جایگاه توبه و نقش آن در امور کیفرى اسلام
آرشیو
چکیده
توبه در حقوق جزاى اسلامى به عنوان یکى از موارد سقوط مجازات شمرده است و به عنوان یک «تأسیس حقوقى» محسوب مىشود؛ به گونهاى که در سایر مکاتب کیفرى امروزى، نمونه آن به چشم نمىخورد. در اهمیت آن همین بس کهیکىاز بهترین شیوههاى جلوگیرى از تکرار جرم و اصلاح مجرمین است. با تأمل در آیات و روایات و سخنان فقهاى اسلام، استنباط مىشود که براى توبه، ندامت حقیقى و عزم بر ترک گناه براى همیشه کافى است و انجام آن نیاز به لفظ و اعمال خاصى ندارد. در قانون مجازات اسلامى، توبه از جایگاه ویژهاى برخوردار است و اگر با شرایط کامل انجام شود، یکى از معاذیر قانونى معافیت از مجازات شناخته شده است که در جرایم حق الله، قبل از ثبوت جرم به وسیله اقرار یا شهادت شهود، مسقط مجازات بوده، ولى در جرایمى که جنبه حق الناس دارند، موجب سقوط مجازات نیست؛ چون مرتکب، علاوه بر این که اوامر و نواهى الهى را نادیده گرفته، موجب ضرر و زیان مالى و جسمى یا آبرویى براى دیگران شده و باید جبران کند. البته توبه، مجازات اخروى را ساقط مىنماید، ولى باید دانست که وضع مجازات دنیوى، تابع مجازات اخروى نیست. از جمله نکات قابل توجه در باب توبه به عنوان یکى از معاذیر معافیت از مجازات، این است که اگر بزهکار بعد از اقرار توبه کند، قاضى مىتواند (مخیر است) که از ولى امر براى او تقاضاى عفو نماید یا مجازات را در حق وى اعمال کند. اما توبه بعد از اقامه بینه هیچ اثر حقوقى ندارد.متن
مقدمه:
یکى از مباحث مهم در آموزههاى اسلامى، «توبه» است. توبه، عمرى همپاى عمر انسان دارد؛ زیرا زندگى حضرت آدم در زمین با آن آغاز مىشود و پیامبران توحیدى مانند: ابراهیم، اسماعیل، یونس، موسى و پیامبر گرامى اسلام (ص) همواره در حال توبه بودهاند.
در قرآن کریم نیز توبه از جایگاه ویژهاى برخوردار است و در آیات متعددى به آن إشاره شده است؛ به طورى که واژه توبه و مشتقات آن، نود و دو بار و کلمه «استغفار» و مشتقات آن، چهل و پنج مرتبه ذکر شده است و در آیات متعدد دیگرى نیز بدون ذکر این واژهها به این مسئله اشاره شده است.
در این میان، فقها از منظرى دیگر به «توبه» نگریستهاند و با الهام از آیات و روایات، آثار حقوقى آن را مورد بررسى قرار دادهاند. توبه در حقوق جزاى اسلامى به عنوان یکى از موارد سقوط مجازات شمرده شده است و به عنوان یک تأسیس حقوقى مطرح مىباشد. اما ارکان و شرایط توبهاى که یکىاز معاذیر قانونى معافیت از مجازات است، چیست؟ آیا توبه در همه جرایم، سقوط مجازات را در پى دارد؟ نظر فقهاى اهل سنت در این باره چیست؟ نگارنده در این نوشتار بر آن است که این «تأسیس حقوقى» را از جوانب مختلف، به ویژه از منظر فقهاى اسلامى، اعم از امامیه و اهل سنت و حقوقدانان اسلامى و به عنوان یکى از علل سقوط مجازات در حقوق کیفرى اسلام، مورد بررسى قرار دهد.
بخش اول: مفهوم و ماهیت توبه
1ـ1ـ مفهوم لغوى و اصطلاحى توبه
توبه از ماده «توب» به معناى «رجع»، بازگشت است. صاحب مقائیساللغه مىنویسد: «توب، التاء والواو والباء کلمة واحدة تدلّ الىرجوع، یقال تاب من ذنبه، اى رجع عنه، یتوب الىالله توبة و متاباً.»(2)
در لسانالعرب آمده است: «التوبة الرجوع منالذنب...و تاب الىالله یتوب توباً متاباً اناب و رجع عن المعصیة الى الطاعة...و تاب الله علیه وفقه لها والله تواب یتوب على عبده.»(3)
خواجه نصیرالدین طوسى رحمهالله در اوصاف الأشراف مىنویسد: «توبه به معناى «بازگشت از معصیت» است و نخست باید دانست که گناه چه باشد.»(4)
مرحوم محقق اردبیلى در کتاب مجمع الفائدة والبرهان فى شرح الارشاد الاذهان مىفرماید: «التوبة هى الندامة و العزم على عدم الفعل لکون الذنب قبیحا ممنوعا و إمتثالا لأمر الله و لم یکن غیر ذالک مقصوداً.»(5)
از تعریف فوق، دو نکته استفاده مىشود:
1ـ پشیمانى و ندامت، توبه است؛ 2ـ عدمالفعل (ترک گناه) به خاطر قبح شرعى آن باشد. در توضیح این نکته باید گفت: که «عدمالفعل»، گاهى به خاطرعدم توانایى بر انجام آن است و زمانى به خاطرممنوع و قبیح بودن آن است؛ از این رو، مجرد «عدم فعل» توبه نیست؛ مثلا کسى در اثر ارتکاب فعل زنا مبتلا به بیماریهایى شود که مانع تولید مثل و فرزنددار شدن او مىشود، حال اگر وى به خاطر فرزنددار نشدن، از عمل ارتکابى خود پشیمان شود، این پشیمانى توبه نیست؛ زیرا پشیمانى او به خاطر قبح شرعى عمل نمىباشد.
اکنون سوءالى که در اینجا مطرح مىشود این است که اگر امکان ارتکاب گناه براى شخص نباشد و او در این حال توبه نماید، آیا توبه وى محقق و پذیرفته مىشود؟
در پاسخ باید گفت: اگر شخص مرتکب بپذیرد که معصیت الهى را کرده است، به طورى که اگر قادر بر انجام آن نیز بود، دیگر مرتکب آن نمىگردید، در این صورت توبهاش پذیرفته خواهد شد.
شیخ بهائى رحمهالله در تعریف توبه مىنویسد: «التوبه: الرجوع و تنسب الىالعبد و الىالله سبحانه... و معناها على الاول: الرجوع عن المعصیة الىالطاعة وعلى الثانى: الرجوع عن العقوبة الى اللطف و التفضل.
و فىالاصطلاح: الندم على الذنب لکونه ذنباً، فخرج الندم على شرب الخمر مثلا لإضراره بالجسم و قد یزاد مع العزم على ترک معاودة ابداً والظاهر ان هذا الاعزام لذالک الندم غیر منفک عنه.»(6)
کلام شیخ بهائى رحمهالله در تعریف اصطلاحى توبه، موءید کلام محقق اردبیلى است، آنجا که مىفرماید: عدم فعل و پشیمانى از گناه باید به خاطر معصیت و قبیح بودن نفس گناه باشد و در عدم فعل و پشیمانى، عنصر و قصد دیگرى دخیل نباشد.
نکتهاى را که مرحوم شیخ بهائى علاوه بر ندامت و پشیمانى در توبه لازم مىداند، عزم همیشگى بر ترک بازگشت به گناه و معصیت است که این عزم، لازمه آن ندم بوده و از آن جدایىناپذیر است.
علامه طباطبایى رحمهالله در تعریف توبه مىفرماید: «توبه در لغت، به معناى برگشت است و توبه از بنده، برگشت اوست به سوى پروردگارش با پشیمانى و بازگشت از سرپیچى، و از جانب خداوند نیز به معناى توفیق وى به توبه یا آمرزش گناه او.»(7)
با تأمل در آیات و روایاتى که در باب توبه وارد شده است و کلام برخى از فقها که ذکر شد، استنباط مىشود که توبه، عبارت از یک ندامت و پشیمانى است که اعتراف و اعتذار را در پى دارد و مانع از بازگشت به اعمال مجرمانه و گناه مىشود و توبه را در حقوق کیفرى اسلام مىتوان اینگونه تعریف کرد:
توبه، به معناى بازگشت از گناه و اعمال مجرمانه و پشیمانى از اعمال گذشته و سعى در انجام اعمال صحیح و پسندیده و عدم تکرار جرایم گذشته است(8)؛ بنابراین تعریف، سه عنصر ندامت و پشیمانى و اعتذار و عدم برگشت بر گناهان گذشته، در مفهوم توبه نهفته است.
2ـ1ـ حقیقت توبه
بر صاحبان بصیرت مخفى نیست که توبه، شعبهاى از فضل عظیم الهى و درى از درهاى رحمت خداوند است که به روى بندگانش باز فرموده است. انسان گناهکار، وقتى آگاه مىشود که به خاطر زشتى گناه، چه فاصلهاى بین او و محبوب و خالقش افتاده است، پشیمان گشته و این آتش پشیمانى، سراسر وجود و روح و جانش را فرا مىگیرد و یک انقلاب و دگرگونى در درون او رخ مىدهد و تمامى آثار شوم ریشههاى گناه، با آتش، سوزانده شده و ضمیرى پاک و نهادى آرام و قلبى مملو از عشق محبوب و مخلوق بجاى مىماند؛ چنان که قرآن کریم مىفرماید: «إِلاّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللّهُ غَفُوراً رَحِیماً»(9) در بسیارى از روایات، ندامت و پشیمانى از ارتکاب گناه و جرم را توبه دانسته و به صراحت بیان مىکند که پشیمانى و ندامت واقعى، مانع از برگشت شخص توبه کننده به سوى اعمال مجرمانه و گناه مىشود. در حقیقت، توبه حقیقى، ندامت و پشیمانى خاصى را در پى دارد که مانع از تکرار اعمال سابق مىشود.
پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله فرمود: «پشیمانى از گناه، توبه است.»(10)
همچنین امام صادق علیه السلام فرمود: «بندهاى نیست، که گناهى انجام دهد و پس از آن پشیمان گردد؛ مگر این که خداوند او را مىآمرزد، پیش از آنکه از وى طلب آمرزش کند.»(11) همچنین امام باقر علیه السلام فرمود: «کفى بالندم توبة» و قریب به این مضامین در روایات دیگرى نیز به چشم مىخورد.
اما، درباره عدم عود بر گناه و جرم که ثمره ندامت و پشیمانى حقیقى است، امام على علیه السلام فرمود: «الندم على الذنب یمنع عن معاودته(12)؛ پشیمانى بر گناه، مانع از بازگشت به گناه مىشود» و همچنین اقرار و حسن اعتراف را نیز توبه و اقرار به گناه را موجب بخشش و غفران دانستهاند. بنابراین، حقیقت توبه، پشیمانى از گناه است از جهت زشتى آن نزد خداوند و این که خلاف رضاى او است و شرایط و ارکانىکه براى آن ذکر شد، از باب مقدمه و یا از آثار شرایط توبه مىباشد.
