏تجربگى به نام دین مبین اسلام تمام مى‏شد.
2ـ راه شناخت اسلام آمریکایى
امام خمینى رحمه‏الله با چند شیوه طرفداران چنین اسلامى را معرفى مى‏کند: ابتدا به بیان ویژگى آنها مى‏پردازد، سپس عناوینى کلى را ذکر مى‏کند که زیرمجموعه اسلام آمریکایى است و در نهایت، برخى از گروه‏ها را به طور مستقیم، مورد اشاره قرار مى‏دهد.
الف ـ بیان ویژگى طرفداران اسلام آمریکایى
امام راحل رحمه‏الله طرفداران اسلام غیراصیل را عده‏اى مى‏داند که اهل نفاق و حیله هستند:
«شما باید به روشنى ترسیم کنید که در سال 41، سال شروع انقلاب اسلامى و مبارزه روحانیت اصیل در مرگ آباد تحجر و تقدس‏مآبى چه ظلمها بر عده‏اى روحانى پاکباخته رفت، چه ناله‏هاى دردمندانه کردند، چه خون دلها خوردند، متهم به جاسوسى و بى‏دینى شدند...»(17) اصحاب اسلام غیراصیل با تحجر خویش به ظواهر اسلام چسبیده‏اند لذا سخنان آنان بسیار دردناکتر و خطرناکتر از گلوله‏هاى دشمنان آشکار است. و از آنجایى که وابسته به چنین اسلامى منفعت طلب مى‏باشد، هرگز موقعیت خویش را به خطر نمى‏افکند. بنابراین در خانه‏هاى مجلل، بى توجه به زحمات طاقت فرساى پابرهنگان، آرمیده است و براى حفظ منفعت خویش همه چیز را زیر سؤال مى‏برد:
«آنهایى که در خانه‏هاى مجلل، راحت و بى‏درد آرمیده‏اند و فارغ از همه رنجها و مصیبتهاى جانفرساى ستون محکم انقلاب و پابرهنه‏هاى محروم، تنها ناظر حوادث بوده‏اند و حتى از دور، هم دستى بر آتش نگرفته‏اند...»(18)
چنین کسانى به خاطر آن که مورد این سؤال واقع نشوند که چرا عده‏اى معتقد به اسلام، خود را به آب و آتش مى‏زنند و در مقابل زورگویى و فساد و فحشا مى‏ایستند، اما شما آرام نشسته‏اید؟ به راحتى رهبران نظام و آنانکه در کوران مشقت و سختى به سر مى‏برند را، انسانهایى بى‏دین، ایادى اجانب و... معرفى مى‏کنند؛ همان گونه که در دوران امیرالمؤمنین علیه‏السلام نسبت تارک الصلوة به حضرتش دادند، تا خود را بهتر از حضرت نشان داده و موجه جلوه نمایند.
«در آن زمان روزى نبود که حادثه‏اى نباشد، ایادى پنهان و آشکار آمریکا و شاه به شایعات و تهمتها متوسل مى‏شدند. حتى نسبت تارک الصلوة و کمونیست و عامل انگلیسى به افرادى که هدایت مبارزه را بر عهده داشتند مى‏دادند. واقعا روحانیت اصیل در تنهایى و اسارت خون مى‏گریست...»(19)
افتراء و تهمت زدن یکى از ساده‏ترین کارها براى رهایى از فشارهایى است که بر انسانهاى جاهل، در مواجهه با حق، پیش مى‏آید. همان طور که در هنگام نزول کتابهاى آسمانى هم، به رسولان نسبتهاى ناروایى چون مجنون، ساحر، کذاب و... مى‏دادند و کتاب آسمانى را نیز سحر و جادو و اساطیر پیشینیان مى‏دانستند. عمده‏ترین توجیه این گروه آن بود که نباید زندگى روزمره مبتنى بر ظلم و جهالت بر هم بخورد و در مبارزه بین حق و باطل، چنین تهمت زدنها و افتراء بستنها عمرى به درازاى تاریخ دارد. به همین دلیل است که دوران انقلاب اسلامى نیز عده‏اى آگاهانه و برخى ناآگاهانه، به خاطر متوقف کردن انقلاب، از این حربه استفاده کرده‏اند تا مگر جلوى آن را بگیرند. غافل از آن که:
«یُرِیدُونَ لِیُطْفِوءُا نُورَ اللّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ»(20)
یعنى: کافران مى‏خواهند تا نور خدا را بگفتار باطل خاموش کنند و البته خداوند نور خود را محفوظ خواهد داشت گرچه کافران نپسندند.
