آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

نوشتار حاضر پژوهشى است مختصر پیرامون اصول سیاست خارجى در قانون اساسى. نگارنده با تکیه بر آیات، روایات و سیره عملى پیامبر و معصومین اصولى همچون نفى سلطه‏جویى و سلطه‏پذیرى و حفظ استقلال همه جانبه کشور و چگونگى تعامل با دول غیر محارب را در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران مورد کنکاش و بررسى قرار داده است.

متن

مقدمه
برخى از اصول قانون اساسى، خطوط کلى سیاست خارجى نظام جمهورى اسلامى را ترسیم کرده است که از آن جمله است:
اصل 152: «سیاست خارجى جمهورى اسلامى ایران بر اساس نفى هر گونه سلطه جویى و سلطه پذیرى، حفظ استقلال همه جانبه و تمامیت ارضى کشور، دفاع از حقوق همه مسلمانان و عدم تعهد در برابر قدرت‏هاى سلطه‏گر و روابط صلح آمیز متقابل با دول غیر محارب استوار است.»
اصل 153: «هر گونه قرار داد که موجب سلطه بیگانه بر منابع طبیعى و اقتصادى، فرهنگ، ارتش و دیگر شؤون کشور گردد ممنوع است.»
اصل 154: «جمهورى اسلامى ایران، سعادت انسان در کل جامعه بشرى را آرمان خود مى‏داند و استقلال و آزادى و حکومت حق و عدل را حق همه مردم مى‏شناسد، بنابر این در عین خوددارى کامل از هر گونه دخالت در امور داخلى ملّت‏هاى دیگر، از مبارزه حق طلبانه مستضعفین در برابر مستکبرین در هر نقطه از جهان حمایت مى‏کند.»
اصل 155: «دولت جمهورى اسلامى ایران مى‏تواند به کسانى که پناهندگى سیاسى بخواهند پناه دهد مگر این که بر طبق قوانین ایران، خائن و تبهکار شناخته شوند.»
اصل 9: «در جمهورى اسلامى ایران، آزادى و استقلال و وحدت و تمامیت ارضى کشور از یکدیگر تفکیک ناپذیرند و حفظ آنها وظیفه دولت و آحاد ملت است. هیچ فرد یا گروه یا مقامى حق ندارد به نام استفاده از آزادى به استقلال، سیاسى، فرهنگى، اقتصادى و نظامى و تمامیت ارضى ایران کمترین خدشه‏اى وارد کند... .»
اصل 11: « به حکم آیه کریمه «ان هذه امّتکم امة واحدة و انا ربکم فاعبدون» همه مسلمانان یک امّتند و دولت جمهورى اسلامى ایران موظف است، سیاست کلى خود را بر پایه ائتلاف و اتحاد ملل اسلامى قرار دهد و کوشش پى‏گیر به عمل آورد تا وحدت سیاسى، اقتصادى و فرهنگى جهان اسلام را تحقق بخشد.»
طبق اصول مزبور، خطوط کلى سیاست خارجى نظام جمهورى اسلامى ایران مى‏توان استفاده کرد که به قرار زیر است:
1ـ نفى سلطه جویى
2ـ نفى سلطه پذیرى
3ـ حفظ استقلال همه جانبه
4ـ ممنوع بودن قراردادهایى که باعث سلطه بیگانه بر کشور مى‏گردد.
5ـ آرمان خود دانستن سعادت انسان در کل جامعه بشرى
6ـ به رسمیت شناختن استقلال و آزادى و حکومت حق و عدل به عنوان حقوق همه مردم جهان
7ـ خوددارى کامل از هر گونه دخالت در امور داخلى ملل دیگر
8ـ حمایت از مبارزات حق طلبانه مستضعفین در برابر مستکبرین در همه جهان
9ـ قبول پناهندگى سیاسى
10ـ تفکیک ناپذیرى آزادى، استقلال و وحدت و تمامیت ارضى کشور
11ـ دفاع از حقوق همه مسلمانان جهان
12ـ عدم تعهد در برابر قدرت‏هاى سلطه‏گر
13ـ روابط صلح آمیز و حسنه متقابل با دُوَل غیر محارب
14ـ احترام به قراردادها و معاهدات بین المللى
15ـ حل اختلافات بین‏المللى از طریق مسالمت آمیز و پذیرش حَکَمیت بر اساس حق و عدل
16ـ تعاون و مشارکت و نقش فعال داشتن در امور بین المللى
17ـ مقابله به مثل در موارد لازم
18ـ تقدیم و ترجیح روابط با کشورهاى اسلامى بر کشورهاى غیر اسلامى
19ـ رعایت عزت، حکمت و مصلحت در سیاست خارجى
این اصول، علاوه بر این که با آموزه‏هاى دینى ما کاملاً سازگارى دارد با مبانى و اصول عقلى نیز همخوان است. به تعبیر دیگر، ما التقاى عقل و شرع را در اصول سیاست خارجى، مانند همه مسائل دیگر مشاهده مى‏کنیم. بدین ترتیب مى‏توان عقل را بنیاد حقوق بین الملل اسلامى دانست؛ یعنى قواعد حقوق بین‏الملل اسلام، اصولى است مبتنى بر عقل و برخاسته از معادلات عقلانى بشر.
البته باید به این نکته توجه داشت که اسلام به حکم این که دین خاتم است، معمولاً اصول و امّهات موضوعات را بیان مى‏کند امّا هماهنگى و همسازى این اصول با مقتضیات زمان و مکان، وظیفه سیاست مداران و اندیشه ورزان اسلامى است. همان گونه که اصول کلى از اهمیت خاصى برخوردارند، نحوه عرضه آن در جامعه و بهره‏گیرى از آن در جایگاه مناسب نیز، اهمیت بالایى دارد. بسا ممکن است که یک اصل حیاتى با عرصه نادرست و بهره‏گیرى نابه‏جا، جایگاه شایسته در ذهنیت جامعه پیدا نکند و حتى ممکن است یک اصل غیر کارآمد تلقى شود.
با عنایت به این که بررسى همه اصول پیشین از حوصله نوشتار ما خارج است، چند عنوان را به اختصار مورد تحقیق قرار مى‏دهیم:
1- روابط حسنه و صلح آمیز متقابل با دُول غیر محارب
صلح و همزیستى مسالمت آمیز از مقدس‏ترین آرمان‏هاى بشرى است. صلح در روابط بین الملل به معناى وجود حالت آرامش در روابط عادى میان کشورها و فقدان جنگ و تهدید و ناامنى است. روابط صلح آمیز در صورتى است که حق حاکمیت ملى، تمامیت ارضى و استقلال و آزادى و برابرى حقوقى یک کشور از جانب کشورهاى دیگر مورد تهدید قرار نگیرد.