در آیات و روایات، براى توبه ارکانى ذکر شده است که بعضى درونى و مربوط به شخص تائب، و برخى بیرونى است. ارکان مربوط به شخص تائب را ندامت وپشیمانى قلبى، استغفار زبانى و تصمیم بر عدم بازگشت به گناه برشمردهاند و عمل با اعضا و جوارح، انجام عمل صالح و اداى حقوق مردم (حقالناس) را نیز از ارکان بیرونى توبه دانستهاند. قرآن کریم مىفرماید: «فمن تاب من بعد ظلمه و اصلح یتوب علیه.»(13)
در آیه 54 سوره انعام آمده است: «انه من عمل منکم سوءً بجهاله ثم تاب من بعده و اصلح فإنه غفور رحیم.» در این آیه شریفه، خداوند إصلاح را بعد از توبه موجب غفران الهى دانسته است. همچنین در آیه دیگرى، غفران الهى را شامل کسانى دانسته است که توبه کرده و ایمان آورده و سپس عمل صالح انجام دهد.(14)
3ـ1ـ ارکان و شرایط توبه
در این باره، روایات وارده از رسول اکرم صلىالله علیه وآله و سلم و ائمه هدى علیهمالسلام ، به صورت روشنترى به بیان ارکان و شرایط توبه مىپردازد و به تفصیل آن را بیان مىکند:
پیامر اسلام صلىالله علیه وآله وسلم مىفرماید: «توبه کننده باید اثر توبه را آشکار کند که در غیر این صورت، تائب نخواهد بود. این آثار، عبارتند از:
1ـ راضى ساختن کسانى که با آنها در حال نزاع و درگیرى باشد؛
2ـ اعاده نمازهاى فوت شده؛
3ـ تواضع بین مردم؛
4ـ دورى از شهوات؛
5ـ روزه گرفتن.»(15)
به نظر مىرسد موارد ذکر شده در این حدیث شریف، مصادیق اصلاح عمل و عمل صالح باشد که بارها در آیات قرآن کریم از شرایط پذیرش توبه و صحت آن شمرده شده است. همچنین امام على علیهالسلام مىفرماید: «التوبه على اربعة دعائم: ندم بالقلب و استغفار باللسان و عمل بالجوارح و عزم على ان لایعود.»(16)
در این روایت به صورت روشن، ارکان و ستونهاى توبه مشخص شده که ارکان درونى و بیرونى را در برمىگیرد؛ چنان که قبلا به آنها اشاره شد.
فیض کاشانى رحمهالله در محجة البیضاء(17) درباره ارکان و شرایط توبه مىنویسد: «توبه داراى چهار شرط است:
1ـ حقوق مردم را که به ناحق ضایع کرده است، (چه مالى و چه جانى) به آنان برگرداند؛ چنان که قرآن کریم در سوره بقره مىفرماید: «وَ إِنْ تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُوءُسُ أَمْوالِکُمْ»(18) و نیز امام على علیهالسلام فرمود: «ان توءدى الى المخلوقین حقوقهم.»(19)
همچنین از امام باقر علیهالسلام نقل شده است که یکى از بزرگان قبیله «نخع» نزد حضرت عرض کرد: از زمان حجّاج تا کنون والى بودهام، آیا راه توبهاى براى من وجود دارد؟ حضرت ساکت شد. وى بار دیگر سوءالش را تکرار کرد. امام فرمود: خیر؛ مگر اینکه حق تمام صاحبان حق را به آنها برسانى»(20).
2ـ واجباتى را که ترک کرده است، قضا نماید. على علیهالسلام فرمود: «ان تعمد الى کل فریضة ضیعتها توءدى حقها».
3ـ با ریاضت و حزن و اندوه باید تمام گوشتهاى بدنش را آب کند تا گوشت جدیدى در بدن وى پیدا شود. به فرموده آن حضرت: «ان تعمد الىاللحم الذى نبت على السحت فتذیبه بالاحزان حتى تلصق الجلد بالعظم و ینشأ بینهما لحم جدید».(21)
4ـ با ریاضت، حزن و اندوه و چشانیدن درد و رنج طاعت، آثار لذت معصیت را از بین ببرد. چنان که امام على علیهالسلام فرمود: «ان تذیق الجسم، أَلَمَ الطّاعة کما اذقته حلاوة المعصیة».(22)
بخش دوم: توبه در حقوق جزا و فقه پویاى اسلام
1ـ2ـ جایگاه توبه، در حقوق جزاى اسلامى
توبه، از بنیادهاى حقوق جزاى اسلامى است(23) و در سائر مکاتب کیفرى امروزى، نمونه آن دیده نمىشود. در حقوق کیفرى اسلام، توبه یکى از معاذیر قانونى معافیت از مجازات محسوب مىشود؛ بدین معنا که جرم، واقع شده و مجرم نیز داراى مسؤولیت کیفرى است؛ اما رعایت پارهاى از مصالح و اعمال سیاست جنایى مناسب، ایجاب مىکند که از وى رفع مجازات شود. به عنوان نمونه، کسى که عضو گروههاى غیر قانونى بوده است و پیش از کشف باندش، خود را تسلیم مراجع ذیصلاح قانونى مىکند، یا مأمورى که در راستاى اطاعت از امر مافوق به اشتباه، امر وى را قانونى تلقى کرده و در اجراى آن مرتکب جرم شده است، در این صورت جامعه بنا به دلائل مختلف از جمله تشویق افراد عضو گروههاى غیر قانونى و برانداز به تسلیم، یا به خاطر عدم تقصیر مأمور مرتکب جرم، از اعمال مجازات صرفنظر مىکند. در مورد شخص تائب نیز قضیه همین گونه است؛ یعنى با وجود اینکه عمل ارتکابى جرم بوده و مرتکب جرم نیز داراى شرائط مسؤولیت کیفرى است، اما قانونگذار به علت ندامت و پشیمانى حقیقى مجرم، از مجازات او صرفنظر مىکند.
امروزه، جرم شناسان معتقدند که مجازات و سزادهى مجرم، هدف مطلق نیست؛ بلکه وسیلهاى براى اصلاح و بازپرورى و یا ارعاب اوست و مجازاتها را باید طورى مقرر نمود که بتواند مجرم را که هر از چندگاهى از ضوابط اجتماعى تخلف مىکند و در واقع از جامعه مىگریزد، به ضوابط اجتماعى آشنا سازد و به او تعلیم دهد که لازمه زندگى جمعى، سر نهادن به پارهاى از مقررات است و او ناگزیر به پیروى از اوامر و نواهى جامعه خود مىباشد و اگر در این کار موفقیت حاصل شود، آن وقت است که این فرد رمیده از اجتماع، به آغوش جامعه باز خواهد گشت و زندگى مسالمتآمیز خود را با سائر افراد جامعه شروع خواهد کرد. حال اگر با مجرمى برخورد نماییم که پس از ارتکاب عمل، از کرده خویش به شدت پشیمان گشته است، به طورى که دچار عذاب وجدان شده و مصمم است که دگر باره مرتکب چنین عملى نشود و اشتباه خود را جبران نماید و هرگز از قواعد اجتماعىتخلف نکند، دست به کار بیهوده زدهایم؛ زیرا موضوع اِعمال مجازات، در واقع سالبه به انتفاء موضوع شده است و ما بدون اعمال مجازات، به هدف خود رسیدهایم. مکتب حیاتبخش اسلام، چنین تأسیسى را در حقوق کیفرى پیش بینى نموده است و اعمال کیفر را در صورت توبه مجرم، تحت شرائطى منتفى مىداند و این، یکى از امتیازات بارز و منحصر به فرد حقوق جزاى اسلامى است.
2ـ2ـ توبه در فقه پویاى اسلام
قرآن کریم درآیات متعدد، انسانها را به توبه تشویق مىکند. خداوند توابین را مساوى با مطهرین قرار داده و مىفرماید: «إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ»(24)
یکى از سورههاى قرآن کریم به نام «توبه» نامگذارى شده است. واژه توبه و مشتقات آن، نود و دو بار و کلمه «استغفار» و مشتقات آن، چهل و پنج بار در قرآن کریم ذکر شده است. همچنین در روایات صادره از طرف معصومین علیهمالسلام نیز به توبه و اثرات آن بسیار سفارش شده است.
از دیدگاه قرآن و روایات(25)، توبه، چهره عمل را تغییر داده و گناهان را تبدیل به نیکیها و حسنات مىکند.
آثار توبه، نه تنها در بعد فردى، بلکه در بعد اجتماعى نیز قابل توجه است. توبه نه تنها شخص را اصلاح مىکند، بلکه جامعه را در برابر تکرار جرم و گناه از سوى توبهکار ایمن مىکند.
توبه را مىتوان از دیدگاه فقهى، با توجه به آثار آن، بر دو قسم تقسیم نمود: 1ـ توبه باطنى؛ 2ـتوبه حکمى
1ـ توبه باطنى
توبه باطنى، عبارت از توبه بین انسان و خداوند مىباشد که با توجه به نوع گناه، داراى انواعى است.(26) به طور کلى، گناهان اقسام گوناگونى دارند که کیفیت توبه نسبت به هر یک نیز مختلف است. این گناهان را مىتوان به سه قسم، تقسیم کرد:
الف) موجب زائل شدن حقى از دیگران یا ثبوت حدى از حدودالله نمىشود، بلکه گناه به خود گناهکار مربوط مىشود و به بیرون سرایت نمىکند؛ مانند حسادت و دروغگویى. در این صورت، اگر گناهکار از کرده خویش نادم و پشیمان شده و تصمیم بگیرد که براى همیشه به آن گناه عود نکند، توبه محقق شده و اثرات توبه نیز بر آن بار مىشود.
ب) موجب ثبوت مالى از حقوقالناس یا حقوقالله مىگردد، مانند ترک زکات و خمس. در این مورد، توبه زمانى قابل تحقق است که علاوه بر پشیمانى و ندامت از گذشته، حقوقى را که بر ذمهاش قرار گرفته بپردازد.
ج) گناه موجب حد شرعى باشد که این خود از نظر کیفیت ثبوت حد از جنبه حق به سه دسته تقسیم مىشود:
1ـ از جنبه حقالله موجب حد شرعى مىشود؛
2ـ از جنبه حقالناس موجب حد شرعى مىشود؛
3ـ هم از جنبه حقالله و هم از جنبه حقالناس موجب ثبوت حق مىشود، مانند سرقت.
