اقتصاد اسلامى و گستره آزادى در آن
آرشیو
چکیده
نگرش هر مکتبى نسبت به مبدأ، جهان آفرینش و انسان در ساماندهى نظام اقتصادى آن تأثیرگذار است. بر این اساس، اقتصاد اسلامى که برگرفته از آموزههاى وحیانى است، انسان را موجودى آگاه، صاحب اراده و اختیار، هدفمند، کمالجو و مسؤولیتپذیر مىداند؛ رفتارهاى اقتصادى و فعالیتهاى تولیدى او را تنظیم مىکند و در جهت نیل به اهداف اقتصادى که همانا، اعتلاى معنوى انسانها، استقلال اقتصادى، عدالت اقتصادى، رفاه عمومى و رشد اقتصادى است، گام بر مىدارد. در این اندیشه، آزادى اقتصادى در چارچوب بندگى خدا و احترام نهادن به حریم حلال و حرامها تفسیر مىگردد و افراد در انتخاب شغل، مسکن و به دست آوردن ثروت و مصرف آن آزادند. البته نه آزادى کامل، بلکه تحت نظارت و ارشاد دولت و پیچیده به ارزشها و مقررات و محدودیتهایى که اسلام یا حاکم اسلامى براى فعالیتهاى اقتصادى وضع مىنماید.متن
تعریف نظام اقتصادى در اسلام
اساسا هر نظام اقتصادى در هر مکتبى بر بینشها و مفاهیمى استوار است که از طرز تلقى و برداشت آن مکتب نسبت به جهان آفرینش و انسان سرچشمه مىگیرد. بر این اساس، نظام اقتصادى که جزئى از کل نظام اجتماعى یک مکتب است نسبت به نظامهاى دیگر تفاوت اصولى و زیربنایى خواهد داشت.
امام خمینى رحمهالله در تعریف نظام اقتصادى مىفرماید:
«... باید نظام اقتصادى اسلام را از مجموعه قوانین و مقررات اسلامى در کلیه زمینهها و شؤون فردى و اجتماعى ملاحظه کرد. این مسلم است که از نظر اسلامى حل تمامى مشکلات و پیچیدگیها در زندگى انسانها با تنظیم روابط اقتصادى به شکل خاص نمىشود و نخواهد شد بلکه مشکلات را در کل یک نظام اسلامى باید حل کرده و از معنویت نباید غافل بود که کلید دردهاست.»(2)
شهید صدر نیز معتقد است مقصود از اقتصاد اسلامى، مکتب یا مذهب اقتصادى اسلام(3) است. ایشان مىنویسد:
مذهب اقتصادى عبارت است از اسلوب و روشى که جامعه ترجیح مىدهد در عرصه اقتصادى و گشایش معضلات علمى خویش از آن پیروى نماید. هر جامعهاى به جهت آن که با تولید و توزیع امکانات اقتصادى مواجه است، ناگزیر از انتخاب اسلوبى براى تنظیم فعّالیتهاى اقتصادى وى است. چنین اسلوب و روشى، تعیین کننده مذهب اقتصادى است.(4)
ایشان همه مشکلات اقتصادى را ناشى از فقدان عدالت اجتماعى دانسته و مىنویسد:
مذهب اقتصادى در حقیقت ایجاد اسلوبى جهت تنظیم فعالیتهاى اقتصادى و بر طرف نمودن تنگناهاى معیشتى مردم، منطبق با ایده عدالت است.(5)
بنابراین، مذهب اقتصادى عبارت است از هر نظریه اساسى در زندگى اقتصادى که در ارتباط با ایده عدالت اجتماعى مىباشد. البته مفهوم عدالت، یک برداشت اخلاقى است و با ملاک مادّى و علمى مورد ارزیابى قرار نمىگیرد. بررسى مالکیت خصوصى، آزادى اقتصادى، الغاى نرخ بهره در روابط اقتصادى که با ایده عدالت ارتباط دارند، در قلمرو مباحث مذهب اقتصادى قرار مىگیرند.(6)
از آنجا که اسلام براى کوچکترین مشکلات؛ یعنى ارش خراش، قانون ارائه نموده است، معقول نیست که در مورد مشکلات عظیم اقتصادى برنامه نداشته باشد؟ چگونه ممکن است اسلام حق انسانى را که زمینى را آباد یا معدنى استخراج مىکند، مشخص نکرده باشد. اسلام همانگونه که براى تنظیم روابط فردى برنامه دارد، براى روابط اجتماعى و کلان جامعه طرح و برنامه دارد، پس باید نظام کامل اقتصادى را نیز باورداشته باشیم.(7)
مبانى فلسفى نظام اقتصادى در اسلام
در بینش اسلامى، انسان موجودى است آگاه، صاحب اراده و اختیار، هدفمند، کمالجو و مسؤولیتپذیر، که محور اصلى و شکلدهنده تلاشهاى اجتماعى و فرهنگى و اقتصادى و... قرار دارد. در راستاى چنین بینش و باورى، اعتقادهاى یک مسلمان که برخاسته از جهانبینى توحیدى است، نقش بسزایى در رفتارهاى اقتصادى و فعالیتهاى تولیدى مىیابد؛ زیرا نه تنها در برابر خویش بلکه در برابر خداوند و مخلوقات او نیز خود را مسؤول و امانتدار الهى بر روى زمین مىداند. از اینرو، خود را موظف به تلاش و کوشش براى اصلاح و آبادانى جهان مىشمارد.
«هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الأَْرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیها»(8)
یعنى: اوست خدایى که شما را از زمین پدید آورد و از شما خواست تا به آبادانى آن بپردازید.
از طرفى، باورمندى انسان به اصول اعتقادى اسلام، زمینهساز برپایى اقتصادى سالم اسلامى در عرصه اجتماع است. متفکر شهید، اسلوب مبانى اقتصادى را اینگونه ترسیم مىکند:
1ـ عقیده: قاعدهاى اساسى در تفکر اسلامى است که دیدگاه اصلى مسلمان را درباره عالم و جهان مشخص مىسازد.
2ـ مفاهیم: دیدگاه اسلام درباره تفسیر اشیا را منعکس مىسازد و این انعکاس در پرتو عقیده اسلامى صورت مىپذیرد.
3ـ عواطف و احساسات: زاییده مفاهیم اسلامى هستند؛ زیرا مفهوم، یک ایده و نظریه درباره واقعیتى است که هم روح انسان، فهم و شعور خاصى را نمایان مىسازد و هم جهات انسان را در برابر آن واقع مشخص مىکند. بنابراین، عواطف اسلامى، برگرفته از مفاهیم و مفاهیم نیز حاصل عقاید اسلامى است.
