آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

در این مقاله، نویسنده محترم در آستانه فرا رسیدن رحلت جانگداز حضرت امام خمینى رضى‏الله‏عنه ، در نگاهى کوتاه شخصیت ایشان را در ابعاد مختلف بویژه بعد فقهى، سیاسى و عرفانى مورد بررسى قرار داده است. به اعتقاد نویسنده حضرت امام رضى‏الله‏عنه از جهت جامعیت و کمال، پس از انبیاى الهى و ائمه معصومین، بى‏شک از شخصیتهاى نادر بلکه بى‏نظیر بوده‏اند که مانند اجداد طاهرین خود، اوصاف و کمالات به ظاهر متضاد را در خود یکجا داشتند و نیز در رشته‏هاى گوناگون از جمله فقه و فلسفه، عرفان و سیاست، از بهترین‏هاى زمان خود بودند.

متن

جامعیت، به معناى برخوردارى شخصیت از کمالات و صفاتى است که در شرایط معمولى فراهم آمدن آنها در یک شخصیت واحد، دشوار و نادر است و از این رو، متضاد و غیر قابل اجتماع به نظر مى‏رسند.
تضاد صفات کمالى به دوگونه است: تضاد کیفى و تضاد کمى.
مقصود از تضاد کیفى، تضاد ناشى از نوع صفات است. مثلا عبادت با شجاعت و یا سخاوت با حسابگرى و حکمت در مصرف، به نظر غیر قابل جمع مى‏رسد؛ دلیل آن کیفیت هر یک از این دو خصلت است؛ زیرا عبادت، آرامش را مى‏طلبد و سخاوت، بخشندگى بدون قید را؛ در حالیکه شجاعت، جنبش و حرکت را و حکمت و حسابگرى، قید و بند در مصرف را ایجاب مى‏کند که به نظر نخستین اجتماع این دو حالت مختلف در ظرف واحد ناممکن جلوه مى‏کند.
مقصود از تضاد کمى، تضادى است که از کثرت و فراوانى مقدار، با توجه به محدودیت گنجایش موصوف که ظرف نفس آدمى است ناشى مى‏گردد. آدمى هرچه باشد ظرفیست که به زمان و مکان محدود است و محدودیتهاى دیگرى از نواحى و جهات گوناگون، بطور معمول آدمى را احاطه مى‏کند. این محدودیتها خواه ناخواه گنجایش ظرفیت نفس بشر را محدود مى‏کند: به همین جهت از امکان محدودى در رابطه با دستیابى به صفات کمالى و تواناییهاى ارزشى مثبت، برخوردار است.
از سوى دیگر تضاد کیفى صفات کمالى نیز مراتبى دارد. تضاد در میان صفات کمالى گاهى در حدى از شدت است که اجتماع دو صفت را کاملا غیر ممکن مى‏کند و گاهى نیز تضاد در حدى از شدت است که اجتماع دو صفت را على‏رغم امکان آن، به حد بالایى از ندرت و کاستى مى‏رساند؛ تا آنجا که امکان اجتماع آن دو صفت، منحصر به افراد معدودى مى‏شود که گاهى از انگشتان یک دست نیز کمترند. گاهى تضاد میان دو صفت کمالى در این حد از شدت نیست؛ بطورى که افراد بیشترى امکان دستیابى به دو صفت را مى‏یابند.
و از دیگر سوى، تضاد کیفى، گاهى نوعى است و گاهى صنفى.
تضاد نوعى آن است که هر یک از دو صفت در تمام حقیقت ذات خود، از یکدیگر جدا و بیگانه باشند؛ نظیر آن که یکى از دو وصف، مربوط به عالم ذهن و معنا باشد و وصف دیگر مربوط به عالم جسم و اعضا. مثلا دانشمندى و تحقیق، وصفى است ذهنى و روحانى، که معمولاً با فعالیت گسترده اجتماعى و سیاسى، قابل جمع نیست. هر یک از این دو صفت با دیگرى تمایز بنیادین دارد. دانشمندى، بیشتر وصف فکر و روان است در حالیکه فعالیت گسترده اجتماعى و سیاسى، بیشتر وصف تن و حالت اندام جسم است. اگرچه هر حالت و وصفى، ریشه در جان و روح آدمى دارد؛ ولى به هر حال هر یک از این دو وصف، از وصف دیگر جدا و متمایز است و صرف استعداد و نیرو در یکى از آنها، با صرف نیرو و استعداد در دیگرى قابل جمع نیست.