چگونگى توبه در حقوق الله
ارتکاب پارهاى از جرایم مانند: زنا، لواط و شرب مسکر، فقط تجاوز به حق خداست، نه به حق دیگران؛ زیرا در زنا و لواط، طرفین با رضایت خود، عمل مزبور را انجام دادهاند، نه به زور و عنف. در مسئله شرب مسکر نیز طرف دومى وجود ندارد تا این که تجاوز به حق دیگرى صدق کند؛ بنابراین، تنها تجاوز به حق خداست که شخص مرتکب، مخالفت با امر خدا کرده، محرمات او را ناچیز شمرده و موجب انتشار فساد گردیده که زیانش به جامعه انسانى و مصالح عمومى برمىگردد؛ به طور مسلم، هر چیزى که مضر به مصالح عمومى باشد، تجاوز به حقالله خواهد بود؛ در اینگونه جرایم که حقالله محض است و جرایمى که جنبه حقاللهى آن غلبه دارد، مانند سرقت مستوجب حد، ممکن است جرم آشکار گردد و ممکن است مخفى بماند، که کیفیت تحقق توبه را در هر دو صورت مورد بررسى قرار مىدهیم:
الف) آشکار نشدن جرم
در این صورت، توبه عبارت از پشیمانى از گذشته و تصمیم قاطع بر عدم تکرار گناه؛ مستحب است که مرتکب، از افشاى آن و معرفى خود به قاضى (حاکم) خوددارى نماید؛ در تأیید این مطلب، در منابع روایى اسلام، روایات معتبره متعددى وارد شده است که جهت اختصار به ذکر دو روایت بسنده مىکنیم:
1- ماعز بن مالک اسلمى نزد رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله اقرار به زنا نمود. پیامبر صلىاللهعلیهوآله ابتدا به طور غیرمستقیم وى را بر کتمان سر هدایت نمود و سعى کرد او را در اقرار مردد نماید؛ اما ماعز اصرار به اقرار نمود و سر انجام به زنا اقرار کرد. پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله فرمود: «بهتر بود که تو این موضوع را کتمان مىکردى.»(27)
2- على بن ابراهیم از احمد بن خالد نقل مىکند: «روزى مردى در کوفه، نزد امیرالموءمنین علیه السلام رسید و اقرار به زنا نمود و گفت: اىامیرالموءمنین! من زنا کردم؛ پس مرا پاک گردان.» امام على علیه السلام با همان شیوه پیامبر صلىاللهعلیهوآله سعى در تشویق وى به کتمان سر نمود؛ اما در پى اصرار زانى به اقرار به زنا، بعد از چهار بار اقرار، حکم حد را بر وى جارى نمود و این جملات گوهربار را با عصبانیت فرمود: « چقدر زشت است براى مردى از شما که مرتکب چنین اعمال زشتى شود و پس از آن، خود را در ملأعام رسوا نماید. پس آیا توبه در خانهاش بهتر نبود؟ قسم به خدا، هر آینه توبه وى بین خود و خدا، بهتر از اقامه حد به وسیله من بر او مىباشد.»(28) شایان توجه است که امام على علیه السلام در حدیث شریف، چهار موضوع مهم را بیان فرمودند و در واقع به این ترتیب، اشکالات وارده را پاسخ دادند:
در این روایت، حضرت با عصبانیت و ناراحتى، با عبارت «ما اقبح»، یعنى چقدر زشت است! زشتى و نادرستى عمل زنا را اعلان نمودند؛ آنگاه، با عبارت «فیفضح نفسه»، زشتتر از عمل زنا، مسئله آشکار نمودن این عمل را در ملأعام متذکر شدند؛ زیرا، اثرات سوء افشاى گناه، از خود انجام آن در جامعه به مراتب بیشتر است؛ این عمل، علاوه بر هتک دستورات حیاتبخش شریعت اسلام، موجب تشویق افراد ضعیفالنفس و بیماردل، به انجام گناه مىشود.
سوم آنکه توبه مرتکب بین خود و خدایش را بسیار پسندیده قلمداد مىکنند و در پایان، با عبارتى ظریف مىفرمایند: توبه بهتر از اقامه حد است و آن هم اقامه حدى که توسط امام معصوم، على علیهالسلام ، نه مطلق حاکم و امام (فو الله لتوبته فیما بینه و بین الله افضل من اقامتى علیه الحد).
ب) آشکار شدن جرم
در صورت آشکار شدن جرم، توبه عبارت است از پشیمانى از گذشته، عدم تکرار جرم و پذیرفتن حکم اجراى حد. ناگفته پیداست که توبه در این صورت، مسقط حد نیست؛ زیرا بعد از علنى شدن گناه، توبه اثر خود را براى فرد و جامعه از دست مىدهد و فاقد اثر حقوقى دنیوى (سقوط مجازات) مىگردد. چنان که شیخ طوسى رحمهالله در کتاب «المبسوط» در اینباره مىنویسد: «هرگاه جرم به طور علنى مطرح شود، فایدهاى در ترک اقامه حد بر او (مجرم) وجود ندارد.»(29)
نکته شایان ذکر این است که اثر این توبه در مورد حیات اخروى اشخاص است که باعث رفع مجازات از آنها، در قیامت مىگردد.
چگونگى توبه در حقوق الناس
حقوقى که براى افراد یا اجتماعات شناخته شده است را حقوقالناس گویند که در مقابل «حقوقالله» استعمال مىشود.(30) بنابر تعریف دیگر: جرایمى که منحصراً جنبه شخصى دارند و فرد یا افراد معین از آن متضرر مىگردند و یا امثال آن، مربوط به حقالناس است(31) که خود بر سه نوع است؛ حق مالى، حق بر بدن و حق معنوى.
الف) حق مالى
برخى از جرایم در حقوقالناس، حق بر مال مىباشد، مانند سرقت تعزیرى و جرایم مالى مشابه. در اینگونه موارد، توبه عبارت است از پشیمانىاز گذشته و تصمیم بر این که دیگر مرتکب آن جرم نگردد و بازگرداندن مال مسروقه و در صورت تلف و یا مصرف نمودن آن، باید قیمت آن را به صاحب مال بازگرداند و رضایت وى را تحصیل نماید.
ب) حق بر بدن
در بعضى از جرایم، به واسطه فعل انسان، حق بر بدن ایجاد مىگردد. مانند جرایم علیه تمامیت جسمانى اشخاص یا قتل که مستوجب قصاص است و ضرب و جرح عمدى که حکم آن نیز قصاص مىباشد؛ در اینگونه جرایم، توبه عبارت از پشیمانى از گذشته و تصمیم بر عدم تکرار جرم و پذیرفتن اجراى مجازات قصاص یا پرداخت دیه به حسب مورد است. در این صورت، اثر توبه مربوط به حیات اخروى شخص مىباشد.
ج) حق معنوى
در برخى از گناهان و جرایم، ممکن است به واسطه ارتکاب اعمال، به آبروى اشخاص، خللى وارد شود که در آن موارد نیز، جرم داراى جنبه حقالناس مىباشد، مانند جرم قذف که به واسطه آن، آبروى افراد در معرض تهدید قرار مىگیرد. توبه در اینگونه موارد نیز، عبارت از پشیمانى از گذشته و تصمیم بر عدم تکرار جرم و پذیرفتن اجراى حد قذف است. اثر این نوع توبه نیز مربوط حیات اخروى شخص است.
2ـ توبه حکمى
توبه حکمى، توبهاى است که بر فرض صحت تحقق آن، عدالت و شهادت افراد، مورد قبول قرار مىگیرد که با توجه به نوع معصیت، لازم است درباره آن مفصلتر بحث شود:
1ـ2ـ جرم، ارتکاب افعال باشد
هرگاه، جرم عبارت از ارتکاب افعال باشد، مانند فعل زنا، لواط، سرقت، شرب مسکر و...،توبه در این موارد عبارت از پشیمانى از گذشته و انجام اعمال صالح است؛ چنان که در قرآن کریم، در آیاتبیشمارى بر این موارد تصریح شده است: در آیه 70 سوره فرقان در این باره آمده است: «مگر کسانى کهتوبهکردند و ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، پس خداوند اعمال زشت آنها را به نیکیها تبدیل مىکند.»
اگر فرد مرتکب، صالح شود، در این صورت، توبهاش صحیح است و مدت زمانى که لازم است فرد در آن زمان، مرتکب اعمال گذشته نگردد، یکسال است؛ البته بعضى از فقها مدت آن را شش ماه دانستهاند(32) که بعد از سپرى شدن این مدت، عدالت تائب ثابت شده و شهادتش پذیرفته مىشود.
2ـ 2ـ جرم، گفتار باشد
از جمله جرایم مهم در این مورد، ارتداد و قذف است.
اول: ارتداد
ارتداد، مصدر باب افتعال از ماده (ردد) مشتق شده و به معناى بازگشت و رجوع به چیزى است(33)؛ چنان که راغب اصفهانى در «المفردات فى غریب القرآن» مىنویسد: «ارتداد و رِدّه، به معنى رجوع و بازگشت به راهى است که شخص آن را پیموده است، با این فرق که ارتداد در مورد مطلق بازگشتن به کار برده مىشود، در حالى که رِدّه تنها بر بازگشت از دین اسلام اطلاق مىشود».(34) فقها نیز در تعریف ارتداد، با اندک اختلاف در تعبیر، بر این معنى اتفاق دارند که ارتداد، خروج از اسلام و داخل شدن در کفر است.(35) توبه در اینگونه موارد، عبارت از اسلام آوردن و بیان شهادتین است.
توبه مرتد
در فقه از توبه مرتد بحث زیادى شده و از موارد اختلاقى بین فقهاى شیعه و اهل سنت است؛ از این رو، دستیابى به نظریه قاطع، دشوار است. در هر صورت، لازم است درباره آن، به مطالعه دقیق بپردازیم. در پذیرش و عدم پذیرش توبه مرتد، سه دیدگاه وجود دارد:
نظریه اول: برخى از فقهاى عامه معتقدند که کیفر ارتداد در هر صورت، قتل است؛ خواه مرتد توبه نماید و یا بر باطل خویش اصرار ورزد.
از جمله، حسن بصرى گوید: «المرتد یقتل بغیر استتابة(36)؛ مرتد، بدون طلب توبه از وى، کشته مىشود.»
دلائل: براى این نظریه به دلائلى استناد شده، که مهمترین آنها بدین قرار است:
1ـ اطلاق برخى از روایات، مانند روایت وارده از پیامبر اکرم صلىالله علیه وآله و سلم که فرمود: «من بدل دینه فاقتلوه(37)؛ هر کس دینش را تغییر دهد، او را بکشید».
همچنین فرمود: «ریختن خون فرد مسلمان روا نیست؛ مگر به خاطر یکى از سه عمل: زناى محصنه، قتل نفس (قصاص) و کسى که دین خویش را ترک کند و از جماعت مسلمانان فاصله بگیرد.»(38)
از اینکه در این روایت و امثال آن، کیفر مرتد، قتل شمرده شده است، بدون به میان آوردن توبه و همانند آن، در مىیابیم که کیفر مرتد، مطلقا قتل است و توبهاش پذیرفته نیست.
2ـ عمل صحابه: «یکى از صحابه پیامبراکرم صلىاللهعلیهوآله به نام معاذ، بر ابوموسى اشعرى وارد شد و از مردى که نزد ابوموسىنشسته بود، سوءال کرد.
ابوموسى گفت: این شخص یهودى است که مسلمان شده بود و هم اکنون به دین یهود بازگشته است.
معاذ گفت: من نمىنشینم تا حکم خدا و رسولش را درباره او اجرا کنى و او را بکشى. این سخن را سه بار تکرار کرد. تا این که ابوموسى دستور داد او را کشتند.»(39) گفتار معاذ و تأیید عملى ابوموسى که هر دو از صحابه پیامبرند و انتساب حکم، به خدا و رسول، بدون ذکر توبه، نشانگر این است که مرتد را بدون طلب توبه، باید کشت.(40)
نظریه دوم: اکثر فقهاى اهل سنت معتقدند که هر مرتدى، اعم از زن، مرد، فطرى(41) و ملى(42) توبهاش پذیرفته است؛ بنابراین، قبل از مجازات، باید توبه داده شود و در صورت عدم توبه، کیفر قتل دربارهاش اجرا مىشود؛ چنان که ابن قدامه مىنویسد:
«انه مرتد لایقتل حتى یستتاب... هذا قول اکثر اهل العلم(43)؛ مرتد کشته نمىشود، تا این که توبه داده شود...این نظر اکثر اهل علم است.» چنان که ابوحنیفه، شافعى، مالک و عامه فقهاى اهل سنت، بر این نظرند.
براى این راى به دلائلى استناد شده است از جمله:
1ـ سیره پیامبر صلىاللهعلیهوآله : پیامبراکرم صلىاللهعلیهوآله ، هنگامى که معاذ را به یمن مىفرستاد، به وى فرمود: «هر کس از اسلام روى برگرداند، او را به اسلام دعوت کن؛ اگر توبه کرد، او را رها کن؛ وگرنه، گردنش را بزن.»(44)
زنى به نام «ام مروان»، ازاسلام برگشته بود، پیامبر دربارهاش فرمود: «فامر ان تستتاب، فان تابت و الا قتلت...(45)؛ حضرت امر فرمود که توبه بر وى عرضه گردد؛ اگر توبه نکرد، کشته شود». این دو روایت که روایت نخست، درباره مرد و دیگرى درباره زن مرتد است، لزوم توبه را قبلازکیفرارتداد،لازممىداند.