آنگاه شهید صدر (ره) ارتباط هر یک از عناصر سهگانه فوق را با اقتصاد اسلامى (مذهب اقتصادى) بیان مىکند:
الف) ارتباط اقتصاد اسلامى با عقیده: عقیده به اسلام، هر مسلمانى را وادار مىکند که در چارچوب مذهب اقتصادى اسلام، فعالیّت اقتصادى خود را سامان بدهد. مذهب اقتصادى اسلام نیز به نوبه خود از عقیده اسلامى سرچشمه گرفته است و همین امر باعث مىشود که مذهب اقتصادى اسلام، نمود اعتقادى و ارزشى بیابد.(9)
ب) اقتصاد اسلامى با مفاهیم اسلامى درباره عالم هستى و زندگى، در ارتباط است؛ براى نمونه، اسلام مالکیت را به عنوان حقّى که در بردارنده رسالت است مىشناسد؛ نه به عنوان یک تسلّط مطلق. چنین تفسیرى از مالکیت، نقش بسزایى در چگونگى بهرهمندشدن از حقّ مالکیت خصوصى و تعیّن آن دارد. بنابراین، لازم است که اقتصاد اسلامى از خلال مفاهیم اسلامى مورد بررسى قرار گیرد.(10)
ج) اقتصاد اسلامى با عواطف و احساساتى که بر اساس مفاهیم اسلامى پىریزى شده است، ارتباط دارد؛ براى مثال عاطفه برادرى و اخوّت همگانى در قلب هر مسلمانى موجب دوستى دیگران و مشارکت در غم و شادیهاى آنان مىشود. شکى نیست که این علاقه برادرى در قلوب مسلمانان، نقش ارزشمندى در چگونگى حیات اقتصادى جامعه و وصول به اهداف آن خواهد داشت.(11)
اقتصاد اسلامى، برخاسته از آموزههاى خاصى است که از سرچشمه وحى الهى نشأت گرفته است و معیار اصلى و محور اساسى آن را عدالت تشکیل مىدهد؛ چنان که شهید صدر مىگوید: اقتصاد اسلامى نمایانگر عدالت اسلامى و ارائه دهنده روشى عادلانه جهت تنظیم زندگى اقتصادى است.(12) اسلام براى تحقق این هدف والا برنامههاى خود را از درون روح و جان انسانها آغاز کرده و با اولین اصل از اصول اعتقادى و اخلاقى نو خود توانسته است، خودپرستى و حب نفسى را که سرچشمه همه ظلمتها و تجاوزهاست به خداپرستى مبدل سازد. مسلما کسى که خدا را معبود خود ساخت و بندگان خدا را مخلوق او دانست و لطف و عنایت حق را نسبت به آفریدگانش دید، خود را متخلق به اخلاق الهى نموده از هرگونه ظلموتعدى نسبت به حقوقآنها اجتناب خواهد ورزید و در راهخدمت به آنان گام بر خواهد داشت. اصلتوحید در جهانبینىالهى بهانسان مىآموزد کهانسانها مخلوق یک آفریدگارند و همه با هم برابر و از یک حقوق برخوردارند و به همین جهت، جایى براى استعمار و استثمار نخواهد ماند.
اصل عدل که بیانگر عدالت خداوند است، عدالت را در تمام شؤون اجتماعى محور اصلى قرار مىدهد و از بندگان خدا مىخواهد که براى برقرارى عدالت، تلاش و کوشش خود را به کار گیرند و از هر گونه ظلم و بى عدالتى در جامعه جلوگیرى کنند:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامِینَ لِلّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ»(13)
اصل نبوت نیز پیامآور آن است که یکى از اهداف مهم ارسال رسل و انزال کتب، ایجاد زمینه قسط و عدل در جهان است تا هر یک از انسانها بتواند به سهم خود از نعمات الهى و برکات آن استفاده کند:
«وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ»(14)
اصل امامت که از اصول اعتقادى و از ارکان مهم نظام اسلامى است، یکى از وظایف مهم امام و رهبر را در جامعه مبارزه با شکمبارگى و رفع محرومیت و فقرزدایى از ستمدیدگان و پابرهنگان مىداند. از این رو، امیرالمومنین على علیهالسلام در بیان علت پذیرش حکومت مىفرماید:
«... و ما اخذ اللّه على العلماء ان لایقاروا على کظة ظالم و لا سغب مظلوم، لالقیت حبلها على غاربها.»(15)
یعنى: اگر نبود که خداى سبحان از علما پیمان گرفته است که در برابر سیرى و پرخورى ستمگران و گرسنگى و محرومیت محرومان ساکت ننشینند، هر آینه ریسمان خلافت را برگردن و کوهان شتر خلافت مىانداختم و از آن چشم مىپوشیدم.
اصل معاد و باور به عالم برزخ و قیامت و بازپس دادن حساب، به انسان این وسعت دید و دوراندیشى را مىدهد که زندگانى خود را منحصر در این چند روز دنیا نکند و در وراى این عالم زودگذر، حیات جاویدان و ابدى خود را ببیند و براى آسایش خود در آن جهان، زاد و توشه مورد نیاز را فراهم کند؛ در نتیجه از بسیارى ظلمها و کوتهنظرىهایى که انسانهاى مادى دارند و سرانجام آنها را به تباهى و زیان مىکشاند، محفوظ بماند:(16)
«وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ إِنْ کانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنا بِها وَ کَفى بِنا حاسِبِینَ»(17)
یعنى: در قیامت میزان سنجش را قرار خواهیم داد که امور را بر اساس قسط و عدل بسنجد و کسى مورد ظلم قرار نخواهد گرفت و اگر عملى به اندازه خردلى هم باشد آن را به حساب آورده، مورد محاسبه قرار خواهیم داد.
اهداف نظام اقتصادى در اسلام
اهداف اقتصاد اسلامى، مقاصدى هستند که نظام اقتصادى اسلام با مبانى، الگوها و ساختار خاص خود، براى دستیابى به آنها سامان یافته است. مسلما اهداف مزبور از جهانبینى حاکم بر اقتصاد اسلامى به طور غیر مستقیم نتیجهگیرى مىشود. این اهداف از سویى، در مسیر هدف غایى انسان و از طرفى متناسب با اهداف سایر نظامهاى اسلامى قابل تعریف است. در اسلام، مباحث اقتصادى با مباحث اعتقادى، سیاسى و اخلاقى درهم آمیخته و الگوى رفتارى روابط اقتصادى، بر اساس آنها تعریف مىشود؛ به گونهاى که جداانگارى نظام اقتصادى اسلام، از نظامهاى دیگر موجب فهم نادرست آن مىگردد.
در زمینه اهداف نظام اقتصادى اسلام، اظهار نظرهاى متفاوتى شده است.(18)
بر طبق بیانات امام خمینى رحمهالله اهداف نظام اقتصادى اسلام در پنج محور قرار مىگیرد:
1ـ اعتلاى معنوى انسانها؛ 2ـ استقلال اقتصادى؛ 3ـ عدالت اقتصادى؛ 4ـ رفاه عمومى؛ 5ـ رشد اقتصادى.(19)
بر اساس محورهاى پنجگانه یاد شده، اهداف نظام اقتصادى در اسلام را مىتوان در دو بخش خلاصه کرد:
1ـ تقویت و تحکیم ارزشهاى والاى الهى و انسانى؛
2ـ ایجاد و تثبیت بنیانهاى اقتصادى.
از آنجا که در فرهنگ و بینش اسلامى، کمال و اعتلاى معنوى انسانها، اصل اساسى است نه تنها ثروت و دارایى، بلکه حتى جان نیز وسیله و ابزارى است براى راهیابى انسان به سوى قله کمال که همان سیر الى اللّه باشد:
«إِنَّ اللّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُوءْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ»(20)
در این مسیر است که مال وسیله تقرب الىاللّه و سلام و درود بر رسول اللّه مىگردد:
«وَ مِنَ الأَْعْرابِ مَنْ یُوءْمِنُ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الآْخِرِ وَ یَتَّخِذُ ما یُنْفِقُ قُرُباتٍ عِنْدَ اللّهِ وَ صَلَواتِ الرَّسُولِ أَلا إِنَّها قُرْبَةٌ لَهُمْ سَیُدْخِلُهُمُ اللّهُ فِی رَحْمَتِهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ»(21)
یعنى: گروهى از اعراب، به خدا و روز قیامت ایمان دارند و آنچه را که انفاق مىکنند براى نزدیک شدن به خدا و براى دعاى پیامبر هزینه مىکنند. بدانید که همین سبب نزدیکیشان به خدا خواهد شد و خدا به رحمت خویش داخلشان خواهدکرد؛ زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است.
نیز در این میدان است که مال وسیله تزکیه و پاکى روح و جان انسان مىشود و انسان را به مرتبهاى از کمال مىرساند که پیامبر خدا مأمور فرستادن درود و صلوات بر او مىگردد و بدین وسیله انسان به آرامش و سکونى که نیاز مبرم حیات اوست مىرسد:
«خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَ اللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»(22)
یعنى: از اموال آنها صدقه بگیر، تا آنان را پاک و منزهسازى و برایشان دعا کن؛ زیرا دعاى تو مایه آرامش آنهاست و خدا شنوا و داناست.