تضاد صنفى، تضادى است که طرفین آن، از امکان نسبى اجتماع برخوردارند. اختلاف آن دو با یکدیگر، اختلاف جوهرى نبوده؛ بلکه تفاوت آن دو در اوصاف و اعراض است. نظیر اختلاف دو دسته از معارف در دو رشته نزدیک به هم، نظیر: تاریخ و ادبیات که جایگاه حصول هر دو، نفس آدمیست و به دلیل آن که هر دو از رشته علوم نقلى هستند، تباعد زیادى با هم ندارند. تفاوت این دو حالت معرفتى، تفاوتى عرضى است نه جوهرى.
یکى از برجسته‏ترین خصائص شخصیتهاى معنوى، بالاخص انبیاء و امامان معصوم علیهم‏السلام ، اجتماع صفات متضاد در آنها و به تعبیرى دیگر وحدت کثرتها یا جمعى شدن فردى است.
این که کثرتها بتوانند در عین کثرت واحد باشند و در نتیجه تضاد و تقابل صفات از میان برداشته شود، خصوصیت مردان خداست که در اثر فناى در اراده و خواست خداى متعال، شخصیت آنان وصل به نامتناهى محض شود. این عدم تناهى که در اثر فناى در اراده حق حاصل مى‏شود، این امکان را فراهم مى‏کند تا صفات متضاد در یک جا جمع شوند و شخصیتى واحد، مجمع صفات متضاد شود.
شخصیت رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و سپس امیرالمومنین علیه‏السلام بارزترین نمونه این دسته از شخصیتهاست. کثرتها در شخصیت آنها وحدت یافته و صفات بظاهر متضاد، در وجود آنها یک جا جمع شده است. از یک سو علم بى انتها و از سوى دیگر فروتنى بى حد و خفض جناح؛ از یک طرف شجاعت بى نظیر و از طرف دیگر رقت قلب بى مانند و خاکسارى؛ از یک سو فرمانده پیروز جنگ بودن و از سوى دیگر بیشترین عبادتها و رقیق‏ترین مناجاتها را با خداى متعال انجام دادن؛ از یک طرف گریه‏هاى سوزناک نیمه شب و از یک طرف صلابت در جنگ و فرماندهى؛ از یک طرف قدرت رهبرى و مدیریت و از طرف دیگر زهد و قناعت پیشه کردن؛ از یک سو در اندیشه فقیران بودن، تا حدى که خود را همسان فقیرترین رعایاى خویش قراردادن و از سوى دیگر در اندیشه آباد کردن بلاد خدا بودن و تلاش بى‏مانند در جهت تولید کشاورزى یا فعالیتهاى دیگر اقتصادى داشتن، آنچنان که از امیرالمومنین علیه‏السلام و سایر ائمه اطهار علیهم‏السلام در تاریخ به ثبت رسیده است. نمونه‏هاى جامعیت شخصیت رسول اکرم و امامان معصوم علیهم‏السلام بیش از آنست که بتوان آنها را برشمرد.
همین جامعیت شخصیت است که در معیار عقل و میزان شرع به این بزرگ‏مردان صلاحیت و شایستگى رهبرى انسانها را بخشیده است؛ زیرا حقیقت رهبرى، تجلى کثرت جامعه در وحدت رهبر است. شخصیتى مى‏تواند رهبر شایسته‏اى باشد که مظهر خوبیها و تواناییهاى جامعه‏اى باشد که مى‏خواهد آن را رهبرى کند. رهبر لایق، جلوه گاه کمالات پراکنده افراد جامعه است. افراد هر جامعه‏اى جلوه کثرت آن جامعه هستند و رهبر، جلوه وحدت آن. رهبر، مرکز اجتماع کثرتهاست و رهبر شایسته جلوه گاه خوبیها و کمالات و فضایل افراد جامعه است که در وجود یک شخصیت، که تجسم عالى آن فضیلتهاست ظهور و بروز پیدا مى‏کند.