2ـ عمل صحابه: شخصى از طرف ابوموسى، بر عمر وارد شد و خبر ارتداد فردى را گزارش کرد. عمر پرسید: با وى چه کردید؟ وى گفت: گردنش را زدیم. عمر گفت: باید او را سه روز حبس مىکردید و روزى یک گرده نان به او مىدادید و توبه را نیز بر او عرضه مىکردید تا توبه کند. سپس گفت: خدایا! شاهد باش که من در وقت اجراى حکم حضور نداشتهام و به آن نیز فرمان ندادهام و وقتى خبر به من رسید، عدم رضایت خود را از آن اعلام کردم.(46)
بیزارى عمر از کردار ابوموسى، دلیل بر این است که مرتد، در صورت عدم بازگشت به اسلام، (در صورت عدم توبه) محکوم به قتل است.
نظریه سوم: اکثر فقهاى امامیه، بین مرتد فطرى و ملى تفاوت قائل شده و گفتهاند: اگر مرتد ملى است، باید توبه داده شود و اسلام بر او عرضه گردد و در صورت عدم پذیرش، کشته مىشود. اگر مرتد فطرى مرد باشد، چه توبه کند و یا از آن سر باز زند، کشته مىشود؛ بنابراین، درخواست توبه از او معنى نخواهد داشت.
شایان ذکر است که صاحب جواهر رحمهالله ، بعداز نقل این نظریه، مدعى شده است که این نظریه، مخالفى نداشته، بلکه مورد اجماع فقهاست.(47)
از علماى اهل سنت، «عطاء»، این دیدگاه را پذیرفته است؛ وى مىگوید: «اگر مرتد، مسلمان اصلى (فطرى) بوده و پس از آن مرتد شده است، حکم او قتل است و توبه داده نمىشود واگر کافرى بوده که مسلمان شده و سپس مرتد شده است، توبه داده مىشود.»(48)
مبناى تفصیل فقهاى امامیه، روایاتى است که از طریق ائمه معصومین علیهمالسلام در این باره رسیده است که به اجمال، به برخى از آنها اشاره مىکنیم:
روایات رسیده در این باره، به سه دسته تقسیم مىشوند:
1ـ برخى از روایات، به طور مطلق، دلالت دارند که کیفر ارتداد قتل است.(49)
2ـ دسته دیگر، به طور مطلق دلالت دارند که مسلمان پس از ارتداد توبه داده مىشود و در صورت عدم پذیرش، کشته مىشود.(50)
3ـ دسته سوم روایاتى است که بین مرتد فطرى و ملى، فرق گذاشته است و حکم مرتد فطرى مرد را قتل دانسته است، بدون اینکه از وى درخواست توبه گردد؛ ولى مرتد ملى مرد، آنگاه به قتل مىرسد که از قبول توبه و بازگشت به اسلام سر باز زند.(51)
فقها در مقام جمع بین این سه دسته روایات، قائل به تفصیل شدهاند و روایات دسته سوم را مقید و شارح روایات دسته اول و دوم قرار دادهاند و گفتهاند:
«مقصود از روایات دسته اول، مرتد فطرى است و مقصود از روایاتى که به طور مطلق، توبه مرتد را پس از ارتداد مىپذیرد، مرتد ملى است.
براى دورى از اطاله کلام، از ذکر این روایات خوددارى نموده و تنها به ذکر دو نمونه از روایاتى که بین فطرى و ملى تفصیل مىدهند و مورد استناد فقها قرار گرفته است، اکتفا مىکنیم.
على بن جعفر علیهمالسلام گوید: «از برادرم، امام کاظم علیهالسلام ، سوءال کردم: از مسلمانى که نصرانى شود.
امام فرمود: کشته مىشود بدون این که از او درخواست توبه شود.
گفتم: اگر نصرانى مسلمان شود و سپس مرتد شود؟
امام فرمود: توبه داده مىشود و در صورت سرپیچى، کشته مىشود.»(52)
در روایت دیگر از امیرالموءمنین علیهالسلام آمده است: «همانا، از کسى که در دین ما داخل شود و سپس از آن بازگردد (مرتد ملى) درخواست توبه مىکنیم؛ اما کسى که تولدش بر اسلام بوده است (مرتد فطرى) درخواست توبه نمىکنیم.»(53)
بنابراین، بین مرتد فطرى و ملى، در صورتى که مرتد، مرد باشد در فقه امامیه، از نظر پذیرش و عدم پذیرش توبه، تفاوت وجود دارد.(54) چنان که در برخى از احکام دیگر نیز متفاوتند که در کتب فقهى به تفصیل بدان پرداخته شده است.
لازم به یادآورى است، مقصود از توبه که در اینجا مورد بحث قرار گرفته، توبه ظاهرى است که بر آن آثار و احکام مسلمان، مانند حرمت مال و جان و حلیت ذبیحه، مترتب مىشود.
اما توبه باطنى و حقیقى که در رابطه با بنده و خداوند است و آثار اخروى را بدنبال دارد، به طور مسلم، پذیرفته است و مرتدى که واقعا و در باطن، به اسلام بازگشته باشد، باید تا قبل از اجراى کیفر، عبادات و وظایف شرعى را انجام دهد.
در رابطه با عدم پذیرش توبه ظاهرى و احکام مربوط به آن نیز مسأله، اتفاقى نیست؛ بلکه در بین فقهاى امامیه، در مجموع، سه نظر وجود دارد:
1ـ مشهور فقها معتقدند که توبه مرتد فطرى، به هیچ وجه پذیرفته نمىشود.(55)
2ـ برخى برآنند که توبه مرتد در هر دو صورت (ملى و فطرى) پذیرفته مىشود. این نظر از ابن جنید،(56) است و مرحوم شهید در مسالک، پس از نقل سخن ابن جنید، بدان تمایل پیدا کرده است.(57)
3ـ تفاوت در آثارى است که بر ارتداد مترتب مىشود. بدین معنى که توبه مرتد فطرى، نسبت به برگشت اموال و حلیت همسر و مجازات قتل، تاثیرى ندارد؛ ولى نسبت به سایر آثار، همچون صحت عبادات، حلیت ذبیحه، طهارت بدن و... توبهاش پذیرفته است.
دوم: قذف
قذف، عبارت از متهم کردن شخص عفیف، اعم از مرد یا زن به زنا یا لواط است که به موجب این آیه شریفه: «کسانى را که زنان عفیف را به زنا متهم مىکنند و چهار شاهد نمىآورند، هشتاد تازیانه بزنید و از آن پس هرگز شهادتتشان را نپذیرید، که مردمى فاسقند.»(58)
قذف به دو صورت قابل تحقق است؛ قذف سبّ و قذف شهادت.
قذف سب: عبارت از این که کسى دیگرى را به طور مستقیم به یکى از نسبتهاى ذکر شده (زنا یا لواط) متهم کند. مثلا به او بگوید؛ تو زنا کردهاى. توبه در اینگونه موارد، عبارت است از این که، قاذف، گفتههاى خود را تکذیب نماید؛ یعنى بگوید دروغ گفتهام و تهمت زدهام و سپس اعمال صالح انجام دهد. قرآن کریم در این باره مىفرماید: «و اولئک هم الفاسقون الا الذین تابوا من بعد ذالک و اصلحوا فإن الله غفور رحیم(59)؛ یعنى آنها فاسق هستند؛ مگر کسانى که توبه کنند و بعد از این اعمال صالح انجام دهند (که خداوند آنها را مىبخشد)؛ زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است.» مراد از «واصلحوا» در آیه شریفه، استمرار بر توبه است؛ به طورى که پس از آن، خیر و نیکى در گفتار و کردار نمایان شود و علاوه بر آن، باید از مقذوف، طلب عفو نموده و خود را تکذیب نماید؛ چنان که پیامبر اکرم (ص) فرمود: «توبته اکذبه نفسه(60)؛ یعنى توبه قاذف، تکذیب گفتههاى خودش است.» قاذف باید در اجتماع مسلمانان و در مکانى که قذف کرده حاضر شود و خود را تکذیب کند؛ یعنى کسانىکه قذف را از او شنیدهاند، تکذیب کردن او را نیز بشنوند و بدینگونه، سوء ظن مسلمان قذف شده از بین برود. در این صورت، توبه وى پذیرفته مىشود و شرعا عادل است و گواهى او در موارد شهادت پذیرفته مىشود؛ البته، مدت انجام اعمال صالح نیز یکسال است.(61)
قذف شهادت: عبارت از این است که کسى به عنوان شاهد، بر زنا یا لواط کسى شهادت (گواهى) بدهد و تعداد شهود به چهار نفر مرد داراى شرایط شهادت نرسد. در این صورت، این مرد به عنوان قذف، حد زده خواهد شد.
توبه در اینگونه موارد عبارت از پشیمانى از گذشته و عدم تکرار آن گناه و جرم است که با انجام توبه، فسق وى زائل گشته، عدالت وى استقرار مىیابد و گواهى او در موارد شهادت پذیرفته مىشود.
بخش سوم: شرایط پذیرش توبه، با توجه به نوع جرم ارتکابى
قاعده کلى در این مورد این است که در جرایم حق الله، توبه، عبارت است از پشیمانى از گذشته، عدم تکرار گناه و انجام اعمال صالح و کتمان عمل و در صورت علنى شدن گناه، باید اجراى حد را بپذیرد، تا توبهاش پذیرفته شود.
در حقوق الناس نیز توبه عبارت از پشیمانى از گذشته و عدم تکرار جرم و گناه، اداى حق مردم و تحصیل رضایت آنها یا پذیرفتن اجراى حکم قصاص یا حد در موارد لزوم. از این رو، توبه در حقالناس، مسقط مجازات نمىباشد. بحث تفصیلى این مطالب، قبلا گذشت و نیاز به تکرار آن نیست.
زمان پذیرش توبه
اما در مورد زمان پذیرفتن توبه بعد از اثبات جرم، اختلاف است. از این رو نخست، بحث را در قانون موضوعه (قانون مجازات اسلامى) پىگیرىنموده و سپس به بحث درباره دیدگاه فقها مىپردازیم:
1ـ3ـ زمان پذیرش توبه در قانون مجازات اسلامى
قانون مجازات اسلامى در مواد مختلف به شرح زیر، احکام مربوط به «توبه» را پیشبینى نموده است:
ماده 72 این قانون، در مورد توبه زناکار مقرر مىدارد: «هرگاه، کسى به زنایى که موجب حد است اقرار کند و بعد از اقرار توبه نماید، قاضى مىتواند براى او از ولى امر، تقاضاى عفو نماید و یا حد را بر وى جارى کند.»
در ماده 81 قانون مذکور آمده است: توبه مرد یا زن زانى قبل از اقامه شهادت، مسقط حد است؛ اما توبه وى بعد از اقامه شهادت مسقط حد نیست.
