جامعیت شخصیت امام خمینى رحمه الله
آرشیو
چکیده
در این مقاله، نویسنده محترم در آستانه فرا رسیدن رحلت جانگداز حضرت امام خمینى رضىاللهعنه ، در نگاهى کوتاه شخصیت ایشان را در ابعاد مختلف بویژه بعد فقهى، سیاسى و عرفانى مورد بررسى قرار داده است. به اعتقاد نویسنده حضرت امام رضىاللهعنه از جهت جامعیت و کمال، پس از انبیاى الهى و ائمه معصومین، بىشک از شخصیتهاى نادر بلکه بىنظیر بودهاند که مانند اجداد طاهرین خود، اوصاف و کمالات به ظاهر متضاد را در خود یکجا داشتند و نیز در رشتههاى گوناگون از جمله فقه و فلسفه، عرفان و سیاست، از بهترینهاى زمان خود بودند.متن
جامعیت، به معناى برخوردارى شخصیت از کمالات و صفاتى است که در شرایط معمولى فراهم آمدن آنها در یک شخصیت واحد، دشوار و نادر است و از این رو، متضاد و غیر قابل اجتماع به نظر مىرسند.
تضاد صفات کمالى به دوگونه است: تضاد کیفى و تضاد کمى.
مقصود از تضاد کیفى، تضاد ناشى از نوع صفات است. مثلا عبادت با شجاعت و یا سخاوت با حسابگرى و حکمت در مصرف، به نظر غیر قابل جمع مىرسد؛ دلیل آن کیفیت هر یک از این دو خصلت است؛ زیرا عبادت، آرامش را مىطلبد و سخاوت، بخشندگى بدون قید را؛ در حالیکه شجاعت، جنبش و حرکت را و حکمت و حسابگرى، قید و بند در مصرف را ایجاب مىکند که به نظر نخستین اجتماع این دو حالت مختلف در ظرف واحد ناممکن جلوه مىکند.
مقصود از تضاد کمى، تضادى است که از کثرت و فراوانى مقدار، با توجه به محدودیت گنجایش موصوف که ظرف نفس آدمى است ناشى مىگردد. آدمى هرچه باشد ظرفیست که به زمان و مکان محدود است و محدودیتهاى دیگرى از نواحى و جهات گوناگون، بطور معمول آدمى را احاطه مىکند. این محدودیتها خواه ناخواه گنجایش ظرفیت نفس بشر را محدود مىکند: به همین جهت از امکان محدودى در رابطه با دستیابى به صفات کمالى و تواناییهاى ارزشى مثبت، برخوردار است.
از سوى دیگر تضاد کیفى صفات کمالى نیز مراتبى دارد. تضاد در میان صفات کمالى گاهى در حدى از شدت است که اجتماع دو صفت را کاملا غیر ممکن مىکند و گاهى نیز تضاد در حدى از شدت است که اجتماع دو صفت را علىرغم امکان آن، به حد بالایى از ندرت و کاستى مىرساند؛ تا آنجا که امکان اجتماع آن دو صفت، منحصر به افراد معدودى مىشود که گاهى از انگشتان یک دست نیز کمترند. گاهى تضاد میان دو صفت کمالى در این حد از شدت نیست؛ بطورى که افراد بیشترى امکان دستیابى به دو صفت را مىیابند.
و از دیگر سوى، تضاد کیفى، گاهى نوعى است و گاهى صنفى.
تضاد نوعى آن است که هر یک از دو صفت در تمام حقیقت ذات خود، از یکدیگر جدا و بیگانه باشند؛ نظیر آن که یکى از دو وصف، مربوط به عالم ذهن و معنا باشد و وصف دیگر مربوط به عالم جسم و اعضا. مثلا دانشمندى و تحقیق، وصفى است ذهنى و روحانى، که معمولاً با فعالیت گسترده اجتماعى و سیاسى، قابل جمع نیست. هر یک از این دو صفت با دیگرى تمایز بنیادین دارد. دانشمندى، بیشتر وصف فکر و روان است در حالیکه فعالیت گسترده اجتماعى و سیاسى، بیشتر وصف تن و حالت اندام جسم است. اگرچه هر حالت و وصفى، ریشه در جان و روح آدمى دارد؛ ولى به هر حال هر یک از این دو وصف، از وصف دیگر جدا و متمایز است و صرف استعداد و نیرو در یکى از آنها، با صرف نیرو و استعداد در دیگرى قابل جمع نیست.
