اصول سیاست خارجى در قانون اساسى
آرشیو
چکیده
نوشتار حاضر پژوهشى است مختصر پیرامون اصول سیاست خارجى در قانون اساسى. نگارنده با تکیه بر آیات، روایات و سیره عملى پیامبر و معصومین اصولى همچون نفى سلطهجویى و سلطهپذیرى و حفظ استقلال همه جانبه کشور و چگونگى تعامل با دول غیر محارب را در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران مورد کنکاش و بررسى قرار داده است.متن
مقدمه
برخى از اصول قانون اساسى، خطوط کلى سیاست خارجى نظام جمهورى اسلامى را ترسیم کرده است که از آن جمله است:
اصل 152: «سیاست خارجى جمهورى اسلامى ایران بر اساس نفى هر گونه سلطه جویى و سلطه پذیرى، حفظ استقلال همه جانبه و تمامیت ارضى کشور، دفاع از حقوق همه مسلمانان و عدم تعهد در برابر قدرتهاى سلطهگر و روابط صلح آمیز متقابل با دول غیر محارب استوار است.»
اصل 153: «هر گونه قرار داد که موجب سلطه بیگانه بر منابع طبیعى و اقتصادى، فرهنگ، ارتش و دیگر شؤون کشور گردد ممنوع است.»
اصل 154: «جمهورى اسلامى ایران، سعادت انسان در کل جامعه بشرى را آرمان خود مىداند و استقلال و آزادى و حکومت حق و عدل را حق همه مردم مىشناسد، بنابر این در عین خوددارى کامل از هر گونه دخالت در امور داخلى ملّتهاى دیگر، از مبارزه حق طلبانه مستضعفین در برابر مستکبرین در هر نقطه از جهان حمایت مىکند.»
اصل 155: «دولت جمهورى اسلامى ایران مىتواند به کسانى که پناهندگى سیاسى بخواهند پناه دهد مگر این که بر طبق قوانین ایران، خائن و تبهکار شناخته شوند.»
اصل 9: «در جمهورى اسلامى ایران، آزادى و استقلال و وحدت و تمامیت ارضى کشور از یکدیگر تفکیک ناپذیرند و حفظ آنها وظیفه دولت و آحاد ملت است. هیچ فرد یا گروه یا مقامى حق ندارد به نام استفاده از آزادى به استقلال، سیاسى، فرهنگى، اقتصادى و نظامى و تمامیت ارضى ایران کمترین خدشهاى وارد کند... .»
اصل 11: « به حکم آیه کریمه «ان هذه امّتکم امة واحدة و انا ربکم فاعبدون» همه مسلمانان یک امّتند و دولت جمهورى اسلامى ایران موظف است، سیاست کلى خود را بر پایه ائتلاف و اتحاد ملل اسلامى قرار دهد و کوشش پىگیر به عمل آورد تا وحدت سیاسى، اقتصادى و فرهنگى جهان اسلام را تحقق بخشد.»
طبق اصول مزبور، خطوط کلى سیاست خارجى نظام جمهورى اسلامى ایران مىتوان استفاده کرد که به قرار زیر است:
1ـ نفى سلطه جویى
2ـ نفى سلطه پذیرى
3ـ حفظ استقلال همه جانبه
4ـ ممنوع بودن قراردادهایى که باعث سلطه بیگانه بر کشور مىگردد.
5ـ آرمان خود دانستن سعادت انسان در کل جامعه بشرى
6ـ به رسمیت شناختن استقلال و آزادى و حکومت حق و عدل به عنوان حقوق همه مردم جهان
7ـ خوددارى کامل از هر گونه دخالت در امور داخلى ملل دیگر
8ـ حمایت از مبارزات حق طلبانه مستضعفین در برابر مستکبرین در همه جهان
9ـ قبول پناهندگى سیاسى
10ـ تفکیک ناپذیرى آزادى، استقلال و وحدت و تمامیت ارضى کشور
11ـ دفاع از حقوق همه مسلمانان جهان
12ـ عدم تعهد در برابر قدرتهاى سلطهگر
13ـ روابط صلح آمیز و حسنه متقابل با دُوَل غیر محارب
14ـ احترام به قراردادها و معاهدات بین المللى
15ـ حل اختلافات بینالمللى از طریق مسالمت آمیز و پذیرش حَکَمیت بر اساس حق و عدل
16ـ تعاون و مشارکت و نقش فعال داشتن در امور بین المللى
17ـ مقابله به مثل در موارد لازم
18ـ تقدیم و ترجیح روابط با کشورهاى اسلامى بر کشورهاى غیر اسلامى
19ـ رعایت عزت، حکمت و مصلحت در سیاست خارجى
این اصول، علاوه بر این که با آموزههاى دینى ما کاملاً سازگارى دارد با مبانى و اصول عقلى نیز همخوان است. به تعبیر دیگر، ما التقاى عقل و شرع را در اصول سیاست خارجى، مانند همه مسائل دیگر مشاهده مىکنیم. بدین ترتیب مىتوان عقل را بنیاد حقوق بین الملل اسلامى دانست؛ یعنى قواعد حقوق بینالملل اسلام، اصولى است مبتنى بر عقل و برخاسته از معادلات عقلانى بشر.
البته باید به این نکته توجه داشت که اسلام به حکم این که دین خاتم است، معمولاً اصول و امّهات موضوعات را بیان مىکند امّا هماهنگى و همسازى این اصول با مقتضیات زمان و مکان، وظیفه سیاست مداران و اندیشه ورزان اسلامى است. همان گونه که اصول کلى از اهمیت خاصى برخوردارند، نحوه عرضه آن در جامعه و بهرهگیرى از آن در جایگاه مناسب نیز، اهمیت بالایى دارد. بسا ممکن است که یک اصل حیاتى با عرصه نادرست و بهرهگیرى نابهجا، جایگاه شایسته در ذهنیت جامعه پیدا نکند و حتى ممکن است یک اصل غیر کارآمد تلقى شود.
با عنایت به این که بررسى همه اصول پیشین از حوصله نوشتار ما خارج است، چند عنوان را به اختصار مورد تحقیق قرار مىدهیم:
1- روابط حسنه و صلح آمیز متقابل با دُول غیر محارب
صلح و همزیستى مسالمت آمیز از مقدسترین آرمانهاى بشرى است. صلح در روابط بین الملل به معناى وجود حالت آرامش در روابط عادى میان کشورها و فقدان جنگ و تهدید و ناامنى است. روابط صلح آمیز در صورتى است که حق حاکمیت ملى، تمامیت ارضى و استقلال و آزادى و برابرى حقوقى یک کشور از جانب کشورهاى دیگر مورد تهدید قرار نگیرد.