در عصر ما امام خمینى، مصداق بارز چنین شخصیتى بود و به همین دلیل، مى‏توان ایشان را وارث بحق انبیا و امامان معصوم علیهم‏السلام برشمرد. در بعد علمى، مصداق بارز عالمى بودند که در همه رشته‏هاى علوم اسلامى سرآمد است. در بسیارى از رشته‏هاى علوم اسلامى که علاوه بر تضاد کمى، از نظر کیفى نیز متضاد بودند در مرتبه‏اى از احاطه و تسلط قرار داشت که در عصر ما بى نظیر یا کم نظیر بود.
ایشان در عین آن که از برجسته‏ترین فقهاى عصر ما بودند تا آنجا که بسیارى از فقها او را برترین فقیه عصر مى‏دانستند؛ در فلسفه نیز که معمولا، با فقاهت در حد بالا به ندرت قابل جمع است، احاطه و تسلطى بى نظیر داشت بلکه تا پیش از به راه افتادن حلقه درس فلسفى علامه طباطبایى در قم یعنى: دهه‏هاى اول و دوم قرن حاضر هجرى شمسى، عالیترین حوزه‏هاى درس فلسفى در قم، حوزه درس امام خمینى بوده است. حوزه درس فلسفه علامه طباطبایى عمدتا پس از دهه سوم، در حوزه علمیه قم شکوفا شد و از آن زمان به بعد امام خمینى بیشتر به حوزه درس فقهى پرداخت و به تدریج حوزه درس فقهى امام خمینى، به برجسته‏ترین حوزه درس فقهى حوزه علمیه قم تبدیل شد. تا آنجا که در دهه سوم و چهارم هجرى شمسى یعنى سالهاى بین 1320 تا 1340، حوزه درس فقهى امام خمینى از نظر تحقیق و عمق علمى، در زمره اولین حوزه‏هاى درسى، بلکه برترین حوزه درس فقهى حوزه علمیه قم به شمار مى‏رفته است.
از فلسفه و فقه که بگذریم، در عرفان، بدون شک امام خمینى شخصیت اول حوزه علمیه قم در قرن حاضر، بلکه شخصیت اول کلیه مجامع علمى و عرفانى جهان اسلام به شمار مى‏روند. امام خمینى در زمینه عرفان نظرى و عرفان عملى، بى‏تردید از نادرترین شخصیتهاى تاریخ اسلام است. تسلط ایشان در عرفان نظرى، از نوشته‏هاى ایشان که از بالاترین مضامین عرفانى برخوردار هست آشکار است. شرح بر فصوص الحکم ابن عربى که یکى از مهمترین شروح بر فصوص ابن عربى است، گواه روشنى بر بلند پایگى امام خمینى، در زمینه عرفان نظریست. شرح دعاى سحر و چهل حدیث حضرت امام علاوه بر آن که احاطه ایشان را بر عرفان نظرى نشان مى‏دهد، حکایت از اوج مرتبه عرفان عملى حضرت امام نیز دارد.