اسلام از همان آغاز، اصول صلح را پى‏ریزى نموده و از این طریق راه را براى رسیدن به صلح جهانى هموار ساخته است. صلح و صفا روح اسلام است و واژه اسلام از ماده «سلم» گرفته شده است که متضمن معناى سلامت و امنیت و صلح و صفاست. قرآن کریم به پیروان خود دستور مى‏دهد که همگى در حوزه سلم و صلح وارد شوند: «یا ایها الذین آمنوا ادخلو فى السّلم کافةً(2)»
آن چنان که برخى از مفسرین گفته‏اند «سِلم» خیلى عمیق‏تر و عالى‏تر از صلح است؛ زیرا متضمن معناى سلامت و امنیت است که فراتر از صلح موقت ظاهرى است.
خداوند به پیامبر اکرم (ص) دستور مى‏دهد که اگر دشمنان تو، از در مسالمت و آشتى با تو وارد شدند تو نیز از فرصت استفاده کن و به این درخواست پاسخ مثبت بده: «اگر دشمنان تو به جانب صلح گراییدند تو نیز نسبت به صلح اظهار تمایل نما و بر خداوند توکل کن (نگران خیانت آنها نباش) و اگر قصد خدعه با تو را کردند خداوند براى تو کافى است»(3) و در جایى دیگر مى‏فرماید: «اى پیامبر! اگر این‏ها (دشمنان) از جنگ با شما کناره‏گیرى نموده و اظهار صلح کردند، خداوند به شما اجازه جنگ با آنها را نمى‏دهد.»(4)
آیه اخیر نه تنها پیامبر را به صلح با دشمنان دعوت مى‏کند بلکه با دلدارى و یارى خدا، از او رفع نگرانى مى‏کند.
قرآن به مسلمانان دستور مى‏دهد که اگر دو گروه از مسلمانان با هم درگیرى پیدا کردند باید بکوشند که میان آنان صلح و سازش برقرار کنند و در صورت عدم تمکین یک گروه بر صلح عادلانه، با او بجنگند تا به صلح عادلانه تن دهد.(5)
علاقه اسلام به صلح میان انسان‏ها به حدّى است که به افراد با ایمان نوید مى‏دهد که شاید بر اثر نحوه رفتار مسلمانان، میان آنها و دشمنانشان پیوند دوستى پدید آید:
«عَسَى اللّهُ أَنْ یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الَّذِینَ عادَیْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً وَ اللّهُ قَدِیرٌ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ»(6)
یعنى امید است که خداوند میان شما و کسانى که آنان را دشمن داشته‏اید پیوند دوستى قرار دهد. خداوند، توانا و خداوند آمرزنده و مهربان است.
قرآن کریم با جمله «والصلح خیر»(7) صلح را یک اقدام برتر فرا راه روابط فردى و اجتماعى بشر قرار داده است.
اسلام، فکر همزیستى مسالمت آمیز میان پیروان ادیان الهى را به صورت اعلامیه جهانى مطرح مى‏سازد و با وجه مشترک قرار دادن «کلمه حق و اعتقاد به خداى یکتا و نفى شرک» همگان را به یک ائتلاف و اتحاد جهانى دعوت مى‏نماید:
«قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلى کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنّا مُسْلِمُونَ»(8)
یعنى بگو: اى اهل کتاب! بیایید به سوى سخنى (شعارى) که میان ما و شما یکسان است: جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزى را همتاى او قرار ندهیم و بعضى از ما، بعض دیگر را - به غیر از خدا ـ به پروردگارى نگیرد. هرگاه سر باز زنند بگویید: که گواه باشید که ما مسلمانیم.
سیاست مسالمت جویانه اسلام حتى در دعوت کفار و مشرکین به اسلام نیز نمایان است آن جا که مى‏فرماید:
«اى پیامبر! با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما، و با آنها با روشى که نیکوتر است استدلال و مناظره کن ...»(9) در این آیه سه راه براى دعوت مردم به دین خدا مطرح گردیده است: برهان، موعظه نیکو و مناظره به شیوه نیکوتر. این آیه هم موعظه را با قید نیکو و هم مناظره را به قید نیکوتر بیان کرده است تا در دعوت مردم به دین خدا از شیوه‏هاى تند و پرخاشگرانه و غیرمسالمت آمیز جویانه کمک گرفته نشود.
سیره عملى پیامبر اسلام(ص) در انعقاد پیمانهاى صلح و عدم تعرض به همدیگر، با گروه‏هاى مختلف اهل کتاب و مشرکان، حکایت از صلح طلبى اسلام و ضرورت همزیستى مسالمت آمیز دارد. پیمان ترک مخاصمه ده ساله پیامبر اسلام(ص) با مشرکان مکه (صلح حدیبیه) و سایر پیمانها، نشانه‏هایى از توجه و کوشش آیین اسلام به نزدیک سازى قلوب انسانها مى‏باشد.(10)
قرآن به مسلمانان سفارش مى‏کند تا موقعى که مشرکان به پیمان ترک مخاصمه و عدم تعرض پاى بندى نشان مى‏دهند، پیمان آنها محترم است.(11)
برخورد پیامبر اکرم(ص) با مشرکان مکه در فتح مکه، حاکى از روحیه مسالمت جویانه آن حضرت در برخورد با مخالفان و دشمنان خود مى‏باشد. پیامبر اکرم (ص) براى فتح مکه، پرچم را به دست یکى از یاران خود به نام «سعدبن عباده» داد. او هنگام ورود فاتحانه به این شهر، این شعار تند را سر داد: «الیوم یوم الملحمة، الیوم تستحلّ الحرمة، الیوم اذلّ اللّه قریشا» وقتى پیامبر اکرم(ص) از این شعار خشونت بار آگاه گردید، فورا سعدبن عباده را از فرماندهى عزل کرد و پرچم را به دست فرزند او «قیس بن سعد» داد و فرمان داد که این شعار را که درست نقطه مقابل شعار پدرش مى‏باشد مطرح کند:
«الیوم یوم المرحمة، الیوم اعزّ اللّه قریشا» یعنى امروز روز رحمت و لطف است، امروز روزى است که خداوند قریش را عزیز و گرامى قرار داد.
حضرت على در نامه خود به مالک اشتر چنین مى‏فرماید:
«پیشنهاد هیچ صلحى را که خشنودى خدا در آن است رد مکن که آسایش رزمندگان و آرامش فکرى تو و امنیت کشور در صلح تأمین مى‏گردد... .»(12)
در این جا توجه به سه نکته ضرورى است:
1- با وجود مبنا قرار گرفتن صلح در اسلام، ضرورت‏هاى جنگى از دیدگاه شارع مقدس اسلام دور نمانده است. در اسلام جنگ براى مقابله با ظالمان و ستمگران و کسانى که مؤمنان را از دیار خود اخراج مى‏کنند و به انحاى مختلف قصد محو نام خدا و جلوگیرى از بیدارى افکار و هدایت دلها را دارند و نیز مبارزه در راه خدا و احقاق حقوق مستضعفان و محرومان حق‏طلب و رهایى آنها از زیر ظلم و نظایر آن، به عنوان یک فریضه الهى مورد تأکید قرار گرفته است.(13)
2- در نگاه اسلام روابط دوستانه و مسالمت‏جویانه با دولت‏هاى محارب ممنوع است. منظور از دولت‏هاى محارب دولت‏هایى هستند که با مسلمانان در حال جنگ‏اند و موجودیت کشور اسلامى را به رسمیت نمى‏شناسند و به اصل عدم مداخله در کشورهاى دیگر اعتنایى ندارند.