اسلام از همان آغاز، اصول صلح را پىریزى نموده و از این طریق راه را براى رسیدن به صلح جهانى هموار ساخته است. صلح و صفا روح اسلام است و واژه اسلام از ماده «سلم» گرفته شده است که متضمن معناى سلامت و امنیت و صلح و صفاست. قرآن کریم به پیروان خود دستور مىدهد که همگى در حوزه سلم و صلح وارد شوند: «یا ایها الذین آمنوا ادخلو فى السّلم کافةً(2)»
آن چنان که برخى از مفسرین گفتهاند «سِلم» خیلى عمیقتر و عالىتر از صلح است؛ زیرا متضمن معناى سلامت و امنیت است که فراتر از صلح موقت ظاهرى است.
خداوند به پیامبر اکرم (ص) دستور مىدهد که اگر دشمنان تو، از در مسالمت و آشتى با تو وارد شدند تو نیز از فرصت استفاده کن و به این درخواست پاسخ مثبت بده: «اگر دشمنان تو به جانب صلح گراییدند تو نیز نسبت به صلح اظهار تمایل نما و بر خداوند توکل کن (نگران خیانت آنها نباش) و اگر قصد خدعه با تو را کردند خداوند براى تو کافى است»(3) و در جایى دیگر مىفرماید: «اى پیامبر! اگر اینها (دشمنان) از جنگ با شما کنارهگیرى نموده و اظهار صلح کردند، خداوند به شما اجازه جنگ با آنها را نمىدهد.»(4)
آیه اخیر نه تنها پیامبر را به صلح با دشمنان دعوت مىکند بلکه با دلدارى و یارى خدا، از او رفع نگرانى مىکند.
قرآن به مسلمانان دستور مىدهد که اگر دو گروه از مسلمانان با هم درگیرى پیدا کردند باید بکوشند که میان آنان صلح و سازش برقرار کنند و در صورت عدم تمکین یک گروه بر صلح عادلانه، با او بجنگند تا به صلح عادلانه تن دهد.(5)
علاقه اسلام به صلح میان انسانها به حدّى است که به افراد با ایمان نوید مىدهد که شاید بر اثر نحوه رفتار مسلمانان، میان آنها و دشمنانشان پیوند دوستى پدید آید:
«عَسَى اللّهُ أَنْ یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الَّذِینَ عادَیْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً وَ اللّهُ قَدِیرٌ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ»(6)
یعنى امید است که خداوند میان شما و کسانى که آنان را دشمن داشتهاید پیوند دوستى قرار دهد. خداوند، توانا و خداوند آمرزنده و مهربان است.
قرآن کریم با جمله «والصلح خیر»(7) صلح را یک اقدام برتر فرا راه روابط فردى و اجتماعى بشر قرار داده است.
اسلام، فکر همزیستى مسالمت آمیز میان پیروان ادیان الهى را به صورت اعلامیه جهانى مطرح مىسازد و با وجه مشترک قرار دادن «کلمه حق و اعتقاد به خداى یکتا و نفى شرک» همگان را به یک ائتلاف و اتحاد جهانى دعوت مىنماید:
«قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلى کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنّا مُسْلِمُونَ»(8)
یعنى بگو: اى اهل کتاب! بیایید به سوى سخنى (شعارى) که میان ما و شما یکسان است: جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزى را همتاى او قرار ندهیم و بعضى از ما، بعض دیگر را - به غیر از خدا ـ به پروردگارى نگیرد. هرگاه سر باز زنند بگویید: که گواه باشید که ما مسلمانیم.
سیاست مسالمت جویانه اسلام حتى در دعوت کفار و مشرکین به اسلام نیز نمایان است آن جا که مىفرماید:
«اى پیامبر! با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما، و با آنها با روشى که نیکوتر است استدلال و مناظره کن ...»(9) در این آیه سه راه براى دعوت مردم به دین خدا مطرح گردیده است: برهان، موعظه نیکو و مناظره به شیوه نیکوتر. این آیه هم موعظه را با قید نیکو و هم مناظره را به قید نیکوتر بیان کرده است تا در دعوت مردم به دین خدا از شیوههاى تند و پرخاشگرانه و غیرمسالمت آمیز جویانه کمک گرفته نشود.
سیره عملى پیامبر اسلام(ص) در انعقاد پیمانهاى صلح و عدم تعرض به همدیگر، با گروههاى مختلف اهل کتاب و مشرکان، حکایت از صلح طلبى اسلام و ضرورت همزیستى مسالمت آمیز دارد. پیمان ترک مخاصمه ده ساله پیامبر اسلام(ص) با مشرکان مکه (صلح حدیبیه) و سایر پیمانها، نشانههایى از توجه و کوشش آیین اسلام به نزدیک سازى قلوب انسانها مىباشد.(10)
قرآن به مسلمانان سفارش مىکند تا موقعى که مشرکان به پیمان ترک مخاصمه و عدم تعرض پاى بندى نشان مىدهند، پیمان آنها محترم است.(11)
برخورد پیامبر اکرم(ص) با مشرکان مکه در فتح مکه، حاکى از روحیه مسالمت جویانه آن حضرت در برخورد با مخالفان و دشمنان خود مىباشد. پیامبر اکرم (ص) براى فتح مکه، پرچم را به دست یکى از یاران خود به نام «سعدبن عباده» داد. او هنگام ورود فاتحانه به این شهر، این شعار تند را سر داد: «الیوم یوم الملحمة، الیوم تستحلّ الحرمة، الیوم اذلّ اللّه قریشا» وقتى پیامبر اکرم(ص) از این شعار خشونت بار آگاه گردید، فورا سعدبن عباده را از فرماندهى عزل کرد و پرچم را به دست فرزند او «قیس بن سعد» داد و فرمان داد که این شعار را که درست نقطه مقابل شعار پدرش مىباشد مطرح کند:
«الیوم یوم المرحمة، الیوم اعزّ اللّه قریشا» یعنى امروز روز رحمت و لطف است، امروز روزى است که خداوند قریش را عزیز و گرامى قرار داد.
حضرت على در نامه خود به مالک اشتر چنین مىفرماید:
«پیشنهاد هیچ صلحى را که خشنودى خدا در آن است رد مکن که آسایش رزمندگان و آرامش فکرى تو و امنیت کشور در صلح تأمین مىگردد... .»(12)
در این جا توجه به سه نکته ضرورى است:
1- با وجود مبنا قرار گرفتن صلح در اسلام، ضرورتهاى جنگى از دیدگاه شارع مقدس اسلام دور نمانده است. در اسلام جنگ براى مقابله با ظالمان و ستمگران و کسانى که مؤمنان را از دیار خود اخراج مىکنند و به انحاى مختلف قصد محو نام خدا و جلوگیرى از بیدارى افکار و هدایت دلها را دارند و نیز مبارزه در راه خدا و احقاق حقوق مستضعفان و محرومان حقطلب و رهایى آنها از زیر ظلم و نظایر آن، به عنوان یک فریضه الهى مورد تأکید قرار گرفته است.(13)
2- در نگاه اسلام روابط دوستانه و مسالمتجویانه با دولتهاى محارب ممنوع است. منظور از دولتهاى محارب دولتهایى هستند که با مسلمانان در حال جنگاند و موجودیت کشور اسلامى را به رسمیت نمىشناسند و به اصل عدم مداخله در کشورهاى دیگر اعتنایى ندارند.