تضاد صنفى، تضادى است که طرفین آن، از امکان نسبى اجتماع برخوردارند. اختلاف آن دو با یکدیگر، اختلاف جوهرى نبوده؛ بلکه تفاوت آن دو در اوصاف و اعراض است. نظیر اختلاف دو دسته از معارف در دو رشته نزدیک به هم، نظیر: تاریخ و ادبیات که جایگاه حصول هر دو، نفس آدمیست و به دلیل آن که هر دو از رشته علوم نقلى هستند، تباعد زیادى با هم ندارند. تفاوت این دو حالت معرفتى، تفاوتى عرضى است نه جوهرى.
یکى از برجستهترین خصائص شخصیتهاى معنوى، بالاخص انبیاء و امامان معصوم علیهمالسلام ، اجتماع صفات متضاد در آنها و به تعبیرى دیگر وحدت کثرتها یا جمعى شدن فردى است.
این که کثرتها بتوانند در عین کثرت واحد باشند و در نتیجه تضاد و تقابل صفات از میان برداشته شود، خصوصیت مردان خداست که در اثر فناى در اراده و خواست خداى متعال، شخصیت آنان وصل به نامتناهى محض شود. این عدم تناهى که در اثر فناى در اراده حق حاصل مىشود، این امکان را فراهم مىکند تا صفات متضاد در یک جا جمع شوند و شخصیتى واحد، مجمع صفات متضاد شود.
شخصیت رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله و سپس امیرالمومنین علیهالسلام بارزترین نمونه این دسته از شخصیتهاست. کثرتها در شخصیت آنها وحدت یافته و صفات بظاهر متضاد، در وجود آنها یک جا جمع شده است. از یک سو علم بى انتها و از سوى دیگر فروتنى بى حد و خفض جناح؛ از یک طرف شجاعت بى نظیر و از طرف دیگر رقت قلب بى مانند و خاکسارى؛ از یک سو فرمانده پیروز جنگ بودن و از سوى دیگر بیشترین عبادتها و رقیقترین مناجاتها را با خداى متعال انجام دادن؛ از یک طرف گریههاى سوزناک نیمه شب و از یک طرف صلابت در جنگ و فرماندهى؛ از یک طرف قدرت رهبرى و مدیریت و از طرف دیگر زهد و قناعت پیشه کردن؛ از یک سو در اندیشه فقیران بودن، تا حدى که خود را همسان فقیرترین رعایاى خویش قراردادن و از سوى دیگر در اندیشه آباد کردن بلاد خدا بودن و تلاش بىمانند در جهت تولید کشاورزى یا فعالیتهاى دیگر اقتصادى داشتن، آنچنان که از امیرالمومنین علیهالسلام و سایر ائمه اطهار علیهمالسلام در تاریخ به ثبت رسیده است. نمونههاى جامعیت شخصیت رسول اکرم و امامان معصوم علیهمالسلام بیش از آنست که بتوان آنها را برشمرد.
همین جامعیت شخصیت است که در معیار عقل و میزان شرع به این بزرگمردان صلاحیت و شایستگى رهبرى انسانها را بخشیده است؛ زیرا حقیقت رهبرى، تجلى کثرت جامعه در وحدت رهبر است. شخصیتى مىتواند رهبر شایستهاى باشد که مظهر خوبیها و تواناییهاى جامعهاى باشد که مىخواهد آن را رهبرى کند. رهبر لایق، جلوه گاه کمالات پراکنده افراد جامعه است. افراد هر جامعهاى جلوه کثرت آن جامعه هستند و رهبر، جلوه وحدت آن. رهبر، مرکز اجتماع کثرتهاست و رهبر شایسته جلوه گاه خوبیها و کمالات و فضایل افراد جامعه است که در وجود یک شخصیت، که تجسم عالى آن فضیلتهاست ظهور و بروز پیدا مىکند.