ب ـ انواع اسلام آمریکایى
براى شناخت اسلام ناب محمدى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از اسلام آمریکایى مهمترین راه، عرضه آنها به قرآن کریم است. در این صورت، تضادهاى موجود به خوبى آشکار مى‏گردد. همچنین مى‏توان به افرادى که اسلام حقیقى را به طور کامل مى‏شناسند مراجعه نمود، تا اسلام اصیل و غیراصیل را معرفى نمایند. با توجه به آن که حضرت امام خمینى رحمه‏الله یکى از مهمترین انقلابهاى جهان را با معیار اسلامى به جهان عرضه کرد، طبیعیست که در جهت تبیین اسلام آمریکایى بکوشد تا انقلاب به بیراهه کشیده نشود. مهمترین مواردى که به عنوان اسلام آمریکایى معرفى شدند عبارتند از:
1ـ اسلام سرمایه‏دارى؛
2ـ اسلام راحت‏طلبان؛
3ـ اسلام مقدس‏مآبها.
1ـ اسلام سرمایه‏ دارى
مخالفت سرمایه‏داران و مرفهین با اسلام مخالفتى به درازاى تاریخ است. شاهد این کلام فرموده خداوند در قرآن کریم است. آنجا که مى‏فرماید:
«ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلاّ قالَ مُتْرَفُوها إِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُکُمْ بِأَهْدى مِمّا وَجَدْتُمْ عَلَیْهِ آباءَکُمْ قالُوا إِنّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ»(21)
یعنى: هیچ کس از رسل را پیش از تو در شهرى نفرستادیم جز آن که اهل ثروت و مال آنجا، گفتند: ما پدرانمان را بر آراء و عقایدى یافتیم و از آنها پیروى خواهیم کرد. رسول گفت: اگر چه من به آیین بهتر از دین پدرانتان هدایت کنم؟ گفتند: ما به آنچه شما به رسالت آوردید کافریم.
با توجه به آیه شریفه و آنچه گذشت بیان چند نکته ضرورى است:
1ـ نزاع بین انبیاء و افراد زراندوز، دائمى بوده و هیچ پیامبرى نیامده مگر این که این نزاع در دوران وى وجود داشته است.
2ـ آنها که با پیامبران به درگیرى مى‏پرداختند، افراد چپاول‏گرى بودند که با استفاده از زور و ظلم، به ثروت دست یافته بودند. به همین دلیل، مى‏ترسیدند در صورت ایمان به پیامبران، اموال خود را باید بین فقراء و صاحبان حق تقسیم نمایند. از این رو با آنها به مخالفت مى‏پرداختند.
3ـ چنین کسانى داراى یک تعصب کورکورانه بوده و از منطق و برهان پیروى نمى‏کنند.
علت اصلى این تقابل، این است که مرفهین، به دنبال چپاول و غارت اموال دیگران هستند و براى آن که بتوانند در جوامع اسلامى به این هدف شوم خود برسند، ناچارند که خود را متدین نشان دهند:
«فریاد برائت ما فریاد دفاع از مکتب و نوامیس و فریاد دفاع از منابع و ثروتها و سرمایه‏ها فریاد دردمندانه ملتهایى است که خنجر کفر و نفاق قلب آنان را دریده است. فریاد برائت ما فریاد فقر و تهى دستى گرسنگان و محرومان و پابرهنه‏هاییست که حاصل عرق جبین و زحمات شبانه‏روزى آنان را زراندوزان و دزدان بین‏المللى به یغما برده‏اند و حریصانه از خون دل ملتهاى فقیر و کشاورزان و کارگران زحمت‏کشان را از رسیدن کمترین حقوق حقه خود محروم نمودند»(22)
«ارائه طرحها و اصولاً تبیین جهت‏گیرى اقتصاد اسلام در راستاى حفظ منافع محرومین و گسترش مشارکت عمومى آنان و مبارزه اسلام با زراندوزان، بزرگترین هدیه و بشارت آزادى انسانها از اسارت فقر و تهیدستى به شمار مى‏رود»(23)
حضرت امام در بیانى دیگر، ضمن رد آشتى بین سرمایه‏داران زالوصفت و روحانیون متعهد، مفاسد اسلام سرمایه‏دارى را برمى‏شمارد و پذیرفتن چنین اسلامى را خفت و خواریى مى‏داند که با شرافت انسانى و اسلام ناب در تعارض است.