در راستاى این باور، اسلام براى توزیع عادلانه ثروت به جاى متوسل شدن به زور و سلب مالکیت افراد، با پیوند دادن مسائل اقتصادى با مسائل اعتقادى و بالابردن سطح ایمان و اخلاق در جامعه اسلامى، تمامى روابط اقتصادى، اجتماعى مخصوصا روابط توزیعى را مربوط به خود انسانها مىداند و او را مسؤول آنها مىشمارد. از این رو، مىبینیم که در اسلام پیوند بین اقتصاد و باورهاى اعتقادى به اندازهاى قوى است که تفکیک بین آنها در بعضى موارد امکانپذیر نیست؛ به عنوان مثال، هرچند بعضى از واجبات مالى مانند خمس و زکات و بعضى از انفاقات، بظاهر در زمره مباحث اقتصادى قرار مىگیرند، ولى در واقع، جزء مسائل عبادى به شمار مىآیند و به همین جهت قصد قربت، شرط اولیه براى قبولى آنهاست.
اسلام، با باور داشتن انسان و ارزش نهادن به او زمینه تکامل و رشد و ترقىاش را در تمام بخشها از جمله اقتصاد فراهم ساخته است، تا جایى که آزادى مانعى بر سر راه مال او نشود و او را از مسیر اصلى و هدف نهایى باز ندارد. اسلام، اقتصاد را ابزارى براى ارتقاى معنوى انسان قرار داده است و دستیابى به کمال نیز جز با اراده و اختیار خود او میسر نیست. از این رو، در بعد اقتصادى نیز اگر انسان آزادى و اختیار نداشته باشد، بخش عظیم و وسیعى از سرمایهها و امکانات مادى که مىتواند در راستاى هدف متعالى انسان قرار بگیرد از دست خواهد رفت.
آیات بسیارى در قرآن نسبت به میل افراطى به مال، سخت هشدار داده است مانند:
«أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ حَتّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ»(23)
«إِنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ»(24)
«وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ»(25)
در روایات اسلامى نیز آمده است:
«یقول ابن آدم مالى، مالى! و هل لک یا ابن آدم من مالک الّا ما اکلت فأَفْنَیت او لبست فأبلیت او تَصَدَّقت فامضیت.»(26)
یعنى: فرزند آدم مىگوید: مال من، مال من! اى آدم آیا مال تو جز آن چیزى است که خوردى و تباهکردى، پوشیدى و کهنه کردى، یا آن است که صدقه دادى و جارى و باقىاش ساختى؟
«فواللّه ما الفقر أخشى علیکم و لکنّى أخشى أنْ تبسط الدنیا علیکم کما بسط على الذین من قبلکم فتنافسوها کما تنافسوها فتهلککم کما اهلکتهم.»(27)
یعنى: به خدا سوگند! از فقر بر شما بیم ندارم، بلکه مىترسم دنیا بر شما سایهگستر شود؛ آنگونه که بر پیشینیان شما شد و در طلب آن به جنگ برخیزید، همانسان که آنان برخاستند و شما را هلاک کند، همانگونه که آنان را هلاک کرد.
از سوى دیگر، اسلام بر ضرورت تلاش براى تأمین معاش تاکید کرده و از مال، به خیر تعبیر مىکند، همچنین مردم را به تلاش براى کسب مال تشویق مىنماید:
«وَ أَنْ لَیْسَ لِلإِْنْسانِ إِلاّ ما سَعى»(28)
امام کاظم علیهالسلام به مصادف فرمودند: صبح زود به سوى عزت خویش یعنى بازار روانه شو.(29)
امام صادق علیهالسلام نیز مىفرمایند: خداوند از پرخوابى و فراغت و بیکارى متنفّر است.(30)
در فعالیتهاى اقتصادى اسلام، به مال پاک اکتفا مىشود، از بهرههاى ناپاک دورى جسته و این همه در سایه مراقبت نفسانى و درونى انجام مىشود.
مدار و گستره آزادى اقتصادى در اسلام
در اسلام، آزادى اقتصادى بر مدار حلیّت شرعى مىچرخد؛(31) به این ترتیب، نهادهاى اقتصادى هرگز از حدود و اصول اخلاقى و عبادى که در شریعت مقرر شده، سرپیچى نمىکنند و آزادى مسؤولانه را به نمایش مىگذارند و تکاپوهاى اقتصادى آگاهانه به سمت و سویى است که از چارچوب، خارج نباشد. از آنجا که اسلام به واقعیات وجودى انسان نظر دارد، براى تنظیم زندگى اقتصادى به مراقبت درونى اکتفا نکرده بلکه بر اساس مبناى نظرى و مبناى علمى حرکت مىکند. از این رو، اسلام تنها از طریق نصیحت و اندرز، آزادیهاى افراد را مهار نمىکند، بلکه مقرر مىدارد که دولت بر فعالیتهاى اقتصادى نظارت کند و براى پاسدارى از منافع عمومى، در جایى که لازم باشد، اقدام نماید.
بر مبناى نظرى، اسلام به مؤمنان بسیار سفارش مىکند که مراقب باشند تا گرفتار حرام نشوند؛ در هر مرحله از ترقى برّ و احسان را فراموش نکنند. بر اساس مبناى علمى، اصل این است که هر چیز و هر کار براى انسان مباح است مگر آن که شریعت، به روشنى منع کرده باشد؛ همچون ربا، احتکار و حیلهگرى و دیگر رفتارهاى ظالمانه اقتصادى و اجتماعى. تعبیرات دوگانه حلال و حرام، عناوینى است براى نشان دادن ارزشهاى مورد قبول اسلام که تمام روابط اجتماعى از قبیل روابط فرد با دولت، فروشنده با خریدار، عامل با مستأجر و... را در بر مىگیرد. از این رهگذر، بخوبى مىتوان به سیستم اقتصاد مکتبى اسلام راه یافت؛ زیرا هر یک از این روابط اگر به طور عادلانه تنظیم شده باشد «حلال» و در غیر این صورت «حرام» است. ملاک تشخیص در این مورد نظر قانونگذار است. چنانچه انجام کارى منع نشده، آن کار حلال و اگر به استناد نص، منع شده باشد، حرام است.(32)
درباره گستره اقتصاد اسلامى و تأثیر محور حلیت و حرمت در آن، متفکران اقتصاد اسلامى، آن را به دو بخش تقسیم کردهاند:
الف) بخشى که شارع به نحو منّجز و مشخص، احکام و قوانین آن را وضع کرده است و هیچ گونه تغییر و تبدیلى در آن راه ندارد.
ب) بخش دیگر که به آن «منطقه الفراغ» مىگویند و رسالت وضع و تشریع قوانین و احکام آن به عهده دولت اسلامى (ولى فقیه) گذاشته شده، تا بر اساس مقتضیات هر زمان، جهت دستیابى به اهداف اقتصاد اسلامى اقدام کند.
شهید صدر در خصوص این تقسیمبندى مىنویسند:
«در زمان پیامبر علیهالسلام نیز این بخش وجود داشت و تصمیمات و تشریعاتى در بخش دوّم، اتخّاذ مىنمود که به عنوان نبى که مبلغ شریعت ثابت الهى در هر زمان و مکانى باشد، نبود، بلکه آن حضرت به عنوان ولىامر مسلمین موظف بود که احکام و تصمیمات را متناسب با اهداف اسلامى وضع نماید. به همین خاطر، این دسته احکام اقتصادى شریعت، احکام ثابت و دائمى به حساب نمىآید بلکه متغیر است و بر حسب زمان و مکان و با توجه به اهداف اقتصادى در معرض تغییر و تحول قرار مىگیرد.»(33)
از نظر وى، در گذر زمان، به علت تکامل امور فنى و تکنیکى، رابطه انسان با طبیعت دستخوش تغییر و تحول مىگردد و مشکلات و مسائل جدیدى فراروى او قرار مىگیرد. اسلام باید راهحلهاى متناسب با آنها را ارائه دهد. این جاست که ایده «منطقة الفراغ» به کار گرفته شده و ولىفقیه بر حسب شرایط زمان و مکان در جهت اهداف اقتصاد اسلامى، مقرراتى را وضع مىنماید.(34) البته ولى فقیه مجاز است هرگونه فعالیتى (فعل مباح) را که حرمت یا وجوبش از ناحیه شرع اعلام نشده، به عنوان دستور و حکم ثانوى، حرام یا واجب نماید.(35)
تأثیر حدود آزادى بر حق تصرف مالکانه
اساسا آزادى مالکیت براى همه افراد امت تأمین شده است، بدان شرط که به قواعد شرع پایبند باشند. آزادى مالکیت، مطلق نیست بلکه مقید است به توانایى تصرف در آن. بنابراین، تصرف «محجور» و تصرف در مال در موارد غیرعقلانى، نادرست است. بر همین اساس، کیفرهاى شرعى مانند سوزاندن شرابخانهها و خانههاى فساد قابل توجیه است، چنان که کسى ملک بدون صاحبى را به تصرف درآورد و تا زمان معقولى نتواند از آن بهرهبردارى کند، دیگر مالک آن نخواهد بود؛ مثلاً اگر کسى زمین بایرى را تجهیز کند و آن را متصرف شود اما تا سه سال نتواند آن را احیا نماید، بنا به نظر برخى از فقها آن زمین از تصرف وى خارج مىشود.(36) در اسلام تولید کالاها و خدمات مفید، واجب کفایى است.