در اصل 14 قانون اساسى آمده است: «به حکم آیه شریفه:
«لا یَنْهاکُمُ اللّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ»(14)
دولت جمهورى اسلامى ایران و مسلمانان موظفند نسبت به افراد غیرمسلمان با اخلاق حسنه و قسط و عدل اسلامى عمل نمایند و حقوق انسانى آنان را رعایت کنند. این اصل در حق کسانى اعتبار دارد که بر ضد اسلام و جمهورى اسلامى ایران توطئه و اقدام نکنند.»
جالب این است که آیه مزبور و آیه بعد از آن، روابط دوستانه برقرار کردن یا سرباز زدن از آن را از نگاه اسلام مطرح مىکنند. معناى این دو آیه چنین است: «خداوند شما را از نیکى کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانى که در امر دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند، نهى نمىکند چرا که خداوند عدالتپیشگان را دوست دارد. شما را تنها از دوستى و رابطه با کسانى نهى مىکند که در امر دین با شما پیکار کردند و شما را از خانههایتان بیرون راندند یا به بیرون راندن شما کمک کردند و هر کس با آنان رابطه دوستى داشته باشد ظالم و ستمگر است.»
3- از دیدگاه اسلام، مسلمانان در روابط خود با کفار و بیگانگان، حق ندارند چنان با آنها رابطه دوستى برقرار کنند که عزت اسلامى در معرض مخاطره قرار گیرد و نیز حق ندارند آنها را محرم اسرار خود قرار دهند؛ زیرا ممکن است با آگاهى از رازها و اطلاع از امور سرّى مسلمانان، راه تسلط و استعمار را بر جامعه اسلامى باز کنند. قرآن کریم در این رابطه مىفرماید:
«اى افراد باایمان، هیچگاه بیگانهاى را محرم اسرار خود قرار ندهید و بر رازهاى پنهان خود آگاه نسازید؛ زیرا آنان از هرگونه شر و فسادى درباره شما کوتاهى نمىکنند. آنها دوست دارند شما در رنج و زحمت باشید. نشانههاى دشمنى با شما از دهان و کلامشان آشکار شده و آنچه در دلهایشان پنهان مىدارند از آن بیشتر است. ما آیات را براى شما بیان کردیم اگر اندیشه کنید.»(15)
«آنهایى که کافران را به جاى مؤمنان دوست خود انتخاب مىکنند، آیا عزت و آبرو را نزد آنان مىجویند! با این که همه عزّتها از آنِ خداست.»(16)
«اى کسانى که ایمان آوردید! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید، شما نسبت به آنها اظهار دوستى و محبت مىکنید در حالى که آنها به آنچه از حق براى شما آمده، کافر شدهاند... .»(17)
2- احترام به قراردادها و معاهدات
بىشک اصل احترام به قراردادها و پاىبندى به تعهدات، اساس هرنوع زندگى اجتماعى است و بدون آن روابط اجتماعى، استوار نمىگردد. اصل وفاى به عهد و پذیرش تعهدات، ریشه در عمق فطرت انسان دارد. ویل دورانت مىگوید: «مذهب به مدد شعائر خود میثاقهاى بشرى را به صورت روابط با مهابت انسان و خدا درآورد و از این راه استحکام و ثبات به وجود آورده است.»(18)
در قرآن کریم مکرر از لزوم پاىبندى به عقدها و عهدها سخن به میان آمده است:
«أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْوءُلاً»؛(19) یعنى به پیمانها وفا کنید که به راستى از عهد و پیمان سؤال خواهد شد.
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ»؛(20) یعنى اى کسانى که ایمان آوردهاید به قراردادها وفا کنید.
«وَ الَّذِینَ هُمْ لأَِماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ»(21) یعنى یکى از اوصاف مؤمنین این است که امانتها و پیمانهاى خویش را رعایت مىکنند.
قرآن براى ترسیم عمل زشت پیمانشکنان، عمل پیمانشکنى را همانند کار آن زنى مىداند که بافته خود را وامىتابد:
«وَ لا تَکُونُوا کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْکاثاً»؛(22) یعنى به سان آن زن ریسنده نباشید که رشته خود را پس از استحکام وامىتابد.
در اهمیت پایبندى به پیمان، همین بس که قرآن به مسلمانان دستور مىدهد که تا زمانى که مشرکان به عهد و پیمان خود وفا دارند وفادار باشند و آغازگر پیمانشکنى نباشند.
«با آنان که نزد مسجدالحرام (مکه) پیمان بستید تا آنان به پیمان خود وفادارند شما نیز به پیمان خود وفادار باشید.»(23)
«پیمان آنان را تا آخرین مدتش به پایان برسانید که خداوند پرهیزکاران را دوست دارد.»(24)
پاىبندى به پیمانها آن قدر مهم است که قرآن مىفرماید: «اگر مسلمانان از شما یارى خواستند آنان را کمک کنید مگر در صورتى که آنان بر ضد گروهى کمکخواهى کنند که میان شما و آن گروه پیمان صلح برقرار است. خداوند از اعمال شما آگاه است.»(25)
در سیره پیامبر اکرم(ص) نمونههاى زیادى از معاهدات با قبایل و دولتها دیده مىشود که نشاندهنده مشروعیت قراردادهاى بینالمللى در اسلام است. پیامبر(ص) پس از امضاى قرارداد با مشرکین در حدیبیه، کاملاً به شروط آن وفادار ماند.(26)
حضرت على علیهالسلام در نامه خود به مالک اشتر مىفرماید: «مالک! اگر با دشمنان، پیمان بستى و آنها را امان دادى به پیمانت وفادار باش و پناه دادن خود را محترم به شمار؛ زیرا در اجتماع مردم با همه اختلافاتى که دارند، چیزى مهمتر و مقبولتر از درستى پیمان نیست. پس پیمان را هیچگاه نشکن و دشمنت را هم فریب مده... خداوند همین پایبندى به عهد را، پناهگاهى براى آرامش خاطر مردم قرار داده است. پس نباید در آن مکر و فریب راه داشته باشد و بعد از برقرارى و استوار نمودن عهد، سخنان دوپهلو مگو.»(27)
هنگامى که حضرت على(ع) در جنگ صفین در اثر فشار یاران خود، به امضاى پیمان متارکه جنگ و سپردن جریان به حکمیت مجبور شد، همان گروه فشار، از کار خود پشیمان شده و به على(ع) اصرار ورزیدند که پیمان خود را نادیده بگیرد و نبرد را آغاز کند. امام با تندى به پیشنهاد آنان پاسخ منفى دادند و فرمودند:
«واى بر شما، آیا پس از بستن پیمان با رضایت طرفین، از پیمان خود برگردم؟! مگر خدا در قرآن دستور نمىدهد که به عهدها وفادار باشید و باز مىگوید: به پیمانهاى الهى آنگاه که پیمان بستید وفادار باشید. و باز مىگوید: پیمانهاى خود را پس از استوار ساختن نشکنید در حالى که خدا را بر خود ضامن قرار دادهاید، خداوند از اعمال شما آگاه است.»(28)
3- حمایتهاى انسانى در سطح بینالمللى
بر اساسقانوناساسى، نظامجمهورىاسلامى سعادتوخوشبختى همهافراد بشر را آرمانخوددانسته و خود را موظف به حمایت از حقوق همه انسانها خصوصا مسلمانان و مستضعفان جهان مىداند.(29)
حمایت از حقوق همه انسانها خصوصا مظلومان و محرومان و مستضعفان، از دیدگاه اسلام وظیفه اساسى براى همه مسلمانان است. مسلمانان نمىتوانند نسبت به سعادت و خوشبختى و حقوق انسانهاى دیگر بىتفاوت باشند؛ زیرا انساندوستى و حمایت از اصول و ارزشهاى انسانى و تلاش در راه تحقق بخشیدن به آرمانهاى مشترک بشرى و بالأخره حمایت از عدالت و آزادى و استقلال و صلح و امنیت، از آموزههاى روشن و بدیهى اسلام است.