همچنین ماده 125، توبه مرتکب لواط یا تفخیذ یا نظایر آن را قبل از اقامه شهادت، مسقط حد دانسته، ولى بعد از شهادت را مسقط حد ندانسته است و در ماده 126(در باب حد لواط) آمده است: چنانچه فرد، بعد از اقرار توبه نماید، قاضى مىتواند از ولى امر براى او تقاضاى عفو نماید. یعنى توبه را سبب عفو قاضى دانسته است، نه سبب سقوط مجازات. ماده 132و 133 آن نیز در مورد مساحقه، همان حکم لواط را پیشبینىنموده است. در مورد توبه قاذف، قانون مذکور ساکت است. و ماده 123 در مورد شرب خمر نیز مواد181و 182 قانون مذکور مانند احکام مربوط به لواط و مساحقه را جارى نموده است و بند 5 ماده 200 در مورد حد سرقت، توبه سارق را قبل از دستگیرى مسقط حد دانسته است و در تبصره همان ماده، توبه سارق را بعد از دستگیرى مسقط حد ندانسته است. ناگفته نماند که قانونگذار در مورد حد قوّادى و محاربه، درباره این موضوع که آیا توبه وى موجب سقوط مجازات است یا خیر، سکوت کرده است؛ در مورد توبه محارب، به رغم اینکه ماده 211 قانون حدود و قصاص مصوب سال 1361 صراحت بر این داشت که توبه محارب قبل از دستگیرى موجب سقوط مجازات است؛ اما قانون مجازات اسلامىمصوب سال 1370توجهى به مسأله توبه محارب ننموده است. البته در بحث فقهى خواهد آمد که آیات قرآن کریم در این خصوص، به صراحت بر سقوط مجازات در صورت توبه محارب قبل از دستگیرى دلالت دارند و علاوه بر آن، فقهاى اسلامى، اعم از شیعه و سنى بر این قول متفق هستند. قانون مجازات اسلامى فقط در ماده 194 به مسئله توبه محارب در مدت تبعید اشاره کرده است.(62)
در کتاب پنجم قانون مجازات اسلامى، (تعزیرات و مجازاتهاى بازدارنده) قانونگذار در 2 ماده از توبه بحث کرده است؛ یکى در تبصره ماده 512 و دیگرى در ماده 521؛ البته قانونگذار، در تبصره ماده 512 به طور مبهم سخن گفته است و معلوم نیست به چه مناسبتى از بین جرایم مختلف که همه در زمره جرایم علیه امنیت کشورند، فقط دو جرم را انتخاب کرده است.
دیگر آنکه توبه در جرایم خاصى که در زمان جنگ اتفاق افتاده باشد پذیرفته است؛ حال اگر این جرایم در زمان صلح رخ دهد که طبعا خطر کمترى نسبت به زمان جنگ براى جامعه دارند و مرتکب توبه کند، توبهاش طبق قانون پذیرفته نمىشود که رفع این ابهام، نیاز به تصریح قانونى دارد. در ماده 512 نیز توبه از جرم قلب سکه را مورد توجه قرار داده است؛ البته قانونگذار با توجه به توبه محارب که باید قبل از دستگیرى باشد، توبه را در جرایم علیه امنیت و آسایش عمومى نیز قبل از دستگیرى موءثر مىداند. غیر از این، در سایر جرایم تعزیرى که توبه در بعضى از آنها پذیرفته است، مىتوان گفت: همان طورى که در باب حدود، توبه تا قبل از ثبوت جرم پذیرفته است، در این جرایم نیز تا قبل از ثبوت جرم توبه پذیرفته مىشود.
نکته شایان ذکر در پایان این بحث، این است که توبه، علاوه بر سقوط حد در جرایم حق الله، سقوط مجازات تعزیرى را نیز در پى دارد؛ از این رو، اگر عمل ارتکابى موجب تعزیر باشد و بزهکار، قبل از قیام بینه توبه نماید، تعزیر ساقط مىشود؛ زیرا اطلاقات موجود در این باب، تعزیرات را نیز شامل مىشود و این از باب قیاس اولویت نیست؛ اکثر فقها در این مورد به آیه 25 سوره شورى استناد مىکنند؛ زیرا لازمه قبولى توبه، عدم عقوبت است.(63)
از مجموع مواد مذکور، درمىیابیم که توبه قبل از دستگیرى، موجب سقوط مجازات است و بعد از دستگیرى، در صورتى که اثبات جرم با اقرار مجرم باشد، قاضى مىتواند از ولى امر براى مرتکب، تقاضاى عفو نماید.
2ـ3ـ زمان پذیرش توبه از دیدگاه فقهاى اسلام
در بین فقهاى اسلامى در مورد زمان پذیرش توبه، اختلاف نظر وجود دارد. البته، در مورد توبه قبل از اثبات، فقها اتفاق نظر دارند. اما در مورد توبه بعد از اثبات، اختلاف است که در این قسمت از بحث، نخست، دیدگاه فقهاى امامیه و در پى آن، نظر فقهاى اهل سنت را ذکر مىکنیم:
الف) نظر فقهاى امامیه
1ـ توبه قبل از دستگیرى و اثبات جرم
مشهور امامیه معتقدند که توبه قبل از دستگیرى و اثبات جرم، موجب سقوط مجازات است(64) که مستند این نظر، آیات و روایات و اجماع فقهاى امامیه مىباشد. آیات زیر، برسقوط مجازات به سبب توبه قبل از دستگیرى دلالت دارد:
آیه 33 و 34 سوره مائده در مورد توبه محارب، و آیه 16 سوره نساء در مورد توبه مرد و زن زناکار و آیه 4 و 5 سوره نور در مورد توبه قاذف و آیه 39 سوره مائده در مورد توبه سارق، قابل استناد مىباشند. فقهاى امامیه، با استناد به آیات مذکور، مجازات مرتکب را به سبب توبه ساقط مىدانند. چنان که امام خمینى رحمهالله در تحریرالوسیله مىنویسد: «یسقط الحد لو تاب قبل قیام البینه رجما کان او جلدا.»(65)
در کتاب «کشف اللثام» بر این مطلب دعوى اجماع شده است(66) و علاوه بر اجماع، دلایل دیگرى نیز وجود دارد که به اختصار، به برخى از آنها اشاره مىکنیم.
از امام باقر یا امام صادق علیهماالسلام سوءال شد در مورد مردى که سرقت کرده یا شراب نوشیده یا زنا کرده و کسى هم بر آنها آگاهى نیافته و دستگیر هم نشده است، توبه کرده و اصلاح مىشود. امام علیهالسلام در پاسخ فرمودند: «هرگاه، اصلاح شود و از او امر و فعل زیبا مشاهده شود، بر وى حد اقامه نمىشود.»(67)
روایت دیگر، صحیحه عبدالله بن سنان از امام صادق علیه السلام است که حضرت فرمود: «سارق اگر قبل از دستگیرى توبه نماید و مال مسروقه را به صاحبش بازگرداند، حد ساقط مىشود.»(68)
در روایت امیرالموءمنین علیه السلام عبارت «... ان یأتى بعض هذه الفواحش...»(69) آمده است که مستفاد از آن این است که نظر آن حضرت، منحصر به جرم زنا نبوده است و در جرایم مشابه نیز بهتر است که مرتکب، قبل از علنى شدن گناه، توبه نماید.
ناگفته نماند که در مورد سایر جرایم نیز به همین ترتیب در منابع روایى اسلام، روایات متعددى وجود دارد که به جهت اختصار، از ذکر آنها صرفنظر مىنماییم.
آنچه که ذکر شد، درباره توبه قبل از دستگیرى بود؛ اما در مورد توبه بعد از دستگیرى، باید قائل به تفکیک شویم و آنگاه، دیدگاه فقهاى امامیه را مورد بحث قرار دهیم.
2ـ توبه بعد از اقرار به جرم
اگر کسى به جرمى اقرار نماید و آنگاه توبه نماید، آیا حد از او ساقط مىشود یا خیر؟ صاحب شرایع در این مورد مىنویسد: «اگر شخص به جرمى اقرار نماید و سپس توبه کند، امام در اقامه حد مخیر است، سنگسار (رجم) باشد یا تازیانه (جلد).»(70)
در کتابهاى سایر فقها نیز، عبارتهاى مشابه دیده مىشود.(71) در این نظریه اختلافى دیده نمىشود. البته، بین این توبه (توبه بعد از اقرار به جرم) و توبه قبل از اثبات جرم، یک تفاوت اصلى وجود دارد و آن اینکه در مورد توبه قبل از اثبات، حد ساقط مىشود، یعنى اثر مستقیم توبه، سقوط کیفر است و قاضى نمىتواند در صورت صحت توبه، مرتکب را مجازات نماید؛ اما، در مورد توبه بعد از اثبات جرم با اقرار، اینگونه نیست؛ بلکه توبه فقط سبب عفو از مجازات در اختیار قاضى است، یعنى قاضى در صورت صلاحدید مىتواند مرتکب را عفو نموده یا مجازات نماید.(72) مستند این نظریه، روایات متعددى است که به جهت اختصار، به ذکر دو روایت بسنده مىکنیم:
1ـ مرسله برقى(73): از صادقین علیهماالسلام روایت شده است که: «مردى نزد امام على علیه السلام آمد و به سرقت اقرار کرد، حضرت به وى فرمود: آیا سورهاى از قرآن را خواندهاى؟ مجرم پاسخ داد بلى؛ سوره بقره را خواندهام. آنگاه، امام فرمود: دست تو را بخشیدم (تو را عفو کردم) به دلیل سوره بقره. اشعث در اعتراض آن حضرت گفت: آیا حدى از حدود الهى را تعطیل مىکنى؟ امام فرمود: تو چه مىدانى؟ (درک نمىکنى؟) هرگاه جرم با شهادت شهود ثابت شود، امام نمىتواند مجرم را عفو کند؛ ولى اگر جرم مرد با اقرارش ثابت شده باشد، با امام است که او را عفو کند یا دست او را قطع نماید.»(74)
با دقت در روایت ذکر شده، روشن مىشود که توبه در اینگونه موارد، به طور مستقیم سبب سقوط مجازات نمىشود، بلکه سبب عفو در اختیار امام است.
2ـ روایت دیگر، معتبره طلحة بن زید از امام صادق علیه السلام است که حضرت فرمود: «بعضى از آشنایان و دوستان من روایت کردهاند که: جوانى نزد امیرالموءمنین علیه السلام رسید و اقرار به سرقت نمود. جملاتى بین آنان رد و بدل شد؛ سپس، حضرت به او فرمودند: من تو را جوانى مىبینم و اشکالى ندارد که تو را عفو نمایم. آیا سورهاى از قرآن را خواندهاى؟ جوان پاسخ داد: بلى، سوره بقره را. پس امام على علیه السلام فرمودند: من تو را بدلیل سوره بقره، عفو مىنمایم و همانا آنچه مانع از اجراى حد قطع مىشود این است که جرم او با شهادت شهود، ثابت نشده است.»(75)
3ـ توبه، بعد از اثبات جرم با قیام بینه
در این مورد دو نظریه وجود دارد:
مشهور فقهاى امامیه(76) معتقدند که اگر جرم با شهادت شهود ثابت شود و مرتکب، پس از آن توبه نماید، امام اختیار عفو او (مجرم) را ندارد و باید حد الهى را بر وى جارى سازد؛ چنان که صاحب شرایع مىنویسد: «و لو تاب بعد قیامها، لم یسقط حدا کان او رجما»(77)
همچنین امام خمینى رحمهالله در تحریرالوسیله در این باره مىنویسد: «اگر قبل از قیام بینه توبه نماید رجم باشد یا جلد حد ساقط مىشود و اگر بعد از آن توبه نماید، ساقط نمىشود و امام علیه السلام حق عفو او را بعد از قیام بینه ندارد؛ ولى اگر بعد از اقرار توبه نماید، امام مىتواند او را عفو نماید؛ چنان که گذشت و اگر قبل از اقرار توبه نماید، حد از او ساقط است.»(78)
مستند نظریه مشهور، روایات بسیارى است که در این خصوص وارد شده است. علاوه بر مرسله برقى و معتبره طلحة بن زید (که قبلا گذشت)، خبر ابى بصیر نیز در توجیه دیدگاه مشهور مورد استناد قرار گرفته است.