در فعالیتهاى اقتصادى، مردم مىتوانند در میدان رقابت، آزادانه به تحرک و داد و ستد بپردازند، مشروط بر آن که به قواعد شرع احترام نهند. تا زمانى که این تحرک در جوى سالم و بدون حیلهگرى و فریب و نیرنگ؛ خواه در میدان عرضه و خواه در میدان تقاضا، باشد، قیمت بازار از فعالیت سالم اقتصادى حکایت مىکند و در پرتو آن تصمیمهاى مربوط به حلقههاى مختلف تولید أخذ مىشود. بدینسان میزان آزادى رقابت، بسته به درجه پایبندى افراد به ضوابط آزادى است و اگر این ضوابط رعایت نشود، دولت وظیفه دارد به میدان آید و حتى در مواردى قیمتگذارى کند و در حقیقت، جهت فعالیتهاى اقتصادى را مشخص مىکند.
حق مالکیت خصوصى
مالکیت فردى هر انسانى نسبت به آنچه که به دست مىآورد از نهاد فطرت او نشأت مىگیرد. هر فردى این کشش و میل فطرى را دارد که از ثروتهاى طبیعى، به نفع خود بهرهبردارى کند. اسلام نه تنها این کشش را نادیده نگرفته بلکه آن را پذیرفته و به آن، جهت صحیح داده است. علاوه بر آن، انسان در جهانبینى اسلامى، موجودى مختار و آگاه است و بر اساس همین ویژگى به مقام والاى خلافت الهى رسیده است. با داشتن حق مالکیت مىتواند داوطلبانه از اموال خود در جهت رشد مادى و معنوى حیات خود استفاده کند. سلب مالکیت خصوصى علاوه بر رکود انگیزه مادى، مانع پرورش و رشد انگیزههاى معنوى و ارزشهاى والاى انسانى و اجتماعى و انجام انفاق، احسان، ایثار و سایر وظایف مالى انسان نیز مىشود. آیه زیر به این واقعیت اشاره دارد:
«وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الآْخِرِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ وَ آتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السّائِلِینَ وَ فِی الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّکاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ»(37)
در مبانى اسلامى، مالکیت فردى منابع طبیعى، مشروط بر این که کار اقتصادى روى آن انجام گیرد، پذیرفته است، اما حق عموم جامعه بر حق فرد، مقدم است و هرگونه فعالیت در بخش خصوصى که ضربهاى به حقوق عامه مردم و جامعه و یا ارزشهاى اسلامى وارد سازد، ممنوع است و حاکم اسلامى وظیفه دارد از آن جلوگیرى کند. بر همین اساس، خداوند براى جلوگیرى از گردش مال در دست اغنیا مىفرماید:
«کَیْ لا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الأَْغْنِیاءِ مِنْکُمْ.»(38)
نتیجه این امر توزیع ثروتهاى طبیعى، بین قشرهاى کم درآمد است.
همچنین فىء و منابع طبیعى برگشت داده شده به پیامبر صلىاللهعلیهوآله باید در بین طبقات مختلف کمبضاعت تقسیم گردد تا این نوع ثروتها، فقط در دست طبقه اغنیاى جامعه در جریان نباشد.
مالکیت خصوصى همواره حقى در مرتبه بعد از حق عموم جامعه در نظر گرفته شده، چنان که در آیه زیر آمده است:
«وَ لا تُوءْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیاماً»(39)
این آیه دستور مىدهد اموال سفیهان را به آنها ندهید؛ چون قوام جامعه به این اموال وابسته است. بنابراین، باید تحت اشراف و هدایت شما، از آنها بهرهبردارى شود، تا بر خلاف مصالح فردى و اجتماعى به مصرف نرسد.
در فقه اسلامى همه مردم در آبادکردن زمین، به دست آوردن نعمتهاى خدادادى و بهرهگیرى از مباحات مساوى هستند؛ چه مرد باشند چه زن، مسلمان باشند یا غیرمسلمان.(40) همه انسانها مالک دسترنج خویشند.
اسلام، در فعالیتهاى اقتصادى اصل را بر آزادى و اختیار افراد قرار داده و حتى هیچ حد و مرزى هم براى مقدار و میزان ثروت معین نکرده است. به همین جهت افراد هر مقدار که از مسیر حلال به دست آورند، کسى حق تعرض به آنها را نخواهد داشت، تا جایى که عنوان «کنز» و اضرار به غیر بر آن صادق نباشد. این مسأله در فقه اسلامى میان مسلمانان به قدرى معروف و مشهور است که مىتوان گفت از بدیهیات اولیه اقتصاد اسلامى است.(41)
از دیدگاه شهید سیدمحمدباقر صدر، آنچه که نظام اقتصادى اسلام را از دیگر نظامها جدا مىسازد، اصول سهگانه مالکیت مختلط، آزادى اقتصادى در کادر محدود و عدالت اجتماعى است. به همین جهت اسلام، همزمان، مالکیت خصوصى و مالکیت عمومى و مالکیت دولت را همراه هم پذیرفته، از هیچ کدام به عنوان امر ضرورى و استثنایى تعبیر نمىکند، آن چنان که سرمایهدارى گاهى تن به مالکیت عمومى و نیز نظام سوسیالیستى گاهى تن به مالکیت فردى مىدهد. از این رو، شهید صدر معتقد است:
«به همین علت، اشتباه است که جامعه اسلامى را یک جامعه سرمایهدارى بنامیم؛ اگرچه نسبت به بعضى از اموال و ابزار تولید، مالکیت خصوصى اعطا کرده است... و نیز اشتباه است بر جامعه اسلامى نام جامعه سوسیالیستى بگذاریم. اگرچه اسلام، اصل مالکیت عمومى را نسبت به بعضى از ثروتها و سرمایهها پذیرفته است. همچنین اشتباه است که جامعه اسلامى را ترکیبى از سیستم سرمایهدارى و سوسیالیستى بدانیم؛ چون تنوع اشکال مالکیت، در جامعه اسلامى بدین معنا نیست که نظام اقتصاد اسلامى، ترکیبى است از سیستم سرمایهدارى و سوسیالیستى... بلکه این تنوع اشکال مالکیت، حکایت از یک رأى قاطع عملى و اصیل مىکند که بر پایه و اصول فکرى معینى پىریزى گشته است.»(42)
در پذیرش دامنه مالکیت خصوصى شهید صدر معتقد است از آنجا که اسلام پایه اصلى مالکیت را «کار» قرار داده و آن را وسیله اصلى تولید ثروت به حساب آورده دو نتیجه زیر را بر آن مترتب کرده است:
1ـ تجویز پیدایش مالکیت خصوصى در زمینه اقتصادى؛ زیرا اگر کار اساس مالکیت باشد، طبیعى است که باید براى کارگر نسبت به کالاهایى که در تولیدشان دخالت داشته و به آن مالکیت داده است، مالکیت خصوصى پدید آید، مانند مزروعات و منسوجات و دیگر تولیدات.