پیام ارسال رسل و انزال کتب از جانب خداوند، چیزى جز اراده الهى براى رساندن جامعه بشرى به خوشبختى و سعادت و هدایت و عدالت و اخلاق نیست: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ»؛(30) یعنى ما پیامبران خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب و میزان (قوانین عادلانه) را نازل کردیم تا مردم به عدالت قیام کنند.
این آیه به صراحت فلسفه ارسال رسل و انزال کتب را برپایى عدالت به وسیله همه مردم معرفى مىکند.
قرآن کریم پیامبر را «رحمةللعالمین»(31) معرفى مىکند و شعار و پیام او را رهایى از زنجیرها و اسارتها و سختىها و گمراهىها مىداند.(32)
بر همین اساس بسیارى از خطابات و دعوتهاى قرآن به صورت عام مانند «یا ایهاالانسان»، «یا ایهاالناس» و «یا بنىآدم» آمده است.
بر اساس قرآن کریم حمایت از مستضعفان جهان وظیفه همه مسلمانهاست: «چرا در راه خدا و در راه مردان و زنان و کودکان مستضعف که فریاد یارىخواهى سرمىدهند پیکار نمىکنید؟»(33)
در روایات نیز حمایت از مظلومان یک وظیفه تردید ناپذیر دینى به حساب آمده است. پیامبر اکرم(ص) فرمود:
«من سمع رجلاً ینادى یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم»؛(34) یعنى کسى که نداى ندادهندهاى را براى یارىخواهى بشنود و او را یارى ندهد مسلمان نیست.
در وصیت امام على علیهالسلام به امام حسن و امام حسین علیهالسلام آمده است: «کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا»؛ یعنى همواره دشمن ظالم و یاور مظلوم باشید.(35)
«ممکن است طرف با ما نخواهد بجنگد ولى مرتکب یک ظلم فاحش نسبت به یک عده افراد انسانها شده است و ما قدرت داریم آن انسانهاى دیگر را که تحت تجاوز قرار گرفتهاند نجات بدهیم، اگر نجات ندهیم درواقع به ظلم این ظالم نسبت به آن مظلوم کمک کردهایم. ما در جایى که هستیم کسى به ما تجاوزى نکرده ولى یک عده از مردم دیگر که ممکن است مسلمان باشند و ممکن است مسلمان هم نباشند مثل جریان فلسطینىها که اسرائیلىها آنها را از خانههایشان آواره کردهاند، اموالشان را بردهاند، انواع ظلمها نسبت به آنها مرتکب شده ـ ولى فعلاً به ما کارى ندارند - آیا براى ما جایز است که به کمک این مظلومهاى مسلمان بشتابیم براى نجات دادن آنها؟ بله این هم جایز است بلکه واجب است. این (جهاد) هم جهاد ابتدایى نیست این هم به کمک مظلوم شتافتن است، براى نجات دادن از دست ظلم، به خصوص که آن مظلوم مسلمان باشد... آیا مظلوم اگر تقاضاى کمک کرد بر ما جایز یا واجب است کمک کردن یا حتى اگر تقاضاى کمک هم نکند بر ما جایز بلکه واجب است؟ نه، اینجا لزومى ندارد تقاضاى کمک بکند ... بسیارى از جنگهایى که در صدر اسلام واقع شد تحت همین عنوان بود...»(36)
شهید مطهرى در توجیه حمایت از جهاد آزادىبخش سخن زیبایى دارند:
«اگر آزادى در جایى مورد تهاجم قرار گرفت، اما نه آزادى من و نه آزادى ملت من، بلکه در یک گوشه از گوشههاى دنیا، آزادى که جزء حقوق عمومى همه انسانهاست مورد تهاجم قرار گرفت آیا دفاع کردن از این حق انسانیت به عنوان «حق انسانیت» مشروع است یا نه؟ اگر مشروع است پس منحصر به آن فردى که آزادى او مورد تهاجم قرار گرفته نیست، افراد دیگر و ملتهاى دیگر نیز مىتوانند - بلکه باید - به کمک آزادى بشتابند و به جنگ سلب آزادى و اختناق بروند. گمان نمىکنم کسى تردید بکند که مقدسترین اقسام جهادها و مقدسترین اقسام جنگها جنگى است که به عنوان دفاع از حق انسانیت صورت گرفته باشد. در مدتى که الجزایرىها با استعمار فرانسه مىجنگیدند یک عده افراد حتى از اروپایىها در این جنگ شرکت مىکردند، یا به صورت سرباز یا به صورت غیرسرباز، آیا از نظر شما فقط الجزایرىها جنگیدنشان مشروع بود چون حقوق خودشان مورد تجاوز قرار گرفته بود؟ پس بنابراین، فردى که از اقصا بلاد اروپا آمده به نفع این ملت وارد پیکار شده، او ظالم و متجاوز است و باید به او گفت فضولى موقوف! به تو چه مربوط است؟! کسى که به حقوق تو تجاوز نکرده تو چرا اینجا شرکت مىکنى؟ یا او باید بگوید من از حق انسانیت دفاع مىکنم و حتى جهاد چنین شخصى از جهاد آن الجزایرى مقدستر است چون او جنبه دفاع از خود دارد و عمل این اخلاقىتر است از عمل او و مقدستر است از عمل او؟ مسلما شق دوم صحیح است. آزادىخواهانى که یا حقیقتا آزادىخواه هستند یا تظاهر مىکنند به آزادىخواهى و احترامى کسب کردهاند در میان عموم، احترام خودشان را در میان توده مردم، مدیون همین حالت هستند که خودشان را مدافع حقوق انسانیت مىشمارند نه مدافع حقوق فرد خودشان، یا ملت خودشان، یا قاره خودشان و احیانا اگر آنها از حدود زبان و قلم و نطق و خطابه و روشن کردن افکار بگذرند و بروند وارد میدان جنگ بشوند، مثلاً طرفدار حقوق فلسطینىها یا ویتکنگما بشوند دنیا خیلى بیشتر آنها را تقدیس مىکند نه این که دنیا آنها را مورد حمله و هجوم قرار بدهد که به تو چه این فضولىها، اینها به تو چه مربوط است؟ کسى که به تو کارى ندارد!