در عصر ما امام خمینى، مصداق بارز چنین شخصیتى بود و به همین دلیل، مىتوان ایشان را وارث بحق انبیا و امامان معصوم علیهمالسلام برشمرد. در بعد علمى، مصداق بارز عالمى بودند که در همه رشتههاى علوم اسلامى سرآمد است. در بسیارى از رشتههاى علوم اسلامى که علاوه بر تضاد کمى، از نظر کیفى نیز متضاد بودند در مرتبهاى از احاطه و تسلط قرار داشت که در عصر ما بى نظیر یا کم نظیر بود.
ایشان در عین آن که از برجستهترین فقهاى عصر ما بودند تا آنجا که بسیارى از فقها او را برترین فقیه عصر مىدانستند؛ در فلسفه نیز که معمولا، با فقاهت در حد بالا به ندرت قابل جمع است، احاطه و تسلطى بى نظیر داشت بلکه تا پیش از به راه افتادن حلقه درس فلسفى علامه طباطبایى در قم یعنى: دهههاى اول و دوم قرن حاضر هجرى شمسى، عالیترین حوزههاى درس فلسفى در قم، حوزه درس امام خمینى بوده است. حوزه درس فلسفه علامه طباطبایى عمدتا پس از دهه سوم، در حوزه علمیه قم شکوفا شد و از آن زمان به بعد امام خمینى بیشتر به حوزه درس فقهى پرداخت و به تدریج حوزه درس فقهى امام خمینى، به برجستهترین حوزه درس فقهى حوزه علمیه قم تبدیل شد. تا آنجا که در دهه سوم و چهارم هجرى شمسى یعنى سالهاى بین 1320 تا 1340، حوزه درس فقهى امام خمینى از نظر تحقیق و عمق علمى، در زمره اولین حوزههاى درسى، بلکه برترین حوزه درس فقهى حوزه علمیه قم به شمار مىرفته است.
از فلسفه و فقه که بگذریم، در عرفان، بدون شک امام خمینى شخصیت اول حوزه علمیه قم در قرن حاضر، بلکه شخصیت اول کلیه مجامع علمى و عرفانى جهان اسلام به شمار مىروند. امام خمینى در زمینه عرفان نظرى و عرفان عملى، بىتردید از نادرترین شخصیتهاى تاریخ اسلام است. تسلط ایشان در عرفان نظرى، از نوشتههاى ایشان که از بالاترین مضامین عرفانى برخوردار هست آشکار است. شرح بر فصوص الحکم ابن عربى که یکى از مهمترین شروح بر فصوص ابن عربى است، گواه روشنى بر بلند پایگى امام خمینى، در زمینه عرفان نظریست. شرح دعاى سحر و چهل حدیث حضرت امام علاوه بر آن که احاطه ایشان را بر عرفان نظرى نشان مىدهد، حکایت از اوج مرتبه عرفان عملى حضرت امام نیز دارد.