در اصل 14 قانون اساسى آمده است: «به حکم آیه شریفه:
«لا یَنْهاکُمُ اللّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ»(14)
دولت جمهورى اسلامى ایران و مسلمانان موظفند نسبت به افراد غیرمسلمان با اخلاق حسنه و قسط و عدل اسلامى عمل نمایند و حقوق انسانى آنان را رعایت کنند. این اصل در حق کسانى اعتبار دارد که بر ضد اسلام و جمهورى اسلامى ایران توطئه و اقدام نکنند.»
جالب این است که آیه مزبور و آیه بعد از آن، روابط دوستانه برقرار کردن یا سرباز زدن از آن را از نگاه اسلام مطرح مى‏کنند. معناى این دو آیه چنین است: «خداوند شما را از نیکى کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانى که در امر دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند، نهى نمى‏کند چرا که خداوند عدالت‏پیشگان را دوست دارد. شما را تنها از دوستى و رابطه با کسانى نهى مى‏کند که در امر دین با شما پیکار کردند و شما را از خانه‏هایتان بیرون راندند یا به بیرون راندن شما کمک کردند و هر کس با آنان رابطه دوستى داشته باشد ظالم و ستمگر است.»
3- از دیدگاه اسلام، مسلمانان در روابط خود با کفار و بیگانگان، حق ندارند چنان با آنها رابطه دوستى برقرار کنند که عزت اسلامى در معرض مخاطره قرار گیرد و نیز حق ندارند آنها را محرم اسرار خود قرار دهند؛ زیرا ممکن است با آگاهى از رازها و اطلاع از امور سرّى مسلمانان، راه تسلط و استعمار را بر جامعه اسلامى باز کنند. قرآن کریم در این رابطه مى‏فرماید:
«اى افراد باایمان، هیچ‏گاه بیگانه‏اى را محرم اسرار خود قرار ندهید و بر رازهاى پنهان خود آگاه نسازید؛ زیرا آنان از هرگونه شر و فسادى درباره شما کوتاهى نمى‏کنند. آنها دوست دارند شما در رنج و زحمت باشید. نشانه‏هاى دشمنى با شما از دهان و کلامشان آشکار شده و آن‏چه در دلهایشان پنهان مى‏دارند از آن بیشتر است. ما آیات را براى شما بیان کردیم اگر اندیشه کنید.»(15)
«آنهایى که کافران را به جاى مؤمنان دوست خود انتخاب مى‏کنند، آیا عزت و آبرو را نزد آنان مى‏جویند! با این که همه عزّت‏ها از آنِ خداست.»(16)
«اى کسانى که ایمان آوردید! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید، شما نسبت به آنها اظهار دوستى و محبت مى‏کنید در حالى که آنها به آنچه از حق براى شما آمده، کافر شده‏اند... .»(17)
2- احترام به قراردادها و معاهدات
بى‏شک اصل احترام به قراردادها و پاى‏بندى به تعهدات، اساس هرنوع زندگى اجتماعى است و بدون آن روابط اجتماعى، استوار نمى‏گردد. اصل وفاى به عهد و پذیرش تعهدات، ریشه در عمق فطرت انسان دارد. ویل دورانت مى‏گوید: «مذهب به مدد شعائر خود میثاق‏هاى بشرى را به صورت روابط با مهابت انسان و خدا درآورد و از این راه استحکام و ثبات به وجود آورده است.»(18)
در قرآن کریم مکرر از لزوم پاى‏بندى به عقدها و عهدها سخن به میان آمده است:
«أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْوءُلاً»؛(19) یعنى به پیمانها وفا کنید که به راستى از عهد و پیمان سؤال خواهد شد.
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ»؛(20) یعنى اى کسانى که ایمان آورده‏اید به قراردادها وفا کنید.
«وَ الَّذِینَ هُمْ لأَِماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ»(21) یعنى یکى از اوصاف مؤمنین این است که امانت‏ها و پیمان‏هاى خویش را رعایت مى‏کنند.
قرآن براى ترسیم عمل زشت پیمان‏شکنان، عمل پیمان‏شکنى را همانند کار آن زنى مى‏داند که بافته خود را وامى‏تابد:
«وَ لا تَکُونُوا کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْکاثاً»؛(22) یعنى به سان آن زن ریسنده نباشید که رشته خود را پس از استحکام وامى‏تابد.
در اهمیت پایبندى به پیمان، همین بس که قرآن به مسلمانان دستور مى‏دهد که تا زمانى که مشرکان به عهد و پیمان خود وفا دارند وفادار باشند و آغازگر پیمان‏شکنى نباشند.
«با آنان که نزد مسجدالحرام (مکه) پیمان بستید تا آنان به پیمان خود وفادارند شما نیز به پیمان خود وفادار باشید.»(23)
«پیمان آنان را تا آخرین مدتش به پایان برسانید که خداوند پرهیزکاران را دوست دارد.»(24)
پاى‏بندى به پیمان‏ها آن قدر مهم است که قرآن مى‏فرماید: «اگر مسلمانان از شما یارى خواستند آنان را کمک کنید مگر در صورتى که آنان بر ضد گروهى کمک‏خواهى کنند که میان شما و آن گروه پیمان صلح برقرار است. خداوند از اعمال شما آگاه است.»(25)
در سیره پیامبر اکرم(ص) نمونه‏هاى زیادى از معاهدات با قبایل و دولت‏ها دیده مى‏شود که نشان‏دهنده مشروعیت قراردادهاى بین‏المللى در اسلام است. پیامبر(ص) پس از امضاى قرارداد با مشرکین در حدیبیه، کاملاً به شروط آن وفادار ماند.(26)
حضرت على علیه‏السلام در نامه خود به مالک اشتر مى‏فرماید: «مالک! اگر با دشمنان، پیمان بستى و آنها را امان دادى به پیمانت وفادار باش و پناه دادن خود را محترم به شمار؛ زیرا در اجتماع مردم با همه اختلافاتى که دارند، چیزى مهمتر و مقبولتر از درستى پیمان نیست. پس پیمان را هیچگاه نشکن و دشمنت را هم فریب مده... خداوند همین پایبندى به عهد را، پناه‏گاهى براى آرامش خاطر مردم قرار داده است. پس نباید در آن مکر و فریب راه داشته باشد و بعد از برقرارى و استوار نمودن عهد، سخنان دوپهلو مگو.»(27)
هنگامى که حضرت على(ع) در جنگ صفین در اثر فشار یاران خود، به امضاى پیمان متارکه جنگ و سپردن جریان به حکمیت مجبور شد، همان گروه فشار، از کار خود پشیمان شده و به على(ع) اصرار ورزیدند که پیمان خود را نادیده بگیرد و نبرد را آغاز کند. امام با تندى به پیشنهاد آنان پاسخ منفى دادند و فرمودند:
«واى بر شما، آیا پس از بستن پیمان با رضایت طرفین، از پیمان خود برگردم؟! مگر خدا در قرآن دستور نمى‏دهد که به عهدها وفادار باشید و باز مى‏گوید: به پیمان‏هاى الهى آنگاه که پیمان بستید وفادار باشید. و باز مى‏گوید: پیمانهاى خود را پس از استوار ساختن نشکنید در حالى که خدا را بر خود ضامن قرار داده‏اید، خداوند از اعمال شما آگاه است.»(28)
3- حمایت‏هاى انسانى در سطح بین‏المللى
بر اساس‏قانون‏اساسى، نظام‏جمهورى‏اسلامى سعادت‏وخوشبختى همه‏افراد بشر را آرمان‏خوددانسته و خود را موظف به حمایت از حقوق همه انسان‏ها خصوصا مسلمانان و مستضعفان جهان مى‏داند.(29)
حمایت از حقوق همه انسان‏ها خصوصا مظلومان و محرومان و مستضعفان، از دیدگاه اسلام وظیفه اساسى براى همه مسلمانان است. مسلمانان نمى‏توانند نسبت به سعادت و خوشبختى و حقوق انسان‏هاى دیگر بى‏تفاوت باشند؛ زیرا انسان‏دوستى و حمایت از اصول و ارزش‏هاى انسانى و تلاش در راه تحقق بخشیدن به آرمان‏هاى مشترک بشرى و بالأخره حمایت از عدالت و آزادى و استقلال و صلح و امنیت، از آموزه‏هاى روشن و بدیهى اسلام است.