دنیا مىگوید: جنگیدن هر وقت که به عنوان دفاع باشد مقدس است اگر دفاع از خود باشد مقدس است و اگر دفاع از ملت باشد مقدستر است چون جنبه شخصى تبدیل مىشود به جنبه ملى و گسترش پیدا مىکند... اگر از حدود ملى به حدود انسانى برسد از آن هم یک درجه مقدستر است.»(37)
حمایت از همه مستضعفان جهان یک فریضه دینى است اما حمایت از مسلمانان جهان، از دیدگاه اسلام داراى اهمیت و تأکید مضاعف است؛ زیرا مسلمانان جهان مشترکات بیشترى دارند و حمایت از مسلمانان مظلوم نه تنها حمایت از حق انسانیت است بلکه حمایت از عقیده و ایدئولوژى و آیین مشترک نیز مىباشد.
به همین خاطر فارغ از هرگونه مرزبندىهاى جغرافیایى، میان همه مسلمانان جهان، همدلى و همنوایى و همدردى و علاقه و ارادت مشترک وجود دارد. پیامبر اکرم(ص) در بیان این واقعیت تمثیل بسیار زیبایى دارند: «حکایت مؤمنان در دوستى و مهربانىشان چون اعضاى یک پیکر است. وقتى یکىشان رنجور شود دیگران به مراقبت و حمایت از او همداستان مىشوند.»(38)
در روایتى دیگر پیامبر اکرم مىفرماید: «من اصبح و لم یهتمّ بامور المسلمین فلیس بمسلم.»(39) یعنى هر آن کس که صبح برخیزد و در اندیشه کارهاى مسلمانان نباشد مسلمان نیست. و یا مىفرماید: «کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته»(40)؛ یعنى همگان مسؤول همدیگرند.
قرآن کریم مسلمانان را «امت واحده» معرفى مىکند: «إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ»(41)؛ یعنى این امت شما امت واحده است و من پروردگار شما هستم پس مرا بپرستید.
در اصل 11 قانون اساسى نیز چنین آمده است: «به حکم آیه کریمه «ان هذه امتکم امة واحدة و انا ربکم فاعبدون»، همه مسلمانان یک امتند و دولت جمهورى اسلامى ایران موظف است سیاست کلى خود را بر پایه ائتلاف و اتحاد ملل اسلامى قرار دهد و کوشش پىگیر به عمل آورد تا وحدت سیاسى، اقتصادى و فرهنگى جهان اسلام را تحقق بخشد.»
خلاصه سخن این است که: اگر صلح و امنیت بینالمللى، اصلى ضرورى در زندگى مشترک ملتها به شمار مىرود، باید عوامل زمینهساز صلح و امنیت از طرف همه ملتها مورد حمایت قرار گیرد و اگر به اسارت کشیدن ملتها و ستم بر آنها صلح و امنیت را به مخاطره مىافکند، باید همه ملتها در ریشهکن نمودن سلطه و ستم همیارى نمایند. نتیجه این دو سخن این است که مبارزات حقطلبانه ملتهاى ستمدیده و جنبشهاى رهایىبخش ملتهاى مستضعف، حقى است مسلم و غیرقابل سلب از آنها، و حمایت از ملتهاى تحت ستم و محروم در استیفاى این حق، مسؤولیتى است بینالمللى، و هدف همه این اقدامات چیزى جز پاسدارى از صلح و امنیت بینالمللى مبتنى بر عدالت نیست. با این توضیح روشن مىشود که حمایت بینالمللى از ملتهاى محروم و در حال مبارزه نمىتواند در حد یک توصیه و یا اعلامیه بشر دوستانه تلقى شود، بلکه باید آن را در سطح یک قاعده حقوقى و قانون الزامآور در مقیاس بینالمللى تلقى نمود. از این رو عقل و منطق حکم مىکند حمایت بینالمللى از مبارزات حقطلبانه جنبشهاى رهایىبخش به عنوان یک اصل اجتنابناپذیر در روابط بینالملل و به شکل یک قاعده حقوق بینالمللى درآید و جزئى از حقوق اساسى ملتها شمرده شود.(42)
جالب این است که در حقوق بینالمللى، نهضتهاى آزادىبخش به رسمیت شناخته شده و براى آنها حقوقى منظور شده است.(43) مهمترین حقوق و امتیازات نهضتهاى آزادىبخش را به ترتیب ذیل مىتوان خلاصه کرد:
1- مشارکت در سازمانهاى بینالمللى اولین حقى است که براى این نهضتها در حقوق بینالمللى منظور شده است. بر این اساس، گروههاى ناظر، در کمیسیونها، کنفرانسها، سمینارها و سایر تشکیلاتى که به هر عنوان تحت پوشش سازمان ملل متحدند، مشارکت فعال دارند تا بدین وسیله افکار و مشروعیت انگیزه مبارزه فعالانه آنها در معرض عام قرار گیرد.
2- برخوردارى از معاضدتهاى مادى، مالى و دیپلماتیک و حتى تجهیزاتى و نیز حمایتهاى بشردوستانه
3- شخصیت حقوقى بینالمللى براى «ملت» که در صورت توفیق در مبارزات خود، صالح براى تشکیل «دولت» شناخته مىشود.(44)
4- حفظ استقلال و عدم تعهد در برابر قدرتهاى سلطه
یکى از اصول بسیار مهم سیاست جمهورى اسلامى ایران، حفظ استقلال و نفى سلطهپذیرى و عدم تعهد در برابر قدرتهاى سلطه است. این امر مهم از آرمانهاى اصلى مردم ایران در انقلاب اسلامى بود که با شعار «نه شرقى، نه غربى، جمهورى اسلام» و «استقلال، آزادى، جمهورى اسلامى» بر آن پاى فشردند.