2ـ رهآورد دیگرى که از پایه «کار، سبب مالکیت است.» بدست مىآید، محدودیت زمینه مالکیت خصوصى است. لازم است حدود مالکیت خصوصى بر اموالى باشد که کار بتواند در ایجاد یا شکل آن دخالت داشته باشد؛ به این ترتیب، اموالى که کار هیچ گونه تأثیرى در آنها ندارد، به تملک خصوصى در نمىآید.(43)
در اصل چهل و ششم قانون اساسى جمهورى اسلامى نیز درباره مالکیت خصوصى چنین آمده است:
«هر کس مالک حاصل کسب و کار مشروع خویش است و هیچ کس نمىتواند به عنوان مالکیت نسبت به کسب و کار خود، امکان کسب و کار را از دیگرى سلب کند.»
همچنین اصل چهل و چهارم، بخش خصوصى را یکى از ارکان سه گانه نظام اقتصادى اسلام به شمار مىآورد:
«نظام اقتصادى جمهورى اسلامى ایران بر پایه سه بخش دولتى، تعاونى و خصوصى با برنامه ریزى منظم و صحیح استوار است.»
بىتردید پرداختن به زوایاى گوناگون اقتصاد اسلامى و احکام مربوط به آن، نیازمند پژوهشى عمیق و علمى است که در جاى خود به آن پرداخته شده و برخى متفکران را به کاوشى نو در این زمینه واداشته است. هدف از این نوشتار، نشان دادن دورنماى آزادى در اقتصاد اسلامى است که به مناسبت بحث به آن پرداختهایم. به طور خلاصه از آنچه گذشت بر مىآید:
در فضاى باز و روشن اسلامى، هر انسانى مىتواند بر دستاوردهاى اقتصادى خویش تسلط یابد:
«لِلرِّجالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ»(44)
یعنى: مردان از آنچه به دست مىآورند بهرهاى دارند و زنان نیز به همینسان از دستاورد خود بهره دارند.
باید توجه داشت که قرآن کریم هر جا بر اهمیّت یک امر مشترک میان زن و مرد تأکید دارد آن را براى هر یک، جداگانه، ذکر مىفرماید.(45) در بسیارى از موارد، قرآن امر مشترک میان زن و مرد را با یک عبارت بیان مىکند؛ امّا در نمونههاى برجسته، براى هر یک عبارتى ویژه مىآورد. از اینجا مىتوان دریافت که آزادى کسب و استقلال اقتصادى از اهمیّتى بسزا برخوردار است وگرنه خداوند مىفرمود: «لِکُلٍ نَصیبٌ مَمَّا اکتَسَبَ».
از پیاپى بودن بحث استقلال اقتصادى و حلال و حرام مىتوان دریافت که در تفکر اسلامى، آزادى اقتصادى در چهارچوب بندگى خدا و احترامنهادن به حریم حلالها و حرامها تفسیر مىشود. امّا در تفکر مادّى، هیچ چیز جز ملاحظات اقتصادى بشرى نمىتواند مرزى براى داد و ستدها و رفتار اقتصادى انسان تعیین کند. به همین دلیل، ناشایستترین مبادلهها و زشتترین داد و ستدها در اندیشه مادّى مجاز شمرده مىشوند، حتى اگر ارجمندترین نهادهاى اخلاقى و انسانى را در خطر افکنند. اسلام، براى فعالیتهاى اقتصادى، حد و مرز قرار داده است. همین تفاوت را در آزادى وطنگزینى نیز مىتوان دید. در تفکر الهى، انسان آزاد نیست که به هر جا مىخواهد سفر کند و در هر سرزمین که بر مىگزیند، رحل اقامت اندازد. گرچه قرآن کریم زمین را گسترده و فراخ معرّفى مىکند امّا تعالیم دینى به ما هشدار مىدهند در جایى اقامت گزینیم که هم بتوانیم از مواهب مادى زندگى بهرهمند گردیم و هم با کرامت و فضلیت زندگى کنیم. این معناى سخن ارزنده امام على علیهالسلام است: «خَیْرُ البِلادِ ما حَمَلَکَ.» یعنى: بهترین سرزمین آن است که تو را بر خود حمل کند (شرایط مناسب زندگى توأم با فضیلت و انسانیت را براى تو فراهم سازد.)
به همین دلیل، سفر به دیارى که دین انسان در آن به خطر مىافتد، روا نیست؛ یعنى آزادى وطنگزینى تا آنجا پذیرفته است که حیات معنوى انسان و آزادى اصیل او را تهدید نکند. امّا در این زمینه نیز پیروان تفکّر الحادى مرزى براى خود نمىبینند و جز با معیارهاى سودطلبانه مادّى، به گزینش وطن نمىپردازند و نمىپذیرند که معیارهاى اخلاقى و دینى بتواند این آزادى را محدود سازد.
در اسلام، افراد در انتخاب شغل و مسکن و به دست آوردن ثروت و مصرف آن آزادند و از این نظر، حکومت اسلامى و هیچ قدرت دیگرى نمىتواند مزاحم آنان باشد و یا آنها را به کارى مخالف میل قلبىشان وادارد، چنان که نمىتواند بخشى از دسترنج آنان را به خود اختصاص دهد و یا در مصرف آن محدودیتى ایجاد نماید (مگر در مورد مالیاتهاى اسلامى و امور دیگرى از این قبیل که در قوانین اسلامى پیشبینى شده است.) مهمتر این که دولت باید در تأمین نیازها با افراد، همکارى داشته باشد و شرایط برخوردارى از دستمزد کافى و یا تأمین هزینه لازم در زندگى را فراهم آورد.
آزادى همه مردم، بدون تفاوت در تمام اقشار، در احیاء موات و حیازت مباحات و بهرهگیرى از انفال و معادن، خود دلیل روشنى برگستردگى آزادى اقتصادى در اسلام است.
اسلام براى زن حق مالکیت قائل شده و زن مىتواند مالک اشیاى منقول و غیرمنقول باشد، حق خرید و فروش و واگذارى اموال خود را دارد و مىتواند آنگونه که مىخواهد، وصیت نماید؛ در حالى که دولتهاى بزرگ و پیشرفته جهان و مدعیان آزادى ملّتها، در آستانه سده بیستم به بخشى از حقوقى که اسلام براى زن مقرر داشته، رسیدهاند.
بنابراین، مقصود از این آزادى در اسلام، داشتن حق اشتغال، انتخاب نوع شغل، مدت و زمان و محل اشتغال، حق مالکیت نسبت به درآمد و دارایى، حق افزودن بر دارایى از راه مبادلات و داد و ستد بازرگانى و حق مصرف و بهرهبردارى از درآمد و دارایى مطابق تمایل و اراده مالک و بالاخره حق ارثبردن و ارثگذاردن دارایىهاست. شاید بتوان بین اقتصاد آزاد و آزادى اقتصادى فرقى اساسى پیدا کرد (گرچه غالبا این دو اصطلاح به جاى هم به کار مىروند): اقتصاد آزاد؛ یعنى اقتصاد بدون حاکمیت و مداخله دولت، مذهب و اخلاق و هر قدرت غالب و کنترل کنندهاى؛ اما آزادى اقتصادى به معناى وجود حق تملک، حق ازدیاد مال و حق مصرف است.
سرمایهدارى مطلق، یک نظام اقتصاد آزاد است که هرگونه فعالیت اقتصادى در آن مجاز است. در این نظام، دولت حق ندارد در زمینه فعالیتهاى اقتصادى افراد مداخله کند و آنان را محدود سازد مگر در حدودى که حفظ آزادى دیگران آن را اقتضا کند. اما اقتصاد اسلامى، یک اقتصاد آزاد نیست، بلکه اقتصادى تحت نظارت و ارشاد دولت و پیچیده به ارزشها و مقررات و محدودیتهایى است که اسلام یا حاکم اسلامى براى فعالیتهاى اقتصادى، وضع کرده است.