سه خصوصیت بسیار ویژه در شخصیت عرفانى حضرت امام جلوه گر است که در تاریخ عرفان اسلامى بسیار نادر، بلکه پس از امامان معصوم علیهمالسلام تقریبا یا تحقیقا بى نظیر است:
1ـ عرفان نظرى حضرت امام، آمیخته با عرفان عملیست. بدین معنى که در بین عرفا، این اتفاق نادر است که عارفى در صحنه زندگى، این توفیق را یافته باشد که مفاهیم عرفانى بالاى خود را با همان اوج در همه زمینهها عینیت ببخشد. اگر دم از قیام لله و فناى فى الله مىزند، در عرصه زندگى فردى و اجتماعى خود نیز قیام للّه و فناى فى الله را نشان دهد. و یا اگر جهان و مافیها را جلوه ذات رب مىداند، در مرحله عمل نیز خود و حرکات و سکنات خود را در محضر رب بداند و آنى از ذکر خداى متعال غافل نشود. قیامش براى خدا، سکوتش براى خدا، هجرتش براى خدا و به سوى خدا باشد. توکل و اعتمادش بر خدا باشد و در سیاست، همانند عبادت، تنها براى خدا عمل کند. در خانه، همچون مسجد جز براى خدا کارى نکند. در راه خدا آماده جانبازى باشد و از زندان و شکنجه نهراسد. و اگر تا پاى اعدام برود، دست از راه و هدفش برندارد. در هنگام جنگ، در هر شرایطى اعتماد به خدا داشته باشد. جنگش براى خدا و صلحش نیز براى خدا باشد. در مسجد همانگونه باشد که بر اریکه قدرت، و در منبر وعظ به همان اندازه الهى باشد که در حماسههاى توده برانگیز سیاسى.
2ـ احاطه امام بر مبانى عرفان نظرى و عملى و توفیقى که براى ایشان در عملى ساختن مفاهیم عرفانى حاصل شد ریشه در آشنایى ایشان با مبانى شریعت داشت. اساس و مبناى عرفان امام چه در بعد نظرى و چه در بعد عملى، شریعت خدا بود که در قرآن و احادیث معصومین علیهمالسلام بیان شده است. وى فقیهى اصولى و در حد اعلایى از توانایى فقهى و اصولى قرار داشت. عالم به حدیث و بر متون احادیث تسلط کامل داشت. علوم نقلى را به خوبى فراگرفته و در همه آنها از احاطه و تسلط کافى بهرهمند بود و بر تاریخ و سیره نبى اکرم و امامان معصوم علیهمالسلام وقوف تام داشت؛ از این رو عرفان حضرت امام را مىتوان عمیقترین و اصیلترین نمونه عرفان اسلامى دانست. به همین دلیل بسیار ضرورى به نظر مىرسد که اهل نظر و آشنایان با معارف الهى و عرفان اسلامى تحقیقات گستردهاى در زمینه عرفان امام خمینى انجام دهند؛ زیرا بدینوسیله مىتوان به تصویر نسبتا جامعى از عرفان اصیل اسلامى دست یافت. بى شک عرفان حضرت امام که در نوشتهها، گفتارها، شیوه زندگى و عملکرد سیاسى و اجتماعى ایشان منعکس است، مىتواند جامعترین تصویر عرفان اسلامى در زمان حاضر را ارائه کند.
3ـ قدرت بى نظیر حضرت امام رضىاللهعنه در جمع بین علم و سیاست از یک سو و عرفان و سیاست از سوى دیگر، از درخشانترین جلوههاى جامعیت شخصیت حضرت امام است؛ که نه تنها از عظمت شخصیت ایشان؛ بلکه علاوه بر آن، از جامعیت اسلام و کمال شریعت محمدى صلىاللهعلیهوآله که در شخصیت آن امام بزرگ تجلى یافته بود حکایت دارد. این که یک انسان بتواند در زمینه پیچیدهترین مسائل عمیق علمى، به بالاترین سطح دست یابد و در رشتههاى گوناگون علمى، نظریات برجسته و مورد توجه عالمان و اندیشمندان آن فن را ارائه دهد و در عین حال، رهبر سیاسى و اجتماعى فعال و دگرگونسازى باشد، که بتواند بزرگترین انقلاب سیاسى و اجتماعى عصر خود را رهبرى کند، و در همه مسائل سیاسى و اجتماعى در هر گامى، مردم را رهبرى کند و آنان را طى یک دوره طولانى انقلاب، به مرحله پیروزى برساند و پس از آن نیز در سختترین شرایط اجتماعى و سیاسى بتواند با موفقیت قابل تحسینى اداره امور کشور را از مسیر سخت توطئهها و محاصرههاى سیاسى، نظامى و اقتصادى، و از گردنه سخت جنگ 8 ساله عبور دهد و در تمام این زمینه بتواند با توفیق کم نظیرى همراه باشد. این حقیقت، بىشک یکى از شگفت انگیزترین حقایق تاریخ به شمار مىآید و از اصالت و استوارى دین و مکتبى حکایت مىکند که چنین شخصیتى با تمام وجودش انعکاسى از تعالیم، آرمانها و ارزشهاى آن بود.