بر این اصل در قانون اساسى با تعبیرات مختلف تأکید شده است که از آن جمله است:
ـ «نفى هرگونه ستمگرى و ستمکشى و سلطهگرى و سلطهپذیرى» (بند ج اصل 2)
«طرد کامل استعمار و جلوگیرى از نفوذ اجانب» (بند 5 اصل 5)
«تقویت کامل بنیه دفاع ملى از طریق آموزش نظامى عمومى براى حفظ استقلال و تمامیت ارضى و نظام اسلامى کشور» (بند 6 اصل 5)
ـ «تأمینخودکفایى در علوموفنونوصنعت و کشاورزى و امور نظامى و مانند اینها» (بند 12 اصل 5)
ـ «در جمهورى اسلامى ایران، آزادى، استقلال و وحدت و تمامیت ارضى کشور از یکدیگر تفکیکناپذیرند و حفظ آنها وظیفه دولت و آحاد ملت است...» (اصل 9)
همچنین در اصل 26، آزادى تشکیل احزاب، جمعیتها، انجمنهاى سیاسى و صنفى و انجمن اسلامى یا اقلیتهاى دینى، مشروط به رعایت امورى از جمله استقلال کشور دانسته شده است.
در اصل 43 بر استقلال وخودکفایى اقتصادى و رهایى از وابستگى و جلوگیرى از سلطه اقتصادى بیگانه بر کشور تأکید شده است.
در اصل67 در سوگندنامه نمایندگان مجلس به صورت مؤکد بر دفاع از استقلال کشور تصریح شده است.
در اصل 78 هرگونه تغییر خطوط مرزى ممنوع دانسته شده است.
طبق اصل 81، دادن امتیاز تشکیل شرکتها و مؤسسات در امور تجارتى، صنعتى، کشاورزى، معادن و خدمات به خارجیان مطلقا ممنوع است.
در اصل 82، استخدام کارشناسان خارجى از طرف دولت ممنوع اعلام شده است.
در اصل 121 در سوگندنامه رئیسجمهور بر تلاش پیگیر براى حراست از مرزها و استقلال سیاسى و اقتصادى و فرهنگى کشور سوگند یاد شده است.
در اصل 77، بر لزوم تصویب تمام عهدنامهها، مقاولهنامهها، قراردادها و موافقتنامههاى بینالمللى از جانب مجلس شوراى اسلامى تصریح شده است.
در اصل 143 آمده است: «ارتش جمهورى اسلامى ایران، پاسدارى از استقلال و تمامیت ارضى و نظام جمهورى اسلامى کشور را بر عهده دارد.»
در اصل 145، آمده است: «هیچ فرد خارجى به عضویت در ارتش و نیروهاى انتظامى کشور پذیرفته نمىشود.»
در اصل 146 آمده است: «استقرار هرگونه پایگاه نظامى خارجى در کشور هر چند به عنوان استفادههاى صلحآمیز باشد ممنوع است.»
در اصل 151، با تکیه بر آیه «واعدوا لهم مااستطعتم من قوه» بر روى لزوم رسیدن به خودکفایى نظامى و رزمى تأکید شده است.
در اصل 152 که مربوط به سیاست خارجى است آمده است: «سیاست خارجى جمهورى اسلامى ایران بر اساس نفى هرگونه سلطهجویى و سلطهپذیرى، حفظ استقلال همه جانبه و تمامیت ارضى کشور، دفاع از حقوق همه مسلمانان و عدم تعهد در برابر قدرتهاى سلطهگر و روابط صلحآمیز با دول غیرمحارب استوار است.»
در اصل 153، آمده است: «هرگونه قرارداد که موجب سلطه بیگانه بر منابع طبیعى و اقتصادى، فرهنگ، ارتش و دیگر شؤون کشور گردد ممنوع است.»
در اصل176 دربارهفلسفهتشکیل شوراىعالى امنیت ملى آمده است: «به منظور تأمین منافع ملى و پاسدارى از انقلاباسلامى و تمامیت ارضى و حاکمیت ملى، شوراى عالى امنیت ملى ... تشکیل گردد.»
یکى از وظایفى که در این اصل براى شوراى عالى امنیت ملى ترسیم شده است بهرهگیرى از امکانات مادى و معنوى کشور براى مقابله با تهدیدهاى داخلى و خارجى است.
در اصول بالا، علاوه بر این که با تعبیرات گوناگون بر اصل استقلال و نفى هرگونه سلطه و وابستگى تأکید شده، راهکارها و اقداماتى نیز جهت تأمین این امر مهم ارائه شده است که به پارهاى از آنها اشاره مىکنیم:
1- تقویت کامل بنیه دفاعى: یکى از اقدامات تأمینکننده استقلال و تمامیت ارضى کشور، تقویت کامل بنیه دفاعى و نظامى کشور است. کشور ما با توجه به موقعیت حساس سیاسى و جغرافیایى، نمىتواند نسبت به توان نظامى و دفاعى خود بىتوجه باشد. قرآن کریم در یک دستور راهبردى مىفرماید: «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ...» بر اساس این اصل قرآنى، مسلمانان موظفند تا از جهت تجهیزات نظامى خود را چنان تقویت کنند که دشمن نسبت به آنها احساس هراس کند و هوس حمله به آنها را در سرنپروراند.
از این گذشته حکومت باید به همه افراد کشور آموزش نظامى دهد تا بتواند در مواقع لزوم از نیروهاى مردمى جهت دفاع از استقلال و تمامیت کشور استفاده کند. تشکیل نیروى بسیج بیست میلیونى با دستور امام خمینى و تقویت آن در همین راستا بوده است که ثمرات گرانقدر و ارزشمند آن در هشت سال دفاع مقدس به خوبى مشاهده شد.
در اصل 151، آمده است: «به حکم آیه کریمه «واعدو لهم....» دولت موظف است براى همه افراد کشور برنامه و امکانات آموزشى نظامى را بر طبق موازین اسلامى فراهم نماید، به طورى که همه افراد همواره توانایى دفاع مسلحانه از کشور و نظام جمهورى اسلامى ایران را داشته باشند... .»
از همه اینها مهمتر اینکه: نیروهاى مسلح در مقام دفاع از حاکمیت ملى، استقلال، وحدت و تمامیت ارضى کشور اسلامى در مقابل بیگانگان، باید از ریشههاى عمیق اعتقادى و دینى و ملى برخوردار باشند. انجام این وظیفه لزوما مبتنى و متکى بر ایمان و عشق به اسلام و نظام جمهورى اسلامى و آب و خاک و هویت ملى است. به همین خاطر در اصل 144 قانون اساسى آمده است: «ارتش جمهورى اسلامى ایران باید ارتش اسلامى باشد که ارتشى مکتبى و مردمى است و باید افرادى شایسته را به خدمت بپذیرد که به اهداف انقلاب اسلامى مؤمن و در راه تحقق آن فداکار باشند.»