پیام ارسال رسل و انزال کتب از جانب خداوند، چیزى جز اراده الهى براى رساندن جامعه بشرى به خوشبختى و سعادت و هدایت و عدالت و اخلاق نیست: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ»؛(30) یعنى ما پیامبران خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب و میزان (قوانین عادلانه) را نازل کردیم تا مردم به عدالت قیام کنند.
این آیه به صراحت فلسفه ارسال رسل و انزال کتب را برپایى عدالت به وسیله همه مردم معرفى مى‏کند.
قرآن کریم پیامبر را «رحمة‏للعالمین»(31) معرفى مى‏کند و شعار و پیام او را رهایى از زنجیرها و اسارتها و سختى‏ها و گمراهى‏ها مى‏داند.(32)
بر همین اساس بسیارى از خطابات و دعوتهاى قرآن به صورت عام مانند «یا ایهاالانسان»، «یا ایهاالناس» و «یا بنى‏آدم» آمده است.
بر اساس قرآن کریم حمایت از مستضعفان جهان وظیفه همه مسلمان‏هاست: «چرا در راه خدا و در راه مردان و زنان و کودکان مستضعف که فریاد یارى‏خواهى سرمى‏دهند پیکار نمى‏کنید؟»(33)
در روایات نیز حمایت از مظلومان یک وظیفه تردید ناپذیر دینى به حساب آمده است. پیامبر اکرم(ص) فرمود:
«من سمع رجلاً ینادى یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم»؛(34) یعنى کسى که نداى ندادهنده‏اى را براى یارى‏خواهى بشنود و او را یارى ندهد مسلمان نیست.
در وصیت امام على علیه‏السلام به امام حسن و امام حسین علیه‏السلام آمده است: «کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا»؛ یعنى همواره دشمن ظالم و یاور مظلوم باشید.(35)
«ممکن است طرف با ما نخواهد بجنگد ولى مرتکب یک ظلم فاحش نسبت به یک عده افراد انسان‏ها شده است و ما قدرت داریم آن انسان‏هاى دیگر را که تحت تجاوز قرار گرفته‏اند نجات بدهیم، اگر نجات ندهیم درواقع به ظلم این ظالم نسبت به آن مظلوم کمک کرده‏ایم. ما در جایى که هستیم کسى به ما تجاوزى نکرده ولى یک عده از مردم دیگر که ممکن است مسلمان باشند و ممکن است مسلمان هم نباشند مثل جریان فلسطینى‏ها که اسرائیلى‏ها آنها را از خانه‏هایشان آواره کرده‏اند، اموالشان را برده‏اند، انواع ظلم‏ها نسبت به آنها مرتکب شده ـ ولى فعلاً به ما کارى ندارند - آیا براى ما جایز است که به کمک این مظلوم‏هاى مسلمان بشتابیم براى نجات دادن آنها؟ بله این هم جایز است بلکه واجب است. این (جهاد) هم جهاد ابتدایى نیست این هم به کمک مظلوم شتافتن است، براى نجات دادن از دست ظلم، به خصوص که آن مظلوم مسلمان باشد... آیا مظلوم اگر تقاضاى کمک کرد بر ما جایز یا واجب است کمک کردن یا حتى اگر تقاضاى کمک هم نکند بر ما جایز بلکه واجب است؟ نه، اینجا لزومى ندارد تقاضاى کمک بکند ... بسیارى از جنگ‏هایى که در صدر اسلام واقع شد تحت همین عنوان بود...»(36)
شهید مطهرى در توجیه حمایت از جهاد آزادى‏بخش سخن زیبایى دارند:
«اگر آزادى در جایى مورد تهاجم قرار گرفت، اما نه آزادى من و نه آزادى ملت من، بلکه در یک گوشه از گوشه‏هاى دنیا، آزادى که جزء حقوق عمومى همه انسان‏هاست مورد تهاجم قرار گرفت آیا دفاع کردن از این حق انسانیت به عنوان «حق انسانیت» مشروع است یا نه؟ اگر مشروع است پس منحصر به آن فردى که آزادى او مورد تهاجم قرار گرفته نیست، افراد دیگر و ملت‏هاى دیگر نیز مى‏توانند - بلکه باید - به کمک آزادى بشتابند و به جنگ سلب آزادى و اختناق بروند. گمان نمى‏کنم کسى تردید بکند که مقدس‏ترین اقسام جهادها و مقدس‏ترین اقسام جنگ‏ها جنگى است که به عنوان دفاع از حق انسانیت صورت گرفته باشد. در مدتى که الجزایرى‏ها با استعمار فرانسه مى‏جنگیدند یک عده افراد حتى از اروپایى‏ها در این جنگ شرکت مى‏کردند، یا به صورت سرباز یا به صورت غیرسرباز، آیا از نظر شما فقط الجزایرى‏ها جنگیدنشان مشروع بود چون حقوق خودشان مورد تجاوز قرار گرفته بود؟ پس بنابراین، فردى که از اقصا بلاد اروپا آمده به نفع این ملت وارد پیکار شده، او ظالم و متجاوز است و باید به او گفت فضولى موقوف! به تو چه مربوط است؟! کسى که به حقوق تو تجاوز نکرده تو چرا اینجا شرکت مى‏کنى؟ یا او باید بگوید من از حق انسانیت دفاع مى‏کنم و حتى جهاد چنین شخصى از جهاد آن الجزایرى مقدس‏تر است چون او جنبه دفاع از خود دارد و عمل این اخلاقى‏تر است از عمل او و مقدس‏تر است از عمل او؟ مسلما شق دوم صحیح است. آزادى‏خواهانى که یا حقیقتا آزادى‏خواه هستند یا تظاهر مى‏کنند به آزادى‏خواهى و احترامى کسب کرده‏اند در میان عموم، احترام خودشان را در میان توده مردم، مدیون همین حالت هستند که خودشان را مدافع حقوق انسانیت مى‏شمارند نه مدافع حقوق فرد خودشان، یا ملت خودشان، یا قاره خودشان و احیانا اگر آنها از حدود زبان و قلم و نطق و خطابه و روشن کردن افکار بگذرند و بروند وارد میدان جنگ بشوند، مثلاً طرفدار حقوق فلسطینى‏ها یا ویت‏کنگ‏ما بشوند دنیا خیلى بیشتر آنها را تقدیس مى‏کند نه این که دنیا آنها را مورد حمله و هجوم قرار بدهد که به تو چه این فضولى‏ها، اینها به تو چه مربوط است؟ کسى که به تو کارى ندارد!