خبر ابى بصیر از امام صادق علیه السلام، در مورد مردى است که شهود بر زناى او شهادت داده بودند و او قبل از اجراى حد فرار کرده بود. امام فرمود: «اگر توبه کند، چیزى بر او نیست (مجازات نمىشود) و اگر به دست امام بیفتد (دستگیر شود)، حد بر او اقامه مىشود و اگر امام مکان وى را بداند، به سوى او مىرود. (براى دستگیرىاش اقدام مىکند.)»(79) البته، در صورتى مىتوان به روایت مذکور استناد کرد که عبارت «فما علیه شىء» اینگونه تفسیر شود که بین خدا و بندهاش توبه پذیرفته مىشود، ولى از نظر دنیوى باید حد اجرا شود.
در مقابل نظریه مشهور، عده کمى از فقها قائلند که اگر بزهکار بعد از اثبات بزه از طریق شهادت شهود، توبه کند، توبهاش به وسیله امام پذیرفته مىشود و مىتواند مورد عفو قرار گیرد. شیخ مفید رحمهالله یکى از قائلین به این نظریه است که در این مورد به «اصالت برائت»، عدم ثبوت حد بر ذمه کسى به دلیل استصحاب و اولویت سقوط عقاب دنیا از عقاب اخروى استدلال کرده است.
توضیح آنکه، طبق اصل برائت، اگر در اجراى حد بر مجرم تردید نماییم، طبق اصل برائت باید چنین کسى را مستحق مجازات ندانیم و طبق اصل استصحاب، مىدانیم که فرد، مستوجب حد نبوده است؛ از این رو، اکنون چنانچه تردید نماییم که آیا مستوجب حد شده است یا خیر؟ طبق اصل ذکر شده، عدم ثبوت حد بر ذمه وى ر ا استصحاب مىکنیم.
دلیل دیگر، اولویت سقوط مجازات دنیا، نسبت به سقوط عقاب اخروى است. یعنى چنانچه کسى در آخرت به دلیل ارتکاب عملى قابل مجازات نباشد، در دنیا نیز قابل مجازات نخواهد بود. چگونه ممکن است، وى در آخرت به علت توبه مستوجب عقاب نباشد، ولى در دنیا او را مجازات کنیم؛ زیرا سقوط مجازات در دنیا، نسبت به سقوط مجازات در آخرت اولویت دارد.
نظر مرحوم شیخ مفید این است که بین سقوط مجازات اخروى و دنیوى، ملازمه وجود دارد و کسى که در آخرت مجازات نمىشود، در دنیا نیز (به طریق اولى) مجازات نخواهد شد. ولى نظریه وى مخدوش است و اجتهاد در مقابل نص مىباشد.
از جمله دلایل مرحوم شیخ مفید براى اثبات نظریهاش، تمسک به «عموم تعلیل» در خبر تحف العقول است، از قول امام علیهالسلام : «و اذا کان الامام الذى من الله ان یعاقب عن الله کان له ان یمن عن الله...(80)؛ یعنى: چون امام مىتواند از جانب خداوند، مجرمین را مجازات نماید، از این رو، حق عفو را نیز از جانب خدا دارد.» به اعتقاد شیخ مفید رحمهالله این روایت، بیانگر این است که بین حق اجراى حد و حق عفو مجرم توسط امام، ملازمه وجود دارد. درحالى که عموم این خبر توسط روایات دیگرى قابل تخصیص است که عفو را در صورت قیام بینه جایز نمىشمارد. از جمله این روایات، روایت وارده از امام على علیهالسلام است که فرمود: «اذا قامت البینه فلیس للإمام ان یعفوأ»(81) به هر صورت به دلیل روایات متعدد، (مانند روایت اخیر) مشهور از نظریه اول (عدم امکان عفو توسط امام، بعد از اثبات جرم با قیام بینه) پیروى نمودهاند و قوانین موضوعه جمهورى اسلامى نیز بر اساس نظریه مشهور فقهاى امامیه تنظیم شده است.
3ـ3ـ دیدگاه فقهاى اهل سنت
اجماع فقهاى اهل سنت، بر این است که توبه محارب قبل از دستگیرى مسقط حد مىباشد.(82) ابن قدامه در بیان این اجماع اینگونه مىنویسد: « ما در این مورد خلافى بین اهل علم نمىدانیم و مالک و شافعى و اصحاب راى و ابوثور نیز همین نظر را دارند.»(83)
مستند نظریه علماى اهل سنت، (همانند علماى امامیه) آیه شریفه 34 سوره مائده است. البته ابن قدامه در کتاب «المغنى»، مىنویسد: اگر در اثناى جرم ذکر شده، مرتکب جرمى که مستوجب حقالناس باشد، گردیده باشند، باید آن حقوق را اداء نمایند.(84)
فقهاى اهل سنت در مورد غیر محارب، دو نظر دارند:
اول) نظریه سقوط مجازات:
بعضى از فقهاى شافعى و نیز پیروان احمد بن حنبل معتقدند که توبه مطلقا موجب سقوط مجازات مىشود؛ زیرا قرآن کریم، توبه محارب را قبل از دستگیرى، مسقط مجازات دانسته است، با اینکه جرم محاربه جرم سنگینى است. بنابراین، نسبت به جرم اخف (غیر محاربه) به طریق اولىتوبه قبل از دستگیرى موجب سقوط مجازات مىشود.(85) دلیل دیگر بر این دیدگاه، آیه 16 سوره نساء مىباشد. این آیه در مورد توبه زانىنازل شده است که در آن، حکم به اعراض از مجرمان در صورت وقوع توبه و اصلاح شده است.(86) آیه شریفه مىفرماید: «واللذان یأتیان منکم فاذوهما، فإن تابا و اصلحا فأعرضوا عنهما»
اگر چه در تفسیر این آیه اختلاف است که آیا مربوط به لواط است یا زنا؛ ولى در هر صورت جمله «فان تابا و اصلحا فأعرضوا عنهما» به صورت مطلق مىباشد. همچنین به آیه 39 سوره مائده استدلال شده است. این آیه شریفه مىفرماید: «فمن تاب من بعد ظلمه و اصلح فان الله یتوب علیه.»
طرفداران این راى همچنین به روایات صادره از پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله استناد کردهاند. پیامبر صلىاللهعلیهوآله فرمود: «التائب من الذنب کمن لاذنب له»(87)؛ بنابراین، کسى که مرتکب گناهىنشده است، نمىتوان اقامه حد بر او نمود.(88) همچنین به «روایت ماعز بن مالک اسلمى»(89) استناد کردهاند؛ هنگامى که مالک از گودال فرار کرد، مردم او را گرفته و مجازات کردند. پیامبر صلىاللهعلیهوآله فرمود: «چرا او را رها نکردید که توبه نماید، پس خداوند توبه او را مىپذیرفت.»(90)
دوم) نظریه عدم سقوط مجازات:
این دسته از فقهاى اهل سنت که مالک و ابوحنیفه و بعضى از فقهاى حنبلى و شافعى را شامل مىشود، معتقدند که توبه در غیر مورد محاربه، مسقط حد نیست و در این مسئله تفاوتى بین قبل و بعد از دستگیرى نمىباشد.(91) مستند این راى، عمومات و اطلاقات بعضى از آیات قرآن در زمینه اجراى حد است.(92)
قرآن کریم در سوره نور مىفرماید: «الزانیة و الزانى فاجلدوا کل واحد منهما مائة جلدة.»(93)
این آیه شریفه، مطلق است و شامل حال توبهکنندگان و غیر توبهکنندگان مىگردد. همچنین در سوره مائده، آیه 38 در مورد حد سارق آمده است: «والسارق و السارقه فاقطعوا ایدیهما.»
این آیه شریفه نیز مطلق بوده و شامل همه سارقین مىگردد. قائلین به این راى معتقدند که عقوبت به سبب توبه ساقط نمىگردد؛ زیرا مجازات، کفاره گناه است و باید اجرا شود و شباهتى بین محاربه و سایر جرایم نیست و نمىتوان قیاس را در مورد سایر جرایم جارى کرد؛ زیرا محارب شخصى است که نمىتوان او را بهطور معمول و به آسانى دستگیر کرد، وى در صورتى که قبل از دستگیرى توبه کند، مجازاتش ساقط مىگردد و علت پذیرفتن توبه وى این است که او تشویق به کنارهگیرى از فساد در زمین گردد؛ ولى در مورد سایر مجرمین که همیشه در معرض دستگیرىاند، حکمتى در پذیرش توبه و تشویق آنان (مجرمین غیر محارب) به آن نیست.(94)
4ـ3ـ انجام اعمال صالحه و پذیرش توبه
در قوانین موضوعه جمهورى اسلامى ایران، چنین شرطى پیشبینى نشده و سخنى در این باره مشاهده نشده است؛ اما در کتب فقهى، به تبع آیات و روایات، از آن بحث شده است.
در آیات متعددى از قرآن کریم، انجام اعمال صالحه بعد از توبه و همراه با آن ذکر شده است که به برخى از این آیات اشاره مىکنیم:
آیه 16 سوره نساء در مورد توبه زانى و زانیه، مىفرماید: «اگر توبه کرده و خود را اصلاح نمودهاند، از آنان اعراض کرده و مجازاتشان نکنید.» همچنین در آیه 39 سوره مائده در مورد توبه سارق، مىفرماید: «کسى که (سارق) بعد از ظلم و جرم، توبه کند و عمل صالح انجام دهد، خداوند از او درمىگذرد؛ زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است.»
در سوره فرقان نیز در این باره آمده است: «مگر این که توبه کرده و ایمان بیاورد و عمل نیکویى انجام دهد.» همچنین در سوره نور، آیه 5 درباره توبه قاذف مىفرماید: «... الا الذین تابوا... .اصلحوا؛ مگر کسانى که توبه کرده و عمل فاسد خویش را جبران کنند.»
شایان ذکر است که با توبه، انسان صالح مىشود. ولى اصلاح، مربوط به عمل خارجى انسان است. به عبارت دیگر، علاوه بر حسن فاعلى که نتیجه توبه است، به حسن فعلى و اعمال و فعالیتهاى نیک نیز، نیاز است.
علاوه برآیات، در منابع روایى نیز بر اشتراط اعمال صالح در سقوط مجازات به وسیله توبه، تأکید شده است. چنان که در مرسله جمیل بن دراج، از امام معصوم علیهالسلام آمده است: «و اذا صلح و عرف منه امر جمیل...، لم یقم علیه الحد.»(95)
بنابراین، یکى از شرایط پذیرش توبه این است که، باید آثار و نتیجه توبه (حسن فاعلى و حسن فعلى) در اعمال مجرم تائب ظهور پیدا نماید؛ از این رو، به مجرد توبه نمىتوان مجازات را از وى ساقط نمود.