در بعد عملى نیز جامعیت شگفتانگیز حضرت امام، شخصیت او را به الگوى بى نظیر کمال و وارستگى تبدیل کرده بود. از یک سو در زمینه زهد و دنیاگریزى پیشتاز بود. زهد ایشان چیزى نیست که بر کسى پنهان باشد. او در اوج ریاست و قدرت، همچون فقیرى تهیدست زندگى مىکرد. خوراک و پوشاک و مسکن او از افراد عادى مردم سادهتر بود و اصرار بسیار زیادى بر سادهزیستى و زهد و قناعت مىورزید؛ که در این زمینه مطالب بسیار از ایشان مشاهده و نقل شده است.
در عین زهد و دنیاگریزى همیشه از احوال جامعه خویش و سایر جوامع با خبر و بر مشکلات اجتماعى و سیاسى مردم خویش و سایر ملتها بخوبى واقف و آگاه بود. همواره در اندیشه مستضعفان و محرومان بود و از مشکلاتى که براى مظلومین و محرومان، در سراسر جهان توسط مستکبران و ستمکاران به وجود مىآمد، احساس رنج و درد مىکرد. تصمیمگیریهاى سیاسى بموقع، سخنرانیهاى موثر و شورآفرین و اعلامیههاى حساب شده و پر نفوذ ایشان، همگى نشانهاى از تشخیص دقیق شرایط سیاسى و اجتماعى و آشنایى دقیق ایشان با روحیهها و نیازها و مشکلات اجتماعى و سیاسى و فرهنگى جامعه بود.
در عین خویشتندارى و شکیبایى کم نظیرى که در جریان حوادث سخت و فشارهاى هولناک سیاسى و امنیتى که بر ایشان وارد مىشد از خود نشان مىداد، در مواقع مقتضى و شرایط مناسب، در نقش یک رهبر خروشنده حماسى و خشمگین، نیرومندترین و کارسازترین ضربات را بر پیکر دشمن فرود مىآورد، و در همه صحنههاى رویارویى با دشمنان گوناگون، این خمینى بود که با یارى خداوند و عزم آهنین و اراده پولادینش فاتح صحنه نبرد بود.
در حالیکه در برابر قدرت پولادینش، قدرتى نظیر ارتش نظامى تا دندان مسلح شاه، همانند کوه برفى در زیر آفتاب داغ تابستانى ذوب مىشد، در همان حال، خود را در برابر مردم و در برابر قدرت لایزال حق متعال، حقیر و ناچیز مىدانست.
جلوههاى شگفت آور کمالات انسانى و ابعاد گوناگون شخصیت امام خمینى بسیار بیش از آن است که بتوان در این گفتار کوتاه، حتى فهرستى از آن ارائه کرد. آنچه در این نوشتار مورد نظر ماست تنها اشارهاى به جامعیت گسترده و ضرورت بازشناسى عمیق، شخصیتى تاریخ ساز است که بى شک در مسیر رویدادها و تحولات اجتماعى و سیاسى اکنون و آینده جامعه بشر، یکى از موثرترین و پر نقشترین شخصیتهاست.
شناختن ابعاد این شخصیت بزرگ و آشنایى با افکار، اندیشهها و آرمانهاى او، آن هم با شیوههاى علمى و تحقیقى، یکى از مهمترین وظایفى است که خرد بر دوش پژوهشگران و اندیشمندان عصر ما مىنهد و آنان را براى انجام هرچه دقیقتر و عمیقتر آن فرا مىخواند.
________________________________________
1ـ مدرس حوزه و دانشگاه.