سه خصوصیت بسیار ویژه در شخصیت عرفانى حضرت امام جلوه گر است که در تاریخ عرفان اسلامى بسیار نادر، بلکه پس از امامان معصوم علیهم‏السلام تقریبا یا تحقیقا بى نظیر است:
1ـ عرفان نظرى حضرت امام، آمیخته با عرفان عملیست. بدین معنى که در بین عرفا، این اتفاق نادر است که عارفى در صحنه زندگى، این توفیق را یافته باشد که مفاهیم عرفانى بالاى خود را با همان اوج در همه زمینه‏ها عینیت ببخشد. اگر دم از قیام لله و فناى فى الله مى‏زند، در عرصه زندگى فردى و اجتماعى خود نیز قیام للّه و فناى فى الله را نشان دهد. و یا اگر جهان و مافیها را جلوه ذات رب مى‏داند، در مرحله عمل نیز خود و حرکات و سکنات خود را در محضر رب بداند و آنى از ذکر خداى متعال غافل نشود. قیامش براى خدا، سکوتش براى خدا، هجرتش براى خدا و به سوى خدا باشد. توکل و اعتمادش بر خدا باشد و در سیاست، همانند عبادت، تنها براى خدا عمل کند. در خانه، همچون مسجد جز براى خدا کارى نکند. در راه خدا آماده جانبازى باشد و از زندان و شکنجه نهراسد. و اگر تا پاى اعدام برود، دست از راه و هدفش برندارد. در هنگام جنگ، در هر شرایطى اعتماد به خدا داشته باشد. جنگش براى خدا و صلحش نیز براى خدا باشد. در مسجد همان‏گونه باشد که بر اریکه قدرت، و در منبر وعظ به همان اندازه الهى باشد که در حماسه‏هاى توده برانگیز سیاسى.
2ـ احاطه امام بر مبانى عرفان نظرى و عملى و توفیقى که براى ایشان در عملى ساختن مفاهیم عرفانى حاصل شد ریشه در آشنایى ایشان با مبانى شریعت داشت. اساس و مبناى عرفان امام چه در بعد نظرى و چه در بعد عملى، شریعت خدا بود که در قرآن و احادیث معصومین علیهم‏السلام بیان شده است. وى فقیهى اصولى و در حد اعلایى از توانایى فقهى و اصولى قرار داشت. عالم به حدیث و بر متون احادیث تسلط کامل داشت. علوم نقلى را به خوبى فراگرفته و در همه آنها از احاطه و تسلط کافى بهره‏مند بود و بر تاریخ و سیره نبى اکرم و امامان معصوم علیهم‏السلام وقوف تام داشت؛ از این رو عرفان حضرت امام را مى‏توان عمیق‏ترین و اصیل‏ترین نمونه عرفان اسلامى دانست. به همین دلیل بسیار ضرورى به نظر مى‏رسد که اهل نظر و آشنایان با معارف الهى و عرفان اسلامى تحقیقات گسترده‏اى در زمینه عرفان امام خمینى انجام دهند؛ زیرا بدینوسیله مى‏توان به تصویر نسبتا جامعى از عرفان اصیل اسلامى دست یافت. بى شک عرفان حضرت امام که در نوشته‏ها، گفتارها، شیوه زندگى و عملکرد سیاسى و اجتماعى ایشان منعکس است، مى‏تواند جامع‏ترین تصویر عرفان اسلامى در زمان حاضر را ارائه کند.
3ـ قدرت بى نظیر حضرت امام رضى‏الله‏عنه در جمع بین علم و سیاست از یک سو و عرفان و سیاست از سوى دیگر، از درخشانترین جلوه‏هاى جامعیت شخصیت حضرت امام است؛ که نه تنها از عظمت شخصیت ایشان؛ بلکه علاوه بر آن، از جامعیت اسلام و کمال شریعت محمدى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله که در شخصیت آن امام بزرگ تجلى یافته بود حکایت دارد. این که یک انسان بتواند در زمینه پیچیده‏ترین مسائل عمیق علمى، به بالاترین سطح دست یابد و در رشته‏هاى گوناگون علمى، نظریات برجسته و مورد توجه عالمان و اندیشمندان آن فن را ارائه دهد و در عین حال، رهبر سیاسى و اجتماعى فعال و دگرگون‏سازى باشد، که بتواند بزرگترین انقلاب سیاسى و اجتماعى عصر خود را رهبرى کند، و در همه مسائل سیاسى و اجتماعى در هر گامى، مردم را رهبرى کند و آنان را طى یک دوره طولانى انقلاب، به مرحله پیروزى برساند و پس از آن نیز در سختترین شرایط اجتماعى و سیاسى بتواند با موفقیت قابل تحسینى اداره امور کشور را از مسیر سخت توطئه‏ها و محاصره‏هاى سیاسى، نظامى و اقتصادى، و از گردنه سخت جنگ 8 ساله عبور دهد و در تمام این زمینه بتواند با توفیق کم نظیرى همراه باشد. این حقیقت، بى‏شک یکى از شگفت انگیزترین حقایق تاریخ به شمار مى‏آید و از اصالت و استوارى دین و مکتبى حکایت مى‏کند که چنین شخصیتى با تمام وجودش انعکاسى از تعالیم، آرمانها و ارزشهاى آن بود.