«علماى اصیل هرگز زیربار سرمایه‏داران و پول‏پرستان و خوانین نرفته‏اند و همواره این شرافت را براى خود حفظ کرده‏اند و این ظلم فاحشى است که کسى بگوید دست روحانیت اصیل طرفدار اسلام ناب محمدى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با سرمایه‏داران در یک کاسه است. روحانیت متعهد به خون سرمایه‏داران زالوصفت تشنه است و هرگز با آنان سرآشتى نخواهد داشت...»(24)
آرى! طرفدار اسلام ناب محمدى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، هرگز با مرفهین بى‏دردى کنار نخواهد آمد؛ چرا که اسلام ناب محمدى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با اسلام غیراصیل و آمریکایى بر سر یک سفره نمى‏نشیند. از این رو شناساندن این حقیقت که اسلام سرمایه‏دارى، اسلامى غیراصیل و بدلى است، از وظایف مهم روحانیون متعهد به شمار مى‏رود.
2ـ اسلام راحت‏ طلبان
طرفداران اسلام راحت‏طلبى سعیشان در این است که راحت‏طلبى را با دیندارى، یک جا جمع نمایند و پرواضح است آنچه که معارض با راحت‏طلبى و منفعت شخصى آنها باشد را، نخواهند پذیرفت و براى حفظ رفاه خویش از کمک به دیگران پرهیز کرده و غیر از خودشان، همه را به هیچ مى‏انگارد. در صدر اسلام کسانى بودند که هرگاه خطرى احساس مى‏کردند خود را در خانه‏ها محبوس مى‏کردند و به بهانه حفاظت از خانه و فرزندان، از رفتن به جنگ سرباز مى‏زدند و هرگاه بحث غنائم پیش مى‏آمد، دندان تیز کرده و خواهان سهم خویش از غنائم بودند و در صورتى که پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به آنها چیزى نمى‏داد، نسبت حسادت به آن حضرت مى‏دادند. هنگامیکه پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از حدیبیه به سوى مدینه مى‏رفت، عده‏اى از اعراب از رفتن و همراهى با آن حضرت سرباز زدند. خداوند به آن حضرت فرمود: اینان پیش تو آمده و بهانه تراشى خواهند کرد. و وقتى آن حضرت به همراه مؤمنینى که همراه ایشان بودند برگشتند، به حضور حضرت شتافته و علت همراه نشدن خود را محافظت از اموال و اولاد و خانه عنوان کردند:
«سَیَقُولُ لَکَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الأَْعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا فَاسْتَغْفِرْ لَنا»
یعنى: اعراب بادیه‏نشین که از حضور در جنگها در سفر فتح مکه، تخلف مى‏ورزند براى عذر و تعلل خواهند گفت: ما را محافظت اهل بیت و اموالمان، از آمدن بازداشت.(25)
آنگاه خداوند مى‏فرماید: اینان دروغ مى‏گویند، واقعیت آن است که آنها فکر نمى‏کردند پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به همراه مؤمنین بر گردند، به همین دلیل از ترس کشته شدن نیامدند:
«بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ یَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُوءْمِنُونَ إِلى أَهْلِیهِمْ أَبَداً وَ زُیِّنَ ذلِکَ فِی قُلُوبِکُمْ وَ ظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَ کُنْتُمْ قَوْماً بُوراً»(26)
یعنى: بلکه شما پنداشتید که رسول و مؤمنان با او به سوى وطن و اهل بیت خود هرگز برنخواهند گشت و این خیال در دل شما بخطاء جلوه کرد و بسیار گمان بد و اندیشه باطلى کردید و مردمى در خور قهر و هلاکت بودید.