دنیا مى‏گوید: جنگیدن هر وقت که به عنوان دفاع باشد مقدس است اگر دفاع از خود باشد مقدس است و اگر دفاع از ملت باشد مقدس‏تر است چون جنبه شخصى تبدیل مى‏شود به جنبه ملى و گسترش پیدا مى‏کند... اگر از حدود ملى به حدود انسانى برسد از آن هم یک درجه مقدس‏تر است.»(37)
حمایت از همه مستضعفان جهان یک فریضه دینى است اما حمایت از مسلمانان جهان، از دیدگاه اسلام داراى اهمیت و تأکید مضاعف است؛ زیرا مسلمانان جهان مشترکات بیشترى دارند و حمایت از مسلمانان مظلوم نه تنها حمایت از حق انسانیت است بلکه حمایت از عقیده و ایدئولوژى و آیین مشترک نیز مى‏باشد.
به همین خاطر فارغ از هرگونه مرزبندى‏هاى جغرافیایى، میان همه مسلمانان جهان، همدلى و همنوایى و همدردى و علاقه و ارادت مشترک وجود دارد. پیامبر اکرم(ص) در بیان این واقعیت تمثیل بسیار زیبایى دارند: «حکایت مؤمنان در دوستى و مهربانى‏شان چون اعضاى یک پیکر است. وقتى یکى‏شان رنجور شود دیگران به مراقبت و حمایت از او همداستان مى‏شوند.»(38)
در روایتى دیگر پیامبر اکرم مى‏فرماید: «من اصبح و لم یهتمّ بامور المسلمین فلیس بمسلم.»(39) یعنى هر آن کس که صبح برخیزد و در اندیشه کارهاى مسلمانان نباشد مسلمان نیست. و یا مى‏فرماید: «کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته»(40)؛ یعنى همگان مسؤول همدیگرند.
قرآن کریم مسلمانان را «امت واحده» معرفى مى‏کند: «إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ»(41)؛ یعنى این امت شما امت واحده است و من پروردگار شما هستم پس مرا بپرستید.
در اصل 11 قانون اساسى نیز چنین آمده است: «به حکم آیه کریمه «ان هذه امتکم امة واحدة و انا ربکم فاعبدون»، همه مسلمانان یک امتند و دولت جمهورى اسلامى ایران موظف است سیاست کلى خود را بر پایه ائتلاف و اتحاد ملل اسلامى قرار دهد و کوشش پى‏گیر به عمل آورد تا وحدت سیاسى، اقتصادى و فرهنگى جهان اسلام را تحقق بخشد.»
خلاصه سخن این است که: اگر صلح و امنیت بین‏المللى، اصلى ضرورى در زندگى مشترک ملتها به شمار مى‏رود، باید عوامل زمینه‏ساز صلح و امنیت از طرف همه ملتها مورد حمایت قرار گیرد و اگر به اسارت کشیدن ملتها و ستم بر آنها صلح و امنیت را به مخاطره مى‏افکند، باید همه ملتها در ریشه‏کن نمودن سلطه و ستم همیارى نمایند. نتیجه این دو سخن این است که مبارزات حق‏طلبانه ملت‏هاى ستمدیده و جنبشهاى رهایى‏بخش ملتهاى مستضعف، حقى است مسلم و غیرقابل سلب از آنها، و حمایت از ملتهاى تحت ستم و محروم در استیفاى این حق، مسؤولیتى است بین‏المللى، و هدف همه این اقدامات چیزى جز پاسدارى از صلح و امنیت بین‏المللى مبتنى بر عدالت نیست. با این توضیح روشن مى‏شود که حمایت بین‏المللى از ملتهاى محروم و در حال مبارزه نمى‏تواند در حد یک توصیه و یا اعلامیه بشر دوستانه تلقى شود، بلکه باید آن را در سطح یک قاعده حقوقى و قانون الزام‏آور در مقیاس بین‏المللى تلقى نمود. از این رو عقل و منطق حکم مى‏کند حمایت بین‏المللى از مبارزات حق‏طلبانه جنبشهاى رهایى‏بخش به عنوان یک اصل اجتناب‏ناپذیر در روابط بین‏الملل و به شکل یک قاعده حقوق بین‏المللى درآید و جزئى از حقوق اساسى ملت‏ها شمرده شود.(42)
جالب این است که در حقوق بین‏المللى، نهضت‏هاى آزادى‏بخش به رسمیت شناخته شده و براى آنها حقوقى منظور شده است.(43) مهمترین حقوق و امتیازات نهضت‏هاى آزادى‏بخش را به ترتیب ذیل مى‏توان خلاصه کرد:
1- مشارکت در سازمان‏هاى بین‏المللى اولین حقى است که براى این نهضت‏ها در حقوق بین‏المللى منظور شده است. بر این اساس، گروه‏هاى ناظر، در کمیسیون‏ها، کنفرانس‏ها، سمینارها و سایر تشکیلاتى که به هر عنوان تحت پوشش سازمان ملل متحدند، مشارکت فعال دارند تا بدین وسیله افکار و مشروعیت انگیزه مبارزه فعالانه آنها در معرض عام قرار گیرد.
2- برخوردارى از معاضدت‏هاى مادى، مالى و دیپلماتیک و حتى تجهیزاتى و نیز حمایت‏هاى بشردوستانه
3- شخصیت حقوقى بین‏المللى براى «ملت» که در صورت توفیق در مبارزات خود، صالح براى تشکیل «دولت» شناخته مى‏شود.(44)
4- حفظ استقلال و عدم تعهد در برابر قدرت‏هاى سلطه
یکى از اصول بسیار مهم سیاست جمهورى اسلامى ایران، حفظ استقلال و نفى سلطه‏پذیرى و عدم تعهد در برابر قدرتهاى سلطه است. این امر مهم از آرمان‏هاى اصلى مردم ایران در انقلاب اسلامى بود که با شعار «نه شرقى، نه غربى، جمهورى اسلام» و «استقلال، آزادى، جمهورى اسلامى» بر آن پاى فشردند.