همچنین اسلام درباره سود، مفهومى بهتر و وسیعتر از آنچه که اکنون یک فرد مادیگراى خالص به آن توجه دارد، ارائه مىدهد، بدینسان بسیارى از فعالیتهایى که از نظر مادیگراها، زیان به شمار مىرود، در چارچوب «سود» قرار مىگیرد.(46)
بنابراین، ارتباط متقابل و تنگاتنگ اقتصاد اسلامى با نوع جهانبینى، عقاید دینى، عواطف و احساساتى مانند اخوت و همدردى که بر اساس مفاهیم خاصى پىریزى شده است، بر کسى پوشیده نیست. احکام مالى مانند الغاى سرمایه ربوى و... حائز اهمیت و تعیینکننده است. در اسلام، بر اصل اشتغال افراد تأکید و ضمن نکوهش از بیکارى، انتخاب شغل براى افراد، آزاد اعلام شده است. البته پارهاى از مشاغل که داراى زیانهاى فردى یا اجتماعى، اخلاقى یا سیاسى و... باشد، ممنوع است. افراد در محل و مدت شغل نیز آزادند.
در اسلام، حق مالکیت فردى نسبت به درآمد و دارایى مشروع، حق افزودن بر دارایى از راه انجام مبادلات مورد تأیید شرع، محترم اما مالکیت از راه ظلم، غضب، سرقت، ربا، قمار، انجام اعمال فساد و فحشا و... ممنوع شمرده شده است.
حق مصرف و استفاده از درآمد و دارایى، مطابق میل و رضایت مالک پذیرفته شده است، مشروط بر آن که در حد اسراف و تبذیر نباشد و به زیان جامعه و افراد دیگر منجر نشود و حقوق جامعه و سایر افراد در آن مراعات شده و کالا یا خدمت مصرفى از دیدگاه اسلام ممنوع و حرام اعلام نشده باشد.
همچنین بهرهمندى از ارث و ارثگذاردن دارایىها، بخشش اموال به دیگران، انفاق و صدقات و انجام کارهاى خیر از درآمد و دارایى شخصى مجاز شمرده شده بلکه بر مصارف خیر و انفاق، تأکید فراوان گردیده است. از این رو، آزادى اقتصادى در اسلام در چهارچوب خاصى از ارزشها، توصیهها و مقررات، پذیرفته شده و دولت اسلامى موظف است این آزادى را حفظ، حراست و حمایت کرده و مانع از سوء استفاده افراد از این آزادیها شود. بدین منظور، حکومت اسلامى حق ارشاد، نظارت و کنترل و در صورت لزوم، حق مداخله و ایجاد محدودیتهاى لازم را دارد. این حق از باب ولایت حاکم بر جامعه اسلامى است که باید سلامت روابط اقتصادى و جهتگیرى آن را مد نظر داشته باشد.
از آموزههاى اسلامى مىتوان به موارد زیر راه یافت:
الف) اسلام مال و ثروت را یک ودیعه الهى دانسته و خداوند را مالک اصلى و مطلق آن معرفى کرده است. از آن طرف خداوند انسان را خلیفه خود در زمین قرار داده تا آن را آباد کرده و از مواهب طبیعى آن بهرهمند شود.(47)
ب) همه مردم را در حق استفاده و بهرهبردارى از مواهب طبیعى یکسان مىداند؛ زیرا همه مخلوق خدایند و هیچ کس را بر دیگرى جز به تقوى برترى نیست.(48)
ج) همه مردم را در حق دستیابى به زمینههاى کار و شرایط فعالیتهاى اقتصادى یکسان دانسته و تمام مردم را به کار و کوشش دعوت کرده است(49) و احترام مال مؤمن را مانند احترام خون او مىداند.(50)
د) هر آنچه را که به فرد یا جامعه آسیب رساند و یا براى روح، جسم، عقل، عواطف، شخصیت، آزادى و آینده انسان زیانبار باشد، تحریم مىنماید؛ زیرا در نظر اسلام، محور اصلى، انسان است نه اقتصاد و مال و ثروت.(51)
ه) همگان را به انفاق و بذل و بخشش و رسیدگى به شؤون از کار افتادگان و بینوایان، به عنوان یک وظیفه الهى انسانى، اخلاقى دعوت مىنماید و کسانى را که در این راه گام برنمىدارند، نکوهش مىکند.(52)
ح) نظام اقتصادى اسلام فقط درآمد و مالکیتى را تصویب مىکند که از راههاى صحیح و مشروع به دست آید نه آن که از هر طریقى باشد مانند ربا، احتکار، تقلب، فریب، قمار، شراب فروشى، دزدى، خیانت، سرقت بیت المال، خود فروشى و مانند آن، که پرداختن به این موارد، مجال دیگرى را مىطلبد.
آزادى مصرف در نظام اقتصاد اسلامى
در اسلام تأمین نیازهاى معیشتى، داراى اولین اولویت است. در همین راستا، اسلام، سختگیرى در مخارج مصرفى را نمىپسندد و انسان را به استفاده از نعمتهاى پاکیزه، در حد اعتدال فراخوانده است:
«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ...»(53)
امام على علیهالسلام به عاصمبنزیاد که لباس ضخیم پوشیده و خانه و زندگىاش را ترک کرده بود فرمود:
آیا از خانوادهات خجالت نمىکشى؟ آیا به فرزندانت رحم نمىکنى؟ آیا گمان مىکنى خداوند چیزهاى پاکیزه را بر تو حلال کرده ولى دوست ندارد تو از آنها برداشت کنى؟ تو در پیشگاه خداوند کوچکتر از آن هستى! آیا خداوند نمىفرماید: و زمین را (با هزاران منفعت) براى (زندگانى) خلق مقرر کردیم که در آن میوههاى گوناگون و نخل خرماى با پوشش است.(54)
در وسائلالشیعه، روایات متعددى با عنوان «استحباب التوسعه على العیال» آمده است: در این روایات، سخت نگرفتن در مخارج خانواده و ایجاد گشایش و فراخى در تأمین نیازهاى معیشتى، مورد تاکید قرار گرفته است؛ به عنوان نمونه از امامرضا علیهالسلام نقل شده است:
بر شخص صاحب مال، واجب است بر مخارج زندگى خانواده وسعت بخشد.(55)
از دیدگاه اسلام، مقدار مصرفى که براى ادامه حیات انسان و حفظ نفس از ابتلا به امراض و ناراحتیهاى بدنى و روحى، ضرورت دارد، بر افراد واجب است. خداوند نعمتهاى طیب را حلال کرده و از تحریم و مصرف نکردن آنها نهى فرموده است:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَیِّباتِ ما أَحَلَّ اللّهُ لَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ
وَ کُلُوا مِمّا رَزَقَکُمُ اللّهُ حَلالاً طَیِّباً وَ اتَّقُوا اللّهَ الَّذِی أَنْتُمْ بِهِ مُوءْمِنُونَ»(56)
خداوند نعمتها را خلق نکرد تا متروک بماند و به بهانه پارسایى بهرهبردارى نشود.
مصارفى که مربوط به افراد تحت تکفل انسان است نیز واجب است. در این زمینه باید شرایط جغرافیایى و اجتماعى، جهت کمیت و کیفیت مصارف در نظر گرفته شود و نیازهاى متعارف تأمین گردد. توصیههاى اکیدى در این باره از پیشوایان دینى وارد شده است.
«ینبغى للرجل ان یوسع على عیاله لئلا یتمنّوا موته.»(57)
علاوه بر مصارف واجب همچون موارد بالا و واجبات عبادى مانند حج و زکات، خمس و... مصرفهاى راجح و مستحبى نیز وجود دارد مانند ایجاد زمینه رفاه عائله، خدمت و دستگیرى از نزدیکان و مستمندان، آراستگى و استعمال بوى خوش و... اما در اسلام براى مصرفها و مطلوبیتهاى مادى، حدى در نظر گرفته و محدودیتهایى قرار داده شده است.