در بعد عملى نیز جامعیت شگفت‏انگیز حضرت امام، شخصیت او را به الگوى بى نظیر کمال و وارستگى تبدیل کرده بود. از یک سو در زمینه زهد و دنیاگریزى پیشتاز بود. زهد ایشان چیزى نیست که بر کسى پنهان باشد. او در اوج ریاست و قدرت، همچون فقیرى تهیدست زندگى مى‏کرد. خوراک و پوشاک و مسکن او از افراد عادى مردم ساده‏تر بود و اصرار بسیار زیادى بر ساده‏زیستى و زهد و قناعت مى‏ورزید؛ که در این زمینه مطالب بسیار از ایشان مشاهده و نقل شده است.
در عین زهد و دنیاگریزى همیشه از احوال جامعه خویش و سایر جوامع با خبر و بر مشکلات اجتماعى و سیاسى مردم خویش و سایر ملتها بخوبى واقف و آگاه بود. همواره در اندیشه مستضعفان و محرومان بود و از مشکلاتى که براى مظلومین و محرومان، در سراسر جهان توسط مستکبران و ستمکاران به وجود مى‏آمد، احساس رنج و درد مى‏کرد. تصمیم‏گیریهاى سیاسى بموقع، سخنرانیهاى موثر و شورآفرین و اعلامیه‏هاى حساب شده و پر نفوذ ایشان، همگى نشانه‏اى از تشخیص دقیق شرایط سیاسى و اجتماعى و آشنایى دقیق ایشان با روحیه‏ها و نیازها و مشکلات اجتماعى و سیاسى و فرهنگى جامعه بود.
در عین خویشتندارى و شکیبایى کم نظیرى که در جریان حوادث سخت و فشارهاى هولناک سیاسى و امنیتى که بر ایشان وارد مى‏شد از خود نشان مى‏داد، در مواقع مقتضى و شرایط مناسب، در نقش یک رهبر خروشنده حماسى و خشمگین، نیرومندترین و کارسازترین ضربات را بر پیکر دشمن فرود مى‏آورد، و در همه صحنه‏هاى رویارویى با دشمنان گوناگون، این خمینى بود که با یارى خداوند و عزم آهنین و اراده پولادینش فاتح صحنه نبرد بود.
در حالیکه در برابر قدرت پولادینش، قدرتى نظیر ارتش نظامى تا دندان مسلح شاه، همانند کوه برفى در زیر آفتاب داغ تابستانى ذوب مى‏شد، در همان حال، خود را در برابر مردم و در برابر قدرت لایزال حق متعال، حقیر و ناچیز مى‏دانست.
جلوه‏هاى شگفت آور کمالات انسانى و ابعاد گوناگون شخصیت امام خمینى بسیار بیش از آن است که بتوان در این گفتار کوتاه، حتى فهرستى از آن ارائه کرد. آنچه در این نوشتار مورد نظر ماست تنها اشاره‏اى به جامعیت گسترده و ضرورت بازشناسى عمیق، شخصیتى تاریخ ساز است که بى شک در مسیر رویدادها و تحولات اجتماعى و سیاسى اکنون و آینده جامعه بشر، یکى از موثرترین و پر نقش‏ترین شخصیتهاست.
شناختن ابعاد این شخصیت بزرگ و آشنایى با افکار، اندیشه‏ها و آرمانهاى او، آن هم با شیوه‏هاى علمى و تحقیقى، یکى از مهمترین وظایفى است که خرد بر دوش پژوهشگران و اندیشمندان عصر ما مى‏نهد و آنان را براى انجام هرچه دقیقتر و عمیقتر آن فرا مى‏خواند.

________________________________________
1ـ مدرس حوزه و دانشگاه.

 

تبلیغات