نظر بعضى از فقهاى اهل سنت، برخلاف نظر فقهاى امامیه، این است، شرط مذکور، لازم نیست؛ چنان که پیروان احمد بن حنبل، صرف توبه را مسقط حد مىدانند.(96) دلیل آنها، آیه 34 سوره مائده، در مورد توبه محارب است که توبه قبل از دسگیرى را معیار سقوط دانستهاند. اما فقهاىسایر مذاهب، اصلاح عمل را در پذیرش توبه و سقوط مجازات، لازم مىدانند.(97)
5ـ3ـ آثار فقهى و حقوقى توبه:
1ـ سقوط مجازات: اثر اصلى توبه، در صورتى که با شرائط لازم خود واقع شود، سقوط مجازات مجرمین مىباشد؛ این اثر مربوط به توبه قبل از اثبات جرم است که مورد قبول اجماع فقهاى امامیه است؛ چنان که صاحب کشف المراد، ادعاى اجماع بر سقوط عقاب کرده است. وى در این باره مىنویسد: «الناس اتفقوا على سقوط العقاب بالتوبة.»(98) و نیز محقق لاهیجى معتقد است، در صورت تحقق توبه، عقاب ساقط شده و بر این مسئله اجماع منعقد شده است.(99) همچنین، بعضى از فقهاى شافعى و پیروان احمد حنبل معتقدند توبه مطلقا موجب سقوط مجازات است؛ زیرا قرآن کریم توبه محارب را قبل از دستگیرى، مسقط مجازات دانسته است، با این که جرم محاربه جرم سنگینى است بنابراین، نسبت به جرم اخف (غیر محاربه) به طریق اولى توبه قبل از دستگیرى، موجب سقوط مجازات مىشود.(100) قانون موضوعه ایران نیز به تبع فقه پویاى اسلام، توبه قبل از دستگیرى را مسقط کیفر دانسته است.
2ـ قابلیت عفو توسط امام: یکى دیگر از آثار توبه، مربوط به اثر توبه بعد از اثبات جرم مىباشد که در این صورت، همانطور که گذشت، توبه، عامل سقوط مجازات نیست؛ بلکه سبب عفو توسط قاضى است که در صورت تشخیص مصلحت فرد و جامعه، مخیر است مرتکب را از مجازات معاف نماید. چنان که در روایت متعددى این مسئله (عفو امام در صورت صلاحدید) عنوان شده است. چنان که در معتبره طلحة بن زید (که قبلا ذکر شد) امام فرمودند: «انى اراک شابا لا بأس بهبتک...؛(101) چون تو را جوان مىبینم، اشکالى در عفو تو نیست». یعنى: توجه به خود مجرم، صرفنظر از جرم ارتکابى. در قوانین موضوعه کشور ما که بازتاب فقه پویاى امامیه است، توبه بعد از اقرار را مسقط مجازات ندانسته است، بلکه آن را سبب عفو قاضى مىداند. به عنوان مثال، در ماده 72 قانون مجازات اسلامى آمده است: «هرگاه، کسى به زنایى که موجب حد است اقرار کند و بعد توبه نماید، قاضى مىتواند (مخیر است) از ولى امر براى او تقاضاى عفو بنماید و یا حد را بر وى جارى کند.»
3ـ قبول شهادت (گواهى): یکى از آثار توبه، پذیرش شهادت مجرم است؛ بدین توضیح که هرگاه، مرتکب یکى از جرایم، توبه نماید و توبه وى صحیح دانسته شود، شهادت او به عنوان یکى از ادله اثبات دعوا پذیرفته مىشود.
چند نکته
1ـ از آنجا که در برخى مواقع، توبه داراى اثر حقوقى است و موجب سقوط مجازات قانونى مىشود، قاضى باید از وقوع آن اطلاع پیدا کند که این امر نیاز به احراز و اثبات توبه در نزد وى دارد. سوءالى که در اینجا مطرح مىشود این است که کسى که مرتکب جرمى شد و آنگاه ادعاى توبه مىنماید، این امر را از چه راهى مىتواند اثبات کند و آیا ادعاى توبه براى پذیرش آن کافى است یا خیر؟
از آنجایى که توبه از امورى است که تنها از طرف تائب معلوم مىشود و از باب «مالایعلم الا من قِبَلِهِ»(102) است، متهمى ادعاى توبه نماید در حالى که آثار ظاهرى توبه از جمله جبران عمل فاسد گذشته نمایان باشد و در عین حال حاکم در توبه کردن او تردید داشته باشد، در این صورت، توبه او پذیرفته است؛ مگر این که یقین به کذب وى داشته باشد.
توضیح بیشتر مطلب این که، در پارهاى از مسائل، راه اثبات وجود ندارد؛ نه سند و نه اقرار و شهادت و نه اماره قانونى و قضایى؛ در این صورت، فصل خصومت، منوط به این خواهد بود که اظهار خود گوینده (مدعى) را بپذیرند و براى محکم کارى، او را سوگند دهند. چنان که در فقه اسلامى اینچنین است. به عنوان مثال، اگر زوجه بگوید مدخوله نیستم، طلاق او بائن خواهد بود.(103) یا اگر زوجه بگوید در طهرغیر مواقعه هستم، مىتوان او را طلاق داد. اگر چه راست نگفته باشد؛ زیرا دخول و حیض و طهر، امورى هستند که اطلاع بر آنها عادتاً از طریق دیگر متعذر است و فقط باید به اظهار زوجه علم حاصل کرد.(104)
بنابراین، هرگاه فردى اظهاراتى یا ادعاى حقى بنماید که مطالبه دلیل میسر نباشد و یا موجب عسر و حرج بر او مىگردد، در اینگونه موارد، اگر کسى نباشد که با اظهار کننده به منازعه برخیزد، مصلحت را در این دانسته که به اظهارات وى ترتیب اثر داده شود؛ این یک تأسیس شرعى است که احادیث و روایات بسیارى پایه و اساس آن را در تأیید عرف و عادت موجود در این زمینه تشکیل مىدهد.(105) از این رو، ادعاى شخص، پذیرفته مىشود؛ اگر چه حاکم در توبه کردن او تردید داشته باشد؛ زیرا گفتیم که از تائب نمىتوان طلب دلیل در جهت رفع تردید کرد؛ مگر اینکه قاضى یقین به کذب او داشته باشد، که در این صورت (احراز عدم توبه)، نمىتواند به توبهاش ترتیب اثر دهد.
2ـ اگر مرتکب ادعاى توبه کند و از او رفع مجازات شود. اما بعداً کاشف به عمل آید و قاضى یقین پیدا کند که توبه واقعى رخ نداده است، تکلیف چیست؟
در پاسخ مىگوییم: مجازات از وى ساقط نمىشود؛ زیرا توبه حقیقى و واقعى، سقوط مجازات را در پى دارد، نه توبه غیر واقعى؛ بنابراین، حتىبعد از صدور راى به نفع مرتکب، اگر چنین کشفى به عمل آید، مشمول ماده 235 قانون آیین دادرسى دادگاههاى عمومى و انقلاب در امور کیفرى است.(106)
3ـ اگر فردى پس از هر بار توبه و سقوط مجازات مجدداً مرتکب جرم شود، آیا مىتوان در صحت توبه تردید نمود؟ به عبارت دیگر، نقض توبه براى چندمین بار، آیا موجب آن مىشود که قاضى، توبهاش را ساقط کننده مجازات نداند؟ در پاسخ مىگوییم: هرگاه، عناصر متشکله توبه محقق شود، توبه انجام یافته و نقض بعدى توبه، اثرات آن را از بین نمىبرد. به بیان دیگر، نقض توبه، عطف به ماسبق نمىشود؛ مگر اینکه قاضى از نقض متعدد توبه، به کذب توبه پى ببرد که مسلماً در این صورت، ساقط کننده مجازات نخواهد بود.
نتیجه گیرى:
از مجموع مطالب ذکر شده نتیجه گرفته مىشود که: توبه، یکى از بهترین شیوههاى جلوگیرى ازجرم و اصلاح مجرمین است؛ بنابراین، بر قانونگذار لازم است که درباره این موضوع (سقوط مجازات بوسیله توبه) که در قوانین موضوعه راه یافته است، تحقیق نموده و فروعات آن را نیز در متون قانونى پیش بینى نماید.
هرگاه اصول حیاتبخش حقوق اسلامى، به صورت منظم به رشته تحریر درآیند، زمینه رستگارى و هدایت جامعه فراهم خواهد شد؛ ولى هرگاه به طور ناقص و مبهم در قوانین پیشبینى گردند، موجب تعرض به مبانى اصیل اسلامى توسط ناآگاهان و دگراندیشان خواهد گردید؛ بنابراین، بجاست که دست اندرکاران تدوین قانون به این امر مهم، در تدوین قوانین اسلامى توجه نمایند. همچنین با عنایت به آثار حقوقى توبه، بر قضات شریف کشور فرض است که نسبت به این امر در مواقع رسیدگى و فصل خصومتها و اجراى احکام دقت بیشتر مبذول بدارند.
با تأمل در آیات و روایات مربوط به توبه استنباط مىشود که براى توبه، ندامت حقیقى و عزم بر ترک گناه براى همیشه کافى است و انجام توبه نیاز به لفظ خاص یا اعمال خاص ندارد.
نکته شایان توجه این که توبه فقط مجازات را از بین مىبرد و چه بسا بر مجرم، اقدامات تأمینى و تربیتى اعمال شود.
نکته پایانى: توبه، قبل از دستگیرى، موجب سقوط مجازات است و بعد از دستگیرى در صورتى که اثبات جرم با اقرار مجرم باشد، قاضىمى تواند از ولى امر براى مرتکب، تقاضاى عفو نماید.
________________________________________
1ـ محقق و نویسنده.
2ـ ابى الحسن احمد بن فارس بن زکریا، معجم مقائیس اللغه، دارالکتب، قم، ج1، ص375.
3ـ محمد بن مکرم ابن منظور، لسان العرب، دار احیا التراث العربى، بیروت، 1408 ق.، ج2، ص61.
4ـ شیخ طوسى، اوصاف الاشراف، ص23.
5ـ احمد بن محمد اردبیلى، مجمع الفائدة والبرهان فى شرح الارشاد الاذهان، چاپ سنگى.
6ـ محمد بن حسین عاملى (الشیخ بهائى) رحمهالله ، الاربعون حدیثا، موءسسة النشر الاسلامى، ص458.
7ـ علامه طباطبایى رحمهالله ، المیزان فى تفسیر القرآن، ج4، ص379.
8ـ ر. ک: راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، ص76.
9ـ فرقان / 70.
10ـ شیخ حر عاملى، وسائل الشیعه، ج11، باب 81، ص349؛ علامه محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج77، ص159.
11ـ محمد بن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج2، ص427.
12ـ حسین نورى، مستدرک الوسائل، ج2، ص346.
13ـ مائده/ 39.
14ـ طه / 82.
15ـ کتاب جامع الاخبار، به نقل از: علامه محمدباقر مجلسى، پیشین، ج6، ص35.
16ـ همان، ج78، ص81.
17ـ فیض کاشانى رحمهالله ، محجة البیضاء، به نقل از: مجله معرفت، ش7.
18ـ بقره/279.
19ـ نهج البلاغه، صبحى صالح، باب المختار من الحکم حکمت 417.
20ـ علامه محمدباقر مجلسى، پیشین، ج75، ص329.
21ـ نهج البلاغه، صبحى صالح، باب المختار من الحکم حکمت 417.
22ـ همان.
23ـ محمدعلى اردبیلى، حقوق جزاى عمومى، ج2، ص201.
24ـ بقره/222.
25ـ علامه محمدباقر مجلسى، پیشین، ج6، ص28.
26ـ شیخ طوسى رحمهالله ، المبسوط، ج8، ص176: (توبة باطنة، توبة فیما بینه و بین الله و هى تختلف باختلاف المعصیة.»
27ـ ر.ک: علامه محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 79، ص42؛ سنن بیهقى، ج 8، صص 226 ـ227؛ مسند احمد بن حنبل، ج5، صص 92 و 95؛ سنن ابن ماجه، ج2، حدود، باب 9، ح 2554.