و در اصل 145 آمده است: «هیچ فرد خارجى به عضویت در ارتش و نیروهاى انتظامى کشور پذیرفته نمىشود.»
در اجراى این اصل قانون ارتش جمهورى اسلامى براى کادر ثابت و پیمانى، و قانون مقررات استخدام سپاه پاسداران انقلاب اسلامى براى استخدام کادر ثابت، شرط تابعیت جمهورى اسلامى ایران را پیشبینى کرده است.(45)
2- ممنوعیت استقرار پایگاه نظامى خارجى در کشور: یکى از اهرمهاى نفوذ بیگانگان، ایجاد و تأسیس پایگاههاى نظامى در کشورهاى دیگر مىباشد. امروزه رسم بر این است که قدرتهاى بزرگ، به منظور تقویت اقتدار نظامى و سیاسى خود در نقاط مختلف جهان، مبادرت به تشکیل پایگاههاى نظامى در کشورها مىنمایند. با توجه به اینکه این پایگاهها را مىتوان جزئى از حاکمیت نظامى یک کشور در کشور دیگر قلمداد نمود، این امر نه تنها حاکمیت ملى کشور میزبان را خدشهدار مىسازد، بلکه یک نوع اشغال نظامى محسوب مىشود. در این خصوص اصل 146 قانون اساسى مقرر مىدارد:
«استقرار هرگونه پایگاه نظامى و خارجى در کشور هر چند به عنوان استفاده صلحآمیز، ممنوع است.»(46)
3- ممنوعیت هر نوع قرارداد استعمارى: قراردادهاى بینالمللى یکى از راههاى عمده نفوذ اجانب به یک کشور است. متأسفانه تاریخ کشور ما در دو قرن اخیر در معرض تاخت و تاز بیگانگان از راه قراردادهاى استعمارى بوده است. دخالتهاى برخى از کشورها، به خصوص انگلیس و روس در کشور ما لکه ننگى است که در تاریخ گذشته ما به وفور مشاهده مىشود. کشور ما به خاطر همسایگى با امپراطورىهاى روس و عثمانى و مجاورت با هندوستان به عنوان مستعمره انگلیس، همواره در معرض رقابتهاى استعمارى و مداخلات دولتهاى بزرگ بوده است. علاوه بر جدا شدن قسمتهاى مهمى از سرزمین مقدس کشور ما در دوران قاجار(47) و واگذارى آنها به روسیه، انعقاد قراددادهاى واگذارى امتیاز(48) و تقسیم آن به مناطق نفوذ روس و انگلیس، کشور ما عملاً تحت سلطه بیگانگاه بوده است.(49)
به هر حال قانونگذار به منظور پرهیز از هرگونه وابستگى در اِعمال سیاست خارجى در اصل 153 قانون اساسى مقرر مىدارد: «هر گونه قرار داد که موجب سلطه بیگانه بر منابع طبیعى و اقتصادى، فرهنگ، ارتش و دیگر شؤون کشور گردد ممنوع است.» و در اصل 81 مقرر مىدارد: «دادن امتیاز تشکیل شرکتها و مؤسسات در امور تجارتى و صنعتى و کشاورزى و معادن و خدمات به خارجیان مطلقا ممنوع است.» در اصل 77 آمده است: «عهدنامهها، مقاولهنامهها، قراردادها و موافقتنامههاى بینالمللى باید به تصویب مجلس شوراى اسلامى برسد.» و طبق اصل 78 «هرگونه تغییر خطوط مرزى ممنوع است و در اصلاحات جزئى با رعایت مصالح کشور به شرط اینکه یکطرفه نباشد و به استقلال و تمامیت ارضى کشور لطمه نزند و به تصویب چهار پنجم مجموع نمایندگان مجلس شوراى اسلامى برسد.»
4ـ ممنوعیت استخدام کارشناسان و مستشاران خارجى: یکى دیگر از راههاى نفوذ بیگانگان بر کشور، راهیابى مأموران خارجى به نام کارشناسان و مستشاران در مراکز مهم نظامى و اقتصادى و... است. امروزه آمریکا در برخى از کشورها از همین طریق نفوذ خود را تثبیت کرده است. نمونه روشن آن، سلطه آمریکا بر کشور ما از جهات مختلف سیاسى، اقتصادى و نظامى پس از کودتاى 28 مرداد 1332 تا زمان انقلاب اسلامى از طریق حضور هزاران مستشار نظامى و غیر نظامى است.
به همین خاطر در اصل 81 آمده است: «دادن امتیاز تشکیل شرکتها و مؤسسات در امور تجارتى و صنعتى و کشاورزى و معادن و خدمات به خارجیان مطلقا ممنوع است.»
و اصل 145 مقرر مىدارد: «هیچ فرد خارجى به عضویت در ارتش و نیروهاى انتظامى کشور پذیرفته نمىشود.»
5ـ رسیدن به خودکفایى در عرصههاى مختلف: یکى از عوامل نفوذ اجانب و سلطه بیگانگان، فقر و نیاز و ضعف یک کشور در زمینه اقتصادى و علوم و فنون و صنعت کشاورزى است. نابرابرى کشورها در این زمینهها، همواره رابطه سلطهگرى و سلطهپذیرى را به همراه داشته است. در این روند، کشورهاى توسعه نیافته (جهان سوم) در مقابل کشورهاى قوى و توسعه یافته، وضع شکننده و غیر مطمئنى دارند و در برنامهریزىها و سیاستگذارىهاى آنها قادر به رقابت نیستند. این شکنندگى طبعا وابستگى را به دنبال مىآورد.
امروزه اقتصاد و علوم و فنون و صنایع و کشاورزى، نقش بسیار مهمى در زمینه استقلال یا وابستگى یک کشور بازى مىکند؛ زیرا این امور از نیازمندىهاى روزمره جوامع بشرى است. اگر جامعهاى در این زمینهها به خودکفایى رسیده باشد، بدون وابستگى و اتکاى به دیگران، مىتواند نیاز خود را برآورده کند و گرنه براى تحصیل آنها، چارهاى جز وابستگى و تن دادن به سلطه بیگانه ندارد.
خودکفایى و خوداتکایى فضیلتى است که قبل از هر چیز باید در باور و ذهنیت افراد یک جامعه پدیدار گردد تا در عرصه عمل و عینیّت آثار و برکات خود را نشان دهد.