بر این اصل در قانون اساسى با تعبیرات مختلف تأکید شده است که از آن جمله است:
ـ «نفى هرگونه ستمگرى و ستمکشى و سلطه‏گرى و سلطه‏پذیرى» (بند ج اصل 2)
«طرد کامل استعمار و جلوگیرى از نفوذ اجانب» (بند 5 اصل 5)
«تقویت کامل بنیه دفاع ملى از طریق آموزش نظامى عمومى براى حفظ استقلال و تمامیت ارضى و نظام اسلامى کشور» (بند 6 اصل 5)
ـ «تأمین‏خودکفایى در علوم‏وفنون‏وصنعت و کشاورزى و امور نظامى و مانند اینها» (بند 12 اصل 5)
ـ «در جمهورى اسلامى ایران، آزادى، استقلال و وحدت و تمامیت ارضى کشور از یکدیگر تفکیک‏ناپذیرند و حفظ آنها وظیفه دولت و آحاد ملت است...» (اصل 9)
همچنین در اصل 26، آزادى تشکیل احزاب، جمعیت‏ها، انجمن‏هاى سیاسى و صنفى و انجمن اسلامى یا اقلیت‏هاى دینى، مشروط به رعایت امورى از جمله استقلال کشور دانسته شده است.
در اصل 43 بر استقلال وخودکفایى اقتصادى و رهایى از وابستگى و جلوگیرى از سلطه اقتصادى بیگانه بر کشور تأکید شده است.
در اصل67 در سوگندنامه نمایندگان مجلس به صورت مؤکد بر دفاع از استقلال کشور تصریح شده است.
در اصل 78 هرگونه تغییر خطوط مرزى ممنوع دانسته شده است.
طبق اصل 81، دادن امتیاز تشکیل شرکت‏ها و مؤسسات در امور تجارتى، صنعتى، کشاورزى، معادن و خدمات به خارجیان مطلقا ممنوع است.
در اصل 82، استخدام کارشناسان خارجى از طرف دولت ممنوع اعلام شده است.
در اصل 121 در سوگندنامه رئیس‏جمهور بر تلاش پیگیر براى حراست از مرزها و استقلال سیاسى و اقتصادى و فرهنگى کشور سوگند یاد شده است.
در اصل 77، بر لزوم تصویب تمام عهدنامه‏ها، مقاوله‏نامه‏ها، قراردادها و موافقت‏نامه‏هاى بین‏المللى از جانب مجلس شوراى اسلامى تصریح شده است.
در اصل 143 آمده است: «ارتش جمهورى اسلامى ایران، پاسدارى از استقلال و تمامیت ارضى و نظام جمهورى اسلامى کشور را بر عهده دارد.»
در اصل 145، آمده است: «هیچ فرد خارجى به عضویت در ارتش و نیروهاى انتظامى کشور پذیرفته نمى‏شود.»
در اصل 146 آمده است: «استقرار هرگونه پایگاه نظامى خارجى در کشور هر چند به عنوان استفاده‏هاى صلح‏آمیز باشد ممنوع است.»
در اصل 151، با تکیه بر آیه «واعدوا لهم مااستطعتم من قوه» بر روى لزوم رسیدن به خودکفایى نظامى و رزمى تأکید شده است.
در اصل 152 که مربوط به سیاست خارجى است آمده است: «سیاست خارجى جمهورى اسلامى ایران بر اساس نفى هرگونه سلطه‏جویى و سلطه‏پذیرى، حفظ استقلال همه جانبه و تمامیت ارضى کشور، دفاع از حقوق همه مسلمانان و عدم تعهد در برابر قدرتهاى سلطه‏گر و روابط صلح‏آمیز با دول غیرمحارب استوار است.»
در اصل 153، آمده است: «هرگونه قرارداد که موجب سلطه بیگانه بر منابع طبیعى و اقتصادى، فرهنگ، ارتش و دیگر شؤون کشور گردد ممنوع است.»
در اصل176 درباره‏فلسفه‏تشکیل شوراى‏عالى امنیت ملى آمده است: «به منظور تأمین منافع ملى و پاسدارى از انقلاب‏اسلامى و تمامیت ارضى و حاکمیت ملى، شوراى عالى امنیت ملى ... تشکیل گردد.»
یکى از وظایفى که در این اصل براى شوراى عالى امنیت ملى ترسیم شده است بهره‏گیرى از امکانات مادى و معنوى کشور براى مقابله با تهدیدهاى داخلى و خارجى است.
در اصول بالا، علاوه بر این که با تعبیرات گوناگون بر اصل استقلال و نفى هرگونه سلطه و وابستگى تأکید شده، راه‏کارها و اقداماتى نیز جهت تأمین این امر مهم ارائه شده است که به پاره‏اى از آنها اشاره مى‏کنیم:
1- تقویت کامل بنیه دفاعى: یکى از اقدامات تأمین‏کننده استقلال و تمامیت ارضى کشور، تقویت کامل بنیه دفاعى و نظامى کشور است. کشور ما با توجه به موقعیت حساس سیاسى و جغرافیایى، نمى‏تواند نسبت به توان نظامى و دفاعى خود بى‏توجه باشد. قرآن کریم در یک دستور راهبردى مى‏فرماید: «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ...» بر اساس این اصل قرآنى، مسلمانان موظفند تا از جهت تجهیزات نظامى خود را چنان تقویت کنند که دشمن نسبت به آنها احساس هراس کند و هوس حمله به آنها را در سرنپروراند.
از این گذشته حکومت باید به همه افراد کشور آموزش نظامى دهد تا بتواند در مواقع لزوم از نیروهاى مردمى جهت دفاع از استقلال و تمامیت کشور استفاده کند. تشکیل نیروى بسیج بیست میلیونى با دستور امام خمینى و تقویت آن در همین راستا بوده است که ثمرات گرانقدر و ارزشمند آن در هشت سال دفاع مقدس به خوبى مشاهده شد.
در اصل 151، آمده است: «به حکم آیه کریمه «واعدو لهم....» دولت موظف است براى همه افراد کشور برنامه و امکانات آموزشى نظامى را بر طبق موازین اسلامى فراهم نماید، به طورى که همه افراد همواره توانایى دفاع مسلحانه از کشور و نظام جمهورى اسلامى ایران را داشته باشند... .»
از همه اینها مهمتر این‏که: نیروهاى مسلح در مقام دفاع از حاکمیت ملى، استقلال، وحدت و تمامیت ارضى کشور اسلامى در مقابل بیگانگان، باید از ریشه‏هاى عمیق اعتقادى و دینى و ملى برخوردار باشند. انجام این وظیفه لزوما مبتنى و متکى بر ایمان و عشق به اسلام و نظام جمهورى اسلامى و آب و خاک و هویت ملى است. به همین خاطر در اصل 144 قانون اساسى آمده است: «ارتش جمهورى اسلامى ایران باید ارتش اسلامى باشد که ارتشى مکتبى و مردمى است و باید افرادى شایسته را به خدمت بپذیرد که به اهداف انقلاب اسلامى مؤمن و در راه تحقق آن فداکار باشند.»