جالب آن که، همین افراد که از رفتن به جنگ سرباز زدند، هنگامى که بحث غنائم پیش آمد، خواهان غنیمت شدند:
«سَیَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلى مَغانِمَ لِتَأْخُذُوها ذَرُونا نَتَّبِعْکُمْ»
یعنى: هنگامى که شما براى به دست آوردن غنایمى حرکت کنید، متخلفان (حدیبیه) مى‏گویند: بگذارید ما هم در پى شما بیاییم.(27)
وقتى به آنها گفته شود: کسى که تخلف کرده بهره‏اى از آن نمى‏برد خواهند گفت شما به ما حسادت مى‏کنید:
«فَسَیَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنا بَلْ کانُوا لا یَفْقَهُونَ إِلاّ قَلِیلاً»
یعنى: بزودى مى‏گویند شما با ما حساد مى‏ورزید. بلکه آنها جز عده قلیلى همه بى‏ایمان و جاهل و نادانند.(28)
آرى! راحت‏طلبان، تنها زمانى که بحث منفعت پیش آید به سراغ دین و مؤمنین مى‏روند... در حالیکه طرفدار اسلام ناب در صورت نیاز هم آن را در راه حق و به جهت کمک به محرومین انفاق مى‏کند:
«لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الآْخِرِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ وَ آتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ»(29)
یعنى: نیکى آن است که کسى ایمان بیاورد به خدا و روز قیامت و به ملائکه و به کتابهاى نازل شده از طرف خداوند؛ بدهد مال را، با این که به مال علاقه دارند.
«طرفداران اسلام ناب و مؤمنین واقعى کسانى هستند، بذل مال نموده نشر خیر مى‏کنند و به دیگران کمک مى‏کنند در حالى که بر آنها واجب نیست؛ اما با این وجود نمى‏گذارند محتاجین چرخه زندگیشان از حرکت باز ایستد.»(30)
حضرت امام رحمه‏الله با افشاگرى خویش، چهره کسانى که منافع خود را بر احکام دین مقدم مى‏کنند بخوبى روشن نمود.
«از صدر اسلام تاکنون دو طریقه، دو خط بوده است: یک خط، خط اشخاص راحت‏طلب که تمام همشان به این است که یک طعمه‏اى پیدا بکنند و بخورند و بخوابند و عبادت خدا هم ـ آنهایى که مسلمان بودند ـ مى‏کردند؛ اما مقدم هر چیزى در نظر آنها راحت‏طلبى بود... یکدسته دیگر هم انبیاء بودند... تمام عمرشان را صرف مى‏کردند در این که با ظلمها و با چیزهایى که در ممالک دنیا واقع مى‏شود، همشان را اینها صرف مى‏کردند در مقابله با اینها... من در طول نهضت، اشخاصى را دیدیم، بسیار هم مردم نماز خوان و ملا و معتبر و اینها بودند، لکن در همان یورش اول که سازمان امنیت برد و یک دسته‏اى را اذیت کرد و زد، راحت‏طلبى را برداشتند و انتخاب کردند و کنار نشستند؛ و حالا یا ساکت نشستند و یا بعضى هم ساکت نشدند و کنار ننشستند؛ یعنى موافقت کردند با دستگاه»(31)
حضرت امام رحمه‏الله در جاى دیگر بیان مى‏کند که نباید به چنین افرادى فرصت داد که بر پستهاى کلیدى تکیه زنند؛ زیرا چنین افرادى با کوچکترین فشار، دنیاطلبى را بر مى‏گزینند و بیم آن مى‏رود که انقلاب را یکشبه بفروشند:
«آنهایى که در خانه‏هاى مجلل راحت و بى درد آرمیده‏اند و فارغ از همه رنجها و مصیبتهاى جانفرساى ستون محکم انقلاب و پابرهنه‏هاى محروم، تنها ناظر حوادث بوده‏اند و حتى از دور هم دستى بر آتش نگرفتند، نباید به مسؤولیتهاى کلیدى تکیه کنند، که اگر به آنجا راه پیدا کنند چه بسا انقلاب را یکشبه بفروشند، و حاصل همه زحمات ملت ایران را بر باد دهند، چرا که اینها هرگز عمق راه طى‏شده را ندیده‏اند و فرق و سینه شکافته نظام و ملت را به‏دست از خدا بیخبران‏مشاهده‏نکرده‏اند... .»(32)
3ـ اسلام مقدس مآب‏ ها
از آنجا که این گروه به ظواهر اسلام اهمیت زیادى مى‏دهند، شناخت آنها از مسلمانان واقعى، کارى بس دشوار است و به همان اندازه خطرناک نیز هستند، چرا که آنها در عمق جامعه اسلامى نفوذ کرده‏اند و جدا ساختن آنها از مسلمانان واقعى نیاز به درایت و تیزهوش و یا به عبارت درست‏تر نیاز به موهبت الهى دارد.