28ـ محمد بن یعقوب کلینى، فروع الکافى، ج7، کتاب الحدود، ص188؛ شیخ حر عاملى، پیشین، ج18، باب16 از بواب مقدمات حدود، ص372، ح2: (ما اقبح بالرجل منکم ان یاتى بعض هذه الفواحش، فیفضح نفسه على روءوس الملأ، أفلا تاب فى بیته؟ فو الله لتوبة فیما بینه و الله أفضل من إقامتى علیه الحد.»
29ـ شیخ طوسى رحمهالله ، المبسوط، ج8، ص178: (... اذا کان مشتهرا، فلا فائدة فى ترک اقامته علیه.»
30ـ محمدجعفر جعفرى لنگرودى، ترمینولوژى حقوق، ش1821، ص228.
31ـ محمد صالح ولیدى، حقوق جزاى عمومى، ج4، ص224.
32ـ ر.ک: شیخ طوسى، المبسوط، ج8، ص178.
33ـ طریحى، مجمع البحرین، ذیل واژه «ردّ»
34ـ ابو الفرج راغب الاصفهانى، المفردات فى غریب القرآن، صص 193ـ192.
35ـ امام خمینى، تحریرالوسیله، ج2، ص366؛ شرایع الاسلام، ج4، ص183؛ التشریع الجنایى، ج2، ص706؛ المغنى، ج10، ص74 و...
36ـ شیخ طوسى، خلاف، کتاب المرتد، مسئله 3.
37ـ حسام الدین هندى، کنزالعمال، ج1، ص90.
38ـ سنن دارمى، ج2، ص172.
39ـ ابن قدامه مقدسى، پیشین، ج10، ص76.
40ـ همان.
41ـ (مرتد فطرى: وى کسى است که پدر یا مادرش (یا هر دو) به هنگام انعقاد نطفهاش مسلمان بودهاند و او پس از رسیدن به بلوغ و اظهار اسلام، از آن خارج شود»: محمدحسن نجفى، جواهرالکلام، ج41، ص602؛ امام خمینى رحمهالله ، تحریرالوسیله، ج2، ص336.
42ـ (مرتد ملى: او کسى است که پدر و مادرش در حال انعقاد نطفه وى کافر باشند. سپس، بعد از بلوغ اظهار کفر نماید. پس کافر اصلى شود و پس از آن اسلام بیاورد. سپس، به کفر برگردد؛ مانند: نصرانى اصلى که مسلمان شود و پس از آن به نصرانیتش (مثلا) برگردد»: امام خمینى(ره)، پیشین، ج2، ص 366.
43ـ همان.
44ـ حسام الدین هندى، پیشین، ج10، ص91.
45ـ ابن قدامه مقدسى، پیشین، ص76.
46ـ همان.
47ـ جواهر الکلام، ج41، ص605.
48ـ ابن قدامه مقدسى، پیشین، ص78.
49ـ حسامالدین هندى، پیشین، ج1، ص90، حدیث.393،391،387،386؛ شیخ حر عاملى، پیشین، ج 18، صص545ـ544.
50ـ شیخ حر عاملى، پیشین، ج18، صص 548ـ547.
51ـ شیخ حر عاملى، پیشین، ج18،ص545؛ حسین نورى، پیشین، ج2، ص242.
52ـ شیخ حر عاملى، پیشین، ج18، ص545.
53ـ حسین نورى، پیشین، ج2، ص242.
54ـ فقهاى امامیه فرقى بین زن مرتد فطرى و ملى قائل نیستند و معتقدند که در صورت ارتداد کشته نمىشوند، بلکه از آنها دعوت به توبه مىشود و در صورت توبه معاف خواهند بود و تا زمانى که توبه نکردهاند در زندان خواهند ماند تا بمیرند. این حکم میان فقهاى امامیه اجماعىاست. ر. ک: نجفى، محمد حسن، پیشین، ج41، ص611.
55ـ محمدحسن نجفى، پیشین، ج41، ص605.
56ـ همان، ص608.
57ـ همان.
58ـ ترجمه آیه 4 سوره نور.
59ـ نور / 5ـ4.
60ـ شیخ طوسى، المبسوط، ج8، ص179.
61ـ همان، با اندکى دخل و تصرف.
62ـ البته، با استناد به آیه 33 و 34 سوره مائده و روایات وارده و اجماع فقهاى شیعه و با توجه به ماده 29 قانون تشکیل دادگاههاى کیفرى 1 و2 مصوب 1368 و وحدت ملاک بین کلیه جرایم مستوجب حد (به استثناى حد قذف که جنبه حق الناس بودن دارد) در این زمینه، در صورت توبه محارب قبل از دستگیرى، مجازات ساقط خواهد شد. ناگفته نماند که استدلال اخیر را در مورد توبه مرتکب قوادى نیز مىتوان به کار برد و گفت که در صورت توبه، مجازات وى ساقط خواهد شد.
63ـ مرعشى شوشترى، دیدگاههاى حقوقى، ش3، سال 1375، ص 26.
64ـ ر.ک.: امام خمینى رحمهالله ، پیشین، صص 417ـ416؛ آیت ا... خویى رحمهالله ، مبانى تکمله المنهاج، ج1، صص 186ـ185.
65ـ امام خمینى رحمهالله ، پیشین ص416، مسأله 16.
66ـ ر.ک.: آیتالله خویى، پیشین، ص186.
67ـ کلینى، پیشین، کتاب الحدود، ص250، ح1؛ شیخ طوسى، تهذیب الاحکام، ج10، ص122، ح107؛ شیخ حر عاملى، پیشین، باب16 از مقدمات حدود، ص328، ح3.
68ـ کلینى، پیشین، کتاب الحدود، ص220، ح8؛ شیخ حر عاملى، پیشین، باب 16 از مقدمات حدود، ص327، ح1.
69ـ کلینى، پیشین، کتاب الحدود، ص188،ح3؛ شیخ حر عاملى، پیشین، باب 16 از مقدمات حدود، ص227، ح2.
70ـ محقق حلى، شرایع الاسلام، ج4، ص139، «لو اقر بحد ثم تاب، کان الامام مخیرا فى اقامته رجما کان او جلدا.»
71ـ ر.ک.: آیتالله خویى، پیشین، ج1، ص185؛ امام خمینى، پیشین، ج2، صص 417ـ416.
72ـ ر.ک.: آیت الله خویى، پیشین، ج1، ص186.
73ـ مرسله: حدیث مرسل به معناى خاص و آن حدیثى است که تابعى به معصوم نسبت داده بدون آن که از واسطه و ناقل نامى برده باشد، مثلا: سعید بن مسیب بگوید: قال رسول الله.... (به نقل از ضیاء الدرایه، ص38)
74ـ شیخ صدوق رحمهالله ، من لا یحضره الفقیه، ج4، ص44، ح9؛ شیخ طوسى، تهذیب الاحکام، ج 10، ص129، ح133؛ شیخ حر عاملى، پیشین، باب 18 از ابواب مقدمات حدود، ص331، ح3.
75ـ شیخ طوسى، تهذیب الاحکام، ج 10، ص127، ح123؛ شیخ حر عاملى، پیشین، باب 3 از ابواب حد سرقت، ص488، ح5.
76ـ ر.ک.: آیت ا... خویى، پیشین، ج1، ص309؛ امام خمینى، پیشین، ج2، صص 417ـ416.
77ـ محقق حلى، پیشین، ج4، ص140.
78ـ امام خمینى، پیشین، ج2، صص 417ـ416، مسأله 16.
79ـ کلینى، پیشین، ج7، کتاب الحدود، ص251، ح1؛ شیخ طوسى، تهذیب الاحکام، ج10، ص46، ح167؛ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج4، ص26، ح41؛ شیخ حر عاملى، پیشین، باب 16 از ابواب مقدمات حدود، ص328، ح4.
80ـ شیخ حر عاملى، پیشین، ج18، باب 18 از ابواب مقدمات حدود، ص331، ح4.
81ـ همان، ح3.
82ـ ر. ک: عوده، عبدالقادر، التشریع الجنایى الاسلامى، ج1، ص353.
83ـ ابن قدامه مقدسى، پیشین، ص314: (لانعلم فى هذا خلافا بین العلماء و به قال مالک و الشافعى و اصحاب الرأى و ابو ثور....»
84ـ ر. ک: ابن قدامه مقدسى، پیشین، ص314.
85ـ عبدالقادر عوده، پیشین، ج1، ص353.
86ـ ابن قدامه مقدسى، پیشین، ص316.
87ـ کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 435، از قول امام باقر علیهالسلام امده است؛ میزان الحکمه، ج1، ص540، روایت 2116.
88ـ شمس الدین ابى الفرج عبدالرحمن بن ابى عمر محمد بن احمد ابن قدامه، شرح کبیر، ج10، ص314.
89ـ ر.ک.: علامه محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 79، ص42؛ اغلب سنن و صحاح مانند: سنن بیهقى، ج 8، ص226 ـ227؛ مسند احمد بن حنبل، ج5، ص 92 و 95؛ سنن ابن ماجه، ج2، حدود، باب 9، ح 2554.
90ـ ابن قدامه مقدسى، پیشین، ص316.
91ـ عبدالقادر عوده، پیشین، ج1، ص354.
92ـ ابن قدامه مقدسى، پیشین، ج10، ص316.
93ـ نور/2.
94ـ عبدالقادر عوده، پیشین، ج1، ص354، و جهت اطلاع بیشتر از دیدگاههاى فقهاى اهل سنت در مورد توبه، ر. ک: عبدالرحمن الجزیرى، الفقه على المذاهب الاربعه، ج5، صص 207ـ206 و صص 243ـ238؛ احمد فتحى بهنیسى، نظریات فى الفقه الاسلامى، صص 75ـ49.
95ـ شیخ حر عاملى، پیشین، ج18، باب16 از ابواب مقدمات حدود، ص327، ح3.
96ـ ر. ک: ابن قدامه مقدسى، پیشین، ص317.
97ـ ر. ک: احمد بهنیسى، نظریات فى الفقه الاسلامى، ص69.
98ـ علامه حلى، کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد، ص336.
99ـ محقق لاهیجى، سرمایه ایمان، ص50.
100ـ عبدالقادر عوده، پیشین، ج1، ص353.
101ـ شیخ طوسى، تهذیب الاحکام، ج10، ص127، ح123؛ شیخ حر عاملى، پیشین، ج18، باب 3 از ابواب حد سرقت، ص488، ح5.
102ـ چیزى که جز از طریق گفتار گوینده، بر دیگران معلوم نمىشود و راه اثبات آن مسدود است.
103ـ قانون مدنى جمهورى اسلامى ایران؛ جامع الشتات، ص493.
104ـ جامع الشتات، ص520. تذکر: ماده 282 قانون مدنى ایران بر اساس همین ضابطه تدوین شده است و فعلاً به صورت یک اماره قانونى در آمده است و در نتیجه، ضابطه مذکور را تا اندازهاى مورد قبول قرار داده است. اما خود قاعده ذکر شده، مصرحاً در جایى از قانون دیده نشده است، جز در ماده 1333.
105ـ محمدجعفر جعفرى لنگرودى، دایرة المعارف علوم اسلامى، ج3، ص1071.
106ـ ماده 235 قانون مذکور (که مصوب: 1378/6/30 است) مقرر مىدارد: «آراى دادگاههاى عمومى و انقلاب در امور کیفرى در موارد زیر نقض مىشود: الف) قاضى صادر کننده متوجه اشتباه خود شود. ب) قاضى دیگرى پى به اشتباه رأى صادره ببرد به نحوى که اگر به قاضىصادر کننده رأى تذکر دهد، متنبه شود. ج) قاضى صادر کننده رأى، صلاحیت رسیدگى را نداشته باشد.».