اگر انسان در به کارگیرى چیزى، از حدود آن خارج و بیش از اشباع نیازهاى خود، مصرف کند، اسراف و مورد نکوهش است. البته اسراف امرى نسبى است که در جوامع مختلف، از نظر پیشرفت و عدم پیشرفت اقتصادى، رشد و رفاه، متفاوت است و در هر جامعهاى بر حسب سطح متوسط رفاهى آن جامعه، باید سنجیده شود. تبذیر نیز از نظر اسلام، حرام است. در قرآن آمده است:
«کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ»(58)
و در جاى دیگر مىفرماید:
«أَنَّ الْمُسْرِفِینَ هُمْ أَصْحابُ النّارِ»
از امام صادق علیهالسلام نیز روایت شده است:
«ان السرف یورث الفقر و ان القصد یورث الغنى.»(59)
بعضى از افراد، با استفاده بى رویه و اسرافآمیز، سهم بیشترى از امکانات جامعه را مصرف و زمینه استفاده عده دیگرى را سلب مىکنند؛ به این شکل، فقر اجتماعى به وجود مىآید.
امّا تبذیر، در حقیقت، نوعى اتلاف و حیف و میل و استفاده بى رویه مال است. اسراف اتلاف کمّى مال است، تبذیر اتلاف کیفى است. در روایت آمده است: «التبذیر من الاسراف.»(60)
صرف مال در موارد غیرعقلایى و غیرمفید، تبذیر است؛ چنان که خداوند متعال مىفرماید:
«وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذِیراً إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطِینِ»(61)
بنابراین، اتلاف بیهوده مال نیز ممنوع است.
در اسلام، تمام کالاها و خدماتى که استفاده و انتفاع از آنها حرام شده است مانند خوردن گوشت خوک، سگ، مردار، حیوانات ذبح شرعى نشده، استفاده از آلات لهو و لعب، سحر، شعبده بازى، منکرات، فحشا و غیره همچنین مشاغل و کسبهاى کالا و یا خدمات محرمه در ردیف مصارف حرام قرار مىگیرد. مصرف اشیاى مضر مانند سم نیز ممنوع است.(62)
افزون بر این، استفاده از برخى کالاها به گونهاى خاص مانند استفاده از ظروف طلا و نقره، زیورآلات طلا براى مرد و پوشیدن لباس شهرت، حرام است. هرچند، اصل این کالاها حرام نیست ولى کیفیت بهرهگیرى خاص از آنها به اعتبار مسائل ارزشى یا اجتماعى ممنوع شده است.
گاهى مصالح سیاسى ـ اجتماعى، اقتضا مىکند که مصرف برخى از کالاهایى که از کشورهاى غیر اسلامى وارد مىشود تحریم شود. زمانى، دفاع از حدود وثغور اسلامى با نخریدن و مصرف نکردن کالاهاى ساخته شده کشورهاى دشمن انجام مىگیرد و گاهى نیز با برهمزدن روابط تجارى.(63)
محدودیتهاى آزادى اقتصادى
قبل از بیان محدودیتهاى اقتصادى، شرح این نکته ضرورى است که ریشه این محدودیتها به فطرت انسان باز مىگردد و در راستاى روند تکاملى انسان قرار دارد؛ زیرا بر پایه اعتقادات توحیدى، خداى سبحان عالم هستى را بر اساس مهر و عطوفت و رحمانیت خود آفرید. از این رو، قوانین و احکامى را که وضع کرده براى آن نیست که بخواهد نظرات خود را بر انسان تحمیل کند، بلکه تمامى مقررات و دستورات الهى در راستاى خیر و صلاح بشر وضع شده است.
در این باره شیخ صدوق از امام محمدباقر علیهالسلام نقل مىکند که شخصى از ایشان پرسید: چرا خداوند شراب و مردار و نیز گوشت خوک و خون را حرام کرده است؟ حضرت در پاسخ وى فرمود: خداى سبحان که انسان آفریده اوست، مىداند بدن انسان به چه چیزى نیازمند است و خیر و صلاحش در چیست. از این رو، آنها را براى او حلال نمود و از طرفى مىداند که چه چیزهایى به زیان اوست. به همین جهت، آنها را براى او حرام گردانید.
بنابراین، محدودیتهایى که در اسلام وجود دارد؛ چه اقتصادى و چه غیراقتصادى، نه تنها با آزادى انسان ناسازگار نیست، بلکه براى هر چه بهتر بهرهگرفتن از آزادیهاى مشروع وضع شده است. بدینسان از مجموعه احکام و قوانین اسلام در زمینه آزادیهاى اقتصادى، این نتایج به دست مىآید:
1ـ آزادیهاى اقتصادى که جزء اصول مسلم نظام اقتصادى اسلامى است مانند نظام سرمایهدارى نامحدود نیست، بلکه داراى حد و مرز مىباشد.
2ـ این محدودیتها بر اساس مصالح و مفاسدى که در نظر گرفته شده به وجود آمده است و ریشه در جهانبینى اسلامى دارد.
3ـ ترکیب و پیوند احکام و مقررات اقتصادى اسلام با باورهاى دینى و اعتقادى سبب شده است که این احکام به دور از هر گونه جبر و تحمیلى، زمینه عمل پیدا کند و با کمال میل و رغبت انجام شود مانند انفاقات.
4ـ با چنین پیوند و ترکیبى میان مسائل اعتقادى و اقتصادى، نظام اسلامى مىتواند به آسانى جلوى تضاد طبقاتى را بگیرد و جامعه را در وضعیتى مطلوب نگه دارد.(64)
بنابراین، اسلام آزادى اقتصادى را در چارچوب مشخصى پذیرفته و براى آن محدودیتهایى در نظر گرفته است. این محدودیتها را مىتوان به دو دسته تقسیم کرد:
1ـ محدودیت ذاتى که از ژرفاى روح آدمى سرچشمه مىگیرد و در سایه تربیت اسلامى، معنویت صحیح به انسان مىبخشد. انسان مسلمان با کمال آزادى، در اثر درخشش محدودیت ذاتى، زکات و حقوق خدا را مىپردازد، در تحقق مفاهیم عدل اجتماعى اسلام، تلاش و مشارکت سازنده دارد و...
2ـ محدودیت عینى که عبارت است از یک نیروى خارجى که رفتار و سلوک اجتماعى را مشخص و کنترل مىکند و اجراى این اصل در اسلام به چند شکل است:
الف) شریعت اسلامى در منابع اصلى خود تصریح کرده که کلیه فعالیتهاى اقتصادى و اجتماعى که از نظر اسلام، بازدارنده تحقق ایدهها و ارزشهاى ساخته شده اسلامى هستند (مثل ربا، احتکار و امثال آن) ممنوع است.
ب) اسلام اصل نظارت حکومت اسلامى را بر فعالیت عمومى و دخالت دولت براى حمایت مصالح عمومى و نگهبانى از آن به وسیله محدود کردن آزادیهاى افراد در کارهایى که با آن سروکار دارند، پذیرفته است. وضع این اصل از طرف اسلام ضرورى بود تا ضامن تحقق بخشیدن ایده خود و مفاهیم عدالت اجتماعى در طول زمان باشد. گاهى انجام کارى براى جامعه در زمان خاصى زیانآور و تفکیک و تفصیل آن در قوانین ثابت غیرممکن است و تنها راه این است که به حکومت اسلامى قدرت نظارت و هدایت بدهد تا آزادیهاى فرد را در امور مباح شرعى طبق ایدههاى اسلامى کنترل کند. دلیل این نظارت نیز آیه «اطیعوالله واطیعو الرسول واولى الامرمنکم» است(65).
حال به بیان محدودیتهایى مىپردازیم که اسلام در نظام اقتصادى خودبراى افراد در نظر گرفته است. این محدودیتها را مىتوان در موارد زیر جستجو کرد:
محدودیتهاى اولى، به آن دسته از احکام و مواردى گفته مىشود که در طول زمان، ثابت و غیرمتغیر مىباشند، مانند حرمت ربا، شراب، اسراف و...
محدودیتهاى ثانوى، مواردى هستند که به حکم اولى و ذاتى، محدودیت به شمار نمىآیند، بلکه هنگامى که با حکم دیگرى برخورد مىکنند، سبب محدودیت مىشوند.