«در حالات عبدالله ذى الحویصره رأس خوارج آوردند: که عبادت وى باعث تعجب همگان شد. اصابه از انس روایت کرد که در زمان رسول خدا علیه‏السلام مردى بود که تعبد و اجتهادش ما را به تعجب واداشت و او را براى حضرت توصیف کردیم اما حضرت وى را نشناخت. تا این که روزى به طرف ما مى‏آمد او را به حضرت نشان دادیم. حضرت وقتى او را دید فرمود: از شخصى خبر مى‏دهید که از چهره‏اش علامت شیطان هویداست.(33) وقتى به نزدیک حضرت و یارانش آمد سلام نکرد. حضرت فرمود: آیا براى این نبود که خیال کردى از همه بالاتر هستى؟ گفت: آرى.»(34)
«و او همان کسى است که به پیامبر عرض کرد: غنائم را به عدالت تقسیم کن. حضرت فرمود: واى بر تو! اگر من عادل نباشم پس چه کسى عادل است؟! آنگاه فرمود: از نژاد وى افرادى به وجود مى‏آیند، که نمازشان و روزه‏شان شما را به تعجب وا مى‏دارد و اینان چنان از دین خارج مى‏شوند که تیر از کمان خارج مى‏شود.»(35)
آرى! آن زمان که حضرت از وجود فتنه‏اى عظیم در جامعه اسلامى خبر داد، کسى نمى‏توانست عمق خیانت این گروه را تصور کند. تا در جنگ نهروان که بزرگترین رویارویى اسلام حقیقى و اصیل با مقدس مآبها بود دشمنان در لباس دوست درآمده، مشخص شدند. هر چند جنگ نهروان به معناى پایان کار این گروه شوم نبود و وقتى از امیرالمؤمنین علیه‏السلام ـ بعد از جنگ نهروان ـ سؤال مى‏شود، یا امیرالمؤمنین! آیا این قوم از بین رفتند؟ فرمود:
«کلا و الله انهم نطف فى اصلوب الرجال و قرارات النساء کلما نجم منهم قرن قطع حتى یکون آخرهم لصوصا سلاّبین» یعنى: نه، سوگند بخدا آنها نطفه‏هاى در پشت پدران و رحم مادران وجود خواهند داشت هرگاه که شاخى از آنان سر برآورد قطع مى‏گردد، تا این که آخرینشان به راهزنى و دزدى تن در مى‏دهند.(36)
مقدس مآبان قرنها بعد، در چهره‏هاى متفاوت اما با همان انگیزه و روش، به وجود آمدند تا تیشه بر ریشه اسلام ناب محمدى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بزنند؛ اما فریاد امام امت رحمه‏الله و هشدار آن بزرگوار که همانند اجداد طاهرینش، هشدارى از سر دلسوزى و احساس خطر بود، خطرى که نه تنها در کمین انقلاب اسلامى، که در کمین اسلام ناب محمدى نشسته بود را از سر آن دور ساخت. از این رو روحانیت متعهد و مسلمانان طرفدار اسلام ناب، مى‏بایست با تمام وجود هوشیار بوده و مبارزه با آنها را جدى بگیرند و ذره‏اى از آنان غافل نشوند:
«در حوزه‏هاى علمیه هستند افرادى که علیه انقلاب و اسلام ناب محمدى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فعالیت دارند. امروز عده‏اى با ژست تقدس‏مآبى چنان تیشه به ریشه دین و انقلاب و نظام مى‏زنند که گویى وظیفه‏اى غیر از این ندارند. خطر تحجرگرایان و مقدس نمایان احمق در حوزه‏هاى علمیه کم نیست.»(37)
البته وجود چنین گروهى در جامعه اسلامى به صدر اسلام بر مى‏گردد و ضربه‏هاى بس خطرناک، توسط این گروه بر پیکر اسلام وارد شده است که برخى از آنها غیرقابل جبران است:
«ما باید این تأسف را بگور ببریم که نگذاشتند آن طورى که حضرت امیر مى‏خواست حکومت تشکیل بدهد. جنگهاى که در داخل پیش آوردند آنهایى که مدعى اسلام بودند و با اسم اسلام با ایشان معارضه کردند، و با اسم اسلام، اسلام را کوبیدند و با اسم قرآن کریم ایشان را از مقصد باز داشتند. اگر آن حیله‏اى که معاویه و عمرو عاص به کار برده بودند، آنهایى که از طبقه مقدسین باصطلاح بودند مانع نشده بودند از این که حضرت امیر بشکند آن حیله را و آن حیله شکسته مى‏شد، سرنوشت اسلام غیر از این بود که حالا هست، نه غیر از آن بود که بعدها بود. شاید قضایاى امام حسن ـ سلام الله علیه ـ و آن ابتلائاتى که او پیدا کرد و قضیه کربلا پیش نمى‏آمد. و جرم و گناه همه این امور به گردن آن مقدسین نهروان بود که لعنت خدا از ازل تا ابد با آنها باشد... یکدسته به اسم اسلام به دشمنى برخاستند، و یک دسته احمق هم که اطراف ایشان بودند باز به اسم قرآن دست ایشان را بستند، دست امیرالمؤمنین را.»(38)
دقت در بیان حضرت امام رحمه‏الله این حقیقت تلخ را روشن مى‏سازد که ضربه‏هاى جبران ناپذیرى، توسط این افراد بر پیکر اسلام وارد شده است و این ضربات همچنان ادامه دارد؛ به همین دلیل، باید بسیار مواظب بود:
«خون دلى که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختیهاى دیگران نخورده است.»(39)
اینان همیشه خواهند بود و تنها شیوه دین فروشى عوض شده است. این افراد چنان ضرباتى بر پیکر اسلام و مسلمین وارد کرده و مى‏کنند که بزرگترین انسانها را نیز دچار مشکل مى‏کند. کسانى که ـ به تعبیر زیباى امیرالمؤمنین علیه‏السلام ـ مردنمایان نامردى هستند که هدفى جز تیشه به ریشه دین زدن ندارند:
«یا اشباه الرجال فلا رجال حلوم الاطفال و عقول ربات الحجال لوددت انى لم ارکم و لم اعرفکم معرفةً و الله جرّت ندما و اعقبت سرما قاتلکم الله لقد ملأتم قلبى قیحا و شحنتم صدرى غیظا»
یعنى: اى مردنمایان نامرد، اى کودک صفتان بى‏خرد که عقلهاى شما به عروسان پرده‏نشین شباهت دارد. چقدر دوست داشتم که شما را هرگز نمى‏دیدم و هرگز نمى‏شناختم. شناسایى شما که جز پشیمانى حاصلى نداشت و اندوهى غم بار، سرانجام آن شد. خدا شما را بکشد که دل من از دست شما پر خون و سینه‏ام از خشم مالامال است.(40)
و از آنجا که خود هیچ هنرى ندارند و تحمل رشد و پیشرفت دیگران را نیز نمى‏توانند داشته باشند، بهترین کار را در این یافتند که دیگران را مرتد و کافر بدانند. به تعبیر مرحوم شهید مطهرى رحمه‏الله :
«همیشه بى‏سوادها و نادانها و جاهلها، وقتى که در مقابل دانشمندها، با قدرتها و با هنرها قرار مى‏گیرند و مى‏بینند جامعه، براى اینها احترام قائل است، نمى‏دانند چه بکنند، ابزار دیگرى ندارند. اگر بگویند بى‏سواد است آثار علمى‏اش را مى‏بینند؛ اگر بگویند بى‏هنر است هنرش را دارند مى‏بینند؛ اگر بگویند بى‏عقل است عقلش را دارند مى‏بینند چه بگویند؟ آخرش مى‏گویند این دین ندارد و این کافر است.»(41)
آرى براستى که:
«آنقدر که اسلام از این مقدسین روحانى نما ضربه خورده است، از هیچ قشر دیگر نخورده است ...»(42)
ج ـ مصادیق اسلام متحجر
شاید مهمترین مسأله در نگهدارى اسلام اصیل، شناختن مقدس مآبهایى است که تنها به ظواهر اسلام دل خوشند و هر چه که مخالف ظواهر اسلام باشد با آن به مخالفت مى‏پردازند. از آنجاییکه این افراد داراى عقل و منطق نیستند، فهماندن حقائق دین به آنها کار سخت و طاقت‏فرساست. شهید مطهرى رحمه‏الله داستانى را نقل مى‏کند که شنیدنى است:
«یک مرد ساده لوحى ما داشتیم که آدم خیلى مقدسى هم بود. او شنیده بود که نباید بدون اجازه به خانه وارد شد. شنیدم یک وقت در مشهد مى‏خواست وارد یکى از کاروانسراهاى بزرگ شود تا از همشهرى‏هایش خبر بگیرد. پشت در کاروانسرا ایستاد و یک کسى را فرستاد که اجازه هست من داخل شوم یا نه؟»(43)
براستى چنین اسلامى چگونه با منافع شرق و غرب در تضاد است و چگونه دنیاداران بى‏درد از چنین اسلامى حمایت نکنند و آن را ترویج ننمایند؟ آیا صرف نماز خواندن و کارهاى عبادى اسلام را انجام دادن اما از کارهاى اجتماعى و سیاسى و فرهنگى اسلام غافل بودن، مصداق «نومن ببعض و نکفر ببعض» نیست؟ کسانى که مجریان احکام سیاسى و فرهنگى اسلام را با انواع تهمتها آزردند، آیا جز خدمت به دشمن، نام دیگرى بر آن مى‏توان نهاد؟!
«راستى اتهام آمریکایى و روسى و التقاطى، اتهام حلال کردن حرامها و حرام کردن حلالها، اتهام کشتن زنان آبستن و حلیت قمار و موسیقى از چه کسانى صادر مى‏شود؟ از آدمهاى لامذهب یا از مقدس‏نماهاى متحجر و بى‏شعور؟»(44)
«دیروز حجتیه‏ایها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانى نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابى‏تر از انقلابیون شده‏اند!»(45)
و در مورد ولایتى‏ها مى‏فرماید:
«ولایتى‏هاى دیروز که در سکوت و تحجر خود آبروى اسلام و مسلمین را ریخته‏اند، و در عمل پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را شکسته‏اند و عنوان ولایت برایشان جز تکسّب وتعیّش نبوده است، امروز خود را بانى و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را مى‏خورند!»(46)
نتیجه آن که: در طول تاریخ بهترین راه براى مبارزه با دین اصیل، ساختن دینى در مقابل آن بود که بت‏پرستى مشرکان بهترین شاهد بر صدق این ادعاست؛ چرا که در مقابل پرستش خداوند، که توسط دین اصیل ترویج مى‏شد، خداى بدلى و غیراصیل را جایگزین مى‏کردند تا آن گونه که خود مى‏خواهند، براى چنین خدا و چنین دینى تصمیم بگیرند، به گونه‏اى که با منافع آنها در تضاد نباشد. عده‏اى در این میان براى راحت‏طلبى و عده‏اى به خاطر کج‏فهمى و برخى نیز به خاطر نافهمى حقایق دین، بدین سمت سوق پیدا نمودند. به همین دلیل، در بین مسلمانان اسمى، شناخت مسلمان حقیقى، کارى سخت و طاقت فرساست و حضرت امام رحمه‏الله با ترسیم دو تفکر ـ اسلام اصیل و اسلام غیر اصیل و یا به تعبیر آن حضرت، اسلام آمریکایى ـ مهمترین کار را در عصر حاضر انجام دادند، که عدم توجه به این تقسیم مى‏تواند پیامد خطرناکى براى کشورهاى اسلامى خصوصا انقلاب اسلامى داشته باشد. اگر تا دیروز از راه مقدس‏مابى، در مقابل دین موضع مى‏گرفتند، امروزه با طرح تعدد قرائت و پلورالیسم دینى، سعى در ترویج اسلامى دارند که به تعبیر حضرت امام رحمه‏الله مصداق اسلام آمریکاییست، هر چند مقدس مآبى نیز رواج دارد. از این رو تنها راه رسیدن به جامعه متمدن اسلامى ـ آن گونه که اسلام ناب محمدى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ترسیم نمود و توسط اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‏السلام تفسیر و اجرا شده است ـ شناخت اسلام حقیقى از اسلام غیراصیل و اسلام آمریکایى است و چنین امرى از عهده کسانى بر مى‏آید که دین واقعى را درک کرده باشند. آنچه که در بیانات حضرت امام رحمه‏الله آمده است معیار بسیار روشنى براى شناسایى اسلام غیر اصیل است که از اسلام جز عنوان چیزى نداشته و از محتوا تهى شده است.