و در اصل 145 آمده است: «هیچ فرد خارجى به عضویت در ارتش و نیروهاى انتظامى کشور پذیرفته نمى‏شود.»
در اجراى این اصل قانون ارتش جمهورى اسلامى براى کادر ثابت و پیمانى، و قانون مقررات استخدام سپاه پاسداران انقلاب اسلامى براى استخدام کادر ثابت، شرط تابعیت جمهورى اسلامى ایران را پیش‏بینى کرده است.(45)
2- ممنوعیت استقرار پایگاه نظامى خارجى در کشور: یکى از اهرم‏هاى نفوذ بیگانگان، ایجاد و تأسیس پایگاه‏هاى نظامى در کشورهاى دیگر مى‏باشد. امروزه رسم بر این است که قدرت‏هاى بزرگ، به منظور تقویت اقتدار نظامى و سیاسى خود در نقاط مختلف جهان، مبادرت به تشکیل پایگاه‏هاى نظامى در کشورها مى‏نمایند. با توجه به این‏که این پایگاه‏ها را مى‏توان جزئى از حاکمیت نظامى یک کشور در کشور دیگر قلمداد نمود، این امر نه تنها حاکمیت ملى کشور میزبان را خدشه‏دار مى‏سازد، بلکه یک نوع اشغال نظامى محسوب مى‏شود. در این خصوص اصل 146 قانون اساسى مقرر مى‏دارد:
«استقرار هرگونه پایگاه نظامى و خارجى در کشور هر چند به عنوان استفاده صلح‏آمیز، ممنوع است.»(46)
3- ممنوعیت هر نوع قرارداد استعمارى: قراردادهاى بین‏المللى یکى از راه‏هاى عمده نفوذ اجانب به یک کشور است. متأسفانه تاریخ کشور ما در دو قرن اخیر در معرض تاخت و تاز بیگانگان از راه قراردادهاى استعمارى بوده است. دخالت‏هاى برخى از کشورها، به خصوص انگلیس و روس در کشور ما لکه ننگى است که در تاریخ گذشته ما به وفور مشاهده مى‏شود. کشور ما به خاطر همسایگى با امپراطورى‏هاى روس و عثمانى و مجاورت با هندوستان به عنوان مستعمره انگلیس، همواره در معرض رقابت‏هاى استعمارى و مداخلات دولت‏هاى بزرگ بوده است. علاوه بر جدا شدن قسمت‏هاى مهمى از سرزمین مقدس کشور ما در دوران قاجار(47) و واگذارى آنها به روسیه، انعقاد قراددادهاى واگذارى امتیاز(48) و تقسیم آن به مناطق نفوذ روس و انگلیس، کشور ما عملاً تحت سلطه بیگانگاه بوده است.(49)
به هر حال قانون‏گذار به منظور پرهیز از هرگونه وابستگى در اِعمال سیاست خارجى در اصل 153 قانون اساسى مقرر مى‏دارد: «هر گونه قرار داد که موجب سلطه بیگانه بر منابع طبیعى و اقتصادى، فرهنگ، ارتش و دیگر شؤون کشور گردد ممنوع است.» و در اصل 81 مقرر مى‏دارد: «دادن امتیاز تشکیل شرکت‏ها و مؤسسات در امور تجارتى و صنعتى و کشاورزى و معادن و خدمات به خارجیان مطلقا ممنوع است.» در اصل 77 آمده است: «عهدنامه‏ها، مقاوله‏نامه‏ها، قراردادها و موافقت‏نامه‏هاى بین‏المللى باید به تصویب مجلس شوراى اسلامى برسد.» و طبق اصل 78 «هرگونه تغییر خطوط مرزى ممنوع است و در اصلاحات جزئى با رعایت مصالح کشور به شرط اینکه یک‏طرفه نباشد و به استقلال و تمامیت ارضى کشور لطمه نزند و به تصویب چهار پنجم مجموع نمایندگان مجلس شوراى اسلامى برسد.»
4ـ ممنوعیت استخدام کارشناسان و مستشاران خارجى: یکى دیگر از راه‏هاى نفوذ بیگانگان بر کشور، راه‏یابى مأموران خارجى به نام کارشناسان و مستشاران در مراکز مهم نظامى و اقتصادى و... است. امروزه آمریکا در برخى از کشورها از همین طریق نفوذ خود را تثبیت کرده است. نمونه روشن آن، سلطه آمریکا بر کشور ما از جهات مختلف سیاسى، اقتصادى و نظامى پس از کودتاى 28 مرداد 1332 تا زمان انقلاب اسلامى از طریق حضور هزاران مستشار نظامى و غیر نظامى است.
به همین خاطر در اصل 81 آمده است: «دادن امتیاز تشکیل شرکت‏ها و مؤسسات در امور تجارتى و صنعتى و کشاورزى و معادن و خدمات به خارجیان مطلقا ممنوع است.»
و اصل 145 مقرر مى‏دارد: «هیچ فرد خارجى به عضویت در ارتش و نیروهاى انتظامى کشور پذیرفته نمى‏شود.»
5ـ رسیدن به خودکفایى در عرصه‏هاى مختلف: یکى از عوامل نفوذ اجانب و سلطه بیگانگان، فقر و نیاز و ضعف یک کشور در زمینه اقتصادى و علوم و فنون و صنعت کشاورزى است. نابرابرى کشورها در این زمینه‏ها، همواره رابطه سلطه‏گرى و سلطه‏پذیرى را به همراه داشته است. در این روند، کشورهاى توسعه نیافته (جهان سوم) در مقابل کشورهاى قوى و توسعه یافته، وضع شکننده و غیر مطمئنى دارند و در برنامه‏ریزى‏ها و سیاست‏گذارى‏هاى آنها قادر به رقابت نیستند. این شکنندگى طبعا وابستگى را به دنبال مى‏آورد.
امروزه اقتصاد و علوم و فنون و صنایع و کشاورزى، نقش بسیار مهمى در زمینه استقلال یا وابستگى یک کشور بازى مى‏کند؛ زیرا این امور از نیازمندى‏هاى روزمره جوامع بشرى است. اگر جامعه‏اى در این زمینه‏ها به خودکفایى رسیده باشد، بدون وابستگى و اتکاى به دیگران، مى‏تواند نیاز خود را برآورده کند و گرنه براى تحصیل آنها، چاره‏اى جز وابستگى و تن دادن به سلطه بیگانه ندارد.
خودکفایى و خوداتکایى فضیلتى است که قبل از هر چیز باید در باور و ذهنیت افراد یک جامعه پدیدار گردد تا در عرصه عمل و عینیّت آثار و برکات خود را نشان دهد.