به عبارت دیگر، احکام و قوانینى که نظرْ به عوارض متغیر یک موضوع دارند، حکم ثانوى نامیده مىشوند(66) مانند موضوع ضرر و زیان، عسر و حرج، اهم و مهم و... در این باره داستان سمرة بن جندب و درخت خرمایش که سبب اذیت و آزار مرد مسلمان انصارى شده بود، معروف است. هنگامى که سمره به هیچ طریقى حاضر به رفع مزاحمت نشد، پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله به مرد انصارى دستور داد، درخت خرما را کنده، در جلوى سمره بیندازد، سپس فرمود: «لا ضرر و لاضرار» روایات در این زمینه فراوان است.(67)
اهمیت احکام ثانوى در جلوگیرى از انحصارات بر کسى پوشیده نیست و از آن جا که اسلام خود را دینى جاوید و براى همه عصرها و نسلها مىداند و از طرفى جوامع انسانى پیوسته در حال تحول و تغییرند، وضع احکام ثانوى که یکى از مهمترین و کارگشاترین ابزار در نظام اسلامى است، خلأها و چالشهایى را که ممکن است در این مسیر پرفراز و نشیب حیات بشرى در جوامع انسانى به وجود آید، ترمیم کرده، بدین وسیله پویایى و شکوفایى و همراه با زمان بودن احکام اسلامى را ثابت مىکند.
________________________________________
1ـ محقق و نویسنده.
2ـ صحیفه نور، ج 4، ص 213.
3ـ برخى در برگردان فارسى، «المذهب الاقتصادى» را مکتب اقتصادى یا سیستم اقتصادى یا نظام اقتصادى ذکر کردهاند.
4ـ سید محمدباقر صدر، اقتصادنا، ص 29؛ المدرسة الاسلامیة، مکتبة اعتماد الکاظمى، تهران، 1401 ق. ص 157.
5ـ المدرسة الاسلامیه، پیشین، ص 151.
6ـ همان، صص 381 ـ 384.
7ـ ر.ک.: همان، صص 145، 182، 187، 195 و 198.
8ـ هود / 61.
9ـ اقتصادنا، ص 311.
10ـ همان، ص 312.
11ـ همان.
12ـ المدرسة الاسلامیه، پیشین، صص 179ـ151.
13ـ مائده / 7.
14ـ انبیاء / 47.
15ـ نهج البلاغه، خطبه شقشقیه.
16ـ نظام اقتصادى اسلامى در عصر پیامبر، ص 75.
17ـ انبیاء / 47.
18ـ برخى صاحب نظران، اهداف نظام اقتصادى اسلام را در هفت چیز خلاصه نمودهاند: 1ـ حاکمیت سیاسى اسلام؛ 2ـتحکیم ارزشهاى معنوى و اخلاقى؛ 3ـ عدم وابستگى اقتصادى؛ 4ـ برپایى عدالت اجتماعى؛ 5ـ خودکفایى و اقتدار اقتصادى؛ 6ـ توسعه و رشد؛ 7ـ رفاه عمومى (دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، مبانى اقتصاد اسلامى، ص 193). بعضى دیگر این اهداف را در دو محور قراردادهاند که عبارتند از: 1ـ عدالت اقتصادى (نسبت به درون جامعه اسلامى) 2ـ قدرت اقتصادى (نسبت به بیرون جامعه اسلامى) (مهدى هادوى تهرانى، مکتب و نظام اقتصاد اسلامى، ص 55). نویسنده کتاب مطالعاتى در اقتصاد اسلامى در بیان این اهداف مىنویسد: «رفاه اقتصادى یکى از اهدافى است که تمام نویسندگان بر آن تاکید کردهاند گرچه هر یک از آنها اهداف غیراقتصادى دیگرى را نیز ذکر کرده است». (مطالعاتى در اقتصاد اسلامى، ص 270).
19ـ سید حسین میرمعزى، ترسیم نظام اقتصادى اسلام بر اساس مکتب اقتصادى آن، نامه مفید، ش 14، ص 189.
20ـ توبه / 111.
21ـ توبه / 99.
22ـ توبه / 103.
23ـ تکاثر / 2ـ1.
24ـ تغابن / 15.
25ـ توبه / 34.
26ـ ریاض الصالحین، ص 481.
27ـ مجموعه ورّام، ج 1، ص 128.
28ـ نجم / 39.
29ـ محمد بن حسن حرّ عاملى، وسائل الشیعه، ج 12، باب اول از ابواب مقدمات تجارت.
30ـ همان، باب 17، ح 1.
31ـ عبدالله جوادى آملى، فلسفه حقوق بشر، ص 193: در تفکر اسلامى، آزادى اقتصادى در چارچوب بندگى خدا و احترام نهادن به حریم حلال و حرامها تفسیر مىگردد.
32ـ محمدباقر صدر، اقتصادنا، ترجمه محمدکاظم موسوى، ج 2، ص 20.
33ـ اقتصادنا، صص 402ـ400.
34ـ همان، صص 725ـ 722.
35ـ همان، ص 726.
36ـ ر.ک.: شیخ حر عاملى، الوسائل الشیعه، مکتبة الاسلامیه، ج 17، ص 345؛ محمدحسن نجفى، جواهر الکلام، نشر دار المورخ العربى، ج 13، ص 305.
37ـ بقره / 177.
38ـ حشر / 7.
39ـ نساء / 5.
40ـ در این باره ر.ک.: محمد بن حسن حر عاملى، وسائل الشیعه، ج 25، ص 412، کتاب احیاء الموات که با مضامین مختلف این حق آبادانى و عمران را براى همه انسانها مشروع و تجویز کرده است. مانند «ایّما قوم احیوا شیئا من الارض او عمروها فهم احق بها» که امام به آیه شریفه «ان الارض للّه یورثها من یشاء» (اعراف / 128)، استدلال کرده است.
41ـ ابوالقاسم گرجى، قاعده تسلیط، مجموعه مقالات فارسى دومین مجمع بررسیهاى اقتصاد اسلامى، ج 1، ص 123.
42ـ سیدمحمدباقر صدر، اقتصادنا، ترجمه محمدکاظم موسوى، ج 1، ص 135.
43ـ همان، ج 2، صص 448 ـ 443.
44ـ نساء / 32.
45ـ براى دیدن نمونهاى مشابه ر.ک.: حجرات / 11.
46ـ اقتصادنا، ج 2، ص 375.
47ـ ر.ک.: مؤمن / 62؛ بقره 255.
48ـ ر.ک.: شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 239، حدیث 2.
49ـ ر.ک.: نساء / 32.
50ـ محمد بن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 2، باب 6.
51ـ ر.ک.: محمد بن یعقوب کلینى، فروع کافى، ج 5، ص 230.
52ـ ر.ک.: یس / 47؛ محمد بن حسن حر عاملى، پیشین، ابواب اطعمه و اشربه.
53ـ اعراف / 32ـ31.
54ـ نهجالبلاغه، خطبه 209.
55ـ محمد بن حسن حر عاملى، پیشین، ج 15، ص 249.
56ـ مائده / 88 ـ 87.
57ـ محمد بن یعقوب کلینى، فروع کافى، ج 6، ص 444، ح 13.
58ـ انعام / 141.
59ـ محمد بن حسن حر عاملى، پیشین، ج 12، ص 41.
60ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 75، ص 302.
61ـ اسراء / 27.
62ـ ر.ک.: امام خمینى، تحریر الوسیله، ج 2، ص 163.
63ـ ر.ک.: همان، ج 1، صص 485 و 487، مسألههاى 4 و 10.
64ـ حسین نمازى، نظامهاى اقتصادى، صص 235 ـ 234.
65ـ همان، صص 361 ـ 359.
66ـ ناصر مکارم شیرازى، نقش عناوین ثانویه در اقتصاد اسلامى، مجموعه مقالات دومین مجمع بررسیهاى اقتصاد اسلامى، ج 1، ص 105.
67ـ محمد بن یعقوب کلینى، فروع کافى، ج 5، ص 292؛ محمد بن حسن حر عاملى، پیشین، ج 17، ص 341.