بنابراین شناخت چنین اسلامى از وظایف بسیار مهم اندیشمندان به خصوص روحانیون متعهد است.

________________________________________
1ـ محقق و نویسنده.
2ـ صحیفه امام، نشر مؤسسه آثار امام خمینى رحمه‏الله ، ج 21، ص 121.
3ـ همان، ج 21، ص 278.
4ـ همان، ج 21، ص 240.
5ـ مسعودى، مروج الذهب، مصر، ج 3، ص 363.
6ـ ویل دورانت، تاریخ تمدن عصر دین، فصل 10، نشر آموزش انقلاب اسلامى، 1368، ترجمه مرزبان و دیگران، ج 4، ص 247.
7ـ یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 240ـ217.
8ـ نهج‏البلاغه، نامه 53، بند 71.
9ـ صحیفه امام، پیشین، ج 1، ص302.
10ـ شیخ عباس قمى، مفاتیح الجنان، نشر اوسه، 1379، چاپ چهارم، ص 781.
11ـ انبیا / 48.
12ـ صحیفه امام، ج 21، ص 280.
13ـ همان، ج 2، ص 487.
14ـ همان، ج 5، ص 243.
15ـ ر.ک.: صحیفه امام، پیشین، ج 20، ص 334.
16ـ همان، ج 21، صص 280ـ279.
17ـ همان، ج 21، ص 240.
18ـ همان، ج 20، ص 333.
19ـ همان، ج 21، ص 280.
20ـ صف / 8.
21ـ زخرف / 24ـ23.
22ـ صحیفه امام، پیشین، ج 20، ص 318.
23ـ همان، ج 20، ص 340.
24ـ همان، ج 21، صص 277ـ276.
25ـ فتح / 11.
26ـ فتح / 12.
27ـ فتح / 15.
28ـ همان.
29ـ بقره / 177.
30ـ ر.ک.: سید محمدحسین طباطبایى، المیزان، نشر دار الکتب الاسلامیه، 1397، ج 1، ص 437.
31ـ صحیفه امام، پیشین، ج 14، صص 521ـ519.
32ـ همان، ج 20، صص 334ـ333.
33ـ در روایت «لسعفة الشیطان» آمده است و لبعف بمعناى دُمَل است که در چهره به وجود مى‏آید.
34ـ علامه عسکرى، معالم المدرستین، نشر مؤسسه نعمان، بیروت، 1410، ج 1، ص 68.
35ـ محمد بن اسماعیل بخارى، صحیح بخارى، نشر دار الفکر، بیروت، 1401، ج 8، ص 152.
36ـ نهج‏البلاغه، خطبه 60، نسخه المعجم.
37ـ صحیفه امام، پیشین، ج 21، ص 278.
38ـ همان، ج 18، صص 409ـ408.
39ـ همان، ج 21، ص 278.
40ـ نهج‏البلاغه، نسخه المعجم، خطبه 27، بند 13.
41ـ شهید مطهرى، سیرى در سیره ائمه اطهار، نشر صدرا، 1373، ص 43.
42ـ صحیفه، ج 21، ص 380.
43ـ آشنائى با قرآن، نشر صدرا، 1369، ج 4، ص 82.
44ـ صحیفه امام، پیشین، ج 21، ص 281.
45ـ همان.
46ـ همان.

 

تبلیغات