اسلام با تجلیل فراوان از علم و عالم و فریضه دانستن آن و برداشتن تمام قیود زمانى و مکانى در فراگیرى آن(50) راه را براى خودکفایى جوامع اسلامى در عرصه علوم و فنون باز کرده است. اسلام با بیانهاى متفاوت مسلمانان را به رسیدن به عزّت و اقتدار و خوداتکایى و خودکفایى و استقلال ترغیب کرده است، نظیر: «لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَى الْمُوءْمِنِینَ سَبِیلاً»(51) یعنى خداوند هرگز کافران را بر مؤمنان تسلط، نداده است. «وَ جَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلى وَ کَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیا وَ اللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ»(52) یعنى خداوند سخن (یا آیین) کافران را پایین (مغلوب و شکستخورده) قرار داد و سخن خدا (یا آیین او) را بالا (پیروز و غالب) قرار داد. خداوند شکستناپذیر و حکیم است. «وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الأَْعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُوءْمِنِینَ»(53) یعنى سست نشوید و غمگین نگردید و شما برترید اگر ایمان داشته باشید.
«الإسْلامُ یَعْلُوا ولا یُعْلى علیه»(54)؛ یعنى اسلام برترى پیدا مىکند و چیزى بر او برترى پیدا نمىکند.
در همین راستا در اصل دوم قانون اساسى براى رسیدن به استقلال و خودکفایى در عرصههاى گوناگون به امور زیر اشاره شده است:
1ـ آموزش و پرورش و تربیت بدنى رایگان براى همه در تمام سطوح و تسهیل و تعمیم آموزش عالى
2ـ تقویت روح بررسى و تتّبع و ابتکار در تمام زمینههاى علمى،فنّى، فرهنگى و اسلامى از طریق تأسیس مراکز تحقیق و تشویق محقّقان
3ـ تقویت کامل بنیه دفاع ملّى از طریق آموزش نظامى عمومى براى حفظ استقلال و تمامیت ارضى و نظام اسلامى کشور
4ـ تأمین خودکفایى در علوم و فنون و صنعت و کشاورزى و امور نظامى و مانند اینها.
________________________________________
1 - مدرس حوزه و عضو هیأت علمى دانشگاه علوم پزشکى بابل، محقق و نویسنده.
2- بقره/204.
3- انفال/ 62-61.
4- نساء/90.
5- حجرات / 9.
6- ممتحنه / 7.
7- نساء/ 128.
8- آل عمران / 64.
9- نحل / 125.
10- در مورد انعطاف فوق العاده پیامبر (ص) براى صلح با مشرکین مکه در صلح حدیبیه ر.ک.: جعفر سبحانى، مبانى حکومت اسلامى، انتشارات توحید، چاپ اوّل، 1362، ج 2، صص 599-597.
11- توبه / 4.
12- نهجالبلاغه، نامه 53.
13- ر.ک: حج/ 40-39؛ نساء / 75؛ توبه 29،36؛ بقره / 190 و مرتضى مطهرى، جهاد، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین.
14- ممتحنه / 8.
15- آل عمران / 117.
16- نساء / 139.
17- ممتحنه / 1.
18- درسهاى تاریخ، ص 55 به نقل از: مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، چاپ اول، 1369، ج2، ص 172.
19- اسراء / 34.
20- مائده / 1.
21- مؤمنون / 48 و معارج / 32.
22- نحل / 92.
23- توبه / 7.
24- توبه / 4.
25- انفال / 72.
26- وفادارى پیامبر به شرایط قرارداد حدیبیه که با مشرکان بسته شد بسیار خواندنى است در این رابطه ر.ک.: جعفر سبحانى، مبانى حکومت اسلامى، ج 2، صص 593 ـ 590.
27- نهجالبلاغه، نامه 53.
28- جعفر سبحانى، پیشین، صص 590ـ589.
29- اصول 152، 154، 14، 11 و بند 16 اصل 3.
30- حدید / 25.
31- انبیاء / 107.
32- اعراف / 157.
33- نساء / 75.
34- حر عاملى، وسائلالشیعه، مکتبة الاسلامیة، چاپ سوم، 1397 ق.، ج 18، ص 590.
35- نهجالبلاغه، نامه 47.
36- مرتضى مطهرى، جهاد، صص 29-27.
37- همان، صص 42-40.
38- نهجالفصاحه، ترجمه و گردآورى ابوالقاسم پاینده، انتشارات جاویدان، چاپ شانزدهم، 1361، ش 2712.
39ـ شیخ کلینى، کافى، ج 2، ص 164.
40ـ ابن ابى جمهور احسائى، عوالی اللآلى، انتشارات سید الشهدا، قم، 1405 ق.، ج 1، ص 129.
41- انبیاء / 92 و نیز ر.ک.: مؤمنون / 52.
42- ر.ک: عباسعلى عمیدزنجانى، فقه سیاسى، انتشارات امیرکبیر، چاپ اول، 1368، ج 3، صص 449-448.
43- البته نهضتهاى آزادىبخشى که براى آنها شخصیت بینالمللى قائل شدهاند در سه گروه قرار مىگیرند: مبارزه براى رهایى از حاکمیت استعمار. 2ـ مبارزه براى رهایى از رژیم نژادپرست. 3ـ تلاش براى رهایى از اشغال خارجى.
44- حقوق اساسى جمهورى اسلامى ایران، ج 1، صص 434-433.
45- بند ب ماده 29 قانون ارتش مصوب 7/7/1366 و ماده 12 قانون مقررات استخدام سپاه مصوب 7/7/1366.
46- حقوق اساسى جمهورى اسلامى ایران، ج 1، صص 398-397.
47- مانند تمامى گرجستان و قسمت مهمى از قفقازیه (دربند، باکو، شیروان، شکّى، گنجه، قراباغ) و قسمتى از طالش و محرومیت از کشتیرانى در دریاى خزر به موجب عهدنامه گلستان و بقیه قفقازیه تا رود ارس و قسمت عمده دشت مغان و بندر لنکران به موجب عهدنامه ترکمانچاى.
48- قبل از انقلاب اکتبر 1917 دولت ایران مجموعا 32 موافقت نامه در مورد واگذارى امتیازات گوناگون با کشورهاى بیگانه امضا کرده بود که از آن میان دوازده امتیاز سهم روسیه تزارى، چهارده امتیاز سهم انگلستان و شانزده امتیاز متعلق به دولت آلمان بود.
49- ر.ک.: عبدالرضا هوشنگ مهدوى، تاریخ روابط خارجى ایران از ابتداى دوران صفویه تا پایان جنگ جهانى دوم، امیرکبیر، چاپ سوم، 1364، ص 372 به نقل از: حقوق اساسى جمهورى اسلامى ایران، ج 1، ص 400.
50- «اُطلبُوا العِلْمَ مِن المَهْد اِلى اللَحْد» و حر عاملى، وسائل الشیعة، آلالبیت، ج 27، ص 27: «اُطلبُوا العِلمَ ولو بالصّین.»
51- نساء / 141.
52- توبه / 40.
53- آل عمران / 139.
54ـ شیخ صدوق، من لا یحضر الفقیه، ج 4، ص 334.