اسلام با تجلیل فراوان از علم و عالم و فریضه دانستن آن و برداشتن تمام قیود زمانى و مکانى در فراگیرى آن(50) راه را براى خودکفایى جوامع اسلامى در عرصه علوم و فنون باز کرده است. اسلام با بیان‏هاى متفاوت مسلمانان را به رسیدن به عزّت و اقتدار و خوداتکایى و خودکفایى و استقلال ترغیب کرده است، نظیر: «لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَى الْمُوءْمِنِینَ سَبِیلاً»(51) یعنى خداوند هرگز کافران را بر مؤمنان تسلط، نداده است. «وَ جَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلى وَ کَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیا وَ اللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ»(52) یعنى خداوند سخن (یا آیین) کافران را پایین (مغلوب و شکست‏خورده) قرار داد و سخن خدا (یا آیین او) را بالا (پیروز و غالب) قرار داد. خداوند شکست‏ناپذیر و حکیم است. «وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الأَْعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُوءْمِنِینَ»(53) یعنى سست نشوید و غمگین نگردید و شما برترید اگر ایمان داشته باشید.
«الإسْلامُ یَعْلُوا ولا یُعْلى علیه»(54)؛ یعنى اسلام برترى پیدا مى‏کند و چیزى بر او برترى پیدا نمى‏کند.
در همین راستا در اصل دوم قانون اساسى براى رسیدن به استقلال و خودکفایى در عرصه‏هاى گوناگون به امور زیر اشاره شده است:
1ـ آموزش و پرورش و تربیت بدنى رایگان براى همه در تمام سطوح و تسهیل و تعمیم آموزش عالى
2ـ تقویت روح بررسى و تتّبع و ابتکار در تمام زمینه‏هاى علمى،فنّى، فرهنگى و اسلامى از طریق تأسیس مراکز تحقیق و تشویق محقّقان
3ـ تقویت کامل بنیه دفاع ملّى از طریق آموزش نظامى عمومى براى حفظ استقلال و تمامیت ارضى و نظام اسلامى کشور
4ـ تأمین خودکفایى در علوم و فنون و صنعت و کشاورزى و امور نظامى و مانند اینها.

________________________________________
1 - مدرس حوزه و عضو هیأت علمى دانشگاه علوم پزشکى بابل، محقق و نویسنده.
2- بقره/204.
3- انفال/ 62-61.
4- نساء/90.
5- حجرات / 9.
6- ممتحنه / 7.
7- نساء/ 128.
8- آل عمران / 64.
9- نحل / 125.
10- در مورد انعطاف فوق العاده پیامبر (ص) براى صلح با مشرکین مکه در صلح حدیبیه ر.ک.: جعفر سبحانى، مبانى حکومت اسلامى، انتشارات توحید، چاپ اوّل، 1362، ج 2، صص 599-597.
11- توبه / 4.
12- نهج‏البلاغه، نامه 53.
13- ر.ک: حج/ 40-39؛ نساء / 75؛ توبه 29،36؛ بقره / 190 و مرتضى مطهرى، جهاد، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین.
14- ممتحنه / 8.
15- آل عمران / 117.
16- نساء / 139.
17- ممتحنه / 1.
18- درس‏هاى تاریخ، ص 55 به نقل از: مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، چاپ اول، 1369، ج2، ص 172.
19- اسراء / 34.
20- مائده / 1.
21- مؤمنون / 48 و معارج / 32.
22- نحل / 92.
23- توبه / 7.
24- توبه / 4.
25- انفال / 72.
26- وفادارى پیامبر به شرایط قرارداد حدیبیه که با مشرکان بسته شد بسیار خواندنى است در این رابطه ر.ک.: جعفر سبحانى، مبانى حکومت اسلامى، ج 2، صص 593 ـ 590.
27- نهج‏البلاغه، نامه 53.
28- جعفر سبحانى، پیشین، صص 590ـ589.
29- اصول 152، 154، 14، 11 و بند 16 اصل 3.
30- حدید / 25.
31- انبیاء / 107.
32- اعراف / 157.
33- نساء / 75.
34- حر عاملى، وسائل‏الشیعه، مکتبة الاسلامیة، چاپ سوم، 1397 ق.، ج 18، ص 590.
35- نهج‏البلاغه، نامه 47.
36- مرتضى مطهرى، جهاد، صص 29-27.
37- همان، صص 42-40.
38- نهج‏الفصاحه، ترجمه و گردآورى ابوالقاسم پاینده، انتشارات جاویدان، چاپ شانزدهم، 1361، ش 2712.
39ـ شیخ کلینى، کافى، ج 2، ص 164.
40ـ ابن ابى جمهور احسائى، عوالی اللآلى، انتشارات سید الشهدا، قم، 1405 ق.، ج 1، ص 129.
41- انبیاء / 92 و نیز ر.ک.: مؤمنون / 52.
42- ر.ک: عباسعلى عمیدزنجانى، فقه سیاسى، انتشارات امیرکبیر، چاپ اول، 1368، ج 3، صص 449-448.
43- البته نهضت‏هاى آزادى‏بخشى که براى آنها شخصیت بین‏المللى قائل شده‏اند در سه گروه قرار مى‏گیرند: مبارزه براى رهایى از حاکمیت استعمار. 2ـ مبارزه براى رهایى از رژیم نژادپرست. 3ـ تلاش براى رهایى از اشغال خارجى.
44- حقوق اساسى جمهورى اسلامى ایران، ج 1، صص 434-433.
45- بند ب ماده 29 قانون ارتش مصوب 7/7/1366 و ماده 12 قانون مقررات استخدام سپاه مصوب 7/7/1366.
46- حقوق اساسى جمهورى اسلامى ایران، ج 1، صص 398-397.
47- مانند تمامى گرجستان و قسمت مهمى از قفقازیه (دربند، باکو، شیروان، شکّى، گنجه، قراباغ) و قسمتى از طالش و محرومیت از کشتیرانى در دریاى خزر به موجب عهدنامه گلستان و بقیه قفقازیه تا رود ارس و قسمت عمده دشت مغان و بندر لنکران به موجب عهدنامه ترکمانچاى.
48- قبل از انقلاب اکتبر 1917 دولت ایران مجموعا 32 موافقت نامه در مورد واگذارى امتیازات گوناگون با کشورهاى بیگانه امضا کرده بود که از آن میان دوازده امتیاز سهم روسیه تزارى، چهارده امتیاز سهم انگلستان و شانزده امتیاز متعلق به دولت آلمان بود.
49- ر.ک.: عبدالرضا هوشنگ مهدوى، تاریخ روابط خارجى ایران از ابتداى دوران صفویه تا پایان جنگ جهانى دوم، امیرکبیر، چاپ سوم، 1364، ص 372 به نقل از: حقوق اساسى جمهورى اسلامى ایران، ج 1، ص 400.
50- «اُطلبُوا العِلْمَ مِن المَهْد اِلى اللَحْد» و حر عاملى، وسائل الشیعة، آل‏البیت، ج 27، ص 27: «اُطلبُوا العِلمَ ولو بالصّین.»
51- نساء / 141.
52- توبه / 40.
53- آل عمران / 139.
54ـ شیخ صدوق، من لا یحضر الفقیه، ج 4، ص 334.

 

تبلیغات